یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند (۳) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : unknown

عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : خشونت و شکنجه
دوستان عزیزی که چریکها را مسئول ایجاد شکنجه می دانید:
با احترام
خشونت از زمان شاه و با ساواک یا چریکها آغاز نشد.
خشونت پدیده ای ریشه دار در تاریخ و مذهب ماست. بسیاری از شما با داستان انوشیروان و مزدک آشنایی دارید. تاریخ ما مشحون از این گونه رویدادهاست و دین ومذهب سرزمین ما نیز به آن دامن میزدند و هنوز هم در معیار جهانی می زنند.
از زمان روی کار آورده شدن رضا شاه خشونتهای سنتی کم وبیش در ایرا ن منسوخ شد و این پدیده با صلاحدید انگلیسی ها بوسیله ی انگلیسی ها در دستگاه حکومت پهلوی بطور سیستماتیک بکار گرفته شد. و اساسا کسی برای حفط منافع انگلیسی ها برگزیده شد که از آدمکشی و اعمال خشونت و قلع و قمع مخالفان پروایی نداشته باشد. این پدیده نه تنها مخالفان بلکه بسیاری از سرسپردکان لاحق رژیم را در بر میگرفت. مثالهارابراحتی می توانید پیدا کنید. داستان آمپول هوا بسیار معروف است.

پدیده ی سیستماتیک خشونت که بوسیله امپریالیستها و حکومت های دست نشانده ی شان در سراسر جهان اعمال می شد، در ایران نیز رواج داشت . فیلمهای مستند بسیاری درباره ی خشونت بویژه شکنجه در نقاط مختلف جهان در دست است که مشابهت نحوه ی اعمال آنها حیرت انگیزاست و منبع مشترک آنهارا نشان می دهد. خشونت متاسفانه یک پدیده ی جهانی برای حفظ قدرت است و به دنیای امپریالیسم محدود نمی شود. سوسیالیستها نیز بویژه در زمان استالین در این زمینه شاهکار کرده اند.
۲۴۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است
این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است. انتشار آن توسط همان موسسه کذایی تاریخ شفاهی ایران چاپ شده که هیچ ارتباطی با موسسه ای تحت همین نام که زیر نظر آقای حبیب لاجوردی و دانشگاه هاروارد است ندارد. اگر غیر از این است کاربر عزیز لطف کنند و با ذکر منابع اعلام دارند که این موسسه ناشناس کجاست. در ضمن بد نیست بدانید که این کتاب توسط موسسه ای بنام مرکز اسناد انقلاب اسلامی www.irdc.ir نیز به چاپ رسیده. حال چنین موسسه دست ساخته رژیم چقدر میتواند معتبر باشد عاقلان دانند.
۲۴۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : کمک به پخش اکاذیب
دوستان اخبار روز، نوشته هایی که بنام مصاحبه های تاج الملوک در اخبار روز چاپ می شود جعلی بنظر می رسد. تعدادی از پژوهندگان و از جمله اینجانب علیرعم جست و جو ،نام و نشانی از مصاحبه کنندگان و سازمان مصاحبه کننده در مطبوعات و آن لاین پیدا نکرده ایم. بهتر است قرستنده ی مصاحبه ها آگاهی هایی از شرح حال مصاحبه کنندگان در اختیار خوانندگان بگذارد.
من فردی مستقلم و به هیچ سازمان و حزبی وابستگی ندارم. این مصاحبه هم آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی می ریزد و هم سعی دارد اعتبار اسناد واقعی مانند خاطرات علم را که مناسبات ارتجاعی دربار را فاش می کند، کم کند. شما اگر حسن نیت دارید به پخش اکاذیب کمک نکنید و یا صحت این خاطرات را اعلام بفرمایید و گرنه باز پخش این مصاحبه ها همدستی وهمکاری شما با سازمان اصلی پخش کننده ی آن محسوب می شود.
با احترام
۲۴۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!
راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.
با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۴۷۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : جناب نیاز و دیگران
آقایان و خانم های محترم هم بس که شما شاه را با فرانکو مقایسه می کنید و می خواهید و تلاش دارید ثابت کنید که شاه از فرانکو بدتر نبوده است خود نشاندهنده این است که شاه دیکتاتور بوده است ولی دیکتاتور کوتوله ای. در ضمن شما که نمی توانید با منطق صوری و مقایسه ای و تحریف تاریخ به ملت ایران به قبولانید رژیم شاه خوب بوده است و این رژیم خمینی است که بد است. اگر می خواهید بیشتر بدانید لااقل کتاب" دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را بخوانید تا به عمق فاجعه پی ببرید. متاسفانه خمینی و یارانش( اصلاح طلبان و اصولگرایان) چنان جنایتی به ایران و ایرانیان کردند که حالا هواداران دیکتاتور کوتوله باورشان شده است. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. اینکه رضا شاه چه کرده مسئله ای است و اینکه رضا شاه و محمد رضاشاه نوکر اجانب و دیکتاتور بوده اند مسئله دیگری است. نه هموطنانم شما نمی توانید عین اصلاح طلبان با تحریف تاریخ و رنگ آمیزی آن وجدان تاریخی ایرانیان را به تمسخر بکشید و ما هم بدهکار بشویم.
به امید ایرانی آزاد و پاینده
راستگو
۲۴۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : مقایسه بی جا و من درآوردی
جناب راستگو جای تاسف است که شما شرایط امروز اروپا و امریکا را با شرایط آنزمان ایران مقایسه میکنید و میفرمایید "اگر آنان جامعه ایران را با اصول جوامع پیشرفته رشد می دادند ". نه جانم شما ظاهرا چیزی در مورد جوامع "پیشرفته تان" در زمان شاه نمیدانید یا نمیخواهید بدانید و خود را میزنید به آن راه. تنها برای مثال در آن زمان فرانکو در ناف اروپا به تخمین ۶۵۰ هزار مخالف خود را در دهه هفتاد نابود کرد، آری زمانی که شاه ایران اخرین دهه حکومت خود را سپری میکرد. در آلمان، فرانسه از اواخر ده شصت و اوایل دهه هفتاد جنبش وسیعی بر علیه حاکمان وقت شکل گرفت. اگر این جوامع خوب و بی نقص بودن که مردم به خیابان نمی امدند که. در امریکا که خشونت علیه سیاهان و رنگی ها بیداد میکرد. بسیاری از روشنفکران ما فکر میکنند اروپا و امریکا از ازل و ابد همین بوده که الان هست و دموکراسی امروزی از ازل از آسمان برایشان افتاده بوده. شما شرایط امروز را نمیتوانید به جای آن روز بگذارید، این بی انصافی و خود فریبی است. در تمام مدت حکومت شاه بر اساس تحقیق عمادالدین باقی حدود سه هزار و ششصد نفر که نیمی از آنها در درگیری خیابانی با رژیم کشته شده اند قربانی شدند. انقدر در مورد مقایسه بی جای امروز با دیروز در این سایت بحث شده که من به جزییات بیشتر نمیپردازم.زمان شاه در جامعه اروپای چند درصد بیسوادی بود، در ایران چطور؟ آیا میشود به ملتی که عقب مانده است و هیچ درکی از دموکراسی ندارد و خود کاملا خشونت زده است حکومت ایده آل شما حکومت میکرد؟ شما بهتر است جامعه زمان پهلوی را با جامعه افغانستان امروز و سایر همسایگان امروزش مقایسه کنید نه با اروپای امروز.
زمانی که رضا شاه سرکار آمد ما هشتاد درصد بیسوادی داشتیم شاید هم بیشتر. در زمان محمد رضا شاه این مقدار اگرچه نصف شده بود اما باز هم خیلی زیاد بود. ما داشتیم تازه کم کم درست میشدیم و از هر نظر پا میگرفتیم که با این انقلاب تیشه به ریشه خود زدیم. لطفا اول در فرض هایتان بازبینی کنید.
در ضمن این افرادی که مثال زده اید مانند حاج سید جوادی یا بنی صدر و غیره خیلی بی انصافی است که در مقطعی کار و حر ف آنها را بررسی کنیم و به آنها پوئن بدهیم که گند خود را زده اند. این افراد اگر سواد داشتند و خیلی دموکرات و روشنفکر بودند و کوچکترین درکی از منافع ملی ما داشتند و بخصوص اگر خشونت طلب نبودند، خیلی پیشتر از اینها یعنی زمانی که بختیار سرکار آمد او را حمایت میکردند و دنبال خمینی نمی افتادند و او را اینقدر بزرگ نمیکردند که بعد که دیر شد بخواهند تازه منتقد او بشوند.
۲۴۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ۵۰ ساله

عنوان : «به یک خواننده» گرامی، باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند.
«به یک خواننده» گرامی،

باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را در مقاله آقای ک. معمار با عنوان «گزارش به بیژن» افشا کردند. تاکنون ۲۱۰ نظر به آن مقاله ارسال شده است و بنظر می رسد که پایان پذیر هم نباشد. حال می بینیم که همین تاریخ فروشان نه تنها در آنجا به فعالیت خود ادامه می دهند بلکه یک پا هم در این مقاله گذاشته اند بدون اینکه حرف تازه ای داشته باشند و یا گوشی شنوا به منطق. توجه نمی کنند که با تکرار مکررات نظرات مردود شده خود که بر پایه منابع مشکوک است و توزیع کننده اش ج.ا است، طرف مقابل قانع نمی شود. من وقت خود را با خواندن این منابع مشکوک تلف نمی کنم و از آنها می گذرم ولی یک پیشنهاد برای آنها دارم. اگر شما شکی در اصیل بودن اسناد و مدارک خود ندارید لطفا آنها را در اختیار آقای مجد قرار دهید تا ایشان رساله/تزی در این رابطه به ثبت دانشگاه های معتبر جهان برسانند و به ما ارائه کنند. آنزمان ما همان اعتباری را برای ایشان قائل خواهیم شد که برای آقای دکتر هوشنگ صباحی قائل هستیم. اگر حاضر نیستید چنین کاری انجام دهید معلوم می شود ریگی به کفش دارید و خود، خود را افشا کرده اید.

«به یک خواننده» گرامی، باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند.

بد دهنی به نیاز را تقبیح می کنم. نظرات نیاز همیشه پر ارزش بوده و هستند چون ایشان صادقانه و خالصانه نظرات خود را با ما در میان می گذارند حتی اگر هضم آنها برای برخی غیر قابل تحمل باشد.
۲۴۶۹۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : چه فرقی میکرد اگر جواب صددرصد صحیح این سوال را میدانستیم؟
این حرف آقای نیاز که
« پس این ادعا که رژیم پهلوی به همه و همه این سالها خشونت میکرد درست نیست…… این درست نیست و حقوق خصوصی و اجتماعی افراد تا حدود زیادی در زمان شاه حمایت میشد. »

‫یک ‫ارزیابی نسبی است در مقایسه با میزان دخالت دو رژیم در زندگی خصوصی شهروندان عادی و غیر سیاسی.

در توافق با ایشان، واقعیت این است که در رژیم پهلوی ها تجاوز به حقوق شهروندان غیر سیاسی بهیچوجه در سطح فراگیر جمهوری اسلامی نبود. بخصوص بعد از جا انداختن حق و حقوق ولی فقیه و متعاقباً تصویب و اجرای قوانین ارتجاعی و شرعی رژیم نظیر امر به معروف و نهی از منکر، ایننوع دخالت ها تا درون خانه ها، ادارات، دفاتر کار، مغازه ها، ماشین ها، اتاق خواب ها، و در تن و لباس شهروندان رخنه و نفوذ کرد!

اشکال بزرگ محمد رضا شاه این بود که عرصه سانسور و خفقان سیاسی را بعد از یک دوره سیاسی بالنسبه باز و آزاد، یعنی در فاصله شهریور ۱۳۲۰، که پدرش رضا شاه را بدلیل طرفداری از آلمان نازی و درگیری با انگلیسی ها، بر سر به تعویق انداختن پرداخت پول خریدهای نفت از ایران و عذر و بهانه آنها به شرایط ویژه جنگی، از مملکت در میان شادی مردم، به جهت خلاصی از یک دیکتاتور ضد آزادی مردم، بیرون انداختند، تا برگشت دوباره او به تخت و تاج در مرداد ۱۳۳۲، زمانی که مصدق، نخست وزیر پر تجربه، مردم گرا و ملی گرای خویش را توسط افسر گارد خود نصیری عزل و نهایتاً سرنگون کرد، دوباره به فکربازسازی استبداد پدر در قبل از شهریور ۲۰ و افزایش استبداد نفسگیر سیاسی او برآمد.

این تصمیم برای روشنفکران و مردم سیاسی و روزنامه ها که در طی ۱۲سال گذشته و در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ، که آزادی های نسبی بیشتری را قبلاً تجربه کرده بودند بسیار گران آمد و برای آنها و نسل جوان ترشان در حکم مرگ بود. منع دائم از خوردن کودکی که قبلاً طعم شکلات را تجربه کرده هزاربار سخت تر از کودکی است که این تجربه را ندارد. در تاریخ عصرمدرن ‫و تجربه های سیاسی اخیر، همه گویای این واقعیت بوده اند که افزایش، تشدید و بازسازی دیکتاتوری در نهایت دیکتاتور را بازنده اصلی بازی سیاسی میکند.

بتدریج با افزایش خفقان سیاسی ایده های تند چریکی واندیشه مبارزه تروریستی، که البته از مدتها قبل و حتی از زمان مشروطیت در ترور ها و اعدامهای متعدد ومختلف، نظیر اعدام شیخ فضل الله نوری توسط انقلابیون زمان جنبش مشروطیت، ریشه و زمینه در اخلاق خشونت طلب دولت و مردم داشته، رو به رشد افزایشی گذاشت. یعنی بازسازی استبداد دولتی با گسترش دستگاه ساواک شاه، به رشد تدریجی استبداد و خشونت بی رویه چریکی مخالفین سیاسی شاه و دولت کمک کرد و بالعکس، رشد استبداد و خشونت چریکی به رشد بی رویه استبداد، سرکوب و مقابله به مثل ساواک شاه کمک کرد.

اینجا باز همان داستان قدیمی مرغ و تخم مرغ پیش میآید، که ً کدامیک از این دو علت و معلول دیگری است. یکی از تفاوت های مهم نسل قدیم و جدید ایران هم در همین نگاه و دیدگاه و قضاوت است. من ابتد سعی میکنم یکسری مفروضات را کنار هم قرار دهم تا شاید به حل این مسئله بغرنج کمک کند. لیست فهرست وار مفروضات مسئله تقریباً از این قرار است:

۱. از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ رژیم رضا شاه نوعاً نظامی دیکتاتوری مطلق بود که نه از مشروطه خبری بود و ‫نه از مشروعه − رضا شاه مشروعه را بزیر کنترل خود در آورده بود. او بر تمام خانها غلبه پیدا کرد و اقتصاد ایران را رونق داد. انتخابات ولی آزاد نبود. ‫بیسوادی رقم بالایی بود. دانش و رشد سیاسی مردم محدود و عمدتاً از طریق نیروهای ملی و چپ تأمین و برآورده میشد. دانش دموکراسی عمومی بسیار پائین بود. آخوندها و مشروعیت، که نفوذ بسیار در بین مردم، بخصوص مردم روستا و شهرهای مذهبی، داشتند در نهان بسیار ضد رضا شاه و اصلاحات او نظیر کشف حجاب بودند، ولی از ترس جان خود دم بر نمیآوردند.

۲. هنگامی که رضا شاه از مملکت خارج میشد، نه تنها هیچ مردمی از زحمات و آبادانی های او استقبال نکردند، بله شادمانی میکردند، که البته آخوندها هم دراین کار دستی داشتند و هم بهره برداری سیاسی میکردند. آنها به مردم عوام تفهیم کرده بودند که او توسط انگلیس آمد و توسط انگلیس هم برداشته شد. دربار و شاه همه نوکران اجانب و انگلیس هستند. آخوندها در این زمان به آمریکا کاری نداشتند. با شوروی ولی به دلیل داشتن رژیم کمونیستی، که از دید آنها الحادی، دین ستیز و کفرامیزکه قصد بسط و توسعه به کشورهای مجاور را دارد، مشکل داشتند. به این دو دشمن، پس از جنگ جهانی دوم و حمایت و شرکت آمریکا از جنگها و کودتاهای توسعه طلبانه و بخصوص حمایت بدون قید و شرط از اسرائیل، امریکا هم اضافه شذ. این بدبینی و تنفر دشمنی آنها با جهان غرب به سرکردگی امریکا، با جهان شرق بسرکردگی شوروی، با دشمن دیرین انگلیس، سرانجام در مساجد و حوزه ها و خطبه ها و منبرها و درسها به عوام هم مرتب القا میشد.

‫۳. با رفتن رضا شاه در چنین شرایط نابهنگام و غیر منتظره ای، محمد رضای جوان بی تجربه ولی بلند پرواز، که به یاری و وساطت فروغی و قبول و حمایت انگلیس که ناچاراً وارث تخت و تاج یک شاهنشاهی دیکتاتوری ازهم پاشیده شده بود، وارد صحنه سیاسی ایران شد. شروع حکومت او با آزادی مطبوعات و فعالیت احزاب و جمعیت های موتلفه از جمله حزب توده و جبهه ملی همراه بود. این آزادی ها تا مرداد ۱۳۳۲ کم و بیش ادامه داشت. محمد رضا هنوز کنترل کامل حکومتش را آنطور که میخواست بدست نیاورده بود. در این دوران مهمترین حزب چپ ایران، یعنی توده که بعدها وابستگی و طرفداریش ازحزب کمونیست شوروی آشکار و ثابت گشت، رشدی افزایشی پیدا کرد. این حزب در پناه و حمایت پنهانی رژیم مسکو، پایگاه مردمی قابل توجهی پیدا کرده بود، که خود موجب بالا گرفتن نگرانی های جهان غرب از جمله آمریکا و انگلیس شده بود. آمریکا و غرب رشد و توسعه کمونیزم را، که فطرتاً اندیشه ای متعصب، پرولتاریائی، ایدئولوژیک و غیر دموکراتیک بود و از نظرحکومتی و نظامی هم بسیار خشن، مستبد و انقلابی بود و الهام بخش بسیاری ماجراجوئی های عملیات چریکی سیاسی در اقصی نقاط دنیا شده بود، بیش از آنچه پس از جنگ دوم توسط شوروی و رهبرش استالین بر آنان تحمیل شده بود دیگر بر نمی تابیدند. مهمترین مأموریت سازمان سیا ی آمریکا بزانو درآوردن و شکست کمونیزم بهر قیمتی بود. از دید آنان وشاه طرفدارشان، ایران در خطر سقوط و غلتیدن و فرو افتادن به دهان بلوک تحت کنترل شوروی و شرق قرار داشت.

‫۴. کاشانی، نماینده مشروعیت وقت وآخوندها، و امریکا هردو ابتدا از مصدق و اصلاحات او پشتیبانی کردند ولی نهایتاً هردو بعداًًً جانب شاه را گرفتند چون مطمئن شده بودند که رژیم شاه بهتر از مصدق ازپس حزب الحادی و کمونیستی ضد خدای توده بر میآید. اپوزیسیون در دو بخشش، یعنی یک بخش وابسته به شوروی و بخشی دیگرمستقل و ملی ،هردو سخت شکست خورده و سرکوب میشوند. هم توده و هم جبهه ملی هردو تارومار میشوند. استبداد دوباره برای کسانی که عطر و فضای آزادی نسبی را که قبلاً تجربه کرده بودند باز میگردد.

‫۵. در دیدگاه غالب روشنفکران، مذهبیون، توده ایها، چپهای باقیمانده و مخالف رژیم، یعنی غالب انقلابیون ویا اپوزیسیون انقلابی، اعتقادشان این شد که دیگر این شاه و رژیمش نیست که دشمنشان بود، دشمن آنان دیگر خیلی بزگتر شده بود. دشمن آنان، هماهنگ با ادبیات مد و رایج آنزمان، امپریالیسم جهانی بسرکردگی امریکا شده بود که همچون اژدها و هیولا خون ملتهای جهان سوم را می مکید. اعتقاد غالب این شد که ممکن است بتوان شاه را با گفتگو همچون که جبهه ملی سعی می کردند تا آزادی بیشتر بدهد و اصلاحات کند و حقوق شهروندی را توسعه دهد، وادار به تغییر کرد، ولی چطور و چگونه میتوان و میسر است با امپریالیسم هیولا شده جهانی خارج از مرزها که تا دندان شاهان و وابستگان را مسلح میکند، گفتگو کرد؟ اعتقاد یافتند برامپریالیسمی که مرتب توطئه و جنگ جهانی راه میاندازد، کودتا میکند، رژیم ها را بنفع خود تعویض و حمایت میکند، اقتصاد ها را ویران میکند تا تنها خریدار اسلحه و مواد غذایی آنها شوند. همراه با تبلیغات شوروی و جهان کمونیزم، اعتقاد تفکر چپ غالب براین بود که دشمن اصلی سوسیالیزم و استعمارگری و سرکوبگری همه خلق های جهان و عامل هر فساد دنیا، هیولای امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکاست.

‫۶. تودهای ها و چپهای ایران، بخصوص بعد ازشکستشان در مرداد ۱۳۳۲ ، تحولات دنیارا بیشتر بشکل سیاه و سفید و در چهارچوب و فیلتر اندیشه و عینک مارکس و لنین و استالین و کاسترو، مائو و انورخوجه و ... میدیدند و کلیه ادبیات و
اخبار و اطلاعات جهانی را ابتدا تعصب وار وارد این دستگاه خود سانسوری میکردند و بعد به طرفداران خود عرضه میکردند. در بسیاری موارد به آنچه در دنیای واقعی میگذشت که چندان ارتباطی به اندیشه های کمونیستی آنها نداشت عمداً بی توجه و بی علاقه بودند و اینچنین داده ها را ناخودآگاه حذف میکردند. نتیجه این میشد که جز دنیایی خیالی از یک جهان کمونیسم خیالی خود چیز دیگری در مخیله خود نمی پروراندند. در زندانها گروهای زندانی هم با یک دیگر وهم با سایر گروهها در تضاد و رقابت و ستیز شدید قرار داشتند و مناسبات آنها با هم و با دیگران عموماً غیر دموکراتیک بود.

‫۷. جمله شرایط بالا و بسیاری دلایل دیگر منجر به رشد و ایجاد روش نادرست نبرد مسلحانه با تفکر و تئوری هم استراتژی و هم تاکتیک در اندیشه و مشی تندروترین و انقلابی ترین اپوزیسیون زمان شاه در فاصله ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷شد. براساس همان اعتقاد، مستشرقین امریکایی و یا بقول آنها عوامل امپریالیسم در ایران را مورد حمله و ترور خود قرار دادند.

‫ نتیجه:
مسلماً برای شاهی که در مقام قدرت مطلق بود تغییرات و تصمیمات دموکراتیک راحت تر میبود تا برای گروههای بدام افتاده و زندانی.

مسلماً شاه سلطنت محدود و مشروط شده ای را که قدرت اورا محدود میکرد دوست نداشت و احتمالاً حاضر به معامله و مذاکره هم نبود، اگر بود با مصدق و امینی بطریقی کنار میامد، و از طرف دیگر چریکها هم حاضر نبودند، نه از نظر عقیدتی، نه ازنظر تئوری، سواد، جهان بینی و استراتژیشان، و نه در مشی و تاکتیکشان، قبل از دست بردن به اسلحه، از هر روش مسالمت آمیز و یا مقاومت آمیز و اعتراض آمیزدیگری که صلح آمیز و غیر خشن باشد، رژیم شاه را مجبور به اصلاح کنند. هردو نکردند آنچه باید به قضاوت امروز میکردند. کدام بیشتر مقصر و کدام کمتر مقصراست؟ مردم مقصر بودند یا شاه یا هردو؟ کدام برای آنچه امروز برای ما بجا گذاشتند؟

ولی واقعاً امروز چه فرقی میکرد اگر جواب صددرصد صحیح این سوال را میدانستیم؟ واقعیت تاریخی اینست که همه باهم در ستیز بودیم، چه با خود و چه با دیگر گروهها و چه با شاه؟ ما همه جداجدا یا تماشاگر و یا عامل کشتن دگر اندیشان خود بودیم. آنقدر تماشا کردیم تا نوبت خودمان شد. آیا امروز یاد گرفته ایم که باید با هم کار کنیم تا پیروز شویم. پیروز باشید.

۲۴۶۹۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها ناراحت میشوند

عنوان : چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست