از : منشور جهانی حقوق بشر
عنوان : اسلامیسم هم مثل فاشیسم و کمونیسم شکست خورد. پیروزی از آن لیبرال دمکراسی بوده است.
در عمل سه ایدئولوژی کمونیسم، فاشیسم و اسلامیسم ثابت کرده اند که هدف وسیله را توجیح می کند و هیچ ابایی در برابر کشتارهای عظیم در تاریخ از خود نشان نداده اند. هر سه دشمنان سرسخت قانون اساسی ای که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد هستند. از هریک از اینها بخواهید که به این منشور تعهد بسپارند یا دبه در می آورند و یا طفره می روند، ما امتحان کردیم و به این نتیجه را رسیدیم.
ما باید وجوه مشترک فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم را بشناسیم تا دوباره مثل سال ۵۷ به دام هیچیک از اینها نیافتیم. بند بند منشور جهانی حقوق بشر را بشناسیم و قانون اساسی جدید ایران را بر پایه های محکم این منشور برقرار کرده و مصرانه در اجرای آن بکوشیم. این منشور و اجرای آن در ایران امنیت، صلح، رفاه و انسان محوری را پرورش خواهد داد و از رشد نیروهای افراطی و بقدرت رسیدن آنها جلوگیری خواهد کرد، چرا که هر سه ایدئولوژی مسبب کشتارهای عظیم در تاریخ بشر بوده اند و اسناد همه اینها موجود هستند.
در لیبرال دمکراسی ها مردم حق انتخاب در سیاست خارجی کشورهای خود را دارند و در کشتارهایی که دولت هایشان می کنند سهیم هستند و اگر اراده کنند می توانند اوضاع را عوض کنند. ولی سه ایدئولوژی دیگر هیچ ارجی به رای مردم که نمی گذارند هیچ، اگر مردم با آنها مخالفت کنند دمار از روزگارشان در می آورند، اسناد و مدارک اینرا ثابت می کند.
وجوه مشترک بسیار زیادی میان فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم وجود دارد از قبیل قیم مآبی، زورگویی، تحریف تاریخ، مسئولیت گریزی، طفره رفتن، وارونه جلوه دادن وقایع، تنفر از اقتصاد آزاد، بی رحمی نسبت به جدا شدگان از خود، تقسیم جامعه به خودی و ناخودی، مخالفت با قانون اساسی بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر، تحریک احساسات منفی و خطرناک در مردم، زبان لنینی نسبت به مخالفان.
هر سه این ایدئولوژی ها دشمنان سرسخت قانون اساسی ای هستند که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد چون چشم اسفندیار آنهاست و چون در چنین نظامی مردم حاکم سرنوشت خود می شوند و نه عده قلیلی با یک قیم/پیشوا/رهبر. ملت ایران باید هشیار باشد که اینبار با ناآگاهی و ساده دلی خود به دام این زورگویان نیفتد که آنوقت خود کرده را تا دهه ها چاره نخواهد بود.
در عمل سه ایدئولوژی کمونیسم، فاسیسم و اسلامیسم ثابت کرده اند که هدف وسیله را توجیح می کند و تاکنون هیچ ابایی در برابر کشتارهای عظیم از خود نشان نداده اند. هر سه دشمنان سرسخت قانون اساسی ای که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد هستند. از هریک از اینها بخواهید که به این منشور تعهد بسپارند یا دبه در می آورند و یا جواب نمی دهند. هوادارانشان هر کدام دیگری را انگشت نما می کند و از نگاه بخود می گریزد. این سه ایدئولوژی هر گاه به قدرت رسیدند ثابت کرده اند که انسان ستیز و خطرناک هستند.
۲۴٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : م.زروانی
عنوان : چکاچک شمشیر
پنجم اردیبهشت ۱۳۸۸
چکا چک شمشیر
پیش تر بگویم من هیچ شناختی از چهره سیاسی و اندیشه های اکبرگنجی ندارم. مختصر می دانم روزگاری در سپاه پاسداران بوده ، سپس روزنامه نگاری کرده و بخاطر افشاگری های جسورانه اش به زندان افتاده و با اعتصاب غذائی جانانه خود را از بند رهانیده و به خارج پناه برده است. در افت و خیزهای بحران های سیاسی بعدی بتدریج شهرت یافته و به تازگی نیز جایزه ئی کلان گرفته است.
باری بهرجهت. چند روز پیش در تارنمای « رادیو زمانه » چشمم خورد به نوشته چهارم اردیبهشت او با عنوان "زبان مارکس : زبان شمشیر". عنوان را پسندیدم. مطلب را خواندم بدین امید که سرانجام کسی دارد افسانه "خشونت پرهیزی " را از وضعیت هاره کریشنائی کنونی درمی آورد. اما نگو که اکبر گنجی قصدش زدن [گردن] کارل مارکس است و آنهم بدون شمشیر. او کارل مارکس را انسانی تندخو تصویر می کند که با ناسزاگویی های بی امان نفس حریفان خود را می بریده است. خب که چه؟ شما اینطور نباشید! شما با حریفانتان خوش اخلاق باشید و با رئوفت برخورد، یعنی، رفتار کنید.
تا اینجا مشکلی نیست. اما ماجرا بدین ختم نمی شود. آقای گنجی با زحمت زیاد می کوشد نشان دهد که بد اخلاقی مارکس نتیجه نظریه او درمورد اقتصاد، اجتماع، سیاست، فرهنگ، تاریخ و… است.
بدینسان، آقای گنجی بحثی ندارد. او فقط حرف های مارکسیست – لنینیست ها را بی کم و کاست برداشته و در نوشته اش منتهی از آن سر تکرار می کند.
یادم می آید در روزهای اول انقلاب به در و دیوار خیابان های شهر، با خطی زشت، نوشته بودند: "مارکسیست ها می گویند پدربزرگ ما میمون است." حرف های نپرداخته آقای گنجی، نمی دانم چرا مرا به یاد این خاطره دورمی اندازد.
م. زروانی
۲۴٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : khoshkhialan chap
عنوان : امروز امریکا یک دشمن بزرگ دارد و ان ایران است . چرا ما خود را سیبل امریکا کردیم ؟ چرا چپ روسی و موسوی و مجاهدین انقلاب مثل حکومت راه رودر رویی با امریکا و اسرائیل را برگزیدند ؟ اوباما که دست دوستی دراز کرده بود چرا نگذاشتید احمدی این سنگ را از چاه در بیاو
تلاش موسوی بری جذب کارگران و کشاورزان به جنبش سبز تلاشی است پوپولیستی ، دیر هنگام، بی نتیجه و از روی عدم آگاهی سیاسی و آشنایی به ماهیت حرکت مردم در ایران و انگیزه ها و سبب های ان .
اصلاح طلبی و جنبش سبز هر دو مرهون طبقه متوسط هستند . طبقه متوسط شهری که از حکومت مذهبی شبه کمونیستی که اتفاقا همراهی طبقات پایین دست اجتماع را و شهر های کوچک را به همراه دارد . همانها که مارکس و مارکسیست ها و چپ های خودفریب مذهبی مثل موسوی و مجاهدین انقلاب روی آنها همیشه حساب باز کرده اند و هیچ وقت در هیچ کجای دنیا در هیچ مقطع از تاریخ بشری آزادی و دموکراسی بر اثر حرکت این طبقه به وجود نیامده . حتا انقلاب اکتبر روسیه حاصل کارکرد لیبرال ها و طبقه متوسط بوده . همان لنین هم که از اروپا آلمانیها با قطار آوردنش پشت جبهه روس را خالی کند و جنبش امسال کرنسکی را با داشتن ۲۶ درصد در مجلس بدزد د از طبقه کارگر نبود .
اشتباه تئوری مارکس دقیقا همیجاست . اینکه او پیش بینی میکند سرمایه داری در اثر رقابت و گسترده شدن طبقه استثمار شده اتو ماتیک از بین میرود . تمامی کشور های صنعتی و پیشرفته از مارکسیسم و تحقق پیش بینی او به مراتب از جوامع عقب افتاده مثل روسیه و کوبا و افغانستان دورتر هستند . چون او ۲ واقعیت مهم را نادیده گرفته بود . اینکه سرمایه داری باهوش است و انعطاف ها و پیش بینی های لازم را انجام میدهد . دوم اینکه بر سر نابودی خود قمار نمیکند . همین سال پیش بود که در اثر بحران ملی امریکا و غرب همه مارکسیست های ایرانی جشن فروپاشی سرمایه را گرفتند . دیدید که بازار به حالت عادی برگشت و حتا کمپانیهای مصرفی و کم بازده اتومبیل امروز به سود دهی بازگشتند . بازار سهام به حالت عادی بازگشت . انقلابی هم رخ نداد چون وضع اقتصادی کارگر آمریکایی و اروپایی هنوز از ویتنامی و روسی و چینی و کوبایی و کره ای بهتر است .
قدرت جنبش سبز در تهران متمرکز بود . دسترسی به اینترنت و ماهواره و سفر های خارجی نوعی از زندگی را به طبقه متوسط ارائه میکند که با ارزشهای دینی و شیوه زندگی حکومتی در تضاد است . کارگر همه شهری و روستایی به لحاظ شیوه زندگی کاملا با الگوی دولتی اگر همساز نباشد با ان مشکل اساسی ندارد . احمدی نژاد این گونه جنبش سبز را به تهران محدود کرد و بیان مذهبی نا آشنای موسوی که حالا با توجه به قشر کارگر برای طبقه متوسط غریبه تر هم خواهد شد و با همرنگ شدن با تبلیغات مستضعف محور تشخیص ان دو از هم مشکل تر میشود جنبش سبز را با سردر گمی و ریزش شدید مواجه میکند . امریکا و غرب در اثر رفتار تحریک آمیز حاکمیت با همراه کردن روسیه و چین به مراحل رویارویی نزدیک میشود . موسوی هیچ شانسی ندارد . درگیری اجتناب ناپذیر است چون همه امیدشان را به اینکه ایران سر عقل بیاید و یا مردم بتوانند حکومت را عوض کنند از دست داده اند .
چپ روسی با این راهنمایی های کج و ماوج و خیال پردازیهای مذهب گونه و دنباله روی های مسخره از تجارب شکست خورده کار کشور را به نابودی میکشد .
موسوی باید طبقه آماده تغییر متوسط را که همیشه رهبری حرکت ها را در دست داشته هدف قرار دهد . به زبان آنها صحبت کند . از امام و مارکسیسم دست بشوید . جبهه ای از تمام نیروهای معتقد به آزادی و دموکراسی تشکیل دهد . از برقراری رابطه با امریکا و به رسمیت شناختن راه حل دو دولتی در فلسطین و اسرائیل دفاع کند تا جلوی حمله به ایران را بگیرد . احمدی هم بدش نمیاید از چنین رویکردی . بسته پیشنهادی پذیرفته میشود . امریکا و اسرائیل از مرکز مسائل مربوط به ایران خارج میشوند . دموکراسی و حقوق بشر و انتخابات آزاد و یا حتا تغییر رژیم شانس بیشتری پیدا میکند . پایان وضیت کنونی حمله و حمله اتمی در صورت واکنش ج ا است . اینرا هر کس که الفبای سیاست را بداند میتواند ببیند . پس از ان چه میشود هیچ کس نمیداند . اما چه نخواهد شد واضح است ، یک دموکراسی و حکومت دموکرات بوجود نخواهد آمد . میتوان حدس زد یک حکومت نظامی یا حکومتی بی خاصیت و در بحران مثل افغانستان بسیار محتمل است .
آیا بهتر نیست راه حل مطمئن تر مثل ترکیه و مالزی و حتا همین روش چین و روسیه و ویتنام را پیش بگیریم ؟ امروز امریکا یک دشمن بزرگ دارد و ان ایران است . چرا ما خود را سیبل امریکا کردیم ؟ چرا چپ روسی و موسوی و مجاهدین انقلاب مثل حکومت راه رودر رویی با امریکا و اسرائیل را برگزیدند ؟ اوباما که دست دوستی دراز کرده بود چرا نگذاشتید احمدی این سنگ را از چاه در بیاورد ؟
۲۴۲۷٣ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : shekanjehgar ba sharaf
عنوان : shekanjehgar az shoma ba sharaf tar ast
اثبات نظرات گنجی روزنامه نگار شجاع و روشنفکر و فعال سیاسی کم نظیر همین اظهارات لنینیستی استالینیستی نظردهنده چپ روسی با نام نرگس است :
بی شعور ، حیوان ، کثیف ، شکنجه گر ، ... کسی که یک انسان دیگری را اینجوری مینامد وقتی با او مخالف است چه باید در مورد مکتب او گفت ؟
صد رحمت به شریعتمداری و ساواما و لاجوردی و ساواک و ثابتی و شکنجه گران دو رژیم گذشته .
شما فکر میکنید اگر روزی تودهای فدایی ها مثل این بابا حکومت دستشان برسد با دگر اندیشان چه میکنند ؟
من فکر میکنم ما باید حسرت آخوندها را بخوریم شاه که فرشته میشود .
چپ روسی خالی از هر منطقی است . آنها سودای سیبری و دفن اندیشه و آزادی را در سر دارند . دیکتاتوری پرولتاریا حاصلش همین است .
۲۴۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نرگس م
عنوان : نرود میخ در آهن
اقای رها، واقعا فکر میکنید، گنجی هم ادمی هست و از شعور انسانی برخوردار هست و از ریا و شیادی اسلامی بدور؟ مثالی هست که میگوید، نرود میخ در آهن. این مقلدان امام ومنبر نشین های متحجر را اگر ذره ذره وجودشان را با پاک کننده ترین مواد شستشو دهید باز غرق در کثافت فکری و کرداری هستند. بیهوده گویی های این شکنجه گر نه از آگاهی و دانش و مطالعه اش هست بل از شیادی و دشمنی اش با هر چه انسان و تفکر انسانی است
۲۴۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|