از : داور
عنوان : پرسشگر از کدام اکثریت صحبت میکند؟
بنازم بچنین استدلالی «.. با ندانم کاری ها و کینه توزی های خودتان ده ها میلیون هم نسل تان و نسل های بعد از آنها را، بدنیا نیامده و تا امروز زنده بگور کرده اید و ول کن معامله نیستید...» و«..وای بحال شما که خود کرده را تدبیر نیست و فاصله شمای در اقلیت با مای در اکثریت پر شدنی نیست...» که فقط از صندوقخانه قبیل نادانی بیرون میآید که بعد از دیدن تظاهرات ۱۷ شهریور ۵۷ با هلیکوپتر از فراز شهر تهران، شاخ «خود گنده بینی و قدرقدرتی» اش شکسته شد. اکثریتی که «پرسشگر» از آن نام میبرد، هر کدامشان یواش یواش «پنچر» کردند و بزباله دانی تاریخ ریخته شدند.
۲۶۹٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : فرهنگ پرستش
آقای پرسشگر،
من باشما در مورد " حذر از بت سازی" و " پرهیز از بت پرستی " بسیار موافقم. این یک معضل تاریخی - فرهنگی است که انقلاب مشروطه می خواست روی آن خط بطلان بکشد. اما انگلیس رضا شاه را آورد و با احیای استبداد او را به بت تبدیل کرد و او با شلاق و چکمه پرستیدن خودرا اجباری و پرستش خانواده ی خود را موروثی کرد. شما به رسانه های سلطنت طلبان توجه کنید، هنوز پس از سه دهه، اعضای ریز و درشت خاندان جلیل بوسیله ی شنوندگان این رسانه ها پرستیده می شوند. من قصد اهانت به شما را ندارم. ولی خو دشما نه تنها "خاندان جلیل" بویژه رضا شاه را می پرستید بلکه بت های کوچکتری هم دارید که تشریفات و اداب پرستش را در معیار کوچکتر در مورد آنها بکار می برید: ناشناس، صاحبی، بقراط، میرفطروس. خوشبختانه چون گسترش اندیشه های آزادیخواهانه گزینه های متعددی برای شما کسانی که به بت پرستی گرایش دارند باقی نگذاشته است.
از طرف دیگر باور های مذهبی هم دوشادوش سلطنت طلبی و شاه پرستی سنت کهنسال پرستش را تقویت می کند.
ببینید آقای پرسشگر، طوری که شما با شخصیت های محبوب خود ( چه خاندان سلطنت چه پژوهشگران) بر خورد می کنید با برخورد کاربران دیگر این ستون فرق می کند. اغلب کار بران این ستون مثلا امیر کبیر و ستار خان و باقر خان، و مصدق و فاطمی و تختی و گلسرخی و ندا را ( در اندازه های متفاوت) شخصیت های ملی میدانند ولی آنها را از خطا مبری تلقی نمی کنند و اصلا گرایش پرستشگرانه نسبت به آنها ندارند.
فرهنگ پرستشگری یک فرهنگ باستانی در شرق است که آداب و رسوم و مختصات، و اژگان و مناسک خود دارد و در اقشار مختلف اجتماعی و نیز در خانواده بصور ت علائق پدر سالاری رعایت می شود. اجازه بدهید به صورت فشرده به مظاهری از این فرهنگ اشاره کنم.
دستگاه های سلطنت و دین است عالی ترین منصه ی ظهور این فرهنگ و عامل گسترش آن به شمار می آیند.
در زمینه ی سلطنتی بت با القاب آریامهر، خدایگان، علیا حضرت ، والاحضرت، والا گهر و.... و در زمینه مذهبی با عناوین حضرت، علیه السلام، امام و.... نمایندگی می شود، در ذهن و اندیشه ی بت پرستان نهادی شده است. صلوات و سرود شاهنشاهی از مظاهر این فرهنگ است. این فرهنگ با مبانی حقوق بشر، مدرنییسم، حقوق فردی و برابری انسانها مغایر است. حالا این شاه یا آخوند هرچه هم که " حسن نیت" داشته باشد حضور در راس هرم قدرت خودبخود اعلامیه ی حقوق بشر را زیر پرچم پریش قرار می دهد. احتمالا آقای داریوش همایون، یا مثلا آقای میرفطروس خودشان می دانند که احیای سنت پوسیده ی شاهنشاهی بهر شکلی شنا کردن خلاف جریان تاریخ است و انتساب مساله ی یک پارچگی و وحدت ایران به شاهنشاهی فقط عوامفریبی است. می بینید که جمهوری اسلامی یکپارچگی جغرافیایی را بهتر از شاه حفظ کرده است!
شما شاید متوجه نیستید، بسیاری از این دوستان در این ستون می کوشند به شما و آقای ناشناس بگویند که تا شما معادله ی برابری انسانها را با نسبت دادن یک قدرت خارق العاده به بت های خود بهم می زنید ، نه تنها روشنفکر نیستید بلکه با حزب الهی ها و عقب افتاده ترین جناحهای القاعده در یک رده ی اندیشگی قرار می گیرید.
این دوستان احترام به شخصیت های جامعه را در رابطه با موضع گیری آنها در برابر مردم تعیین می کنند. شجصیت در این فرهنگ محبوب می شود نه بت! مثل پدر ، مادر ،فرزند، آموزگار. من صادقانه بشما عرض می کنم که مصدق را مثل پدر بزرگ خود میدانم. پدر بزرگم بد اخلاق بود، گاهی پسرانش را کتک میزد. یک مرتبه خواست تجدید فراش کند اما مادر بزرگم الم شنگه باه انداخت و کل فامیل برآشفته شد و او نتوانست! در خانه دست به سیاه و سفید نمی زد. اما دخترانش را به مدرسه فرستاد . پسرش را برای تحصیل به فرانسه اعزام کرد. آدم "درستی" بود. مال کسی را ندزدیدو به زنش خیانت نکرد. مورد اعتماد دوست و دشمن بود. ملک و املاکی هم داشت. بچه های تمام "رعیت " هایش به درس خوان تشویق کرد و تسهیلاتی هم برایشان فراهم آورد. مباشر ش را وادار می کرد که در روستا برایی پسران کلاس دائر کند. پیش از اینکه رضا شاه زمینهایش را مصادره کند و غرور او را در هم بشکند برای خود کیا و بیایی داشت. ( بعد از آن به افیون پناه آورد) آدم خوبی بود ولی اشتباهاتی هم می کرد.
همه ی آدمها ی همینطورند، غیر ازبت ها.
بت ها از قدرت برای تامین و حفظ منافع خود استفاده می کنند؛ و عناصر ملی برای حفظ غرور ملی و تامین منافع اجتماعی. کسی که آن بالا نشسته است و حتی با حسن نیت حق رای وتصمیم گیری مرا ضایع می کند، انسان بودن مرا زیر سوال می کشد. من کاری به شما و غرور شما ندارم. اما همراه با ملیونها ایرانی دیگر این را تجاوز به ابتدایی ترین حقوق خود می دانم و محکوم می کنم. نگویید جامعه آماده نبود، شصت سال برای پدر و پسر فرصت کافی بودکه ایران را مدرن کنند و حق رای پایه ی این دیگرگونی است.
نگاه کنید همین اعلیحضرت شاهنشاه آریا مهر، تا بر اریکه ی قدرت تکیه داده بود کسی جرات نمی کرد به او بگوید بالای چشمت ابروست. خطا ناپذیر بود، حالا بعد از سی سال که سفرنامه ی پر خیانت و اشتباهش را تاریخ و یارانش گشوده اند، هنوز عده ای او را می پرستند و خیانتهایش را خدمت می پندارند و می خواهند فرهنگ پرستش را که شاه نماد آن بود با بازگرداندن سلطت به فرزندش باز سازی کنند!!؟؟
آقای پرسشگر، این فرهنگ و مناسبات "فرمانفرمایی شاهنشیخی"باید عوض شود. هرکس در جهت عوض شدن این مناسبات حرکت کند به شکستن بت ها و رهایی وطن ما کمک می کند. در غیر اینصورت :
آنکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آموزکار
۲۶۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به سفسطه. با تشکر فراوان از ناشناس
اگر فقط همین بخش را در نظر خود می آوردید و آنرا با درک درست می گفتید ارزشمند می بود. من فرض می کنم که شما در نظر خود به این بخش بسنده کرده اید و آنرا می پذیرم.
«از نسل خودتان بت نتراشید و نسلهای قبل را زنده بگور نکنید. نسل شما خیلی جوان است و احتمال اشتباه بسیار بالاست. از تجارب نسلهای قبل چه موفق و چه ناموفق بیاموزید».
من فرض می کنم که روسای دانشکده های تاریخ و استادان تاریخ مسئول، وظیفه شناس، خیرخواه و عاشق ایران و ایرانی این مهمترین پند را هم در سال اول و هم در پایان سال آخر به دانشجویان تاریخ می دهند. در هیچ رشته دیگری بجز تاریخ این پند بیشتر مثمر ثمر واقع نمی شود با این شرط که با این اصل استادان زندگی و کار کرده باشند وگرنه شعاری بیش نخواهد بود.
=======================================
با توجه به برخی از سفسطه های سفسطه و
با رجوع به کدی که ناشناس از آبراهامیان در یکی از نظرات خود آورده است و با رجوع به نکات انتقادی ای که در نظر جالب است، نه؟ از آبراهامیان آمده است و برداشت خودم از همین کد، باید بگویم که واقع بنازم به شصت «روشنفکر و مستقلی» مثل آبراهامیان که با حفظ ایدئولوژی خود توانسته تاریخ معاصر ایران را فرا ایدئولوژیکی و بدون غرض و مرض بنگارد!!!!!!!!!!!!!! او یک روز هم در دانشگاه های ایران آزاد با اینگونه نگاه و تاریخ نویسی دوام نخواهد آورد. خواهیم دید. حتی امروز اگر در دانشگاه های ایران با اینگونه گفتار و نوشتار حاضر شود با او دانشجویان همان خواهند کرد که با احمدی نژاد و لاریجانی کردند.
فقط در تخیلات خودتان آبراهامیان را در برابر مجید توکلی در یک بحث در مورد همین کد فرض کنید و فاصله خودتان با نسل ما را دریابید. قهرمان شما آبراهامیان و مجدها هستند؟ پس وای بحال شما که خود کرده را تدبیر نیست و فاصله شمای در اقلیت با مای در اکثریت پر شدنی نیست. آنوقت می گویید ما بت می سازیم، بت ما کیست؟ مصدق است، شاه است، خمینی است، مسعود رجوی، کیانوری، شاپور بختیار و رضا پهلوی و موسوی و کروبی .... مجید توکلی ها و طبرزدی ها و امیر انتظام ها و بنی صدرها هستند؟ شما ما را نمی شناسید، اگر اینطور فکر می کنید. بت یعنی سرپوش گذاشتن بر خطاها و کمبودهای آن بت و بدتر آنچه شما می کنید، کور کردن چشمان و بستن گوشها و خود سانسوریهایی که خودتان بر خودتان تحمیل کرده اید و بستن دهان کسانی که بطور علمی قصد نقد و بررسی آدمهایی را دارند که مثل همه آدمها جائزالخطا هستند. از این آدم هایی که شما طبق نحله فکری خود، از یک و یا چند تا از آنها برای خودتان بت ساخته اید.
روی سخنم در اینجا با همه آنهایی است که بت ساز و بت پرست هستند و کوچکترین نقد و بررسی ای را از مصدق و شاه و خمینی و موسوی و میرفطروس و آبراهامیان .... بر نمی تابند. آخر این چگونه طرز فکری است که شما دارید که طبق سلیقه تان، و نه بطور علمی و معقول، از یک شخصیت فرشته و از شخصیت دیگر ابلیس می تراشید و او را طبق آن ساخته و پرداخته خود بما جلوه می دهید؟ در هیچ دانشگاهی شخصیت های تاریخی را به دو گروه، زیر عناوین فرشته و ابلیس تقسیم نمی کنند که شما می کنید. شخصیت های تاریخی را یک به یک مطالعه می کنند و در هر مقطعی که لازم باشد او را نقد و بررسی می کنند، شرائط مکانی و زمانی و فرهنگی و خلقیات ....او را در نظر می گیرند و نقد و بررسی می کنند. در پایان مطالعه و یا تز هم نمی نویسند در بخش فرشته و یا ابلیس بایگانی شود و حق بازنگری هم به کسی داده نمی شود وگرنه کافر و محارب است. از این طرز فکر بیایید و از گوری که خود را زنده زنده به آن سپرده اید خلاص شوید و به آینده کشور بپردازید.
جای تاسف است که همه شمایی که بمن می تازید و غرق در تنفر و کینه درباره گذشته هستید، حتی یک جواب به درخواست فرید راستگو نداده اید. چرا؟ او خالصانه از همه ما خواسته است، که بحث را بسوی حالا چه باید برای ایران کرد سوق دهیم. آیا او هم شاهپرست است وقتی می گوید برای یک لحظه هم که شده تاریخ را کنار گذاشته به سیاست بپردازید، به آینده ایران فکر کنید، راه حل ارائه کنید. من و فرید راستگو درباره عوامل بازسازی....و درباره تاریخ معاصر اختلافات داریم و این اختلاف ممکن است هرگز برطرف نشود ولی هر دو نشان دادیم که علاقمند به بحث درباره آینده ایران هستیم. این بحث سیاسی است و نه تاریخی، این بحث به دیدگاه های ما از تاریخ ربطی ندارد. اگر سکولاریسم می خواهیم، اگر قانون اساسی تازه ای که در برگیرنده کل منشور جهانی حقوق بشر باشد دارد؟این چه ارتباطی به ۲۸ مردادی که ۵۷ ساله شده است و مصدق و شاهی که نیستند دارند. این چه ربطی به موسوی ای که ناظر قتل های گروهی بدستور خمینی بود دارد. باز هم بگویید ما از نسل های گذشته چیزی نیاموخته ایم. من با نسل گذشته و فعال سیاسی فرید راستگو به توافق رسیدیم که باید باب بحث سیاسی را الان باز کنیم. شما حتی با هم نسلان خود هم در ارتباط نیستید.
به ما پند می دهید که نسل های گذشته را زنده بگور نکنیم؟ شما خودتان با دست خودتان نه تنها خودتان را زنده بگور کردید که با ندانم کاری ها و کینه توزی های خودتان ده ها میلیون هم نسل تان و نسل های بعد از آنها را، بدنیا نیامده و تا امروز زنده بگور کرده اید و ول کن معامله نیستید. خوشبختانه در چنان اقلیتی هستید که نمی توانید در آینده سیاسی ایران اثر گذار باشید. الن دیگر ملت است که سرنوشت خود را رقم می زند چون به حقوق شهروندی خود آگاه شده است و این حقوق را می خواهد و ارتباطی بین این حقوق و جانبداری و یا دشمنی با مصدق و شاه نمی بیند.
پاینده باد ایران و ایرانی آزاده
۲۶۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : تاج الملوک:ملاقات با استالین
عنوان : استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت.
ملاقات با استالین
ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط ۲۲ میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسیها وآمریکائیها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران میدیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما مرحوم"یوسف استالین" شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.
خوب. شما میدانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی بزرگترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او " مرد آهنین" میگفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت " استالین" نبود جنگ به نفع هیتلر تمام میشد.
استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العادهای کردند و بیشتراز۲۷ میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.
استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او "یوسف یوسف زاده" وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران میباشد.
به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پیپ میکشید وهر دو سه جملهای که میگفت ویا میشنید با صدای بلند میخندید.
درخلال صحبتهایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجاها درس خوانده است؟
محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!
اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.
استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته میشوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.
البته همین آقای " استالین" که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!
درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود وریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شورویها اطلاع میداد.
تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری میکرد که این داستان را انگلیسیها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.
درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.
درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود.
برعکس هیتلرکه مدام پلکهایش را بهم میزد و دور اطاق راه میرفت و روی پاهایش چرخ میزد وحرکات عجیب وغریب میکرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود.
این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانیها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید.
موقعی که استالین با ما دست داد جملهای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند.
یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: " رفیق استالین میگوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟"
من گفتم: " دا"
استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: " رفیق استالین میگویند: " حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسیها را میداند..."
محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت" بله. انگلیسیها، فرانسه و آلمانی را صحبت میکنم.
استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.
دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: " رفیق استالین میگویند: ممکن است شما زبان امپریالیستها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشههای آنها مطلع بشوید!"
استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگرمی خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد.
اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.
استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!
استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت.
محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش میکردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: "من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند وتا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!"
بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستانهای صعب العبورو جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمانها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوریهای مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت.
وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: " آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!"
استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملتهای تحت استعماروسلطه امپریالیستها است وبطورکلی با حکومتهای فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!"
بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیستها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیستها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد.
ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیستها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیستها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.
البته استالین آلمان را هم امپریالیست میدانست ومی گفت این جنگ ) جنگ جهانی دوم( یک جنگ میان امپریالیستها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.
استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساختهای ؟!
ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.
ما از این حرفهای استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.
البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرفهای سرد استالین بود.
ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب میخوردند، راحت میخندیدند وپایشان را روی پایشان میانداختند و یا سیگار میکشیدند.
آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانهای به کارنمی بردند و فقط به او میگفتند: " رفیق استالین!" و این برای ما عجیب بود که روسها اینهمه نسبت به رهبر خودشانبیادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه داشت.
۲۶۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : محمدرضا در ایران بسبک ماکیاولی حکومت میکرد
حالا که بحث «قانون» وارد گشت، سوال اساسی که مطرح میشود اینست که آیا تمام مواد قانونی مندرج در اساسی کشور برای ریس مملکت (شاه و یا ولایت فقیه) محترم و قابل اجراء باشد، یا اینکه فقط آن بند قانونی، که «بنفع» خود میپندارند، بایستی مورد احترام همگی باشد؟. در قانون اساسی گذشته و حال همه مواد راجع به آزادی مطبوعات، آزادی وتجمع احزاب، عدم شکنجه و تجاوز و اعدام، آزادی انتخابات وووووو دقیقآ نگاشته شده، ولی از کودتای ۲۸ مرداد باینور همه این مواد قانون زیرپا و بلجن کاری کشیده شدند.احترام گذاشتن بحقوق حقه مردم یعنی آزادی و زندگی کردن آنان مندرج در قانون اساسی نه که کمتر از «حق» قانونی شاه برای حذف نخست وزیر نیست، بلکه بالاتر و از ارجعیت بالای برخوردار است. در زمانیکه ابتدایی ترین حقوق مردم پایمال میشد و زیر چکمه «اعلیحضرت» لگدمال میشد،هر دموکرات دیگری در آنموقع (اتحاد استعمارگران با ارتجاع دربار) ارزشی برای «فرمان عزل همایونی» قایل نمیشد. همانگونه که امروزه «اوامر» ولایت فقیه شامل آن میشود.
۲۶۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : تورج میرزاء خوش ذوق
جناب تورج میرزاء خوش ذوق، دستتان درد نکند که سرود هایتان بسیار قشنگ و بجا و در این صبح تعطیلی روز یکشنبه باعث انبساط خاطر جمع ایرانیان شد. امید است که لااقل اشعار شما باعث «بیداری» این جان نثاران بشود. البته تصور معرکه ای که در بالا «ناشناس» و در پایین آن بچه مرشد «پرسشگر» مشعول «دیالوگ» هستند بسیار جالب است. سلامت و موفق باشید.
۲۶۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : این جانب
عنوان : دمت گرم
دمت گرم تورج میرزا، دستت دردنکنه. شعرات معرکه هستن.
۲۶۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مرتضی ر
عنوان : تاریخ و سیاست
آقای پرسشگر، من قبلا باطلاعتان رساندم که تاریخ و سیاست پیونهای ناگسستنی باهم دارند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد. شما بازهم اصرار دارید که تاریخ و سیاست را باید از هم جدا کرد.
من قصد جسارت ندارم ولی همین یکدندگی های شما و پافشاری روی توهمات باعث شده است که شهرتی در زمینه ی نادانی برای خود کسب کنید. رشته ی تاریخ و سیاست در بسیاری از دانشگاههای دنیا درس داده می شود. عناوین زیر را گوگل کنید، خودتان متوجه می شوید.
شما واقعا باید از هموطنان سپاسگزار باشید که علیرغم پافشاری تان در یادنگرفتن و در بی اطلاعی باقی ماندن، انها صبورانه هنوز شما را راهنمایی می کنند.
همین پرسش یا سفسطه را که خطاب به شما نوشته بخوانید. نویسنده محتر مبا کمال احترام و به زبان ساده و با مثالهای خوب سعی کرده که شما را شیر فهم کند ولی شما دوباره همان حرفها را می زنید.
University of Oxford
Faculty of History
History & Politics: Course Structure
This joint degree has been established in the conviction that History and Politics can offer complementary approaches to past and present aspects of human activity. The degree not only enables students to set contemporary political problems in their historical perspective, but it also equips them to approach the study of the past with the conceptual rigour derived from political science.
In the first year the course centres on the history, political thought and political institutions of Britain and Europe. In the second and third years it is equally possible to concentrate on British and European themes. However, the presence of numerous options on the politics and history side on American, Asian, Commonwealth and African themes allows students to concentrate, if they wish, on extra-European papers as diverse as Modern Japan, Revolutionary Mexico or India, ۱۹۱۹–۱۹۳۹.
A special feature of the Oxford course is the chance to choose subjects very broadly across the two disciplines, so that it is possible to combine medieval historical options with the analysis of contemporary political systems. The expertise of a number of Oxford’s historians in the history of political thought, the thematic approach taken to the teaching of General History in the first year, and the emphasis placed on the interdisciplinarity in a number of the History papers strengthens the intellectual rigour of this course.
First Year (The Preliminary Examination)
Students will take four papers on which they will be examined at the end of the first year.
۱.
Either one of the seven papers in British History, or one of the four papers in General History (primarily European).
The British History periods are:
* ۳۰۰–۱۰۸۷
* ۱۰۴۲–۱۳۳۰
* ۱۳۳۰–۱۵۵۰
* ۱۵۰۰–۱۷۰۰
* ۱۶۸۵–۱۸۳۰
* ۱۸۱۵–۱۹۲۴
* since ۱۹۰۰
۲۶۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : تورج میرزا
عنوان : پرسشگر یا جالب
ای غلام شاه خائن جالب زار و نزار
گرلب ات از "جا "جدا شد "کش" به جای آن گذار!
صبحدم پرسشگری و شامگاهان جالبی
عشوه کم کن بچه بازان را در آوردی دمار
سنگ پای بی نوا از روی تو شرمنده شد
می کند سمباده را روی تو بی شک شرمسار.
این وقاحت ها ، جسارت ها، بلاهت های تو
مثل ظلم شاه مانـَـد تا قیامت یادگار
گر تو را با "حافطه" تیارای بحث و فحص نیست،
نا شناس ات را خبر کن، میرفطروس را بیار
خانم بقراط را سقراط خود پنداشتی
لاعلاجی ها ی تو ای خواجه ناید در شمار
هرکسی لاطائلاتت را شنید و خواند گفت:
آفرین بر معدن گچ، مرحبا ها بر حمار
پوزه ات را دوستان بر خاک می مالند، لیک
تو بمالی عضوی از اعضای شاه نامدار!
جالبا، کش جای لب بر نام تو زیبنده است
نام تو چون روز باشد بر خلایق آشکار
تورج میرزا
۲۶۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسش یا سفسطه
عنوان : پرسشگر و تعصب نسل خود..
پرسشگر، نسل قبل از شما امیرکبیر را ندیده اند ولی اورا قهرمان جنبش مدنی و تجدد خود میدانند و خواهند دانست. امیرکبیر بت نیست و مانند هر انسان دیگری اشتباهاتی داشت ولی در زمان خود حسن نیت داشت و مردم را بر شاه تقدم میگذاشت.
سل شما و بعد از شما مصدق را ندیده اند ولی اورا قهرمان جنبش ملی خواهی و تجدد خود میدانند و خواهند دانست. مصدق بت نیست و مانند هر انسان دیگری اشتباهاتی داشت ولی حسن نیت داشت و مردم را بر شاه زمان تقدم میگذاشت.
نسل بعد از شما شاه را ندیده اند ولی اورا قهرمان جنبش های مدنی و ازادیخواهی خود نمیدانند و نخواهند دانست. کما اینکه ناصرالدین شاه، مظفر، احمد و رضا شاه را هم اینچنین تلقی نمیکنند. انان با مردم خود نبودند. همواره مقابل مردم بودند و با ارتش و ژاندارمری و شهربانی و ساواک خود در مقابل مردم و اپوزیسیون و نقد و انتقاد و تفکر ازادی و ازاد منشی ایستادگی میکردند. مسلما کارهای اقتصادی هم میکردند که دردرجه اول جلو طغیان و اعتراض مردم را بگیرند و بر اریکه قدرت بمانند و حکومت و تخت و تاج خود را هم ادامه و هم موروثی کنند.
خود ایده موروثی حاکی از تفکر تبعیض نژادی انهاست که فقط خون انهاست که مقدس است و خدایی است و قادر است مملکت و ملت را بگرداند و بچرخاند. این همان چیزی است که مردم بر نمیتابند.
ریشه جنبش سبز کنونی در ضدیت ان با ولایت فقیه موروثی است! برخلاف انقلاب مشروطه، انقلاب ۵۷ فقط برای برانداختن ایده موروثی سلطنت بود و بهمین دلیل گفتند شاه باید برود. چون اگر شاه نرفته بود، ما اسیر رضا پهلوی به ارث رسیده از محمدرضا بودیم. اوهم بعد از دو روز سلطنت متوجه میشد که مردم ازادی میخواهند با او سر سازش ندارند.. او هم مانند پدر و جدش مقابل مردم میایستاد و باز مردم باید تاهمین امروز میجنگیدند که اینبار زیر بار پسر رضا نروند.... برخلاف نظر شما تمام نسلهای مردم ازادیخواه ایران میجنگند که زیر بار هیچ نوع بت و تقدس و شاه موروثی و حکومت ها و سلطنت های مادام العمری و بی نهایت زمانی نروند.....
تاریخ را موریخین براساس مکتوبات و نوشته ها و اسناد بدست امده و کشف شده مینویسند. سیاسی بودن ویا نبودنشون یا درست بودن یا نبودنش بعدا معلوم میشود. علم و عالم تاریخ از شرائط و مسائل زمان خودش تاثیر میگیرد. در زمانیکه برده داری عرف جامعه است مورخ نوشته و تاریخ خود را حول این ایده با غرور مینویسد و شما میتوانید نوشته اورا بخاطر طرفداری از برده داری نادرست و سیاسی تلقی کنید. اینکار شما ممکن است چشم شما را به سایر حقایقی که او بازگوکرده ببندد.
در کلام شما بوی تعصب بیش از حد نسبت به نسل خودتان و انکار تمامی نسلهای گذشته دیده میشود.
از نسل خودتان بت نتراشید و نسلهای قبل را زنده بگور نکنید. نسل شما خیلی جوان است و احتمال اشتباه بسیار بالاست. از تجارب نسلهای قبل چه موفق و چه ناموفق بیاموزید − شما به کمک ناشناس فقط با انها میجنگید!
۲۶۹۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|