از : هوشنگ خجسته
عنوان : برای آقای رضا علوی «جمهوری خواه لیبرال دموکرات»
بجای حرف های نا مشخص و بی پایه به سایت «حزب مشروطه » مراجعه فرمائید.
در قسمت منشور ، اهداف و ایدئولوژی این حزب آمده ست ؛ کپی ماده ی شماره ی ۳ را در این جا میگذارم و لطفا آنرا ترجمه ی فرمائید:
۳ـ ما پادشاهی مشروطه را بهترین و مناسب ترین رژیم و شکل حکومت برای ایران میدانیم و از هیچ گونه تلاش قانونی و دمکراتیک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهیم کرد.
آقای رضا علوی «جمهوری خواه لیبرال دموکرات» توجه فرمائید به «بهترین » و مناسب ترین» شکل حکومت و رضاشاه دوم و لیعهدش «پرنسس » نور.
البته من از داریوش همایون که بعداز کودتای ۲۸ مرداد ، داماد فضل الله زاهدای لیدر کودتا شد توقعی بیش از خدمت به پادشاهی ندارم
از شوهر خواهر رضا پهلوی هم که اردشیر زاهدی ست انتظاری بیش از این ندارم
اردشیر زاهدی هم توقع دارد تا شوهر خواهر محترمش داریوش همایون ۲۸ مرداد را تعزیه بخواند و برای خانواده ی «جلیل » روضه بخواند.
تمام این ها طبیعی ست، ولی یادتان باشد که از ۱۲۹۹ تا ۱۳۵۷ پهلوی ها با اراده اربابان خود، نه مردم ، سوار بر مرکب قدرت شدند و این نه فراموش میشود و نه بخشیده . دارو دسته خمینی هم از ۱۳۵۷ تا به امروز باید جواب پس بدهند.
بله آقای رضا علوی «جمهوریخواه لیبرال دمکرات » معلوم ست شما از تمام مخالفین شاه نفرت دارید و اسم چند تا مجاهد و فدائی و توده ای را ردیف کرده اید. .
بازهم اشتباه میفرمائید در این جنبش دیگر این حرفها از سکه افتاده و شما هم دیر آمدید .
کی به حرف خسروی و رجوی و نگهدار گوش می کند.
امیدوارم در جلسات طیف های جمهوریخواهان شما را ملاقات کرده و از ایدهای انقلابی شما مستفیض شویم
۱۷۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : رضا علوی
عنوان : اتحاد بین نیروهای معتقد لیبرال دموکراسی
مطالب بسیار طولانی آقای شهاب در رابطه با ارتباط پادشاهی با تمامیت ارضی و یا جهان وطنی، و یا اینکه رهبری حزب بدنه آن را "آدم" نمیداند، بیشتر زائده خیالپردازیهای ایشان است تا واقعیت. ایشان برای اثبات حرفهایش هیچ دلیلی را ابراز نمیکند و صرفاْ شعار میدهد.
من به عنوان یک جموریخواه لیبرال دموکرات نظر بسیار مثبتی به حزب مشروطه دارم. اولاْ، این حزب بر خلاف ادعای آن نظردهنده "خوش مزه" بهیچ عنوان قابل مقایسه با رجوی و مجاهدین نیست. این حزب همواره تاکید داشته که بازگشت پادشاهی را فقط و فقط در چارچوب قوانین دموکراتیک قبول دارد و هرگز مسئله تعیین تکلیف مطرح نبوده. در ثانی، ما لیبرال دمرکراتها، چه مشروطه خواه و چه جمهوری خواه، نباید اجازه دهیم که کمونیستها در چاچوب دایه مهربانتر از مادر در بین صفوف ما جدایی بیاندازند. این همان سیاست طفرقه انداز و حکومت کن است که خمینی با حقه بازی توانست در ایران اجرا کند. من به عنوان یک جمهوریخواه، با تمام اختلاف نظرهایی که با شخصی چون داریوش همایون دارم، همکاری با او را به افرادی چون نگهدار و امیر خسروی و علی خاوری ترجیح میدهم.
۱۷۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : مانی فرزانه
عنوان : مشروطه Constitution
درود بر اخبار روز که آدم می تواند با تغییرات درونی «حزب مشروطه ایران» آشنا شود : نوشته های همایون ،کشگر و م - موبدی
علاوه بر اینها «شهاب » هم منقد «حزب مشروظه ایران» ست و حکایت از یک اندیشه ی دگر دارد.
من نمی خواهم با این دوستان بحث کنم ، فقط قطعه ای از آخرین نوشته داریوش همایون «واقعیات میدان ، واقعیات تاریخ» که در همین اخبار روز بخش «مقالات رسید» درج شده را نقل می کنم :
« ما اگر تنها چندگاهی دست از گریبان یکدیگر و تاریخ پنجاه شصت ساله گذشته برداریم و به آن خدمت بیخطر و بیهزینه پردازیم بسیاری از بیخدمتیهای خود را جبران خواهیم کرد. »
خب ، متوجه شدید ! دست از این کارها بردارید و اینقدر دست به گریبان هم نشوید بخصوص تاریخ پنجاه شصت ساله گذشته !!!
یعنی ۱۳۲۸ به بعد !!! جانمی جان ! کل علی عجب عقلی داری !
پیشنهاد:
مشروطه Constitution ایده ای جهانی ست و در دو قرن اخیر بسیار نهادینه شده اگر خوب متوجه بشوید می توانید برای تحقق انتخابات آزاد ادورای ، برای مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی و تمام راهکارهای مبتنی بر منشور حقوق بشر با مردم همراهی و همکاری نمائید. دنیا را چه دیدید شاید مردم در نهایت بعداز تحقق مشروطه Constitution شکل حکومتی را « مشروطه سلطنتی» تعیین نمایند. ¨چرا شما از الان با شرط چاقو میخواهید این را بر مردم تحمیل کنید.
در باره ی مجاهدین خلق نیز همه گفته اند که آنها حق ندارند حتی بنام شورای مقاومت یا برای آن خانم مریم رجوی را بنام رئیس جمهور منصوب کنند. این همه مثل همونه .
مانی فرزانه
۱۷٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : شهاب
عنوان : چرا خود عالیجناب موضع اش را روشن نمی کند؟
آقای موبدی، شما مگر سخنگوی همایون هستید؟ و یا مگر ایشان خود اش نمی تواند یک جمله بنویسد و بگوید مشکلی با پادشاهی ندارد؟ شما حلقه ی بالایی حزب مشروطه انقدر از پایه ی حزب و باورهای اش فاصله گرفته اید و انقدر در پیکار اندیشگی با چپ ضد پادشاهی و اصولا جهان وطن عقب نشینی معنوی کرده اید که اکنون باید قسم و آیه بخورید که پادشاهی خواهی خود را ثابت کنید.
اسناد حزبی شما گواهی هستند بر تحقیر اصولی ای که از سوی رهبری حزب نسبت به پایه ی حزب روا داشته می شود؛ شما بالایی ها، که نام درست تر اش، شما همایونی ها می باشد، اصولا بدنه ی حزب خود را قبول ندارید و آن ها را مُشتی انسان بی دانش، امل، و واپسگرا می پندارید. تهمت دهه ی چهل و پنجاهی زدن به بدنه ی حزب، تهمت بی مطالعه بودن زدن به کسانی که بزرگ ترین گناهشان تعهد به تمدن و فرهنگ ایران است، ادامه ی همان منطق جهان وطنانه ای ست که اصولا نه به شهریاری ارجی می نهد و نه هرگز تاریخ ایرانزمین را منبعی برای آگاهی و خرد می داند؛
از طرف دیگر آقای کشگر حق دارد، از موضع لیبرال دمکراسی غربی نمی توان به پادشاهی رسید. اشتباه حزب شما این است که می خواهید پادشاهی را با لیبرال دمکراسی آشتی دهید، در صورتی که هنوز قهر اش را اثبات نکرده اید! همین تلاش در آشتی دادن نشان از این دارد که شیپور را از سر گشاد اش می نوازید؛ اصولا لیبرال دمکراسی غربی از دل پادشاهی به وجود نیامده است که بخواهیم قهر و آشتی اش را با این مفهوم اثبات کنیم؛ بنابراین کل بحث چه در بُعد سلبی (جمهوری خواهانه) و چه در بُعد ایجابی اش که شما آن را نمایندگی می کنید، بی موضوع است؛
از طرف دیگر با مبنا قرار دادن لیبرال دمکراسی غربی، موضوع شهریاری در حزب شما یک موضع عَرَضی است، حال آنکه موضوع شهریاری، از دیدگاه تاریخ فلسفه ی سیاسی در ایرانزمین، موضوعی وجودی و بنیادی ست و این لیبرال دمکراسی غربی است که می تواند به عنوان یک عَرَض و به عنوان یک احتمال مفهومی بر جسم این وجود نشانده شود؛ حزب شما هرگز نتوانسته است یک بحث بنیادی در بیان مفهوم سیاست را دامن زند؛ همه ی پیش فرض های فکری شما از خارج از حوزه ی تمدنی ایرانی گرفته شده است و بدین گونه است که شهریاری، که اُس و اساس مفهوم سیاست و بیشتر از آن در تمدن ماست، بصورت یک زائده نزد شما درآمده است که هر لحظه می تواند حذف و جراحی شود؛ در صورتی که از یک دیدگاه اصولی، هرگز نمی توان شهریاری را از تاریخ فکر و هنر ایرانزمین حذف کرد و بنیادهای مفهومی تمدن ایرانی را معلول نکرد؛
کلا یکی از نهادی ترین اشتباهات فکری حزب شما این است که شهریاری را تا سطح فُرم حکومت پایین می آورید و برخوردی فرمالیستی با این بنیادی ترین مفهوم سیاست در تمدن ایرانشهری دارید؛ شهریاری اما یک مکتب سیاسی قاعده مند است که همه ی مفاهیم بنیادی سیاست را در خود جای داده و تعریفی بهنجار از آن ها دارد: از مفهوم نیکی همگانی تا مفهوم داد (قانون)، از مفهوم امر همگانی تا مفهوم دادستان (عدالت)، از مفهوم پادرم (ملت) تا مفهوم چهر (طبیعت)، و طبیعتا، از مفهوم دشمن تا مفهوم دوست که یکی از اساسی ترین مفاهیم هر مکتب سیاسی ست؛
پرسش اکنون این است: حزب شما که داو پادشاهی را دارد، کدام قدمی را در تبیین این مفاهیم بنیادی از دید تمدن ایرانشهری برداشته است؟ شما حتا برخوردی سلبی نیز که برایندی از یک رویارویی فکری و نبرد اندیشگی باشد با تمدن ایرانی نداشته و ندارید؛ خیلی راحت از کنار مفاهیم بنیادی این تمدن گذشته، و کل تاریخ فکر ایرانزمین را به صورت یک امر تزئینی دراورده و تبدیل به محلی برای ابراز حس میهن دوستی کرده اید، آن هم از نوعی کاملا پوپولیستی و سیاست بازانه؛ در حالی که هرگز نکوشیده اید حتا مفهوم میهن را در راستای سنت فلسفه ی سیاسی ایرانی توضیح دهید و واشکافید؛
در جمع، ایران برای حزب شما یک تخته ی پرش است برای زیر پا گذاشته شدن و رسیدن به اروپا؛ به عبارت دیگر، برترین فضیلت تمدن ایرانی برای حزب شما این است که قابلیت تحلیل رفتن در تمدن اروپایی را دارد، این اما امری ست بسیار زننده و مبتنی بر نگاهی خود آزارانه، و یا دقیق تر، نگاهی مدرن؛
ایران اما زیر بُته بار نیامده است که با چرخش قلمی بتوان او را در دمکراسی لیبرال، آن هم بدون هیچ گونه توضیح مبانی، خلاصه اش کرد، و یا درست تر، رفع اش کرد؛ رفقا تا چندی پیش سوسیالیسم علمی را محل رفع ایران کرده بودند، شما دوستان برای اخته کردن میراث زرتشت و کوروش تیغ لیبرال دمکراسی را برگزیده اید؛ در نهایت اما نتیجه یکی است: بی صورت کردن کهن ترین تمدن بشری؛
دوست گرامی، برای باورمندی به پادشاهی پای فشاری بر تمامیت ارضی کافی نیست؛ کل ادله ی شما برای پایبندی به پادشاهی ضرورت نسبی اش برای حذف تمامیت ارضی ایران است؛ این ها برای بر پا داشتن پادشاهی نه تنها بسنده نیستند، بلکه اصولا رفت و بستی با موضوع ندارند؛ تمامیت ارضی را می توان با بسیار چیزهای دیگر نیز حذف کرد، مگر جمهوری اسلامی نکرده است؟ پس کل موضوع را ژرف تر و اساسی تر باید وارسید:
برای پادشاهی خواه بودن نیاز به یک تعریف مفهومی و بنیادی از پادشاهی است، شما اما هرگز چنین تعریفی را ارائه نداده اید؛ از این بُعد، حزب شما، چون کلیت جریان موسوم به جمهوری خواهی، حزبی فاقد مبانی فلسفی است؛ چرا که جریان جمهوری خواهی نیز جمهوری خواهی بودن اش را از درون یک تلاش فلسفی در توضیح مبانی فلسفی جمهوریت استخراج نکرده است، بلکه فقط و فقط جمهوری خواه است چرا که می گوید جمهوری خواهم، و در اغلب مواقع حتا، چرا که ضد پادشاهی ام! این، یک نمایش بسیار سُست بیش نیست، امری که شما نیز در آن با همیستاران سیاسی خود شریکید؛
شهریاری را در مبانی اش دریافتن نیاز به کوششی فرای بده بستان های سنت اصولا ایران ـ بیگانه ی روشنفکری مدرن ایرانی دارد؛ روشنفکری مدرن ایرانی یک موی ایرانی، از روزن مفهومی، در تن اش نیست؛ مدرنیت اش استوار بر یک سلب بزرگ و همه جانبه است: غیر ایرانی بودن؛ با بحث تجدد نه تنها نمی توان به فهم ایران برامد، بلکه بر عکس، بحث تجدد درست مهملی ست برای پرهیز از شناخت و پذیرش مفهومی یکپارچه و عمیق، مفهومی به نام ایران! تجدد روشنفکری ایرانی فقدان این مفهوم کلان است.
با احترام
۱۷٨٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|