از : دانشجو-زگهواره تا گور دانش بجوی
عنوان : هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد نتیجه گیری های خودش را بکند .
من نظرم را نوشتم و این دیدگاه خود را به کسی تحمیل نمی کنم. اگر هم کسی نظرش با من تفاوت داشته باشد من بخودم حق نمی دهم که با زشتگویی او را بترسانم. مگر ما قرار است همه مثل هم فکر کنیم و مثل هم عمل کنیم؟
هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد طبق آنچه می خواند، می بیند و می شنود نتیجه گیری های خودش را بکند بدون اینکه نگران عکس العمل این و آن باشد. همه انسان ها برابرند و هیچکس برتر از دیگری نیست که به دیگران زور بگوید. منهم نه زور می گویم و نه زور می شنوم. خونسردانه و آزادانه از حق آزادی بیان خود استفاده می کنم. اگر شما با این حق طبیعی انسانها مشکل دارید من کاری نمی توانم برایتان بکنم. این مسئله شماست که اگر بخواهید می توانید حلش کنید، شما مثل من حق انتخاب دارید. موفق و پیروز باشید.
هیچکس حق ندارد افکارش را به دیگری تحمیل کند. هر کسی حق دارد نتیجه گیری های خودش را بکند.
۲۴۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا پالانی میر پنج پالانی
عنوان : عجب روزگاری شده !
آقای مثلا دانشجو فقط یک سئوال ، نوشته اید- وقتی رضا شاه قدرت را در دست گرفت - لطفا بفرمائید که چگونه و با چه قیمتی قدرت را در دست گرفت !؟
آیا با حمایت اجانب و بخصوص بریتانیای کبیر !!! و کودتای اسفند و بر علیه انقلاب مشروطه یا مردم رفتند و ایشان را که طویله دار انگلیسی ها بود سر دست بلند کردند و هورا کشان به قدرت رساندند . بقیه فرمایشات سر کار هم مثل همین استدال شماست . در شهر کوران نیستید . عجب روزگاری شده در دیزی باز و حیای گربه کجاست !؟
۲۴۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : دانشجو
عنوان : تعامل میان کشورها با سرسپردگی تفاوت دارد.
کشورها همواره در تعامل با یکدیگرند و ایران دوره پهلوی هم بدون تعامل کاری نمی توانست پیش ببرد. فراموش نکنیم که ایران در چه وضعیت اسفناکی قرار داشت قبل از اینکه رضا شاه بقدرت برسد. پهلوی ها ۵۰ سال حکومت کردند و رفاه و امنیتی که در کشور بوجود آوردند فرصت هایی را برای ملت ایجاد کرد که در تاریخ ایران بی سابقه بود. فراموش هم نکنیم که همه جهان دمکرات و حقوق بشری نبود که ما با معیارهای امروزی آنرا بسنجیم. پروسه گذار از دیکتاتوری مطلقه به لیبرال دمکراسی در غرب ۳۰۰ سال طول کشید و هیچکدام این کشورها در درون خود از این پروسه بدون دخالت خارجی عبور کردند. ایران از جانب شوروی تهدید می شد که چندین بار سعی کردند استان کردستان و استان آذربایجان را از ایران جدا کنند. از سوی دیگر انگلستان هم ول کن ما نبود و سعی کرد استان خوزستان را از ایران جدا کند. همه اینها بدلیل فقدان تکنولوژی در ایران، عقب ماندگی و ساده لوحی ملت کشورمان بود وگرنه اگر ما هم مثل آلمان و ژاپن تکنولوژی داشتیم و مردم ما هم مثل مردم آنها منافع ملی کشورشان را درک می کردند به آن روز و حال نمی افتادیم که سران کشور بندبازی کنند. آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم خسارت های زیادی دیدند ولی با تکنولوژی و ملت میهن دوستی که داشتند توانستند کشورهایشان را دوباره بسازند. فراموش هم نکنیم که هر دوی این کشورها تا دهه ها بعد از جنگ تحت اشغال آمریکایی ها بودند که مبادا دوباره هوس جنگ کنند. با وجود همه اینها کشورهایشان را ساختند و انقدر نگفتند که ما سرسپرده این و آن هستیم. ایران نه تکنولوژی داشت که مثل ژاپن و آلمان از این نظر مستقل باشد و نه مردمی که منافع ملی خودشان را بشناسند و با همکاری کشورشان را بسازند.
بعضی ها طوری حرف می زنند که انگار ایران مثل آلمان و ژاپن بود و یا مثل انگلیس لیبرال دمکرات بود . رضا شاه وقتی بقدرت رسید ایران کشوری بود که روس و انگلیس هر غلطی دلشان می خواست می کردند و کشور نه امنیت داخلی داشت، نه امنیت خارجی و یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. در عرض ۵۰ سال دوره پهلوی راه درازی طی شد و کارهای زیاد و مهمی هم انجام گرفت. ایران دمکراتیک مثل انگلیس نبود، تکنولوژی ژاپن و مردم آلمان را نداشت که کاملا مستقل و آزاد باشد. حتی آمریکا هم مستقل نیست چون هیچ کشوری در دنیا در خلا زندگی نمی کند که بده بستان با کسی نداشته باشد. هر کشوری تکنولوژی پیشرفته تری داشته باشد و مردمش همه چیز را سیاه و سفید نبینند و منافع ملی خود را درک کنند دست قویتری هم در بده بستانهای دنیا خواهند داشت.
زمان شاه هم بجز اروپای غربی و دو یا سه کشور در قاره آمریکا و ژاپن و استرالیا و نیوزیلند و هند بقیه جهان یا دیکتاتوری بود و یا توتالیتر. ایران آنزمان در آن شرایط سخت را باید در جهان آن زمان قرار داد تا تصویر دقیق تری بدست آید. تعامل میان کشورها با سرسپردگی تفاوت دارد.
۲۴۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ص . مهتدی
عنوان : مملکتی که اجانب در آن جولان میدادند که مایه شرمساری هر انسان وطن پرستی است ، مگر اینکه نوکران اجانب از برچیدن بساط مشتی وطن فروش حالا به هر دلیلی خود را جرو واجر کنند .
وافعا در مملکتی که شاهش هم از فرمانبران اجانب باشد غیر از این نمی شود . وقتی حکومتش ور می افتد کسانی بقدرت میرسند از شاهش سرسپرده تر و مرتجع ترند . اگر شاه سر در خدمت غرب داشت این جانوران جدید سر در خدمت عرب و فرهنگ و دین منحط با تاریخی ۱۴۰۰ ساله دارند . بیچاره ملت ایران و بیچاره ما .
۲۴۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : دانشجو
عنوان : آقای راستگوی گرامی
جواب به سئوال اولین نظر دهنده برای منهم جالب خواهد بود.
۲۴۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"
عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
من درتهران که بودم بطورمرتب هر روزیک مقدارتریاک استعمال میکردم ویک گیلاس هم کنیاک با غذای روزانه میخوردم اما این برنامه چهل ساله من درخارج بهم ریخت!
خدمت شما عرض کنم که رضا شاه روزانه یکبارصبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال میکرد. دکترها به اوگفته بودند تریاک قند خون را میسوزاند. رضا عادت داشت بعد ازناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. دربین بچههای رضا غلامرضا وحمیدرضا تریاکی حرفهای شدند.
س: اگرممکن است علت خارج شدن خودتان را ازایران شرح دهید.؟
تاج الملوک: راستش را بخواهید این اواخرهمه چیزرا ازمن پنهان میکردند. البته حالا اشرف وشمس میگویند علت پنهانکاریشان این بوده که نمی خواستند من ناراحت نشوم وفشارم بالا نرود. اگرچه من ازخیلی مطالببیاطلاع بودم، اما میدانستم اوضاع مثل سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۲۸ شده است. من همیشه عمرم ازاینکه سرنوشت سلطنت پهلوی هم مثل سرنوشت سلطنت قاجاریه شود دراضطراب بودم. یکبارموقعی که « رزم آرا» برای اخلال درسلطنت محمدرضا نقشه چینی میکرد خوابهائی میدید که به محمدرضا گفتم من میترسم یک رضا خان پیدا شود وهمان کاری را که پدرت با احمد شاه کرد با تو بکند! یادم هست که محمدرضا خندید و گفت: « نه رزم آرا رضا شاه است ونه من احمدشاه!» اما این پیش بینی من درست ازآب درآمد وبالاخره کلک سلطنت پهلوی را کندند!
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستند. قابل نبودند. یک روزی خودشان پشیمان میشوند وچراغ برمی دارند و دنبال ما میگردند!
سلطان خوب است، مثل سلطان ژاپن که مردم مثل بت او را میپرستند و حکم او را مثل حکم خدا میدانند نه اینکه درمملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند و بگویند مرگ برشاه! بیچاره محمدرضا به اتفاق هویدا رفته بود بالای سر تظاهرکنندگان میدان شهیاد ) آزادی کنونی ( وآنجا آنقدرصدا زیاد بود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم میگویند مرگ برشاه!
حالا کی میگفتند مرگ برشاه؟ ازاوایل سال ۱۳۵۷. درحالی که همین مردم چند ماه قبل ازآن دربهمن سال ۵۶ به مناسبت ششم بهمن ازصبح تا شب در خیابان رژه میرفتند ومی گفتند جاوید شاه!
آتاتورک توانست ترکها را تا حدودی اروپایی کند، اما رضا نتوانست همان برنامههای آتاتورک را درایران پیاده نماید. ما خودمان پیشقدم کشف حجاب شدیم. من واشرف وشمس با سرهای بازو بدون چادر و چاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم، اما مردم بجای آنکه ازما تبعیت کنند نسبتهای ناجوربه ما دادند واشعارجلف درهجو ما سرودند وچه کارها که نکردند!
این خبرهای مربوط به اعدام روسای دولتهای گذشته وماموران دولتی وارتشی ومستخدمین ساواک ودربار روی من اثرات بدی گذاشته است. همین آقای ارتشبد نصیری چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! همین آقای رحیمعلی خرم که ازنزدیکان بود چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! لابد اگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام میکردند؟!
مگرما چه گناهی کرده ایم؟! نه، شما بفرمائید!
س - پس شما درجریان انقلاب وحوادث قبل وبعد آن قرارداشتید؟
تاج الملوک:
چطور خبرنداشتم؟ البته اطرافیان رعایت حال مرا میکردند وبرای اینکه کدر نشوم مرتب میگفتند چیزی نیست، وبزودی سروصداها میخوابد. اولش که ماجرای تبریزپیش آمد وبعد که ماجرای قم پیش آمد خوب من همه چیز را مطلع شدم. بعدا هم روزنامهها را میخواندم وکسانی که به ملاقاتم میآمدند درعین اینکه سعی میکردند مسائل را کوچک نشان دهند دست آخرازمن میخواستند محمدرضا را نصیحت کنم وازاو بخواهم تا قوی تر برخورد کند وجلوی آشوب طلبان بایستد. خوب راستش من فکرنمی کردم کار به جایی برسد که سلطنت ازبین برود. به همین خاطرزیاد پاپی محمد رضا نمی شدم. محمدرضا حال نداربود واین سال آخری که ایران بودیم زیاد سردماغ به نظر نمی رسید. حتی زمستانها که عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت ودرایران ماند. من به حرفهای فرح وخود محمدرضا اطمینان نداشتم وفکرمی کردم که آنها برای جلوگیری ازغصه خوردن من نوع مریضی محمدرضا را به من نمی گویند. به همین خاطرخودم هرهفته دکترایادی را احضارمی کردم وجویای مریضی محمدرضا میشدم.
محمدرضا ازبچگی ضعیف بود. علت ضعیفی اوهم این بود که با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمانها توسط قابله انجام میشد که پیش خود کاریاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان میداد که جای نگرانی نیست وموضوع مریضی محمدرضا به خاطرشیطنتهای زیاد او وضعف قوه باء است! خدا لعنت کند اسداله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست میکرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم میشد. به هرحال پسرم شاه بود واگرشاه ازشاه بودنش لذت نبرد وشاهی نکند چه بکند؟!
ازآبان ۱۳۵۶ تا اول سال ۱۳۵۷ یکباره همان مردمی که جاوید شاه میگفتند، رنگ عوض کردند و شعار "مرگ برشاه" دادند. روزنامههای مجیز گو تبدیل شدند به روزنامههای ضدما. مثل ماجرای رفتن رضا از ایران.
تا قبل ازشهریور۱۳۲۰ همه روزنامهها ازرضا به اسم اعلیحضرت پهلوی اسم میبردند. اما همینکه پایش را ازمملکت بیرون گذاشت همان روزنامهها که ازدربارمقرری میگرفتند وبرای نشان دادن مراتب سرسپردگی خودشان ازهم سبقت میگرفتند شروع به هتاکی کردند. حتی عباس مسعودی که سرمایه اش را رضا ازپول شخصی خودش داده بود وهمه چیزش ازرضا بود درروزنامه اش رضا را متهم به غصب زمین واراضی واملاک مردم کرد.
خدمت شما عرض کنم مردم ایران وایرانی جماعت گوسفند امام رضا را تا صبح نمیچرخاندند! این حرف را من نمی زنم واین یک ضرب المثل قدیمی است وبه قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! وقتی خودشان این ضرب المثلها را درباره خودشان ساخته اند مسلم است که خودشان را بهترازمن وشما میشناسند! نه میشود روی مخالفت این مردم حساب کرد و نه روی حمایت آنها!!
موقعی که ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد ومردم درخیابانها ریختند وبه نفع محمدرضا شعاردادند محمدرضا ازفضل اله زاهدی پرسید این مردم همه شاه دوست هستند پس چه کسانی تا سه روزقبل خواستار سرنگونی من بودند؟
زاهدی گفت: همینها!
اینها ازهرطرف باد بیاید بادش میدهند! خودشان هم نمی فهمند چه میخواهند!
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسیها سه باردرایران دست به تعویض شاه زدند. یکباراحمد شاه را بردند ویکباررضا ) شاه( را بردند ویکبارهم محمدرضا) شاه( را؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمدرضا میگفت که مشیرومشاوردولت فخیمه انگلستان است. علم ازملکه انگلستان لقب اشرافی لرد وسرگرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمدرضا میگفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم!
ما ازامثال این آدمها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسیها و آمریکاییها بودند دورو برمان زیاد داشتیم.
گاهی به محمد رضا میگفتم چرا با علم به اینکه میدانی این پدرسوختهها نوکراجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا میگفت: چه فایدهای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم دهها نفردیگررا اطرافم قرارمی دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولتهای خارجی ازحسن انجام اموردرایران راحت باشد!
آمریکا برای دادن کمکهای اقتصادی شرط میگذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه وبودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه وبودجه درایران وجود نداشت وآمریکاییها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ وتانک داشت. میگفتند میدهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
حالا من خواهشم این است که بین آدمها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه میکردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل میگفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری میکردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.
دربین افسران هم جزوبیسوادها بود.
محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.
آنوقت همین آدم اعلامبیطرفی کرد و ارتش را ازخیابانها به پادگانها برگرداند.
بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بیتقصیربودم. آمریکائیها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگانها!
اینطورکه میگفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود. موقعی که ما در سال ۱۳۵۶ به آمریکا آمدیم اول رفتیم به کالیفرنیا درملک خصوصی شمس ساکن شدیم یک روز دانشجویان ایرانی که تحریک شده بودند به ملک شمس حمله کردند وماشینهای ما را هم خرد کردند.
من شب ازاردشیرزاهدی پرسیدم چطوردولت آمریکا با اینهمه پلیس و نیروی امنیتی نمی تواند جلوی خانه ما را حفظ کند. اردشیر خان زاهدی گفت:بیپرده باید بگویم که دراینجا )امریکا آب ازآب تکان نمی خورد مگربا اطلاع وعلم اف. بی.ای وسایر ادارات امنیتی!یعنی اینکه خود آمریکاییها این عده را دلالت کرده بودند. جلوی خانه ما تظاهرات کنند!
حالا خوب است بروید با خود اردشیرخان هم مصاحبه کنید. خدمت شما عرض کنم که سیزده سال تمام امیرعباس هویدا نخست وزیرمملکت بود.
اول ازهمه بگویم که محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیرکند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول میخواست او را بردارد. اما افراد عادی وعوام نمی دانند که پشت پرده سیاست چه خبراست. خیلی ازمملکتهای نفتی خاورمیانه صد درصد دردست آنها است. همین عربستان سعودی ویا کویت ویا شیخ نشینهای منطقه. بعد ازجنگ جهانی دوم به شرکتهای نفتی یک رقیب تازه نفس هم اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند.
شما خیال میکنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیرانداختند این تیر اندازیها ازجانب چه کسانی بود؟ به محض آنکه یک نافرمانی میدیدند تیرمی انداختند. ماجرای تیراندازی به طرف محمدرضا همه ازطرف نفتیها بود.
همه این امرای ارتش ورجال سیاسی مملکت با خارجی زد وبند داشتند و اصلا" بعضی ازآنها مثل جمشید آموزگارتبعه آمریکا بودند!
بله! خیلیها نمی دانند که بسیاری ازاین آقایان تبعه آمریکا یا انگلستان وبه اصطلاح معروف دوملیتی بودند.
گاهی اوقات بعضی اشخاص که به ما وفاداربودند میآمدند واطلاع میدادند که هرشب درمنزل سفیرآمریکا یا سفیرانگلستان یا فلان کشورخارجی جلسه است وآقایان وزرا و امرا ارتش با سفیرکبیرآمریکا یا انگلیس مشاوره رایزنی میکنند وخط وربط میدهند وخط وربط میگیرند! ساواک هم هرروزصبح اول وقت گزارش این ملاقاتها را روی میزکار محمدرضا میگذاشت .
من البته درجریان ریزکارها نبودم. بخصوص ازسالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد درامرسیاسی مملکت تحقیق وبررسی نمی کردم و دنبال استطلاع ازامورات کشورنبودم. اما جسته وگریخته درجریان مسایل قرارمی گرفتم.
یک روزمحمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من شاه وفرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود وآمریکائیها که ازقدیم درایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند ازپایگاههای ایران وامکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند وحتی اگراحتیاج داشتند ازهواپیماها و یدکیهای ما استفاده میکردند. برای پشتیبانی ازنیروهای خودشان درویتنام.
حالا بماند که چقدرسوخت مجانی میزدند واصلا" کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را ازایران میبردند...
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او میگفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! میآمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقاتها بودم، میگفت آمریکاییها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا میگفت بدهید!
۲۴۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سوال از نویسنده
عنوان : مترقی؟
میتونی مترقی بودن را تعریف کنی؟ آیا نیروهایی که با اسلحه خواستار برقراری دیکتاتوری از نوع پرولتاریایی آن بودند را مترقی حساب می کنی.
وانگهی حکومت پهلوی مدرنیسم غربی را وارد ایران کرد هر چند فرهنگ مردم چندان آماده آن نبودند از جمله بخاطر تبلیغات منفی ان نیروهای به اصطلاح مترقی شما بر علیه شاه و انقلاب سفید او
آن لیبرالیسم غربی که میلونها ایرانی امروز با راه اندازی جنبش سبز خواستار آن می شوند همان انقلاب سفید شاه است. کافی است چشمها را بشویی تا ببینی
۲۴۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|