از : آزاده سپهری
عنوان : مطلق گرایی پست مدرنیست ها
آقای دریانی گرامی، شما و به خصوص آقای سهند اسم یکسری نظریه پردازان و تئوری های آنان را ردیف کرده اید، بدون اینکه به پرسش هایی که در ذهن خیلی ها هست جواب بدهید. شما که به این معتقدید که هر چیزی را باید نسبت به زمان خود سنجید، در مقابل مثالی که آوردم (رواج نظریات فاشیستی در آلمان دهه ۴۰) و یا نفوذ طالبان در افغانستان و اسلامیون در ایران، چگونه موضع گیری میکنید؟ اگر اینها را محکوم میکنید پس دیگر رجوع دادن خوانندگان به نظریه نسبیت تاریخی برای چیست و چه هدفی از آن دارید؟
شما از آل احمد به عنوان فردی "مترقی" (که آن را البته در گیومه هم گذاشته بودید) یاد کرده اید، چرا که او را نسبت به افراد همزمان او مترقی تر یافته اید. این حرف شما جای بحث فراوان دارد و همانطور که گفته بودم قبل از آل احمد و همزمان با او افراد دیگری هم بوده اند که با اسلام مرزبندی داشته اند و شما آنان را نادیده گرفته اید. اینکه در آن زمان خیلی ها اسلام زده بودند، دلیل نمیشود که آل احمد را در زمان خود جزو آدمهای مترقی، حتی در گیومه، به حساب بیاوریم. افکار ارتجاعی را، حالا مال هر دوره ای هم باشند، نمیتوان با تئوری بافتن ماست مالی کرد و آن را مترقی جلوه داد.
خدمت آقای سهند هم باید بگویم که من با اینکه خودم را فمینیست میدانم، ولی این آزادی را برای خود قائلم که بدون تامل دنبال فمینیستهای دیگر نیفتم. خیلی هم متاسفم که بسیاری از فمینیستها امروزه طرفدار نظریه پست مدرن نسبیت فرهنگی شده اند. اکثر نظریه پردازان پست مدرن خود دچار مطلق گرایی هستند. اینکه شما هر گونه ارزش گذاری پدیده ها را مردود بدانید، خود نوعی مطلق گرایی ست. طبق نظریات پست مدرن هیچ نظریه ای (یا فرهنگی) بر نظریه (یا فرهنگ) دیگر برتری ندارد. یعنی مثلا نمیتوان گفت که منشور حقوق بشر از نظر فرهنگی و انسانی نسبت به قوانین اسلامی چون قصاص و سنگسار برتر است!
افکار ارتجاعی قابل دفاع و قابل توجیه نیستند. اینکه مثلا بگوییم محمدی که سنگسار و قصاص و تجاوز به دختران ۹ ساله را رواج داده، در دوره خود آدمی مترقی بوده، وارونه جلوه دادن تاریخ و واژگونه جلوه دادن ترقی و انسانیت است. آل احمد هم افکاری ارتجاعی داشته و با هیچ توجیهی نمیتوان او را فردی مترقی در زمان خود جلوه داد.
۱۶۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دریانی
عنوان : یا سیاه ، یا سفید. مرگ بر خاکستری!
چقدر آینه را
این رُو و آن روُ می کنید
گذشته را
این چنین نمی شویند
بتول عزیز پور
سرکار خانم سپهری. من پیر مردی هستم بنام بهزاد دریانی که سالهاست با نام و کار خانم بتول عزیز پور آشنایی دارم برایشان احترام فوق العاده ای قائلم و حضور ایشان را در سنگر ادبیات، نقد و مبارزه برعلیه جمهوری اسلامی می ستایم.
دو یاد داشت من درارزیابی شتابزده ی مقاله ی خانم بتول در همان ستونی قرار دارد که شما پاسخش را نوشته اید.
مردم ، هم نوشته ی شما را می خوانند و هم نوشته ی مرا، و نیز نوشته ی کسانی را که با من و شما موافق یا مخالفند. بسیاری از خوانندگان در نوشته ی من درست همان چیزهایی را پیدا می کنند که شما پیدا کرده اید. "توجیه آل احمد و اسلامیون". این دسته از خوانندگان چون چارچوب نوشته ی مرا با نظرات خود مطابق نمی بینند، نوشته ی مرا نمی خوانند بلکه توهمات خود را در ذهنشان مرور می کنند و آنها را به خیال خود در نوشته ی من می جویند ومی یابند. و خوشحال می شوند که من خودم ، خودم را افشا کرده ام. این نوع قرائت در بحث ها و ادبیات سیاسی ما یک سنت است و ربطی به نوشته ی سرکار خانم عزیز پور و ارزیابی کوتاه و شتابزده ی من ندارد.
اما کسانی هم هستند که توهمات خو درا به نوشته ی آقای نسیمی و من تسری نمی دهند و فقط آنچه را می خوانند که ما واقعا نوشته ایم.
شاید یک اشتباه من این بود که عنوان نوشته ی اولم را به انگلیسی نوشتم و شاید اگر بفارسی می نوشتم که: " پس اون زاویه ی دیگه چی شد؟!"، مخالفان نوشته ام می توانستند دریابند که من با یک زاویه ی نوشته ی خانم عزیز پور کاملا موافقم و دنبال زاویه دیگر می گردم. و قصدم مخالفت با خانم عزیزپور و طرفداری از آل احمد نیست. من از شما عذر می خواهم که مشکل فارسی نویسی دارم و اشتباها در نوشته ی اول پشتیبانی خود از "آل احمد و اسلامیون" را القاء کرده ام ولی در نوشته دوم با صراحت اعلام کردم که من با خانم عزیزپور عزیز هم نظرم و تلویجا از ایشان خواستم که به سروده ی زیبای خود پایبند باشند و تاریخ را نشویند. وحالا اینجا هم بعنوان یک شخص حقیقی اعلام می کنم که نه گرایشی به اسلام یا هیچ باور دینی دیگر دارم ونه موافقتی با رژیم جمهوری اسلامی. و آنچه که در این زمینه ها به من نسبت داده شود توهمات است!
شما آزادید و حق دارید که نظریه ی نسبیت را قبول داشته باشید یا نداشته باشید، من به نظراتتان احترام می گذارم چون دلبستگی شما به این مسائل نشان می دهد که شما دوست دارید آزادیخواه باشید، تقاضا دارم بدون تهمت و افتراء شما هم این حق را برای من و ـ آقای نسیمی که نمی شناسمشان ـ قائل باشید که باور های نسبی و نسبیتی خودرا داشته باشم. اگر ما باهم اینگونه برخورد کنیم آنوقت بر اساس نسبیت حرکت کرده ایم وگرنه ما هستیم میدان مطلق تاریک گرایی. آنوقت بیکدیگر دشنام می دهیم، یکدیگر را ارتجاعی و طرفدار جمهوری اسلامی تلقی می کنیم و به نامنصفانه ترین شیوه ها متوسل می شویم تا ثابت که "حق" با ماست و فقط ماییم که راست می گوییم. بیایید از نظریه ی مرگ بر خاکستری دست برداریم.
شما وقتی که نظریات آقای نسیمی را رد می کنید، بی شبهه علم را رد می کنید، بدون اینکه چنین قصدی داشته باشید.
گودل کسی است که نظریه ی شناخت ِ اساس ریاضیات را تدوین کرد و کتاب "دو قضییه ی ناتمام" ، او را همتراز فلاسفه ای مانند راسل جای داد. او کار برد نظرات اینشتن را برعلوم محقق کرد، از نظر فلسفی گودل نظریه تکامل داروین را محدوده ی طبیعت بیرون آورد و به حوزه علم کشید.
خانم سپهری من و شما دریک صف ایستاده ایم، اگر به حرفهای هم گوش کنیم و بهم تهمت نزنیم و منصف باشیم، می توانیم از هم بیاموزیم وگرنه برما همان رود که دارد می رود!
امروز جامعه روشنفکری ایرانی در سطح جهانی برای آقای سروش، بعد از نوشتن نامه ی کذایی آنچنان کف می زند که روشنفکران روزگار جوانی من برای آل احمد زدند، با این تفاوت که منظره ی روشن تری از تاریخ و تجربه ی کاستی ها و گرایش های ارتجاعی آل احمد پیش چشم است. و درحالیکه سروش پیشینه ای بس تاریک تر از آل احمد دارد. عمده ترین مساله اینست که ما نه تنها از تجربه ی آل احمد نیاموخته ایم بلکه طرح آموختن از تاریخ را هم نفی می کنیم. نقدی که به نقد مرده ها بسنده کند، نقد ِ مرده است!
behzad.daryani@yahoo.com
۱۶۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : آزاده سپهری
عنوان : به طرفداران نظریات نسبیت تاریخی و فرهنگی و توجیه کنندگان آل احمد و اسلامیون
با این استدلالاتی که شما می آورید، حتما رواج نظریات فاشیستی و به قدرت رسیدن نازیها در دهه های سی و چهل در آلمان را هم میتوان توجیه کرد.
اولا رواج یک نظریه در دوره ای تاریخی به معنای اجتناب ناپذیر بودن و یا همراه با زمان خود بودن آن نیست. دوما افکار ارتجاعی و ضدبشری در هر دوره ای از تاریخ که رواج داشته بوده باشند، محکوم هستند و به هیچ وجه قابل دفاع و یا قابل توجیه نیستند.
۱۶۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : ئاواره
عنوان : میوه ژهرآلود درخت زمان!!
اگر آقای آل احمد ،درخت پر بر و بار زمان خود بود،ولی میوهاش مسموم کننده بود ،بری تلخ داشت.او یک پسودو انتلکتوئل بود.افکار مافوق ارتجاعی و واپس مانده را در بسته بندیهای روشنفکر پسند به بازار عرضه کرد.او سمبل یک روشنفکر حزبی بود،بدون حزب!کوبیدن و شکست دادن رژیم شاهالهی بهر قیمت و با هر وسیله ممکن،او کاملن پراگماتیک بود.هم از نگاه امروز و هم از نگاه فردوسی و خیام و...کسروی او مردود است!
۱۶۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : خانم ازاده سپهری کمی هم دریدا را بخوانید.
اقای بهزاد دریانی: ممنون از هر دو پیام منطقی و منصفانه تان. در قرن بیست یکم بعد از اینهمه کشفیات علمی در تمامی عرضه ها تا جائیکه منطق دان بزرگی مانند کرت گودل ثابت می کنند که حتی بنیان ریاضیات هم بر پایه های لغزان قرار گرفته است و بعد از اینهمه جدال فکری بین طرفداران ساختار گرایان و تاریخ گرایان رد کردن نسبیت تاریخی زا طرف افرادی مانند خانم ازاده سپهری مرغ پخته را هم در دیگ به خنده وا می دارد. امروزه شخصی می تواند از بهترین دانشگاه ها درجه دکترا در فیزیک دریافت کند بدون اینکه لای کتاب های افرادی مانند گالیله و نیوتن و حتی انیشتن را باز کند برای اینکه علم فیزیک چنان پیشرفت گرده است که دیگر احتیاجی به مطالعه غول های گذشته نیست اما ایا ما می توانیم گالیه و نیوتن را بخاطر اینکه تئوری ریسمان ها در فیزیک را کشف نکرده بودند مذمت کنیم.؟ مگر هایدگر نگفت که تفکر آن چیزی است که زندگی برای فکر کرده در اختیار آدمی قرار می دهد.؟ مگر گالیه نگفت که اگر ما افق دور تری را می بینیم برای این است که در دوش غول هایی گذشته قرار ایستاده ایم.؟ غول هائیکه اکثر دست آورد هایشان با معیار های امروزی اشتباهی و یا نا دقیق اند.
آگوستین قدیس نظریه ای ساده برای بررسی خیر و شر-- که می توان برای پدیده های دیگر هم ازش استفاده کرد--- دارد.
ایشان معتقد هستند که در جهان هیج چیزی بخودی خود نه خیر است و نه شر. به عقیده ایشان خدا-- می توان بجای خدا مانند انیشتن قوانین حاکم بر طبیعت را قرار داد---- همه چیز در جهان را بطریق هیرارشی قرار داده که پدیده و اشیا در این سلسه مراتب قرار دارند. ایشان خود خدا را در بالای هرم و پائین تر از ایشان فرشته و بعدا انسانها و حیوانات و گیاهان و اجسام بیجان و بی روح را قرار می دهند. به عقیده آگوستین هیچ یک از این چیزها اگر در جای خود قرار گیرند نه خیر و نه شر اند شر آنجائی آغاز می شود که چیزی بخواهد درجائیکه قرار نگرفته قرار گیرد.
ایشان ادامه می دهند که ما نمی توانیم مثلا زمین را بخاطر اینکه در اسمان heaven قرار نگرفته است مذمت کنیم اما اگر زمین بخواهد ادعای خورشید بودن را کند آنوقت باید بهش ایراد گرفت--- نقل به مضمون---
همین فرمول را می توان در باره پدیده های تاریخی هم بگار گرفت. اگر مثلا جلال آل احمد ادعا کرده بودند که افکار ایشان برای همه دوره ها صحت دارد می توان برایشان ایراد گرفت ولی در زمانی که بهترین نشریه فرهنگی و ادبی ایران مجله اشعالی مانند فردوسی بود نمی توان انتظار داشت که آل احمد مانند هایی درک شان بهتر از این می بود. بقولی" معما چو حل شود گردد اسان."
تازه مگر بیش از ۹۸ در صد نخبه گان فرهنگی ایرانی پشت سر رهبری انقلاب دینی آنهم تقریبا سی سال بعد از آل احمد سینه نزدند.؟
پدیده های دیروزی رابا با معیار های امروزی اندازه گرفتن بقول فیزیک دان پاوئلی حتی اشتباه هم نیست بلکه بد تر از آن است.
خانم ازاده سپهری که خود فمینیست تشریف دارند باید می دانستند که پر شورترین طرفداران تاریخگرایی خود فمینیست ها هستند که با تکیه به تئوری های زبان شناسی مدرن و نطریه های ساختار شکنانی مانند دریدا همه چیز را در حال تغییر می دانند.
۱۶۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دریانی
عنوان : سلام دوستان!
مبهوت عزیز، سپاسگزارم که نام فیلم بلوط و تاریخ درست را خاطر نشان کردی، کهولت است و هزار عیب و علت!
دوستان، من با آنچه که خانم عزیز پور نازنین درباره ی آقای آل احمد نوشته اند هم نظر هستم و چند جا در همان نوشته ی کوتاه به آن اشاره کرده ام. خواهش می کنم نوشته ی مرا یک بار دیگر بخوانید. مشکل من یا سیاه -یا سفید دیدن مسائل از سوی ما ایرانیان بطور عام و روشنفکران بطور خاص است.
تمام آن معایبی که خانم عزیز پور به آنها اشاره کرده اند به جلال آل احمد وارد است. پرسش من اینست که چراخانم عزیز پور در سطح شناور مانده اند و به آن دسته از عوامل اجتماعی که باعث انعکاس بیشتر صدای آل احمد از صدای مثلا دکتر صدیقی، دکتر امیر حسین آریان پور، بزرگوار داریوش آشوری و ...در آن زمان شده است نپرداخته اند. مساله داستان نویسی آل احمد راکنار بگذارید که موضوع مقاله ی خانم عزیز پور نیست.
آل احمد با تمام معایبی که خانم عزیزپور بدرستی آنها را برشمرده اند، آن زمان "مترقی" بشمار می آمد نه ارتجاعی و از مطرح ترین و اثرگذارترین " روشنفکران" روزگار و رفیق خانه و گرمابه و گلستان نیمای سنت شکن بود. او اولین کسی بود که از درگذشت نیما بوسیله ی عالیه خانم خبر دار شد. و هم او بود با مقاله "پیرمرد چشم ما بود" از سوی روشنفکران زمان نسبت به نیما ادا احترام کرد. آل احمد سنت "کافه نشینی" نویسنده ی بزرگ ما هدایت را ادامه داد و همراه با آن بسیاری از تکیه کلامهای آن بزرگوار (مثل یاهو، یا حق و..)، را به نسل هنرمند آینده سپرد. دوستان باز یاد آور می شوم که من از آل احمد دفاع نمی کنم و تکرار می کنم که با خانم عزیز پور درباره ی کاستی های او همرایم. اما حرمت قلم اجازه نمی دهد که این واقعیت هارا نادیده بگیریم و تاثیر گذاری آل احمد را بر جامعه ی فراموش کنیم.
جریانی که آل احمد در متن آن حرکت می کرد یک جریان جهانی بود که زنده یاد ادوارد سعید که مخالفانش او را "پروفسور ترور " می خواندند نیز در آن جای می گرفت. از بازماندگان آن روزگار ،سمیر امین هنوز قلم می زند. این جریان که عنوان اورینتالیسم و نئو کلنالیسم را یدک می کشید دریک دوره کوتاه درخشش ادبی و فکری عمده ای را در سطح جهان نمایندگی کرد. دریدا نیز حرکتش را در همان فضا آغاز کرد.
متاسفانه بعداز کودتای ۲۸ مرداد و سرکوبی جنبش ملی، جو مبارزاتی در ایران دیگرگون شد و در غیاب نیروی ملی و چپ و بعد از جانفشانی ها و ضعف ها و خیانتها وخاموش شدن ستاره های روشن، آل احمد که الحق سراپا شوق مبارزه بود، بعلت پیشینه ی خانوادگی مذهبی، به اسلام متوسل شد و آن را به اشتباه دریچه ی نجات تصور کرد و در حالیکه مبارزات نئو کلنیالیستی روشنفکران دربسیاری از کشورهای عقب نگهداشته زیر پرچم نا سیونالیسم یا مارکسسیم انجام می گرفت، آل احمد زیر علم تشییع به سینه زنیپرداخت. این چکیده ی سر و دم بریده ای است از یک داستان طولانی. بخشی ازمساولی که اگر خانم عزیز پور به آن می پرداختند نوشته ی شان منصفانه می شد.
ما ایرانی ها مسائل را شخصی و خصوصی می بینیم و همه چیز را به "سرشت" خبیث افراد نسبت می دهیم. در آن زمان شعور اجتماعی به هزار دلیل که شرح آنها در این مختصر نمی گنجد، از این حدود فراتر نمی رفت.
دوستان، شما آزادید که نظریه ی نسبیت تاریخی را نپذیرید یا بپذیرید. مساله آنقدر غم انگیز است که من -صمیمانه - طرح آن را اهانت به شما انسانهای آزادیخواه تلقی می کنم. برمن ببخشایید. این تنها شما نیستید که این نظریه را مردود می دانید. طیفی وسیعی از روشنفکران ما شناخت درستی از نظریه های نسبیت تاریخی و نسبیت فرهنگی ندارد. اساس این نظریه که بر تکامل بنا شده است بر آن است که هر عصر منظره ی تاریخی ویژه ای دارد که از نظر کیفیت و کارکرد، مختصات آن با مناظر تاریخی اعصارقبل و بعد متفاوت است. ظاهرا آیندگان از دریچه هایی باز تر و از زوایا ی تازه تری به مناظر اعصار گذشته می نگرند ودرک و تلقی روشن تری نسبت به آنها دارند زیرا مفاهیم اجتماعی و فلسفی مطروحه ی درک آنان را از تاریخ دقیق تر می کند. این مختصر عصاره ی تلقی روشنفکران غرب از نسبیت تاریخی است.
اما برای ما ایرانی ها که جامعه ی مان در مدار دیکتاتوری حرکت می کند و الگوهای سیاسی مان دیر ـ تغییر و کم ـ حرکت است و تجربه ی مبارزات از نسلی به نسل دیگر منتقل نمی شود و هر نسلی مبارزه اش "از از سر" آغاز می کند، نسبیت تاریخی مفهومی ندارد. ما همیشه در برابر یک منظره تاریخی ثابت قرار گرفته ایم و تمام تاریخمان را ـ لااقل ـ از مشروطه به بعد با یک پارسنگ وزن می کنیم. پیشرفت علم که تاثیر آن براندیشه ی ماناگزیر است معیارهای جدیدی برای سنجش تاریخ بما می دهد که ما آنها بدیهی می دانیم و می پنداریم که گذشتگان نیز به این ابزار مجهز بوده اند.
یک طرف نفی نسبیت تاریخی جمهوری اسلامی ایستاده است که موازین چهارده سده ی پیش را مناسب روز گار ما میداند و آنها را برای اداره جامعه تجویز می کند. این سوی قضیه ما ایستاده ایم که با عینک امروز به گذشته نگاه می کنیم و شکایت داریم که چرا در عمارت زیبایی مثل عالی قاپو برق نکشیده اند!
دوستان نگاه کنید، رسانه های چپ، ملی و جمهوریخواه ما، که عمدتا بوسیله ی روشنفکران امروزین اداره می شود چه هورایی برای آقای سروش بعد از نوشتن آن نامه ی فرصت طلبانه کشیدند. و چقدر برایش کف زدند. من همانطوریکه گفتم نمی خواهم از آل احمد دفاع کنم، خدا عمر بدهد خانم دانشور و هوادارن آل احمد را! من فقط می خواهم آن روی سکه را هم ببینم. خانم ها و آقایان روشنفکر، شما را به خدآیی که من نمی پرستمش، آقای سروش بیشتر به دانشگاه و دانشجویان ضربه زد یا آل احمد؟ آقای سروش حتی شرمسارانه از خود انتقاد نکرد. با اگر و مگر ، زیرکانه از کنار قضیه گذشت و با انشاء رمانتیک ـ نه متن علمی ـ همه ی ما را تحت تاثیر قرار داد. اگر نگویید مذهبی شده است می گویم صد رحمت به آیت اله منتظری که صادقانه از خو انتقاد کرد!
behzad.daryani@yahoo.com
۱۶۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : رویا رویایی
عنوان : هرگز دیر نیست!
ممنون خانم عزیزپور عزیز!
به نظر من برای روشنگریهایی از این دست هرگز دیر نیست، دیر به آن مفهومی که کار از کار گذشته باشد، نباید فراموش کنیم یکه تازیهای افکار این مرحوم را در سالهای اول انقلاب که همه به چشم قهرمان به او نگاه می کردند، او هنوز هم قهرمان تفکر شیعی است، تفکری که در حال حاضر آقای احمدی نژاد و دیگرانی چون او داعیه دارش هستند و مدام سنگ دین را به سینه می زنند و وطن را به ثمن بخس می فروشند، برای روشنگری هرگز دیر نیست! باز هم ممنون، احساس کردم کسی که توانایی اش را دارد حرف دل مرا زده است. به امید ریشه کن شدن اینگونه افکار از سرزمینمان!
۱۶۷۴٨ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : مبهوت
عنوان : نسبیت تاریخی
۱- از نوشته دقیق و روشنگرانه خانم عزیزپور تشکر می کنم
۲- جلال آل احمد ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۸ در گذشته و فیلم بلوط دکتر نادر افشار نادری در سال ۱۳۴۶ ساخته شده است. بنابراین آل احمد نمی توانسته در دهه ۵۰ آن شجاعت را به خرج دهد و دست به افشاگری بزند. احتمالا واقعه به سال های ۴۶-۴۷ بر می گردد.
۳- شجاعت و جسارت هرگز دلیلی بر حقانیت افراد نبوده است. عقاید افراد را می توان و یاید مستقل از شخصیت دارندگان آنها مورد بررسی و قضاوت قرار داد.
یک فرد مبارز، فداکار و از جان گذشته، صادق، خالص و صمیمی، پاک و دلسوز مردم، چه بسا مبلغ یک ایده غلط و حتا ارتجاعی و عقب مانده باشد و در مقابل یک شخص فاسد، رشوه خوار و مردم گریز گهگاه اندیشه های درست و ترقی خواهانه ای بر زبان بیاورد.
۴- ممنوعیت یک اثر در دوران پهلوی دلیلی بر مترقی بودن محتوای آن کتاب نیست. ضدیت با نظام سلطنت در همان دوران با انگیزه های مختلف صورت می گرفت و ضدیت با تمدن غرب و علم و تکنولوژی فراروییده از آن سرزمین و در مقابل تبلیغ بازگشت به گذشته (خویشتن خویش به قول آل احمد) در هر برهه تاریخی هم که باشد یک حرکت ارتجاعی است. متاسفانه روشنفکران آن زمان به جای توجه به محتوای شعارها به لحن و تندی شعارها توجه داشتند و به شجاعت گویندگان ارج می نهادند، نه به مضمون و عواقب افکار و نظرات مبلغان. و همین فاجعه آفرین بود.
۵- ضمن تایید نظر خانم سپهری اضافه می کنم که ارزیابی ما از مترقی یا ارتجاعی بودن یک جریان اجتماعی یا فکری (مثلا ماهیت آخوندیسم) با توجه به نقش این جریان در پیشبرد یا پس راندن روند پیشرفت زمان خودش انجام می گیرد و نه بر حسب میزان شعور و درک اندیشمندان آن زمان در باره آن پدیده.
اگر ملا ها در برابر تجددخواهی می ایستند و تلاش می کنند جامعه را چندین قرن عقب ببرند، بایستی این جریان را واپس گرا به حساب آ ورد و اگر روشنفکران هم عصر آخوندها نتوانند (یا نتوانستند) این واقعیت را تشخیص دهند، این دیگر به کونه بینی و ضعف بینایی آنها مربوط می شود. البته تجربه مکرر شکست و سرکوب به تدریج چشم بخشی از روشنفکران را باز کرده ولی هنوز هم همه آنها به این واقعیت اذعان نمی کنند.
۶- حرکت فکری آل احمد غیر از این که در زمان خودش به خاطر دفاع از نظرات و جریانات ارتجاعی واپس گرا به حساب می آید، نسبت به خودش هم روند قهقرایی داشته است و با گذشت ایام از سنین جوانی تا مرگ شاهد پس رفت فکری و گرایش شدیدتر او از دیدگاه های نسبتا پیشرفته به سوی افکار عقب مانده بوده ایم.
۱۶۷۴۴ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : محمد رضا رقابی
عنوان : مقاله مستند ومستدلی است که تاریخ انتشارش کمی دیر است...
با نظری به زمانه آقای آل احمد من فکر میکنم واقعیت اینست که ایشان گوی سبقت را از همه روشنفکران زمانه خویش ربوده بودند و راست است که ما صادق هدایت و کسروی داشته ایم ولی هم عصر ایشان نبوده اند و حتی روشنفکران هم عصر آقای آل احمد نیز از مطالب این دو نویسنده و روشنفکر مستفیض نبوده و اگر هم بوده اند به نظر میرسد که نتوانسته اند لااقل با استناد به انتشارات آنان به پاسخ گوئی با آقای آل احمد بر خیزند...
تا آنجائی بخاطر میآورم آقای آل احمد یکه تاز صحنه گردانی محیط روشنفکری بود و از دیگران به راحتی یک سر و گردن بالا مینمود و تآثراتش برجوانان همزمان خویش آشکار ...کاشکی مقاله سرکار خانم عزیزپور و دیگران که "امروزه روز" کم نیستند کمی زود تر منتشر میشد ، که بسیار دیر است و "...خرما بر نخیل"...
توضیح اینکه در مطالب مندرج ، تآدیبی در کار نبوده واگر بوده بیشتر در جهت عکس مینمایاند!؟...
۱۶۷۴٣ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : آزاده سپهری
عنوان : به بهزاد دریانی
آقای بهزاد دریانی، من به نظریه نسبیت تاریخی اعتقادی ندارم. ولی حتی اگر به آن اعتقاد داشته باشیم، نباید فراموش کنیم که ایران، قبل از آل احمد روشنفکرانی چون کسروی و صادق هدایت را داشت و بسیاری دیگر که با دین بطور کل و بطور مشخص با اسلام مرزبندی جدی داشتند و آن را نقد کرده بودند.
۱۶۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣٨٨
|