از : ئاواره
عنوان : . ما چه می خواهیم؟ !!!!
". ما چه می خواهیم؟
۲.۱ ما خواستار آزادی فوری بازداشت شدگان جنبش سبز، .....هستیم " !!!!!!
آقایان ، تکلیف بقیه زندانیان سیاسی قبل از جنبش سبز ،مثل فرزاد کمانگر وو...چهمیشود!!
۱۷۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : شهاب
عنوان : به دوستان سیما و کاوه
دوستان گرامی، نخست پوزش از دیرکرد پاسخ؛ پروانه بدهید کلی به هر دو نگردهی دوستان بپردازم؛ ببینید دوستان، اگر بکوشیم هم دیگر را بفهمیم کارها بسیار ساده تر می شود؛ بنده در همان نگر نخست گفته بودم که ما جمهوری خواه داریم، اما جمهوری خواهی به مثابه ی یک نگره ی سیاسی مدون نداریم؛ دلیل اش نیز نبود یک جزوه ی سیاسی در این زمینه است؛ فرای این، عرض کرده بودم که داومندان امروز جمهوری خواهی، کوچکترین پیشینه ی در دمکراسی خواهی ندارند که هیچ، همگی از بد گویان کوشای دمکراسی و لیبرالیسم بوده اند؛ همانگونه که رفت، رفقا دمکراسی را "دیکتاتوری سرمایه داری" می نامیدند؛
دوستان مهر بورزند و داده های تاریخی را به دور از زور آزمایی سیاسی بپذیرند؛ مسلما آقای کاوه می پذیرند که شاهنامه ی فردوسی به مثابه سترگ ترین کارنامه ی تمدن ایرانزمین در دوران پس از تارش، یک سند کامل از نگره ی شهریاری ایرانشهری ست؛ نیم نگاهی به این کتاب انداختن برای دریافت این امر بدیهی بسنده است؛ و البته پورسینا نیز در فلسفه ی سیاسی قلم زده است، و در بخش پایانی الاهیات شفاء به این مهم پرداخته است » تدبیر منزل و غیره؛ جالب است برای دوستان بدانند که آن زمان پور سینا در جست و جوی یک همبود بدون بی کاری بود و از خویشکاری های دولت، یکی را پدید آوردن امکان کار برای هر شهروند می دانست؛
باری، "دم دستی" را برابر zuhanden sein گرفته ام، و هیدگر، بر خلاف باور خانم سیمای گرامی، اتفاقا برداشتی کاملا فیزیکی از این مفهوم دارد، یعنی لمس کردن و بسودن هستی (sein)؛ از همین رو بود که در پاسخ راسل که می گفت هیتلر پرت و پلا می گوید، برای او نوشت، سخنان اش را رها کن، به دست های اش نگاه کن (جنبش دست های هیتلر در هنگام سخنرانی بسیار گیرا بود)؛
و اما در مورد دستاوردهای شهریاری پهلوی ها؛
نخست اینکه، خانم سیما، جنبش تروریستی چریک ها و مجاهدین را بخشی از آزادیخواهی های مردم ایران شمردن کمال بی مهری به مفهوم آزادی خواهی است؛ شما به گونه ای آشکار پاسبان کشی را موجه نشان می دهید و این امری بسیار شگفت است؛ دوست گرامی، پایان این منطق شما چیزی نیست جز یک دوزخ برنامه ریزی شده که در آن جان انسان به همان سطحی فروکاسته می شود که در اسلام و سوسیالیسم هست: حشرات!
ببینید، ما نمی توانیم از یک سو امروز خواستار یک پیکار بدون خشونت باشیم ولی در بازگردهای تاریخی از خشونت پشتیبانی کنیم؛ حتا اگر پایه را بد کنشی دولت وقت بدانیم، جمهوری اسلامی با یک فاصله ی درناوشتنی بد کنش تر از حکومت پیشین است و از این رو، شایسته ی "پاسبان کشی" های به مراتب گسترده تر؛ ولی آیا ما امروز چنین چیزی را درست می دانیم؟ خیر، پس دیروز نیز نادرست بود و ربطی به آزادی خواهی نداشته است؛
وانگهی، نه مجاهدین، نه چریک ها، و نه فدائیان اسلام هیچ یک مدعی ساختن یک همبود استوار بر دمکراسی نبوده اند؛ شریعتی از شنیدن نام دمکراسی چندش اش می شد؛ دیگران نیز نیازی به معرفی ندارند؛
خشونت اپوزیسیون ترورسیت شاه را به ساواک وصل کردن نیز یک امر ناپذیرفتنی ست؛ نخستین ترور شاه در زمانی بود که هیچ کاره بود سیمای گرامی؛ چندین تیر در صورت اش زدند؛ فرای این، ببینید محل اختلاف این رفقا با شاه در چه بود؟ در نبود دمکراسی؟ خیر، در وجود یک دمکراسی ناقص؛ اپوزیسیون شاه چندین پله ی فرهنگی از خود اش عقب تر بود تا جایی که آن اپوزیسیون به چیزی کمتر از زیر و رو کردن همبود خرسند نبود، که بدان نیز، در وجود خمینی رسید؛
و پروانه بدهید خانم سیما که در اینجا یک اشتباه شما را گوشزد کنم: خمینی کسی را گول نزد دوست گرامی، مگر اینکه بپذیریم که کلیت روشنفکری ایران صغیر بوده است؛ آیا به راستی آن همه بشارت نامه از سوی دکترها و مهندس ها و استادان دانشگاه بیانات یک سری گول خورده بوده است؟ خیر، خمینی برایند دهه ها کوشش صمیمانه ی روشنفکری ایران، در کنار روحانیت بود برای بازگرداندن ایرانزمین به عصر "خیش" و گاو آهن؛ یادتان نرود، جلال آل احمد، شیر آهن کوه مرد روشنفکری ایرانی، اشک ها در پای جنازه ی آونگ شده ی شهید نوری (فضل الله) می ریخت؛ نعمت آزرم، همان سال ۴۴ خمینی را "امام" نامید و برای او چامه سرایی کرد؛
و در این میان حزب توده چه می خواست جز کوک زدن ایران به دامن هر روز گشاده تر شونده ی ام القرای پرولتری؟
دوستان، سنت چپ ایرانی، هر دو پای اش بیرون از تاریخ تمدن ایرانشهری است؛ و صد البته در بیرونگی، رفقا یک شریک تاریخی دارند: روحانیت و در کلیت اش، اسلام؛
به همان گونه که اسلام عصر پیش از خود را زیر مفهوم "جاهلیه" به تاریکی فرومی برد، چپ ایرانی نیز زیر دو مفهوم "استبداد شرقی" و "شیوه ی تولید آسیایی"، کل تاریخ تمدن ایرانشهری را به یک بیابان فرهنگی تبدیل می کند؛ من فکر نمی کنم بتوان اینچنین بی مهرانه با تاریخ و تمدن یک تمدن بزرگ چون تمدن ایرانی رفتار کرد و باز نیز چشمداشت این را داشت که میهن ستیز نامیده نشد؛ چپ ایرانی، در کنار مادر فرهنگی اش، یعنی اسلام، ستیز با فرهنگ و تمدن ایرانزمین را تا سطح یک هنر فرارویانده و در این زمینه به ورزیدگی بالایی نیز رسیده است؛
اما در این میان یک چیز هست که چه بسا دست و پا گیر باشد: ایران، در گوهر اش، نامیرا ست و به همان اندازه که اسکندر و محمد و چنگیز توانستند بر او برایند، میراث داران آنان نیز خواهند توانست؛ من از این رو از میراث داران این ربایندگان خاک ایرانزمین سخن می گویم، چرا که روشنفکری ایران، با قلم، درست به همان کاری سرگرم بوده است که چنگیز و آل محمد با شمشیر؛ روشنفکری ایرانی با قلم اش ذهن ایرانی را تجزیه کرده است؛ قلمی، که در جوهر میانمایگی و بدخواندگی های ژرف اندرخلیده است و متنی را که به دست داده است، یک متن فروشکسته و معنی زدایی شده بیش نیست؛
دوستان، آنچه که شما از آن به پدافندیدن برخاسته اید، چیزی جز وارونگی تاریخ هنر و سیاست و اندیشه ی ما نبوده نیست؛ نه اسلام، و نه روشنفکری، نسبتی جز وارونگی و نفی با ایران ندارند؛ به همان گونه که خدای اسلام وارونگی محض خدای ایرانزمین است، و یا به قول اخوان، "همان اهریمن است الله"، ایرانی نیز که روشنفکری نمایندگی می کند، چیزی جز وارونگی محض تیسفون و شوش نیست؛ من نمی دانم چه افتخاری در این هست که تیسفون و شوش را به زیرآمدی از آتن و روم تبدیل کنیم؟ و این تازه، بهترین و روشنرایانه ترین دستاورد روشنفکری ایرانی می تواند باشد، یعنی کسانی که امروز مدعی لیبرال دمکراسی هستند؛ بنابراین ما از آنانی که در روز روشن با چراغ دنبال انور خوجه بودند می گذریم؛
سخن بسیار است و به احتمال زیاد وفت دوستان تنگ؛ از فرسوده و خسته کردن ایزد زمان، زروان بزرگ در می گذرم و رشته ی سخن را به دوستان گرامی وامی نهم؛
به امید ایرانی رها شده از تاریکی و نادانی
۱۷۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : داور -
عنوان : مرحله
نرگس مست گرامی. دو دسته از مخالفان این حرکت واقع گرایانه ، بین برخورد با واقعیت ها و چسبیدن به آرزوها، دومی را انتخاب کرده اند و در هر شرایطی، از ارتفاع آرزوها و ایده آل ها سخن می گویند. آن ها طوری سخن می گویند که انگار سرنگونی رزیم و استقرار نظام سکولار را آماده در جیب خود دارند. آن ها با پنهان شدن در پشت پرچم های همیشه سرخ، از پذیرش مسئولیت مشخص در شرایط مشخص شانه خالی می کنند. خارج کشوری ها سی سال است که پاسیو و بدون نقش در تحولات داخل کشور هستند. سیلی خروشان در داخل کشور راه افتاده و همه گیج و مبهوت به آن نگاه می کنند و برخی هم خواب نما شده، خیلی سریع بساط سرنگونی سر راه آن پهن کرده اند! از این خبرها نیست. البته خدا کند خبری باشد و ملت ایران از زیر یوغ این حکومت قرون وسطایی نجات پیدا کنند. ولی الان در یک مرحله مشخص قرار داریم. احسنت به کسانی که قوانین این مرحله را درک کنند. رهبری این جنبش در داخل است و چپ ملی باید فروتنانه و ضمن حفظ مواضع اصولی و انتقادی خود، به موازات آن ها حرکت کند. تقابل با حکومت و شعارهای جنبش باید طوری باشد که مردم هر چه بیشتر و طولانی تر وافزایش یابنده تر، با آن همراهی کنند. می توان با پرتاب چهارتا کوکتل مولوتوف و چند شعار ناسیونالیستی افراطی و یا صد اسلامی مردم را ترساند و به خانه هایشان بازگرداند و چند جوان و دانشجو را در برابر سگ های هار رژیم دست تنها گذاشت. بخشی از چپ ما بعد از گذراندن دوران کودکی اش در زمان مصدق و نا بالغی های بعدی اش، تازه دارد مبارزه مدنی و صبورانه با همراه بردن مردم با خودش را تمرین می کند و از پریدن نا به هنگام و عجولانه به بالای قله ها و کوه ها استعفا داده است! من به خاطر درکی که صادر کنندگان قطعنامه از مرحله کنونی دارند به آن ها تبریک میگویم.
۱۷۶٣۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : دونوع جمهوری خواهی ۲
وارطان عزیز ، واقعا نمی دانستم که در باره ی قطعنامه اینقدر با تو همنظرم. درود برتو که جریان همایش را بسیار جدی تر ازمن دنبال کرده ای و درباره "خطر رادیکالیسم " که همایش اینهمه به آن پرداخته است، مفید و مختصر توضیح داده ای. امیدوارم دوست دیگری به آنسوی سکه ی "خطر رادیکالیسم " که " خطر رفرمیسم" است بپردازد.
ولی فراموش نکنیم که اشتباهات مکرر حزب توده در مقاطع مختلف، هنوز دقیقاحلاجی نشده که پرهیز از آنها چراغ راه آینده باشد.
من تردیدی ندارم که بسیاری از فرهیخته ترین کوشایان سیاسی ما که سالهای درازی را در مبارزه سپری کرد ه اند و هریک نظریه پردازانی چیره دست در جنبش مردم ایران محسوب می شوند، در این همایش شرکت داشته اند و گمان دارم که در همین رسانه ها بنوعی به اینگونه پرسشها پاسخ خواهند داد و شیوه برخورد جمهوری خواهان با جمهوری اسلامی و"رهبران جنبش سبز" را تدقیق و مرزهای آنرا از پیروی روشن خواهند کرد.
۱۷۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : وارطان
عنوان : دوستان کمی انصاف!
این سند حاصل تلاش دها نفر از کسانی است که از زندگی خود هزینه کرده و در این همایش شرکت کرده اند. در نیت نیک آنها هم هیچگونه تردیدی نباید داشت و شخصن معتقدم که بسیاری از این دوستان پر مطالعه و با تجربه تر از من هستند. به این لحاظ هنگامی که آنها صحبت میکنند من سر و پا گوش هستم. ولی واضح است که این به معنای پذیرفتن هر آنچه که همایش میگوید نیست.
به نظر من این قطعنامه بسیار خنثی است و برخی تناقضات نیز در آن دیده می شود. البته هدفم ناچیز شمردن این قطعنامه نیست.خرد جمعی منطقن به بررسی همه جانبه تر از مسایل منجر می شود و این قطعنامه نیز طبیعتن از این قاعده مستثنا نیست.
به بخشهایی از همایش از طریق پالتاک گوش دادم. تا آنجا که متوجه شدم این قطعنامه حاصل اجماع (توافق همگانی) شورای هماهنگی (یا کمیسیون قطعنامه - دقیقن یادم نیست) می باشد. به عبارت دیگر مواردی که توافق کامل بر آن نبوده از قطعنامه حذف گردیده است و آنگاه به به رای و تایید همایش سپرده شده است. شاید این بهترین شیوه برای صدور قطعنامه نباشد و شاید هم دوستان جمهوری خواه به تجربه دریافته اند که این ممکن ترین راه برای پاسداری از این اتحاد باشد. از آنجا که اطلاعات من کافی نیست قضاوت نمیکنم.
بخش زیادی از وقت همایش صرف گوشزد کردن در باره "خطر رادیکالیسم" شد که به نظر من تا حدود زیادی غیر واقعی و نا لازم بود. متاسفانه پس از گذشت سالیان هنوز بخشی از دوستان هویت خود را تنها با خطکشی با رادیکالیسم مشخص می کنند. این دوستان مدت زیادی است که در این مرحله در جا می زنند. آنها باید از این مرحله عبور کنند. تکرار صحبتهای دسته چندم چاره ساز نیست. شاید بتوان گفت که این قطعنامه نتیجه افراط در تعدیل باشد که خود نتیجه این گوشزدهای بیمورد بود. رادیکالیسم پدیده ای است اجتماعی با گوشزدو نصیحت با آن نمی توان مقابله کرد و نمی توان هم گفت که رادیکالیسم در هر شرایطی منفی است. از سوی دیگر تعدیل باید دست آورذ داشته باشد وگرنه رادیکالیسم خیلی سریع و بی مهابا از او عبور خواهد کرد. شاید بهتر بود که این دوستان به عنوان یک بلوک متشکل از آقای موسوی می خواستند که آینده نظام را به مکانیسمهای دیگری مثل رفراندوم وا گذار کند و از اصرار به روی نظر خود " جمهوری اسلامی نه یک..." که به گواه همین صفحه نظرها باعث تفرقه می شود خود داری کند. اینها نیروهای جمهوری خواهی هستند که با این اتحاد همراه نیستند. چرا؟ حالا شما هی خطر رادیکالیسم را گوشزد کن.
دوستان اتحاد جمهوری خواهان، بدون کوچکترین تردید می توان گفت که راهی که شما می پندارید نتیجه خواهد داد راه بهتر، کم هزینه تر و متمدنانه تری است. ایکاش می شد باور کرد که آقای خامنه ای را می توان با زبان خوش به عقب نشینی قابل اتکا وادار کرد ولی شواهد بیست سال گذشته و بخصوص چهار ماه گذشته این را نشان نمیدهد. با "انشالله که گربه است" نباید سیاست تدوین کرد. درعین حال هیچ مخالفتی با تلاش شما در جهت اهداف این قطعنامه ندارم. ایکاش که شما بتوانید نشان دهید که من و امثال من اشتباه می کنیم.
۱۷۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : دو نوع جمهوری خواهی؟
خانمها و آقایان جمهوری خواه،
دهها پرسش در رابطه با مواضع متزلزل و محافظه کارانه ی شما در همایش اخیرتان مطرح است. چرا شما بقول دوست نادیده ام وارطان گاماس گاماس پشت سر مردم حرکت می کنید. چرا نمی خواهید لااقل در سطح نظری حرکت جمهوری خواهی را یک گام به پیش ببرید؟
دوستان جمهوری خواه! شما وقتی می نویسید::
""ما کودتای انتخاباتی ولی فقیه، دولت احمدی نژاد و بخشی از فرماندهان سپاه و سرکوب خونین مقاومت مردم را شدیدا محکوم می کنیم""،
خودبخود به این ارگانها مشروعیت می دهید، ولی فقیه جنایتکار دیگر نه تنها از سوی مردم، بلکه حتی از سوی بسیاری از روحانیون هم مشروعیت ندارد. کدام دولت؟ دولت ضد مردمی و خیانتکار احمدی نژاد که همه ی منافع ملی ما را بخطر انداخته است؟ دوستان شوخی می کنید.
آیا شما هنوز به پاسداران و بسیجیان تا دندان مسلح را که فرمانهای سرکوبگرانه رژیم را مو بمو اجرا می کنید چشم امی دارید؟
من بعنوان یک جمهوری خواه این ارگانها محکوم نمی کنم، آنها را نامشروع می دانم که قدرت سیاسی را سی سال است که غصب کرده اند و باید در دادگاهی مردمی با حضور شاکیان، هیات منصفه، دادستان و وکلای مدافع و مردم محاکمه شوند.
مردم برچیدن این بساط را می خواهند، بعضی از ملاحظات و شرایط سرکوبگرانه ی داخلی ایجاب می کند که آنها در این مرحله و در شرایط حاضر از موسوی و کروبی فرا تر نروند ( که گاهی هم با شعارهایشان می روند و رهبران آنها را "تصحیح" می کنند)، اما شما چرا؟
خواهش می کنم به این پرسشها از نه از سوس مخالفان سیاسی شما بلکه از سوی جمهور ی خواهان مطرح می شود پاسخ دهید.
۱۷۶۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : حسن خادم
عنوان : جمهوری خواهان مسلمان
شاید اطلاق جمهوری خواهان مسلمان برای همایش چهارم زیبنده تر باشد.
دوستان محترم جمهوری خواه هیچ چیز این نظام مظابق معیار های شناخته شده
عقلی و عرفی در جهان امروز نیست.اقایان موسوی و کروبی هر دو خواهان نظام اسلامی هستند و با جدائی دین از حکومت مخالف هستند.شما به عنوان یک جریان مستقل چرا نظرات خود را در قالب خواست های این دو پنهان کرده اید.
قوانین اسلامی با قوانین کنونی در جهان صد در صد خانائی ندارد و شما چگونه میخواهید قانون اساسی جمهوری اسلامی را با حقوق بشر اشتی دهید.
(ما خواهان انطباق قانون اساسی و مجموعهی قوانین کشور با موازین اعلامیهی جهانی حقوق بشر و میثاق های ضمیمه آن هستیم. مسیر تحقق این اهداف مبارزات جاری مردم است.)
قانون اساسی یعنی قوانین اسلامی ازحد و تعزیز گرفته تا جنگ باید منطبق بر
قران و سنت باشد.بنابر این درخاست و یا انتظار شما از این نظام بسیار سطحی
و دنبال روانه از نظام است. اساسن همه نظام زیر پرسش است و در خاست شمااز نظام که به شکایات رسیده گی کند بیشتر یک شوخی است تا جدی طرح کردن مشگلات.بنظر میرسد که دست به عصا راه رفتن برای شما بتواند در اینده امتیازی
بیاورد ولی واقعیت اسلام و اخوند ها سهمگین تر است از انچه شما میپندارید.
همین نظام در صورت نیاز میتواند موسوی را به جرم سکوت وحتا شرکت د رگشتا رسال ۶۷ تحت تعقیب قرار دهدیعنی دو آس را از دست شما بگیرد .
انچه شما کتمان میکنید و از طرح ان دچار وحشت شده اید اینکه اساسن خود اسلام و نظام و جمهوری مورد توافق مردم برای اداره گشور نیست.
هدف شما در حقیقت نجات جمهوری است ولی جمهوری مورد نظر شما چیست ?
آیا شما فکر میکنید به اهداف خود هرچه هست در چهار چوب نظام اسلامی دست خواهید یافت?پاسخ با شماست ولی در ۳۰ سال گذشته ما موفق به گرفتن امتیاز ی
از نظام نشده ایم.با توجه به نقش مخرب اسلام در ایران و افغانستان و پاکستان
مردم خواهان ادامه اداره گشور به دست آخوندو حکم اسلام نیستند و فرقی نمیکند کدام اسلام .مردمی که نه اخوند میخواهند و نه اسلام را به عنوان شیوه حکومتی راستی دفاع شما از نظام بیهوده و کاسبکارانه بنظر نمیرسد?
۱۷۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : نرگس مست
عنوان : نتایج فاجعه بار "معقول و متعادل" ها
جناب داور، دور دور دمکراسی بازی هست و هر که هر چه دل تنگ اش میخواهد بگوبد، میگوید. یکهو انبوه مردمی که ۱۴۰۰ سال "تقلید" کردن و از ترس جهنم و مجازات خدا و پیفمبر هر چه ستم و ناروا بوده را تحمل کردن را پیشه کرده بودند، دمکرات شدن. آخه دمکرات شدن باید همراه باشد با آگاهی و شناخت، نه از سر لوطی گری. موسوی هنوز خواهان "دوران طلایی امام راحل" هست و ۳۰۰ نفر آدم آگاه از اروپا و آمریکا میایند دور هم جمع میشوند، خود را دمکرات، سکولار و جمهوریخواه میدانند، و قطع نامه صادر میکنند و از موسوی حمایت و از خامنه ای میخواهند تنها "عقب نشینی" کند و شما این کارکرد را "معقولترین و متعادلترین" مینامید!!!!! ایا همین "معقولترین و متعادلترین" سالها توسط حزب توده و سازمان اکثریت دنبال نشد و فاجعه های بس عظیم ببار نیاورد که شما هنوز در فکر همان سیاست هستید؟؟؟ تجربه و شناخت یعنی کشک؟؟ خوب چه میشود کرد، دوران دمکراسی بازی (بلی دمکراسی بازی نه نه دمکراسی) و شما و من هم هرچه دل تنگمان خواست بگوییم.
۱۷۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : داور -
عنوان : پرچم!
این قطعنامه، معقول ترین و متعادل ترین واکنش اپوزیسیون سردرگم خارج کشور، به جنبش بزرگ مدنی داخل کشور است. باید که آن را از ایده به حرکت تبدیل کرد. باید که آن را پرچمی ساخت برای گردآوردن هر چه بییشتر ایرانیان مهاجر در زیر آن و نه فقط صدور قطعنامه. موفق باشید
۱۷۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : لطیف
عنوان : جمهوری خواهی، قائم به ذات؟
این دور هم جمع شدن های گروهی که خود را جمهوریخواه می نامند، داستان قشنگی دارد، که البته تا این مرحله، آغاز قشنگی نداشته، شاید پایان قشنگی داشته باشد.
داستان عدل زمانی شروع شد (آن هم خیلی شتابزده) که رضا پهلوی آن اولین میثاق خودش را داد بیرون (همان سال ۲۰۰۵ بود). این به اصطلاح جمهوری خواهان از آسمان که نیامدند؛ از میان رفقای خودمان بودند. کی ها بودند؟ توده ای، اکثریتی، یا عده ای بریده از چپ سنتی و در اروپا یا آمریکا دانشگاه رفته در این سالهای اخیر. خُب، دیدند که سلطنت طلب ها جانی گرفتند و رضا پهلوی میثاق داد و مطرح شد و این ها. گفتند یالا اعلام موجودیت کنیم. این اعلام موجودیت اصلاً قائم به ذات نبود. واکنشی بود در مقابل رضاپهلوی. کارش هم به جایی نمی کشد، پایانش قشنگ به نظر نمی رسد، چون پلاتفرم نظری ندارد. به هر حال هر کس که دلش برای ایران می سوزد، به نحوی پاینده باد.
پایانش از نظر ز به نام
۱۷۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨٨
|