از : سلطنت طلبان هنوز حتا به یک سوال مخالفین جواب ندادند
عنوان : چرا اختیار فرمانده کل قوا یعنی محمد رضا شاه دست امریکائی ها بود?
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائل بسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................
پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۷۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : در جواب به فرید خان
«در مورد مسئله چه باید کرد، من پیشنهاد می کنم متخصصین در یک سری مقالات، گزینه های متفاوت را در مقابل ملت قرار دهند و با توصیف دقیق و سیاست های هر یک از آنها بما فرصت نقد و بررسی بدهند و به به پرسشهای ما در هر فرصتی پاسخگو باشند. تفکرات و سیاست های گوناگون را باید به حداکثر سه دیدگاه راست، میانه و چپ تقسیم کنند و هر کدام سخنگویان و طرفداران خود را منسجم در کنار خود داشته باشند تا از هرج و مرج فکری و سیاسی جلوگیری شود. توافق آنها:- جمهوری اسلامی باید سرنگون شود، تمامیت ارضی ایران هیچوقت به زیر سئوال نباید برود، منافع ملی ایران ارجح بر هر مقوله باشد و قانون اساسی نوین ایران باید بر پایه های منشور جهانی حقوق بشر باشد تا دیگر هیچ احدی در ایران مورد تبعیض قرار نگیرد و همه از حقوق شهروندی خود برخوردار باشد بطوریکه تفاوتی میان یک شهروند فرانسوی در فرانسه و یک شهروند ایرانی در ایران نباشد. این چارچوب برای من کافیست تا بتوانم در کشور خودم زندگی، کار و بمردم خود خدمت کنم و در همانجا به خاک سپرده شوم، این ابتدایی ترین حق هر ایرانی است. این برای من کافیست که همه ایرانیان در کشور با هر طرز تفکری از گزند یکدیگر در امنیت کامل باشند و همه با در نظر گرفتن منافع ملی ایران به کشور خدمت کنند و ایران مهد آزادی، فرهنگ و صلح و پیشرفت باشد. سپاسگزارم.
۲۶۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۸۹
۲۷۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : پرون مصدق
در اوایل تابستان سال ۱۳۱۹، دکتر محمد مصدق، وزیر دربار و نماینده پیشین مجلس، به دستور رضاشاه دستگیر و از تهران به بیرجند منتقل میشود. بسیاری از افراد (از جمله اشرف پهلوی و فوزیه) واسطه شدند تا با میانجیگری مصدق را رها کنند. ولی همه ناکام ماندند. در این میان پرون که همزمان در بیمارستانی تحت مدیریت پسر مصدق، درحال درمان بود، موفق شد محمدرضا را متقاعد کند تا راسا نسبت به انتقال مصدق و تحت نظر گرفتنش در یک محل امن (ملک شخصی مصدق در احمدآباد) دستوری برخلاف دستور پدر پادشاهش صادر کند.
۲۷۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : بی جواب نگذارید، حتما جواب را می دانید.
چرا به این درخواست فرید راستگو پاسخ ندادید؟
از : فرید راستگو
عنوان : برای کاربران این مقالات
با درود به همه شما عزیزان. امروز ایران شرایط سر نوشت سازی را سپری می کند و از شما عزیزان در خواست می کنم با در نظر داشت به این شرایط و در صورت ممکن به این مسئله پرداخته شود که با درس گیری از گذشته چگونه میشود دمکراسی ( حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش) را بنا سازیم. وگرنه تنها پرداختن به گذشته چیزی را حل نمی کند. منهم به نوبه خود علاقه دارم از نظرات شما عزیزان در مورد آینده مطلع شوم و از جمع یاد بگیرم که موانع رسیدن به حاکمیت مردم بر مردم چیست وچگونه باید به آزادی و دمکراسی رسید. امیدوارم وزنه بحث ها در این زمینه سوق داده شود زیرا ما از گذشته درس می گیریم برای اینکه آینده بهتری داشته باشیم و گذشته را تکرار نکنیم، از توجه همه به این امر سپاسگزارم. شخصاً با تمایل هواداری از سلطنت مخالفتی ندارم زیرا معتقدم دمکراسی در کثرت گرائی آن بنا شده است ولی از این تمایل می خواهم بپرسم شما که به دیگران انتقاد می کنید و به نوعی به همه ناسزا می گوئید که چرا شاه را سرنگون کرده اند بگوئید برای آینده ایران چه راه حلی دارید. اگر بنا باشد خامنه ای برود و پسر شاه بیاید که این دمکراسی نیست این میشود ولایت فقیه نوع شاهی. پس از شما هموطنان گرامی می خواهم خود را بیشتر درگیر سرنوشت آینده ایران سازید و به بحث اصلی توجه نمائید البته اگر علاقه مند به آن باشید.
مجدداً روشن کنم اگر از کلمه تحصیل کرده استفاده می کنم عمدی است و می خواهم از این طریق مرز بین روشنفکر و تحصیل کرده را جدا کنم. زیرا همانطوریکه قبل هم توضیح داده ام هر درس خوانده ای روشنفکر نیست. زیرا روشنفکر درد مردم را دارد و فکرش برای بهبود زندگی نوع بشر است، در عوض تحصیل کرده درد خود را دارد و می خواهد زندگی خودش بهبود حاصل کند. پس هدف مقالاتم نفی آزاد اندیشان ایرانی نیست که آنان اگر از نظر تعداد زیاد نبوده اند ولی از نظر کیفی بسیارند. آیت الله طالقانی را دق مرگ می کنند، آیت الله زنجانی را به زندان می افکنند و بدستور خمینی سر به نیست میشود. شاملو ممنوع السخن می شود، محمد ملکی از دانشگاه اخراج میشود، بر علیه بنی صدر کودتا میشود و او جزء نادر ایرانی هائی است که از ابتدا با اعدام ها و جنایات حتی اعدام سران رژیم شاه مخالفت می کند، در میدان آزادی به خمینی می گوید هیتلر هم مخالفین خود را اینطوری در خیابان اعدام نمی کرد. سعید سلطانپور همچون گلسرخی پرپر میشود. پاک نژاد ها به قتل می رسند، دکتر سامی سر به نیست میشود، دکتر کریم سنجابی که با قصاص و اعدام های بی رویه مخالف بود خود و جبهه اش مرتد میشوند و هزاران ایرانی به جرم دگر اندیشی و بشر دوستی به جوخه های اعدام سپرده میشوند. خلاصه ما در ایران همواره روشنفکران اصیل و بزرگی داشته ایم. اشتباه هم متعلق به همه انسانها است و هیچ کس بری از اشتباه نیست. اشتباه مسئله ای است خیانت و جنایت مسئله دیگری است. گروهی یا فردی می تواند در شرایطی تحلیل غلطی از آن شرایط داشته باشد، حال نمی شود او و یا گروهش را خائن خطاب کرد. بنا بر این آن چیزی که در حال بررسی قرار داده ام نفی همه ایرانیان مبارز نیست بلکه تحلیل طرز تفکری است که هر بار استبداد را بر ایرانیان حاکم می کند و بعد هم بدون هر گونه نقدی از گذشته خود طلبکار میشود و می خواهد مبارزات مردم را به نفع خود تمام کند. این تفکر همواره از مشروطیت تا بحال در جامعه ایران در میان تحصیل کرده زیست کرده است و متاسفانه غالب هم بوده است.
آقای حقیقت جو تا آنجائیکه مطالعات من قدر می دهد من نقش سازمان چریک های فدائی خلق را در ایجاد سپاه پاسداران نیافته ام ولی در شماره های آینده برخورد این سازمان به سپاه را در آن دوران شرح خواهم داد.
آقای بیطرف نبود فرهنگ آزادی یکی از عوامل قبول زور از طرف مردم است یا بهتر بگویم باور نداشتن مردم به توانائی خود در تعیین سرنوشت خویش و عدم استقلال در تصمیم و عدم آزادی در اجرای آن تصمیم و به نوعی قبول مستقیم و یا غیر مستقیم این عدم ها نقش مهمی در باز سازی استبداد دارد که سعی کرده ام در بخش یک و دو این سری از مقالات بحث کنم.
به امید ایرانی آزاد و آباد برای همه ایرانیان
راستگو
۲۶۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۸۹
۲۷۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : محمد مسعود مدیر شحاع و مردمی روزنامه مرد امروز!
هدف و نیت اصلی محمد مسعود از نگارش آن مقالات تند و تیز بر علیه همه چه بود؟
این موضوع را پیر داستان نویسی ایران ، جمالزاده در آخرین سالهای زندگی خود افشاء می کند:
«از بیشرفترین آدمهای دنیا که می توان به زبان آورد، این مرد بود . به من خیانتی نکرد ، اما در دروغگوئی ، در پشت هم اندازی ، در خیانت ، کم نظیر بود . خودش حرفهایی برای من زده که شنیدنی است . وقتی من در ایران بودم ، داستانهای او را در روزنامه شفق سرخ می خواندم… یک روز جوانی آمد پیش من که قد کوتاهی داشت. گفت: من همان محمد مسعودم پرسیدم که کجا زندگی می کند؟… بعد از زندگانی خودش ، از گرسنگی خوردن خودش ، حرفهای عجیب و غریبی زد . من دلم برایش سوخت . وقتی که برگشتم به اروپا، کاغذی نوشتم به علی اکبر داور ، وزیر مالیه که با من در ژنو درس خوانده بود. داور آن زمان وزیر مالیه بود . کاغذ نوشتم که این جوان دارد از گرسنگی می میرد ، تو یک کاری برایش بکن . آقا بنا شد ، که او را به خرج دولت ایران بفرستند یکی دو سال در اروپا درس بخواند… در بلژیک روزنامه نویسی می خواند . همان موقع ، روزی آمد سراغ من و گفت که دختری رفته توی وزارت فرهنگ و هنر تهران ، که ما زن و بچه مسعود هستیم و او ما را بدون خرجی ول کرده رفته اروپا. وزارت فرهنگ هم بنا شده که حقوق مرا نصف کنند، که نصفی را او بردارد. ولی آقای جمالزاده من اصلا” زن ندارم، بچه ندارم ، من دارم از گرسنگی می میرم .دوباره کاغذ نوشتم به ایران که این زن ندارد ، بچه ندارد ، چرا حقوقش را نصف کرده اید؟ باز دوباره یک روز خودش آمد پیش من و عکسی از جیبش در آورد که بچه ام را ، ببین، چقدر شبیه من است.
دختر است. گفتم :راست می گویی ، خیلی به تو شبیه است ، اما تو که گفتی بچه ندارم… گفتم : پس زن هم داری ؟ گفت : بله زن هم دارم صیغه بود گفتم : چکارش کردی ؟ گفت : مجبور شدم خانه ای در تهران اجاره کنم ، خانه کوچکی بود . ولی اول ماه به اول ماه که صاحبخانه می آمد و پولش را می خواست… من داد و بیداد راه می انداختم که مردیکه توی خانه من پیش زن من ، چکار داری ؟ اما او هم می گفت : از خانه بیرون نمی روم تا اینکه چند ماه اجاره عقب افتاده را بدهی . دیدم چاره ای ندارم . رفتم جلو آینه با چاقو زدم تو سر خودم و فریاد زدم ، آی مردم ، ای مسلمانان ببینید این مرد مرا به چه روزی انداخته ، مرا داشت می کشت ! و به این شکل اجاره ندادم!» جمالزاده در مورد مقالات جنجالی مسعود ادامه می دهد: « …بعدها دوباره به ایران رفتم ، یک روز باز مرا وعده گرفت. دیدم عمارتی ساخته بیرون دروازه و دو تا نوکر دارد. نوکرهای خوش لباس. یک آوازه خوان زن و یک تار زن زن و یک تمبکی را هم وعده گرفته بود . چندین بار گفتم : من نمی توانم وقت ندارم.. اما دو نفر آدم حسابی آمدند و گفتند که آقای جمالزاده مسعود خیلی دلش میخواهد که شما به خانهاش بروید .
رفتم و دیدم که آن کس که از گرسنگی داشت میمرد ، عمارت ساخته و … ، تا اینکه رفتم سر میز شام آن دو نفر آمدند که خدمت کنند ، با لباسهای خیلی خوب و شیک … بعد آن دو نفر مرا بردند توی اتاق دیگری و گفتند : جمالزاده تو چرا برای روزنامه مسعود مقاله نمینویسی ؟ گفتم : میدانید چیست ؟ من مقاله ادبی مینویسم ، اما این روزنامه تمام مقالاتش سیاسی است . من اهل سیاست نیستم . » بعد یکی از آنها گفت : جمالزاده میدانی چرا همهاش سیاسی مینویسد ؟چون این خانه را که میبینی ما برایش درست کردیم ، و از همین راه» تعجب کردم و پرسیدم چطور توانستهاند از راه روزنامه برایش خانه درست کنند ؟گفت: ما میدانیم در تهران آدمهای پولدار چه کسانی هستند . میآییم به مسعود میگوییم که مثلا به رییس روزنامه اطلاعات بد بگو … به وهاب زاده فحش بده ،به فلان تاجر فحش بده . او هم شروع میکند . ولی آن پایین مینویسد :«بقیه دارد»آن وقت ما میرویم آن مرد را که برایش مقاله نوشته میبینیم و میگوییم اگرمیخواهی بقیه نداشته باشد باید ده هزار تومان بدهی آن مرد هم میگوید : «ده هزار تومان نمیتوانم بدهم» پنج هزار تومان میگیریم میآییم سه نفری تقسیم میکنیم»(۱۵)
این نکته می تواند سرنخ جالبی برای تحقیق باشد. اگر امروزه ، فرد کنجکاوی به دوره های مجله مرد امروز مراجعه نماید به تعدادی از اینگونه مقالات به بعد وعده داده شده برخورد می کند ، که قسمتهای بعدی آن هرگز چاپ نشده اند و این به عینه ثابت کننده شهادت مرحوم جمالزاده درباره دلیل اصلی افشاگریهای محمد مسعود می باشد . به یک نمونه از این مقالات توجه کنید :
تصویر شماره ۷ - یک دیپلمات زبر دست
یک دیپلمات زبردست و معاونش فاطمه خانم
« این داستان مهیج که شرح عملیات یکی از نمایندگان سیاسی دوره حکومت دیکتاتوری را در مصر و کابل و بلژیک به خوبی مجسم و همچنین اقدامات او در زمان تصدی اداره کل تجارت تشریح کرده است از هر حیث جالب توجه است.خوانندگان محترم را به خریداری یک نسخه آن دعوت می نماییم . این داستان عبرت انگیز به قلم چند نفر از ایرانیان که از نزدیک شاهد عملیات دیپلمات محترم بوده اند ، نگارش یافته و به زودی در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت )) (۱۶)
ادامه داستان دیپلمات و معاونش هرگز در شماره بعدی به چاپ نرسید و جالبتر آنکه ، اگر از این افراد کسی پس از پرداخت رشوه ، به سبب ناراحتی موضوع را در جائی ابراز می نمود ، محمد مسعود با شدت هر چه تمامتر آن را دلیل مظلومیت خود قرار می داد . به عنوان مثال قضیه حق السکوت بگیری مسعود از حاج میر علی نقی کاشانی ، به بیرون درز می کند . در این رابطه محمد مسعود به عنوان جواب به یک نامه که نگارنده آن با (ب.ب) مشخص شده ، ترفند جالبی بکار می بندد . عین متن نامه - احتمالا ساختگی است- وجوابیه مسعود ، در ذیل درج می گردد:
تصویر شماره ۸ - در باره حاج میرزا علی نقی کاشانی
«اداره محترم روزنامه مرد امروز اطرافیان آقای حاج میرزا علی نقی کاشانی می گویند حاجی مبلغ ۱۴۰۰۰۰ ریال نقد و یک ماشین به آقای مسعود داده که پایش را از کفش حاجی بیرون بکشد عقیده شما چیست ؟ اگر این موضوع راست باشد ما در این مملکت دیگر حرف که را بشنویم. زیرا شما در میان ملت دشمن شماره یک رشوه شناخته شده اید . توضیح شما موضوع را روشن میکند آقای ب.ب»
جوابیه مسعود
((آقای ب.ب در این محیط تهمت و افتراء، در این اجتماع بدبینی و سوءظن، البته اگر کسی استفاده نکند ، عاقل نیست، زیرا مسلم است که اگر امثال من برای جامعه فداکاری کرده و از هر زهری آلودگی خود را برکنار دارند ، برای پاداش روز قیامت نیست بلکه برای حفظ احترام و آبروی خود در زندگی و بقای نام نیک پس از مرگ است … چون اصراری در جواب نموده بودید ناچارم توضیح دهم من هنوز معتقدم تمام افرادی که در جنگ از بدبختیهای بشر سوء استفاده کرده … مردمان پست و بی شرفی هستند که باید در هر کجا و هر کشور وجود دارند اول حساب آنها را تصفیه نموده، و بعد به حل مسائل پرداخت… من حاجی عل نقی و تیپ او را نه تنها از نظر ایران بلکه از نظر عمومی بانی جنگها و مسبب بدبدختی ها و مستحق شدیدترین مجازاتها میدانم و از این دسته بدتر و بی شرفتر فقط اشخاصی را می دانم که از این پست فطرتان حق السکوت گرفته و جنایات آنها را نادیده می انگارند . من در حد خود این دزدهای جانی را تا بالای دار تعقیب خواهم کرد…»(۱۷)
این جوابیه شدید الحن ، باعث ترک مخاصمه از دو طرف می گردد ، نه از سوی اطرافیان حاجی میرزا علی نقی کاشانی تاجر معروف ، بحثی از اتومبیل و صدو چهل هزار ریال پرداختی می شود و نه مسعود در تعقیب این جانی تا پای دار ، می کوشد.
اگر به جمع بندی موارد مذکور بپردازیم ، بطور خلاصه میتوان ابراز نمود که محمد مسعود در پشت بی باکی و شجاعت مطبوعاتی و تیتر های مردم پسند به کسب مال مشغول بوده ، خسرو روزبه ، نیز در یک عمل غیر اخلاقی ، از موقعیت افشاءگری مسعود علیه اشرف و پالتو پوست استفاده و او را ترور می نماید تا گناه به گردن خانواده سلطنتی بیفتد . حزب توده نیز که سالها از خسرو روزبه اسطوره انسانیت و قهرمانی ساخته و جوانان زیادی را بر اساس همین الگوسازی به قعر کشید ، با حذف اعترافات روزبه در مورد این قتل حقیقت را پوشیده انگاشت
۲۷۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : بی جواب نگذارید. اگر نمی دانید بگویید که نمی دانید.
۱. آیا اسنادی که ناشناس از مصدق کد می کند دروغند یا نه؟
۲. مصدق را خودتان نقد و بررسی کنید تا بدانیم.
۳. به درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش پاسخ دهید.
۴. روشنفکران دهه ۴۰ و ۵۰ را نقد و بررسی کنید. در این رابطه می توانید از گفتگوهای منتشر شده در کیهان آنلاین استفاده کنید و نقدشان کنید.موضع این روشنفکران را در برابر مردم می پسندید؟
۵. روشنفکران مورد پسندتان را در دوره پهلوی را نام ببرید.
۶. روشنفکران کنونی مورد پسندتان که قادرند در نجات ایران موثر باشند را نام ببرید.
۷. برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شما برای ایران چیست؟
۸. قانون اساسی نوین ایران بر چه ارکانی باید باشد؟
۹. موضع شما در برابر منشور جهانی حقوق بشر چیست؟
۱۰. کدام احزاب سیاسی در ایران آزاد نباید اجازه فعالیت داشته باشند؟
۱۱. آیا ایدئولوژی باید در سیاست و قانون اساسی نقش داشته باشد، با چه حد و حصری؟
۱۲. وظیفه سیاستمداران و احزاب سیاسی در یک کشور چه تفاوتی با یک پژوهشگران تاریخ در دانشگاه ها دارد؟
۱۳. برای جلوگیری از استبداد و انحصار طلبی در ایران چه باید کرد؟
۱۴. با این رژیم باید چه کرد؟
۲۷۷٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹
|
از : ازادی اندیشه با شاه وشیخ نمیشه
عنوان : افرین به پرسشگر که از دفاع از رژیم سلطنتی بالاخره به جمهوری ایرانی رسید
من با اخرین کامنت پرسشگر کاملان موفقم ولی میخواهم به ایشان بگویم که جمهوری ایرانی بر خرابه های رژیمهای جنایتکار شاه وشیخ میگذرد. اگر شما موافق این هستید بهتر است سوالهایتان را در جهت ایجاد یک جمهوری ایرانی که اساس ان حقوق بشر میباشد بنمایید تا وقت شما و دیگران در جهت انحرافی هدر نشود. در رابطه با جمهوری ایرانی مطمئن باشید که ناشناس و ناسناس ها با تو همراه نخواهند شد. جمهوری ایرانی طبیعی است که بانقدمنصفانه گذشتهایجاد خوهد شد.بیاییم بحث ها را در جهت ایجاد اینده ای روشن برای مردم ایران که همان جمهوری ایرانی میباشد کانالیزه کنیم. در اینجا از همه دوستانی که تاکنون برای افشای رژیم شاه جنایتکار مدارک و اسناد زیادی اورده اند میخواهم نگذارند افرادی مثل ناشناس و سلطنت طلبانی که با هرنوع جمهوری بر اساس رای مردم مخالفت میکنند بحث ما منحرف شود. ما باید بجلو برویم واز تحریکات افراد خاص مکدر نشویم و راه خودمان را برای یک جمهوری ایرانی بر اساس بیانیه حقوق بشر سازمان ملل باز کنیم وسر اخر از همه دوستان مخالف سلطنت چه چپ وراست وملی میخواهم که اخرین مواضع افراد را در نظر بگیرند و وقتی کسی خودرا طرفدار جمهوری ایرانی میداند از درگیری و کشمکش با او نسبت به گذشته پرهیز کنند
۲۷۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹
|
از : برای اشنائی پرسشگر
عنوان : آشنائی با دکتر عباس میلانی
قسمتی از مطالب زیر در کتابهای آتش نهفته و در Defying the Iranian revolution منوچهر گنجی و کتاب Iran past, Present and Future Aspen Institute for Humanistic {۱۹۷۵} آمده است .
دکتر گنجی میگوید: "از جمله افرادی" که من میشناسم که حیات دارند و با تمام و یا با قسمت هائی از این مطالب آشنائی دارند. شهبانو فرح پهلوی . دکتر حسین نجفی وزیر اسبق دادگستری، دکتر حمید باغشمالی،آقای مهدی قاسمی، آقای پرویز ثابتی، و بطور قطع همکاران ایشان درساواک درمدت بازداشت آقای عباس میلانی میباشند .
بعداز اتمام تحصیلات، من مدتی درسازمان بین المللی کار، در ژنو؛ استادیار درPatterson school of Diplomacy در امریکا و ۳ سال نیز کارمند اداره حقوق بشر سازمان ملل متحد در نیویورک بودم. برای تعطیلات و کمک به برگزاری کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد در دسامبر سال ۱۹۶۵ به ایران رفتم. در جریان برگزاری کمیسیون مقام زن در ایران با علیا حضرت فرح پهلوی آشنائی پیدا کردم.
روزی در یک شرفیابی برای ایشان موضوع گروه Brain trust مرحوم جان. اف کندی رئیس جمهور اسبق امریکا را تعریف کردم، و گفتم که با وجود اینکه امریکا یکی از بزرگترین دموکراسی های دنیاست و دیدگاهای گوناگون و حقایق درزمینه های مختلف دررسانه های آن کشور انعکاس میابد جان اف کندی برای آگاهی بیشتراز حقایق و کارآمدی سیاستهای دولتش در ابتدای ریاست جمهوری خود به تشکیل گروهی از دانشمندان برجسته امریکا که اکثرأ ازجمله استادان دانشگاهای معتبر آن کشور بودند بر آمد. این گروه هرچند گاه یکبار بدعوت او در کاخ سفید باحضور ریاست جمهوری گردهم می آمدند و بمنظور آشنا کردن بیشتر کندی با حقایق زندگی روزمره مردم و کارآمد سیاستهای دولت پیشنهاد هاو نظراتشان را به استحضار ریاست جمهوری میرساندند و چون مستقیمأ مصدر کاری نبودند از هرگونه پرده پوشی خود داری میکردند . ایشان به این موضوع علاقمند شده بودند .
هنگامیکه به دعوت دانشکده حقوق دانشگاه تهران بعنوان دانشیار حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی به ایران برگشتم، مرا خواستند و گفتند اینکار را ساکت و آرام شروع کن. نه دفتر داشتیم، نه حقوق و مزایائی از این بابت شامل خودم ویا اعضای گروه میشدونه بودجه ای برای این کار داشتیم. میخواستیم مانند بسیاری دیگران بدون چشمداشتی تا آنجا که درتوان داشتیم به میهن و هم میهنان خودکمک کنیم. علیاحضرت وسیله خوبی بودند چون هم به پادشاه دسترسی داشتند و هم جوان و ایده آلیست علاقمند بودند.
به این شکل کارگروه مطالعاتی ما که جز ارتش، تمام بخشهای کشوری، مسائل جوانان، کارگران، زنان، کشاورزان،اقتصاد، حقوق و در آمدها، توزیع درآمد، ثروت، فقر، حقوق بشر، دادگستری... . را دربرمیگرفت از اواسط سال ۱۹۶۶ شروع شد. یکایک اعضای گروه راپس از مطالعات لازم من انتخاب میکردم. ازلحاظ امنیتی تیمسارناصر مقدم و آقای پرویز ثابتی اطلاعات لازم درباره آنها را در اختیار من قرار میدادند. بنابر این تمامی اعضای گروه ازغربال امنیتی گذشته ومورد تائید قرار گرفته بودند. کارگروه با ۵ نفر، ۲ خانم استاد دانشگاه که امروز درایران هستند و آقایان مهدی قاسمی، دکتر توسلی ودکتر خسروگیتی آغازشد و در سال ۱۹۷۸قبل از انقلاب۱۱۷ نفر دررشته های مختلف، زن و مرد عضوداشت. اسامی آنهائیکه در خارج ازکشور هستند درکتاب آتش نهفته آورده شده است. آقای دکترعباس میلانی به پیشنهاد زنده یاد دکترسیروس الهی، دکتر امین عالیمرد و دکترحمید باغشمالی که امروز در نزدیکی سانفرانسیسکو در دانشگاه تدریس میکنند، و تائید تیمسار ناصر مقدم ازساواک عضو گروه شد .
گروه مرتب، لااقل ۲ بار در هفته درمنزل من جلسه روی مسائل گوناگون کشور داشت. نتیجه بررسیها علمی و مذاکرات و پیشنهادهای گروه روی مسائل مختلف ازجمله فساد، تفاوت فاحش سطح در آمدها، مسائل فرهنگیان، کارگران، روستائیان هجوم روستائیان به شهرها،... و مسائل و مشکلات فرهنگی زائیده از آن، درحداکثر ۱۵ صفحه،از طریق منشی من ماشین شده، بطورمستقیم دراختیارعلیاحضرت قرارمیگرفت، و ایشان پیشنهاد هارا با پادشاه مطرح میکردند.
درحالیکه پادشاه درسالهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ شهبانورا تشویق مینمودند، درچندسال آخر با بالا رفتن قیمت نفت ورق برگشته بود. ولی شهبانو سعی و کوشش خودرا کماکان میکردند.
همانطورکه گفتم دکترعباس میلانی، استادیارعلوم سیاسی دانشگاه ملی، دراواخر۱۹۷۳ به عضویت گروه در آمد. ازابتدا او ازمن خواست که اجازه دهم لا اقل هفته ای یکبار خصوصی من را ببیند و پیشنهادها و مطالعات خودش را به من بدهد و در جلسات عمومی گروه درمنزل من شرکت نکند. من قبول کردم. بنابراین اواغلب به تنهائی من را درخانه میدید، نزدیکی من و او تابدانجا رسید که برای کنفرانس سپتامبر ۱۹۷۵ آسپن درتخت جمشید من واو با هم گزارش بررسی نوسازی در ایران را تهیه کردیم. تعجب اینجاست که دربخش تهیه شده ازجانب او کلی ازپادشاه فقید و دیدگاهای ایشان تعریف شده است.
گمان میکنم که دراوایل سال تحصیلی ۱۹۷۶- ۱۹۷۷ بودکه یکشب دیروقت با اطلاع قبلی او برای صحبت با من به منزل ما آمد. خیلی با عجله به من گفت که درفلان مدرسه درجنوب شهر دربرنامه تغذیه رایگان سوء استفاده میشود. درهمین جا درحضوراوبه مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ناحیه ایکه مدرسه موردنظر درآنجا قرارداشت تلفن زدم و گفتم که رأس ساعت ? ۶ صبح درمنزل من باشند.
دکترمیلانی اظهارعلاقه کرد که اوهم بیاید. موافقت کردم ساعت شش و نیم صبح همگی درمنزل من که دردرون طبقه اول دیواری نداشت جمع بودند. در دقایق اولیه تلفن زنگ زد، من گوشی را برداشتم. آنطرف خط آقای پرویزثابتی بودند، حالا همه ازجمله آقای میلانی میشنوند که من چه میگویم. آقای ثابتی گفتند: "جناب وزیر آقای میلانی هم اکنون درمنزل شما هستند " ؟ پاسخ دادم بله.
گفتندایشان "عضو فعال یک گروه تروریستی است. خیلی مراقب خودتان باشید". مطمئنأ آنروز صبح اورا دنبال کرده بودند. من گوشی را گذاشتم و چیزی بروی خودم نیاوردم همگی به مدرسه جنوب شهر رفتیم. من متوجه بودم که ماشینهائی مارا دنبال میکنند سخت ناراحت بودم که دربین راه اورا بگیرند، خود میلانی نیز چیزی را احساس کرده بود. به مدرسه رسیدیم همگی وارد مدرسه شدیم. همه چیز عادی بود، بطورقطع دکترمیلانی باید کسی را در آنجا میدید؛ چه پوششی بهتراز این نقشه که درپوشش حفاظتی وزیر به آنجا برود و جلب توجه ماموران امنیتی را نکند!
ولی درجائی اشتباه کرده بود و نقشه فعالیت های خود و همسرش بدست ساواک افتاده بود. پس از اطمینان از درستی کار درمدرسه ازجنوب شهر بطرف وزارت آموزش و پرورش درنزدیکی مجلس بحرکت در آمدیم. نمیدانم دکترمیلانی در آنجا کارش را انجام داد یا اینکه حدس زده بود برنامه لو رفته است و بهتر است ماموریتش معوق بماند .
وقتی به وزارتخانه رسیدیم با من وارد ساختمان دفتر وزیرشد. میدانستم که ساواک تمام وقت دنبال ما بوده است اورا در اطاق شورا گذاشتم و خود به دفترم رفته و فورأ به آقای ثابتی تلفن زدم و مطمئن شدم که دروزارتخانه هیچگونه مزاحمتی برای او ایجاد نخواهند کرد. آقای ثابتی گفتند: "اویک چریک است و فرد خطرناگی است". میلانی نهاررا بامن خورد. اورا به داخل دفترم خواستم. ازاو پرسیدم چرا ساواک بدنبال تو است؟ به زمین و زمان بد و بیراه گفت. گفت در این مملکت برای هرکسی که خدمت کند و آدم درستی باشد یک چیزی در می آورند ..... به او گفتم مطمئنا ترا بازداشت خواهند کرد بازمدتی دراطاق شورا، جنب دفترمن ماند. بالاخره حدود ساعت۲/۱ ۳ بعدازظهر دوباره ازطریق منشی وارد دفترمن شد. از او پرسیدم چرا امروز من را به آن مدرسه بردی؟ جوابی نداشت، وفقط گفت آیا شما میتوانید ماشینی به من بدهید تا مرا بمنزل ببرد. گفتم البته. به او گفتم ازقرار ساواک اطلاعات کامل درباره تو همسرو دوستانت دارد و ادامه دادم بخاطر خودت و خانواده ات حتمأ اقرارکن و حقایق را بگو.
او رفت. دقایقی بعد راننده برگشت وگفت، نمیدانم چه شد که درجلوی مجلس چند ماشین مارا دوره کردند و دکتر میلانی را گرفتند و بردند. فورأ علیاحضرت را درجریان گذاشتم و خواهش کردم که از مقامات امنیتی بخواهند تا با او بدرفتاری نشود. با آقای ثابتی هم صحبت کردم. چند ماه بعد، که برادر ۳۲ ساله ام زنده یاد فرهاد خودکشی کرده بود، یکروزاواخر اردیبهشت ۱۳۵۶ منشی من تلفنی گفت از زندان اوین میخواهند با شما صحبت کنند. از آنطرف خط گفته شد: "جناب وزیر اینجا زندان اوین است اقای عباس میلانی علاقه دارند با شما صحبت کنند". استقبال کردم، با او دقایقی صحبت کردم. او به من تسلیت گفت. من به او گفتم هنگامیکه راجع به فعالیت های او در یک گروه مائوئیست شنیدم احساس کردم آسمان به روی سرم ریخته است. یکی دو ماه بعد مقاله ای یک صفحه ای درروزنامه اطلاعات درباره فعالیت های سیاسی خودش و اینکه در اثر بی اطلاعی گمراه شده بود و تعریف و تمجید از رژیم ازاو خواندم. در جریان گزارش محاکمه دیدم کلی از پادشاه دست به تعریف و تمجید زد. با آنکه در دادگاه تجدید نظر نظامی به ۱۲ سال زندان محکوم شده بود چند ماه بعد آزاد شد و دیگر نه در ایران و نه در خارج از ایران ارتباطی با من نگرفت.
۲۷۷۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : راز کشتن محمد مسعود عیان میگردد، اسناد و مدارک
خسرو روزبه در بازجوییها به قتل محمد مسعود یک روزنامهنگار مستقل، در سال ۱۳۲۶ و همچنین قتل چهار تن از اعضای حزب توده که بهخاطر خیانت به حزب و فروش اطلاعات به پلیس پس از کودتای ۲۸ مرداد مورد ظن قرار داشتند، اعتراف کردهاست.
شاملو "خطابه ی تدفین" را در ستایش از او در ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۴ ( هفدهمین سالگرد اعدام خسرو روزبه ) سرود:
غافلان
هم سازند،
تنها توفان
کودکان ناهم گون می زاید.
...
و خود، سال ها بعد در واکنش به قتل محمد مسعود توسط اوچنین می گوید:
"مناسبت این شعر- اعدام خسرو روزبه – برای همیشه منتفی می شود. بشر اولیه ئی که تنها برای ایجاد بهره برداری ی سیاسی حاضر شود در مقام جلادی فاقد احساس دست به قتل نفس موجودی حتا بی ارج تر از خود بیالاید تنها یک جنایت کار است و بس. تأیید او، به هر دلیل که باشد، تأیید همه ی جلادان تاریخ است. متأسفانه بسیار دیر به اقاریر این شخص دست یافتم.
تا سالها، داستان قتل محمد مسعود به دست شاه و اشراف در محافل به عنوان یک اصل مسلم مورد پذیرش قرار گرفته بود. تا اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دستگیری رهبران حزب توده گره این معمای عجیب باز شد.
بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبری ، تئوریسین حزب توده و نفر دوم تشکیلات مزبور، ادامه دهیم:
« در سال ۲۳ بهمن ۱۳۲۶،محمد مسعود، در اثر گلوله یک تروریست کشته شد ، تا آنجا که برای من معلوم است ، ارگانهای رسمی حزب تصوری از آن نداشتند و نمی دانستند که در این واقعه ، تروریست ، سروان عباسی و آمر آن خسرو روزبه بوده است . خسرو روزبه بعدها آن را در اعترافات خود افشاء کرد ، مطابق توجیه او این ترور برای ایجاد یک شوک عصبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو اطمینان داشت که قتل صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد»(۹) انور خامه ای دراین باره می نویسد :«آنچه مسلم است اینکه کمتر کسی این ترور را به حزب توده نسبت می داد . من نیز مانند بسیاری از مردم آن را کار دربار می پنداشتم . علت این حسن ظن چند چیز بود… از یک مشت تحصیلکرده اروپا دیده بسیار بعید می نمود که روزنامه نگاری را آن هم به این شکل فجیع به قتل برسانند… اما تنها پس از دستگیری خسرو روزبه در ۱۵ تیر۱۳۳۶ و اعترافات او معلوم شد که کمیته ترور حزب توده این کار را انجام داده است.»(۱۰)
تصویر شماره ۶ – خسرو روزبه
کیانوری رهبر حزب توده در خاطرات خود می نویسد :
«خود روزبه در محاکماتش این مطلب را با تفصیل شرح داد. جریان این بود که روزبه ، جدا از آن سازمان افسر آزادیخواه ، یک گروه ترور ، مرکب از خودش ، ابوالحسن عباسی ، حسام لنکرانی ، بانو صفیه (صفا) حاتمی و چند نفر دیگر تشکیل می دهد. این گروه تصمیم می گیرد که افرادی را ترور کند و تقصیر را به گردن دربار بیندازد و ابتدا محمد مسعود را انتخاب می کنند .جریان ترور به این شکل بوده که مسعود از محل روزنامه اش باز می گشته است. اینها با اتومبیل حسام لنکرانی سر یک چهارراه می ایستند و ماشین محمد مسعود را متوقف می کنند. زمانیکه مسعود در ماشین را باز می کند ، عباسی با شلیک به مغز او ، او را می کشد و فرار می کنند. گویا فردی اتومبیل حسام را دیده و شماره آن را برداشته بود پلیس این شماره را دنبال می کند و احمد لنکرانی و برادران حسام را دستگیر می کنند (اتومبیل به نام حسام بوده)ولی آنها پس از چند روز آزاد می شوند . حسام لنکرانی هم چند روز مخفی می شود»(۱۱)
در اینجا لازم به ذکر است که حسام لنکرانی ، مسئول چاپخانه مخفی حزب توده ، نیز به علت اعتیاد شدید به هروئین و حیف و میل مالی ، بعدها تحت نظر خسرو روزبه و توسط همسرش صفیه حاتمی ترور گردید.
پس از ده سال خسرو روزبه در متن اعترافاتش نظر خود درباره ترور مسعود را چنین توصیف می کند : «بطور کلی جلسه ای که ما تشکیل داده بودیم یک جلسه افراطی و مرکب از افراد تندرو و احساساتی بود. عقیده ای که ما را به دور هم جمع کرده بود این بود که خیال می کردیم حزب توده ایران حزب محافظه کاری است ، یا لااقل رهبران از افراد ترسو و محافظه کار تشکیل شده اند و نمی خواهند و یا قادر نیستند تصمیمات تند و شدید بگیرند… به نظر من ترور مسعود با تئوریهای مارکسیستی مطابقت نداشته است … انجام این کار به نظر من در شرایط حاضر نادرست است ، ولی در شرایط ده سال پیش که سطح اطلاعات من در مسائل تئوریک پایین تر از حالا بود و به این اشتباه تئوریک واقف نبودم بی اشکال بنظر می رسید.»(۱۲)
ولی جالبترین روش برخورد را پس از کشف عاملین واقعی ترور، مسئولان اصلی حزب توده در آن زمان به نمایش می گذارند.
احسان طبری در این مورد می گوید:
«متن دفاعیه روزبه از طرف کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به من داده شد ، که آن را به رهبری حزب توده تحویل دهم، در سال۱۹۶۱ … در آن موقع نمی دانستیم این سند چگونه به دست معاون شعبه بین المللی حزب کمونیست شوروی(پوزدیناک) رسیده است… پوزدیناک توضیح داد، که آنها دفاعیه را ترجمه کرده و از متن آن باخبر شده… شما آن را چاپ کنید و بلا فاصله بعد از چاپ آن به فارسی برای چاپ به روسی اقدام خواهیم کرد…» و افزود: «این دفاعیه نام خسرو را در کنار نام مردان استوار انقلابی خواهد داد» در تمام دوران زندگی و مبارزه روزبه و بعد از بازداشت ابدا” صحبتی از او در مطبوعات شوروی نشده بود… تیر باران و مرگ لازم بود تا نام روزبه در مطبوعات شوروی ظاهر شود… باری تصمیم گرفته شدکه موافق توصیه ای که شورویها کردند ، این سند ، پس از رفع معایب و نقائص آن چاپ شود. ظاهرا” از میان چیزهایی که در این دفاعیه حذف شد، یکی هم جریان ترور محمد مسعود، مدیر مرد امروز است… چون حزب می خواست این سند را به نام خود نشر دهد، نمی توانست ترور محمد مسعود را که عمل شنیعی بود، در متن باقی گذارد .ولی زیباسازی چهره ی دفاعیه ی خسرو روزبه انجام گرفت. دست نزدن به این اصلاحات ، توصیه شوروی را دائر به انتشار دفاعیه محال می ساخت. پس از چاپ دفاعیه ، این سند چند بار تجدید چاپ شد و پس از حزب کمونیست شوروی، احزاب معروف کمونیستی مانند فرانسه، ایتالیا ، انگلستان و … دفاعیه را نشر دادند و برای آن تبلیغ فراوانی کردند.دانشجویان ایرانی که در غرب می زیستند خسرو روزبه را به عنوان قهرمان تلقی کردند.خسرو روزبه در نظر آنان «کمونیست مطلق» و « ماوراء حزبی »بود. در نتیجه تبلیغات به سود روزبه ، وسیعترین زمینه را در میان ایرانیان کسب کرد و در مجموع رهبری (حزب توده)از این جریان برد کرد»(۱۳)
تا به اینجا ما به این نیت جمعی ترور کنندگان واقعی محمد مسعود پرداختیم ، ولکن سوالات اساسی و مهمتری باقی مانده، آیا خسرو روزبه بر خلاف تز«شوک عصبی بر علیه دربار» که با آن گروه ترور را وادار بدین کار نمود ، دلیل شخصی برای این کار داشته است؟
احسان طبری در این مورد می گوید :
« دکتر بقائی دو سال بعد سندی را افشاء کرد که نشان می دهد توجیه روزبه درست نیست. زیرا مسعود گویا سندی را دائر بر ارتباط رزم آراء و خسرو روزبه داشته است و لکن ماهیت و اعتبار سند تاکنون پوشیده مانده است» (۱۴)
۲۷۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹
|
از : شاهد زنده
عنوان : «چطور با عقل شما جور در می آید که من هم خرفت باشم و هم شارلاتان و شعبده باز؟ (پرسشگر)
با توجه باین «نظریات» بی مغز پرسشگر باز هم بگویید که دور و بر اعلاحضرت نیم پهلوی فقط جان نثاران بی نو و خاصیت با دستمال یزدی بوده واز دلقکها خبری نبود.
« من بدنبال دانش هستم و آنچه می دانم در تبادل نظرها اگر مربوط به آن چارچوب باشد مطرح می کنم. اینکار را تازه شروع کرده ام و میخواهم بطور علمی و پژوهشی ادامه دهم. برای جلوگیری از اتلاف وقت خود و هر چه زودتر رسیدن به نتایج، از این موقعیتی که اخبار روز در اختیار امثال من گذاشته دارم حداکثر استفاده را می کنم تا چارچوب صحیح مطالعات درباره تاریخ معاصر ایران را مشخص کنم، فهرستی از منابع تایید شده بوسیله معتبرترین دانشگاه های جهان را فراهم کنم و سپس مطالعات خود را آغاز کنم. دوره دانشگاهی مرا با ابزار لازم به اندازه مجهز کرده است که مربوط نا مربوط، استفاده و سوءاستفاده از منابع، متدولوژی و ...از هم تشخیص دهم. یکی از دوستان منهم که در یکی از معتبرترین دانشگاه های انگلستان مشغول تحصیل در رشته تاریخ و روابط بین الملل است مشوق منست و کمکهای لازم را در آینده بمن خواهد کرد(۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹)»ژ
« بحرین از آن ایران نبود که از ایران جدا شود:- ناشناس نشان داده است که بحرین هیچوقت به ایران تعلق نداشته است که از ایران جدا شده باشد. در این رابطه او از طرف مقابل چند سئوال کلیدی کرده است که به ادعای خود اعتبار بخشند و نشان دهند که بحرین بخشی از ایران بود و شاه تحت فشار انگلیس آنرا از ایران جدا کرد. مخالفان با سکوت خود در برابر این پرسش ها به ادعای ناشناس اعتبار می بخشند. تا زمانیکه مخالفان ناشناس نتوانند با ارائه پاسخ و اسناد ادعای خود را ثابت کنند، ادعای ناشناس معتبر و ادعای مخالفانش عاری از هر اعتباری خواهد ماند.با تشکر از ناشناس و همفکرانش. اگر این مدال است، باشد.(۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
«. بله، سواد من در حدی است که باید به اکابر بروم و در اکابر جزوه داشتن برای آموختن، مرور کردن و تمرین کردن اساسی است و نه چیزی که باید مایه شرم محسوب شود. آموختن عیب نیست، آقایان/خانمهای محترم بلکه نیاموختن و جلوگیری از آموختن دیگران شرم است حیا می طلبد. من به جزوه ای که در دست تهیه دارم افتخار می کنم و هیچ ابایی هم ندارم که اعتراف کنم چه چیزهایی را نمی دانم. مصمم یاد بگیرم و با آزاد منشان در میان بگذارم. (۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹)».
« ناشناس دلایل خود و همفکرانش را ارائه کرده است که نشان می دهد ۲۸ مرداد کودتایی بر علیه دکتر مصدق انجام نگرفت و در حقیقت این او بوده است که بر علیه شاه کودتا انجام داد. همانطور، این دکتر مصدق بود که در چندین مورد غیر قانونی عمل کرد و باورهای مذهبی خود را در سیاست دخالت می داد. ناشناس، قوانین مربوط به اختیارات شاه، شیخ و وزراء را هم برای اثبات حرف خود ذکر کرده است.(۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹)».
«شاه دیکتاتور بود ولی آپوزیسیون او مثل هیتلر و استالین تمامیت خواه بودند. در جهان سه نوع نظام وجود دارد که هر کدام خصوصیات خاص خود را دارند و بوضوح قابل تفکیک هستند، دیکتاتوری، دمکراسی و توتالیتر. حکومت شاه دیکتاتوری و حکومت فعلی توتالیتر است.....شاه در طول ۳۷ سال حکومت خود کلا شاید ۶۰۰ تن را کشت ولی آپوزیسیون او قبل از به قدرت رسیدن در یک روز ۴۰۰ مرد، زن و کودک را زنده زنده سوزاندند. ایندو از دو سیاره متفاوت هستند مگر اینکه شما و همفکرانتان بتوانید عکس آنرا ثابت کنید.(۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹)».و.......... ادامه دارد.
۲۷۷۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹
|