یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند (۳) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

عنوان : جواب به سوال وابستگی شاه شاهانبه بیگانگان هچنان بی جواب مانده است وسلطنت طلبان جرأت جواب به این اسناد مهم بزبان شاه و بختیار را نداشتند. بروید گم شوید ترسوهای احمق
سلطنت طلبان وساواکی ها باید خیلی از سایت اخبار روز متشکر باشند که با تمام فحاشی وتوهین اخبار روزدمشان را نگرفت و به بیرون پرتاب نکرد. سلطنت طلبان با پرروئی تمام از خودشان متشکرند وبه خودشان مدال میدهند و لی انها اگر یک ذره ادب داشتند میباید بجای فحاشی به چپ ها از انها تشکر کنند که این سایت چپ اخبار روز این امکان را در اختیار انها هم قرار داد. ولی از انجا که شاه پرستان به نوکری عادات کردند فقط متشکر اربابان خود هستند وفراموش میکنند که فحش به چپ ها یعنی فحش به اخبار روز هم محسوب میشود. خوب از ادمهای بی ادب و یا باادب شاهنشاهی که جوانان ایران را شکنجه کردند و کشتند بیش از این انتظاری نیست چون انها دارند میگویند شاه گه خورده که در کتابش گفت هویزر دم مبارکشان را گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور
۲۵۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعداز۳۴۶ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند و اخرش پرسشگر و ناشناس به پریشانگوئی افتاده اند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : با هم مدارا کنیم
پرسشگر گرامی
همچنان پرسشگر بمانیدو زگهواره تا گور دانش بجویید.

سایر دوستان
ما همه بر اعتلای وطن وسرفرازی مردمان ان هم رائیم. نباید اجازه دهیم دگراندیشی ما را از اعتدال ومهمتر از ان ازتلاش برای ایرانی ازاد واباد باز بدارد. برخورد حذفی بسراغ خود ما هم خواهد امد چه حذف از قدرت چه حذف فیزیکی. با هم مدارا کنیم.
ای کاش اخبار روز امکان بارگذاری تصویر را هم در کامنتهافراهم مینمود.
من نیز فرمایش جناب راستگو را تکرار میکنم"با سپاس وتشکر مجدد از هموطنان محترمم و به امید استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش ". سربلند باشید.
۲۵۴۲۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خشایار خشایار

عنوان : آرزو و جانان
با رویاهای مالیخولیایی و آرزوی برگشت سلطنت خوش باشید. البته آرزو بر جوانان نادان عیب نیست!
از ارسال سپاسنامه به خودتان هم خشنود باشید.
۲۵۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به ناشناس گرامی، همه نظرات را درآرشیو خود برای مطالعاتم در آینده و نسل های آینده قرار داده ام.
ناشناس گرامی، من همه نظرات را کپی کرده ام تا در آینده از آنها استفاده مطالعاتی انجام دهم. یک کپی هم برای دوستانم در گوشه و کنار جهان فرستاده ام و تاکنون واکنش های جالبی دریافت کرده ام. من فکر می کنم که برای نسل هایی که ۵ سال و ۱۰ سال دیگر به سن بلوغ می رسند، طرز تفکر امروز جالب و بسیار گویا یاشد.

از اخبار روز و همه مخالفان و موافقان که در این بحث داغ شرکت کردند و همیشه در آرشیوم با من خواهند بود متشکرم. باید بگویم این بحث بدون شرکت ناشناس و همفکران نازنین او جذابیتی برای من نمی داشت. من از متانت ناشناس و همفکرانش و اطلاعاتشان بسیار آموختم و از همه آنها تشکر می کنم.

از مخالفان آنها، چه عرض کنم. اگر مطالب تکراری، اسناد بی پایه و فحاشی آنها را از نظرهایشان حذف کنم چیز زیادی باقی نمی ماند. مهم نیست چون در این بحث شرکت کردند و حداقل امیدوارم تفاوت میان تز/رساله و کتب، تفاوت میان اسناد معتبر و شایعه، شاخصه های دانشگاه های معتبر را آموخته باشند. همانطور، امیدوارم که به بی اثر بودن شیوه های نخ نما شده خود برای ایجاد رعب پی برده باشند و آموخته باشند که با این شیوه ها دیگر نمی شود جامعه ایران امروز را یکسان اندیش کرد و دگراندیشان را خائن نامید. واقع مسخره است که ۲۰ تا۴۰ ساله های جامعه ایران امروز را که خاطره کمی از رژیم گذشته دارند و یا ۱۰ سال بعد از انقلاب بدنیا آمده اند را ساواکی و خائن بنامند. مسخره تر اینکه ۱۵ ساله های امروز را ۱۰ سال دیگر اگر به نتایج امروز من برسند را خائن بنامند. آخر خائن به چی؟

مبارزه علیه استبداد و تمامیت خواهی در ایران را ادامه خواهیم داد.

به ناشناس گرامی، همه نظرات را درآرشیو خود برای مطالعاتم در آینده و نسل های آینده قرار داده ام.
۲۵۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : بحرین
در ۱۲۵۸، محمد پسر خلیفه بر بحرین مسلط شد (سدیدالسلطنه ، ص ۲۳۷). درهمین سال شیخ بحرین خودسرانه با دولت انگلستان قراردادی منعقد کرد. در ۱۲۶۱، دولت ایران رسماً به قرارداد مذکور اعتراض کرد (قایم مقامی ، ص ۲۰). در ۱۲۶۴، در دوره ناصرالدین شاه ، محمدبن خلیفه معاهده دیگری با کمپانی هند شرقی درباره منع تجارت برده منعقد کرد. طبق مفاد این عهدنامه با ادعای هردولتی ] از جمله ایران [ بر بحرین مخالفت شده بود (کُرزن ، ج ۲، ص ۵۴۷). این قرارداد رسماً جنبه تحت الحمایگی داشت . در ذیقعده ۱۲۷۵، کلنل لویس پلی ، مأمور رسمی دولت انگلستان در خلیج فارس ، به بحرین رفت و با محمدبن خلیفه قراردادی منعقد کرد که ، بنابر آن ، شیخ بحرین در آینده طبق نظر و دستور دولت انگلیس رفتار کند (برگ ۲۷۸ مجموعه ۶۰۴۴ اسناد دولتی ایران ، نامه مورخ ذیحجه ، به نقل قایم مقامی ، ص ۲۹ـ۳۰). در ۱۲۸۲، محمدبن خلیفه باناوگانی به قطر حمله برد و آنجا را تصرف کرد و پس ازمدتی به بحرین بازگشت (سدیدالسلطنه ، همانجا). در این هنگام ، ناوگان انگلیس به فرماندهی کلنل پلی ، به بحرین یورش برد وقلعه بحرین (محرک ) را ویران کرد و به دستور او دو زورق ایران را در بوشهر آتش زدند. بر اثر این رویدادها محمد فرارکرد و برادرش علی جانشین وی شد (همان ، ص ۲۳۸). در ۱۲۸۵، شیخ بحرین (علی بن خلیفه ) با انگلیسیها قراردادی امضا کرد که باعث اعتراض دولت ایران شد (قایم مقامی ، ص ۶۴). در ۱۲۸۶، محمد پسر خلیفه ] که اغلب از ایران حمایت می کرد [ دوباره به کمک شیخ کویت به بحرین آمد. در جنگی که صورت گرفت ، برادرش ، علی ، کشته شد و محمد، پسر عبدالله سردارِ علی ، و قبایل بدوی بر او شوریدند و اموال انگلیسیها و مردم را غارت کردند. محمد پسر خلیفه را زندانی کرد. پس از چندماه ، ناوگان انگلیس ، به فرماندهی کلنل پلی ، به بحرین حمله کرد و حکومت بحرین به عیسی "، پسرعلی ، نوه خلیفه (دست نشانده انگلیس ) واگذار شد (سدیدالسلطنه ، همانجا). در ۱۵ ربیع الاول ۱۲۸۷، دولت انگلستان طی نامه ای از دولت ایران تقاضای اجاره جزایر بحرین را کرد (قایم مقامی ، ص ۷۱). در ۱۲۸۸، به دستور دولت عثمانی ، مِدحَت پاشا والی بغداد، با سه هزار تن ] سپاه ترک [ ، نه توپ و ۵۰۰ ، ۱ عرب با کشتیهای جنگی وارد خلیج فارس شد و قطیف ، دمام ] احساء [ و عُقَیر را تصرف کرد. به دنبال آن کشتیهای جنگی انگلیس وارد آبهای بحرین شدند وقشون پیاده کردند (کلی ، ص ۷۲۶ـ۷۲۹؛ تاجبخش ، ص ۱۵۳؛ قایم مقامی ، ص ۷۶). حاجی محسن خان معین الملک ، سفیر ایران در لندن ، به این امر اعتراض کرد (قایم مقامی ، همانجا). در ۱۳۰۸، بر اثر سنگینی مالیات ، در بحرین شورش دیگری بر ضد عیسی پسرعلی در شرف انجام بود (سدیدالسلطنه ، ص ۲۴۰). در ۱۳۱۰، دولت انگلستان با بحرین معاهده دیگری منعقد کرد که به سلطه کامل انگلستان بر بحرین انجامید (رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۷). این امر باز منجر به اعتراض دولت ایران شد. در ۱۳۱۳، میان خانواده خلیفه در بحرین ، و مشایخ عمده آل علی اختلافاتی پیش آمد و در نتیجه ، آل علی بحرین را ترک کردند. این رویدادها به کشمکش سیاسی انگلیسیها و باب عالی ] عثمانیها [ منجر شد. پس از مدتی کشتیهای جنگی انگلیس زباره را که قبیله آل علی در آنجا ساکن شده بودند به توپ بستند و ویران کردند، ودست آل علی از آنجا (زباره ) کوتاه شد (سدیدالسلطنه ، ص ۲۴۰ـ۲۴۱). در ۱۳۱۴، شیخ عیسی ، فرزند بزرگتر خود، خالد، را به بوشهر نزد کلنل ویلسون فرستاد تادولت انگلستان ولایتعهدی او را بپذیرد. در آن هنگام ، سالی ۰۰۰ ، ۲۰۰ ریال (معادل پنجاه هزار تومان )

بابت مالیات و چهل هزار ریال از بابت عُشور به خزانه شیخ بحرین واریز می شد، و سیصد سوار آماده رزم نیز همیشه نزد او بودند (همان ، ص ۲۴۱). از نتایج ظهور فعالیت دولتهای غربی ، بویژه انگلستان در خلیج فارس ، دشواریهایی بود که برای کشور ایران پدید آمد؛ از جمله اینکه پایه های جدایی بحرین گذاشته شد. ایران از دوره قاجاریه ، مرتب ادعای خود را بر بحرین تا ۱۳۵۱ ش (دوره محمدرضا پهلوی ) تکرار می کرد. اندکی پیش از ۱۳۳۲، بین انگلستان و دولت عثمانی معاهده ای در لندن منعقد شد که به موجب آن ، عثمانیها از

ادعای مالکیت بر بحرین و مسقط و دیگر سواحل صرفنظر کردند (وادالا ، ص ۳۶ـ۳۷). در ۱۳۰۷ ش ، با امضای قراردادی میان انگلستان و سعودیها، ادعای تاریخی ایران جدیتر شد (رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۷ـ ۲۴۸؛ آدمیت ، ص ۱۹۴). بلافاصله پس از آن ، وزیر خارجه ایران نامه ای به سفیر انگلستان در

تهران فرستاد (آدمیت ، همانجا). همچنین دولت ایران به حاکمیت انگلستان بر بحرین اعتراض کرد و یادداشتی به جامعه ملل فرستاد (همانجا؛ رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۸). در اواخر ۱۳۰۷ ش ، چمبرلین وزیر خارجه وقت انگلیس ، ادعای ایران را رد کرد (آدمیت ، ص ۱۹۵؛ رمضانی ، ۱۹۶۶، ص ۲۴۸؛ تاجبخش ، ص ۲۶۲ـ۲۶۳). در خرداد ۱۳۱۳، کاظمی وزیر خارجه ایران ، اعتراض خود را نسبت به امتیاز استخراج نفت یک شرکت انگلیسی در بحرین به اطلاع وزیر مختار دولت امریکا در تهران رسانید (زرین قلم ، ص ۲۴۴). از ۱۳۱۴ تا ۱۳۳۷ ش ، بحرین پایگاه اصلی دریایی انگلستان در خلیج فارس بود. در جنگ جهانی دوم ، پس از اینکه در ۱۳۲۱ ش ، بحرین به دستور حکومت انگلستان وارد جنگ با دول محور شد، هواپیماهای آلمانی و ایتالیایی ] که ظاهراً از پایگاههای ایتالیا در شاخ افریقا احتمالاً از سومالی به پرواز درآمده بودند [ تأسیسات بحرین را بمباران کردند (همان ، ص ۲۵۱). در ۱۳۲۵ ش ، تصویبنامه ای درباره تقاضای سهم از نفت بحرین صادر شد (مهدیقلی هدایت ، ص ۴۴۶). در ۱۳۳۶ ش ، بحرین رسماً به عنوان استان چهاردهم در تقسیمات کشور ایران ضبط شده است (زرین قلم ، ص ۲۶۱، ۲۸۳ـ۲۸۴). در ۱۳۴۰ ش ، عیسی پسر سلمان در بحرین به حکومت رسید (قایم مقامی ، ص ۸۷). در ۱۳۴۷ ش ، دولت انگلستان تصمیم گرفت نیروهای خود را از خلیج فارس بیرون ببرد. پس از خروج نیروهای انگلیس در ۱۳۵۰ ش ، عیسی پسر سلمان استقلال بحرین را اعلام کرد (رمضانی ، ۱۹۷۵، ص ۴۱۶ـ۴۱۹). در همین سال ، ایالات متحده آمریکا طبق قراردادی بابحرین ،

در جفیر ] در جنوب منامه [ پایگاه دریایی به دست آورد (همان ، ص ۴۳۵). در آذر ۱۳۵۰، به دستور محمدرضا پهلوی ، نیروی دریایی ایران وارد سه جزیره ایرانی ابوموسی ، تُنب بزرگ و تُنب کوچک شد. پیش از آن ، محمدرضا پهلوی در پی مذاکره با شیخ نشینان شارجه و رأس الخیمه و با حضور نماینده انگلیس ، سر ویلیام لوس ، از ادعای ایران به بحرین (استان چهاردهم ) صرفنظر کرده بود ] بدون اینکه مجلس از این امر آگاهی داشته باشد [ (پارسا دوست ، ۱۳۶۹ ش ، ص ۳۵۸ـ۳۶۰؛ رمضانی ، ۱۹۷۵، ص ۴۲۴ـ ۴۲۵؛ علم ، ج ۱، ص ۲۰). بنابر یادداشتهای علم : «شاه نگران بود مبادا چشم پوشی از ادعاهای ایران نسبت به بحرین خیانت به منافع ملی تعبیر شود»http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal۲.php?sid=۵۹۰
..................
May ۱۸۶۱ signed an agreement with Sheikh Mohammad and later with his brother Sheikh Ali that placed Bahrain under British rule and protection.
the Britain colonialism officially established her ultimate and complete dominance over this territory in ۱۸۹۲.
In ۱۹۲۷ Reza Shah in a letter to the Allied Nations Community demanded the return of Bahrain. Britain knew well that her weakened domination over Bahrain would be equal to loose control all over the Persian Gulf, decided to bring under control at any cost the uprisings of people of Bahrain. To achieve this the British elements encouraged conflicts between Shiite and Sunni in Bahrain.http://www.iranchamber.com/geography/articles/mishmahig_islands_bahrain.php
...................................................

وقتی به تهران خبر رسید که انگلیسی ها بحرین را اشغال کرده اند مجلس به موضوع علاقمندی نشان داد و جلسه سری در مجلس شورای ملی به خاطر واقعه بحرین تشکیل شد اگر چه جزئیات مذاکرات جلسه سری مجلس شورای ملی در دست نیست ولی یک امر مسلم است که رضا خان سردار سپه (دقت کنید در اینجا رضا خان فقط یک سردار سپاه است و دخالتی در امور دولت و مقام سلطنتی ندارد) از آن تصمیم نابخردانه سخت برآشفت و حتا شایع است که در آن جلسه از فرط عصبانیت و تاسف گریسته است.

ملک الشعراء بهار در دوران نخست وزیری مشیرالدوله وقتی مصدق وزیر امور خارجه بوده نوشته است:

«زمانی که مشیر الدوله نخست وزیر و مصدق السلطنه وزیر امور خارجه بود و انگلیس هم اوضاع را بر وقق مرا خود می دید چنین استنباط می شود که ایادی انگلستان مصدر کارند و انگلستان نمی خواهد این فرصت طلائی را در تصرف بحرین آنهم بدون زحمت وبدون اعتراض کشورهای استعمارگر دیگر از دست بدهد ولذا قسمتی از خاک ایران را به تصرف خود در آورد»

بنا به گفته ملک الشعرا بهار آقای مصدق السلطنه و مشیر الدوله از ایادی انگلستان به حساب می آمده و شاهدیم که مصدق در مقام وزیر خارجه در این باره کوچکترین اقدامی نمی کند. تا بجائی که سردار سپه را به آن درجه از عصبانیت می رساند که در مجلس به گریه می افتد. حتا نمی بینیم که مصدق مسئله بحرین را به مجلس شورایملی و یا به وزارت کشور ویا یا جای دیگری گزارش کرده باشد. ولی برای خود شیرینی گویا نامه ای به سفارت انگلیس نوشته و خواستار حفظ جان و مال اهالی «بحرین» شده است. این چنین نامه ای بدون هرگونه اشاره به اعتراض دولت ایران در واقع ورود انگلستان به بحرین را تائید و سند اجازه را صادر فرموده اند. این کار مصدق بدون مشورت و بدون ارتباط با جلسه سری مجلس شورای ملی بوده و پیش از آگاهی مجلس از جریان اشغال انگلستان بوده است.

در اسناد وزارت خارجه انگلستان آمده است که یک کشتی حامل چهل سرباز هندی و دو اراده توپ متعلق به «دولت فخیمه» به بحرین پیاده شده اند و بدون هرگونه درگیری بحرین در اختیار انگلستان قرار گرفته است. از آن به بعد دولت ایران هرگونه اختیار در مورد بحرین را از دست داده است و این جزیره که به مروارید خلیج پارس مشهور است تحت سلطه انگلستان در آمده است. کار های کلیدی و مهم کشوری و لشگری بحرین در اختیار انگلستان بوده است.

وقتی کار های مملکت در دست افرادی مثل "عامل انگلستان" مصدق باشددریک فرصت مناسب این چنین خیانتی را به بار می آورد.

در این مقطع زمانی نیروی دریائی و ارتش ایران نیروی قابل ملاحظه ای را در خلیج پارس تشکیل نمی داد. فقط دو کشتی نسبتا کوچک بنام «پرسپولیس» و «مظفری» درخلیج پارس بود که انگلیسی ها آندو را هم تا شهریور ۱۳۲۰ غرق کردند.

اگر وزارت خارجه دولت مشیرالدوله با سرپرستی محمد مصدق به موقع عمل می کرد شاید می شد به موقع پیش از ورود ناوگان انگلستان به بحرین به کمک آن دو کشتی دو اراده توپ، تعدادی سرباز در بحرین پیاده نمود و با لوازم و ادوات زمینی و دریائی و با درایت و از جان گذشتگی سردار سپه جلوی ورود انگلستان را گرفت. ولی این مسئله برای مصدق چنان بی اهمیت بود که هرگز حرکت های انگلستان را باوجود اینکه نامه ای هم سرخود و بدون مشورت با هیئت دولت به سفارت انگلستان می نویسد مطرح نمی کند و هیات دولت، مرزبانی، نیروی دریائی، و ارتش و وزارت کشور را از اقدام شرورانه انگلستان باخبر نمی کند.

ولی مصدق «وجاهت ملی» که مدعی است انگلیس دشمن او بوده است بجای اینکه تلگراف دولت انگلستان را به مجلس بفرستد و موضوع را با وزارت کشور و وزارت جنگ و هیئت دولت مطرح کند وراه حل بخواهد خود سرانه بنا به قسمی که درهنگام عضویت در جامع آدمیت که توسط سرجان ملکم ارمنی نوکر انگلستان خورده بود همواره «مادام العمر در حفظ منافع دولت فخیمه انگلستان کوشا» می ماند و این خیانت بزرگ را به ایران وایرانی روا میدارد. او اختیار بحرین رادردوران حکومت قاجار ودر دوران رئیس الوزرائی مشیر الدوله به انگلستان واگذار می کند.

ملک الشعرا که چشم دیدن رضا شاه را نداشت معهذا می نویسد موضوع بحرین نقطه عطقی در زندگی سیاسی رضا خان سردار سپه بشمار می آید او که برای باز پس گیری یک تکه زمین خشک و بی حاصل جان خود و سربازانش را به خطر انداخته بود و تا کام مرگ پیش رفته بود چطور می توانست این فاجعه عظیم را تحمل کند؟ او در هیئت دولت عصبانی می شود و بالاخره به رئیس دولت مشیر الدوله پیغام می دهد مگر در هیئت دولت ظاهر نشود والا فلان و فلان خواهد شد. مشیرالدوله از ترس رضا خان سردار سپه استعفا می دهد. ایرج میرزا شعری سروده است:

تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست امیدی جز به سردار سپه نیست

ماجرا از آن جا آغاز می شود که روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۲ در ساعت ۹ صبح هنگام خرید و فروش یک قاب ساعت بغلی بین یک عرب نجدی وهابی و یک ایرانی نزاعی رخ می دهد و منتهی به زد و خورد می شود. ایرانیان بی خیال به گمان اینکه قضیه ختم شده است غفلت می کنند ولی اعراب نجدی بنا به کینه و شرارت ذاتی که دارند به اشاره انگلستان مسلح شده غفلتا برایرانیان می تازند ساعتی زدو خورد ادامه میابد و چون ایرانیان غیر مسلح بوده اند اعراب تعدادی از آنان را کشته و تعدادی را زخمی و ۶ نفر هم مفقود می شوند در پی آن به خانه های خود میروند و مغازه ها بسته می شود.

در این هنگامه کابینه مستوفی الممالک سقوط ومشیرالدوله بر سر کار می آید. چون مثل مستوفی الممالک به روس ها اتکائی نداشت و بیشتر جانب انگلستان را می گرفت بنظر می رسد که فشار انگلستان به ایران خاتمه یابد.

مشیرالدوله مصدق را به وزارت خارجه منصوب می کند بنابراین سلیمان میرزا که طرفدار روس ها است در مجلس در اقلیت قرار میگیرد. انگلیس که از زمان بیرون رفتن پرتغالی ها از خلیج پارس خود را قداره بند خلیج پارس می دانست در پی آن بود که اختیار کامل جزیره بحرین را بدست آورد. انگلستان که با بروی کار آمدن مصدق و مشیرالدوله که هردو آنگلوفیل و از فامیل فرمانفرما بودند، اوضاع را بروفق مرادش می بیند برای اجرای طرح به تحریک اعراب می پردازد و جنگ نیمه تمام سر ساعت بغلی را به مسئله شیعه و سنی مبدل می کند ودر این درگیری هشت نفر مرد و دو زن هم کشته می شوند و لذا دایه مهربان تر از مادر یعنی دولت فخیمه انگلستان ایرانیان را تشویق می کند به کنسولگریشان در منامه مراجعه کنند و آنان درمقام خیرخواهی از طرف نمایندگان منتخب شیعیان بحرین به دولت ایران تلگراف می زنند که اگر دولت علاج فوری نکند تمام ایرانیان را خطر جدی تهدید می کند. اینجا است که تیر سیاست اختلاف بیانداز و حکومت کن انگلستان به هدف می نشیند ومصدق به اشاره مشیرالدوله از انگلستان تقاضای کمک می کندو این همان چیزی بود که انگلستان در پی آن بود و و مترصد و آماده اشغال بحرین بود. بدون زحمت و بدون اعتراض و بدون هرنوع خونریزی از دماغ یک سرباز هندی که به انگلستان خدمت می کرد وارد بحرین می شود. و حتا دول عضو مجمع اتفاق ملل (آن زمان سازمان ملل خوانده نمی شد) به این امر اعتراضی نمی کنند زیرا به خواست وزیر خارجه جناب مصدق السلطنه و جناب مشیرالدوله انجام پذیرفته است.

این اشغال از سوی انگلستان همچنان باقی می ماند تاروزی که در پی کنکاش فراوان و اصرا دولت شاهنشاهی ایران در سال های ۱۹۷۰ بدنبال مطرح شدن مسائل مربوط به جزائر سه گانه تاکید می روزد تا انگلستان آب های خلیج پارس را ترک کند. چون هنوز بحرین دراشغال انگلستان بود در آنجا با نظر سازمان ملل متحد رفراندمی صورت گرفته و مردم به آزادی بحرین رای می دهند.

خلافکاری مصدق و مستقر کردن انگلیس در همسایگی ایران توسط مصدق السلطنه «وجیه المله» با زحمت زیاد و مذاکرات و جلسات طولانی، سالها بحث و گفتگو و هزینه بسیار سنگین به طریقی حل می شود ولی هرگز بحرین به خاک ایران متصل نمی شود.

در همین دوران در سرتاسر دوران پادشاهی پهلوی به دلیل یک اشتباه عمدی از سوی مصدق، ایران در یک جنگ سرد با انگلستان روبرو می شود. هرگاه مجلس ایران تشکیل می شد یک صندلی خالی در مجلس برای بحرین گذاشته می شد ولی عملا از قرن ۱۵ به بعد که پرتغالی ها و سپس انگلُیس در خلیج پارس حضور نظامی و سیاسی داشت هرگز ایران یک دکه دولتی ویا یک سرباز یا پاسبان در بحرین نداشته است.

جبهه ملی، توده ای ها، ملی مذهبی ها و کسانی که درخدمت «استخوان های خشک و پوسیده مصدق السلطنه» نماز جماعت می خوانند و جز فحاشی و درنده خوئی و گشاده دهنی سندی برای ارائه ندارند وهرگاه سندی از آنها خواسته می شود دست به فحاشی ویا سفسطه می زنند با بی شرمی برای روپوشانی و زیر فرش فرستادن کثافت های مشیرالدوله و مصدق السلطنه مساله بحرین را به دوران پهلوی و جدا شدن آنرا بی عرضگی مقامات دولت شاهنشاهی می دانند. درحالیکه این تخم لق بدست مصدق و مشیر الدوله کاشته می شود.
۲۵۴۱۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : با تشکر از هموطنان محترمم
با تشکر از هموطنانی که وقت گرانقدر خود را صرف این مباحث نمودند و باعث شد که از کامنت های شما عزیزان بسیار فراگیرم. وجود این همه کامنت نشان می دهد که چقدر تاریخ سیاسی ایران برای همه ایرانی ها با هر عقیده و مسلکی پر اهمیت است و علاوه براین نشان می دهد که هر کس با هر فکر و سلیقه سیاسی به کشور ایران دلبند است. من بنوبه خود سعی می کنم در طی مقالاتی و در حد دانشم هر چند کوچک به عواملی که باعث شدند بعد از رژیم شاهنشاهی، استبداد مذهبی را در ایران استوار سازند بپردازم. تاریخ گذشته را باید شناخت و از آن درس گرفت زیرا هیچ آینده ای بدون تجربه اندوزی از گذشته میسر نیست. اگر از گذشته نیآموزیم با چگونگی پیدایش استبداد و استمرار استبداد آشنا نخواهیم شد و همواره استبداد در ایران حکومت خواهد کرد و دمکراسی اگر نگویم هرگز ولی با دشواریهای بسیار بنا خواهدشد.
با سپاس وتشکر مجدد از هموطنان محترمم و به امید استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش
پاینده ایران
فرید راستگو
۲۵۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فقط یک سوال از سلطنت طلبان و ساواکی ها کردم بعد از ۳۳۹ کامنت در اینجا و ۲۲۲ کامنت در مقاله مربوط به بیژن جزنی هنوز جواب ندادند

عنوان : سوال :ایا واگذاری فرماندهی کل قوا به امریکائیها خود خیانت بزرگ به ملت ایران نبود? در رابطه به دست نشانده بودن شاه چه میگویید?
سلطنت طلبان بدانند که ما از گقتن حقیقت خسته نمیشویم حالا شما بویژه ناشناس و پرسشگر سند بیاورید که اینها جعلی است. جالب است که این اقای ناشناس مامور امنیتی سابق در کامنتی اختیارات شاه را بر اساس قانون اساسی دوره شاه نوشت و از همه خواست در این باره بنویسند. خوب من هم مهمترین اصل ان که موجودیت کشور در گرو ان است و ربطی هم ندارد که شاه باشد یا جورج بوش یا پوتین و مرکل. این اصل هم در حقیقت فرماندهی کل قوا میباشد. این اصل در قانون اساسی زمان شاه که این ناشناس انرا در کامنتی اورده و شاید هم الان پشیمان شده باشد در حقیقت همان اصل پنجاهم میباشد که میگوید : "فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است".این اصل را من از کامنت "ناشناس " که با عربده جوئی میخواست در باره ان نظر بدهیم گرفتم. خوب بر اساس اسناد خود سلطنت طلبان یعنی به نوشته خود شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" ایشان اختیاراتی که قانون اساسی به ایشان داده بود و ایشان هم قسم خورده بودند چطور میتواند این اختیارات را به امریکائیها و شخص ژنرال هویزر بسپارد تا این ژنرال دم مبارک ایشان را مثل موش مرده بگیرد و به خارج از کشور پرتاب کند? در اینجا دو سند انکار ناپذیر که یکی از شاه و دیگری از نخست وزیر ایشان اقای دکتر بختیار میباشد میاورم. این دو سند نشان میدهد که شاه در اوج قدرت هم نوکر بیگانگان بوده است چون کلا پادشاهان سلسله پهلوی بقدرت رسیدن خود را مدیون انگلیس و امریکا میدانستند. کتاب شاه شوک شدید ایشان را نسبت به برخورد اربابانش و راه ندادن ایشان به امریکا و کشورهای متمدن ایشان را دچار انواع بیماریهای روحی نموده بود. این درس تاریخ است که رضا خان نیز به همین سرنوشت دچار شده بود و امروز پرششگر وناشناس ودیگر ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**************************************************
سند اول:
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد

*************************************************
سند دوم:
نظر دکتر بختیار در رابطه با نقش هویزر که شاه را مثل موش مرده به خارج پرتاب کرد

عنوان : اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
++++++++++++

بهر حال به قره باغی گفتم که شما فردا ساعت ۹ صبح به دفتر من بیآئید. خودم ساعت ۸ در دفتر بودم. ساعت ۹ نیامد. خوب، با جریاناتی که در تهران بود ممکن بود این توهم پیش بیآید که نتوانسته بیاید. ولی او با هیکوپتر میآمد مدرسه افسری و از آنجا میآمد به نخست وزیری که دو قدم بود. ساعت نه و نیم که نیامد من تلفن کردم گفتند در یک کنفرانس است و الان خودش میآید. خلاصه ساعت ده شد نیامد. ساعت ده پای تلفن بمن گفت جناب آقای نخست وزیر، امراء ارتش اینجا جمع شده اند و راجع به وضع ارتش صحبت میکنیم. این حرفی بود که قره باغی پای تلفن به من زد. خوب، من اول فکر کردم که شاید یک مشورتی است و بطور عادی با هم میخواهند تبادل نظری بکنند. از یک متخصص امر پرسیدم بجز شورای عالی جنگ و جز کمیسیون های عادی که مأموریت خاصی دارند و شورای امنیت ملی که خود من رئیسش هستم، آیا کمیسیون های قانونی دیگری هم هست، گفتند خیر. سوء ظن مرا گرفت که اینها مشغول یک کاری هستند که قانونی نیست. ساعت ۱۱ بود که بمن اطلاع دادند آن اعلامیه صادر شده، یعنی اعلامیه بی طرفی ارتش و من تا آن ساعت از این ماجرا خبر نداشتم. و تمام رفت و آمدها و فعل و انفعالات به دستور فردوست و با پا در میانی و اجرای آقای قره باغی انجام گرفته بود. امراء را جمع کرده بودند. از سپهبد پائین تر هم یا نداشتند یا یک نفر سرلشکر فقط آنجا بود. و اینها آن مدرک را که اطلاع دارید امضاء کردند.حالا من کار ندارم که این مدرک چه معنی و چه مفهومی دارد. ولی اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبل از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود. اینست که من نمیخواهم دفاع بکنم چون تاریخ دفاع خواهد کرد. من روحم از اینکه این کمیسیون را ایشان تشکیل میدهد خبر نداشت. تشکیلش بر خلاف قانون بود، بر خلاف حیثیت ارتش بود، بر خلاف منافع کشور بود
۲۵۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سخنان اطرافیان شاه در رابطه با فساد در حکومت شاهنشاهی

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.

مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.

این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!

راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.

به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.

با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.


* * ‌ * ‌
پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن درکتاب خاطرات خود به نام «خدمتگزار تخت طاووس» (چاپ ۱۳۴۰، ص ۴۰) می‌نویسد:
امشب (۲۵ آذر ۱۳۵۵) شام میهمان لرد «وایدن فلد» بودم، که در منزل او جمعی از دوستان انگلیسی هم حضور داشتند.
خانم «میلفورد ـ هاون» که از میهمانان بود، تعریف می‌کرد: چند سال قبل در ضیافت شام سفارت ایران که به افتخار ورود هویدا نخست‌‌وزیر برپا بود شرکت داشت و هویدا را مردی یافت که در او جاذبه‌ی چندانی برای جلب زنان دیده نمی‌شود. و بعد هم اضافه کرد: «به نظر من اینطور رسید که رفتار هویدا می‌تواند بیشتر مورد توجه مردان قرار بگیرد!». که چون با گفتن این حرف،‌ حالت ناخوشایندی بر مجلس حکمفرما شد،‌ من بلافاصله به جوابگوئی برخاستم و گفتم: «گرچه هویدا مردی نیست که چشمش به دنبال زنها باشد‌، ولی اطمینان دارم که او انحراف ادعائی شما را ندارد.»


خانم «میلفورد ـ هاون» پرسید: «شما از کجا به این موضوع پی برده‌اید؟» و موقعی که جواب دادم: «برای اینکه حدود ۱۲ سال زیر دستش کار می‌کردم»، او بلافاصله آهی کشید و من واقعاً نفهمیدم که آیا توانسته‌ام او را متوجه طبیعی بودن هویدا بکنم یا نه؟ (!)

****************************************

ابوالحسن ابتهاج از سرمایه‌داران با نفود عصر پهلوی دوم و از مرتبطین دربار در کتاب خود «خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۲، ص ۵۶۰ و ۵۶۱) راجع به ریشه‌‌های فروپاشی حکومت شاه چنین می‌نویسد:
«شاه با زورگویی، فساد، ناچیز شمردن مردم، کنار گذاشتن شخصیت‌های ارزنده از صحنه سیاست، انتصاب افراد ضعیف و فرصت‌طلب به مقامات حساس، زمینه را برای انقلاب آماده کرد. درآمد سرشار نفت هم به او این امکان را داد که در مقابل ملت ایران و خارجی‌ها قدرت نمایی کند.

جشنهای ۲۵۰۰ ساله را در سال ۱۳۵۰ با صرف میلیون‌ها دلار در بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف مرودشت با نمایشاتی که بیشتر به فیلمهای مبتذل هالیوودی شباهت داشت صرفاً به این خاطر برگزار کرد که به سران کشورها ثابت کند شاهنشاهی او سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. تقویم کشور را، که ریشه‌های تاریخی و مذهبی داشت، به تقویم شاهنشاهی تبدیل کرد. چون دیگر حتی تحمل احزاب فرمایشی را هم نداشت با تشکیل حزب رستاخیز و یک‌حزبی کردن مملکت اعلام کرد که هرکس مایل نیست به عضویت حزب رستاخیز درآید می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و مملکت را ترک کند.
او برای این که بتواند حمایت کارگران را به دست بیاورد ظاهراً آنان را در سهام کارخانجات و بعد در سود شرکتها سهیم کرد ولی هیچ یک از این طرحها عملی نشد.

جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب اجرای نمایشات مهمل و بی‌بندوبار در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی بخصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی سرو ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در برداشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود.
دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با پول آستان قدس رضوی و همچنین از محل صندوق بازنشستگی کارمندان شرکت نفت که با بهره نازلی نزد بانک عمران سپرده می‌شد، از خبط‌های دیگر بود. اینها همه پلهایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ

**********************************************
احمد نفیسی از شهرداران تهران در عصر پهلوی دوم (از خرداد ۱۳۴۱تا مهر ۱۳۴۴) در خاطرات خود که در (فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره ۸، ص ۲۸۵) منعکس است می‌نویسد:
«زمانی که در سازمان برنامه بودم جمشید آموزگار وزیر کار شده بود. یک روز به من تلفن کرد که به او سری بزنم چون کار فوری داشت. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: دنبال یک معاون برای وزارت کار می‌گردم. کسانی را که برای این کار مناسب می‌شناسی به من معرفی کن. من چند نفر که می‌شناختم به او معرفی کردم. مشیر یزدی، فتح‌الله معتمدی، آریانا و دکتر بهرامی را به او معرفی کردم. گفت: همه اینها را می‌شناسم حالا من یک نفر را انتخاب کردم. ببین می‌پسندی یا نه؟ و بلافلاصله عطاءالله خسروانی را که رئیس دفترش بود زنگ زد تا بیاید. خسروانی وقتی در را باز کرد همان جا در برابر او و من چنان تعظیمی کرد که سرش به زانوانش رسید. آموزگار خیلی بد دهن بود. به طرزی زننده و خشن به او گفت: یک نامه‌ای دیروز دستت دادم و گفتم رسید باید صادر شود مثل این که هنوز آن را نفرستادید. خسروانی مجدداً تعظیم کرد و گفت: قربان من چنین نامه‌ای ندیدم. گفت: چطور ندیدی، چشمت کجا بود؟ خسروانی گفت: قربان اجازه می‌فرمایید بروم نگاهی کنم و برگردم. سپس تعظیم کرد و رفت. جمشید رو به من کرد و خندید و گفت: من هرگز نه نامه‌ای به او داده بودم و نه چیزی از او خواسته بودم. من چنین معاونی می‌خواهم که تعظیم کند و هر چه می‌گویم تأیید کند.»
۲۵۴۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شاه خائن

عنوان : استاندار بحرین
ما شاهنشاه آریا مهر آن وقت که هنوز آریا مهر نبو دیم برای خوشایند آمریکا به مجلس شورای میلی (غلط تایپی نیست) دستور دادیم که بحرین را بعنوان استان چهاردهم برسمیت بشناسد. اما با حضور دولت فخیمه ما شکمش را نداشتیم که برای آنجا استانداری تعیین کنیم. اگر تعیین می کردم داستان هویزر و موش مرده سالها زودتر ابفاق می افتاد. ما حدود خود را می دانستیم و پای از دایره نوکری بیرون نمی گذاشتیم.چرا همه چیز را باید جوید و در دهان خادمین ما گذاشت!؟
۲۵۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست