از : دانشجویان پناهنده
عنوان : ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان تایید می کنیم. برای حقیقت یابی باید تعصب و کوردلی را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
از میان همه نظرات در خور توجه، این بخش از نظر آقا/خانم ایرانی را تاکید می کنیم.
«باید به رضا شاه درود فرستاد که با شجاعت جلوی این جماعت را گرفت و تغییرات بنیادی از جمله آزادی زنان را در کشور به اجرا گذاشت.
کدام جریان دموکراتیک در کشور بود که میتوانست جایگزین حکومت رضا شاه شود؟ اینکه گفته میشود محمد مصدق به خاطر نگرانی از برقراری دیکتاتوری مخالف رضا شاه بود یک دروغ بزرگ است. مصدق در زمان سلطنت پسرخاله "عزیزش" محمد علی شاه از مشاوران نزدیک او بود. این مسئله را او با صراحت در خاطراتش بیان میکند. چرا این آقای آزادیخواه در مقام مشاور به پسرخاله پادشاهش برای کشتار آزادیخواهان (که شباهت بسیاری به سرکوب امروز مردم توسط رژیم آخوندی دارد) و یا به توپ بستن مجلس اعتراض نکرد؟ نگرانی مصدق، به عنوان یک شازده قاجار، از پادشاهی رضا شاه چیزی نبود مگر نگرانی او برای از دست رفتن سلطنت از دست خاندان قاجار. پنجاه سال بعد روح الله خمینی بر دوش یاران مصدق به تخت ولایت نشست (یاران مصدق حتی به حرف بزرگمردانی چون بختیار و صدیقی گوش نکردند) و حالا که ماهیت رژیم فاشیستی اسلامی فاش شده در کمال بیشرمی تقصیرها را برگردن رضا شاه میاندازند».
ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم تایید می کنیم، البته بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان که در محیط دانشگاهی فاقد پایه و اساس است.
در کشف حقایق، پژوهشگران معتبر هیچوقت ارزش کار خود را فدای تعصب و کوردلی این و آن نمی کنند و چه بسا در این راه مورد خشم و غضب غیرکاشناسان قرار گرفته اند. این هزینه ای است که برای کشف و اعلام حقایق پرداخت و کاریش هم نمی شود کرد. حقایق ایدئولوژی و تعصب سرشان نمی شود و هر چه زودتر این را بیاموزیم سریعتر به جهان پیشرفته و متمدن می پیوندیم. جلوی این راه و کار مانع ایجاد نکنیم.
ما هم دانشجویان علوم انسانی در اروپا به همین نتایجی رسیده ایم که دراین مقاله دیده میشود. نظرات همه هم میهنان را هم بجز نظر کلیشه ای آقای جواد مفرد کهلان تایید می کنیم. برای حقیقت یابی باید تعصب و کوردلی را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
را کنار گذاشت و فرا ایدئولوژی به تحقیق پرداخت.
۲۲۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ایرانی
عنوان : واقعبین باشیم
با تشکر فراوان از استاد گرانمایه جناب آقای دکتر میرفطروس و همچنین نظردهندگان گرامی، باید از دوستانی که طوطیوار حرفهای کلیشه ای را تکرار میکنند پرسش کرد که در زمان رضا شاه در کدام کشور دموکراسی وجود داشت که در ایران وجود نداشت؟ در هیچیک از کشورهای آسیایی، از جمله ژاپن، چیزی به اسم انتخابات آزاد و مشارکت مردم در امور سیاسی کشور وجود نداشت. در همسایه شمالی ما نیز دیکتاتوری بلشویکها به رهبری لنین و استالین دمار از روزگار مردم روسیه در آورده بود. در بخش اعظم اروپا و از جمله آلمان نیز وضع به همین منوال بود که نهایتاْ منجر به پیدایش فاشیزم شد. در فرانسه هرج و مرج سیاسی بیداد میکرد و در انگلستان و آمریکا و کانادا نیز رنگین پوستان بطور رسمی و قانونی حق شرکت در انتخابات را نداشتند. فراموش نکنیم که در امریکا بطور رسمی فقط مردان سفید پوست صاحب زمین حق شرکت در انتخابات را داشتند. حکومتهای منطبق بر دموکراسی پدیده های بعد از جنگ دوم جهانی است. در مملکتی که بی سوادی و عقب ماندگی بیداد میکرد و زنهای کشور نه تنها بر طبق سنت روز بلکه حتی بر اساس همان قانون اساسی بعد از مشروطه دارای حق قانونی نبودند (فراموش نکنیم که در قانون اساسی بعد از مشروطیت زنها در کنار دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر حق شرکت در انتخابات را نداشتند) و بسیاری از دهقانان و روستاییان در زیر سلطه فئودالها دست و پا میزدند و در آتش فقر و بیسوادی میسوختند، چگونه میشد احزاب آزاد و سیستم دموکراتیک داشت؟ چه کسی گفته که قانون اساسی مشروطه قانونی دموکراتیک و مردمی بود؟ فراموش نکنید که چیزی شبیه همین شورای نگهبان (متشکل از چند آخوند) در قانون اساسی مشروطه گنجانده شده بود تا مبادا قانونی خلاف شرع انور از تصویب مجلس بگذرد. باید به رضا شاه درود فرستاد که با شجاعت جلوی این جماعت را گرفت و تغییرات بنیادی از جمله آزادی زنان را در کشور به اجرا گذاشت.
کدام جریان دموکراتیک در کشور بود که میتوانست جایگزین حکومت رضا شاه شود؟ اینکه گفته میشود محمد مصدق به خاطر نگرانی از برقراری دیکتاتوری مخالف رضا شاه بود یک دروغ بزرگ است. مصدق در زمان سلطنت پسرخاله "عزیزش" محمد علی شاه از مشاوران نزدیک او بود. این مسئله را او با صراحت در خاطراتش بیان میکند. چرا این آقای آزادیخواه در مقام مشاور به پسرخاله پادشاهش برای کشتار آزادیخواهان (که شباهت بسیاری به سرکوب امروز مردم توسط رژیم آخوندی دارد) و یا به توپ بستن مجلس اعتراض نکرد؟ نگرانی مصدق، به عنوان یک شازده قاجار، از پادشاهی رضا شاه چیزی نبود مگر نگرانی او برای از دست رفتن سلطنت از دست خاندان قاجار. پنجاه سال بعد روح الله خمینی بر دوش یاران مصدق به تخت ولایت نشست (یاران مصدق حتی به حرف بزرگمردانی چون بختیار و صدیقی گوش نکردند) و حالا که ماهیت رژیم فاشیستی اسلامی فاش شده در کمال بیشرمی تقصیرها را برگردن رضا شاه میاندازند.
۲۲۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : لقمان شمال
عنوان : کسیکه بخودش دروغ بگوید، راست نمی نویسد
بارها نسبت به شدت سرسپردگی این مورخ نامی بخاندان پهلوی و دشمنی کور وی نسبت بمرحوم مصدق نظریات داده شد. وعمومآ در این سایت حذف گشت. ایشان زمانی که از لنگرود راهی اروپا میشدند، توقفی هم در قزوین داشتند.هیج نظری حتی سطحی در قبال این مقاله بقامت ایشان برازنده نخواهد بود. منتظر تطهیرشدن دیگر «ناجیان» گذشته و حال ایران از جانب این شخص باید شد.
۲۲۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : میانسال
عنوان : امیدوارم پاراگراف سوم این مقاله مورد توجه جوانان ما قرار بگیرد و برای خود قضاوت کنند که آیا دمکراسی در چنین اوضاعی که ایران دست به گریبان آن بود امکان پذیر بود یا خیر.
تا دیروز منهم مثل خیلی ها حرفهای کلیشه ای و تکراری ای که به آنها عادت کرده بودم را هی تکرار میکردم که همه تقصیرها به گردن پهلوی ها بوده و هست که ما به دمکراسی نرسیده ایم. امروز با خواندن این مقاله ناگهان به این فکر افتادم که اگر رسیدن به دمکراسی در ایران انقدر آسان بود و آن پدر و پسر نابکار نمی گذاشتند پس چرا اینهمه کشورهای دیگر در دنیا هم وضع ما را داشتند و دارند. از خودم پرسیدم جلوی اینها را چه کسی گرفته.
با خواندن این مقاله دریافتم چه اوضاع داخلی و خارجی نابهنجاری داشتیم و امکان برپایی دمکراسی در آنزمان چقدر رویایی بود و خرده گرفتن به رضا شاه امروز چقدر احمقانه است. یک لحظه خودم را جای او و روشنفکران آنزمان گذاشتم و دیدم چه طوری زوال کشور از دست همه در رفته بود، شوخی نیست وقتی با چشم های خودمان می بینیم که قبل از ورود رضا خان به صحنه در طی ۱۰ سال اول مشروطیت ۳۶ کابینه عوض می شود. اینهم تقصیر رضا خان بود؟ انصاف هم خوب چیزیست، من و شما اگر جای او بودیم چه میکردیم، راستش را بگویید.
شاید تا دیروز کسی به عقلش نمی رسید که از خود بپرسد که چرا چین، کوبا، کره شمالی،سوریه،پاکستان، عراق، افغانستان، یمن و ده ها کشور دیگر هنوز به دمکراسی دست نیافته اند؟ چه موانعی بر سر راه این کشورها بوده و هست که باید از سر راه برداشته شوند تا اینها به دمکراسی برسند؟
امروز برای من و خیلی های دیگر دیروز نیست که حرفهی کلیشه ای را برتابیم. جوانهای امروز هم مثل جوانهای دیروز خام نیستند که همین جوری هر تئوری، نظر و روایتی را از این و آن قبول کنند. چشم و گوش و مغزهای متفکری دارند. با اعداد و ارقام و سند و مدرک و تجزیه تحلیل کار دارند و کار می کنند و فرا ایدئولوژی فکر و عمل می کنند. حرفهای تکراری و آدرس عوضی دادن روی آنها اثری ندارد.
این مقاله با پشتوانه خیلی خوبی نوشته شده و اینگونه مقالات امروزه موثرند. امیدوارم این سایت اینگونه مقاله ها را بیشتر چاپ کند.
امیدوارم پاراگراف سوم این مقاله مورد توجه جوانان ما قرار بگیرد و برای خود قضاوت کنند که آیا دمکراسی در چنین اوضاعی که ایران دست به گریبان آن بود امکان پذیر بود یا خیر.
۲۲۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : جواد مفرد کهلان
عنوان : اگر در رأس ارتش و قوهً مجریه می ماند؛ قهرمان بود.
آقای محترم مثل اینکه نمی دانید تبدیل مشروطه به استبداد سلطنتی (با تحویل سه قوه به شخص شاه) از سوی رضا شاه تو سط مثلث داور، نصرت الدوله و تیمورتاش و تعطیلی احزاب سیاسی (خصوصاً چپ که می توانستند به ریشه های خرافات مذهبی تیشه بزنند و روزنامه های مستقل از این دست) مسبب فاجعه های بعدی از جمله فاشیسم مذهبی کنونی شد. اگر جوابی هست بفرمائید. یا لااقل کتاب بازیگران عصر طلایی ابراهیم خواجه نوری را که ریشه وقایع منجر به استبداد سلطنتی را به خوبی بیان کرده در این باب بخوانید. مثل اینکه از نظر شما برای کسی که شما را به حکم قوه مجریه از رودخانه ای سیلابی عبور داد به حکم قوه قضائیه و مقننه دو بار حق تجاوز ناموسی باید داد. اگر یک عده روشنفکران آن وقت مضرات تحویل سه قوه به یک قلدر را در نیافتند دلیل بر توجیه این فاجعه نیست. عقل و تجربه شان قد نمی داده است. عقل مصدق و احساس صادق کاملاً به عمق این فاجعه پی برده بود. مشکل بزرگ جامعه ما استبداد بوده و هست. اگر در عهد وی خوزستان به عاریت گرفته شده انگلیس به ایران تحویل شد باید بیشتر از استعمار انگلیس تشکر کرد نه منتخب نظامی و سیاسی وی.
قدرت مطلقه یکی از قوای سه گانه آدم عاقل جامعه چاپلوس پسند ما را دیوانه میکند. حال هر سه تایش تقدیم کنید. نتیجه اش همین سوپر دیکتاتورهای بعد از فاتحه مشروطه قاجاری میشود.
۲۲۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مرحبا
عنوان : آقای میرفطروس خسته نباشید که با شهامت تمام و با رجوع به اسناد، مدارک و رساله آقای هوشنگ صباحی، فارغ اتحصیل یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان، ما را در جریان حقایق گذاشته اید.
این مقاله بسیار روان و روشن نگاشته شده است و بدور از تعصب و کوردلی یک شخصیت تاریخی را مورد بازنگری قرار داده است. من بسیار شادمان شدم که ایشان رجوع به رساله (تز) دکترای آقای هوشنگ صباحی کرده اند.
تز آقای هوشنگ صباحی، مورد تایید یکی از معتبرترین و مشهورترین دانشگاه های جهان و قرار گرفته است، دکترای قلابی و درجه ۲ و ۳ در این دانشگاه به کسی عطا نمی شود. فارع اتحصیلان تاریخ و علوم سیاسی این دانشگاه از پرستیژ خاصی در انگلستان برخوردار هستند و به آسانی جذب وزارتخانه ها و نهادهای اقتصادی و خصوصی در این کشور می شوند.
درآمد این دانشگاه از طریق جذب پروژه های نهاد های دولتی و خصوصی در بریتانیا تامین می شود، و در رقابت با دانشگاه های دیگر انگلستان برای جذب پروژه ها در بسیاری موارد موفق بوده است. چنین رقابت های شدید در میان دانشگاه های این کشور است که ضامن کیفیت بالای تز هایی از قبیل تز آقای صباحی است. همواره دانشگاه ها درگیر رقابت با یکدیگر برای جذب پروژه های بزرگ هستند تا مخارج خود را تامین کنند. دانشگاه London School of Economics برای بقا و مقام خود در جهان چاره ای بجز تهیه تز های با کیفیت های منحصر به فرد ندارد. برخی از دانشمندان این دانشگاه جایزه های نوبل را به خود اختصاص داده اند. از چنین دانشگاهی است که آقای هوشنگ صباحی فارغ اتحصیل شده است و این باعث افتخار ماست. برایش آرزوی تندرستی و موفقیت می کنم.
از آقای میرفطروس هم بسیار سپاسگزارم که مقاله خود را با رجوع به منبع موثقی همچون آقای هوشنگ صباحی نگاشته اند. برای ایبشان هم آرزوی تندرستی و پیروزی دارم.
آقای میرفطروس خسته نباشید که با شهامت تمام و با رجوع به اسناد، مدارک و رساله آقای هوشنگ صباحی، فارغ اتحصیل یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان، ما را در جریان حقایق گذاشته اید.
۲۲۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : شهروند
عنوان : دیدگاههای بهارلی
بنده به عنوان یک خواننده نمیتوانم دلیل حذف یک نظر را از قول مسئولین سایت بیان دارم. من هم مطلب آقای مهران بهارلی را خواندم. به باور من دیدگاههای ایشان زیربنای نژادپرستی دارد و ایشان از این بحث، که هیچ ربطی به مسائل قومی ندارد، استفاده کرده تا از آن برای اختلاف اندازی بین ترک و فارس بهره برند. به نظر من نباید به نژادپرستان و کسانی که به دنبال اختلاف اندازی بین اقوام مختلف هستند اجازه استفاده از امکانات موجود را داد. این با تبادل نظر در مورد دیدگاهها و عقاید سیاسی فرق میکند. بیاد داشته باشیم که در دنیای غرب (که به هر حال مهد آزادی و دموکراسی است) اجازه ای به نژادپرستان برای ایجاد نفاقهای قومی نمیدهند.
۲۲۶۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|