از : حمید زرگری
عنوان : اگر پهلوی ها را بیشتر بشناسیم نظراتمان یکدست تر می شود.
آقای سالاری عزیز،
بنظر می رسد که آقا یا خانم نیاز هم که متاسفانه بسیار زود رنجند نیاز به اندرزهای مشفقانه دارند. ایشان آقای راستگو نویسنده ی مقاله را جاعل می خوانند. من ویرایش شمارا از نوشته ی آقای راستگو بسیار خلاق و مفید می بینم. این ویرایش می تواند بسیار راهگشا باشد. اما سلیقه ها متفاوت است و شیه های نگارش دیگرکون.
مشکل اینست که برای بعضی از دوستان که مته به خشخاش می گذارند باید بدیهیات را دوباره و دوباره و دوباره توضیح داد. شاه بهتر است یا فرانکو؟ کاسترو بهتر است یا ایدی امین؟ این لیست می تواند بسیار طولانی باشد. دیکتاتوری مذموم است. بد و بدتر البته دارد ولی پشت سر هر دیکتاتور انبوهی از آرزوهای بربادداده شده ی انسان و خون آدمهای بیگناه ریخته شده است.
آری ما از تصدق سر پهلوی ها ایرانی داشتیم با مدرنیسمی بیمار؛ پر از تناقض و واپسگرایی، اما همین هم به چه قیمتی؟ این کدام مدرنیسم است که انسانهای مدرنش حق رای آزادانه ندارند و روشنفکران و تحصیل کردگانش بزرگترین اشتباهات و حتی خیا نتها را مرتکب می شوند. دوستانی که به رادیو و تلویزینها زنگ می زنند اغلب عقیده دارند که ایرانیان مردمی ناسپاس و نمک نشناسند.
کسی نمی پرسد که این مدرنیسم پهلوی در ۵۷ سال چه می کرد؟
یادمان باشد که دومین منشور جهانی حقوق بشر را کوروش پادشاه ایرانی تنظیم کرد. آیا پهلوی ها با انهمه فجایع ادامه دهندگان راه کوروش بودند یا راه چنگیز خان؟ سلطنت طلبان باید تکلیف خودرا با این قضیه روشن کنند. سینه ی یک چریک فدایی، عباس مفتاحی را ساواک اتو کرده بود و او آثار سوختگی را در جلسه ی محاکمه به خبرنگاران نشان داد. به زندانی دست بند قپانی می زدند و او را به سقف می آویختند. تیرباران در تپه های اوین را هم فراموش نکنیم. اینکارها چنگیزی است و از آن هم زشت تر . چرا که چنگیز بیگانه بود.
این بزرگترین خدمت جمهموری اسلامی به پهلوی ها بود که ایادی رژیم پهلوی را محامه نکرد و اعدام کرد وگرنه بخش عمده ای از جنایات افشا می شد..
وقتی که نوشته ی آقای معمار درباره ی زنده یاد بیژن جزنی را خواندم و حدود ۲۰۰ کامنت را دیدم دریافتم که ما به بحثی از این دست بسیار نیاز داریم.
حکمت
۲۴۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵
عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................
پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری رضا سالاری
عنوان : جوابی در خور کاربران از موضع و مقام متساوی وبرابر
آقای راستگو جواب شما در خور کاربر صادقی چون آقای نیاز، که نظراتش مقبول بسیاری از کاربران، بخصوص نسل چهارم جنبش آزادی ایران میباشد، نبود. شما وقتی دست به قلم میبرید، باید نه تنها تحمل انتقادات را داشته باشید، بلکه هر چه انتقادات گزنده تر باشد شما بایستی حوصله و وقت بیشتری بگذارید و توضیح بیشتری بدهید، نه بالعکس.
شما لازم نیست به طرفدراران خود بپردازید، چرا که آنان بدون تشکر شما هم طرفدار شما خواهند ماند. عمده اینست که بتوانید با یک مخالف به تفاهم برسید. این درد امروز ماست، که همان درد قدیم است، که با هیچ کس نمیکوشیم و یا نمیخواهیم ویا نمیتوانیم به تفاهم برسیم. درست همان انتقاد بجایی را که شما خود از مردمان گذشته خودمان میکنید.
نگاهی دیگر به نظر کاربران بیندازید. آیا متوجه شده اید که درهر کدام درصدی از حقیقت و واقعیت نهفته است. همچون مقاله خود شما، هیچ کدام صد درصد درست و هیچکدام هم صد در صد نادرست نیستند. چرا؟ چون اصل مسئله پیچده است با تعداد بسیاری زیادی پارامتر و متغیر، منتها، هرکسی یک سری پارامترها را مهم و موثر میبیند، و کس دیگری یک سری دیگر را مهم می بیند. هر کدام از این سوالات چندین PhD کار و تحقیق لازم دارد........
شاید شما بجای جواب خلاصه و از سر بازکن:
« آقایان و خانم های محترم هم بس که شما شاه را با فرانکو مقایسه می کنید و می خواهید و تلاش دارید ثابت کنید که شاه از فرانکو بدتر نبوده است خود نشاندهنده این است که شاه دیکتاتور بوده است ولی دیکتاتور کوتوله ای. در ضمن شما که نمی توانید با منطق صوری و مقایسه ای و تحریف تاریخ به ملت ایران به قبولانید رژیم شاه خوب بوده است و این رژیم خمینی است که بد است. اگر می خواهید بیشتر بدانید لااقل کتاب" دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را بخوانید تا به عمق فاجعه پی ببرید. متاسفانه خمینی و یارانش( اصلاح طلبان و اصولگرایان) چنان جنایتی به ایران و ایرانیان کردند که حالا هواداران دیکتاتور کوتوله باورشان شده است. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. اینکه رضا شاه چه کرده مسئله ای است و اینکه رضا شاه و محمد رضاشاه نوکر اجانب و دیکتاتور بوده اند مسئله دیگری است. نه هموطنانم شما نمی توانید عین اصلاح طلبان با تحریف تاریخ و رنگ آمیزی آن وجدان تاریخی ایرانیان را به تمسخر بکشید و ما هم بدهکار بشویم. »
قدری بیشتر حوصله و علاقه به بحث و تبادل نظر نشان میدادید، و حتی در همین فرم کلام فشرده و ناقص، حداقل چیزی شبیه این را مطرح میکردید:
« آقایان و خانم های محترم و مخالف. برایم مقایسه شاه با فرانکو خیلی جالب آمد و در مقایسه این دو هیچوقت فکر نکرده بودم. ولی برایم در حال حاظر هنوز مشکل است قبول کنم که چون شاه از فرانکو بمراتب ملایم تر بود اورا از صف دیکتاتورها خارج کنم، ولی دوست دارم از شما در این مورد بیشتر بیاموزم. شما حتماً دلایل جالب و موثقی برای نظر خود دارید که مایلم بدانم. در این راستا کتاب " دیروز امروز و فردا" آقای داریوش همایون را خواندم و برایم در نوشتن این مقاله بسیار الهام بخش و کمک بود. بنظر من شدت وحشتناک جنایات خمینی و یارانش موجب بازگشت واکنشی و توجه و التفات دوباره به رژیم ملایم تر پهلوی شده است که باید کاملاً مورد تحقیق و بحث و کاووش قرارگیرد. اگر نظام ولایت فقیه مرتکب جنایت و خیانت شده است این بدان معنا نیست که نظام شاهنشاهی مظلوم بوده است. باید با دید علمی محققانه بررسی کرد که رضا شاه و محمد رضا که بودند، از کجا آمدند و چه کردند و تا چه میزان خدمتکار و وطن دوست بودند و آیا عرق و دغدغه ایران را داشتند و یا اینکه اصلاً خائن و نوکر اجانب و مدهوش دیکتاتوری خود بودند. خوانندگان و هموطنانم، ما همه مسلماً مسئولیت داریم و نباید عین برخی اصلاح طلبان رژیم فعلی واقعیت تاریخ را تحریف و رنگ آمیزی کنیم. »
تا ما هم امیدوار میشدیم که شما نه تنها صداقت و پشتکار دارید، بلکه همواره بهترین خودتان را عرضه میکنید. چالش امروز همه ما دستیابی به نوعی تفاهم عقلی و جمعی است در جهت نیل به دموکراسی عقلی. چیزی که هیچوقت دراین دیار بوجود نیامد و رشد نکرد.
به امید ایرانی آزاد و پاینده و پیروزی و صبر و حوصله برای شما و ما
۲۴۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : میدانم که ساواکی ها و سلطنت طلبان عصبانی میشوند
عنوان : مگر در خاطرات تاج الملوک و برادر هویدا چی نوشته که ساواکی ها و سلطنت طلبها دائم میگویند جعلی است
در خاطرات تاج الملوک چیز تازه ای نوشته نشده که ساواکی ها و سلطنت طلبان دارند خودرا پاره میکنند که برایمان ثابت کنند که اینها همه جعلی هستند. مگر اوردن رضا شاه توسط انگلیس و بردن او از طرف انگلیس و امریکا و شوروی چیز تازه ای است ? که هیچ کس انرا نمیداند? مگر شاه نوکر بیگانگان و بویژه امریکا نبود? مگر معامله مواد مخدر از طرف اشرف پهلوی و برادرانش کشف تازه ای است?مگر رضا خان مخالفین خودرا نکشته است? مگر شاه زندانیان سیاسی را شکنجه نکرده و نکشته? واقعان شما ناراحت این هستید که در سیاهکل یک ژاندارم کشته شده و چرا ناراحت کشته شدن تیمسار فرسیو ریس دادستانی ارتش بدست فدائیان نیستید که ۱۳نفر را بدون وکیل مدافع و غیرقانونی به اعدام محکوم کرده بود. نه اینها فقط چون فردی از خاندان کثیف پهلوی انرا از درون باز گو میکند خیلی میسوزند. از بیژن جزنی متنفرند چون سازمانی که او بنیان نهاد به همراه مردم ایران در ۲۱ و ۲۲ بهمن پادگانها را تصرف کردند و گارد شاهنشاهی را نابود کردند و رژیم شاهنشاهی را به زباله دانی تاریخ فرستادند و حالا از دست فدائیان بیش از همه عصبانی هستند و کینه میورزند.
۲۴۷۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : مبارزه ی نسلها
آقای پرسشگر عزیز،
با احترام ، نگاه غالب براین نوشته می کوشد که تاریخی باشد نه سیاسی.
من با آنچه که در اصطلاح سیاسی اعتماد به نفس ملی نامیده می شود و شما به آن پای بندید و از آن صحبت کرده اید سخت باور دارم. در واقع شما در یاد داشت تان به یکی از کلیدی ترین مسائل جنبش صدو بیست ساله اخیر ایران اشاره کرده اید.
شاید باز کردن این بحث از چارچوب بحث اصلی جناب راستگو خارج باشد. از طرف دیگر من فرصت باز کردن کامل این بحث را ندارم. اما یقین دارم که با همین اشاره های کوتاه شما و دیگرانی که ذهنی نیرومند دارند به جنبه هایی از واقعیت دست خواهند یافت.
انقلاب مشروطه یک انقلاب ملی بود که برای تثبیت هویت ملی، ترمیم اعتماد بنفس ملی، تقویت روحیه ی ملی و ساختن میهن یکپارچه ای از اقوام مختلفی که در این سرزمین ساکن بودند بوجود آمده بود. تاریخ و ادبیات عصر مشروطه این گوشه های این تلاش را نشان می دهد.
این تلاش در تضاد مستقیم با منافع انگلیس قرار می گرفت که در آن روزگاربا بیداری آسیا روبرو شده بود. از طرفی جدا شدن افغانستان و بخشهایی از سرزمینهای شمالی از ایران، شکستن جغرافیای تاریخی مالوف و تاسیس کشورهای کوچک در خاورنزدیک زنگ خطر را در گوش مشروطه طلبان به صدا در آورده بود و آنان آگاهانه بر طبل ملیت و ملی گرایی می کوبیدند تا همه ی اقوام ایرانی را زیر یک پرچم نگاهدارند و تمامیت ارضی ایران را حفظ کنند..
آیرن ساید که سالها در منطقه خدمت می کرد و با سیاست های روز آشنا بود با محاسبه ی دقیق این مسائل، رضا شاه را مناسب ترین شخصیت برای انجام مقاصد انگلیس تشخیص داد و علیرغم مخالفتهای جناح دیگر دولت متبوع خود در روند کودتایی بدون خونریزی او را به قدرت رسانید تا اهداف انقلاب مشروطه راعقیم کند.
این کودتا، بی خشونت انجام شد. زیرا مهمترین گردانندگان حکومت قاجار از نوکران و ایادی انگلیس بودند و می بایستی می ماندند تا سیاستهای آن دولت را پیش ببرند.
اما مدیریت و راس هرم که کفایت لازم برای انجام مقاصد انگلیس را نداشت می بایستس تغییر کند.
شما اگر با فضای اجتماعی قرار داد ۱۹۱۹ وثوق الدوله و شکست این قرار داد آشنا شوید بسیاری از علل کودتا برایتان روشن خواهدشد.
در واقع روی کار آوردن رضا شاه منافعی بسیار بیشتر ی از آنچه که در قرارداد ۱۹۱۹ ملحوظ شده بود برای انگلیس تامین کرد.
رضا شاه چند ماموریت خطیر به عهده داشت که من بایجاز عمده ترین آنها را ذکر می کنم.
۱- خفه کردن جو انقلابی جامعه برای جلوگیری از پیشرفت خواستهای انقلاب مشروطیت که پیروزی کامل آن منافع انگلیس را نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه بخطر می انداخت.
۲- یکپارچه کردن ایران و ایجاد دولتی مقتدر و متمرکز برای احداث سدی در برابر نفوذ شوروی در ایران و عدم دسترسی آن کشور به خلیج فارس.
۳- ادامه قراردادهای کذایی نفتی گذشته و عقد قراردادهای تازه برای چپاول ثروتهای ملی بوسیله ی حکومتی مقتدر و دست نشانده.
برای انجام مقاصد و اهداف دولت انگلیس رضا شاه بسیاری از خواستهای انقلاب مشروطه را بصورت روبنایی و مصنوعی متحقق کرد تا جو انقلابی فروکش کند و نسل انقلابی فریفته شود.
مثلا ایران داری دانشگاه و سیستم آموزشی نوین شد اما اکثریت ایرانیان بی سواد ماندند.
نظام اداری برای کنترل مملکت سازماندهی شد، اما کشور همچنان روستایی باقی ماند.
دادگستری تاسیس شد اما شاه و نزدیکانش ورای قانون حرکت می کردند.
یکی از بزرگترین اهداف انگلیس خنثی کردن تبلیغات دولت سوسیالیستی نو پا در زمینه بهشت کذایی بود که انگلیس با ""نوسازی"" ایران و بزک کردن این کشور عقب افتاه آنرا متحقق کرد و دهان مدعیان را بست که بسیاری هنوز هم آنرا از افتخارات ملی قلمداد می کنند.
نتیجه ی این بخش اینکه مبارزات اولین نسل بپا خاسته ی ایران که با انقلاب مشروطه، آزادی و استقلال ایران را کمربسته بودبا شکست روبرو شد.
نسل دوم نیز خاموش ننشست. شما از جنبش ملی نفت یقینا بسیار می دانید و نیز از کودتای ۲۸ مرداد ، و می دانید که تلاش این نسل را نیز خنثی شد و به شکست انجامید. این بار میراث خوار استعمار ،امپریالیسم تازه نفس آمریکا بود و ادامه ی ماموریت رضا شاه ، به فرزندش واگذار شده بود.
نسل دوم بخش چپی نیز داشت که حزب توده پرچمدار آن بود و اگرچه عناصر صادقی از این حزب جان خود را در راه جنبش فدا کردند، اما تاریخ این حزب جز وابستگی به بیگانگان، بی تصمیمی در مقاطع حساس، ضربه زدن به جنبش ملی و نهایتا خیانت چیزی را نشان نمی دهد.
در آن ایام بخش مذهبی نیز حضوری کمرنگ در صحنه داشت و بطور جدی سودای تشکیل حکومت مذهبی را در سر نمی پرورانید.
بعد از بیست و هشت مرداد خفقان گسترده تر شد. اما دنیا دنیای متفاوتی بود. ارتباطات وسیع تر شده بود. امپریا لیستها برای چپاول بهتر و تامین منافع ، ایجاد بازار برای کالاهای خود، ماشین، تکنولوژی و اطلاعات را به جوامع عقب افتاده معرفی می کردند و جوامع عقب افتاد با رشدی سرطانی و نا موزون آبستن رویدادهای گوناگون می شدند. اصلاحات مصنوعی رضا شاه و فرزندش و پیشرفتهای کاذب و بی ریشه ایران را بستر مناسبی برای ظهور یا پذیرش هر اندیشه ی نو در آورده بود. با آنهمه خفقان کسب آگاهی بسیار دشوار بود و عنصر آگاهی به طور منسجم در دسترس نبود. ملیت در شاهنشاهی خلاصه شده بود و تفکیک این دو محال بنظر می رسید.گرایش و گروش به اندیشه های دنیای مدرن جوانان میهن پرست را که از نظام شاهنشاهی به تنگ آمده بودند به سوی اندیشه های بیگانه و فریبنده می کشید.
نسل سوم پوینده ترین و پرتکاپو ترین نسل بود. این نسل نیز نه تنها از مبارزه دست نکشید بلکه انواع و اقسام آنرا با کیفتهای گوناگون آزمود. به چین، شوروی، آلبانی و همه ی ایسمهای سیاسی موجود آویخت و نیز به دین پناه برد. جنبش ملی نیز زیر سرکوب نیمه جان به حیات خود ادامه می داد. ایرانیان برون مرز در سطج جهانی مبارزات کنفدراسیون را سازمان دادند که از مبارزات امروزین ایرانیان برون مرز متشکل تر و سازمان یافته تر بود.
نسل سوم هم خشونت را تجربه کرد و هم مسالمت را و نیز رفرم و اصلاح طلبی را. تا انقلاب ۵۷ به وقع پیوست. اما این بار نیز دمیهن ما آزاد نشد. نشست گوادولوپ برگزار شد. شاه دستور فرار را بعد از شنیدن صدای انقلاب پذیرفت و جنرال فریزر به ایران آمد تا اوضاع را کنترل و عناصر ارتشی متوهم را توجیه کند. مومیای آیت اله خمینی را از خواب هزار و چهار صد ساله بیدار کردند و به میدان آوردند و بکار گماردند. حالا دستورالعملهایی که به خمینی داده اند و مکاتبات او با آمریکا کم کم دارد افشا می شود.
در نتیجه نسل منهم شکست خورد. و اکنو ن دوستان روی کار آمدن جمهوری اسلامی را گناه همنسلان من می دانند.
به گمان من نسل من همانقدر مقصر است که نسل انقلاب مشروطه، و نسل کودتای ۲۸ مرداد.
آقای پرسشگر نازنین. یک نمایش در تاریخ معاصر تکرار و تکرار می شود. وقتی که به پایان آن می رسیم صحنه نخست دوباره آغاز می شود و چهره های تازه ،اجرای همان نقشهای قدیمی را دوباره به عهده می گیرند ما در فقر استبداد و عقب افتادگی باقی می مانیم. اسنادش موجود است.
ما در ظرف صد سال گذشته از نظر فرهنگی رشد چندانی نکرده ایم اگر می کردیم نه انقلاب اسلامی مثل آوار روی سرما خراب می شد و نه میهن دوستان در این صفحه اینقدر با هم اختلاف داشتیم. عدم رشد فرهنگی از حضور حکومتهای ضد ملی ناشی می شود.
اکنون ماموریت بزرگ جمهمری اسلامی انسداد همه منافذ رشد فرهنگی است تا نسل اینده خامنه ای را از بن لادن مترقی تر بداند، همچنانکه دوستان شاه را از فرانکو مترقی تر می دانند!
آقای پرسشگر من مساله را تاریخی بررسی می کنم و با نگاهی ایرانی و قصد مجاب کردن کسی را ندارم. من شاهد تاریخم و تاریخ شاهد من است. یقنا آیندگان، تحولات اجتماعی ما را در یک روند و مثل حلقه هایی پیوسته ی زنجیره ی حوادث مطالعه می کند نه از دید کمونیستها، ملیون، سلطنت طلبان و غیره...ما می
رویم و آرمانها و ایدئو لوژیهای ما به خاک سپرده می شود، اما تاریخ و رویداهای تاریخی - اجتماعی در معرض قضاوت ایندگانی که آرمان مارا ندارند، باقی میماند.من از تکرار مجدد فاجعه هم بیزارم وهم هراسان. اعتماد بنفس ملی شما و نسل شما باعث افتخار من است. اما یادتان باشد که نسل مرا نیز همین اعتماد بنفس ملی بسوی اسلحه و خونین ترین مبارزات نابرابر در تاریخ معاصر کشانید. اکنون میراث مبارزات این سه نسل مثل کوله باری روی دوش شماست. با پیروزی شما نه تنها نسل شما بلکه هرچهار نسل پیروز می شود. هوشیار باشد که باز غافلگیر نشویم.
۲۴۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : زیر ۵۰ ساله
عنوان : چرا نظرات برخی انقدر به دل می نشینند و نظرات برخی نه؟
جای بس تاسف است که جناب نیاز این بحث را ترک کردند، استفاده ای که من از نوشته های ایشان کردم خیلی بیشتر از پاسخ های آقای راستگو بوده است. جناب نیاز باید بدانند که آنچه برای گفتن دارند فقط برای مخالفانشان و نویسنده مقاله نیست بلکه بیشتر برای
امثال منست که در آستانه انقلاب به سن بلوغ نرسیده بودیم. امیدوارم جناب نیاز ما را تحریم نکنند.
آقای راستگو، مقاله شما را دوباره خواندم تا منظور پرسشگر و نظرات و پاسخ های داده شده در رابطه با آنرا درک کنم. پاسخ های شما مرا هم متقاعد نکردند. پاسخ شما به نیاز خیلی تند خویانه و تحقیر آمیز بود و در حقیقت پاسخ نبود.
سئوال از نویسنده، دانشجو و پرسشگر به نکات بسیار جالبی اشاره کرده اند که در خور توجه هستند. ناشناس عزیز، اگر برایتان میسر است بیشتر به این مقاله بپردازید و کاغذ سیاه کن های شکست خورده را رها کنید. اگر هم رها نمی کنید لطفا این مقاله را فراموش نکنید. می خواهم قبل از نظر دادن کمی بیشتر از همه شما اطلاعات کسب کنم.
بنظر من، نظرات سئوال از نویسنده، دانشجو، پرسشگر، نیاز و تا حدودی ناشناس را متقاعد کننده تر از دیگران هستند. لطفا بیشتر بنویسید.
چرا نظرات برخی انقدر به دل می نشینند و نظرات برخی نه؟
۲۴۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : زمان و مکان وقایع تاریخی را در نظر بگیریم. خشونت همیشه خشونت نمی آفریند. چه کسی باید تعیین کند کدام قیاس درست و غلط است. کار همیشه کار انگلیسیا نیست. خشونت هم در تاریخ از ایران شروع نشده. ایران در خلا وجود ندارد.
نه آقای عبدی، ایران در خلا نبوده و نیست که همه چیز را از ایران شروع و به ایران ختم کنیم و هر وقت کم آوردیم یقه انگلیسا را بگیریم. ما مردم این وسط چکاره بودیم و هستیم؟ نسل های امروزی ایرانی نمی توانند مثل دایی جان ناپلئون هر بلایی که سر کشورشان ش آمده و می آید را به گردن انگلیسا بیاندازد. این از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن است، این ذلیل دانستن ایرانی است، این فریاد عجز و گمراهیست، این گنده کردن انگلیساست که از این موضوع بدشان نمی اید که هر موقع لازم دانستند از آن بر علیه ما سوء استفاده کنند. من از اینگونه ابراز عجز و مظلوم نمایی متنفرم که مرتب مریدان این مکتب کهنه و پوسیده هر از چند گاه فریاد برآمی آورند که آهای جوانها من می دانم تقصیر، تقصیر کیست، تقصیر، تقصیر انگلیسیاس. این مثل یک جنگ روانی بر علیه جوانان ایران است که مثل گذشته مردم را منفعل و سرخورده کند که همیشه زانوی غم بغل کنند و به سوگ بنشینند و از عجز ناله و نفرین کنند. عزت نفس ما نباید اجازه چنین کاری را در گذشته می داد و الان باید بشدت جلوی آنرا بگیرد. آقای عبدی، ما می توانیم بشرطیکه بخواهیم. من می خواهم و با کمک یارانم خواهد توانست طرحی نو در اندازم. ما راه خودمان را تا پیروزی خواهیم رفت چه انگلیس بخواهد و چه نخواهد. ما هیچ چیزی از جوانهای انگلیسی کم نداریم که ما را لایق یک زندگی درست و حسابی نکند. اگر شما می بینید که ما در اینجا به تاریخ می پردازیم فکر نکنید مبارزه با رژیم را فراموش کرده ایم. ما به آینده بیشتر توجه می کنیم.
آقای عبدی، خشونت هم فقط در ایران نبوده که از انوشیروان شروع شده باشد و در زمان پهلوی به اوج خود رسیده باشد. خشونت از هابیل و قابیل شروع شد و تا انتهای تاریخ بشریت هم ادامه خواهد داشت. کاری که ما می توانیم بکنیم پیدا کردن راه های مبارزه موثر با آنست. در ضمن برخی از رفتارها که در زمان انوشیروان خشونت تلقی نمی شد الان خشونت تلقی می شوند. آنچه زمان شاه خشونت تلقی نمی شد الان خشونت تلقی می شود. هر چیزی را باید با معیار زمان و مکان خودش سنجید، آقای نیاز درست می گوید و حرف حق را از هر جا بلند شود باید ستود مگر آنکه عکسش ثابت شود و معلوم شود که حق نبوده است. اگر به گفته آقای راستگو، خشونت، خشونت می آورد پس منشور حقوق بشر کوروش چیست؟ مگر احمد کسروی خشونت به کسی روا داشت که او را کشتند؟ مگر زنان و مردانی که به همراه فرزندانشان به سینما رکس آبادان برای تماشای یک فیلم رفته بودند خشونتی علیه کسی روا داشتند که مثل هیزم آنها را سوراندند و آنهایی که می دانستند خفقان گرفتند و هیچ نگفتند چون هدف وسیله را توجیح می کرد؟ مثال های دیگر را هم در نظرات قبلی آوردم که مورد قبول واقع نشدند. اینکه نمی شود ما اول چارچوبی را تدارک ببینیم و برای اثبات حرفمان فقط آن مواردی را که حرفمان را ثابت می کند در آن چارچوب بگذاریم و وقتی مثل نیاز چارچوب ما را با حرف حساب فرو می ریزد به او بتازیم تا از میدان بدرش کنیم. من می خواهم هم حرف نیاز را بشنوم، هم حرف آقای راستگو و سالاری و ۵۰ ساله را. این حق را ما که آنروزها نبودیم باید بشنویم و داوری خودمان را بکنیم.
آقای عبدی، شما که بهتر از من می دانید که ایران از زمان فتحعلی شاه ابر قدرت نبوده که مثل روس و انگلیس و بعد مثل آمریکا قدرت بده بستان بیشتری داشته باشد. آقا محمد خان قاجار آدم کش بزرگی بود ولی اگر بخاطر او نبود ایرانی هم شاید امروز نمی بود. نادر شاه هم آدم کش بزرگی بود ولی اگر او نبود ایران بین روس و عثمانی تقسیم می شد. همه کودتا کردند و همدیگر را برانداختند ولی ما باید واقعیت ها را در زمان و مکان خود ببینیم. حال چطور می شود کلاهمان را نسبت به این دو پادشاه قاضی کنیم؟ هیچکدام ما آنزمان نبودیم ولی امروز پس از چند قرن چه باید بگوییم؟ بگوییم کودتا کردند، آدم کش بودند، ایران را نجات دادند/ندادند، قهرمان بودند/نبودند، انگلیسا آوردند/نیاوردند،... راجع به رضا شاه هم همینطور. مگر ایران دمکراتیک بود که با دمکراسی ها آنرا مقایسه کنیم، مگر ما مثل مردم انگلیس بودیم، مگر روشنفکران کذایی ما روشنفکران انگلیسی بودند، مگر آپوزیسیون ما مثل آپوزیسیون انگلیس بود، مگر موقعیت ژئوپولیتیک ما مثل انگلیس بود، مگر تکنولوژی ما مثل انگلیس بود، مگر قدرت معامله ما مثل انگلیس بود که از فتحعلی شاه قاجار به بعد مثل انگلیسیا باشد، مگر قدرت مانور او تا پایان دوره پهلوی مثل انگلیس و روس بود......آخر من نمی فهمم که چرا مقایسه هایی که برخی ها می کنند باید بی برو برگرد مورد قبول واقع شوند ولی مقایسه ها و تحلیل های کسانی مثل نیاز و ناشناس باید مورد حمله قرار بگیرند؟ چه کسی باید تصمیم بگیرد کدام قیاس ها درست و نادرستند؟ شما اگر می خواهید در گروه خودی بحث کنید ما را مطلع کنید تا تکلیف خود را بدانیم. اگر می خواهید با جامعه ایران بحث کنید که از حالا خیالتان راحت کنم اینطوری نمی توانید.
تند نوشتم چون باید بروم سر کار، غلطهای املایی و دستوری را به بزرگی خودتان ببخشید. ببخشید که دراز هم نوشتم.
۲۴۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نیاز
عنوان : راستگو یا جعل کننده؟
متاسفم جناب خود-خواسته-راستگو (اگر این راستگویی است پس ...) که اصلا بحث را باشما شروع کردم، چون متاسفانه شما خواهان روشن شدن هیچ حقیقتی نیستید، بلکه یک مشت کلیشه های تکراری را مثل طوطی تکرار میکنید و حتی زحمت خواندن دقیق آنچه نوشته میشود را بخود نمیدهید و با اینکه عمر این کامنت ها مثل تاریخ جعلی شما راجع به چهل پنجاه سال پیش نیست بلکه همین چند ساعت پیش است و هنوز مثل روز روشن در این سایت وجود دارد، ذهنیت خود را به جای انچه نوشته شده میگذارید. من فکر کردم شما خواهان استدلال هستید ولی گویا شما خود را از پیش ختم روزگار میدانید. بهتر است با همان قهرمانهای خود مانند حاج سید جوادی و بنی صدر خوش باشید.... من یکی که کارهای بسیار مهمتری دارم. بدرود.
۲۴۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : دانستن حق ماست
تمامی کاسه وکوزه ها را سر حکومت پهلوی شکستن نهایت بی مسئولیتی است. همه کمابیش مقصرید. از محمد رضا پهلوی که سانسور اطلاع رسانی برقرار کرده بود(مانند ممنوعیت کتب زنده یاد کسروی ونیز خمینی.به اعتقاد من بزرگترین اشتباه وی و بدلیل مذهبی بودنش)تا جبهه ملی گسترش دهنده ترور وخشونت با حمایت ازازادسازی تروریست فدایی اسلام ودر سال ۵۷ بشارت نامه نویسی برای خمینی تاخالی کردن پشت زنده یادان بختیار و صدیقی , نهضت ازادی جاده صاف کن, گروههای تروریستی تشکیل دهنده اولین جوخه های اعدام مسولین رژیم سابق وتا شریعتمداری که چشم بر جنایت سینمارکس بست...یا سوء استفاده از ازادی بی حصر در سالهای ۲۰- ۳۲ مانند وزیر امور خارجه ای که درروزنامه اش به لباس زیر و پائین تنه خاندان سلطنت بند کرده بود. شعبان جعفری تا برای ما کارمیکردوحقوق میگرفت اقاوپهلوان شعبان جعفری بود وتا از ما جدا شد شعبان بی مخ شد؟ براستی چه کسی بغیر از جوانان ایرانی صلاحیت اظهار نظر بی غرض را دارد؟ زندگی سیاسیون ایرانی پراز اشتباهات مهلکی بوده است که بعضا دامن گیر خودشان نیز شده است.چگونه میتوان به اینگونه مهلکه سازان اعتماد کرد. ابتدا برادری تان را ثابت کنید وبعد ادعای ارث. قیل از برشمردن اشتباهات دیگران اول از خود شروع کنید. براستی چرا همیشه دیگران مقصرند. ما کمیسیون کشف حقیقتیم نه دادستان وقاضی و...دانستن حق ماست
۲۴۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|