از : پرسشگر
عنوان : به مرضیه خانم، من جواب سئوال شما را نمی دانم و نمی دانم چرا جواب شما را کسی نمی دهد، شاید آنها هم نمی دانند.
آقای راستگو در آخرین نظرش از همه خواست که مبحث را بسوی چه باید کرد سوق دهیم. چند نفر از شما جواب دادید که بمن ایراد می گیرید. من جواب دادم، شما بودید که عمدا بحث را به بیراهه کشیدید. نه در رابطه با مقاله نظر دادید و نه در رابطه با درخواست آقای راستگو که چه باید کرد. شما علاقه ای به حل مسئله ایران ندارید و کارتان شده به کپی کردن یک سری مطالبی که سندیت آنها زیر سئوال است. من وقت خواندن و بحث در رابطه «اسناد» شما ندارم. بحث تاریخی درباره گذشته است و آنرا به حال کشیدن و جانبداری از رفتگان کاری بود که شما شروع کردید و نه من که ایراد می گیرید.
فحاشی و دروغ پردازی و تخریب دگراندیشانی مثل الاهه بقراط و ناشناس و حتی بیطرف ها که با خود شما انقلاب کردند نشان می دهد که شما مبانی دمکراسی را هنوز بعد از ۳۱ سال درک نکرده اید. باید از خودتان بپرسید که چرا نسل های بعد از خودتان بیشتر بطرف ناشناس ها و الاهه بقراط ها کشیده می شوند. چرا گفتگوهایی مثل ۳۱ سئوال و ۳۱ سال را می خوانند تا با افکار و روحیات شخصیت هایی که در انقلاب شرکت کردند آشنا شوند. چرا گفتگوهایی درباره روند روشنفکری در ایران را بخصوص دهه های ۴۰ و ۵۰ را می خوانند. چرا مقاله مقصودنیا و سلیمی و مقدمه چگونه باید با تاریخ برخورد کرد باقر مومنی را می خوانند. چرا فیلهای جشن های ۲۵۰۰ ایران و جشنواره شیراز را مثل شما تکفیر نمی کنند. چرا وقتی عکس ها و فیلمهای خانوادگی از دوران گذشته را می بینند و درباره آنها کنجگاو می شوند را دوست دارند.
شما انتظار دارید همه مثل شما سرشار از نفرت نسبت به دوره و افراد و کشورهای بخصوصی باشند. این دیکتاتوری شماست که هنوز آنرا در خود نمی بینید. تعیین تکلیف کردن برای دیگران استبداد است. اگر تعیین تکلیف کنید یعنی شما مستبد هستید و شما مرتب اینکار را می کنید. من نمی خواهم از شاه و خمینی و مصدق و اسراییل و آمریکا و سرمایه داری متنفر باشم، مگر زور است؟ نه عاشق مصدقم و نه عاشق شاه و خمینی. واقع که فقط یک شخص بیمار انسان دیگری را بت می کند و انسان دیگری شیطان تا فقط یکی را بپرستد و دیگری را لعن کند. کسانی که حج می روند باید از یک طرف عاشق خدا باشند و او را بپرستند و از طرف دیگر مثل وحشی ها قلوه سنگ بر تکه سنگ بزرگی پرتاب کنند که برایشان نماد شیطان است. شما با تاریخ اینگونه برخورد می کنید. بیخود نیست که برای بت پرستان سنگسار زن و مرد آسان و توجیه پذیر و یک وظیفه شرعی می شود. کعبه من هیچ انسانی نیست و نماد شیطان هم ندارم که بسویش همراه با دیگرانی که قدرت تفکر خود را از دست داده اند سنگ پرتاب کنم.
شما هر کس را مثل خودتان فکر نکند و یا از شما جدا شود دشمن و ملعون می دانید، این چه طرز فکریست که به آن می نازید و ادای دمکراسی در می آورید. بیطرف و الاهه بقراط و عباس میلانی و ...همه با انقلاب بودند، یکی مسلمان دو آتشه و دو دیگر چپ چپ بودند. چه اشکالی دارد که حالا از کرده خود پشیمان شده باشند و دیگر با شما نباشند. مگر انسان حق متحول شدن ندارد و یا باید از شما اول اجازه بگیرد؟ برانگیختن احساسات دیگران بر علیه یک دشمن مشترک تاریخ مصرفش ۳۱ سال پیش تمام شد و الان خردگرایی و خرافه زدایی مد روز است و کسی که این مد را برگزیند به بت پرستی باز نمی گردد بلکه به بت شکنی خود ادامه می دهد. این کاری بود که آنهایی که ادای روشنفکری در می آوردند در دهه ۴۰ و ۵۰ نکردند که اگر کرده بودند و خود در آن غرق نمی شدند ما وضع بهتری داشتیم. خوشتان نمی آید نخوانید.
****************
به مرضیه خانم، من جواب سئوال شما را نمی دانم و نمی دانم چرا جواب شما را کسی نمی دهد، شاید آنها هم نمی دانند. من خودم یک عالمه سئوال بی جواب دارم.
۲۷۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مرضیه ش
عنوان : آقای پرسشگر
شما چرا سوال را با سوال جواب می دهید. من فکر می کنم که قاجارها و خانواده ی مصدق فئودال بودند و مصدق هم گویا از خانواده ی قاجار بودند و از طریق گرفتن زمینهای کشاورز ی مردم ثروتمند شدند. این در ایران رسم بود و رضا شاه کبیر هم همین کار کرد که البته می خواست آنها حفظ نماید آباد کند که از نظر من درست نبود. ولی شاه اصلاحات ارضی کرد و به مردم بر گردانید. ولی این چه ربطی به ارنست پرون دارد!؟ من می خواستم بدانم که آیا نظر دیگری غیر نظر ملکه ثریا و آقای فردوست در باره ی آقای پرون وجود دارد، حالا شما می گویید مصدق ثروتش را از کجا آورده است. شما را به خدا اینها که مربوط نیستند. حالا ای نظر من نسبت به ثروت اینهاست
پدر می گوید آقای فردوست یا به زور و یا از ترس نوشته یا دروغ می گوید ولی ملکه ثریا چرا؟
تازه پدر می گوید که اخمینی فردوست را اولش نکشتند که از قول او چیزی بنویسند بر علیه شاه، آیا این درست است؟
۲۷۲٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مسافر خسته
عنوان : طرفداری از استبداد، شه و شیخی ندارد
در اول نشر این نوشته جناب راستگو، هموطنی طی یادداشت کوتاهی تحت عنوان «: از آنهایی که قادرند در رابطه با این مقاله بحث کنند خواهش می کنم درگیر شعار دهنده های غیر پاسخگو و دروغگو نشوند و بحث خود را از آنها جدا کنند.
دو گروه در این بحث ها شرکت می کنند. یک گروه علاقه ای به بحث ندارد، دروغگو و غیر پاسخگوست. یک نظر را ده ها بار تکرار می کند و نظری جز به بیراهه کشاندن بحث ندارد. آن گروه را به حال خود بگذارید و به بحث درباره این مقاله و مباحث جانبی آن بپردازید. من علاقه زیادی به بحث این گروه دارم و نه گروه دروغگویان فحاش و غیر پاسخگو. مرسی. ۲۶۳۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۳۸۹.» . یک مسله اساسی را مطرح کرد وآن عبارت از اینست که در دام شارلاتانهای مواجب بگیر نباید افتاد و تمام سعی این جان نثاران در یک کلمه خلاصه میشود. «مشغول» کردن آدمها بجواب دادن باراجیفهایشان و در نتیجه «انحراف» از مبارزه اصلی ضداستبدادی آنان.
۲۷۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به جواب به آخرین پرسش، چرا فحش نثار نیاکان مصدق می کنی اگر اینهمه به او ارادت داری؟
مشکل بت پرستی. درمان آن چیست؟ آیا جامعه ای که بت پرست است می تواند به دمکراسی حقوق بشری دست یابد؟
نه، با فحش کار شما درست نشده و نمی شود. اگر اینگونه غیر علمی بخواهی حرف بزنی و بنویسی دانشجویان دانشگاه های ایران در آینده با شما چکار خواهند کرد؟ بفکر آینده خود باشید آقا/خانم پژوهشگر. عصبانی شدن ندارد محقق تاریخ معاصر ایران. باید همه شخصیت های تاریخی را از ریز ریزش گرفته تا درشت درشتش را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و همه ابعاد را بسنجیم. شاه و مصدق و خمینی که ناموس ما نیستند که با آنها برخورد ناموسی کنیم. اینها همه مسئولیت هایی را پذیرفتند در سطح کشوری و بسیار اثر گذار بودند. یاد بگیرید تاریخ را ناموسی نکنید و تاریخ را سیاسی هم نکنید. فحش دادن به شاه و مصدق و خمینی هم کسانی می دهند که جواب ندارند.
بقیه پرسشهایم را جواب نداده اید. موضع اکثر سران مشروطه و رضاشاه و شاه و ج.ا در برابر پی ریزی تجدد در ایران و زنان مشخص است ولی من از موضع مصدق اطلاعی ندارم. موضع او در این موارد چه بود؟
موضع خودتان را در قبال سه سلسله قاجار، پهلوی و آخوند به روشنی مشخص کردید ولی همانطور که بخوبی واقفید ایران تاریخی مدون ۲۶۰۰ ساله دارد و سیستم پادشاهی در طول این تاریخ بوده است بجز سلسله آخوندی. آیا موضع شما درباره همه حکومت هایی است که در این مدت آمده و رفته اند و یا محدود به همین سه حکومت می شود؟
لطفا بجای بردن فشار خونتان به بالا با خونسردی جواب دهید. در ضمن ما انقدر در ایران مورد توهین بسیجی ها قرار گرفته ایم که پوستمان کلفت شده است. ما در ایران با آن وضع نابهنجار ساکت نشدیم چه برسد به اینجا که لیبرال دمکراسی است و آزادی اندیشه و بیان آن حتی برای بسیجی ها هم محفوظ است. شما هرچه دل تنگت می خواهد درباره پهلوی ها بگو فحش و بده، ناموس من نیستند که بخواهم از آنها دفاع کنم. به مصدق نه تا بحال فحاشی داده ام و نه چنین می کنم چون آنرا زشت می دانم.
برخلاف بسیاری، خوشبختانه من با شاه و مصدق و رضاشاه فاصله زیادی دارم و آنها را بقول باقر مومنی به حال نمی آورم که جانب این و یا آن را بگیرم. آنها به تاریخ پیوسته اند درست مثل خمینی. آنچه از آنها مانده کارنامه هایشان است با یک اقیانوس ابهامات که باید روشن شوند. اگر شما با آن مشکل دارید من کاری نمی توانم برایتان انجام دهم وگرنه دریغ نمی کردم.
به جواب به آخرین پرسش، چرا فحش نثار نیاکان مصدق می کنی اگر اینهمه به او ارادت داری؟
یادتان باشد که با فحاشی و طفره رفتن و سفسطه صورت مسائل پاک نمی شوند و همه این پرسش هایی که من کردم کاملا موجه هستند و شما در همه جا و همه زنها حضور نخواهید داشت که امر و نهی کنید که چه مواضعی باید گرفته شود و یا چه پرسشهایی مجاز هستند و نیستند. این پرسشها خواهد شد و جوابهای مناسب خود را پیدا خواهند کرد.
۲۷۲٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : به خانم مرضیه ش
عنوان : انتظار پاسخ صادقانه از ساواکی ها و سلطنت طلبانی مثل ناشناس و پرسشگر نداشته باش
داستان پرون واقعیت دارد و شما میتوانید همان کتاب ملکه ثریا را مطالعه بفرمایید همه چیز دستگیرتان میشود و این دیگر دسپخت ماخالفان سلطنت نیست .شخصا برای انسانها احترام قائلم و اگر کسی صادقانه از یک روش حکومتی حالا جمهوری و یا پادشاهی باشد من خرده ای نمیگیرم و به نظرم در ایران اینده سلطنت جائی ندارد(نظر شخصی من) ما باید برای احزاب ملی و چپ و یا راست احترام قائل باشیم و احترام به معنی دفاع از انها نیست ولی سلطنت طلبان ایران حداقل اینهائی که اینجا مینویسند نشان دادند که اگر روزی دوباره قدرت بگیرند دمار از روزگار چپها و ملی گراها در میاورند خوب معلومه که چپها و ملی گراها حتا به همین دلیل هم باشد به هیچ وجه اجازه قدرت یابی سلطنت طلبان را در ایران نمیدهند. من حق احزاب مخالف سلطنت میدانم که با تمام نیرو به مخالفت با نظام سلطنت ویا نظامهای غیر انتخابی بر خیزند. شاهان و روحانیون امتحانشان را پس دادند امروز دیگر نوبت حاکمیت مردم ایران براساس رای ازادانه میباشد. دمکراسی وازادی در ایران از کانال سلطنت طلبان و اسلام گرایان نمیگذرد بلکه این نیروهای ملی و چپ دمکرات( نه دیکتاتور) هستند که میتوانند ایرانی ازاد و دمکراتیک بنا کنند و رضا پهلوی هم به عنوان یک شهروند ایرانی باید بتواند به ایران برگردد بشرطی که اموال بسرقت رفته از طرف خاندان پهلوی را به مردم ایران بازگرداند
۲۷۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : جواب به اخرین سوال پرسشگر دروغگو
عنوان : پرسشگر دروغگو وبی ادب اول از پاسخهای قبلی که دیگران دادند تشکر کن
اخه این سوال جدید هست و مگر کسی مدافع شاهان قاجار هست که حالا به این پرسش تو پاسخ بدهدخوب من جواب میدهم: قاجاریه همان گهی بودند که پهلوی بودندو پهلوی همان گهی بودند که حکومت اسلامی هست خوب طرفداران قاجار و پهلوی و حکومت اسلامی همه گه هستند و شامل جنابعالی هم میسوند, یعنی همه دزد بودند وخانواده مصدق هم مثل بسیاری از زمینداران ایران بودند که مصدق خود را فدای ملت ایران کرد و با ۲۰۰۰۰ دلار پول شخصی خود برای دفاع از منافع ملی ایران و ملی کردن نفت و بر علیه انگلیسی ها به دادگه لاهه رفت و تازه مصدق سرمایه اش را اگر هم از خیشاوندی با قاجار بدست اورده باشد ولی یک شبه مثل رضا خان قلدر و بچه هاش نبود حالا پس چرا نمیتوانی بفهمی که چرا مردم ایران برای مصدق احترام قائلند . مفهوم شد اقای کودن
۲۷۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : مرضیه خانم، آخرین سئوال های منهم مثل از شما هم آسانترند ولی کو پاسخگو؟
قاجارها و شاهزاده های قاجار مثل مصدق ثروت خود را از کجا آوردند؟
سئوال به این سادگی را نمی خواهند جواب بدهند. عجیب است؟
قاجارهایی که خزانه کشور را خالی کردند و برای سفرهایشان به اروپا مرتب از روس و انگلیس قرض می کردند کلا چقدر بود؟ این قرض را چه کسی پرداخت؟ مصدق؟ آیا اصلا قرض بالا آوردن خانواده سلطنتی اش و خالی کردن جیب ملت عذابش می داد یا برایش مهم نبود؟ در این رابطه ها چه کارهایی کرد؟
رضاشاه در مورد خزانه خالی کشور چه کرد، آیا اصلا کاری کرد یا نه؟
بگذارید تحقیق علمی مان را به همه گسترش دهیم و نه فقط به پهلوی ها. این منصفانه تر است و ملت حق دارد بداند هر کسی که آمد چکار کرد و چقدر دزدی کرد. و هر کدام که رفت وضع خزانه کشور چطور بود.
مرضیه خانم، آخرین سئوال های منهم مثل از شما هم آسانترند ولی کو پاسخگو؟
۲۷۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مرضیه ش
عنوان : از هم سوالم بی جواب ماند ۳
آقای ناشناس،
سوال من خیلی ساده است. من از توضیحات شما درباره اشپریر ممنونم . بسیار از آن یاد گرفتم. خواهش می کنم درباره ی ارنست پرون هم بنویسید. این برای من خیلی مهم است.
اصلا این آدم مرموز کی بود؟ شاه مملکت با باغبانباشی چه دوستی داشت؟ آیا پرون جاسوس شاه بود؟ اگر او را نمی شناسید لطفا بگویید.
۲۷۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : آیا مصدق به مسائل زنان و سرمایه گذاری در مدرن کردن ایران پرداخت و یا نه؟ ثروتش را از کجا آورد و با آن چه کرد؟
مصدق و دیگر مالکین وقت ثروتشان را از کجا آوردند و با آن چکار کردند، آیا کشاورزی زمان خود را مدرن کردند، آیا در صنایع مدرن دیگر سرمایه گذاری کردند، اگر نه، چرا؟
مصدق چقدر ثروت از خود به جا گذاشت و این ثروت به کی رسید؟
مصدق چه مقدار از ثروت خود را در صنایع مدرن سرمایه گذاری کرد، چه صنایعی؟
**************************
پیش از ورود رضاشاه به صحنه سیاسی و در دوران رضا شاه:-
نظر و سیاست مصدق درباره زنان که ۵۰ درصد هر جامعه ای است چه بود؟ برنامه هایش برای زنان چه بود؟
درباره ایجاد مدارس و دانشگاه ها و گسترش آنها در کشور چه برنامه ها و نظراتی داشت؟
درباره ایجاد دیگر نهادهای مدرن مثل اداره آمار، بانک، بهداشت....چه برنامه هایی و نظرهایی داشت؟
*********************
آیا مصدق به مسائل زنان و سرمایه گذاری در مدرن کردن ایران پرداخت و یا نه؟ ثروتش را از کجا آورد و با آن چه کرد؟
۲۷۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : نگاهی به کتاب «نقد و تحلیل جباریت»
نگاهی به کتاب «نقد و تحلیل جباریت»
م. ر.
نوروز امسال توفیق یافتم تا خواندن کتاب «نقد و تحلیل جباریت» نوشته «مانس اشپربر» را تمام کنم. این روانشناس آلمانی این کتاب را در سن ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی (هفتاد سال پیش) یعنی پیش از آن که هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیش بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده اش نه تنها مجبور شد برای مصون ماندن از خشم نازیها، به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروانشان حتی از دست زدن به این کتاب هم پرهیز می کردند.
در ایران هم این کتاب توسط کریم قصیم به زبان فارسی ترجمه و در سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است. به علت استقبال از کتاب، ظرف یک سال به چاپ سوم رسید و پس از چاپ سوم همین کتاب در سال ۱۳۶۴ بود که پس از سه سال فعالیت، انتشارات دماوند تعطیل شد.
اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار جباران، نشان می دهد که جباران به خودی خود جبار نمی شوند بلکه آنها محصول رفتار توده هایی هستند که خلق و خوی جباریت بخشی از وجود آنهاست. برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده ها از بین برود.
اشپربر نشان می دهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول می یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می کند به گونه ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می شود. در واقع از نظر اشپربر، جباران بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی توده ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می شود.
اشپربر با دسته بندی انواع ترس نشان می دهد که جباران دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی جباران محصول ترس عمیقی است که در وجود آنها نهفته است. او از قول افلاطون می نویسد «هر کس می تواند شایسته صفت شجاع باشد، الا فرد جبار». و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می دهد که جباریت ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می شود. و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ....) نمود دارد. اما وقتی احاد توده های شخصیتاً جبار در عالم واقع با یکی از جباران همراهی می کنند و او را حمایت می کنند، از او یک حاکم به تمام معنی دیکتاتور می سازند.
اشپربر نشان می دهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل می شود و آنگاه توده ها برای ارضای حس نفرتشان از عده ای، جباری را یاری می کنند تا آنان را نابود کند. و بعد دوباره زمانی می رسد که توده ها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری به چوبه دار می سپارند.
او به زیبایی نشان می دهد که چگونه جباران با ساده کرده مسائل پیچیده زندگی، راه حل های عامه پسند ـ اما غیر قابل اجرا ـ می دهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایده های خود نیستند چرا که آموخته اند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی می توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند اند و نمی گذارند تا آنها به اهدافشان برسند.
۲۷۲۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|