از : هرمس -
عنوان : در دفاع از بهائیان اما نه از مجرای مفهوم نادرست شرمگینی!
متاسفم که بگویم این نامه سرگشاده اگر فقط به عنوان نامه گروهی از روشنفکران و غیره نوشته نمی شد جای چون و چرا نمی گذاشت. اما این نامه به نام انسان ایرانی سخن می گوید و درواقع دارد انسان ایرانی را مصادره می کند و در قبضه تعریف خود در می آورد. مشکل این نامه سرگشاده این است که بحث را اخلاقی می کند. بحث شرمگینی یا شرمندگی نیست. این در همان دور باطل خیر و شر گرفتار بودن است. حکم اخلاقی با حکم قضایی یا سیاسی و تاریخی متفاوت است. به نظرم اگر این اطلاعیه به جای ای نوع برخورد اخلاقی و احساسی؛ و به جای این که بخواهد با گفتن ما شرمگین هستیم پس متبرک هستیم، به دفاع از حق و حقوق شهروندان و هموطنان عزیز بهایی می پرداخت و بر روی لزوم دفاع و مهم بودن این دفاع از حقوق جامعه گرانبهای بهایی پای می فشرد، بحث درباب سکوت و علل این سکوت را در میان روشنفکران ایرانی بر می شمرد و با گفتن این که بیست هزار بابی و بهایی در دوران مشروطه کشته شدند سعی می کرد پرده از زوایای این کشتار بردارد؛ می توانست سنگ بنای گفت و گوی همدلانه با جامعه محترم بهایی را پی افکند. ما با گفتن این که ما شرمگینیم یا شرم مان باد! می خواهیم گویا عذاب وجدان خود را مرهم کنیم. اما بحث مرهم نیست بحث تحلیل درست و دفاع اصولی از حقوق شهروندان محترم بهایی ما است. بگذریم از این که بحث شرم که به قول مارکس یک حس انقلابی است و انسانی ربطی به بحث تقصیر یا گناه یا مکافات یا احساس مسئولیت شخصی ندارد. من شرمگین چه باشم وقتی در آن دوران اصلا نبودم. اگر از جنبه سمبلیک قضیه مطرح می شود که مشکل هم درست همین جا است. دفاع از حقوق شهروندان و هموطنان عزیز و ارجمند بهایی نماد برخورد ما با دمکراسی و دگراندیشی است، اما این دفاع چندان دخلی به موضوع اخلاقی کردن یک موضوع اجتماعی ندارد. به نظرم بسیاری از این دوستان حتا زحمت خواندن آثار بهایی را هم به خود نداده باشند. لطفا به نام انسان ایرانی اعلامیه صادر نکنید و ابراز شرمگینی نکنید! البته شما حق دارید به عنوان گروهی از ایرانیان چنین اعلامیه ای صادر کنید اما نه به عنوان انسان ایرانی؟ مگر این که شما تعریف کنید انسان ایرانی کیست؟! لطفا مباحث را خلط نکنید. دفاع از حقوق بهائیان و اعاده حیثیت از آن چه بر آن ها رفته است نمایانگر دوری یا نزدیکی ما به دمکراسی و بحث کثرت و حقوق بشر است. اما کاش مبنا را درست می گذاشتیم. بحث شرمگینی دور باطل اخلاق خیر و شری میان ما ایرانیان است. مساله شرمگینی یا مقصر بودن امر شخصی است نه جمعی. گناه جمعی یا تقصیر جمعی نداریم که شرمگینی دسته جمعی داشته باشیم. درست است که داوری اخلاقی یا حقوقی مستلزم قوه داوری است اما این غرابت را با اخلاقی کردن درنیامیزیم. این بیشتر یک تمثیل است که ما شرمگین هستیم تا یک داوری. ای کاش به جای صادر کردن چنین حکم های اخلاقی که بی مورد است و تکرار مکرر منطق موقعیت اخلاق زده ما است و خود نیز همیشه دیو و فرشته اخلاقی را تولید می کند، به تحلیل وقایع می پرداختیم و خطاب به جامعه بهائیان عزیز می گفتیم ما خواهان یک گفت و گوی سالم و همه جانبه با شما هستیم و لذا تلاش می کنیم که بحث در باب برخورد جامعه ایران با بابیان و بهائیان را به یک گفتمان اثرگذار و همه جانبه بدل خواهیم کرد تا از این جامعه و آن چه در دوران مشروطیت روی داده است اعاده حیثیت شود و نقش و جایگاه بابیان و بهائیان در دوران مشروطه و در تاریخ معاصر ایران روشن شود. ما همت خواهیم کرد و در سایت ها و تالارهای گفت و گو به تحلیل و تعامل در باب این نقش خواهیم پرداخت. به قول هانا آرنت: "چیزی مانند گناه جمعی یا بی گناهی جمعی وجود ندارد؛ مفهوم گناه تنها زمانی معنی دارد که در مورد افراد به کار رود". به امید آن روز که در ایران موزه بابیان و بهائیان در مشروطه ساخته شود و اسامی تمام آن بیست هزار نفر هموطن ایرانی حک شود.
۶۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : دوست عزیز
عنوان : این مقاله ا بخوانید در سایت حکومتی تابناک
بخش دیگری از این گفتوگو و گزارش به سفیر انگلیس، به روایت زاهدی از تصمیم اعلام حکومت نظامی در ایران از سوی شاه اختصاص داشت: «اعلام حکومت نظامی برای شاه به دردناکی یک کودتای نظامی بود. زاهدی مجبور شد تا پس از مدت طولانی درخواست، شاه را متقاعد به برداشتن این گام کند. شاه تمام آن شب پیش از تصمیمگیری درباره حکومت نظامی را نخوابید.»
به گفته زاهدی، اگر شاه نمیخواست تن به اعلام حکومت نظامی دهد، دو گزینه دیگر پیش روی او بود: نخست، اعلام وضع فوقالعاده و کنترل کامل قدرت توسط خودش که به عقیده زاهدی به مدت چهار ماه طول میکشید و منجر به یک انقلاب خونین، ترور شاه و کشته شدن اعضای خانوادهاش میشد و دوم، کودتای نظامی که منجر به جنگ داخلی و هرج و مرج میشد.
زاهدی همچنین به شاه توصیه کرده بود تا شورای سلطنت یا هر نهاد مشابهی با نامی دیگر را با حضور طیف گستردهای از رهبران مورد احترام از جمله گروههای مخالف تشکیل دهد که نقش آنان این باشد که دو بار در هفته با شاه دیدار کرده و تصویر واقعی از حوادث ایران را به او ارایه دهند.
به گفته زاهدی، شاه با این پیشنهاد مخالفت کرد، حال آن که چهار ماه پس از این گفتوگو، شاه با رفتن از ایران همه اختیاراتش را به شورای سلطنت بخشید، ولی در آن زمان، دیگر امکانی برای پیروزی این اقدام وجود نداشت.
به گفته زاهدی، ایران در آن زمان نیازی به کمک اقتصادی یا نظامی غرب نداشت، بلکه بیشتر نیازمند «حمایت روانی و دیپلماتیک» بود.
متن کامل این مقالات را در پنجره تابناک بخوانید.
۶۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : الهام امانی
عنوان : هر ایرانی دل آگاهی شرمگین است
همه ایرانیان روشن ضمیر، نیک اندیش و بزرگ منش از سالهای دراز ظلم به هموطنان عزیز بهایی خود شرمگینند. از خواندن این نامه سر گشاده نور امید بر قلبم تابید که که فرهیختگان ایرانی نسبت به سرنوشت هم میهنان خویش بی تفاوت نیستند. ماورای تفاوت های دینی، نژادی و فرهنگی، همه فرزندان یک مرز و بوم هستیم و باید در ایجاد آسایش یکدیگر بکوشیم. بهاییان ایران، برادران و خواهران شریف و غیور ما هستند.
۶۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : جمشید ر. دانشجو از تهران
عنوان : خوشبختی و بدبختی
جای خوشبختی ست که بالاخره کسانی فکر کردند که بهاییان هم آدمیزاده اند. متاسفانه در جامعه ی ایران حتا روشنفکران نیز تحت تبلیغات مسموم قرار دارند و حتا آنها هم با سکوت خود در سر کوب بهاییان شریکند. اگر در ایران به کسی بگویید که در سر خیابان بیست نفر کشته شدند. سراسیمه می شود ولی اگر بعد بگویید البته این بیست نفر بهایی یا یهودی و یا زرتشتی بوده اند سگرمه هایش باز می شود. و این یعنی جامعه ای بیمار به بیماری طاعون اسلام ناب محمدی. و باز هم متاسفانه چپهای ایران هیچ وقت حاضر نشدند بدبختی خود و جامعه ی ایران را از دریچه ی مذهب آزادیکش اسلام نگاه کنند. من نیز بنوبه ی خود این اعلامیه را امضاء می کنم.
۶۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷
|
از : جمشید ر. دانشجو از تهران
عنوان : خوشبختی و بدبختی
جای خوشبختی ست که بالاخره کسانی فکر کردند که بهاییان هم آدمیزاده اند. متاسفانه در جامعهی ایران حتا روشنفکران نیز تجت تبلیغات مسموم قرار دارند و حتا آنها هم با سکوت خود در سر کوب بهاییان شریکند. اگر در ایران به کسی بگویید که در سر خیابان بیست نفر کشته شدند. سراسیمه می شود ولی اگر بعد بگویید البته این بیست نفر بهایی یا یهودی و یا زرتشتی بوده اند سگرمه هایش باز می شود. و این یعنی جامعه ای بیمار به بیماری طاعون اسلام ناب محمدی. و باز هم متاسفانه چپهای ایران هیچ وقت حاظر نشدند بدبختی خود و جامعه ی ایران را از دریچه ی مذهب آزادیکش اسلام نگاه کنند. من نیز بنوبه ی خود این اعلامیه را امضاء می کنم.
۶۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷
|