یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند (۳) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : مکتبی

عنوان : چارچوب ما اینه میخوای بخواه نمی خوای نخواه.
چارچوب ما از تاریخ معاصر جناب پرسشگر عزیز اینست که رضا شاه با کودتا بر سر کار آمد و دست نشانده انگلیسی ها بود. بعد فاشیست شد و با هیتلر همکاری کرد و انگلیسی های ارباب منش از کشور انداختنش بیرون تا در غربت بمیرد. بنابراین همانها که آوردنش بعد هم بردنش و پسرش را سر کار گذاشتند. دکتر مصدق با همکاری حزب توده و مذهبیون نفت را ملی کردند و شاه را فراری دادند. انگلیسها و آمریکایی ها هم برای اینکه ما را بیشتر و بهتر از سابق استعمار و استثمار کنند با یک کودتا دولت ملی مصدق را سرنگون کردند و شاه را برگرداندند. ما هم عصبانی شدیم چون با قلدری دولت ملی ما را از سر کار برداشتند و سرسپرده خودشان را برگرداندند. ساواک را بر پا کردند تا دیگر کسی دولت ملی تشکیل ندهد و اجازه فعالیت های سیاسی نداشته باشد. بدستور آمریکایی ها شاه یک
انقلاب نیم بند سفیدش را به مردم تحمیل کرد. هر روز خفقان سیاسی بیشتر می شد و چاره ای نبود بجز مقاومت مسلحانه.
صدها هزار نفر را شاه بوسیله ساواک سر به نیست کرد. مردم ناراضی و به ستوه آمده هم سر انجام به خیابانها سرازیر شدند و شاه را بیرون کردند. خمینی هم به همه متحدینش خیانت کرد و بی رحمانه نابودشان کرد و انقلاب را مال خودش کرد. همین. این چارچوب ماست و اعتقاد ما. شما جناب پرسشگر فاقد اعتقاد هستید و دنبالش می گردید. بقول یکی از دوستان در اینجا جوینده یابنده است. در حد این چارچوب نظر بدهید بدون اینکه آنها را زیر سئوال ببرید و یا بروید و مکتب خودتان را پیدا کنید. من هیچ توهینی هم به شما نکرده و نمی کنم و تعجب می کنم که رفقا این چارچوب ساده را از شما دریغ داشتند.

مکتب ما اینه میخوای بخواه نمی خوای هم نخواه
۲۵۱۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دکانداران تاریخ
ترور به قصد بدنام کردن :
چه کسی محمد مسعود را کشت ؟
http://www.iricap.com/articlecontent.asp?id=۵۸

بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبری ، تئوریسین حزب توده و نفر دوم تشکیلات مزبور، ادامه دهیم:

« در سال ۲۳ بهمن ۱۳۲۶،محمد مسعود، در اثر گلوله یک تروریست کشته شد ، تا آنجا که برای من معلوم است ، ارگانهای رسمی حزب تصوری از آن نداشتند و نمی دانستند که در این واقعه ، تروریست ، سروان عباسی و آمر آن خسرو روزبه بوده است . خسرو روزبه بعدها آن را در اعترافات خود افشاء کرد ، مطابق توجیه او این ترور برای ایجاد یک شوک عصبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو اطمینان داشت که قتل صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد»(۹) انور خامه ای دراین باره می نویسد :«آنچه مسلم است اینکه کمتر کسی این ترور را به حزب توده نسبت می داد . من نیز مانند بسیاری از مردم آن را کار دربار می پنداشتم . علت این حسن ظن چند چیز بود… از یک مشت تحصیلکرده اروپا دیده بسیار بعید می نمود که روزنامه نگاری را آن هم به این شکل فجیع به قتل برسانند… اما تنها پس از دستگیری خسرو روزبه در ۱۵ تیر۱۳۳۶ و اعترافات او معلوم شد که کمیته ترور حزب توده این کار را انجام داده است.»(۱۰)


اما قضیه زمانی جالب می‌شود که شاملو بعد از سال‌ها و به قول خودش بعد از کشف "اقاریر" ِ ممدوح این شعر، موخره‌ای و توضیحی بر آن می‌نویسد و نام خسرو روزبه را از پیشانی شعرش پاک‌می‌کند. لابد آن توضیحش را هم خوانده‌اید:
" مناسبت این شعر – اعدام خسرو روزبه – برای همیشه منتفی است. "بشر اولیه‌"‌ای که تنها برای ایجاد بهره‌برداری سیاسی حاضر شود در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل نفس موجودی حتا بی‌ارج‌تر از خود (منظور شاملو "محمد مسعود" است) بیالاید تنها یک جنایت‌کار است و بس. تایید او، به هر دلیل که باشد، تایید همه‌ی جلادان تاریخ است. متاسفانه بسیار دیر به اقاریر این شخص دست یافتم."
-----------------------
قتل های درون سازمانی
ولی یک نکته‌ای را می‌خواهم به شما بگویم: من در مورد بررسی مساله قتل‌های درون سازمانی دریافتم که یک نوع "فرهنگ سکوت" برقرار است ‏که به مسائل سیاسی و جلوه بیرونی جریانهای سیاسی مربوط می‌شود که جلوی باز شدن مسائل سیاسی را می‌گیرد. این "فرهنگ سکوت" به نظر ‏من توام است با یک نوع ملاحظه‌کاری به این شکل که مسائل را روشن نکنیم چون بار قضیه بقدری منفی است که ضربه سیاسی‌اش سنگین است. ‏در صورتیکه به نظر من برعکس! با شکستن این "فرهنگ سکوت" است که می‌شود گذشته سیاسی را از لحاظ تاریخی باز کرد تا برای آیندگان ‏عبرت‌آمیز باشد.‏

برای نمونه، آقای ماسالی مساله قتل‌های درون سازمانی را – منهای مساله پنجه‌شاهی- در سال ۱۹۸۵ در آلمان عنوان کرد ولی چون در خارج ‏کشور بود و این ماسالی بود که سخن می‌گفت، شاید کسی به این مساله توجهی نکرد به غیر از من که این مساله را در کتاب «شورشیان آرمانخواه» ‏عنوان کردم و حتی آن موقع هم مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه کتاب به زبان فارسی ترجمه و در ایران پخش شد. بعد از چاپ کتاب در ایران ‏بود که تازه عکس‌العمل‌ها به این جریان شروع شد. یعنی تا موقعی که برای واقعیت این قتل‌ها خواننده گسترده پیدا نشد، سکوت شد. این همان ‏‏"فرهنگ سکوت" است که درباره‌اش با شما صحبت می‌کنم.‏آقای ماسالی در یک کنفرانسی در آلمان در سال ۱۹۸۵ مساله قتل‌های درون گروهی را بیان کرد و سخنرانی ایشان با مدارکی که ارائه داد ‏در یک مجموعه چاپ شد که در کتاب شورشیان آرمانخواه به عنوان سند از آن استفاده کرده‌ام. ایشان مسئله را به عنوان یک فعال سیاسی که سابق ‏در ارتباط با سازمان فدایی بوده است طرح نمودند. گمان دارم بی توجهی به پرده برداری ایشان به این مسئله و اینکه طیف خوانندگان محدود بوده ‏مربوط می شود. ‏

نمونه دیگرش آقای علیرضا محفوظی است که در سال ۱۹۸۷ در مجموعه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد مصاحبه‌ای کردند و شنیده‌های خودشان ‏را در مورد قتل پنجه‌شاهی بیان می‌کرد‌ند که من بعدا در سال ۱۹۹۲ مصاحبه‌ی ایشان را ‌خواندم و در کتاب "شورشیان" انعکاس دادم. شنیده‌های ‏آقای محفوظی چیزی نبود که فقط بین ایشان، و منبع ایشان، هاشم (آقای عباس هاشمی)، باشد. عده بیشتری از آن آگاهی داشتند ولی "فرهنگ ‏سکوت" جلودار بیان آن بود و آقایان محفوظی و ماسالی این همت را کردند و این مسائل را در سطح عمومی‌تری مطرح کردند که از آن طریق من ‏توانستم به عنوان منبع از آنان استفاده کرده و مساله را در سطح عمومی‌تری مطرح کنم. ‏

جالب اینکه من پیش از چاپ کتاب "شورشیان آرمانخواه"، همانطور که در کتاب «تاملاتی پیرامون تاریخ شورشیان آرمانخواه»(۲) توضیح داده ام، ‏نامه‌ای نوشتم به دو تن از افرادی که از قرار در این مورد اطلاع داشتند (یعنی آقایان حیدر و هاشم) و از آنان درخواست نمودم مسایل را روشن ‏سازند و این دو مرا بی‌پاسخ گذاشتند. در مقابل در مصاحبه با نشریه آرش شماره ۷۹ و پس از چاپ کتاب "شورشیان آرمانخواه"، اطلاعات خود را ‏در سطح عموم مطرح کردند. این هم به نظر من باز‌می‌گردد به همان "فرهنگ سکوت"!‏
مردم در سطح عموم اطلاعاتی نداشتند. خانواده‌ها هم اطلاعات درستی نداشتند. دو نمونه برای شما ذکر می‌کنم. یکی قتل حسام لنکرانی ‏توسط خسرو روزبه بود که به برادران و خانواده‌اش گفته شد که حسام را به خارج کشور فرستادند. نمونه دوم قتل عبدالله پنجه‌شاهی بود که تا جایی ‏که آگاهی دارم، اطلاعات نادرستی به خانواده‌اش دادند.
خشونت درون‌گروهی در جریان‌های سیاسی چپ
گفتگو با مازیار بهروز/سهیلا وحدتی
http://hright.iran-emrooz.net/index.php?/hright/more/۱۲۸۳۲
....................
بندبازان
http://۱۴۰۰years.org/Images/MilaniOthersSaadAbadLrg.jpg
.........................

حزب توده شوروی
حزب توده طرح عدم واگذاری امتیاز نفت شمال را «دسیسه‌ی امپریالیسم» می‌خواند که به وسیله‌ی مصدق و جبهه‌ی ملی عملی می‌گردید. فراکسیون جبهه‌ی ملی در مجلس هم به «آخرین تیر ترکش استعمار» تبدیل گشت و خود جبهه‌ی ملی هم به «بلوک آمریکایی» و «پایگاه مبارزه‌ی امپریالیسم علیه اتحاد جماهیر شوروی، این پرچم‌دار کبیر صلح و دموکراسی» مبدل شد.
.................................
پس از آن که مسعود اخگر کل عملیات چریک‌های فدایی خلق را «چند عمل تروریستی بی‌ثمر و حتی خطرناک» به شمار آورد، نوبت به منوچهر بهزادی رسید که مبارزه‌ی مسلحانه‌ی چریک‌های فدایی خلق را ترور بنامد:

«ما این شیوه‌ی مبارزه‌ی چریک‌ها را اصولاً مبارزه‌ی مسلحانه به شیوه‌ی لنینی نمی‌دانیم، به نظر ما این شیوه‌ی مبارزه، ترور است که هیچ‌گونه وجه مشترکی با مبارزه‌ی مسلحانه به مفهوم لنینی آن ندارد...[به گفته‌ی]لنین «ترور،توطئه‌ی گروه‌های روشنفکری است»، «ترور، انتقام از اشخاص جداگانه» است... اقدامات تروریستی چریک‌ها درست در زمانی انجام می‌گیرد... در اثر عملیات تروریستی چریک‌ها... تلفات سنگین و غیر قابل جبرانی داده‌اند...عملیات تروریستی چریک‌ها...بخشی از نیروهای انقلابی را به هدر داده و می‌دهد...نشانه‌ی شکست شیوه‌ی مبارزه‌ی تروریستی چریک‌ها و علامت آشکار طرد این شیوه‌ی مبارزه از جانب زحمت‌کشان است... لنین، ترور را «محصول ضعف روشن‌فکرانه» و خصلت طبقاتی آن را «خرده بورژوازی» می‌داند.»منوچهر بهزادی، دنیا، خرداد ۱۳۵۵
................
در سال ۱۳۴۳ همه‌ی گروه‌ها و دسته‌جات مخالف رژیم، با افکار و ایدئولوژی‌های گوناگون، به یک نتیجه‌ی واحد رسیده بودند که تنها راه مبارزه‌ی با رژیم شاه مبارزه‌ی مسلحانه است. بنده نیز، ضمن دفاع در دادگاه نظامی، این نکته را به رئیس دادگاه خاطر نشان ساختم و گفتم: «...ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه‌ی سیاسی برخاسته‌ایم و از رییس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتری‌ها بگویند...»
افراد بسیاری (عزت‌الله سحابی، لطف‌الله میثمی، جلال‌الدین فارسی، محمد مهدی جعفری) شهادت داده‌اند که مهندس بازرگان در این دوران از مبارزه‌ی مسلحانه دفاع می‌کرده است،
http://zamaaneh.com/idea/۲۰۱۰/۰۴/post_۶۹۵.html
...........................
قطب زاده و بنی صدر را دو مهره سرشناس امپریالیسم در کنفدراسیون دانشجویان می داند. در همین کتاب، مصاحبه کننده می پرسد: «دلیل شما برای این ادعا درباره قطب زاده و بنی صدر چیست؟» جواب: «این نظریه برپایه تجربه و شم سیاسی ما بود. ما از روی شیوه مبارزه افراد با حزب توده ایران و اتحاد شوروی و با توجه به شگردهای شناخته شده تبلیغی امپریالیسم به این نتیجه رسیدیم. حوادث بعدی هم ثابت کرد که این شم سیاسی این باره به ما دروغ نگفته است.»خاطرات نورالدین کیانوری.
...................
خاطره نویسان توده ای با جهان بینی ویژه خود و دیدی که از تاریخ دارند نمی توانند این آگاهی را به خواننده بدهند. بیشتر آنها تا آخر تخته بند نظام فکری خودند. در نتیجه حتی وقتی که بخواهند از سوسیالیسم شوروی یا حزب توده انتقاد کنند، ایرادشان این است که مارکسیسم- لنینیسم را بد اجرا کردند. یعنی بلشویک یا توده ای خوبی نبودند. اما با وجود آن چه در آغاز گفته شد خواننده هوشمند از «شرح این هجران و این سوزجگر» اگر نتواند “راه” را بشناسد، دست کم شاید بتواند “چاه” را ببیند و یاد بگیرد چه ها نباید کرد.در بیشتر خاطراتی که نام بردم پشیمانی و پریشانی، سرگردانی دردناک در شهرهای پرت افتاده آسیای مرکزی و جاهای دورتر، دربدری، ترس، فشار مادی و نومیدی، سرنوشت مشترک گریختگان از ایران و پناهندگان به شوروی و دموکراسی های توده ای سابق بود. در این خاطرات روزگار غم انگیز فرزندان نسلی را می بینیم که بیشتر آنان بادلی شوریده و سری سودائی، به امید بهروزی انسان، «نان و کار و فرهنگ برای همه» با عمر و جان خود خطرها کردند، ولی سرانجام به سبب “خطای دید” و دوری از سرزمین و مردم خود و برکندگی از واقعیت های آن- چون درختی خشکیده- تبدیل به سیاست بازانی بیکاره شدند، در حزبی که از بیرون اسیر امر و نهی “کا. گ. ب.” و آلت دست دسیسه بازِ ساواک بود، و در درون گرفتار دسته بندی، ساخت و پاخت و نقشه کشی مسئولان و گردانندگان به ضد یکدیگر.ملاحظاتی درباره خاطرات مبارزان حزب توده ایران (شاهرخ مسکوب).
...................................
قرارداد ننگین آرمیتاژ سمیت:
موضوعی که مصدق و یارانش از آن غافل بودند بیست درصد سهمی بود که ایران در شرکت های تابعه شرکت نفت داشت. با همه اینها هنوز برخی از شیفتگان مصدق در دفاع از تز ملی کردن نفت به کلی منکر حقوق ایران نسبت به ۲۰ درصد سود شرکت های تابعه بوده و معتقدند ایران مالک بیست درصد سهام شرکت نبود که با از بین رفتن آن متحمل ضرر وزیان شده باشد! سئوال اینجاست این شفتگان درک واقعی از مفاد قرار داد دارسی و بعد از آن مفاد قرار داد ننگین آرمیتاژ سمیت دارند؟ اینها ننگ دارندنامی از قرار داد آرمیتاژ سمیت که مشیرالدوله و نصرالدوله و فامیل مصدق یعنی شاه قاجار بنیانش را گذاشتند ببرند و همواره آنرا در لفافه های تاریخ تحریف شده ایران که همواره منافع انگلیس را حمایت کرده پیچانده اند. هرگز اشاره نمیکنند که چه کسی پول ننگین آرمیتاژ سمیت را وقتی به وزارت مالیه رسید قبول کرد؟؟
انگلیس از سال های ۱۹۲۰ بی نهایت علاقمند بود که شرکت های تابعه را از ما جدا کند و این امر در حکومت مصدق عملی شد همانگونه که دریافت وجه قرار داد ننگین آرمیتاژ سمیت در زمان وزارت دارائی مصدق آن مهر ننگ را بر پیشانی ایران وایرانی حک نمود که تا تاریخ بیاد دارد نمیتوان از آن گذشت.ازدید پیشوای جبهه ملی تقی زاده ای که در مجلس اول بزرگترین و محبوب ترین آزادی خواه به شمار میرفت بزرگترین خائن کشور محسوب میشود زیرا او صرفابدلیل بودن در وزارت دارائی و با عنوان وزیر قرار داد نفت ۱۳۱۲ را امضا کرده است. در حالیکه تقی زاده از اروپا وداخل ایران برعلیه پسر خاله تاجدار مصدق یعنی مردی که مجلس را بتوپ بست (محمد علیشاه) مقالات آزادی خواهانه مینوشت و بختیاری ها را تحریک میکرد بروند و با شاه مستبد بجنگند و کشور را نجات دهند.اگر از دست دادن منافع شرکت های تابعه و هزاران منفعت دیگر افتخاربود معلوم نشد چه افتخاری بود و اگر مقصود منافع بود که ایران از آن جز ضرر های بزرگ منفعت دیگری نبرد.طرفداران مصدق هنوز میتواننداستدلال کنند که همه کار های او عاری از اشتباه بود ولی در آن زمان نه مصدق و نه یارانش هیچ جا به صراحت و یا نوشتار به موضوع حقوق ایران در شرکت های تابعه اشاره نکرده اند.زیان های ملی کردن نفت ایران؛ نوشته دکتر سیروس ابراهیم زاده
.ادامه دارد
۲۵۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : اگر بد دهنی بد است ، پس برای همه صادق است
من بدکنم و تو بد جواب دهی ، پس میان ما دو چیست بگو! بعضیها خیال میکنند که باید بدیگران درس «ادب» بدهند ولی باستفاده از واژه های «ناهنجار» بفرم نو، دیگران را مورد خطاب قرار میدهند و در عین حالیکه «بی ادبی» طرف مقابل را مرتب ردیف میکنند. و دقیقآ‌ تکرار همان «عمل زشت» را اینبار حق خود میدانند. آدمهاییکه در «لجن» تویین و ناسزا شنا میکنند لااقل این اجازه را ندارند که بدیگران «فن» استفاده از «الفاظ ناهنجار» را یاد بدهند.
۲۵۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سوالی از داریوش خان ر

عنوان : سوالی از داریوش خان ر
شما که خیلی باسوادید میتوانید به ما بگویید که لغاتی چون "بقل"، "سوادادن"، "تعد" و یا "دیرزو" که همگی در نوشتهء شماره ۲۵۱۵۵ شماست به چه معانی هستند؟ کمی بیشتر دربارهء این دانش و تربیتتان برای ما عوام الناس توضیح دهید!!!!!
۲۵۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ایرانی

عنوان : دوران گردن کلفتی دیر زمانی است که به سر آمده
آقای داریوش ر، من با هیچ نام دیگری به اینجا نیامده ام. حال دوست داری باور کن دوست داری باور نکن! این نهایت درماندگی توست که ظرفیت یک بحث ساده را نداری و عربده کشان فقط به این و آن توهین میکنی. این من نیستم که به Multiple personality دچارم. این جنابعالی هستید که بیماری روحی توهم اندیشی دارید.

آقای بیطرف، همانطور که شما اشاره فرمودید این کار غلطی است که مخاطب خود را شعبان بی مخ و خرفت و شارلاتان و شعبده باز و غیره خطاب کنیم. بقول شما «واقع نامردی در حق کسی کرده ایم که نمی شناسیمش». دلیل اصلی که عناصری امثال این داریوش ر چنین بی ادب و بی نزاکت برخورد میکنند بی سوادی آنهاست. البته تربیت شخصی او و امثال او نیز در این امر دخیل است. من میدانم که مباحث عقیدتی به دور از احساساتی شدن نیست. ولی این بدان معنا نیست که ،مانند این داریوش ر، حرفهای زشت و به دور از ادب بزنیم. این جماعت لمپن به خیال خود میخواهند طرف مقابل را با رعب و وحشت از میدان به در کنند، و وقتی فردی مانند این هموطن پرسشگر ما مرعوب آنها نمیشود، آنگاه با کلافگی بیشتر به لجن پراکنیهای خود ادامه میدهند. برماست که صرف نظر از هر نوع عقیده و ایدئولوژی به این جماعت بفهمانیم که دوران گردن کلفتی دیر زمانی است که به سر آمده.
۲۵۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : پرسشگرمشکل همه تازه واردین به این سایت را دارد ولی از همه آنهایی که تا بحال داشته ایم سمج ترست. باید از این موضوع ناراحت باشیم و یا خوشحال باشیم که زیر بار حرف زور نمی رود و تا جواب پیدا نکند ول کن معامله نیست؟ جوینده یابنده است.
مشکل تازه واردین به این سایت همیشه همین بوده است که سئولاتی می کنند که به ما بر میخورد و فکر می کنیم جاسوس و مزدور است. بعد از مدتی هم این تازه واردین سرخورده ناپدید میشوند. تا حالا ولی هیچکدام از این واردین به سمجی این پرسشگر نبوده اند. من تعجب می کنم که او از ایران جان سالم بدر برد و خودش را به اینجا آورد.

ما انقدر در خودمان غلت زده ایم که فکر می کنیم همه ایرانی ها از چارچوب فکری ما خبر دارند و برای اذیت کردن ما و شیطانی سئوال می کنند. من دیگر اینطوری فکر نمی کنم و فرض می کنم طرف می خواهد بداند. ولی اینکه او را شعبان بی مخ و خرفت و شارلاتان و شعبده باز و مجاهد و سلطنت طلب خطاب کنیم واقع نامردی در حق کسی کرده ایم که نمی شناسیمش. استبداد و خشونت تا کی آخه؟

پرسشگرمشکل همه تازه واردین به این سایت را دارد ولی از همه آنهایی که تا بحال داشته ایم سمج ترست. باید از این موضوع ناراحت باشیم و یا خوشحال باشیم که زیر بار حرف زور نمی رود و تا جواب پیدا نکند ول کن معامله نیست؟ جوینده یابنده است.
۲۵۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : داریوش ر

عنوان : پرسشگر، ناشناس، ایرانی
با این جوابت ثابت کردی که از خرفت یک مرحله آنطرفتری، یک معنی خرفت مات و مبهوت و سرگشته هست. البته کند ذهن هم معنی می دهد. شما این یکی را انتخاب کزده اید، مبارکتان باشد!
اگر این بی تربیتی است پس ناشناس که حماقت را به کل اپوزیسین نسبت می دهد چی!؟
جوابهایی را که با دوسه تا اسم مختلف به من دادی بخوان، باعث شرم است.
شما تا دیرزو هرچه برایتان دلیل و برهان می آوردند می گفتی مرع یک پا دارد یا صباحی یا هیچکس. اینها آکادمیک نیست. حالا چطور شد این نظرات معتبر شدند. مساله ی روان پریشی (بقل بی سوادادن روان پریشانی) را شما مطرح کزده اید، خوانندگان قضاوت می کنن که شما با شخصیت سه گانه تعد شخصیت دارید یا من؟!
Multiple personality or Dissociation
۲۵۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فهم و شعور چپها

عنوان : فهم و شعور چپها
خواهشمند است فرهنگ و شعور چپهای ما را ببینید. این است عنوان مطلبشان: پرسشگر بالاخونه اش را اجاره داده

واقعاْ که باید برای این موجودات تاسف خورد.
۲۵۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر بالاخونه اش را اجاره داده

عنوان : شاه رفت و به تاریخ پیوست
شما تا الان ۲۰۰ تا سوال کردید مگر مردم بیکارند که به چرندیات شما بیاندیشند?جوانان ایران را در زندانهای شاه اعدام کردند و حالا هم اعدام میکنند تو چرا مزخرف میگوئی که حالا شاه از خمینی بهتر بود یا بدتر حتا طرفداران سلطنت هم به شیوه شما اعتراض کردند چون ما میخواهیم نظرات خودمان را بنویسیم نه اینکه شما هی خط تعین کنید و دیگران ببینند چه سوالی داری برو چهارتا کتاب بخون مرد حسابی هزاران کتاب در رابطه با سلطنت پهلوی نوشته شده چرا با همه دعوا دارید?
۲۵۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به داور، منظورتان این نظر است؟
به داور، منظورتان این نظر است؟ این نظر ۲۵۱۱۰ منست.

از : پرسشگر
عنوان : پرسش ۶ و ۷ از اردوی حمید برزگر
ناشناس می گوید، «دکتر مهدی آذر(پزشگ عمومی) نیز وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق گردید که اولین اقدامش بستن مدارس مختلط(دخترانه – پسرانه) بود! همچنین، منع فروش مشروبات الکلی و مخالفت با دادن حق رأی به زنان، از تصمیمات اولین کابینه دکتر مصدق بود».

۶. آیا ناشناس در این مورد درست می گوید؟

و اگر ناشناس در این مورد درست می گوید،

۷. آیا این نشان از واپسگرایی دکتر مصدق و مترقی بودن پهلوی ها نیست؟
۲۵۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۵۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست