از : ایرانی
عنوان : نوشته ی پریشان حال
بانظرآقای رئوف رئیسی موافقم،نژادپرستانه،اهانت به هموطنان ترک، دفاع ازنژادپرستی آریائی.
معمای تراختورامروزه تنهامساله ی ورزشی نیست، بلکه باشعارهای ملی جهت احقاق حقوق سرکوب شده ی هشتادساله
طرفداران این تیم درسرتاسرایران،بخاطروجودترکان بومی درسرتاسرایران(بجز بلوچستان)برخلاف تمام تیمها که فقط بومی شهرخودهستند،تیم تراختوررابنمادمقاومت ومبارزه علیه استبدادودیکتاتوری ازیک طرف،وازطرف دیگر که جنبه ی اصلی وپراهمیت مساله است ،همانا مبارزه طرفداران این تیم علیه نژادپرستی آریائی حاکم است که علاوه بررژیم
پیچ ومهره های پان ایرانیسم وپان فارسیسم موجوددراپوزیسیون رانیزبرآشفته کرده است.
باین خاطراست که رژیم درپی فرصت است تابهانه ای بدست آورده واین تیم پرطرفداررا ازصحنه ی ورزش فوتبال محروم کند.سخن رانان ومفسرین مختلف ورزشی که ازشعارهای ملی این تیم رنجیده وناراحتند،جدیدآازنفوذاجانب
وتجزیه طلبان درمنحرف کردن اذهان"" مردم اسلام دوست ومیهن پرست""!!! آذربایجان صحبت میکنند.لذامسئولین محترم تیم بایدازهرگونه خشونت ودرگیری جلوگیری نموده تابهانه های شونیستهای آریائی دراپوزیسیون وپوزیسیون را
خنثی کنندا
رادیووتلویزیونهای جمهوری اسلامی حتی درمواقع پخش مستقیم بازی نراختور،بانحاءمختلف میکوشدازنشان دادن
جایگاه تماشاگران این تیم طرفه رفته وحتی زمانیکه که هنوزمربی وکمک مربی این تیم ممنوع المصاحبه نشده بودند
، گویندگان پخش مستقیم تلویزیون هادرجواب گفته ی این مربیان ، مبنی براینکه تراختورپرطرفدارترین تیم لیک برتراست،بااکراه وبی میلی خودرابکری وکوری میزدند.
بعضی ازدوستان نیزنسنجیده بدون آنکه بازی های تیم تراختور تبریز رادیده باشند،باپیش داوری های منفی ،بدام گویندگان رژیم افتاده ونمیخواهند واقعیت موجودرا بپذیرند.
دوستانیکه علاقمندندمیتوانن به بخش فارسی سایت تریبون آزادمراجعه کنند وتصاویر بازی استقلال تهران وتراختور را
ملاحظه کرده وخودقضاوت کنند.
۲۰۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : Rauf Reissi
عنوان : مقاله بی موردوبی محتوای
دوست عزیز سعی کن مقاله ای بنوسید که قابل استفاده باشدبرای همبستگی و حترام
گذاشتن به ملیت های مختلف که باید قبول بکنید نوشته شمااحساسی و عاری از
هرگونه حقیقت است سعی کن در راه ازادی بیشترقدم بردارید
۲۰۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : کریم ن
عنوان : فعالیت های مدنی آذربایجان ترک محور است.
جمله ای که در زیر عنوان مقاله در صفحه اصلی سایت درج شده را میتوان چکیده اصلی مقاله دانست. صرف نظر از همه صغرا کبرا چیدن ها که بنظر میرسد عمده هدفش دق دلی در آوردن از تاثیر مقاله خواندنی و عمیق جناب آراز افشار است، اصل مقاله به دنبال القای این مطلب است که آذربایجان اکنون اهمیت استراتژیک خود را از دست داده و بعلاوه مردم مناطق غیر فارس نیز از فعالیت های مدنی دور مانده و به مراتب از تهران، اصفهان و شیراز عقب ترند. نویسنده البته مشهد را هم قاطی کرده که ایز گم کند.
در مورد اینکه آذربایجان اهمیت استراتذیک خود را از دست داده البته از بعد اقتصادی آن حرفی نیست اما مساله اینست که با تحولات بیست سال اخیر در سطح جهان و بخصوص اطراف ایران، آذربایجان اینک اساسی ترین محور دوام و بقای موجودیت واحد سیاسی موسوم به ایران میباشد که تصور نمیکنم در آن کسی شک داشته باشد. کنار ماندن احتمالی آذربایجان از ساختار سیاسی ایران در فردای سقوط حکومت موجود، نه تنها به جدا شدن سایر مناطق ملی نظیر کردستان و بلوچستان از ترکیب ایران کمک میکند بلکه موجودیت کشوری به نام ایران با هر محدود ه ای که تصور شود را نیز کلا به خطر خواهد انداخت. تجربه یوگوسلاوی که هنوز فراموش نشده است؟.
در موضوع فعالیت مدنی، مشکل نویسنده اینست که به عمد و یا از روی تعصبات کور، فعالت مدنی را فقط در حوزه دلخواه خود و در دایره انجمن های فارس محور میداند و بس و نتیجه میگیرد که سطح این فعالیت ها در تبریز و جاهای دیگر به نسبت تهران و اصفهان و شیراز کمتر است .جالب اینست که این ها در شرائطی میباشد که تمام برنامه های حکومت های پهلوی و اسلامی در جهت حذف هویت ترکی از آذربایجان متمرکز بوده و هست- بطوریکه در کنار ویرانی اقتصاد مناطق آذربایجان، برنامه فارسیزه کردن این مناطق بصورت وسیعی از طریق تغییر نامهای جغرافیائی، افزایش تبلیغات شوونیستی، ایجاد انجمن های فارس محور در دانشگاه ها و حتی استقرار مرکز موسوم به زبانشناسی فارسی در تبریزدنبال شده است-. اما با این همه ، نتیجه ای که گرفته اند مایوس کننده بوده است. در اصل نه اینکه در تبریز و سایر مناطق آذربایجان فعالیت های مدنی کمتر از تهران نیست بلکه حجم آنها بمراتب بیشتر است اما با این تفاوت که فعالیت های مردم نه در حوزه مدنی فارس محور بلکه ترک محور است. اگر این گونه نبود، نه اجتماعات میلیونی قلعه بابک، نه تظاهرات خرداد سه سال پیش و نه اجتماعات و تظاهرات سیاسی به بهانه یک تیم ورزشی ممکن میشد. فعالیت و شعور سیاسی مردم آذربایجان در جهت منافع ملی خودشان است و به همین دلیل است که اینگونه با تدبیر و دور اندیشانه عمل میکنند.
یکی از شعارهائی که در اجتماعات اغلب شنیده میشود و فارغ از مساله جغرافیائی آن معنای عمیقی دارد شاید زبان حال و بیانگر آن نوع تفاوت شعور سیاسی و مدنی است که اینگونه آقای بامدادان را آشفته کرده است. شعار میگوید (اذربایجان بیزیم دیر، افغانستان سیزیندیر-اذربایجان مال ماست، افغانستان مال شماست). اگر بزبان سیاسی ترجمه کنیم مفهوم آن اشاره به به دو نوع جامعه ای است که یکی همزبان، هم فرهنگ و با سابقه تاریخی نسبتا یکسان مردم آذربایجان است و دیگری آن یکی است. اینکه این جوامع اینک هر یک چه شرائط و مختصاتی دارند البته نیازی به توضیح اضافی ندارد.
۲۰۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : یک ترک
عنوان : چو دانی و پرسی سوالت خطاست
نویسنده در این مقاله به همان چاهی افتاده که بقیه افتاده اند و ترکها را از ایران کهن جدا کرده اند. هر وقت پذیرفتید که ترکها هم بخشی از ایران هستند و با تغییر نام زبان و شهرهای آنها به نامهایی مثل آذری، و غیره در صدد تغییر هویت آنها برنیامدید آن وقت خواهید دید که آنان نیز خود را در سرنوشت ایران سهیم خواهند دانست. اکثر همین افرادی که انتظار یاری از تبریز و اردبیل را دارند همانانی هستند که به جکهای ملیتی خندیده اند و خود را شهروند درجه یک و اقوام دیگر را درجه دو پنداشته اند. متاسفم که بگویم جناب نویسنده! مبارزه همانند تاریخ نیست که جنابعالی و دوستانتان به هر نجوی که دوست داشته باشید بنویسید.
۲۰۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بازهم همان آذربایجانی
عنوان : فاشیسم فکری
کامنت دو سطری ما را پاک کردید. دست مریزاد! "فاشیسم فکری" که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد. این نوشته نشانه بارز آن است. لطفا اجازه دهید خوانندگان خودشان قضاوت کنند. ما آقا بالاسر زیاد داشته ایم.
۲۰۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ئاواره
عنوان : درود بر شما
یکی از بهترین تحلیلهای اجتماعی ـ سیاسی بود ،در مورد شکل گیری جنبش نوین مردم ایران ، که تا به حال خواندهام.با تیز بینی خاص و غیر حزبی و بدون برافروختهگی سیاسی و داد و هاوارهای متداول !فاکتهای بسیار روشن و مدلل! اما نتوانسته است این موضوع را روشن سازد،که چرا با وجود این همه انجمن و سازمانهای غیر دولتی در کردستان(بویژه در سنندج) ،کردستان خاموش نگه داشته شده؟ شاید به تنش خونین تاریخی بین مردم کردستان و رژیم بر میگردد،که در آنجا بی محابا دست به کشتار میزند،و گویا توجیه راحتری دارد(تاریخن حساسیت زیادی را در بقیه نقاط ایران بر نهانگیخته است)و در متزلزل شدن رژیم نقش اساسی ندارد!
۲۰۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : --
عنوان : V
خامنه ای هم آذریست!!! آیا ۷۶۰ شهید جنبش سبز که فقط ۴۸۰ شهید مطلق به تهران است و ۴۰۰۰ اسیر تجاوز و شکنجه شده را باید به حساب آذری بودن خامنه ای گذشت??
وقتی بحث از ایدئولوژی (مذهب, پانیسم ، کمونیسم ، ناسیونالیسم, پادشاهی...) است. آرمانهای اصلی ایدئولوژیها تغییر نمیکند.
ایدئولوژیها با مرزبندیهای خود, انسان را وسیله ای برای رسیدن به هدفشان تبدیل میکنند و با ایجاد تقسیم بندی های متفاوت در نفس خود شرارت را برای بدست گرفتن سرنوشت مردم مهیا میسازند .
تمام جنایت بشری توسط همن ایدئولوژیها بوده! زیرا ایدئولوژی نظم را در جامعه به سلطه یک اندیشه خلاصه میکند .خواه این ایدئلوژی در قالب مذهب باشد یا پانیسم یا کمونیسم و....
آیا در طول تاریخ تفاوتی بین جنایات ایدئولوژی بوده? چه فرقی میان جنایات تیمور با جنایات هولاکاس ارامنه وجود دارد? آیا انگیزه بالفطره در جنایت تغییر کرده?
پان ترکها با ایدئولوژی فاشیستی خویش: در کرمان چشم ۲۷ هزار نفر را از حدقه در آوردند. جنایات تیمور لنگ با نام پان ترکیسم در اصفهان سر ۷۰ هزار نفر را قطع کرده و با آن مناره ساخت. چنگیز ترک صدها بار خراسان را بخون کشید.
قبیله زند توسط قاچاریه پان ترکیسم از دم تیغ گذارنده شد و هزاران جنایات دیگر که چهارستون بدن تاریخ را بلرزه در آورده که بدست ایدئولوژیها اجرا شده.
۲۰۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : hamoon shakib
عنوان : tabriz
مسئله اینجاست که اینها که ادعای مسلمانی میکنند،این همه بلا را بر سر ملل غیر فارس آورده اند، وای به روزی که ناسیونالیستها و نژادپرستها قدرت را به دست بگیرند.در هر حال،دیگی که برای ما نسوزد،میخواهم سر سگ در آن بسوزد.چرا همه از دمکراسی حرف میزنند،اما وقتی نوبت به ملل غیر فارس میرسد،همه متحد شده حتی به قانون اساسی در مورد ملل غیر فارس کوچکترین اشاره ای نمیکنند؟
۲۰۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : آیدین تهرانی
عنوان : آذربایجان نه تنها عقب مانده نیست بلکه این بار دقیقا می داند که چگونه عمل کند
شما که همه ایرانی ها را جز تهرانی های آسیمیله شده عقب افتاده می دانید ، (البته تهرانی های آسیمیله نشده را هم یقینا بی کلاس می دانید ) گویا خوشحال هم هستید که جنبش سبز در شهرستانها فعال نیست. به جنبش سبز تسلیت می گویم که چنین آدمهایی ریشه به جنبشتان می زنند.
باید به شما گوشرد کرد، جنبشی که در مرکز به ثمر برسد و خود را تنها عنصر پیشرو دانسته و فکر کند قیم بقیه است ، حتی در صورت پیروزی، همچون انقلاب ۵۷ و دوم خرداد عمل خواهد کرد که پس از گذشتن خر از پل ، هیچ توجهی به خواسته های اقشار و اقوام دیگر نخواهد کرد و صد در صد به سرنوشتی دچار خواهد شد که اصلاحاتچی ها گرفتار آن شدند. مگر در قانون اساسی اصل پانزدهی موجود نبود؟ هشت سال جنگ شد و گفتند فعلا وقتش نیست! هشت سال سازندگی شد و گفتند وقتش نیست! هشت سال اصلاحات شد و گفتند وقتش نیست! پنج سال هم عدالت بازی شد و گفتند وقتش نیست؟
شما چه ضمانتی می دهید که قرار است کی وقتش شود که ترکها در این مملکت بتوانند زبان مادریشان را آموزش ببینند. بقیه اقوام هم خودشان می دانند اولویتشان چیست! آمده اید گفته اید ترکها عقب مانده اند ولی فارسها نه! خوب دعوا هم سر این است. وقتی یک ترک حق اولیه اش که آموزش زبان مادریش باشد دهها سال است معلق است خوب معلوم است که او عقب می ماند و شما هی توسعه می یابید و جامعه ایران غیرنرمال می شود. انسان اول راه رفتن را یاد می گیرد بعد می رود سراغ دویدن و رانندگی و خلبانی!
البته باید گفت آذربایجان و ترکها دیگر نمی خواهند جو زده شوند. این بار از گذشته درس گرفته و با «بزک نمیر بهار میاد» و وعده های سرخرمن شما فریب نخواهندخورد.
همین نشان می دهد که استراتژی فریب دادن اقوام و ملل ایرانی دیگر کهنه شده و به درد لای جرز می خورد. شما هم خود را جزئی از ملل ایران بدانید و شانه به شانه و منسجم با آنها عمل کنید تا ببینیم چه می شود.
۲۰۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ---
عنوان : V
بار اصلی بر دوش تهرانی هاست
شهرستان ها یکسره سبز اند
اما حرف آخر با تهران است
نویسنده وبلاگ سهرابستان، پس از چند روز وبلاگ خود را با یک گزارش سفر به روز کرد. این گزارش سفر، از حال و هوای شهرستانها و جنبش سراسری مردم ایران علیه حاکمیت کودتائی احمدی نژاد- علی خامنه ای سخن می گوید. او می نویسد:
تیرماه سال ۱۳۵۷ شگفت ترین سفر عمرم را به شهرهای نیمی از میهنم انجام دادم، در حالی که نوجوانی بیش نبودم. سفری تلخ و شیرین بود. شیرینی سفر در این بود که شهرهای زیادی را برای اولین بار می دیدم و با مردمانی مختلف و فرهنگهایی متفاوت برخورد می کردم، و تلخ بود بخاطر اینکه سرخورده و مأیوس به تهران بازگشتم. در آن ایام تازه جرقه های اولیه تظاهرات در قم و تبریز زده شده بود و در تهران نیز حرکتهایی صورت پذیرفته بود ولی سرکوب شدید حکومت، اوضاع را مجدداً عادی ساخته بود. در سفری طولانی که به شهرهای ایران زمین داشتم با این واقعیت تلخ مواجه شدن که نه تنها اثری از اعتراضات و نارضایتی ضد حکومتی نیست بلکه اکثریت مردم از رژیم پهلوی تمجید می کردند. برای رشد و پیدایش یک انقلاب، کویری بیش ندیدم.
دوستان همکلاسی ام در تهران، یک جمع مهربان چهار رفیق صمیمی، مشتاقانه منتظر خبرهای من از این سفر بودند و من خبرهای خوشی برایشان نداشتم. آنچه من در سفرم دیده بودم، امید به هرگونه انقلاب و خیزشی را در حد یک رویا پائین می آورد. ولی در ماههای بعد و بخصوص در نیمه دوم سال ۵۷ آن اتفاقات باور نکردنی افتاد که همه می دانیم، همه چیز بسرعت عوض شد و تحولاتی غیرمنتظره رخ داد.
اینک ۳۱ سال پس از آن ایرانگردی تاریخی، بار دیگر از سفری طولانی باز می گردم که در آن شهرهای زیادی را دیدم و با مردمان بسیاری به صحبت نشستم. اینبار دیگر آن نوجوان احساساتی و کم حوصله و عجول، جایش را به فردی میانسال داده بود که کمترین عجله و شتابی برای انقلاب نداشت. آن ۳ دوست عزیز و دوست داشتنی ام هم دیگر در این دنیا نیستند که در تهران بانتظارم نشسته باشند، ولی در عوض، نجوایم را هزاران هزار ایرانی آزادیخواه خواهند شنید.
این سفر برایم شگفتی کامل بود، دور از انتظار و غافلگیرکننده. آنچنان نفرتی از رفتار حکومت در سراسر ایران پراکنده شده که قابل تصور نیست. باور من این بود که نقطه ثقل جنبش در تهران و برخی شهرهای بزرگ است و در شهرستانها و شهرهای دیگر، جنبش اعتراضی هنوز بقدر کافی فراگیر نشده است، باوری که با واقعیت موجود تفاوتی بسیار داشت. در بندرعباس و جزیره هرمز و میناب، همان مردمی را دیدم که در یزد و جیرفت دیده بودم. مردم آباده و کازرون و برازجان همان حرفی را می زدند که در شیراز و بوشهر شنیده بودم. در بهبهان و ماهشهر و شوشتر مردم همان اطلاعاتی را داشتند که در دزفول می توان شنید. با وجود اینکه دسترسی به اینترنت در شهرستانها بشدت دشوار و محدود است، برایم عجیب بود که مردم اطلاعاتشان به روز بود و بسیاری از فیلمهای مربوط به جنایات حکومت را دیده بودند.
روحیات مردم و اعتراضاتشان، اعتقاد عمیق آنها به تقلب درانتخابات و از همه چشمگیرتر، نفرتشان از حاکمیت، همسنگ و همتراز نفرت مردم پایتخت از جنایتکاران حاکم بود. ادعا ندارم که با همه مردم صحبت کرده باشم، ولی اعتقاد دارم باندازه کافی و با تعدادی قابل ملاحظه همصحبت بودم، آنقدر کافی که بتواند سبب تحیرم شود. می توان با قطعیت گفت که حماقت حکومت در روز عاشورا در حقیقت بمثابه تیر خلاصی بوده که به خودش زده و آخرین بقایای تردیدهای مردم نسبت به خباثت این رژیم را از بین برده است. مقابله مردم با جانیان و قاتلان روز عاشورا و بزانو درآمدن نیروهای گارد نیز ابهت پوشالی حکومت را در هم شکسته است.
اما نکته ای که بارها و بارها در این سفر از افراد مختلف پرسیدم این بود که با وجود گسترده بودن نارضایتی، چرا حرکتهای اساسی و عمیقی در شهرستانها دیده نمی شود؟ پاسخ همواره قانع کننده و عاقلانه بود، می گفتند که بدون فعالیت نیستیم ولی سرنوشت کار در پایتخت تعیین خواهد شد، همانگونه که در نبردهای خیابانی بهمن ۵۷ در تهران، در شهرهای دیگر حتی یک گلوله هم شلیک نشد.
زیباترین تحلیل را یکی از دوستان قدیمی در دزفول بیان کرد، وی می گفت در زمان جنگ هم این بچه های تهران بودند که خط شکن بودند و سرنوشت جنگ را نیز همانها تغییر دادند. هنگامی هم که به روند جنگ و سیاسی کاری مسئولین معترض شدند و از خط شکنی کنار کشیدند، حکومت ناچار به پذیرش قطعنامه شد و خونریزی ها بپایان رسید. امروز هم چشم همه به خط شکنهای تهران است تا همانگونه که خرمشهر را آزاد کردند، تهران را نیز آزاد کنند.
تب سنگینی که ایران فرا گرفته جز با سقوط اشغالگران فروکش نمی کند. مردم در روز عاشورا نشان دادند که اجازه اعمال خشونت از سوی حکومت را نمی دهند، متقابلاً جنایتکاران حاکم نیز در حال بکار بستن همه رذالتهای ممکن تا قبل از ۲۲ بهمن هستند و می خواهند نیروهایشان را از سراسر کشور به تهران بکشانند تا روز ۲۲ بهمن روزی فراموش نشدنی و تاریخی در این سرزمین شود. خط شکنها بار دیگر در ۲۲ بهمن در برابر قاتلین و متجاوزین صف خواهند بست!
۲۰۹٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨٨
|