از : علی از حاج آباد
عنوان : چنین نیست
آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس اظهار میدارند که "دهات ویران ومتروک شده بود و برنامه های اقتصادی بر اساس نیازهای خارجی تنظیم می شد". من خود از اهالی روستای حاج آباد رودبار قصران هستم. در زمان شاه بیست و پنج ساله بودم و به خاطر باورهای مذهبی به مخالفان او پیوسته و چند ماهی را نیز در سال ۵۷ در زندان سپری کردم. امروز که به گذشته نگاه میکنم، ضمن تایید و نفی دیکتاتوری شاه در مسائل سیاسی، اذعان میدارم که رژیم گذشته در رابطه با عمران و آبادانی در کشور بسیار کوشا بود. این حرف آقای جواد ترابی دروغ است که میگوید "دهات ویران شده بود". من خوب به خاطر دارم که سپاه دانش و بهداشت و ترویج چه نقش مثبتی در زندگی ما و دیگر روستاهای مجاور داشت. من به آقای مجابی توصیه میکنم که در این سن و سال دست به دروغگویی نزنند.
۲۱٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : واقع بین
عنوان : خدمت آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس
آقای جواد ترابی از هوستون تکزاس، بسیار متاسفم که یک مرد هشتاد و سه ساله چنین غیر منطقی و احساساتی به مسائل نگاه میکند. شما در فرمایشات خودتان میفرمایید من هشتاد و سه سال دارم و پهلوی ها را مسبب همه ی این بدبختی ها می دانم. این حرف بی نهایت غیر منصفانه و غیر واقع بینانه است. جناب ترابی، متاسفانه نسل شما با چشم بستن به روی واقعیات ایران کورکورانه بدنبال روح الله خمینی راه افتاد و بی اعتنا به هشدارهای روانشاد بختیار عنان کشور را دو دستی به آن موجود مجنون تسلیم کرد. هیچ شکی نیست که حکومت محمد رضا پهلوی حکومتی اقتدارگرا بود که مردم را در بیخبری سیاسی نگاه داشت. ولی نباید فراموش کرد که مخالفان شاه لااقل به اندازه او انحصارطلب و ضددموکرات بودند. آقای محترم، بخش عمده ای از مخالفان شاه، چه در اردوی چپ و چه در اردوی اسلامیها و یا مصدقیها، در خارج از ایران زندگی میکردند. آنها که در جوامعی آزاد بسر میبردند، پس چطور شد که به زعم شما نتوانستند "آگاه" شوند تا "توانا" گردند؟ آیا نمیشد از منابع اطلاعاتی در دنیای آزاد استفاده کرد تا بر میزان آگاهی و توانایی خود افزود؟ نه آقای محترم، زمان آن رسیده که ما مردم هم در مورد خرابکاریهایمان مسئولیت قبول کنیم و همه تقصیرها را گردن طرف مقابل نیندازیم!
۲۱٨۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : فریدون بچه خوبه چاله میدون، این نظر شما برای من بسیار مفید و با ارزش بود، سپاسگزارم.
در این چند ماه که به سایت اخبار روز پیوسته ام بیشتر از خواندن نظرها مطلب آموخته ام تا مقالات. بسیاری از نظرات روی من اثر بسیار خوبی گذاشته و مرا مدیون نویسندگان آنها کرده است. یکی از این نظرات را همین نظر فریدون خان است که بمن آموخت چگونه با کلمات انزجاری که از لغت شهید دارم را بیان کنم. فداکاری و ایثارگری فقط کشته شدن با دست خود نیست که بصورت ابزاری در دست سوء استفاده چیان بیافتد. تعقل هم باید جانشین احساسات در سیاست و مبارزه شود تا فاصله ما با گذشته شهید پرستی و شهید پروری ما از اینهم بیشتر شود که نتیجه آخرش این رژیم منحوس بود پایان یابد و فصل نوینی در تفکرمان ایجاد گردد که زندگی را جشن می گیرد و با استفاده از خرد مشکلات خود را حل می کند. باید از کسانی که مثل آخوندها شهیدان کربلای خود را وسیله کردند تا به پول و قدرت برسند فاصله گرفت و آنها را شماتت کرد.
فریدون بچه خوبه چاله میدون، این نظر شما برای من بسیار مفید و با ارزش بود، سپاسگزارم.
۲۱٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : فریدون بچه خوبه چا له میدون
عنوان : نظر
یک وقتی شهادت در راه هدف یک پدیده نادر و منحصر بفرد محسوب میشد و لاجرم برخورد با آن و نقد آن خود آداب و مقرراتی مخصوص به خود را طلب میکرد وبی وضو نمیشد اسم برخی از این شهدا را برد ولی پس از تشکیل همین جمهوری اسهالی خودمان شهادت و شهادت طلبی در سرتاسر شرق عالم چنان رواج یافت و سکه بازار شد که هر کس از ننه اش قهر میکرد میرفت جبهه که شهید بشه و تولید انبوه شهید باعث شداین متاع از ارزش بیفته و از طرف دیگه مردم به تجربه دیدن و فهمیدن که شهدا به صرف بذل جان و فدا کردن عمر عزیز حتما و حکما از حقانیتی برخوردار نبوده اند . امروز زیاد میبینید و میشنوید که فلان فلسطینی با بستن فلان مقدار مواد منفجره خودش و یک مشت دیگه را به شهادت رسانیده و یا احیانا فلان کسک در اعتراض به فلان چیز خودش را نابود کرده. به اعتقاد این حقیر نه خودکشی و نه همراه خودش کشی دیگر کشی هیچ کدام فی ذاته هیچ ارزشی نداره میزان برای تشخیص صحت گفتار یک فرد در هر مورد دلائل منطقی و عقلانی است که او در خصوص موضوع مورد نظر ارائه میدهد و نه چیزی غیر از این .
میشه شهامت کسی را ستود ولی نمیشه به دلیل شهامت اندیشه های آن فرد را هم درست دانست باید بین این دو فرق گذاشت و مرز های آنها را خوب از هم جدا کرد در غیر اینصورت باید ما همواره منتظر باشیم از دهان مردم شجاع همه حقایق را بشنویم .
مرحوم گلسرخی آدم خوبی بود ولی خودش هم نمیدونست چی میگه و چی میخواد آنطور که از حرفهاش میشه فهمید بشدت احساساتی بود و با درکی کاملا محدود به توضیح و تبین موضوعی پرداخته بود که به دانش احتیاج داشت نه به احساسات .
شما هم محبت کن مردم را به فکر کردن ترغیب و تشویق کن وگرنه از این و آن قهرمان ساختن مشکلی از کسی حل نمیکنه.و در مقابل هر یک شهیدی که شما رو کنی جمهوری اسهالی میتونه هزارتا رو کنه و از این بازی به جای نمیشه رسید.
۲۱٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : جواد مفرد کهلان
عنوان : کار کارستان
گلسرخی از پیش میدانست که برای به سقوط کشیدن سلطه مذهبی سلطنتی وابسته به غرب شاه باید از همان سلاح مذهبی خود مردم کوچه و بازار استفاده کند که کرد. حسین را نه به عنوان امام به معنی مذهبی بلکه به عنوان مبارز قبول داشت. "پیش خود میگویم من هم امروز کاری خواهم کرد کار کارستان" کارش به گواهی تاریخ کارستان بود. اینکه اگر انقلاب به ظهور دولت بختیار ختم میشد خوب بود؛ من دانشجوی آن زمان هم خوب درک میکردم. ولی شاه چند ماه دیر رفت. آن مریض جسمی و روانی، کدام اختیارش از خود بود که این یکی باشد. غرب خمینی میخواست نه یک حکومت نیمه ملی و نیمه دموکرات از نوع بختیار - بازرگان-بنی صدر که در حیات خلوت نفتی اش مسئله ساز شود. از یک صده پیشتر در ایران و پاکستان در واقع حزب اصلی همان حزب سرتاسری مسجد و منبر بود و کماکان هست. طرح استعمار برای حفظ منافع خود به بهانه مقابله با شوروی به هدف نشست. و آزادی و استقلال مردم ایران به شدت به دیوار فاشیسم مذهبی برخورد کرد و خونهای فرزندان و اشک مادران چون دریا جاری شد.
۲۱۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : جواد ترابی ( هوستون تکزاس)
عنوان : علت و معلول
آقای ب- ادب ۲ محترم
شما درست می گویید. نه تنها زنده یاد خسرو گلسرخی بلکه به جرات می توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق عناصر سیاسی در آن روزگار افکار التقاطی داشتند . من نمیدانم شما در روزگار آریا مهری در ایران بوده اید ودر آنجا زندگی کرده اید یا نه. احتمالا جوانتر از آنید که محضر پهلوی را درک درک باشید.در آن روزگار انتشارات وضعیت اسفناکی داشت و کارنامه یهلوی ها در این زمینه حتی از امروز هم بدتراست. البته این به رژیم جمهوری اسلامی ربطی ندارد زیرا حالا گسترش ارتباط دسترسی به اطلاعات را تسهیل کرده است. آگاهی اکتسابی است و رژیمهای ارتجاعی هر هیاتی که داشته باشند از رشد آگاهی جلوگیری می کنند.
یادم می آید کتابی بود بنام اصول مقدماتی فلسفه. خواندن آن کتاب اکسیر روشنفکری بود، هرکس آن کتاب را می خواند روشنفکر حساب می شدو اگر آن کتاب را نزد شما پیدا می کردند به زندان میافتادید. حالا آن کتاب را بخوانید واقعا چیز چشمگیری ندارد و قلمبه سلمبه هم هست. حتی کتاب یک آخوند ارتجایی و عقب افتاده مثل خمینی ممنوع بود. من هشتاد و سه سال دارم و پهلوی ها را مسبب همه ی این بدبختی ها می دانم. نفس نمی شد کشید.
اگر جوانان با مارکسیسم و اسلام آشنا می شدند و می خواندند وفهمیدند که این ایدئولوژی ها بهشتی را به ارمغان نمی آورند جذب آنها نمی شدند. شاه می دانست که دانایی توانایی است. با تمام قوا جلوی آنرا می گرفت. اگر نمی گرفت که انقلاب اسلامی نمی شد، انقلاب اسلامی در واقع پوسته ی رنگ و روغن زده ی رژیم پهلوی را شکافت و چرک و کثافتی را که زیر سرپوش دیکتاتوری پنهان شده بود بیرون ریخت.
اگر شاه به جای بیگانگان به مردم متکی بود که مردم بر ضدش بر نمی خاستند. آن جوانان چه مذهبی و چه کمونیست را شور وطنپرستی به میدان میکشاند.
من یقین دارم که آدمی مثل گلسرخی در خدمت بیگانگان نبود، نظراتش التقاطی، این آدم را که نباید با اتهامات کاذب کشت. او موی دماغ رژیم شده بوده و وابستگی و بیگانه پرستی شاه را افشا می کرد، شاه او را کشت و نام زشتی از خود بیادگار گذاشت. امیدوارم شما و جوانان دیگر اینها را بجوانید و با حقایق آشنا شوید.
اینها که میگویند مردم نمک نشناس بودند و این حرفها، از جهل و بی اطلاعی سرچشمه می گیرد، رشد اجتماعی اقتصادی موزون نبود. دهات ویران ومتروک شده بود. برنامه های اقتصادی بر اساس نیازهای خارجی تنظیم می شد. شاه دائما اسلحه می خرید. جوانان اینها را می دیدند و ساواکی هم بود که بیداد می کرد. یک عده جوان پرشور اسلحه برداشتند. البته گلسرخ ا سلحه برنداشت، همه می دانستند که حکومت شاه آن دروغها گفت و او را کشت که از نویسندگان و روشنفکران زهر چشم بگیرد. از اول معلوم بود که با جنگ و دعوا و تیر اندازی کار پیش نمی رود ولی شاه راه دیگری باقی نگذاشته بود. ما خوب است علت را ببینیم. اینقدر به معلول نپرداریم.
جوانان آنروز اسلام را نمی شناختند، شاه اجازه نمی داد، حالا بهتر می شناسند، متاسفانه حالا جوانان از حکومت شاه اطلاع ندارند.
موفق باشید
۲۱۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : b-adab ۲
عنوان : اصلا بیسوادان را چه به این کارها!!!
نگاه دوباره به دفاعیات خسرو گلسرخی : سخنم را با گفته ای از مولا حسین شهید بزرگ خلق های خاورمیانه آغاز میکنم (هر آدم بیسوادی میدونه که حسین مولای ۱۰ درصد مردم شیعه خاور میانه است!) من که یک مارکسیسم - لنینیسم هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم! ( برای شناختن مکتب اسلام احتمالا باید به کتاب این مسلک که قران است مراجع کرد! من که هر چه دنبال عدالت اجتماعی توی این کتاب گشتم چیزی جز کشتن کافران و زن ستیزی نیافتم!) اسلام حقیفی در ایران همواره دین خود را به جنبش های رهایی بخش! ایران پرداخت است! عبدالله بهبهانی ها. شیخ محمد خیابانی ها ( روح الله خمینی ها) (سید علی خامنه ای ها ) (صادق خلخالی ها) (اسدلله لاجوردی ها) و (..............................................!) نمودار صادق این جنبش ها هستند! و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش های آزادی بخش ملی ایران ادا میکند! (احتمالا ۱۵ خرداد سال ۴۲ و افتضاح سال ۵۷ نموندار صادق این ادعاست) هنگامی که مارکس میگوید در یک جامعه طبقاتی ثروت در سوی انباشته میشود وفقر. گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر در حالیکه مولد ثروت طبقه محروم است! و مولا علی میگوید قصری بر پا نمیشود مگر آنکه هزاران نغر فقیر گردنند! نزدیکی های بسیاری وجود دارد!! (علی و مارکس!!! احتمالا نمودار صادق این اداعا مقایسه حکومت های اسلامی مثل سودان ایران . پاکستان . اقفانستان و..........با حکومت های کمونیستی متل کوبا .آلبانی . ویتنام .کامبوج و..........است!) زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست! که جان بر کف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محکوم میشویم! ( هر بچه کلاس پنجمی میدونه که مولا حسین بنا بر دعوت خلق های محروم کوفه برای امامت و حکومت به کوفه تشریف بردنند و پس ار منصرف شدن آن خلق ها در راه برگشت جان بر کف شدنند!) او در اقلیت بود و یزید بارگاه. قشون . حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد! هر چند که یزید کوشه ای از تاریخ را اشغال کرد! ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید! ( میگن یک مورچه رو آب داشت می برد هی داد میزد سیل دنیا رو برد! سیل دنیا رو برد! آخه آقای روشنفکر اگر از یک میلیون خلق های مسلمان دنیا ۹۰ درصد سنی باشن که هستند! یزید رو خلیفه خودشون میدونند نه مولا حسینو!) آنچه که خلق ها تکرار کردن و میکنن راه مولاحسین است! ( پس از مولا علی و مارکس! حالا نوبت مولا حسین و چگواراست) خلق های خاور میانه و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسین و مولا علی را تایید میکنیم! ( این آغاز همان فاجعه ای است که در آخرش گفت شد: سوسیالیسم علمی همان اسلام انقلابیست!) اصلا بیسوادان را چه به این کازها!!!
۲۱۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا سماواتی
عنوان : دستتان درد نکند
درود برشما آقای بروجنی،
دوستان برای توجیه اختگی و بیکارگی خود همه چیز را خراب می کنند. و غافلند از اینکه تاریخ بی غرض ترین داور است و سرانجام آوارها یی که آنان بر سر چهره های ملی فرو ریخته اند بر سر خودشان خراب می کند. شما به زحمت می توانید در طول حکومت پهلوی شاعر یا نویسنده ی مطرحی را پیدا کنید که به نوعی و به نسبتی منتقد یا مخالف رژیم نبوده باشد .
آقای میر جواد سید حسینی بهتر است طی مقاله ای فعالیت کانون نویسندگان را هم که امروز بیش از توان خود خاک در چشم رژیم می پاشد محکوم کنند.
اصلا هنر مند را چه به این کارها.
البته ایشان تنها نیستند. رفرمیست ها و وازدگان سیاسی در عرضه ی اینگونه نظرات و مایوس کردن جوانان از مبارزه ید طولایی دارند. تحلیلی از این دست ریشه در شناخت ناقص از دیکتاتوری دارد. آنها نمی داند که در جامعه دیکتاتوری نفس کشیده هم سیاسی است.
۲۱۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣٨٨
|