از : لنگرودی اصیل
عنوان : ناشتاس و یا میرقطروس،
بچه مرشد ناشناس، اگر روشن بکنی که چرا کم کم «مقاله» های وزین میرقطروس را کپی میکنی و بعنوان چاشنی «مطالبت» مطرح میسازی، شاید لازم باشد.و راحتر باراجیف تو و مرشدت میتوان پاسخ داد.میرفطروس در ماه (۱۲)مارس ۲۰۱۰ تحت عنوان ( حکومت رضاشاه و «دست انگلیسی ها») نوشته ای راجع به رضاشاه در همین (اخبار امروز) منتشرکرد که مفصلآ در آنجا باو جواب داده شده، حالا تو دوباره از آنها «مقداری» کپی کرده و بفرم دیگری بمعرض «فروش» گذاشتی. راست بگو تو خودت «پشت» مورخ جا زدی و یا میرفطروس با «اسامی» مختلف قادر است در تطهیر خاندان پهلوی کوشا باشد. و جریت آفتابی شدن را دیگر ندارد.
۲۶۷۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : روشنفکران و «رجُل سیاسی» کلنگی
میرفطروس: یکی از ویژگیهای ذاتیِ «عصَبیّت»، خشونت و پرخاش نسبت به «دیگران» است، این «دیگران» میتواند آئینها و اندیشههای «غیرِ خودی» باشد یا یک «مدّعیِ سیاسیِ دیگر». از این رو، جامعه در کشاکشهای دائمی و کشمکشهای ویرانگرِ مدّعیّان، از عصبیّتی به عصبیّتی دیگر و یا از خشونتی به خشونتی دیگر پرتاب میشود … تبلور عینی چنین شرایطی، به تعبیر دکتر کاتوزیان، یک «جامعهی کلنگی» است، جامعهای که در آن، «کلنگ» جای «مهندسیِ آرام اجتماعی» را میگیرد. چنین جامعهای بخاطر بیثباتیهای سیاسی و بیسامانیهای اجتماعی- اساساً – جامعهای است بیثبات، سیّال و غیرمتمرکز، بهمین جهت، در چنین جامعهای از«فضیلت» تا «رذیلت» و از «مخالفت» تا «دشمنی» راهی نیست و «حذف رقیب» جایِ «جذب رقیب» را میگیرد و لذا: «انتقاد» تا حدّ «انتقام» تنزّل مییابد، از اینرو؛ هم «تودهی عوام» و هم؛ «عوام تودهای» هر دو – در مقابله با اسناد و استدلال، به دشنه و دشنام و عوامفریبی توسّل میجویند و فریاد میزنند: حوالهی سرِ دشمن؛ به «سنگِخاره» کنم!
رهبران سیاسی و روشنفکران چنین جامعهای، عموماً، در «لحظه» زندگی میکنند و لذا فاقد آیندهنگری و برنامهریزیهای درازمدّت هستند و عموماً، منافع ملّی، تحت الشعاعِ مطامع شخصی یا مصالح سیاسی – ایدئولوژیک قرار میگیرد و … اینچنین است که در شرایط حسّاس و سرنوشتساز، حتّی روشنفکران و «رجُل سیاسی» نیز با «فرهنگ کلنگی»، تیشه به ریشه میزنند و همراه با عقبماندهترین اقشار جامعه، فریاد میکشند: «دیگی که برای من نجوشد، بگذار سرِ سگ بجوشد» یا: «غرقاش کن! من هم روش!»… دوران پُر آشوبِ ملّی شدن صنعت نفت و حکومت ۲۸ ماههی دکتر مصدّق، یکی از نمونههای جالب چنین جامعهای بود… در اینباره، کافی است که به مباحثات مجلس و منازعات روزنامهها، احزاب و شخصیّتهای سیاسی این دوران نگاه کنیم تا مفهوم «عصبیّت» و «جامعهی کلنگی» را بهتر و روشنتر دریابیم. مثلاً: میدانیم که پس از سقوط رضاشاه (یعنی از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۳۲)، به مدّت ۱۲ سال، بقول دوست و دشمن، آزادی و دموکراسی سیاسی (و خصوصاً آزادی قلم، بیان و مطبوعات) در ایران وجود داشت، اما روشنفکران و رهبران سیاسی ما نتوانستند از آزادیهای سیاسیِ موجود، استفادهی درست و شایستهای کنند. نگاهی به نشریات رنگارنگ حزب توده و مقالات روزنامهنگاران معروفی مانند محمّد مسعود، کریم پور شیرازی و حتّی دکتر حسین فاطمی (در باختر امروز) نشان میدهد که رهبران سیاسی و روزنامهنگاران آن زمان، پروندهسازی، توهین، تهدید و حذف مخالفان سیاسیشان را با ادب، اخلاق و مدارای سیاسی، عوضی گرفته بودند.
۲۶۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : با دستهای که بخون جوانان آغشته است، همدست نمیشویم
عناصری که امروز بنامهای پرسشگر و ناشناس و یا بچه مرشدی دیگری اظهار «فضل» میکنند، و با این نوع «استدلالها» و ناسزاهای چاله میدانی، اصلآ آنها قابل بحث و گفتگو با مبارزان آزادی و سربلندی مردم ایران هستند و یانه؟ پشت این اسامی میتواند «لاجوردی» جلاد معروف باشد، آیا کسی حاضر است با شیوه بحث و منطق لاجوردی که مورد استفاده این موجودات است، بحثی را دامن بزند؟ نوع تویین و بد و بیراه گفتن این بینوایان مرتجع نسبت بدکتر مصدق، همانند لاجوردیها، خمینی ها و محمدرضاها و،،، است.بایستی مرز را روشن کرد هیج انسان که خواهان آزادی و استقلال است و برعلیه شکنجه و کشتار و تجاوز و اعدام مبارزه میکند هرگز قادر نیست با شکنجه گر، تجاوزگر و حامی استبداد و وابسته در یکطرف قرار بگیرد. راه ما با اینگونه افرادی که رضا (ربع) پهلوی برای برگرداندن استبداد «پدر تاجدارش» بمیدان فرستاده جداست.
۲۶۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : طرف مربوطه
عنوان : جناب نادان
آقای پرسشگر نادان،
وقتی شما خودتون ادعا دارین که شاه از خمینی بهتر بود، و هزارتا دلیل و برهان هم میارین که اینو ثابت کنین، این یعنی شاه و خمینی از یک قماشن و سروته یک کرباس.
منتها اینیکی از اون یکی بهتره.
شایدهم در اثر نادانی اینا سوالات را مطرح می کنید؟
من به شما تبریک می گم که بالاخره فهمیدین که این دو جنکار ازیک قماشن. با انوهمه جهالت این توقیق بزرگیه.
شما جزو آدمهای معدودی هستین که خودتون نمی دونین چی میگین!
۲۶۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : این جانب
عنوان : آقای پرسشگر:
من هیچ علاقه ای به بحث های آقای مربوطه ندارم ولی گویا ایشان و بعضی دیگر از کاربران راست می گویند و شما در زمینه ی سیاسی خیلی نادانید. شما فرق دولت جانشین با آپوزیسیون را نمی دانید.
توه اییها و اعوان و انصار آنها هرگز جانشین حکومت ننگین پهلوی نبودند. آنها نوعی آپوزیسیون آبکی بودند وکار چاق می کردند. بقیه چرا، بودند. بنی صدر و بازرگان و آن آدمهایی که اسم برده اید کارورزان حکومتی بودند که جانشین حکومت شاه بود.
برای اطلاع شما عرض کنم همه ی نیروهایی که می خواهند دولتی متفاوت تشکیل دهند آپوزیسیون حساب می شوند. حکومت مورد نظر توده ای ها جمهوری اسلامی نبود از لاعلاجی، بدبختی و نداشتن شخصیت مستقل سیاسی به خمینی چسبیده بودند.
شما برای لیست درست زندانیان سیاسی زمان شاه بهتر است به اسناد خود ساواک که به آن اینهمه الفت و نسبت به آن مهر دارید مراجعه کنید. آمار ساواک دقیق تر است. مثلا شما نوشته ی آقای امیر اسداله خان علم را معتبر تر می دانید یا نوشته ی فردوست را که از تنور جمهوری اسلامی در آمده.
بعد از اینهمه مدت تاسف آورست که شما الف ب مسائل سیاسی را نمی دانید!
۲۶۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به پرسش و سفسطه ها
«شعبان بی مخ در زمان دولت مصدق استخدام شده − هزار لات اونوقتها استخدام میشدند اینهم یکیش. کی میدونست این شعبون بی مخ فرصت طلب معروف میشه. تازه مگه نخست وزیر و یا مصدق اونهارو استخدام میکرد. روزی صدتا لاتو فقط کاشانی مرتجع سفارش استخدام میکرد. شما ها بد جوری تاریخ رو به دلخواه خود میپیچونید. خوب بگید ببینم تا حالا چی دستگیرتون شده؟» و از دکتر صدیقی و قانون شکنی های شاه یاد می کند.
۱. در رابطه با شعبان بی مخ، چرا بقول شما «هزار لات اونوقتها استخدام میشدند اینهم یکیش» بود؟ مصدق برای رفع این معضل چکار کرد؟ هیچ جز اینکه او را تشویق و از او استفاده کند.
۲. در رابطه با شعبان بی مخ، بقول شما «تازه مگه نخست وزیر و یا مصدق اونهارو استخدام میکرد». به زندان نداختن شعبان بی مخ، تشویق و استفاده از او برای پیشبرد اهداف سیاسی و قطع نکردن حقوق ماهیانه او بوسیله مصدق بعنوان یک پاکدامن توجیه پذیر نیست همانطور که سکوت مصدق در برابر اعمال کاشانی که بقول شما «روزی صدتا لاتو فقط کاشانی مرتجع سفارش استخدام میکرد» قابل توجیه نیست. همکاری و استفاده ای که مصدق از یک تبهکارانی مثل شعبان بی مخ و کاشانی کرد، چه چیزی درباره مصدق به ما می گوید. این مطالب باید بوسیله پژوهشگران بی غرض و مرض کالبد شکافی شود تا معلوم شود که به چه دلایلی مصدق با این تبهکاران نشست و برخاست و معامله می کرده است.
تاریخ این چاقو کشان و لات ها و نقش آنها در سیاست و جامعه پیش از ۲۸ مرداد و بعد از آن باید مورد پژوهش قرار گیرد.
تا ما با تاریخ ایران به شیوه ای برخورد نکنیم که کشورهای پیشرفته جهان با تاریخ خود برخورد می کنند، ما نمی توانیم امیدوار باشیم که احزاب سیاسی موثر و پیشرفته ای عرضه کنیم که تاریخ مشترک ملی مان را مورد بهره برداری های سیاسی خود قرار ندهند. تاریخ را باید به متخصصین تاریخ سپرد تا بدون دخالت های فعالان سیاسی مورد پژوهش قرار دهند. فعالان سیاسی باید برای حفظ منافع ملی ایران دست از جعل و تحریف تاریخ ما بردارند. منافع ملی ما ایجاب می کند که ۱۰ ها نوع از تاریخ خود نداشته باشیم، هر یک طوری نوشته شده باشد که اهداف سیاسی گروه خاصی را دنبال کند. بازی کردن با تاریخ یک ملت کاری بس شنیع و تفرقه برانگیز است. احزاب و گروه هایی که ایران و ملت ایران و منافع ملی ایران را در قلب و منشور سیاسی خود دارند دخل و تصرف در میراث ایران نمی کنند. تاریخ میراث ۷۵ میلیون ایرانی است یعنی گنجینه تجربیات تلخ و شیرین اوست که دستبرد به آن از هر جنایت و دزدی و تجاوزی بدتر است.
تا زمانیکه گروه های سیاسی تاریخ را مورد سوء استفاده قرار می دهند و آنرا بهانه ای برای جلوگیری از افشای گذشته تاریک خود و یا تخریب رقیب و یا جلوگیری از هر اتحادی میان ایرانیان قرار می دهند همین دشمنی ها و کینه توزی ها باقی خواهد ماند و ما بجایی نخواهیم رسید. قیام/کودتای ۲۸ مرداد و یا این رژیم را ادامه رژیم گذشته خواندن، شاه را کاملا سیاه و مصدق را کاملا سفید جلوه دادن، رویداد ۵۷ را انقلاب شکوهمند ملت ایران خواندن....همه در این ۳۱ سال مانع نجات ایران بوده است که غیر قابل بخشش است. خانه ای در حال سوختن است و اهل نادان خانه بجای خاموش کردن آتش و نجات خانواده بجان هم افتاده اند بجای آنکه مهمترین و ضروری ترین کار را که نجات فامیل و ملک است را اول انجام دهند و بعد بر سر کله هم بزنند که اقلا نه کسی صدمه دیده باشد و خسارات به ملک محدود و قابل جبران باشد. حال بدبخت ساکنان مظلوم ملکی هستند که اقلیت ناچیز ولی قدرتمندی در میان آنها باشد که یا نادانند یا مغرض باشند و یا هر دو. این داستان ایران در ۱۱۰ سال اخیر است.
گروه های سیاسی را چه به تخصص تاریخ؟ مگر اجازه می دهند کسی که تاریخدان است علوم سیاسی به آنها بیاموزد که حالا خیال می کنند همه فن حریف هستند؟ در غرض ورزی خود چند تاریخ فروش را به استخدام خود در می آورند که تاریخ را از دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیکی آنها برایشان بنویسند و شایع کنند. اینگونه افسانه پردازی تاریخ نیست و در هیچ دانشگاه معتبری نتیجه گیری های آنها مورد تایید قرار نمی گیرد حال می خواهند پروفسور آبراهیمیان باشند چه مجد و چه سکولاریسم دینی سروش.
رقابت های سیاسی خود را به بعد از آزادی ایران واگذار کنید البته اگر ریگی به کفش ندارید. اگر سیاسی هستید نشان دهید که در سیاست تخصص دارید و برنامه ای برای نجات ایران دارید و نشان دهید که برای حفظ منافع ملی ایران بناچار باید با مخالفین سیاسی خود همکاری کنید البته با حفظ هویت جداگانه خود و نه با سیاست مسخره «همه با هم» تان که فاجعه ۵۷ را آفرید. شما ثابت کرده اید که نه تنها درک درستی از تاریخ دارید که ثابت کرده اید هیچ درک عاقلانه ای هم از سیاست ندارید. اگر نادان بودید می گفتیم نادانید و راهمان را می کشیدیم و می رفتیم ولی شما نادان نیستید بلکه مغرضید. چون هر سیاستمداری که منافع ملی کشورش را ارجح قرار می دهد راه حل ها در تفرقه و خاک پاشیدن به چشم ملت تشخیص نمی دهد. چه کسی شما را قیم ملت کرده که بگویید باید جمهوری یا پادشاهی بخواهد، باید حکومت دینی یا سکولار بخواهد، حکومت کمونیستی یا لیبرال بخواهد، بین مصدق، شاه، خمینی، بازرگان، بختیار، بیژن جزنی، مسعود رجوی، رضا پهلوی، فرخ نگهدار، بهزاد کریمی، ندا آغاسلطان،.... یکی را انتخاب و از او چشم بسته و کورکورانه دفاع کند و دیگران را دشمن خونی هم قبیله های خود بداند که سر نباید به تنشان باشد. انتخاب ابتدایی ترین حق یک شهروند است که با آن زاده شده است.
وظیفه روشنفکران است که فلسفه انتخاب و انتخاب آگاهانه و کورکورکورانه را به مردم بیاموزد. سیاستمدار و فعال سیاسی مرتجع را چه به این کارها. همه تخصص ها را شما مغرضان در یک کاسه کرده اید و آنرا مثل خاک پدر کرده اید و به چشم ملت ایران پاشیده اید. اگر مغرض نیستید، اگر تاریخ را نمی خواهید برای پیشبرد اهداف سیاسی خود مورد سوء استفاده قرار دهید، اگر منافع ملی ایران و نجات ایران برایتان اهمیت دارد، اگر براستی می خواهید ایران آزاد و دمکرات شود و حقوق بشر در آن رعایت شود باید مرزهای تخصص و وظائف فعالان سیاسی، متخصصین تاریخ و روشنفکر و روشنگران را از هم کاملا جدا کنید و بگذارید با تقسیم کار هر کس در آن رشته ای که تخصص دارد آزادانه فعالیت کند و انجام وظیفه کند. دخالت در کار یکدیگر را باید متوقف کنند. یک فعال سیاسی و یا یک اقتصاد دان را چه به تز دکتر هوشنگ صباحی؟ دکتر هوشنگ صباحی را چه به نتایج پزوهش های اقتصادی یک متخصص زمان شاه و یا ۳۱ سال اخیر که خوشایند او نیست؟
بنابراین، تاریخ را سیاسی نکنید و آنرا دستکی برای پیشبرد اهداف خود نکنید. وظیفه فعالان سیاسی و روشنفکران است که کسانی را که تخصص تاریخ را بعنوان یک رشته مجزا از سیاست برسمیت بشناسند و تز و رساله های تاریخ از دانشگاه های معتبر را به علت اینکه نتایج آنها در راستای اهداف سیاسی آنها نیست را نکوبند بلکه ارزشمند بودن آنرا تا زمانیکه عکس آن با تزی دیگر ثابت نشود را برسمیت بشناسند و با آن به ستیز نپردازند. درک کنند که کشورهای پیشرفته جهان دارای احزابی هستند که تاریخ را به متخصصین تاریخ در دانشگاه ها سپرده اند و بخود حق دخالت در کار آنها را نمی دهند.
این احزاب زیر سقف یک تاریخ مشترک ملی به فعالیت سیاسی خود می پردازند. فعالان سیاسی ایران باید به این درک برسند با تاریخ سازی های خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خود نه تنها کارنامه سیاسی سیاهی از خود بجا گذاشته اند که با تاریخ سازی های خود آن سقف مشترک که تاریخ یک ملت است را با دست خود در هم کوبیده اند که نتیجه اش این بوده است که احزاب سیاسی نتوانند به کارهای سیاسی سالم دست بزنند. نه تنها تخصص در تاریخ ندارند که تخصص در سیاست هم ندارند وگرنه با تاریخ بازی نمی کردند و از سیاستمداران و احزاب جهان پیشرفت در این ۳۱ ساله می آموختند و به کار می بستند. هیهات که فقط با ما بازی کردند. تاریخ ما را سیاسی، فروشی و ناموسی کردند و با اینکار بی کفایتی و بی درایتی خود را برای آزاد کردن ایران ثابت می کنند.
تاریخ را تا آزادی ایران رها کنید، با حفظ هویت جداگانه خود زیر یک سقف مشترک بنام منافع ملی ایران و نجات ایران کنار هم قرار بگیرید و گامهای بعدی را برای آزادی ایران و دمکراسی حقوق بشری را با یکدیگر از هم اکنون تمرین کنید. با استفاده درست از روشنفکران توده مردم را روشن، هماهنگ و کنار هم قرار دهید و مرزها میان مردم را از بین ببرید.
عرق ملی داشته باشید و از روشنفکران و سیاستمداران غربی بیاموزید که چگونه با مطالعه جوامع متفاوت در جهان و راز پیروزی برخی و شکست برخی دیگر به این درک رسیده اند که جوامعی که روشنفکرانش بر سر تاریخ خود به توافق نرسیده باشند نمی توانند سقف سالمی بر فراز مردم کشورهای خود برای اتحاد و همبستگی و پیشرفت و دمکراسی حقوق بشری بنا کنند. سیاستمداران و روشنفکران غربی بخوبی آگاهند که در میان جمع خود باید و حتما روشنفکرانی با تخصص های مختلف داشته باشند که هم در سطح مکرو و هم مایکرو (کل و جزء) به جامعه خود خدمت کنند. برخی از اینها نسخه های لازم برای برخورد با موانع و درمان معضلات به جامعه ارائه می کنند و برخی این نسخه ها را مورد نقد و بررسی قرار می دهند. هر دو گروه از طریق رسانه های گروهی با ملت خود ارتباط برقرار می کنند و نظرات خود را ابراز می کنند. داوری نهایی را به آنها واگذار می کنند.
تاریخ، سیاست نیست که به داوری ملی گذاشته شود، یک تخصص و کاری پژوهشی است که داوری آن با پژوهشگران متخصص این رشته است.
به پرسش یا سفسطه، پرسش شما بسیار اساسی و بنابراین بجاست. یک دانشجوی تاریخ و با شهامت چنین پرسشی را مطرح می کند. اکثر دانشجویان چنین پرسشهای پایه ای را از خود می کنند ولی چون فکر می کنند همه جز او جوابش را جز خودشان می دانند ازطرح آن خودداری می کنند. همین پرسشهایی که دانشجویان از طرح آن شرم دارند ناگهان بوسیله استاد دانشگاه عنوانی برای انشایی ۳۰۰۰ واژه ای می شود که بخشی از نمره نهایی پایان سال تحصیلی است. این تجربه شخصی منست. متاسفانه پرسشی در سطح دانشگاهی کردید ولی بدنبال پاسخی دانشگاهی نیستید.
پاینده ایران و ایرانیان راستین
۲۶۷۴۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
عنوان : کرمیت روزولت: بعد از کودتا با شاه ملاقاتی داشتم و شاه ضمن تشکر از من گفت: من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم
محمدرضا پهلوی بعدها در کتاب «ماموریت برای وطنم» ضمن استفاده از تعبیر قیام برای کودتای ۲۸ مرداد مینویسد: «گاهی این سوال طرح میشود که آیا دولتهای آمریکا و انگلیس در قیام تاریخی که در ۲۸ مرداد رخ داد، در برانداختن مصدق کمک مالی کردهاند یا خیر؟ هرچند من در حین انقلاب در خارج از ایران بودم ولی از جزییات امور اطلاع داشتم ولی انکار نمیکنم که شاید به منظور پیشرفت هدف این انقلاب ملی، وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شده باشد.» (محمود تفضلی، مصدق، نفت، کودتا، ص ۱۴۴).
کرمیت روزولت نیز در خاطراتش، بر قدردانی شاه از آمریکا به خاطر انجام این کودتا تصریح میکند: «بعد از کودتا با شاه ملاقاتی داشتم و شاه ضمن تشکر از من گفت: من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم... و هرگاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمههای من و پدرم پیدا کنم، بیدرنگ اعدامش خواهم کرد.» (کرمیت روزولت، کودتا در کودتا، ص ۲۱۴.)
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................
پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۶۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسش یا سفسطه
عنوان : سیاست شاه در برابر اسرئیل سرانجام خود اورا کله پاکرد
ناشناس گفت و پرسشگر و بیطرف و پنجاه ساله قبول کردند که شاه از مخالفان شاه و مردم بهتر بود!!!.
ناشناس گفت و پرسشگر و بیطرف و پنجاه ساله قبول کردند که شاه از مصدق بهتر بود. درنتیجه شاه از مردم که طرفدار مصدق بودند بهتر بود!!!.
ناشناس گفت و پرسشگر و بیطرف و پنجاه ساله قبول کردند که شاه از بیژن جزنی بهتر بود!!!.
ناشناس گفت و پرسشگر و بیطرف و پنجاه ساله قبول کردند که شاه هیچ وابستگی به امریکا و انگلیس و اسرائیل نداشت!!!.
ناشناس گفت و پرسشگر و بیطرف و پنجاه ساله قبول کردند که گلدامایر بطور محرمانه به تهران امد و با شاه بطور محرمانه دیدار کرد!!!. ولی راستی چرا محرمانه؟!!! مگر شاه ناشناس از همان موقع از اخوند و مردم و انقلاب میترسید؟ از ترس اعتراض و انقلاب مردم بود که به مردم نگفت؟!!!!؟ یا جرأت نداشت دستور اربابان امریکائی و انگلیسی را رد کند؟که به مردم نگفت؟!!!! چرا علیرغم مخالفت مردم متعصب و تحریک پذیر توسط خمینی و اخوندها، شاه باید به اسرائیل کمک میکرد و در مقابل کشور های مسلمان متعصب و بلوک چپ و شرق طرفدار فلسطین و اوارگان انها جبهه میگرفت؟که به مردم نگفت؟!!!! چه سودی از این بابت نصیب شاه یک دنده ناشناس و پر سشگر شد؟ ایا باز هم تقصیر مخالفان و کل مردم ایران انروز بود که شاه چنین سیاست خام و خطرناک را بی اعتنا به باورهای ملت خود اتخاذ کرد و فقط دشمن تراشی را برای خودش خرید؟!!!!.
شاه با همین کار کلیه طرفداران مسلمان و بالطبع متعصب و مذهبی و بیسواد، که دست کم شصت درصد مردم انزمان را تشکیل میداد بکل از دست داد. لابد اینهم تقصیر مصدق و چپی ها و روشنفکرهاست؟!!!!.
سیاست ناپخته و غلط شاه در برابر اسرئیل سرانجام خود اورا کله پاکرد و باعث اتحاد همه نیروهای مذهبی و ملی و چپ ضد اسرائیل علیه خود شد و در نتیجه عمارت انقلاب ارتجاعی خود را خود بدست خویش بنا نهادشد!!!!!!!!!!!
۲۶۷٣۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : تورج میرزا
عنوان : ...شعر
شهنشاهی که کارش بی اساس است
طرفدار زبونش هم قناس است
دوتا نوکر از او برجای مانده
یکی نادان یکی هم ناشناس است
۲۶۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|
از : طرف مربوطه
عنوان : چرا مخالفان شاه بمحض اینکه بقدرت رسیدند به جنایت ها و دزدی هایی که شاه را به آنها سالها محکوم می کردند رسیدگی نکردند؟
آقای نادان، اینکه جوابشو تا الان صد دفعه بهت دادن.
نادان، کودن، فراموشکار!
آنچه شاهان همه دارند تو تنها داری!
اونایی که بعد از شاه خائن بقدرت رسیدن در واقع جانشینان شاه بودن اومدن که ماموریت شاه رو به پایان برسونن. برای همین آخوندا تند تند آدمای مطلع دستگاه پهلوی رو که از اسرار جنایات و چرایی سقوط پهلوی خبر داشتن سر به نیست کردن. اون مدرسه ی کشتار اسمش چی بود؟ مدرسه علوی؟
وسیله ی اتصال دو تا رژیم آدمهایی مثل فردوست و قره باغی بودن.
سیاست انگلیس ایجاب نمی کنه که جاسوسای کار کشته ی خودشو از بین ببره، همه به مرگ طبیعی میمردن، بیچاره فردوست اینو بدیهی فرض می کرد و بهش اطمینان داشت، لذا بدستور ارباب موند و به خدمت آقایون آخوندا پیوست تا کار انتقال قدرت با مسالمت انجام بشه و کارها از کنترل خارج نشه. ولی وقتی ناریخ مصرفش برای جمهوری اسلامی تموم شد، جمهوری اسلامی اونم سربه نیست کرد. شاید در آون زمان بین آقای کنی و دولت فخیمه شکراب شده بود و توده ایها داشتنید چرخ دولت آخوندها به طرف مسکو می روندند.
آقای نادان، وقتی شما خودتون ادعا دارین که شاه از خمینی بهتر بود، و هزارتا دلیل و برهان هم میارین که اینو ثابت کنین، یعنی شاه و خمینی از یک قماشن و سروته یک کرباس. شایدهم در اثر نادانی اینا سوالات را مطرح می کنید؟
شما جزو آدمهای معدودی هستین که خودتون نمی دونین چی میگین!
۲۶۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹
|