از : مانی فرزانه
عنوان : بختیار قربانی «نبود» مشروطه شد
برای «ایرانی » که شاید ناخودآگاه «اصل» را فدای «فرع» می کند. به نظر من باید تعصب را کنار بگذاریم و ببینیم دیگر ملت ها چگونه مسائل خود را حل می کنند.
« ما» مشکل داریم و باید همت کنیم آستینها را بالا بزنیم و کار اساسی کنیم. بجای بازی های «حذفی» سیاسی به بازیهای «دوره ای » سیاسی روی بیاوریم که همه شانس رقابت با هم را داشته باشند.
دیروز در سوئد اتفاق جالبی افتاد که برای طرفداران حکومت پادشاهی باید آموزنده باشد. شاهزاده خانم ویکتوریا پس از سالها دوستی با پسری بنام دانیل از نخست وزیر سوئد فردریک راینفلد مجوز ازدواج دریافت کرد که مهمترین اتفاق دیروز بود.
این نمونه ای از بسیاری قواعد سیاسی حکومت پارلمانی مشروطه ی سلطنتی در سوئد ست.دلیل آن واضح ست مردم مالیات دهنده هستند و مجلس ناظر و قانونگزار تمام دخل و خرج مملکت ست .مراسم عروسی شاهزاده خانم ویکتوریا در تابستان آینده رسما برگزا میشود و باید برای آن بودجه تعیین گردد.
تحلیگران اقتصادی میگویند هزینه ی این عروسی در برابر درآمدهای توریستی تابستان اینده ناچیز ست و مردم سوئد مبالغ متنابهی از این ازدواج شاهانه کسب خواهند نمود.
این را از سوئد داشته باشیم، ولی گذشته های ایران را نمیشود فراموش کنیم (ببخشید منطوری ندارم فقط بحث می کنیم و در مثال مناقشه نیست )
اگر کارگزاران و تحلیگران هوادار رژیم گذشته با گذشته ایران برخورد اساسی نکنند و ایران پهلویها را با حکومت های «مشروطه سلطنتی » دیگر کشورها ی آن زمان مقایسه نکنند تا اشکالات اساسی آن شاهان و همکاران آنها را بشناسند هرگز نخواهند توانست در باره پروسه انهدام و تلاشی سیستم در سال ۵۶ و ۵۷ به قضاوت عادلانه بنشینند. متاسفانه این دوستان از این برهه ی ۵۸ ساله می پرند و خود را به کوچه ی علی چپ میزنند.!
آری در باره ی وقایع انقلاب و پی آمد های وحشتناک آن همه ی ما باید احساس مسئولیت نموده و نقش خود را در شکل گیری این حکومت جنایکار بعهده بگیریم . اما هر کدام در جای خود واجب ست.۵۰ سال نبود مشروطه ی واقعی در زمان شاهان . ۳۰ سال فجایع « مشروعه» در زمان این « آقایان»
انصافا برنامه ی مدعیان « حزب مشروطه خواهان » را مطالعه کنید ببینید در هزاره ی سوم هنوز مشروطه را مانند زمان شاه تبیین می کنند و مطابق ماده سوم آن برای باز گردانده «پادشاهی مشروطه» و رضاشاه دوم از تلاش باز نخواهند ایستاد
یعنی دغدغه ی این دوستان پادشاهی ست نه مشروطه ی واقعی !
اگر کسی به مشروطه (کنستیتوسیون) پای بند باشد برای انتخابات ازاد و تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی مناسب تلاش می کند و بعداز تحقق آن ها نمایندگان مردم و رفراندوم در باره ی خرم حکومتی که میتواند سلطنتی یا جمهوری باشد تعیین تکلیف نماید.
امروز هیچ جریانی به جز جمهوری خواهان دموکرات و لائیک به این اصل رسما اعلام پای بندی نکرده و حکومت اسلامی هم از این موضوع نهای سوداستفاده را می برد.
جمهوری خواهان از پیش «جمهوری» میخواهند و شاهدوستان از پیش « پادشاهی» . هیچکدام به نقش اصلی قانون اساسی و انتخابات و نقش مردم اهمیت نمی دهند.
از این زاویه میشود به هرج و مرج سال ۵۷ هم اشاره کرد که شاه با قدرت مافوق پارلمان خود نخست وزیر عوض میکرد که با پاسخ مبتذل گروهی روبرو بود : « ما میگیم شاه نمی خایم، نخست وزیر عوض میشه ! » واقعا آبرویی برای مشروطه و قانون اسای واقعی نگذاشتندو هنوز هم با همان وضع اسفناک ادامه داده میشود.
۷۶۹۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ایرانی
عنوان : بختیار
«هر نیرویی اگر چنین می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد چون خود را در برابر مردم قرار داده بود»
دوست عزیز نیروهایی که همراه مردم با امام راحل بیعت کردند به کجا رسیدند! بختیار عمری را با افتخار و سربلندی زیست و نهایتا به قتل رسید.
بقیه رهبران سیاسی چپ و ملی گرا که یا به غلط کردم پشت تلویزیون کشانده شدند و یا حبس، کشتار، بدنامی و آوارگی نصیبشان شد. حداقل بختیار نام نیکی از خودش در بین ایرانیان روشن ضمیر باقی گذاشت.
۷۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۷
|
از : عباس
عنوان : حقیقت
من در رابطه با صحبتهای آقای "بازمانده" باید بگویم که چنین نیست. من برای اتفاقی که برای ایشان افتاد متاسفم ولی مجازات آمریکاییان در ایران بهیچ عنوان داستان سرایی نیست. خوب به خاطر دارم که دو آمریکایی که در شرکت شیندلر در ایران کار میکردند، به جرم دعوا و کتک کاری که منجر به مضروب شدن یک ایرانی شد حدود ۷ یا ۸ ماه در زندان بودند. علاوه بر زندان آنها به جرایم نقدی نیز محکوم شدند. آنها بلافاصله بعد از تمام شدن محکومیتشان کشور را ترک کردند. مجازات آمریکاییها در ایران یک حقیقت محض بود.
۷۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : دا نش
عنوان : عنوان مورد نظرم این بود که هر نیرویی که با شاه سازش می کرد...
عنوان مورد نظرم این بود که هر نیرویی که با شاه سازش می کرد...
کلمه سازش از قلم افتاده بود
۷۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : دا نش
عنوان : هر نیرویی که با شاه می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد!
آقای مستشار بگفته خودشان سال ۶۲ سر پل ذهاب خدمت می کرده و بر این پایه نوجوان بوده اند که انقلاب شده و حسرت جوانی در "فضای باز اجتماعی" بر دلشان مانده. و فراموش می کنند که یک جوان برای زندگی در خور انسان در کنار دیسکو و کاباره و... به آزادی و عدالت نیز نیاز دارد. آرمان هایی که نام بردن از آنها در دوران شاهنشاه آقای مستشار و یا تلاش برای دستیابی به آنها به قیمت جان انسان های بسیار شریفی تمام شد. حال گویا ایشان اصلا شناختی از فضای خفقان زده حکومت پهلوی ندارد و نمی داند که گلسرخی بجرم تشکیل هسته ای مطالعاتی مانند جزنی ها، روزبه ها اعدام شدند یا مانند پور شیرازی و تیزابی ها زیر شکنجه نابود شدند.
یک روزنامه نیمه سیاسی و نیمه مستقل در ایران وجود نداشت. کتاب های ممنوعه با شش ماه حبس مجازات می شد و و و ...
حال با این کارنامه ایشان برای اعلیحضرتشان اینگونه اشک می ریزند و نیروهایی که در آن دوران تحت فشار و زندان و شکنجه و اعدام بوده اند را مواخذه می کند که چرا با محمد رضا از در آشتی در نیامدند. هر نیرویی اگر چنین می کرد بدرستی به سرنوشت بختیار دچار می شد چون خود را در برابر مردم قرار داده بود.
۷۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : باز مانده
عنوان : آمریکایی قاتل پدر، مادر و برادرم حتی محاکمه نشد!
آقای تهرانی در سال ۱۳۵۶ نوجوانی ۱۳ ساله بودم که از جشن عروسی برادرم به خانه عروس و داماد بر می گشتیم. پل پارک وی بودیم که اتومبیل جیپ یک آمریکایی مست از روی پل واژگون شد و دو اتومبیل همراه عروس و داماد را کاملا له کرد. پدر و مادر و برادر بنده ونیز خواهر و مادر همسر برادرم و یکی از کارکنان مراسم جشن و فرزندش کسته شدند. من و یکی دیگر از برادرانم ماهها در بیمارستان بستری بودیم و هنوز معلول آن تصادف هستیم.
آن امریکایی حتی ۱ ثانیه در اداره پلیس حاضر نشد چه رسد به محاکمه و پرداخت خسارت و ...
خواهشا افسانه سرایی نکنید!
۷۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : احمد تهرانی
عنوان : نمی دانم مستشار چگونه از مشروطه حرف میزند که بنظر من شامورتی بازی میکند.
ادعاهای موهوم برازنده ی طرفداران آزادی و دمکوراسی نیست.
- در سال ۱۲۸۵ پیش نویس قانون اساسی مشروطه به امضای مظفرالدین شاه رسید
- درسال ۱۲۹۹ مشروطه با کودتای رضاخان قزاق «میرپنج» [ بدون کمک انگلیس ها و روس ها ] از داخل و خارج محاصره شد.
- در سال ۱۳۲۰ رضا شاه «کبیر» میرپنج سابق باتهام «اقدام علیه امنیت متفقین» و «خدمت » به فاشیسم هیتلری استعفاش دادند .
- قانون اسای مشروطه دوباره جان گرفت ولی هواداران دربار ، انگلیس ، آمریکا ، روسیه ، آیت الله کاشانی و مصدق نتوانستند «تعامل » فرمایند ناگفته نماند بکوری چشم استعمار و نوکران با جیره و بی مواجب آنها تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران از طریق مجلس شورای ملی چنان خواب از چشم انگلیس و نفت خواران جهان پراند که تا ابدالدهر این «حق نشناسی » مردم ایران و مجلس شورای ملی را نخواهد بخشید. البته یک عده هم با ترور روزنامه نگاران و نویسنده ها و صاحب منصبان اوضاع را حسابی شیر تو شیر کردند و دایه های عزیز تر از مادر «مام وطن» با یک کودتای «انقلابی » ۲۸ مرداد دوباره مشروطه را گذاشتند تو صندوق خونه ی مجلس شورای ملی که دست «ناپاک » به آن نرسد. فورا با قانون «فرمایشی» کنسرسیوم نفت وفاداری خود را به اربابان « کودتا » ثایت نمایند.
- بجای مشروطه و آزادی احزاب دو تا « بادکنک» باد کردند اسم یکی را گذاشتند «حزب مردم» و دیگری «حزب ایران نوین » ولی اینها دوام نیاوردند و فیسشان در رفت. شاه با «اقتدار» کامل در سال ۱۳۵۳ بادکنک دیگری را باد کرد بنام «حزب رستاخیز» و با مردم «اتمام حجت » کرد که : یا بروید تو بادکنک یا زندون ویا پاسپورت بگیرید بروید خارج ! آنقدر شاه از خودش اقتدار نشان داد و نویسندگان و هنرمندان و ورزشکارن را وادار به «حمد و ثنا » در تلویزیون نمود که دکتر حاج سید جوادی با نامه ی سر گشاده ای اعتراض خود را به اختناق با تاکتیک جالبی به میان مردم برد و گفت اگر مرا برای مصاحبه به تلویزیون آوردند، حواستان باشد که آن حرفهای حاج سید جوادی نیست و اعتبار ندارد !
البته این ها فقط مشتی از خروار خیانت هائی ست در بیش از ۵۰ سال علیه قانون اساسی مشروطه صورت گرفت. کسی باور نمی کرد که بادکنک «رستاخیز » هم تقش به آن زودی در آید و شاه با چشمان گریان لب ور چیند و بگوید : مردم صدای انقلاب شما را شنیدم ( البته قبلها میگفت «شنیدیم» !)
آنهائیکه قواعد بازی را طبق معمول کنار میگذارند و جر میزنند و یا مثل شاه «گریه» می کنند . یک کمی معقول باشند
یک پدر وپسری در شرائط بحرانی امکان پیدا می کنند ( کاری به حمایت های داخلی و خارجی ندارم !) که برخلاف قانون اساسی مشروطه که حقوق و وظائف شاه را برای سلطنت تعریف کرده بود کاملا فئودالی حکومت کنند و «خدا » را به «بندگی » قبول نداشتند.
بر خلاف سایر پادشاهان دیگر کشورها که سنگین و رنگین سلطنت کردند و کلا و وزرا هم مملکت را اداره کردند شاهان ما با کیش شخصیت چنان بلائی بر سر فرهیختگان کشور آوردند که در سال ۵۶ تا ۵۷ سنگ روی سنگ بند نمیشد. آنوقت شاه دست بدامان مرحوم صدیقی و بعدا شادروان بختیار گردید.
از خواب خرگوشی بیدار شوید هیچ نیروئی نمی توانست در مقابل سیل بنیاد کن ۵۷ سدی باشد
بیش از ۵۰ سال ندانم کاری دن کیشوت های ایران را نمیتوان با دوسال اشتباهات و انحرافات و هرچه که دلتان میخواهد بگویید تاخت زد.
۵۰ سال فضاحت تردید ناپذیر ست - دشمنی با مشروطه انکار ناپذیر ست
آری من در سال ۵۶ و ۵۷ خوشحال بودم که یخها ذوب میشود ولی فکر نمی کردم که سیلی بنیادکن همه را با خود خواهد برد.
در تمام کشورها ی دیگر هم همیطور بوده صدام مگر تا آخر رجز خوانی نکرد ؟ این پدر سوخته ها ی ملاها ، هم از توبره میخورند و هم از آخور بقول یکی از دوستان خدمتی که اینها به «استعمار » به تعبییر کلاسیک آن کردند هیچ استعمارگری مستقیم نمی تواست در یک کشوری پیاده کند.
چه خوشتان بیاید چه بدتان بیاید شاهان وآخوندها دو روی یک سکه اند و مربوط به قرون وسطا هستند. طرفداری از این نهاد همیشه اشتباه بوده هرکس بخواهد یکی را بدیگری ترجیح دهد یک اشکالی در منطق دارد. فراموش نکنید که در انگلیس و سوئد و نروژ قانون اساسی و مجلس ست که مملکت را میگرداند. ما این را نداشته و نداریم
حالا نمی دانم مستشار چگونه از مشروطه حرف میزند که بنظر من شامورتی بازی میکند.
۷۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : تهرانی
عنوان : آقای بیاتزاده حقیقت را نمیگوید.
آقای احمدی عزیز، من هم مقاله دیگر اقای بیاتزاده را خواندم (www.ois-iran.com/pdf۱۲۰.pdf). بنظر من شما اگر ارادتی به آقای بیاتزاده دارید، نمیبایستی به این مقاله اشاره میکردید. آقای بیاتزاده در این مقاله به موضوع کاپیتولاسیون در زمان منصور اشاره میکند. باید خدمت شما عرض کنم که این همان حرف بی اساسی است که خمینی در سال ۴۲ زد. آن مسئله هیچ ربطی به کاپیتولاسیون (به معنی مصون بودن اتباع یک کشور خارجی در ایران) ندارد. آخرین باری که کاپیتولاسیون در ایران بود، در زمان قاجاریه بود که در زمان رضا شاه لغو شد.
موضوع مصونیت قضایی در زمان حکومت منصور به خدمه نظامی آمریکایی بر میگردد. طبق این قانون خدمه نظامی خارجی در صورت ارتکاب جرم به پلیس نظامی تحویل داده میشوند و در دادگاههای معمولی قابل تعقیب نیستند. این قانون یک توافق جهانی است که ربطی به رژیم شاه و مزدور بودن و یا نبودن او ندارد. آقای بیاتزاده میتوانند تحقیق کنند که در کشور متبوعشان آلمان و دیگر کشورهای اروپایی و کره و ژاپن نیز چنین قانونی رعایت میشود. حال یا آقای بیاتزاده، صرف نظر از موافقت و یا مخالفت ایشان با رژیم شاه، باید بابت این خلاف گویی لااقل از خوانندگان مقالشان معذرت بخواهند و یا آنکه "فتوا" دهند که سردمداران کشور متبوعشان آلمان و دیگر کشورهای دموکراتیک جهان نیز دیکتاتوران عامل آمریکا هستند.
۷۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : آرمان
عنوان : حمایت بیات زاده از خمینی
نکته دیگری در رابطه با مقاله لینک شدهء آقای بیات زاده توسط آقای احمدی توجهم را جلب کرد که نشان از ارادت فوق العاده آقای بیات زاده به روح الله خمینی، رهبر انقلاب "شکوهمند" آقای بیات زاده (و یا تلنگر تاریخی، به زعم آقای بیات زاده)، دارد.
آقای بیات زاده در رابطه با ۱۵ خرداد مینویسد:
"(چرا از شاه پوزش بخواهند)...پوزش بخواهند که چرا به قتل عام مردم در قیام ۱۵ خرداد، همان قیامی که در رابطه با مخالفت آیت الله روح الله خمینی با سیاست و عملکردهای غیر قانونی شاه و دستگیری ایشان بنابر فرمان شاه در عاشورای سال ۱۳۴۲ اعتراض کردند؟"
اولاً نگاه کنید که این فعال سیاسی بسیار مترقی و سوسیالیست و صد البته مصدقی چقدر با احترام از بنیانگذار فاشیزم اسلامی در ایران یاد میکند.
در ثانی، متن سخنرانیهای خمینی در سال ۴۲ موجود است. مخالفت عمده او بیش از هر چیز در رابطه با آزادی زنان و امکان حضور آنها در انتخابات و همچنین مسئله اصلاحات ارضی بود که نه تنها دست آخوندها را از زمینهای وفقی کوتاه میکرد، بلکه فئودالهای طرفدار آنان را نیز از قدرت دور میساخت. این است دلایل دفاع آقای بیات زاده، سوسیالیست مصدقی، از رهبر بزرگ تلنگر تاریخی مورد حمایت ایشان!
۷۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : آرمان
عنوان : مقاله بیات زاده
در ضمن باید این مطلب را اشاره کنم که مقاله لینک شدهء آقای بیات زاده را خواندم. تنها موضوع جالب این مقاله بسیار طولانی و بی محتوا رنگارنگ بودن اظهار نظرهای دیگران است. طبق معمول همین مقاله، آقای بیات زاده همه مشکلات را به گردن رژیم گذشته می اندازد و هیچ اظهار شرمساری از همکاری خود و دوستانش با روح الله خمینی نمیکند. آقای بیات زاده در این مقاله بسیار طولانی خود سوالات تکراری را مطرح کرده که هیچ ربطی به مصیبتهای امروز من ایرانی ندارد.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید از ملت ایران بخاطر کمک به روح الله خمینی برای فریب مردم و جامعه جهانی عذرخواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر آن بشارت نامه کذایی که برای خمینی نوشتند از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر کارگزاری برای حکومت روح الله خمینی و تشویق مردم به رای دادن به نظام جمهوری اسلامی از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر مشارکت در وزارت دادگستری برای جایگزین کردن دادگاههای اسلامی بجای دادگاههای سابق از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر قبول مسئولیت در وزارت دفاع و ریاست ستاد ارتش و مشارکت در کشتار مردم از ملت ایران عذر خواهی کنند.
آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر بستن فله ای مطبوعات (که بعد از بستن مطبوعات در دوران خاتمی توسط مرتضوی بزرگترین سرکوب مطبوعات در تاریخ کشور است) از ملت ایران عذر خواهی کنند.
و سر انجام، آقای بیات زاده و دیگر مصدقیها باید بخاطر حمایت از خمینی و انقلاب اسلامیش که موجب پشت پا زدن آنها به آرمانهای سکولاریزم، لیبرالیزم، ناسیونالیزم و دموکراتیک جنبش مترقی ایرانیان بود از ملت ایران عذر خواهی کنند.
بله آقای احمدی، هر کَس تنها به قاضی رفت پیروز بر میگردد.
۷۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۷
|