از : فرهاد برومند
عنوان : «حزب کمونیست کارگری » : نه «حزب» ست نه «کمونیست » و نه «کارگری »
امضای « چنبش شکست نخوردگان » فقط میخواهد بحث را به بیراهی ببرد و ادعاهای بی اساسی را طرح کرده :
معلوم نیست ؛ زنده یاد منصور حکمت ۳۰ سال «کجا» نوشت که « در ایران سیستم سرمایه داری برای ادامه کاری کارگر ارزان و مافوق سود به غیر از دیکتاتوری نمی تواند سیستم دیگری تن دهد.»
ما این را بعنوان فاکت قبول می کنیم ولی چند سطر پائین تر کلا فرمایشات منصور حکمت به باد فراموشی سپرده میشد و « چنبش شکست نخوردگان »می نویسد:
«.. در ایران براساس همین تجربیاتی که در این سی سال داشته ایم غیر از یک چپ مدرن که پیشرفته ترین دستاوردهای غرب را به جای عقب افتادگی به ایران بیاورد ما راه حل دیگری نداریم. »
خب ، بالاخره سرمایه داری برای ادامه کاری دیکتاتوری لازم داره یا پیشرفته ترین دستاورده های غرب را ؟
خوشبختانه نویسنده ی محترم « چنبش شکست نخوردگان » بخوبی از دسته گلهائی که «حزب کمونیست کارگری » به آب داده با خبره و در نوشته خود شرمگینانه از «حزب کمونیست کارگری » حرف زده که نه «حزب» ست نه «کمونیست » و نه «کارگری »
در ایران قبل و بعداز انقلاب خوشبختانه چنین نامی من در آوردی در میان گروههای مبارزنبود و تنها جریان فعال علیه حکومت با سمتگیری های آزادیخواهانه و دمکراتیک «جبهه دموکراتیک ملی ایران » بود در آن زنده یاد شکرالله پاکنژاد از جان خود مایه گذاشت علیه حجاب اجباری ، توقیف روزنامه ها و..و..
تمام احزاب چپ بدون استثنا یا علیه «امپریالیسم » مبازه میکردند یا علیه «سرمایه داری » و دوبت موقت بعداز جنگ هم وضع بهتری نداشتیم و دهه ۶۰ هم قصابخانه ی لاجوردی به ذبح مخالفان شبانه روزی ادامه داد حالا منصور خان حکومت و «حزب کمونیست کارگری » کجا بودند را باید از روحانی و آرام و بقیه پرسید که متاسفانه آنها نیز مانند هزاران دیگر قربانی حکومت جهل و جنایت شدند.
۱٨۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨٨
|
از : چنبش شکست نخوردگان
عنوان : از این امامزاده انتظار معجزه نداشته باشید
زنده یاد منصور حکمت ۳۰ سال بیش نوشت که در ایران سیستم سرمایه داری برای ادامه کاری کارگر ارزان و مافوق سود به غیر از دیکتاتوری نمی تواند سیستم دیگری تن دهد. شما بعد از ۳۰ سال عملا می بینید که هیچ کدام از این به اصطلاح جمهوریخواهان این کاره نیستند. اینها هر وقت که بای مردم و جنبششان به میان می اید مثل جن از بسم الله فراری هستند. به نظر من شما امید واهی به اینها بسته اید. جنبش کنونی نیز به اینها تحمیل شد برای همین هم است که فرخ نگهدار می گوید به خامنه ای حمله نکنید و مردم را به امید انتخابات مجلس بی نخود سیاه بفرستید. آخر اگر مساله تغییرات اساسی برای مردم باشد اینها به همین جمهوری اسلامی تن میدهند. دعوای اینها با زیاده خواهی های یک جناح است. راه مردم ولی جداست. ما می بایستی با خواست زندگی بهتر برای مردم بطور مشخص لغو اعدام، لغو مذهب رسمی،لغو قوانین ضد زن، لغو حجاب، حداقل دستمزد ۱ میلیون تومان، بهداشت و تحصیل رایگان و ... به مردم نشان بدهیم که زندگی انها تغییر می کند اگر این رزیم برود. فقط با به میان میدان کشیدن مردم به صحنه است که این نارهبران مجبور می شوند به دنبال ان بدوند. انتظار جلو دویدن از اینها یک توهم است و همانطور که تاریخ ۳۰ ساله کذشته نشان داده اینها نه اینکاره بوده اند نه اینکاره هستند. این توده ای و اکثریتی و غیره که الان جمهوری خواه هم شده اند حداقل توی این سالهای گذشته باید نشان میدادند که در طرح یک خواسته بله یک خواسته مردم جلودار بوده اند که حالا انتظار داشت که جلو دار باشند. همیشه این چب جامعه بوده که لغو مذهب، لغو اعدام، ازادی احزاب و ... را مطرح کرده و اینها تا توانسته اند اعلامیه داده اند که فلان ایت الله پشم الدین چون به جای نعلین گفش به پا کرده مترقی شده. گنجشک رنگ کرده وبه جای قناری غالب کرده اند. وقتی هم که لنگ لنگان به طرح بعضی خواسته ها برداخته اند چنان اما و اگری در جلو ان گذاشته اند که انجام آن به وقت گل نی محول شده است. به نظر من بهتر است نیروهایی که طرفدار آزادی و برابری در ایران هستند دوباره به این امامزاده ها دخیل نبندند. توی همین ۶ ماه هم نشان داده اند که اینها این کاره نیستند. جنبش کمونیست کارگری در این مدت نشان داده است که نه تنها این کاره هست بلکه در عمل نشان داده است که برای ان مبارزه می کند و میتوان به آن اعتماد کرد. به نظر من در ایران براساس همین تجربیاتی که در این سی سال داشته ایم غیر از یک چپ مدرن که پیشرفته ترین دستاوردهای غرب را به جای عقب افتادگی به ایران بیاورد ما راه حل دیگری نداریم. جنبش کمونیست کارگری نمایندگی این چب است. طرفدار لغو اعدام، ازادی احزاب، لغو حجاب ، برنامه ای مدرن و ... بهتر است . بروید و برنامه دنیای بهتر را بخوانید تا ببینید چه برنامه مدرنی است. به تاریخجه ان نگاه کنید تا ببینید چگونه به طور یکسان از این ازادیها دفاع کرده است چه انموقغ که رهبران همین جمهوریخواهان برای اعدام رهبران رژیم دست می زدند یا راه پیمایی زنان در ۸ مارس ۱۹۷۹ را طرفداران سلطنت و تن فروشان معرفی می کردند و یا بستن روزنامه میزان را چون طرفدار لیبرالها بود تایید می کردند و ... رهبران جنبش کمونیست کارگری بر خلاف اینها از ازادیهای بی قید و شرط دفاع کرده و اعدامها را محکو م نموده و راه پیمایی زنان را سازمان داده و به دفاع از ازادی مطبوعات می پرداختند. من امیدوارم شما انتظار نداشته باشید که از یک مشت گل یکدفعه طلا بوجود بیاید. هر پدیده ای گذشته ای دارد و نمی توان با معجزه از گل طلا درست کرد. فراموش نکنیم که یک چپ مدرن با گذشته ای محکم در دفاع از این اصول بیشتر قابل اعتماد است تا انهایی که یک روز با جمهوری اسلامی نرد عشق می باختندو در ولایت خمینی ذوب شده بودند و یا بعد در شوروی دمار از روزکار یارانشان در اوردند وبعد در افغانستان به مشاورین یک دولت استبدادی تبدیل شده و بعد در دادگاه میکونوس مشکوک به همکاری با رزیم شدند و در همین دوره هم تا توانستند اصلاح طلبان را رنگ زدند تا به مردم به جای قناری بفروشند. اگر به معجزه باور ندارید اگر هنوز معتقد نیستید که از چاه چمگران سیاست در ایران معجعزه ای ممکن است بوقوع بپیوندد بهتر است توهم را کنار گذاشته و به واقعیت ها بنگرید. در ایران فقط یک جنبش است که نمایندگی مدرنیسم سکولاریسم ازادیخواهی و انسانیت بوده است وان هم جنبش کمونیست کارگری. نوشته های منصور حکمت مملو از این ایده هاست. من فکر می کنم بهتر است با جشمان باز به واقعیت ها نگاه کنیم. تعصب و پیشداوری را کنار گذاشته و بررسی کنیم. مسلما این جنبش کمونیست کارگری میتواند بسیار پیشرفت کند اما با همکاری همه روشنفکران و مردم زحمتکشی که به یک ایران آزاد و برابر و انسانی باور دارند این ممکن می شود. به امامزاده هایی که تا بحال هیچ معجزه ای نداشته اند بیهوده دخیل نبندیم.
۱٨۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨٨
|
از : نگران ایران
عنوان : اطلاعات درباره اتحاد جمهوریخواهان ایران
با درود فراوان به آقای مشایخی،
من از صمیم قلب خواستار خدمت به ملت ایران هستم و معتقدم که کشورمان در موقعیت حساسی قرار دارد و همه ما باید به وظیفه میهنی خود عمل کنیم و هرچه زودتر به غم و اندوه مردم ایران برای همیشه پایان دهیم وبجای مُردگی مزه شیرین زندگی را بچشیم.پرسشهایی دارم که امیدوارم شما یا هر نظر دهنده مطلع این ستون اگر بتواند پاسخ دهد سپاسگزار خواهم شد.
۱.آیا اتحاد جمهوریخواهان قانون اساسی مدونی دارد که مورد بحث وبررسی ونقد ما مردم قرار بگیرد؟اگر پاسخ بلی است، تاریخ تدوین آن چیست و چگونه قابل دسترسی است؟
۲.اتحاد جمهوریخواهان مجموعه چند حزب،گروه و سازمان است و آیا هر کدام تشکل و رهبری مختص خود را دارند؟هر یک بدون در نظر
گرفتن هیئت مدیره اش چند عضو دارد؟
۳.اسامی شورای رهبری اتحاد جمهوریخواهان و تاریخ انتخاب آنها چیست؟
۴.در مجموع اتحاد جمهوریخواهان چند فعال سیاسی ودر حال حاضر چند عضو دارد؟ چگونه میتوانیم عضو شویم؟
سپاسگزارم
۵. در سال چند کنفرانس علنی دارید و چقدر فرصت پرسش وپاسخ به ما داده میشود؟
۱٨۲۴٨ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨٨
|
از : مبهوت
عنوان : هدف را گم نکنیم!
کاشکی دوستان تمرکز بحث شان را بیشتر روی موضوع مقاله آقای مشایخی بگذارند که به راستی شایسته واکاوی و کنکاش گسترده تر است.
ارزیابی درست از اختلاف نگرش بین نیروهای متعددی که از جنبش "سبز" حمایت می کنند می تواند در جهت دادن به این جنبش نقش مهمی بازی کند. آیا هدف این جنبش، با بهانه آغاز آن یکی است و صرفا به منظور ابطال آرای انتخابات قلابی ۲۲
خرداد و عزل احمدی نژاد از ریاست جمهوری و جایگزینی اش توسط مثلا آقای موسوی یا تجدید انتخابات در شرایطی مشابه آن چه بوده صورت می گیرد یا آن که طی این چند ماه خواسته های مردم تحول یافته و با تکیه بر عمق نارضایتی های ریشه دار ۳۰ ساله هدف های اساسی تری مطرح می شود که باید هم بشود؟
وقتی که داو اصلی این جدال و کشمکش چند جانبه را شناختیم (دعوای بین جناح های مخنلف حکومتی و نزاع دولت-مردم) می توانیم در باره راهکارهای و روش های مبارزاتی و شعارهایی که داده شده و باید داده شود قضاوت کنیم.
به نظر من تحلیل آقای مشایخی در باره ترکیب نیروهای فعال در جنبش سبز و حامیان آن و ضعف هایی که بعضی ها در برابر یکی از جریانات مدافع بقای نظام نشان می دهند و ضرورت معامله و چانه زنی یرای کسب امتیاز به سود جریان سکولار-دموکرات درست و بسیار بجاست. هر "بده" ای باید "بستان" ای هم داشته باشد و گر نه "رمه" ای خواهیم بود در پی "چوپان" و شاید هم در شرایطی گوشت دم توپ تسویه حساب های حکومتی یا وجه المصالحه طالبان قدرت از هر جناح!
۱٨۲۴۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨٨
|
از : ک.آ.گ.
عنوان : به آقای دبیری
جناب دبیری گرامی، ارتباط تاریخ عثمانی و اتحادیه ی اروپا را به عدم پیشینه ی نظری و فلسفی در جمهوری خواهی ادعایی شماری از ایرانیان درک نکردم؛
گفتاوردهای شما از شاملو فقط تصویری را که از این شیرآهن کوهمرد پهنه ی روشنفکری و رابطه ی مغشوش اش با تاریخ و فرهنگ این سرزمین به دست دادم دقیق تر می کند، با سپاس از شما؛ به هر حال رابطه ی فرهنگ انقلابی با ما تحت شاهپرستان بسیار روشنگرانه و بدیع است که فقط به ذهن خلاقی چون نویسنده ی شبانه ها می تواند برسد؛
و در آخر، در مورد رها شدن از "شرّ" پادشاه، حتا از یک موضع ضد پادشاهی فرضی نیز نمی توانم آنچنان با شما همنگر باشم؛ درست است، ما به عنوان یک ملت بسیار مستقل و بازگشته به خیش، یک پادشاه بسیار غیر مستقل را از تخت کوروش و داریوش، با کمک بی بی سی و روسیه و سیا و قذافی و عربستان و فرهنگ شکوهمند حجاز که خمینی و خلخالی نمایندگی اش می کردند فروکشیدیم و به جای اش هفتاد میلیون شاه کاملا مستقل و ناوابسته را بر تخت نشاندیم؛ پروانه بدهید که بنده آن یک شاه را بر این هفتاد میلیون شاه مرجح شمارم؛
با احترام
۱٨۲۴٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨٨
|
از : هومن دبیری
عنوان : برای ک.ا.گ - یک کمی عزت نفس داشته باشید.
برای ک.ا.گ
نوشته شما مرا به سخنرانی معروف شادرون شاملو در برکلی و وقایع بعدش کشاند.
- در محل سخنرانی گویا کسی با عصبانیت از سخنان شاملو در باره جعلیات تاریخ توسط شاهان اعتراض مینماید . با اشاره به معالجات شاملو با کمک دفتر شهبانو ، فریاد میزند چشمت را بگیرد ! که معنی عامیانه اش به «نمک نشناسی » شاملو اشارت مینماید.
- بعداز سخنرانی شاملو در برکلی، زنده یاد به استکهلم آمد و در سالن لبریز از مشتاقان خود در « خانه ی مردم » سوئد سخنرانی کرد که با تحسین مطبوعات سوئد روبرو شد. روزنامه ی دی. ان تیتر زد « آیا سالن خانه ی مردم برای یک شاعر سوئدی لبریز از مردم میشود ؟ »
رادیو پژواک با شاملو مصاحبه کرد و علت عصبانیت بخشی از شرکت کنندگان در سخنرانی برکلی را پرسید.
شاملو پاسخ داد : لگدی که مردم به ماتحت شاهپرستان زدند چنان آنجا را سوزانده که به این زودی ها خوب نمیشود.
و دونکته ی کوچک :
- آتاتورک قبل از رضا خان میرپنج بساط امپراطوری عثمانی را در هم پیچید و جمهوریت را بنا نهاد مطالعه آن آموزنده ست.
- هم اکنون اتحادیه اروپا در حال تکمیل ساختار خود برای پیشبرد امور متخذه توسط پارلمان اتحادیه اروپا می باشد که عبارت از از تعیین «رئیس جمهور و «وزیر خارجه» دوره ای می باشد .آنچه در کل قابل مداقه می باشد نقش انواع سیاست های رنگارنگ در فعالیت های اتحادیه اروپا می باشد که از کشور های مختلف اروپائی و احزاب متعدد به این اتحادیه وارد میشود و تبدیل به مقررات و تصمیم میشود. با وجودیکه بعضی از کشورهای اروپائی دارای حکومت های دموکزاسی پارلمانی با شکل پادشاهی هستند. به جرات اثری از حضور آنها نه در صحنه ی سیاست کشور خود و نه در اتحادیه اروپا دیده میشود. واقعا دموکراسی های اروپا چنان تربیتی در جانعه رواج داده اند که ملکه الیزابت انگلستان یا شاه گوستاو سوئد دلیلی نمی بیند که در مسائل «انتخابی» مملکت دخالت نماید.
روزگار غریبی ست نازنین .....
مردم ما عادت داشته اند که شاهان قیم آنها باشند و این بهترین دوای درد ملک و ملت ست . اگر «شاه» دوباره بر گردد دست از پا خظا نمی کند و مثل ملکه الیزابت و شاه گوستاو در کارها هم فضولی نمی کند. آدم برای سری که درد نمی کند دستمال نمی بندد.
ما دیکه شاه نداریم که برای دخالتش در امور عزا بگیریم ! یک کمی عزت نفس داشته باشید. اجازه دهید مردم تمام راه را بروند و حتما با آزمون و خطا بهترین را انتخاب خواهند کرد.
۱٨۲۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨٨
|
از : ک.آ.گ.
عنوان : در وصف رنگین کمان
جناب مشایخی گرامی،
در وصف هر نمادی پدید آوردن یک ارتباط منطقی میان بود و نمود آن نماد بسیار گران ارج است، جز این، به وادی گزارش های دلبخواهی اندرمی غلتیم؛ نمادی که شما برگزیده اید، یعنی «رنگین کمان»، یک کاستی بزرگ و نقص عضو بسیار برجسته دارد: نبود آبی فیروزه ای در کمان رنگ های اش که از جمشید پیشدادی تا کوروش پهلوی را دربرمی گیرد؛ دوست گرامی، اراده گرایی تا به کجا؟ چطور می توانید بخشی بزرگ، اگر نه بزرگترین بخش، از پیکره ی سیاسی، هنری، اقتصادی، تاریخی، پژوهشی و مردمی این سرزمین را زیر مفهوم مغشوش «بومی گرایی» و یا یک ناسزای مودبانه همچون «سلطنت طلبی»، تا مرز ناپدید شدن فروبکاهید؟
جمهوری خواهی ایرانی در شکل کنونی اش که شما و دوستان تان آن را نمایندگی می کنید حتا یک پس زمینه ی پنجاه ساله هم ندارد، آنوقت در چنین پیرامونی شما به خود پروا می دهید که کلیت تاریخ ایران را با برچسب بدانگارانه (pejorative) ی «بومی گرایی» به یک زائده ی اجتماعی بپیکرانید؟ شاملو می گفت تاریخ ایران «مشکوک» است و افتخار اش، به عنوان یک جمهوری خواه راستین که البته از کمک های مادی و معنوی شهبانو نیز، درست به علت یکپارچگی اخلاقی بدیعی که بدان آراسته بود، دچار هیچ گونه عذاب وجدانی نمی شد، این بود که به کاوه ی آهنگر بگوید شعبان بی مخ و فردوسی را ابوالقاسم خان صدا بزند؛ شما مرد با آزرمی هستید و برای بی اعتبار ساختن بزرگ ترین و پویا ترین تمدن بشری، از مفاهیمی چون بومی گرایی و سلطنت طلبی سخن می گویید؛
هم مهین گرامی (به راستی آیا ما از یک مهین سخن می گوییم؟)، آیا شما که شهریاری ایرانشهری را زیر مفهوم حجازی سلطنت طلبی می شناسانید، به عنوان یک پژوهشگر سیاسی، نمی گویم دینکرد را خوانده اید یا خیر، اما آیا نیم نگاهی به ادب الکبیر روزبه انداخته اید تا در آنجا واشکافی نظریه ی شهریاری ایرانی را بنگرید؟ اصلا سلطنت چه رفت و بستی با پادشاهی دارد آقای مشایخی، که شما، همراه و همصدا با مرد با شرفی چون گنجی، از ولایت فقیه تا پادشاهی ایرانشهری را زیر این مفهوم صورت بندی می کنید؟ بی شک بی زیان نمی بود اگر روشنفکری به جای فروپیچیدن در هابس و لاک و پوپر، برای فهم بهینه ی تاریخ فلسفه ی ایرانزمین، نگاهی به ارتا شاستره ی هندی و یا هان فی چینی می انداخت؛ ایران را دوست گرامی، از شرق اش می شود فهمید و ساخت اش، به همان اندازه که از غرب اش می توان نفهمید و ویران اش کرد؛
از سوی دیگر، جمهوری خواهی در ایران، به گونه ای انکارناپذیر، یک نظریه ی سلبی است و نه ایجابی؛ از آغاز روشنفکری مدرن ایرانی تا به امروز، حتا یک رساله ی سیاسی در تبیین مفهوم جمهوری خواهی به عنوان نظریه ای برامده از سنت اندیشه ی سیاسی ایرانی وجود نداشته است. هر چه بوده و هست، تلاشی ست برای گسست و بیرون رفتن از سنت اندیشه ی سیاسی ایرانی؛ (با قیچی در ذهن نمی توان فکر کرد)؛ به دیگر سخن، همان کوششی که خود جنابعالی نیز کرده اید و بیش از آنکه یک کوشش نظری و بنیاد گذارانه ی فلسفی باشد، نگاهی ست توصیفی ـ جامعه شناختی به جمهوری خواهی، (و خود به خوبی می دانید که جامعه شناسی توصیفی تا چه اندازه در تولید مفهوم سیاست در جزء و مفاهیم فلسفی در کل، بی توشه است)، که آن هم یک بُرش زمانی چندین دهه ای را دربرمی گیرد و کلیت تاریخ ایرانزمین را دست نخورده و نگاه نکرده بازمی گذارد؛
ولی از سوی دیگر درست است، یکی از بزرگ ترین دستاوردهای جمهوری خواهی واقعا موجود، تبدیل یک کشور و تمدن هفت هزار ساله به یک موجود غریب الوجهه ی سی ساله است؛ نوع و گونه ای نوین از آلیس در سرزمین شگفتی ها؛
جمهوری خواهی، همراه با خمینیسم، دارای این افتخار بی رقیبانه است که به مثابه ی یک قیچی دو لبه ی تاریخی، ایران را به یک شیر بی یال و دم و اشکم واگردانی کند و به یک جهش ژنتیکی اجباری دچار اش گرداند. به باور من، تا آن هنگام که مدعیان جمهوری خواهی، به تبیین مفهوم سیاست، و یا به قول کارل اشمیت، به طرح فلسفی «مفهوم امر سیاسی» (Der Begriff des Politischen) نپردازند و آن را، در سنت تاریخ فلسفه ی سیاسی ایرانشهری جای ندهند، کل جمهوری خواهی از دروغ فکری بزرگی که هم اکنون هست، بیرون نخواهد آمد؛
در پایان، با نهایت احترام خدمت تان عرض می کنم، فراخوان به نامه نویسی گروهی به "رهبری جنبش سبز"، که بزرگ ترین افتخار اش مهندسی دقیق و بدون درز کشتارهای ۶۷ بوده است، برای به رسمیت شناخته شدن سکولارـ دمکرات ها، چیزی جز کاسه ی گدایی محبت به دست گرفتن نیست؛ جناب مشایخی عزیز، کسانی که با تمدن ایرانزمین اینگونه بی پروایانه و درشت خویانه رفتار می کنند، بدیهی ست که با خود نیز جفا می کنند؛ اگر سکولارـ دمکراسی امروز باید مُهر رسمیت خود را از دست مردانی از جنم موسوی دریافت کند، مردانی که به قول شاهزاده کوروش پهلوی، "غرقه در نوستالژی خون و خشم"، می خواهند همه را به راه طیبه ی امام راحل شان، یعنی همان هیچ بزرگ بازگردانند، باید در مورد چنین سکولار ـ دمکراسی ای شک های جدی اندراندگاشت؛ بگذریم که کل سکولاریسم خواهی، و یا جدیدا، نوسکلاریسم خواهی روشنفکری مدرن ایرانی، جز تلاشی برای به وجود آوردن یک حاشیه ی امن برای اسلام؛ اسلام در ایران، دوست گرامی، رو به موت است، و با تنفس مصنوعی سکولاریسم خواهی نیز به زندگی بازنخواهد گشت؛ خمینی کوشید ایران را، تا سطح آن هیچ بزرگ فرهنگی ای که بدان تعهد داشت، یعنی اسلام، فروبکشد، امروز نیم نگاهی به فروهرهای فرزندان زرتشت و کوروش بیندازید و خود داوری کنید: آیا ایران هیچ شده است و یا اسلام؟
مشکل ایران، آقای مشایخی گرامی، سیاسی نیست، تمدنی ست؛ و روشنفکری ایرانی، پدیده ای ست که از هر گونه نگاه تمدنی بری ست؛ به جای اوراغ کردن تاریخ تمدن ایرانشهر و همکار معنوی مردان بلندپروازی چون محمد و عمر و سعد ابن وقاص شدن، شایسته تر است که به بازسازی مبانی فکری و فلسفی مشترک پرداخت؛ بوم ایرانشهر، فصل مشترک است و فلسفه ای که در تیسفون و شوش پایه دارد، مبانی یک جنبش اندیشگی بایسته؛ بیهقی می خواست تاریخ پایه ای بنویسد، ولی آیا می توان تاریخ پایه ای نوشت، بدون برخوردار بودن از یک «آگاهی پایه ای»؟ آری، از منطقی ترین جا باید آغاز کرد: از خواندن! اما، در ایران، با ایران، و برای ایران خواندن.
با احترام
۱٨۲۲۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨٨
|