از : ماندانا ایرانی
عنوان : به کسانیکه قصد تحمیل عقیده دارند
آیا این علی - آقا (که مثل حمید - خان مطلب مینویسد) خودش هم میداند که دارد چه میگوید؟ من نمیدانم که میزان سنجش ایشان برای "آزادیخواهی" چیست و چه کسانی را "آزادیخواه" میدانند. آقای علی- آقا و یا حمید- خان و یا هر کس دیگری آزاد است هر جور که دوست دارد فکر کند. من هم متقابلن آزادم که هر طور میل دارم بیاندیشم. به نظر من مخالفت با دولت حاکم دلیل بر آزادیخواهی نیست. کسی که مایل است یک نظام خان و مان بر انداز را جایگزین نظام حاکم کند نمیتواند آزادیخواه باشد. مارکسیستها از نظامی دفاع میکنند که در طول حیاتش جز بدبختی و بیچارگی چیزی را به ارمغان نیاورده و دیدیم که نهایتن با سرافکندگی توسط همان پرولتاریایی که سنگش را به سینه میزد به زیر کشیده شد. من واقعیتهای موجود را به بحثهای بی سروته ایدئولوژیک ترجیح میدهم. حال شخصی ممکن است برعکس فکر کند و دیدگاههای عقیدتی خود را به واقعیات موجود ارجحیت بخشد. این به خودش مربوط است. در ثانی من از هیچ قاتلی حمایت نکردم. من میگویم افرادی از آحاد ملت ایران به نظام پادشاهی مشروطه معتقدند (صد البته آنها با شاه اللهی های طرفدار استبداد تفاوت دارند). آنها اقرار دارند که در دوران حکومت پهلوی دموکراسی در ایران وجود نداشت، ولی کارهای مثبت آن دوره را هم انکار نمیکنند. من ضمن اختلاف عقیده با ایشان در مورد شکل حکومت، در مورد محتوای نظام آینده کشور اختلاف نظری ندارم. در حالیکه مارکسیستها نگاهی کاملاْ ایدئولوژیک به مسائل دارند و حاضر نیستند این واقعیت را قبول کنند که مرام و مسلکشان در دنیا شکست خورده. البته همانطور که گفتم آنها در فعالیت سیاسی و اجتماعی آزاد هستند، ولی دلیلی ندارد که من و یا فردی که چون من فکر میکند با آنها متحد شود. از جناب شهاب هم به خاطر مطلب بسیار مفیدشان تشکر میکنم. امیدوارم که بیشتر در این مقوله مطلب بنویسند. بطور کلی من از این فکر استقبال میکنم که لیبرال دموکراتها، صرف نظر از جمهوریخواه و یا مشروطه خواه، با هم متحد شوند و خط خود را از چپها و کمونیستها جدا کنند. شکی نیست که گروههای چپ نیز با هم ائتلاف خواهند کرد و ما لیبرالها، ضمن داشتن مرزبندی با آنها، به حق آنها برای آزادی فعالیت سیاسی احترام میگذاریم. نهایتن نیز این ملت ایران است که با رای خود نوع حکومت آینده را در یک رای گیری آزاد و دموکراتیک تعیین میکند.
۱۷۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : علی -
عنوان : به دوستانی که درسشان را خوب نخوانده اند
اگر هم فرض کنیم که به گفته آقای علوی ، قربانیان رژیم پادشاهی جنایت کارتر از شاه بوده اند، خود این حرف اقرار به جنایت کار بودن رژیم پادشاهی است . اینکه آقای علوی تمایل دارند با "کمتر جنایتکاران" متحد شوند، قدمشان روی چشم جانیان، ولی به نظر نمیرسد کسی را بتوان با این" منطق" همراه ایشان کرد. مثل این است که بگوییم با قاتلی که ۱۰ نفر راکشته رفاقت مجاز است ولی با آن که مثلا ۱۲ نفررا کشته ، به هیچ وجه جایز نیست. این توضیح واضحات را برای کمک به درک بهتر مطلب توسط این دوستان تازه کار لازم دانستم وگرنه کارکشته هاشان از این گاف ها نمیدهند.
به ماندانا خانم هم توصیه میشود که اول موضوع بحث را با خواندن کامنت ها مطالعه فرمایند و سپس اظهار نظر نمایند. جنایات همه کس را در دنیا به پای عدالت خواهان ایران میتوان نوشت و لی جنایات آمریکا را به پای طرفداران سینه چاکش نباید گذاشت؟ طرفداران عدالت اجتماعی هم دلیلی نمیبینند که با مشتاقان آقایی زر و زور در جهان و ایران متحد شوند. مگر اینکه کسانی تحت این نام برای سرکار عالی "دعوت نامه اتحاد" ارسال کرده اند که این گونه سخن میگوییدو "دست رد به سینه " آنان میزنید.
۱۷۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : شهاب
عنوان : اسلام، به مثابه ی سوتفاهمی که باید بر طرف شود
جناب سیما، با سپاس از شما برای مهر تان؛ ببینید عزیز، شما دعوا با شاه و شیخ را به کل تمدن ایرانی بسط می دهید، خب اگر مسعود رجوی این را بگوید قابل فهم است، ولی جز این خیر؛ به هر روی من نمی دانم که چگونه می توان فردوسی را به شاه ستیزی متهم کرد! بگذریم؛
مهر من به پهلوی اول و دوم مهری ست برامده از واقع بینی: یعنی هم کمبودها را می بینم و هم خوبی ها را؛ در یک براورد منصفانه، دوران این دو مرد، یک خط فاصله ی زرین است در امتداد ۱۴۰۰ سال تاریکی و اشغال شدگی تمدنی؛ شما موضوع را از دریچه ی سیاسی بررسی می کنید، آن هم سیاستی که در کوره ی پوپولیسم مصدقی و استوار بر دو مفهوم خدمت و خیانت استوار شده است؛ این هم برای خود روشی ست، ولی بنده موضوع را تمدنی می دانم و رفع ایرادات سیاسی را هم منوط بر رفع یک مشکل تمدنی به نام اسلام می دانم؛
اسلام، که در ارادت به آن محمد رضا شاه و مصدق و گلسرخی و شریعتی ارادت داشتند، سوراخی بزرگ است که در کف تمدن ما ایجاد شده و همه ی زلزله های اجتماعی متناوبی که پی در پی در سرزمین ما روی داده و می دهد، فقط و فقط به علت همین سوراخ عظیم است؛ اسلام هم سیاست است، هم اقتصاد است و هم دین و تا این جرثومه ی فساد از این سرزمین برچیده نشود، نه سیاست ما مبتنی بر رای آزاد انسان ها و نیکی همگانی خواهد بود، نه اقتصاد مان مبتنی بر دادگری و تازه گردانی انسان و طبیعت، و نه دین مان مبتنی بر خرد و روشن بینی؛ اسلام وارونگی ایران و ایرانیت است؛ در میان این تاریکی محض، حضور مردانی چون پهلوی اول و دوم، یک خوشوقتی نسبی است جناب سیما؛ شما پادشاه ایران را محکوم می کنید که به کمک خارجی آمده است و به همین علت همه ی اعمال اش را می نکوهید؟ دوست عزیز، این برخورد، برخوردی ست بسیار عوام گرایانه که در نهایت چیزی را نیز بر دانسته های ما نمی افزاید؛ ایران ۱۴۰۰ سال است در وابستگی تمدنی به سر می برد، مسلم است که اوج جنگ سرد نیز نمی توانست آنگونه بر سر پا باشد که برای نمونه داریوش و یا خشیار!
وقتی آزادیخواهان ایرانی در حیاط سفارت خانه ی انگلیس بست می نشینند، شما چه انتظاری دارید؟ پهلوی اول و دوم ایران را از دودمان با شرف قاجارایه به ارث بردند، با روحانیتی که هر شاهی را کلب اسلام می خواست و یا بنا بر نص صریح قانون اساسی مشروطه، که قانونی به ذات اسلامی، ضد زن و ضد ایران بود، "شاهنشاه اسلام"؛ آری، در چنین بافتاری ایران را از تاریکی و فقر محض بیرون آوردن و به آنجایی رساندن که در سال ۵۷ بود، کاری ست کارستان؛ آن هم با دشمنانی از جنم توده ای و مجاهد و جبهه ملی که تا خرخره در اسلام و عشق به بزرگ زمین داری فرورفته بود؛
نه، از هر روزن که نیز می نگرم، دو پهلوی اول را از هر شخصیت بزرگ سیاسی دیگری به سنت ایران راستین، به سنت انوشیروان ها و بلاش ها و میتراداد ها نزدیک تر می بینم.
ولی برخی از اشتباهات بزرگ شاه:
نخست باور و پایبندی به اسلام. او یگانه ملی مذهبی راستین بود که هم می خواست به کوروش و هم به امام رضا وفادار باشد؛ امری محال و آبزورد؛ و در نهایت نیز در بُعدی امام رضایی اش بود که شکست خورد؛ شکستی که طبیعی و کاملا قابل فهم بود؛
دوم، اعتماد بی جای اش به واقع گرایی و خردمداری غرب؛ او بر این باور بود که غرب نمی تواند به او خیانت کند، چرا که وجود یک ایران قدرتمند جزو مبانی سیاسی غرب است؛ این یک نگاه کاملا غلط بود؛ از اسکندر تا کنستانتین و از او تا ناپلئون و از او تا آیزنهاور، غرب یک خط را دنبال کرده است: تضعیف تمدن ایرانی؛ اعتماد به غرب یعنی اعتماد به جلاد؛
اشتباه سوم نداشتن یک ایدولوژی سیاسی ایرانی بود؛ با پروژه ی مدرنیته نمی توان ایران را ساخت. اصولا بحث تجدد یعنی سترون کردن کلیه ی مفاهیم دینی و دانشی و فرهنگی و ادبی ایرانشهری؛ تمام بحث اخلاط چهارگانه ی ارسطو در تضاد کامل با بحث اخلاط در پزشکی ایرانی و هندی است؛ بحث روح و رابطه اش با جسم، در مدرنیته ی غربی که وابسته به روم و آتن است، در تضاد با مفاهیمی چون مینو و تن و فروهر و روان در ایرانزمین است؛ یکی از افتخارات ارسطو باور به این بود که زن ها روح ندارند؛ این در حالی ست که همین بی روحان در ایرانزمین شخص اول مملکت نیز بوده اند و زرتشت بزرگ، بزرگ ترین ستاینده ی آن ها بوده است؛
مفهوم ایزد در غرب، مفهومی کلا مجعول و سامی ست: یهوه، مسیح، الله؛ خدای غربی یا دارد بر روی قله ی المپ الواتی می کند و یا دارد در هیات یک خدعه گر و مکار و حیله گر، یعنی در هیات یک خدای ابراهیمی، نفشه ی بردگی آدمی را می کشد؛
این رشته سر دراز دارد و کلا منظور این است که حمایت کسانی چون من از پهلوی ها، حمایتی محدود است؛ اصولا پهلوی ها را باید یک کاتالیزاتور دانست؛ کاتالیزاتوری برای خروج از اسلام و بازگشت به تمدن ایرنشهری، نه بیش، و نه البته کم از این؛
احترام من به مردی که هر روز غم این را داشت که چند قطره باران در سرزمین اش باریده است، فقط و فقط حمایتی ست از چنین موضعی؛
حال شما می گویید آمریکا در آمدن این مرد نقشی داشته است؟ بسیار خوب، این یک کار "خوب" آمریکا، که اصولا یک تمدن مبتنی بر مرگ و نابودی است (از نابودی نژاد سرخپوستان تا کشتار هیروشیما و تا به امروز یک میلون کشته در عراق) بی شک استثنائی ست موید قائده؛
دوست گرامی از دریچه ی که من به جهان می نگرم آمریکا و حضور اش پس از جنگ جهانی دوم، اصولا یک انحراف در تاریخ بشریت بیش نیست؛
با احترام
پ س: جناب علوی برای آگاهی به توهین های همایون به هموندان حزب اش به مراسلات دفتر پژوهش حزب نگاه کنند؛ مقاله ی کشگر نیز به این امر اشاره کرده است؛
۱۷۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : ماندانا ایرانی
عنوان : ضمن احترام به تمام عقاید معتقدم که لیبرالها نباید با کمونستها متحد شوند
من با صحبتهای آقای علوی کاملاْ موافقم. نمیدانم دوستان عزیز کمونیست چرا اینقدر راحت مسیر بحث را عوض میکنند. صحبت بر سر اتحاد نیروهاست. من بر این باور هستم که جمهوریخواهی و یا سلطنت طلبی نمیتواند مبنای درستی برای اتحاد نیروها باشد چرا که برداشت ما از جمهوری و یا سلطنت متفاوت است. امروز بحث ما بر سر عملکرد آمریکا در این و یا آن کشور نیست. ما وکیل و وصی مردم دنیا نیستیم. من خدمت حمید خان عرض میکنم که مردم ژاپن خود در مورد روابطشان با آمریکا عمل میکنند و احتیاجی به من ایرانی ندارند که به آنها در مورد هیروشیما و غیره یادآوری کنم. عین همین مطلب در مورد عراق و افغانستان نیز صادق است.
من هم بر این باور هستم که نیروهای لیبرال نباید با کمونیستها متحد شوند. اتحاد نیروهای لیبرال چه جمهوریخواه و چه سلطنت خواه بهتر از اتحاد با کمونیستهاست چرا که تنها اختلاف نظر آنها در شکل نوع حکومت است و نه محتوای آن. البته نا گفته نماند که جمهوری خواهان لیبرال باید با نیروهای میانه روی مشروطه خواه متحد شوند و نه با افراطیون شاه اللهی. مسئله شکل رژیم نیز میتواند در انتخابات مجلس موسسان و نهایتن همه پرسی بین مردم حل شود. البته کمونیستها نیز مانند هر ایرانی دیگر میتوانند نظر خود را به همه پرسی عمومی بگذارند ولی من دلیلی نمیبینم که با آنها متحد شوم چرا که اختلاف نظرهای اساسی تری با آنها دارم تا مشروطه خواهان میانه روی لیبرال.
۱۷۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : حمید -
عنوان : منطق لیبرالیستی
صد ها مارکسیست و طرفداران عدالت اجتماعی و اسقلال، چون ارانی، جزنی ، گلسرخی، دانشیان و دکتر حسین فاطمی را که با ویا بی محاکمه به دست شاه و پدرش اعدام و ترور شدند آقای "اندیشمند لیبرال" ، بی رحم تر و بد تر از شاه میداند، با این استدلال که استالین و " کمونیست " ها در جاهای دیگر گویا مرتکب جنایت شده اند. ولی اخبارهمین امروز جنایات قبله گاه لیبرال ها در عراق و افغانستان را نمیبیند. اگر جنابعالی صورت حساب جنایت استالین را به حساب چپ های ایران ، که حزب توده هم علیه آن موضع گیری کرده بود، واریز میکنید، صورت حساب های هیروشیما و ویتنام را چرا تحویل نمیگیرید تا در ترازو بگذاریم و ببینیم که دست آخر ابلیس به بشریت بدهکار تر است یا آمریکا وشرکایش.
جنایات هیتلر را هم بجای رضا شاه گویا به حساب مصدق و فاطمی باید گذاشت!
۱۷۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : آقای علوی- آقای شهاب
آقای علوی گرامی،
شما باید بسیار جوان باشید که استدلایهایتان اینگونه ناسازگار و بی خبرانه از اتفاقاتی است که در روزگار پهلوی در میهن ما روی داده است. تاریخ می گوید و اسناد نشان می دهد که پهلوی ها پنجاه سال میهن ما بگروگان گرفتند و درست در جهت منافع بیگانگان آنرا گرداندند.
شما حتما سند را که نامه جرج بال را بخوانید.
ISSUES AND IMPLICATIONS OFTHE IRANIAN CRISIS
George. W Ball
Secret
Review for Declassification on December ۱۲, ۱۹۸۴
آقای شهاب، شما انسان پراحساس و جست و جوگر ومیهن پرستی هستید و آگاهی های بسیار ی درباره ی تاریخ و فرهنگ ایران دارید. ضرورت دارد که شما هم آن نامه را بخوانبد. من شما را انسان با وجدان و منصفی می دانم که مصالح میهن را فرا تر از "من ِ خود" قرار می دهید و اگر به ابعاد خیانت شاه و سرسپردگی او آگاه شوید منصفانه و واقع بینانه در باره ی شصت سال تاریخ پهلوی داوری خواهید کرد. نامه را باید از
The Princeton University Archives at the Seeley G. Mudd Manuscript Library
خریداری کنید تا آنجا که من می دانم هنوز انتشار بیرونی پیدا نکرده است.
در آن نامه طولانی به صراحت و دقت مراتب روی کار آورده شدن محمد رضاشاه و گماشتگی او در تامین منافع آمریکا و بی ارادگی او در برابر تصمیمات ارباب و اطاعت بی چون و چرای او، سرانجام اختتام تاریخ مصرف او و ضرورت جایگزینی او با خمینی تشریح شده است. آن نامه ی محرمانه lمی گوید:
We made the Shah what he has become
بقول ایرج میرزا:
من کلنل را کلنل کرده ام.
نامه می گوید ما علاقه ی او را برای برنامه های ژئو پلیتک عظیم برانگیخیتم و او را به سخت افزار مجهز کردیم تا هوسهای اورا برآورده کنیم:
We nurtured his love for grandios geopolitical schemes and supplied him the hardware to indulge his fantasies
ببینید این سند است. من آنرا جعل نکرده ام بلکه نوشته ی یکی از معتمدان شاه است و در میان کسانی رد و بدل شده است که سالها از دوستان و حامیان شاه بشمار می آمدند و هنوز هم جماعتی از طرفداران سلطنت نسبت به آنها توهم دارند.
آقای شهاب عزیز، این دست نشانده ی بیگانگان صلاحیت آنرا ندارد که شما مهربانی سرشار خود را اینگونه عاشقانه ایثارش کنید و عظمت تاریخ ایران هخامنشی را در او خلاصه کنید. من احساسات شما تقدیشس می کنم و می دانم که بخشی عمده ای از آن ناشی از شناخت تاریخ و فرهنگ ماست. ولی فراموش نکنید که در تاریخ ما همه ی فرهیختگان جز انگشت شمارانی با شیخ و شاه معاندت داشته اند. از فردوسی تا حافظ و مولوی و خیام. عصر ما را هم که خودتان شاهدید.
آقای علوی علاقمندی شما به مسائل سیاسی قابل ستایش است و نوشته ی شما نشان می دهد که شما هنوز باید مطالعه کنید. شما که خودرا جمهوری خواه می دانید شمشیر کینه ی خودرا نسبت به سوسیالیستها و کمونیستها کجا صیقل می دهید؟ براساس کدام منابع و مستندات تاریخی؟ گناه استالین را که نمی شود بپای طبری نوشت. چگونه شاه را با کمونیستها مقایسه می کنید و از بیم کمونیستها به پهلوی پناه می برید. عجب سنجشی!؟
تعدادی از عناصر کمونیست بویژه توده ایها و اعوان و انصارشان در مقاطع از تاریخ معاصر اقداماتی کرده اند که هیچ عنوانی جز خیانت زیبنده ی آن نیست.
آنها در روی کار آمدن خمینی نقشی نداشتند. آمریکائی ها از مدتها قبل با خمینی و اپوزیسیون وارد مذاکره شده بودند، این را سند جرج بال نشان می دهد. توده ای ها اگر عرضه داشتند خودشان قدرت را قبضه می کردند. آنها در تحکیم پایه های حکومت اسلامی نقش داشتند، آنها در لو دادن و معرفی جوانان انقلابی سهم داشتند، آنها خیانت کردند اما حدود شصت سال قدرت مطلقه در سرزمین ما نبودند، شاید اگر بودند با آن سرسپردگی به "شوروی" شاید چیزی از شاه کم نمی آوردند ولی:
فرستاده گفت ای خداوند رخش
بدشت آهوی ناگرفته مبخش.
بیاد داشته باشید با زنده یادمادر محسنی که در هفته ی گذشته بدرود حیات گفت هر دو رژیم پهلوی و اسلامی یکسان معامله کردند.
میهنمان آزاد باد
۱۷۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨
|
از : آزاد آزاد
عنوان : نظری به نظرات فرستاده شده
به به عجب سایت جالبی است اینجا. جالبتر نظرات افراد سیاسی!! ما است . واقعا دست مریزاد. اینطوری می خواهید مملکت را نجات بدهید. می دانید که با این نظرات سیاسی که مرقوم می فرمایید جمهوری اسلامی به ریش ما می خندد. شما ها چرا جوش چپ و راست را می خورید ! اگر به مردم ایمان دارید بسپارید به دست همان مردم که این روزها دارند حماسه می افرینند.
با فحش دادن و خط و نشان کشیدن برای یکدیگر به هیچ کجا نخواهیم رسید.
در اینده که ایران ( امیدوارم همه ایران دوست باشند ) ازاد شد تعیین حکومت فقط بدست مردم ایران خواهد بود.
زنده بادایران
۱۷۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨٨
|
از : رضا علوی
عنوان : پاسخی به یک هموطن عصبی
آقای خجسته، من هم امیدوارم که اشخاصی پیدا شوند که شعور و تربیتشان از شما بیشتر باشد تا بتوانند هم حرفهای شما را بدون فحش و بدوبیراه بیان دارند (چنانچه حرفی برای گفتن داشته باشید) و هم به شما آدم بی ادب و بی نزاکت کمی درس تربیت بدهند.
شما مطالبی را در رابطه با عملکرد پادشاهان پهلوی بیان میدارید که موضوع صحبت من نیست. شما همچنین خطاب به من میگویید که "شما حتی جرات نمی کنید که حزب خود را «حزب پادشاهی مشروطه » بنامید". آقا جان من هیچ وابستگی به این حزب ندارم. باور کنید اگر ارتباطی با این تشکیلات داشتم قطعاْ آن را از شما هموطن عصبی خود مخفی نمیداشتم چرا که اساساْ اهمیتی نمیدهم فردی چون جنابعالی در مورد من چه فکر میکند.
من برای «اعلیحضرت» بخاطر جنایاتش کاپ نقره مرحمت نکردم. من میگویم که بنابر آمار موجود (و نه بر اساس عاطفه و احساس) مخالفین او بسیار جنایتکارتر و سرکوبگرتر هستند. حال اگر شما متوجه منظور من نمیشوی به همان "دیگران" بگو تا آن را به زبان خودت ترجمه کنند.
هوشنگ خان، من میگویم که به عنوان یک جمهوریخواه لیبرال حاضر به همکاری با لیبرالهای مشروطه خواه هستم، ولی حاضر نیستم با هیچ کمونیستی در مورد جمهوریخواهی همکاری نمایم. در اصل این پیام من است به دیگر جمهوری خواهان لیبرال. خوشبختانه مسئله مقدم شمردن لیبرالیزم بر جمهوریخواهی به سرعت در بین جامعه لیبرال ایران جای خود را پیدا میکند. این مسئله نه از این شاخه به آن شاخه پریدن است و نه ربطی به رضا شاه و ارانی و کیانوری و غیره دارد. شما هموطن عصبی نیز با هر کس که دوست داری در زمینه فعالیتهای سیاسی همکاری کن. امیدوارم که بتوانی طرز تفکرت را در یک همه پرسی به رای بگذاری.
۱۷۹۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : هوشنگ خجسته
عنوان : برای تحقق انتخابات آزاد مبارزه کنید
امیدوارم دوستان بتوانند بهتر ازمن نقش و وظیفه ی و مسئولیت تاریخی سران حکومت ها را برای آقای علوی «جمهوری خواه » توضیح دهند که ایشان از این شاخه به آن شاخه نپرد.
- رضاخان میرپنج با کودتا آمد و علاوه بر جنایات و دیکتاتوری با حکومت فاشیسم هیتلری نرد عشق ورزید و «اربابان » او را «استعفا» دادند.
به به از این پادشاهی که بلافاصله تمام اهداف مشروطه را باطل نمود و « سلطان ظل الله » را دوباره بر جان ملت انداخت.
مهم نیست ارانی چه می گفت و چگونه می اندیشید . به این دلیل شما نمی توانید قتل او در زندان را توجیه فرمائید و حکومت جانی رضا خان را تبرئه !
- درباره حکومت بعداز کودتای ۲۸ مرداد هم همان منطق را دارید. مگر آمار عمادالدین باقی این حق را به جنابعالی میدهد که برای «اعلیحضرت» بخاطر جنایاتش کاپ نقره «مرحمت» فرمائید و «مدال فهرمانی » را به دارو دسته ی خمینی «اهدا » فرمائید.
نه جانم ! هنوز پرویز ثابتی و دارو دسته ی آدمخوارش «آفتابی» نشدند که خود نشان میدهد اوضاع آن طور که شما «خیال » می کنید «مساعد » نیست.
میفرمائید به تمام جلادان دو رژیم عفو عمومی داده شود و تمام مخالفان آنها را که از گزند دو رژیم فرار کردند را بخاطر اینکه میخواستند حکومت های دیکتاتوری بر پا کنند را جای رضا خان و محمد رضا محاکمه کنند . واقعا که !
شما شرم نمی کنید که بخاطر اینکه شاه از خمینی کمتر جنایت کرده اید از مردم طلبکار شده ا ید و خواهان بازگشت مجدد به قدرت هستید . شما نه مشروطه را قبول دارید و نه مشروطه سلطنتی را . شما از «پادشاهی مشروطه » حرف میزنید چرا ؟ تاکید بر پادشاهی !!!!! نه مشروطه !
شما حتی جرات نمی کنید که حزب خود را «حزب پادشاهی مشروطه » بنامید و معلوم نیست در کجای دنیا مردم پادشاه یا ملکه خود را در انتخابات بر می گزینند . در ایران که با کودتا و توطئه روی کار آمدند.
در باره ی بهزاد کریمی و بقیه نیروهای «چپ » در خارج از کشور که از دموکراسی غیر مستقیم یا نمایندگی تعریف دقیقی ندارند عرضی ندارم . فقط می توانم بگویم آقای کریمی در بعداز ۲۲ خرداد با نامه ی سرگشاده ی خود به موسوی این امر را ثابت نمود.
باید عرض کنم که تا اجرای انتخابات آزاد در ایران و برای چند دوره ی متوالی هیچ کس نمی تواند ادعای کند کدام نیرو پایگاه مردمی بیشتر یا سیاست های بهتری برای رفع عقب ماندگی ها ی ناشی از ۹۰ سال دیکتاتوری مستمر در ایران دارد.
اگر واقعا به دموکراسی معتقد هستید برای تحقق انتخابات آزاد مبارزه کنید همانطور که مردم امروز در این راه شگفتی آفریدند.
۱۷۹۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|
از : رضا علوی
عنوان : اولویت لیبرالها
آقای هوشنگ خجسته عزیز، چنانچه فرصتی شد تا در خدمت شما باشم ابتدا تلاش خواهم کرد کمی شما را آرام کنم! انشاالله بعد از آرامش شما میتوانیم در مورد هر مطلبی که مایل باشید با هم صحبت کنیم. ببنید دوست گرامی، هر کسی بر این باور است که مرام و مسلکش بهترین و مناسب ترین شکل حکومت برای کشور است. من معتقدم که یک جمهور پارلمانی لیبرال فدرال، مبتنی بر اقتصاد آزاد، بهترین شکل حکومت است، آقای بهزاد کریمی بر این باور است که یک جمهوری سوسیالیستی بهترین نوع حکومت است و آقای شاهین فاطمی (برادر زاده حسین فاطمی) بر این باور است که حکومت پادشاهی بهترین نوع حکومت است. پس اگر فرد و یا گروهی، مثل حزب مشروطه، ابراز داشتند که "ما پادشاهی مشروطه را بهترین و مناسب ترین رژیم و شکل حکومت برای ایران میدانیم" ادعای غیر مشروعی نکرده اند، هر چند که این ادعا مخالف نظر من است وطبیعتاْ تلاش خواهم کرد که حرف خود را به اثبات برسانم. حزب مشروطه در ادامه همین مطلب تاکید دارد که اینکار را در چارچوب قانون و عرف دموکراتیک انجام خواهد داد. حال شما ممکن است بفرمایید که آنها دروغ میگویند و هرگز حاضر نخواهند شد در چارچوب مقررات دموکراتیک اینکار را انجام دهند. حرف شما البته میتواند درست باشد ولی اگر این طرز تفکر ماست پس میتوان به کلیه نیروهای سیاسی کشور این اتهام را زد، بویژه که سوابق آنها بهیچ عنوان بهتر از سلطنت طلبان نیست. آقای خجسته، من نمیدانم که شما مسئله ولیعهدی «پرنسس » نور را از کجا کشف کرده اید. من هیچ کجا چنین چیزی را ندیده ام، ولی این را به شما متذکر میشوم که رضا پهلوی همه جا متذکر شده که مسئله پادشاهی او منوط به رای مردم است. رایی که من و امثال من قطعاْ در آن رای مخالف خواهیم داد، ولی هرگز نمیتوانم حق رضا پهلوی را در به رای گذاشتن سیستم مورد نظرش را منکر شوم، همانطور که نمیتوانم حق کمونیستها و اسلامیها را در این زمینه نادیده بگیرم.
آقای خجسته، شما در مطلب خود فرمودید که "معلوم ست شما از تمام مخالفین شاه نفرت دارید". آفرین به این همه هوش و استعداد شما!! معلوم است در حین عصبیت و پرخاشگری هنوز قدری قدرت تشخیص دارید :) اگر نخواهم بگویم که از گروههای مخالف شاه نفرت دارم، ولی با قاطعیت میتوانم بگویم که با آنها مخالفم. چرا که هیچیک از آنها بیش از محمد رضا شاه پایبند به اصول دموکراسی و حقوق بشر نبودند. این یک دروغ بزرگ است که گفته شود گروههای سیاسی مخالف رژیم گذشته خواستار جایگزینی دیکتاتوری شاه با یک حکومت دموکراتیک و مردمی بودند. نیت واقعی آنها جایگزینی یک دیکتاتوری ایدئولوژیک بجای دیکتاتوری شاه بوده است. عملکرد کمونیستها و اسلامیون مشخص است و نیازی نیست که ثابت شود رهروان راه لنین و خمینی نمیتوانند به دموکراسی و حقوق بشر احترام گذارند. در مورد رهروان مرحوم مصدق نیز (که به نظر من آبروی آن مرد را برده اند) قضیه بر همین منوال است. بنابر آمار منشر شده از کشته شدگان دوران شاه توسط آقای عمالدین باقی، در میابیم که میزان کشته شدن مخالفان سیاسی در دوران دولت بازرگان، که متشکل از سازمانهای مصدقی بود، چندین برابر کشته شدگان دوران شاه است. سرکوب احزاب، زندانی کردن مخالفان، و تعطیلی ارباب جراید در این دوران نیز به مراتب بیش از دوران حکومت گذشته بود.
جناب خجسته شما متاسفانه نکته حرف مرا نگرفتید. من میگویم که اختلاف کمتری بین هواداران لیبرال دموکرات جمهوریخواه و مشروطه خواه وجود دارد تا اختلاف بین لیبرال دموکراتهای جمهوریخواه و کمونیستها. من به عنوان یک جمهوریخواه لیبرال، همکاری با یک مشروطه خواه لیبرال را بر همکاری با یک جمهوریخواه کمونیست ترجیح میدهم، ولو اگر آماج فحش و ناسزا قرار گیرم.
۱۷۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨٨
|