از : نیاز
عنوان : فرا افکنی نکنید
متعجبم که این دوستان ضد مشروطه خواه هنوز بعد از سی سال باز چقدر صورت مسئله را ساده میکنند و به خودشان مدال و درجه فهم و شعور میدهند. آنهم با تکرار اینکه مردم انقلاب کردند و شاه را نخواستند و حالا موضوع به این سادگی را کسی مثل دکتر همایون هنوز نفهمیده ولی آنها به خوبی فهمیده اند. نه عزیزان، شما چشمتان را به روی واقعیت بسته اید و کاری به نظر مردم ندارید. مردم شکر زیاد خوردند، من و شما هم جزوشان بودیم- و بعدش پشیمان شدند. من خودم در سرنگونی شاه و در انقلاب ارتجاعی شرکت داشتم و حالا پشیمانم. به جمهوری اسلامی آری گفتم و حالا پشیمانم. دنبال گروههای چپ افتادم و حالا پشیمانم. هر کسی که کاری را از روی احساس بکند مثل هر انسان معمولی و بی تجربه دیگری و بعد پشیمان میشود. به همین سادگی. منتهی شما اکثرا چون حاضر نیستید با صداقت با اشتباهات گذشته خودتون برخورد کنید هی برای گذشته توجیه میتراشید. مردم انقلاب کردن شاه رفت، یعنی چی؟ مگه هنر کردن؟ خودشون را اندختن به این خاک سیاه یا نه؟ حالا هر رژیم دیگری بیاد جمهوری هم باشه فرقی در اعتراف به این اشتباه که سرنگونی رژیم شاه اشتباه بود نمیکنه و این ننگ برای همیشه برای ما خواهد ماند. حالا شما چه دوست داشته باشید چه نه امثال من زیاد هستن و مسئله ما هم اصلا پادشاهی و جمهوری نیست، بلکه احترام به روشنفکرای با شخصیتی مثل آقای امینی یا آقای همایون است. اگر نصف کشورهای اروپایی رژیم شان پادشاهی است و فقط شما عالمان دهر نمیفهمید چرا و فکر میکنید آنه معضل دارند، این دیگر مسئله شماست نه آنها. شما ختی به دلایل مشروطه خواهان برای اینکه چرا میگویندپادشاهی برای ایران خوب است کوچکترین توجهی نمیکنید چون یا نمیدانید یا پاسخی ندارید.
۱۷٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : Reza Salari
عنوان : مهم این نیست که که میگوید؟ مهم اینست چه میگوید؟
مهم این نیست که که میگوید؟ مهم اینست چه میگوید؟ آمار روشنگران و روشنفکران ما هنوز خیلی پایین است! ما هنوز صدها امینی ها، گنجی ها، سروش ها، عباس میلانی ها، بهنودها، همایون ها، وووو کم داریم. دوستان منتقد عزیز، شاید بد نباشد، درکنار این برخورد های روشنگرانه ولی حاشیه ای، به این هم فکر کنیم، به اینکه چه کنیم که بابا سکولارزیم ما زودتر و پیروزمند بیاید و بداد این ملت آزادمنش برسد. چه کنیم تا جوامع متضاد خودمان را، که اکنون برایندی ضد اصلاح و تغییر داره، کاهش داده و در عوض جوامع هماهنگ و اصلاح طلب خودمان را افزون کنیم و به شور اجتماعی جنبش برخواسته کنونی کمک کنیم.
کل مجموعه جمعیت و یا مردم ایران را، بر اساس میزان انگیزه، تفکر و عمل سیاسی آنها نسبت به حکومت وکشور خودشان، میتوان به پنج زیر مجموعه ویا جامعه مجزا تقیسم نمود، بطوریکه یک طرف این طیف تقسیمات، حامیان و طرفداران رژیم قرار دارند و طرف دیگر این طیف مخالفین تندرو و انقلابی می باشند. به عبارت دیگر طیف جوامع ما شامل مردم: رژیم طلب، بی طلب، اصلاح طلب، تغییر طلب و واژگون طلب میباشد. این تمام تقسیم نیست. هر جامعه بتنهایی و در حالت کلی همگون نیست و دارای طیف خاص خود بوده که در حالت ساده شده میتوان به طیف، ناشور، کم شور و پر شور بسنده کرد. سوأل این است، آیا ما قادر هستیم با استفاده از روشهای علمی، شامل علم آمار و احتمالات، فرد شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی، درست ترین وعلمی ترین راهی را که در کوتاه ترین مدت ما را به منزلگاه سکولاریزم و آزادی برای همه میرساند بیابیم؟ سزاواراست با چنین هدف مهم، واضح و روشنی باز هم انرژیمان را صرف حواشی کلامی و لفظی کنیم؟ و با بحث های پر هزینه، در باطلاق پر آشوب عصبیت تاریخی این میهن عزیز، ولی داغدار و غارت شده، این چنین در پی حذف یکدیگر براییم، با اینکه میدانیم کم داریم، هنوز روشنگر و روشنفکر و فیلسوف فرهیخته خیلی کم داریم.
۱۷٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : حسین الهیاری
عنوان : انتخابات ازاد
مشکل ما نبود تصویر روشن از «فقدان ادامه کاری» دربین تمام نحله های فکری ست .بهمین دلیل بدگمانی و بی اعتمادی و رواج ربط دادن و تحلیل مسائل با «تئوری توطئه »در بین فعالان سیاسی و توده های مردم رایج ست.
ـ داریوش همایون از قبل از کودتای ۲۸ مرداد نئوفاسیت سومکا تا مسئول حزب رستاخیز قبل از انقلاب در تئوری و عمل ضد مشروطه ـ کنستیتوشون/کنستیتوسیون ـ بوده ست .نه به خاطر اینکه که قبل از ۲۲ بهمن رژیم پادشاهی در ایران بوده و آقای همایون وزیر آن حکومت پاداشاهی مطلقه بوده ست. بلکه بدلیل ماهیت ضد مشروطه ی آن حکومت که آماج های انقلاب مشروطه را کنار گذاشت و مانند پادشاهان پیشین تمام قدرت را در دست خود گرفت و به جای سلطنت تعریف شده در اولین قانون اساسی مانند پدرش با قدرت فائقه حکومت کرد.
با استقبال از چرخش داریوش همایون بعداز سقوط رژیم گذشته و طرفداری ایشان از مشروطه باید اذعان داشت که اگر منظور ایشان از تشکیل حزب مشروطه تیلیغ و ترویج کنستیتوسیون/کنستیتوشون برای تقویت این جنبش در برابر حکومت مشروعه خواه خمینی بوده ست در شرائط بعداز انقلاب بدلیل اینکه امر سلطنت چه ما خوشم بیاید و خوشم نیاید منتفی شده بود.
تاکید بر تلاش برای باز گشت مجدد حکومت پادشاهی برای رضا پهلوی در ماده ی ۳ برنامه ی حزب مشروطه نشان داد که نه خیر آقای همایون برای تحقق مشروطه به مفهوم عام و اروپائی یعنی میزان کنستیتوسیون ـ قانون اساسی ـ و رای مردم نیست که خود را در حکومت های پادشاهی و جمهوری اروپا و آمریکا تجلی می کند.
اگر چنین بود ایشان برای تحقق انتخابات آزاد و تشکیل مجلس موسسان مبارزه میکردند و پس از تحقق آن مردم از طریق نمایندگان خود به قانون اساسی نوین دست می فتند و شکل حکومتی تعیین میشد.
مشروطه ی آقای همایون از قبل پازگشت حکومت پادشاهی ـ نوع اروپائی ـ را پذیرفته و برای مردم توصیه می کند.
الی الاصول پادشاه انتخابی نیست حتی در اروپا و معلوم نیست این پارادوکسال چگونه حل خواهد شد.
زمزمه هائی وجود دارد که آقای همایون قصد دارد نام حزب را به دموکرات ـلیبرال تعویض نماید که معقول ست.
در این نوشته با شخصیت برجسته ی ژورنالیستی آقای هماون کاری نداشتم.
ولی در صحنه ی سیاسی این مثل در بار ه ی
بقیه نحله های فکری صادق ست .ما نیاز به انتخابات آزاد و ادواری داریم که مردم با آزمون وخطا در یک دوره ی ۲۰ تا سی ساله نیروهای راست تا چپ را تجربه کنند و بازشناسی نمایند. با تز ایران برای تمام ایران این تحقق پذیر ست.
۱۷٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : بیگانه
عنوان : متدولوژی
این خودش هنری است اگر خواننده ای حوصله بخرج داد و این نوشته های طولانی رامطالعه کرد. شیوه نوشتن آقای گنجی و دیگران را مهم نیست. مهم اینست نویسندگان لطف کنند و همیشه منابع کتابها را در زیر نویسی و در چه سالی و کجا چاپ شده ذکر کنند. این کمکی است برای خواننده تا کتابی را که مورد توجه اش خریداری کند. این شیوه علمی است. و گرنه شیوه آخوندی است.
آقای گنجی در نوشته هایشان تمام کوشش شان را بخرج می دهند تا پول جیبی آخوندها با بایکوت خرید بنزین قطع نشود.
آقای گنجی تمام کوشش شان در این نهفته است در باره پایه گزار اطلاعات ملاها و دوستش حجاریان و دوران سر سپردگی اش به رژیم توحش اسلامی سکوت کند.
آقای گنجی تمام سعی اشان را کردند تا خودشان را ناجی مردم ایران جا بزنند و اختلاف راه بیاندازند و تمام سئوال های مشخص را بی جواب بگزارند.
یرای من نه این اطلاعاتی ها و نه آن اطلاعاتی رژیم سابق ارزشی ندارند.
۱۷٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : امروزه هر نیرو و اندیشه ای به کمتر از فدرالیسم و یا حد اقل به نوعی مرکز گریزی معتفد نباشد جریانی عقب مانده و میرنده است
به به چشم ها روشن که اقای داریوش همایون که همین اواخر اعلام کرده بودند که اگر جنبش های هویت طلب -- که بدون آنها ایران حتی خواب دموکراسی را هم نخواهد دید---پا بگیرند حاضر هستند که در کنار دولت ایران با آنها به جنگد دموکرات شده اند. دوستان فکر می کنند که هر کسی که کت و شلوار مارک آرمانی بپوشه و کراوات بزنه و مرسدس سوار بشه و ادکلن بی÷ن بزنه و کنیاک رمی-ماتین بنوشته و از گوته و خافط هم گاهگاهی بلغور کنه باید که دموکرات باشه برای اینکه مگر پینوشته کاپشن سربازی نمی پوشید و شپش از سر و کولش بالا نمی رفت.؟
این اقای محمد امینی هم تا بن استخوان شان اریایی تمیز تشریف دارند که بیرون کردن تورک های نواده چنگیز خان ایران از نان شب شان هم واجب تر است.
در مورد اقای گنجی هم باید بگم که دوستان." آمدید جانم به قربان تان ولی حالا چرا." از همان اوایل که ایشان پای مبارک شان را به خارج نهادند و با افراد مشهور مصاحبه کردند من یه خط خیلی قوی دفاع از منافع استرات÷یکی ر÷یم را مشاهده کردم که از همان اوایل بهش لقب" مرغ توفان رفسنجانی" را بهش دادم. خیلی خوشحالم که بالاخره بعد از بیگاری گرفتن هز خیلی ها ماسک ایشان هم یواش یواش پائین کشیده میشه و نیت و خواست واقعی اش بر ملا میشه. هایدگر میگخ ک زندگی اصیل یعنی که خودت کاپیتان سرنوشت ات باشی-- proactive و زندگی غیر اصیل( از خود بیگانگی) یعنی که منتظر باشی که اتفاقی برایت به افته که بعدا عکس العمل نشان دهی--- re active-
زبانشناس برجسته روس- چک- آمریکایی رومن جی کبسون از شاعر روس مایاکوفسکی نقل می کنه که متفکر باید زمان را پشت سرش بکشه در حالیکه افراد عادی با زمان حرکت می کنند. متفکر شخصی است مانند داستایوفسکی که در قرن نوزدهم نوشت که ملت روس روزی با خدا ناشناسان مواجه شده و آنها را شکست خواهند داد و ملت روس همیشه اورتودوکس خواهد ماند-- ایشان زمان را پست سرشان می کشیده اند و از زمان خودشان پیشرو بودند برای اینکه با روج ملت روس اشنا بودند. اما روشنفکر ساده لوح و زودباور ایرانی هم به محض اینکه هر کلاشی از تالورانس و ازادی بیان حرف بزنه فکر میکنه که حتما به گفته هایش باور داره و بلافاصله مدال قهرمان ازادی را بر سینه اش آویزان میکنه و بعدا هم پشیمان میشه و قول میده که دفعه بعد دیگه از این اشتباه ها نکنه ولی متاسفانه به محض بیرون آمدن از چاله به چاهی می افته.
۱۷٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دال
عنوان : فرهنگ نگارش
آقای هامون با احترام تمام، نظر من اینست که هم سنگ دانستن آقای محمد امینی با آقای داریوش همایون مقایسه ی صوابی نیست . این دو در دو افق متفاوت فکری حرکت می کنند، اقای همایون هنوز چشم بگذشته دارند . من با تمام احترامی که برای ایشان و تاثیرشان بر هوادارن مشروطه خواهی قائلم از نظراتشان درباره ی لزوم احیای سلطنت مشروطه در شگفتم.
سه شاه ایران از که طرف کشورهای خارجی به سلطنت یعنی حکومت منصوب و بوسیله مردم از کار برکنار شدند. در نتیجه مردم رویگردانی خود را از این نوع نظام سه بار نشان داده اند. حتی بعد از استقرار جمهوری هم آثار وابستگی سیاسی چمهور ی به روسیه در تارپود ولایت و دولت مشاهده می شود، خرد و پیشینه ی تاریخی حکم می کند که ما در پی ایجاد جمهوری دموکراتیک نوع ایرانی آن باشیم. من می دانم که شما جمهوری خواه هستید ولی آقای همایون هم که بدنیای مدرن باور دانند نباید قیاس مع الفارق بکنند. مقایسه ی ایران با کشورهای اروپایی که در آنها سلطنت وجود دارد، واقعا از آقای همایون بعید است. ایشان خوب می دانند که مدرنیته یک پدیده ی اروپایی است و استقرار مدرنیته و قوانین دنیای مدرن در اروپا بطور طبیعی استبداد را از میان برداشته است. ما در عرض دو هزار سال گذشته در ایران جز حکومت مستبد هیچ نداشتیم. " دموکراسی" کریمخانی بسیار بی پایه بود و در مورد سیاست های داخلی حکومت هخامنشی هم اطلا عات دقیقی در دست نداریم.
با اینهمه پیشینه ی استبداد و ضایعات روانی آن که تشییع و پدرسالاری آن را تشدید کرده و آثار آن حتی در نوشته های پرخاشگرانه ی ما دیده می شود، آیا خرد ورزی است که ما مشروطه ی پادشاهی را برگردانیم؟!
راستش را بخواهید من فکر می کنم آقای همایون از نظر عقلی جمهوری خواهند و از نظر عاطفی مشروطه طلب. و میدانم شما جمهوری خواهان و ملی گرایان بیشماری را هم سراغ دارید که نهایتا آب به آسیاب دیکتاتور ها می ریزند. شما در میان تظرات جست و جو می کنم که از اندیشه هایتان استفاه کنم. شتابزدگی را ببخشید. پیروز باشید
۱۷٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : هامون
عنوان : سپاس بهزاد دال ... ترویج دهنده فرهنگ پلورالیسم
سپاس بهزاد دال گاهی وقتا کم نویسی یا کامل نپرداختن در یک گفتگو اساسی ،قضاوت سریع و ناعادلانه را با خود همراه دارد . بویژه ما ایرانیها سموم زیادی در اندام فکری خود داریم که به سادگی به آزرده کردن یکدیگر دست می زنیم. شما با متا نت به حمله کننده خود پاسخ دادید و مرا به سپاسوا داشتید. من در این میان می بینم که پای آقای همایون به وسط کشیده شده و از هر طرف کو شش می شود که از انگ سلطنت طلب خوردن دوری شود . من به عنوان یک جمهوریخواه بسیار خوشحال هستم که فرزندان سرزمین ما از جنس امینی ، همایون در صحنه حضور دارند. همایون شخصیئت صادق لیبرال دموکرات و ترویج دهنده فرهنگ پلورالیسم در میان الیت فکری اپُوزیسیون ارزش والا دارد . اینکه ایشان رویالیست است یا به قول ما ایرانیها مشروطه خواه است به همان اندازه مهم هست یا نیست که امینی جمهوریخواه هست یا نیست . دیوار تاریخی بین راست و چپ در هم شکسته شده و این نحوه دیدن به گمان من زیان آور است . من به همان اندازه از امینی ها یاد می گیرم که از همایونها. قصدم مخدوش کردن نفاوتها نیست بلکع دفاع از بالانس و نتایج حاصله از ترکیب اندیشه ها است.
۱۷٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : ن - پرورش
عنوان : پرسش!
جناب امینی گرامی:
نوشته اید:
«سال ها است که به رغم جنایاتی که اینک به نام دین و اسلام در ایران می شود، روشنفکران و نیروهای سکولار ما از هر دسته و رسته کوشیده اند تا رودررویی خویش را با خودکامگی دینی، با نقد به دین درهم نیامیزند و حُرمت باورهای دینی مردم را پاس دارند.»
بسیار سپاسگزار می شدم اگر توضیحی مرقوم می فرمودید که ضرورت این که نیروهای سکولار ما از هر دسته و رسته کوشیده اند حُرمت باورهای دینی مردم را پاس دارند در چه چیزی بوده است؟ من خود را فردی سکولار می دانم و از ترس ِ این که اگر با باورهای دینی مردم درگیر شوم ممکن است مومنان بر اساس آموزه های دینی ِ خود مرا بخورند، تا جائی که بشود با آنان درگیر نمی شوم اما نمی فهمم که چرا باید حُرمت ِ چنین باورهائی را پاس هم بدارم؟ آیا منطقاً درست است که انسان به نادرستی ِ باورهائی (هر باوری!) پی برده باشد و در عین حال حُرمت آن باورها را پاس هم بدارد؟
ضمناً این جنایاتی که «اینک سال هاست به نام دین و اسلام» در ایران می شود، به نام دین و اسلام بوده است و دین و اسلام واقعی چیز دیگری ست، یا نه خودش است؟
با سپاس های فراوان
۱۷٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دال
عنوان : فرهنگ نگارش
آقای الهیاری عزیز،
شما نوشته ی مرا مستدل کرید. من می گویم فرهنگ نگارش تابعی از فرهنگ جامعه است واگر در جامعه ای دیکتاتوری حکمفرما باشد عوارض آن، ساختار اندیشگی ما را متاثر می کند. من با بنیاد های فکری آقای همایون موافقتی ندارم. اما شیوه ی استدلال و نحوه ی برخورد ایشان را برای طرح مسائل بیشتر می پسندم تا شیوه ای که آسمان و ریسمان می بافد و تهمت و افترا می زند تا قالب فکری خودرا غالب کند.
من قضاوت در این زمینه را به آقای امینی واگذار می کنم.
آقای امینی شیوه ی سیاسی نویس ما را دیگرگون کرده اند. ایشان عنصر احترام را وارد ادبیات سیاسی ما کرده اند، متاسفانه شما مثل آقای امینی نمی نویسید.
آقای الهیاری عزیز، اینجا ستون نظرات است، من دوستانه از شما می پرسم آیا ما باید نظرات دیگران را هم تعیین کنیم وبه دیگران بگوییم در این ستون که این سایت ـتا آنجا که من میدانم و ستایش می کنم باینصورت فقط این سایت ـ برای اظهار نظر باز کرده است بدیگران بگوییم چه بنویسند و چه ننویسند.
مطمئن باشید آنها که حرف و حدیثی برای گفتن داشته باشند در دامچاله ی بحثهای انحرافی نمی افتند.
من به شما حق می دهم، من به محتوی بحث مطروحه نپرداخته ام، قالب نوشته های آقایان گنجی و امینی مورد نظر من بوده اند، اما این دوقالب با هم تفاوت بنیادین دارند. شما اگرچه با نظرات آقای گنجی موافقت ندارید اما قالب گفتار او را می پسندید و به همان شیوه می نویسید وبر خورد می کنید. خوب است از متانت قالب گفتار آقای امینی هم بیاموزیم. مطمئی باشید این امر ایشان را خوشحال تر می کند تا بحثهای عصبی.
آقای الهیاری این تغییر این شیوه ی نگارش بما کمک می کند که به همدلی برسیم. من تردید دارم که بگویم شما اندیشه و نظر مرا درنیافته اید. اما من کارت دعوتی برای آقای همایون یا هیچکس دیگر نمی فرستم. آیا آقای همایون به کارت دعوت بهزاد دال گمنام احتیاج دارد.
آقای همایون این نیاز را درک کرده اند که در دنیای خارج از ایران می توان زبان متفاوتی برگزید و حتی با مخالفان صحبت کرد. زمانی من وشما به علت وابستگی ایشان به رژیم شاهنشاهی برویشان شمشیر می کشیدیم. وابستگی ایشان به رژیم شاهنشاهی هنوز باقی است،اما هم ایشان تغییر کرده اند هم ما. من اگرچه هنوز خواندن نوشته هتی ایشان برایم اولویت ندارد، ولی با شنیدن نامشان رگهای گردنم قوی نمی شود! حالا نوشته هایشان را در سایت های "چپ" کنار نوشته ی آقای امینی بزرگوار چاپ می شود.
حرف های خود دوباره بخوانید، اینها از کجا آورده اید، شما تخیل اعجاب آوری دارید. بهرحال از شما تشکر می کنم و دوستانه توصیه می کنم که بهتر است عداوت را توصیه نکنیم.
اما آقای هامون، من با عجله نوشتم به شما حق می دهم شاید همین ابهامات انگیزه ی برخورد تند آقای الهیاری بوده باشد باشد. من با حرفهایی که شما در این نوشته ی کوتاهتان زده اید کاملا موافقت دارم. شما هم از دو فرهنگ نگارش صحبت می کنید. در واقع استدلال شما حرفهای مرا کامل می کند.
فکر می کنم با این نوشته نظرات من در باره ی آقای امینی روشنتر شده باشد. من شیوه ی نگارش ایشان را می پسندم . ایشان "ایرانی" می نویسند نه "عربی"! فراز های ادبیات فخیم و غنی ما یعنی میراث نگارش تاریخ بیهقی، چهارمقاله، گلستان و غیره باترکیب نظم ونثر و پشتوانه ی شواهد اشنا ی تاریخی همراه با نثر روان سالم نوشته ی ایشان را در میان نوشته های سیاسی کم نظیر می کند.
زبان "عربی" ما زبان فارسی پرخاشگرانه ای است که از زیر لوای دیکتاتوری بیرون آمده و هل من مبا زر می طلبد و زمین و آسمان را به جنگ دعوت می کند.
حتما شما هم این زبان را در همین ستونهای نظرات دیده اید ، زبان نماینده ی سطح شعور آدمی است .زبان پایگاه اجتماعی وطبقاتی ما را نمایش می دهد. گاهی زبان "عربی " ما به دشنامهای رکیک هم مجهز است که گردانندگان سایت آنهارا حذف می کنند. درود بر شما و آقای الهیاری.
۱۷۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : حسین الهیاری
عنوان : برای آقای بهزاد د
آقای بهزاد به قول خودشان به نوشته ی جناب امینی در باره ی نقطه نظررت آقای اکبر گنجی کاری ندارد و بحث دیگری تحت عنوان « فرهنگ نگارش» را گشوده ست .
به نظر این قلم این یکی از عادت های زشت ماست که وارد بحثی میشویم و بدون رعایت حرمت نویسنده ، بجای اظهار نظر در باره نوشته ی حاضر ، موضوع را بکلی کنار میگذاریم و با اراده ی خود حاشیه میرویم و موضوع را از دستور خارج می کنیم.
با پوزش از آقای امینی و خوانندگان محترم مجبورم این تاکتیک شناخته شده ی «تخته پرش» یا «نون قرض دادن» و «آگهی های تجارتی مفتکی » برای خویش و قوم را بعنوان اعتراض عرض کنم .
برخلاف نطر آقای بهزاد د که برای آقای داریوش همایون کارت دعوت فرستادند تا در این «میهمانی » شرکت داشته باشند ، روشنفکران راستین از فرهنگ سیاسی و روش خاص ایشان نیز باخبرند و به نظر این قلم ، داریوش همایون بنا بر ماهیت خود در نوشته هایش حتما و بنحوی «تنه ی » سیاسی خود را دیگران میزند تا در «رقابت » سیاسی عقب نماند. این فرهنگ ضد پلورالیستی به نحوی بیمارگونه ای در ادبیات نامبرده دیده میشود.
در همین اخبار روز در قسمت «مقاله های رسیده» از داریوش همایون نوشته ای هنوز بر صفحه موجود ست ، تحت عنوان «به هوادار رژیم» که درآن بر خلاف نظر آقای بهزاد د ، با کلمات قلمبه سلمبه و «فرهنگ نگارش » مورد قبول آقای بهزاد د حرف دل خود را بصورت زیر باز کرده ست و در باره ی نیروهای حکومتی و مخالف فرموده اند:
«ما هر دو باید باشیم ولی با گسترش نیهیلیسم در جامعه سرانجام هیچ کدام سالم از میدان بیرون نخواهیم رفت ــ کشور که جای خود دارد. این نیهیلیسم را در رفتاری که هم اکنون در ایران با دگر اندیشان می کنند و در نگرشی که اکثریتی از مخالفان رژیم در بیرون، از جمله به یکدیگر دارند، در ناپدید شدن تدریجی بردباری و رواداری از فرایند سیاسی، می توان دید.»
آقای داریوش همایون چه میخواهد بگوید ؟ ما هردو باید باشیم !
گسترش نیهیلیسم !
«رفتاری» که هم اکنون در ایران با دگرندیشان می کنند !
خوب ملاحظه کنید یک مرتبه موضوع عوض شد:
در « نگرشی » که « اکثریتی از مخالفان » رژیم در بیرون ، از جمله نسبت به یکدیگر دارند در ناپدید شدن تدریجی بردباری و رواداری از فرایند سیاسی، می توان دید»
نه آقای بهزاد د، این نوشتم که بگویم ، آن طور که شما تبلیغ می کنید نیست ، برای آقای همایون، توسط امثال شما این جا و آنجا تبلیغ میشود. چرا ؟
این گرنسیب از کجا آمده ست ؟
ما باید در باره ی موضوع مستدل بحث کنیم ، باید مستند منویسیم ،
نوشته شما نه نقل قول از داریوش همایون داشت و نه مربوط به این بحث بود.
من برخورد آاقای امینی به آقای گنجی را ترجیح میدهم و متاسفم که مجبور شدم برای شما این چند خط را نوشتم.
برخلاف نظر آقای همایون ما از دو نیروی حکومتی و مخالف رژیم نیستیم !
نیروهای اقتدار گرا هم در حکومت موجود ست و هم در نیروهای مخالف حکومت که از راست تا میانه و چپ را آلوده کرده ست.
بحث حیاتی آقای امینی به نظر من مربوط به روشن و شفاف برخورد کردن به نیروهای طرفدار مردم سالاری اعم از سکولار و نواندیش دینی می باشد. نه نیش و کنایه های آقای همایون .
قبلا برای مطلب «به هوادار رژیم» آقای همایون کامنت گذاشته ام
۱۷۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|