یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۵) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : unknown

عنوان : "نماد مبارزه با بیگانگان"عضو مجمع ادمیت
دکتر مصدق درجامعه آدمیت

مصدق در ۲۰ جمادی الاول سال۱۳۲۵ قمری در سن ۲۵ سالگی به عضویت این محفل در آمده و سوگند نامه آن را امضا نمود .

دکتر مصدق خود در خاطرات خویش به هیچ وجه به این مهم اشاره نمی نماید . اولین بار در سال ۱۳۴۲ دکتر فریدون آدمیت فرزند عباسعلی آدمیت ( گرداننده جامع آدمیت ) با انتشار سوگندنامه مصدق در کتاب /"فکر آزادی/" اقدام به افشای این راز می نماید.

آقای اسماعیل رائین نیز سوگندنامه فوق را در صفحه ۶۴۰ کتاب /"فراموشخانه و فراماسونری در ایران/" که از معتبر ترین کتب در این زمینه می باشد درج می کند.

/"دکتر محمد مصدق که به علت سوابق مبارزاتی ، رهبر جبهه ملی گردید و نقش اقلیت را خوب ایفا می کرد و بالاخره برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت ، نخست وزیر گردید ، عضوی از شبکه فراماسونری بود و قسم نامه داشت ، ولی در اوج مبارزات ملت کسی به این راز وقوف ندشت و اولین بار در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی ، کتاب فکر آزادی با انتشار سند قسم نامه او پرده از این مهم برداشت/"۴

بعدها در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۴۴ در پاسخی که مصدق به نامه ایرج افشار می دهد عضویتش را در در جامع آدمیت تائید می نماید
۲۷۶٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مصدق پرستان
یکی از «مصدق پرستان» مشهور آقای دکتر محسن قائم مقام اهل نیویورک هستند که مثل رفیق شفیق شان دکتر پرویز داورپناه، ایضا جبهه بی خاصلیت ملی، سلسله مقالاتی را در سایت ایران امروز می نویسند. سایت ایران امروز خیلی به اینهایی که شاه و رضاشاه را می مالند حال میدهد. حالا اگر دو کلام حرف حساب می زدند آدم کفرش در نمی آمد. ایشان در همان مقاله اعتراض دارند که چرا در حالتی که حزب توده از کودتای ۲۸ مرداد اطلاع داشته است توسط شاخه نظامی خود پیش دستی نکرده و برای جلو گیری از کودتا دست به ترور نزده است. (نظر به اینکه صفت کودتا بر آن واقعه نزد عموم آشناست و ما هم زیادی ملا نقطی نیستیم میگیم کودتا).

ایشان می نویسند؛«سوال این است که حزب توده با سازمان افسریش هیچ کاری که جلوی کودتا را بگیرد انجام نداد. مسول سازمان افسری خسرو روزبه بود ایشان در مسولیت " کمیته ترور " ، بروایت دکتر فریدون کشاورز در " من متهم میکنم " ، از جمله محمد مسعود، مدیر شحاع و مردمی روزنامه مرد امروز، حسن لنکرانی از فعالین حزب توده و محسن صالحی از فعالین دانشجوئی حزب را شخصآ بقتل رساند، و کسی هم پس از برملا کردن این اسرار آنرا انکار نکرد و مورد سوال قرار نداد . با توجه باین سوابق امر ، آیا مسول سازمان افسری جزب نمی توانست دستور ترور زاهدی ، شاه و تیمور بختیار را به افسران حزبی که آجودان های ایشان بودند بدهد؟».

خیلی جالب است، حقیقتا بسیار جالب است. عضو جبهه ملی «مستوره و اسطوره ی دمکراسی و عدم خشونت و حقوق بشر» برای دفاع از دولت ملی دکتر مصدق و برای «حفاظت از دمکراسی» ترور و آدم کشی را تجویز می کند! این یکی از آن دم خروسهای جالب بود که نشان میدهد مخالفان شاه حتا جبهه ملی های شان یک پا آدمخور بودند.

آقای قائم مقام عزیز، شما که این گونه قلب تان برای دمکراسی می طپد که ترور را بر علیه رژیم مدرن محمدرضاشاه تجویز می کنید چرا چنین توصیه ای را در مقابل جمهوری اسلامی توصیه نمی کنید؟

ظاهرا پاسخ شما این است که؛« تجربه نشان داده است که ترور و خشونت راهی نیست که یک هوادار دمکراسی انتخاب کند». اما پاسخ واقعی این است که شاه زیادی شماها را لوس کرد و شما ها بزتان را برایش بردید روی کوه بستید اما جمهوری اسلامی در مقابل شما ها «چوب تر» را بلند کرد و آنچنان زد و تحقیر تان کرد که هنوز هم دست از دعاگویی امام بر نداشته اید و برای «آقای خاتمی و اصلاح طلبان» کلی غش و ضعف میروید. هنوز هم وقتی صحبت رژیم شاه و دکتر مصدق پیش می آید چشم های تان را می بندید و خود را در سالهای طلایی ۳۲ تا ۵۷ تصور می کنید و با همان احساس لوس و ننر می اندیشید و می نویسید. اینقدر لوس هستید که مثل جوانهای بی تجربه حالی تان نیست که چی می نویسید!!

اگرچه استثنائا این حرف از قلم آقای قائم مقام پریده است اما کم نیستند اعضای جبهه ملی که حزب توده را بارها بخاطر عدم مقابله با کودتا شماتت کرده اند. واقعا آدم از این همه تازه کاری در سیاست به حیرت می افتد. به اینها باید گفت «ای خوش باورهای هالو... بروید خدا را شکر کنید که کودتای دست راستی عمری دوباره به شماها داد. همگی تان پس از مدتی تبعید و زندان که رژیم شاه کلی در زندان هم به شماها احترام گذاشت نازتان را کشید تا به سرکارهای تان باز گشتید و به مقامات بالا و شغل های نان و آب دار رسیدید و طلب پدرتان را هم از شاه پیدا کردید».

آقا خیال می کند که حزب توده شاخه افسری اش را برای دفاع از «دموکراسی متعفن غربی» و رهبر اشرافی پر ادایش دکتر مصدق به خدمت گرفته بود که بخاطر دفاع از او دست به ترور بزند!! آخر ای ساده لوح ح ح ح !! اگر حزب توده با کودتای دست چپی اش قدرت را بدست گرفته و حکومت پرولتاریایش را برپا کرده بود که شماها را پای همان دیواری می گذاشت و تیرباران می کرد که کارگزاران رژیم شاه را!

واقعا خیال می کنید که کودتای پرولتری تفاوتی بین شماها و دستگاه شاه قائل می شد؟ آیا واقعا درک این حقیقت تا این حد مشکل است یا من حکومت پرولتاریا را اشتباهی فهمیده ام؟ آقای قائم مقام... اگر کودتای ۲۸ مرداد رخ نداده بود، حزب توده با کادر افسری اش کودتا می کرد و چه بسا همین رفیق شفیق تان بابک امیر خسروی، بجای تعارف تکه پاره کردنهای اینترنتی امروزشان، همان دیروز در جوانی و در خدمت به پرولتاریای جهانی پس از تیرباران شمای «بورژوا کمپرادور» خود تیر خلاص به شقیقه شما و سایر سروران در جبهه ملی شلیک می کرد. «سرور» عزیز اگر امروز بجای نابود شدن در کودتای دست چپی سالم و قبراق با آقای امیر خسروی مشغول تعارف تکه پاره کردنهای سیاسی هستید، هردوی تان این را مدیون ۲۸ مرداد هستید. آخر یک جو انصاف هم خوب چیزی است! خیلی، کوری سیاسی، خوش باوری تا حد بلاهت سیاسی میخواهد که ماهیت انقلاب سرخ سوسیالیستی را که در انقلابهای خونین آن زمان در نیروهای رادیکال کشورهای جهان از جمله در حزب توده و شاخه نظامی آن وجود داشت را نظر نگیرد. کینه و دق دلی نسبت به شاه آنقدر در دل حضرات قوی بود که صلاح خود را هم نمی توانستند تشخیص بدهند و هنوز هم نمی توانند. اگر شاه نیز مانند رژیم اسلامی شماها را با تحقیر تا پشت دروازه های ایران دنبال می کرد و بیست سالی به تبعید تان می فرستاد که مثل امروز ما برای وطن تان له له بزنید حالی تان می شد که یک من ماست چقدر کره دارد و مثل امروز هوادار «اصلاح طلبان» رژیم پهلوی می شدید و ترور سپهبد زاهدی و بقیه را خشونت می نامیدید و مانند امروز که دعا گوی خاتمی هستید دعاگوی بارگاه اعلیحضرت می شدید.

شما حضرات، و البته امثال شماها، مصداق همان «تا نباشد چوب تر» هستید. محمدرضاشاه مرد روزهای عمل نبود اگرنه شماها را آن گونه که سزاوارش هستید درست میکرد

. داریوش همایون در کتاب «دیروز و فردا» تعریف می کند که یک بار در تبعید پس از انقلاب به یکی از این حضرات برخورد می کند و در حین گپ طرف میگوید راستی چرا این شاه شما تا شلوغ شد ول کرد رفت؟ داریوش همایون در پاسخ می گوید؛ خوب شما گفتید برود. طرف گفت؛ حالا ما گفتیم برود، او چرا رفت!؟

این گفته اعترافی است بر اینکه «ما عقل مان نمیرسید، او که می فهمید چرا گذاشت ما این بلا را بر سر خود بیاوریم؟». هرچند سخن به ظاهر منطقی است اما در باطن ضرر بزرگی دارد که نمی گذارد ما راه برویم و زمین بخوریم و ایستادن و راه رفتن را یاد بگیریم. این انقلاب به ما بچه های لوس و ننر محمدرضاشاه فهماند که یک من ماست چقدر کره دارد. (راستی حالا که حرفش شد من مدتهاست گیر این هستم که بدانم یک من ماست چقدر کره دارد. آیا کسی اندازه گرفته؟ اگر جواب این معما را بدانیم، همه مشکلات ایران حل میشود!!).
۲۷۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مصدق برای ما بت نیست بلکه نماد مبارزه با بیگانگان میباشد

عنوان : سوال بسیار جالبی است ولی تو توان فهم انرا نداری
پرسشگر میپرسد "چرا او(دکتر مصدق) مورد انتقاد شدید قرار نگرفت؟ سوال جالبی است ولی دلیلش این است که شاهنشاه شما انقدر نوکر بیگانه بود و انقدر با مردم بیگانه بود که مردم در مقابل جنایتکاری مثل شاه و رضا شاه دیگر نمیایند به مصدق انتقاد کنند. مصدق بت نبود ولی میهن خود را از یوغ بیگانگانی که با شاه شما ساخت و پاخت داشتند ازاد کرد. تو واقعا کودنی و یا خود را به کودنی میزنی وگاهی هم دروغ میگوئی وگرنه خیلی راحت است که این را بفهمی که مردم ایران از نقاط ضعف اندک مصدق وهرکس دیگری که با مردم باشد میگذرند اما از جنایات نو کر بیگانه نمیگذرند. یک مثال دیگر میزنم که مربوط به زمان حال میباشد وان اینکه چرا مردم امروز بجای انتقاد از خاتمی به احمدی نژاد و خامنه ای میپردازند خوب بخاطر انکه با تمام انتقادی که به خاتمی دارند ولی رژیم جمهوری اسلامی را دشمن خود میدانند. در رابطه با مصدق هم مردم نشان میدهند که بین خدمت گذاران به میهن و خائنین تفاوت قائلند و از ضعف های خدمت گذاران به مردم میگذرند ولی از خیانت جنایتکاران نمیگذرند.اگر شاه هم بجای هم پیمانی با بیگانگان به مردم ایران خدمت کرده بود مردم اورا بیرون نمیکردند. او نوکر بیگانگان بود و بیگانگان دمش را مثل موش مرده گرفتند و بخارج از کشور پرتاب کردند.مردم ایران میدانند مصدق از خانواده قاجار بود و روستای احمد اباد هم به خانواده مصدق تعلق داشت ولی یک روستا که به خانواده ایشان ارث رسیده بود کجا و غصب ۶۰۰۰ روستا واملاک مردم کجا. تازه من میتوانم انتقادهای دیگری که به مغز علیلت خطور نمیکند هم از مصدق بکنم ولی انتقادهای ما به مصدق در درون خانواده بزرگ ملت ایران است و کمکی به شما که میخواهید از ساواک وشاه اعاده حیثیت کنید نمیکند. شاهان خاندان پهلوی خودشان صف خود را از مردم ایران جدا کردند
۲۷۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس

عنوان : «من میخواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم..»
ما میدانیم که شما جناب پرسش گر بسیار دوست میداشته اید روی اسفالت خیابانی راه بروید که توسط چکمه پوشان یانکی و یا روسی با تصرف میهن ما برای عناصری امثال شما جان نثاران ساخته میشد.اگر «نقل قولی» از کسی مینمایی، سعی کن «تصرفی» در اصل آن آگاهانه و یا ناآگاهانه بعمل نیاری. «..من میخواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم..»(دکتر محمد مصدق). این جمله نهایت وطن دوستی مصدق را برعکس محمدرضا خاین و وابسته میرساند. منهم با نهایت سختی مالی حاضرم زندگی فقیرانه را داشته باشم، تا مثل جان نثاران موجب بگیر این و آن لاشخور و جنایتکار باشم. طبع همه باندازه طبع شما پایین نیست.
۲۷۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : اگر به مصدق واقعا ارادت دارید هر چه زودتر سخنان مصدق در مجلس چهاردهم را تکذیب کنید.
با تشکر از ناشناس، از مخالفان او درخواست می شود در برخورد با ناشناس دفاعیه ای از مصدق تهیه کنند که همه نکاتی که ناشناس بر علیه مصدق ذکر کرده است را رد کند و یا توضیحی ارائه دهند. البته اگر قادر باشند چنین دفاعیه ای تهیه کنند که من شک دارم ولی اگر بواقع راست می گویند باید بتوانند براحتی از عهده چنین کاری برآیند.

برای من بواقع شوک آور است که مصدق در مجلس چهاردهم در جمع نمایندگان ملت و روشنفکران وقت سخنان زیر را بگوید و نه در آنزمان و نه هیچوقت مورد انتقاد شدید قرار نگیرد و به انزوا رانده نشود. سخنان مصدق:-

«دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دیدن عقیده و ایمان و رجال مملکت را از بین برد. املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل ۸۲ قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل کرد. برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود. چون به کمیت اهمیت میداد بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت. سطح معلومات تنزل کرد. کاروان معرفت بر اروپا فرستاد نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد.

اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج می شدند حجاب رفع می شد چه می شد؟ رفع حجاب از زنان پیر و بی تدبیر چه نفعی برای ما داشت؟!

اگر خیابان ها اسفالت نمی بود چه می شد؟ و اگر عمارت ها و مهمانخانه ها ساخته نشده بود، به کجا ضرر می رسید؟

من میخواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم.»

چرا او مورد انتقاد شدید قرار نگرفت؟ این سخنان او نشان می دهد که او هیچ علاقه ای به مدرن کردن ایران نداشت و در هر فرصتی چوب لای چرخ برنامه های تجدد گرایانه در ایران می کرد. در رابطه با این سخنانش من از شما می خواهم که صریحا اعلام کنید که مصدق چنین حرف هایی را نه در مجلس زده و نه در جایی دیگر و نه هرگز چنین افکاری در ذهنیت او شکل گرفت. تا زمانیکه شما قادر به اینکار نباشید نه تنها من بلکه هر ایرانی دیگری هم که از آن اطلاع یابد مصدق از چشمش بطور کل خواهد افتاد. اگر به مصدق واقعا ارادت دارید هر چه زودتر سخنان مصدق در مجلس چهاردهم را تکذیب کنید.

=======================================

نقل قول از مصدق:-

«اگر خیابان ها اسفالت نمی بود چه می شد؟ و اگر عمارت ها و مهمانخانه ها ساخته نشده بود، به کجا ضرر می رسید؟»

ملیون نظر بدهند که واقع «چه می شد» و «به کجا ضرر می رسید». من و دوستانم منتظر جواب شما به این دو پرسش مصدق هستیم تا در آرشیو خود آنرا در کنار سخنانش به ثبت برسانیم.
۲۷۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حسین خطیبی نایب رئیس وقت مجلس شورای ملی

عنوان : نمونه ای از همکاری روشنفکرنماهای درباری در تصویب کاپیتولاسیون وباز کردن راه ارتجاع خمینی به عنوان نماد مخالفت با بندگی ملت ایران
توضیح اینکه قرارداد کاپیتولاسیون در ۱۳ مهر ۱۳۴۲ در کابینه امیراسدالله علم و در سوم مرداد ۱۳۴۳ در مجلس سنا و در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ در بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی تصویب شد. خمینی در چهارم ‌آبان آن سال به افشاء ماهیت قرارداد پرداخت و در ۱۳ آبان همان سال توسط دولت حسنعلی منصور تبعید شد. منصور نیز ۲ ماه و نیم بعد در اول بهمن ۱۳۴۳ ترور شد.
در این رابطه آقای حسین خطیبی نایب رئیس وقت مجلس شورای ملی خاطرات خود را چگونگی تصویب کاپیتولاسیون در مجلس را تشریح کرده است. باهم اظهارات ایشان را می‌خوانیم :


شب هنگام مهندس ریاضی [رئیس مجلس] به من تلفن کرد که فردا جلسه را باید شما اداره کنید... دستور جلسه را پرسیدم، معلوم شد چند لایحه عادی و کم اهمیت است... فکر می‌کنم مهندس ریاضی که از جریان امور اطلاع داشت شاید نمی‌خواست خودش جلسه را اداره کند. از این رو تمارض کرده بود. این استنباط من است که بعد از روشن شدن قضایا... بر من معلوم شد... .
آن طور که می‌دانم این لایحه را ابتدا در کابینه علم پیشنهاد کرده بودند و فکر می‌کنم علم جرأت نکرد آن را مطرح کند. بعداً هم که من این لایحه را خواندم دیدم یک موضوع بی‌ربطی بود که امریکایی‌ها برای تصویب آن به کابینه علم فشار زیاد آوردند تا در دوره فترت مجلس به تصویب برسد و خیلی علنی نشود. گو این که بعداً می‌بایست به مجلس بیاید. اما علم زیر بار نمی‌رفت. ‌او و خانواده‌اش از قدیم به انگلیسی‌ها وابسته بودند. علم یا نمی‌خواست یا عقیده‌‌ای به آن نداشت یا آن که می‌دید چون باید کنار برود، تصویب آن را به صلاح خود ندانست... .
به هر صورت جلسه آن روز تشکیل شد ... . یکباره دیدم منصور با کلیه وزیران کابینه وارد مجلس شدند، تعجب کردم زیرا لوایح موجود اهمیتی نداشت که همه کابینه درجلسه حاضر شوند. پس از لحظاتی بی‌مقدمه دکتر ناصر یگانه که وزیر مشاور در امور پارلمانی بود برخاست و با قید سه فوریت تقاضا کرد این لایحه در دستور قرار گیرد. غافلگیر شدم... بر طبق آیین‌نامه مجلس، اگر هیأت دولت با قید فوریت؛ تقاضای تغییر دستور جلسه مجلس را می‌‌کرد می‌بایست در مورد آن رأی‌گیری شود و اگرتصویب می‌شد، دستور جلسه تغییر می‌کرد و تقاضای دولت مقدم بود. رأی گرفتم اکثریت موافقت کردند؛ چون اکثر نمایندگان عضو حزب ایران نوین بودند و به این ترتیب لایحه مطرح شد.
پس از آن که کلیات لایحه مطرح شد مخالفان که تعدادشان زیاد بود یکایک پشت تریبون آمدند و به تفصیل بر ضد این لایحه صحبت کردند... و من به خاطرم هست که صادق احمدی یکی از دوبیتی‌‌های باباطاهر را خواند که گفته است:
مکن کاری که بر پا سنگت آید جهان با این فراخی تنگت آید
چو فردا نامه‌خوانان نامه خوانند تو از این نامه خواندن ننگت آید
در اینجا بود که من به اهمیت این لایحه پی‌بردم و خودم هم مخالف شدم. تنها کاری که از دست من بر می‌آمد این بودکه با استفاده از اختیارات خود و یا رأی گرفتن از نمایندگان، به مخالفان اجازه دادم بیش از مدت مقرر در آیین‌نامه صحبت کنند تا موضوع بیشتر روشن شود. البته رأی می‌گرفتم و مجلس هم رأی می‌داد.
محیط مجلس بسیار متشنج بود و پیدا بود که اکثریت با این لایحه مخالف است. تعداد موافقان اندک و سخنانشان هم کوتاه و بی‌محتوا بود. دفاع از این لایحه را احمد میرفندرسکی، معاون وزارت خارجه به عهده داشت و چنین استدلال می‌کرد که این ماده واحده... چیز مهمی نیست و کشورهای دیگری مثل ترکیه آن را به تصویب پارلمان‌های خود رسانده‌اند و کوشش می‌کرد که از اهمیت موضوع بکاهد ولی مجلس زیربار نمی‌رفت... و هنوز که فکر می‌کنم نمی‌فهمم چرا دولت وقت این اندازه ناشیانه و باعجله تسلیم خواست امریکایی‌ها شد.
زمان جلسات عادی مجلس ۴ ساعت بود. از ساعت ۹ تا یک بعد‌از ظهر. وقت جلسه تمام شد. ۱۵ نفر از اعضای حزب ایران نوین پیشنهاد دادند که ۴ ساعت دیگر جلسه تمدید شود. طبق آیین‌نامه رأی گرفتم. اکثریت موافق بودند. جلسه تمدید شد و باز هم مخالفان به تفصیل در رد این لایحه سخن گفتند. در میان مخالفان یکی مهندس بهبودی بود که پدرش رئیس تشریفات و معاون وزارت دربار بود. وکلا چنین می‌پنداشتند که چون او مخالفت می‌کند با وابستگی که به دربار دارد شاید این مخالفت به اشاره شخص شاه باشد.
من شنیده بودم که مهندس بهبودی و تعدادی دیگر از مخالفان تصویب لایحه به علت گرایشات دیرینه خود نسبت به انگلستان نمی‌خواستند نظر مساعدی نسبت به تحکیم و تثبیت بیشتر قدرت امریکا در ایران از خود نشان دهند. به طوری که گفته می‌شد سید‌ضیاءالدین طباطبایی ضمن ملاقاتی با شاه از او خواسته بود از دولت بخواهد لایحه را پس بگیرد. شاه که تحت فشار امریکا بود، توضیحاتی می‌دهد و سید‌ضیاءالدین نهایتاً از شاه درخواست می‌کند اجازه دهد مخالفان لایحه بتوانند نظرات خود را در مجلس بیان کنند و این نکته که نطق بعضی از مخالفان لایحه به اشاره و توصیه سید‌ضیاء بوده است شاید مبنایی هم داشته باشد بخصوص که بعد از نطق مهندس بهبودی شنیدم پدرش مورد غضب شاه قرار گرفت و از دربار طرد شد. به هر حال در این باب مخفی‌‌کاری به حدی بود که من هم جریان را نمی‌دانستم. شاه هم در اولین سلامی که پس از این جلسه که تصور می‌کنم در چهارم آبان برقرارشده بود سخت به نمایندگان پرخاش کرد. همان‌طور که قبلاً هم نوشتم قرار بود این لایحه درکابینه علم مطرح شود و او لایحه را به مجلس تقدیم کند ولی دست به دست کرد چون می‌دانست کابینه او دوام نخواهد یافت و کمیسیون‌هایی تشکیل داد که لایحه را مطالعه کنند و نظر بدهند. شنیدم در تمام این کمیسیون‌ها، نظر مخالف داده شد و پس از خواندن اسناد لانه جاسوسی پی بردم که تا چه حد امریکایی‌ها برای تصویب لایحه فشار می‌آوردند.


نحوه تصویب لایحه


... به هر حال پس از یک جلسه طولانی، پانزده تن از نمایندگان مجلس که از موافقان بودند پیشنهاد دادند که به این لایحه با ورقه رأی داده شود... رأی با ورقه را موافقان به این جهت پیشنهاد کردند که پس از رأی‌گیری، نام موافقان ومخالفان معلوم باشد. طبق آئین‌نامه وقتی چنین پیشنهادی می‌رسید رئیس جلسه موظف بود رأی با ورقه بگیرد. مخالفان لایحه وقتی موضوع را فهمیدند بلافاصله برای خنثی کردن این پیشنهاد، پیشنهاد دادند که رأی مخفی گرفته شود. تا هر کس بدون آن که شناخته شود بتواند نظر خود را بدون ترس ابراز کند. طبق آیین‌نامه پیشنهاد مخفی همیشه مقدم بود. در این صورت به پیشنهاد دوم رأی گرفتم و تصویب شد... .
نکته دیگر آن که رسم بر این بود که رئیس مجلس معمولاً رأی نمی‌داد. من بدون آن که خواسته باشم خودستایی کنم می‌نویسم که به این لایحه رأی منفی دادم. پس از آن که آراء خوانده شد تفاوت آراء مخالفت و موافقت چند رأی بیشتر نبود، یعنی آراء موافق تقریباً چند رأی بیشتر از آراء مخالف بود. ۱ ولی معلوم نبود که چه کسی موافق یا مخالف رأی داده است و اگر این چند رأی نبود لایحه تصویب نمی‌شد.
به این ترتیب لایحه با اکثریت بسیار ضعیفی به تصویب رسید و این بسیار موجب خشم رئیس دولت شد.
این روز مصادف با روزی بود که شاه در دانشگاه در مراسمی شرکت داشت و هیأت دولت نتوانسته بود به موقع در آنجا حاضر شود. این موضوع هم خشم شاه را برانگیخت چون از نظر او تصویب لایحه نمی‌بایست اینقدر طول می‌کشید و به زعم او می‌بایست زود تصویب می‌شد.
نکته مهم دیگری که در اینجا سوال برانگیز است تصویب این لایحه در سنا است که قبل از مطرح شدن لایحه در مجلس شورا صورت گرفت.
رسم بر این بود که دولت لوایح را بر حسب تشخیص خود، ابتدا به مجلس شورا می‌فرستاد بخصوص لوایح مالی را که تصویب آن ازمختصات مجلس بود. ولی این لایحه را اول به مجلس سنا فرستاد شاید به این دلیل که در آن مجلس با بودن مهندس شریف‌امامی ممکن بود به آسانی به تصویب برسد چنان که رسیده بود احتمال می‌رفت وقتی به مجلس شورا بیاید با مخالفت کمتری رو به رو شود و چنان که دیدیم، نشد... چند روز پس از تصویب لایحه در مجلس شورا،‌ شنیدم مهندس شریف‌امامی رئیس سنا گفته بود که فلان کس یعنی من تجربه کافی در اداره مجلس نداشت. اگر من به جای او بودم تقاضای جلسه سری می‌کردم و موضوع را در آن جلسه مطرح می‌کردم و سپس با جلب موافقت نمایندگان آن را به جلسه علنی می‌آوردم... . من تصور می‌کنم حتی احمد میرفندرسکی معاون سیاسی وزارت خارجه هم (که این لایحه را از طرف دولت به مجلس آورد و از آن دفاع کرد) باطناً با تصویب این لایحه مخالف بود چون دفاعش از لایحه بسیار ضعیف بود وهمواره قرارداد وین را مطرح می‌کرد... .
بنا به آنچه اشاره کردم با سیاست‌های منصور و تصویب لایحه مصونیت مستشاران نظامی امریکایی مخالفت کردم و تصور می‌کنم منصور بر سر تصویب این لایحه جان خود را فدا کرد.


پی نوشت :


۱ـ از ۱۳۶ رأی مأخوذه لایحه مورد نظر با ۷۴ رأی موافق و ۶۱ رأی مخالف تصویب شد (بنگرید: مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی دوره بیست و یکم، جلسه ۱۰۲، سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۴۳، ص ۶۴.)
منبع: نشریه «ایام» (جام جم) ویژ‌ه تاریخ معاصر، شماره ۱۰، آبان ۱۳۸۴. به نقل از رنج رایگان؛ خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دکتر حسین خطیبی، به کوشش مرتضی رسولی‌پور، (تهران: ۱۳۸۲، نشر نوگل، صص ۳۱۲ ـ ۳۰۰)


۲۷۶۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : فقط به دوسال نخست وزیری
کسانی که مصدق را مثل بت بزرگ کرده اند فقط به دوسال نخست وزیری او نگاه می کنند ولی به خوش
خدمتی هائی که در دوران قاجار برای انگلیسی ها کرده است توجهی ندارند. مصدق در آستانه مرگ وطن
پرست شده بود؛ چرا سالها که جیره خوار دربار قاجار بود، زمانی که مستوفی خراسان شده بود درمقابل خیانت
های پیاپی آنان سکوت کرده بود و هرگز نوشته یا مطلبی در مورد واگذاری سرزمین وسیعی از خاک ایران به
انگلیس در جنوب، تشکیل پلیس جنوب، ورود سربازان انگلیسی به جزائر جنوب ایران، و به خوزستان و
اینکه حتا خود مصدق برای آمدن به ایران از راه بصره به جنوب و سپس از راه خسروی به ایران می رسید و
راه شوسه و ارتباطی نبود انتقادی نمی کند؟ چرا در مورد واگذاری بانک و صدور اسکناس، و قرارداد منحوس
آرمیتاژ اسمیت، که ننگین ترین قرار داد نفتی تاریخ ایران است حرفی به میان نمی آورد؟ چرا در مورد رژی
تنباکو سکوت می کند؟ چرا وقتی دختر امام جمعه را که وابستگی او به انگلیس بی شبهه است را به همسری
می گرفت هرگز انگلیس را دشمن ملت محسوب نمی کند؟ چرا وقتی سند وابستگی فراماسونی را امضا می کند
به جائی ایرادی وارد نیست؟ چرا وقتی دامادش برای انگلیس و آلمان جاسوسی می کند وموجب سرشکستگی
ارتش ایران می شود ابراز ندامت نمی کند؟ چرا وقتی انگلیس سرباز هندی به تنگستان ایران می آورد، وقتی
شیخ خزئل و عشایر جنوب را مسلح می کند سکوت می کند؟ چرا وقتی اخوان المسلمین که دست نشانده
انگلیس است به شخصیت های ایرانی سوء قصد می کنند سکوت میکند؟
مصدقی که دست محمدرضا شاه و همسرش ملکه را بارها می بوسد ناگهان پس از ملی کردن نفت که طی آن
۴۶ شرکت وابسته را بدون مشورت با مجلس به انگلیس واگذار می کند و چیزی بابت آن تحویل نمی گیرد
فیلش یاد هندوستان می کند و هوس قدرت اول بودن به سرش می زند، چندین بار درخواست می کند به عنوان
فرمانده کل قوا اختیار ارتش را در دست بگیرد. چند بار بر خلاف قانون درخواست استفاده از قدرت می کند و
حتی قول و قرارش با صمیمی ترین دوستش آیت الله کاشانی را فراموش می کند؟
چرا این کسان، از جمله آنانی که امروز با حالت عصبی به گویندگان حقیقت توهین می کنند به نکته ظریقی مثل
دستخوش هرج و مرج شدن کشور بدست مصدق را که تازه به آرامش رسیده بود عنوان نمی کنند و به "بت
بزرگ" ایراد نمی گیرند؟
۲۷۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جواب شاه به ناشناس ودیگر ساواکی ها

عنوان : حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم
حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم ! با این تفاوت که شاهنشاه تسلیم ، زندان و یا ترک وطن پیشنهاد کردند و ولایت فقیه تسلیم ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ! شاه در ادامه‍ی سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت ، در اینمورد مردم را می توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند ؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف اند* و نباید "هیچ انتظاری از ما داشته باشند" و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می دهیم برای ترک کشور ؛ و یا زندان. در پاسخ به سئوال یک روزنامه نگار خارجی شاه گفت: "دموکراسی ، آزادی ؟ این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم."
شاه : " ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. ... چون ما اجازه نمی دهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد ، لذا خودمان چیزی را بوجود می آوریم تا همه‍ی نیروها زیر چتری که درست می کنیم ، جمع شوند و فعالیت نمایند." (۷)
امروز ، رژیم ولایت فقیه با یک بُعدی (تک حزبی) کردن کشور آخرین میخ را به تابوت ولایت فقیه می کوبد ؛ همان میخی که شاه سه سال قبل از انقلاب با برپائی حزب فقط رستاخیز به تابوت سلطنت کوبید ! شاه بجای اتکاء به ملت ایران ، با اتکاء به نیروهای مسلح شاهنشاهی ، دستگاه های اطلاعاتی – امنیتی و ثروت عظیم نفت (زائیده‍ی چند برابر شدن بهای نفت) احساس امنیت و قدرت مطلق میکرد. این مرض روانی مِگلا مِنیا (توهم از ثروت و قدرت مطلق) ، اِبهامی است که معمولاً دیکتاتورها گرفتارش می شوند و شاه بشدت در این توهم غوطه ور بود. و گرنه کدام رئیس کشورعاقلی- به ملتش می گوید یا عضو حزب من بشوید ، یا زندان و ترک وطن در انتظارتان است !
۲۷۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : اخوان ثالث هم در زمان شاه خائن زندانی سیاسی بود

عنوان : اخوان ثالث هم در زمان شاه خائن زندانی سیاسی بود واین هم باز دروغگوئی ناشناس را که میگوید که فقط تروریستها و ادم کشان در زندان بودند را فاش میکند
در سال ۱۳۰۷ شمسی «مهدی اخوان ثالث» دیده به جهان گشود. تحـصیلات ابـتدایی و متوسطه را در هـمین شهـر طی کرد و در سال ۱۳۲۶ دوره هـنرستان مشهـد (رشته آهـنگـری) را به پایان برد، و هـمان جا، در هـمین رشته، آغاز به کار کرد.
سپس به تـهـران آمد، آموزگـار شد و در این شهـر و اطراف آن (کریم آباد ورامین) به تـدریس پـرداخت.
اخوان چـند بار به زندان افـتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تـبعـید شد.
در سال ۱۳۲۹ ازدواج کرد. در سال ۱۳۳۳ برای بار چـندم، به اتـهام سیاسی، زندانی شد. پس از آزادی از زندان (سال ۱۳۳۶) به کار در رادیو پـرداخت، و مدتی بعـد به تـلویزیون خوزستان مـنـتـقـل شد. در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تـهـران بازگـشت و این بار در رادیو تـلویزیون به کار پـرداخت.
در سال ۱۳۵۶ در دانـشگـاه های تـهـران، ملی و تـربـیت معـلم به تـدریس شعـر دوره سامانی و معـاصر روی آورد؛ و دو سال بعـد، در سازمان انـتـشارات و آموزش انـقـلاب اسلامی به کار پـرداخت و سرانجام در سال ۱۳۶۰ بدون حـقوق و با محـرومیت هـمیشگـی از تمام مشاغل دولتی، بازنـشسته شد.
در سال ۱۳۶۹ به دعـوت "خانه فرهـنگ آلمان" برای برگـزاری شب شعـری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل (۱۵ تا ۱۸ فروردین) به خارج رفـت و ضـمن این سفـر، از کـشورهای انگـلیس، دانمارک، سوئد، نروژ و فـرانسه دیدن کرد.
۲۷۵۵٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سردار سه پا

عنوان : تقدیم به چار پایان
پاره چون خشتک شلوار شود
بیطرف نیز طرفدار شود.

لاعلاجی چو شود دامنگیر
کار پرسشگر انکار شود

ناشناس، پرسشگر ، پنجاه ساله و بیطرف

ناشناس اما از بدبختی
بسته در چنبر تکرار شود

لافهایی همه شاهانه زند
تا مگر بختش بیدار شود

غافل از کذب نگردد هرگز
اینش الهام ز دربار شود

آبرو ایش نمانده ست دگر
کاش این کودن هشیار شود
۲۷۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست