از : peerooz
عنوان : ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند، برای شهریار
جناب آرزو،
درست این شعر این ست.
یا رب ستدی ملک زدست چو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
وز گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دف زنی چه شمشیر زنی
و گر چه با نظری اجمالی فکر میکنم با شما موافق باشم ولی خواندن کامنت های به این درازی وقت و حوصله میخواهد.
و جناب سنجابی،
ممنون. حق با شماست و من به اشتباه قاتلین کورش را ترکان ماورا النهر میدانستم. پس از پی گیری معلوم شد تمام ان نواحی ایرانی و فارس نشین بود که به تدریج ترک زبانان آنرا اشغال کردند.و چون تفرقه بینداز و حکومت کن مختص انگلستان نیست ، در تقسیم بندی جدید ، سمرقند و بخارای فارسی گو را از تاجیکستان جدا و به ازبکستان دادند.
و پس از هزار و چندین سال حکومت اعراب و ترکان و ترک زبانان بر ایران کنونی تنها قسمت کوچکی از ایران ترکی گو شد و فارسی به حیات خود ادامه داد.
٣۱۵۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : آرزو
عنوان : گفتمان پارسی ستیزی
http://mbamdadan.blogspot.com/۲۰۰۷/۰۷/blog-post.html
در همان نخستین بخش این جستار آوردم که از سیاست جمهوری اسلامی بر پایه نابود همه کیستیها بجز کیستی "اسلامی-شیعی-ولایت فقیهی"، دو گروه بهره مند می شوند، قبیله گرایان در راستای ملت سازی، و امپریالیستها در راستای فروپاشی ایران.
برای ساختن کیستی ملی نوین، باید کیستی تاکنونی را نابود کرد. ملت سازان در کنار پیشینه سازی، ساختن آمار و دزدیدن چهره های نامدار همزمان سه گفتمان دیگر را نیز با همه توان به پیش می برند. نخستین گفتمان قبیله گرائی، ستیز با زبان پارسی است. این ستیز با این دروغ بزرگ آغاز می شود که زبان پارسی تنها پس از بروی کار آمدن رضاشاه پهلوی زبان رسمی و سراسری مردم ایران شده است و تا پیش از آن جایگاهی در کیستی ملی ما نداشته است. این ستیزه جویی ولی تنها در باره رسمی بودن زبان نیست که خود را نشان می دهد. قبیله گرایان ما دچار گونه از نژادپرستی زبانی نیز هستند و براستی و در سده بیست و یکم به "زبان برتر" و "زبان پستتر" باور دارند. تا نمونه ای آورده باشم، ماشاءالله رزمی می نویسد: «سازمان یونسکو موقعی که سال ۱۹۹۹ را سال بزرگداشت ده ده قورقود اعلام کرد ، زبان ترکی را نیز سومین زبان با قاعده دنیا اعلام کرد که بیست و چهار هزار فعل دارد و همان زمان فارسی را سی و سومین لهجه عربی معرفی نمود» (۱). این سخن را دیگران نیز در پاسخ به نامه من به آقای براهنی برایم نوشته بودند و هنگامی که از آنان خواستم نشانی اینترنتی این نوشته یونسکو را برایم بفرستند، یا خاموشی گزیدند و یا زبان به دشنام و ناسزا گشودند. راستی را این است که یونسکو، همانگونه که دیمیتریا کندیویا مدیر بخش میراث فرهنگی آن نیز خود بارها گفته است، هیچ گاه چنین سخنان بی پایه ای را بزبان نیاورده است. این سخن یاوه نخستین بار در هفته نامه امید زنجان به چاپ رسید و درست همانند آنچه که در باره سایت اتنولوگ آوردم، قبیله گرایان ما نیز سر از پا نشناخته و آنرا بی آنکه درستی و یا نادرستیش را بپژوهند، در نوشته های بیشمار خود آوردند. هیچ کس، حتا اندکی نیز به این نیندیشید که اگر راه یافتن واژه های یک زبان بیگانه به زبانی دیگر از آن یک "لهجه" بسازد، پس انگلیسی "لهجه" کدام زبان است، فرانسه؟ آلمانی؟ سلتی؟ (۲). کسی که زبان پارسی را لهجه سی و سوم عربی میداند، نه تنها ستیزه خوئی خود را با این زبان به نمایش گذاشته است، که سر خود را نیز از پنجره برون گذارده است تا همه رهگذران بریشش بخندند (۳).
(امیدوارم آقای رزمی که بی گمان آن نوشته یونسکو را به چشم خود دیده است، نشانی آنرا برای همه خوانندگان ایران امروز بنویسد، تا بتوان بر پایه آن گریبان یونسکو را گرفت!)
به پیشینه رسمی شدن زبان پارسی در ایران بازگردیم. سخن قبیله گرایان، دروغی است هم بزدلانه و هم بی شرمانه. بزدلانه، از آنرو که اینان از بزبان آوردن خواست راستین خود که همانا ملت سازی است می هراسند و بی شرمانه، از آن رو که در دهه نخستین سده بیست و یکم، که با فشاری کوچک بر موش رایانه می توان جهانی را کاوید، دروغی چنین آشکار بر زبانها و خامه ها روان می گردد. در اینکه با آغاز آموزش و پرورش اجباری در ایران و بروزگار رضاشاه هر آنکه خواندن و نوشتن آموخت، آنرا به این زبان فراگرفت، سخنی نیست. ولی زبان آموزش و پرورش پیش از آن نیز زبان پارسی بود. واگرنه چه نیازی می بود که حسن رشدیه - پدر آموزش و پرورش نوین - سالها پیش از بروی کار آمدن پهلویها در دبستانهای دو و سه زبانه اش در شهرهای آذربایجان به آموزش زبان پارسی بپردازد؟ بهترین و درستترین گزینه برای ایران به گمان من پی روی از همان روش رشدیه می بود، که شوربختانه مانند سدها خواسته درست انقلاب مشروطه بدست فراموشی سپارده شد، ولی سخن گفتن از اینکه ایرانیان تا به آنروز بزبانی دیگر می نوشتند و می خواندند و رضا شاه زبان پارسی را به همه مردم ایران "بزور تحمیل کرد"، یک دروغ بزرگ است. زبان رسمی، در دوران پیشامدرن ایران و بروزگار شاهان قجر، که بیش از نودوپنج درسد مردم خواندن و نوشتن نمی دانستند، نمی توانست چیزی جز زبان دولتی باشد، زبانی که دولت به آن سخن می گفت و سخن می نوشت. بروزگار پادشاهی احمد شاه که نمی تواند "پس" از به پادشاهی رسیدن رضاشاه باشد، این زبان، زبان پارسی بود. نزدیک به همه نوشته های بجا مانده از این دوره، سخنرانیهای شاه و نمایندگان مجلس و وزیران و نامه نگاریهای بزرگان کشور و روزنامه ها به زبان پارسی هستند و اگر جایی نیز زبان دیگری چون عربی و ترکی بکار رفته، نشان رسمی بودن آن زبان نیست.
بگذارید از روز سوم اسفند هزارو دویست و نود و نه (کودتای رضا خان سردار سپه) دورتر شویم تا ببینیم روزگار زبان پارسی تا پیش از بروی کار آمدن پهلویها چگونه بوده است. سال هزارو دویست و هشتاد و پنج نمایندگان مجلس نخستین قانون اساسی ایران و متمم آنرا – باز هم به پارسی – نوشتند. در متمم این قانون اگر چه "مذهب رسمی"، " الوان رسمی بیرق " و "پایتخت" ایران بروشنی نامیده شده اند، ولی سخنی از زبان رسمی در میان نیست. با این همه، سخنرانیها (برای نمونه سخنرانی ستارخان سردار ملی، پس از پیروزی مشروطه) و گفتگوها و نوشته های مجلس همه بزبان پارسی بوده اند و هیچ جا نوشته ای به زبان دیگر دیده نمی شود. آیا بنیانگزاران مشروطه "زبان رسمی ایران" را فراموش کرده بودند؟ آیا آنرا به آینده واگذاشته بودند؟ یا اینکه گنجاندن آن در یک اصل جداگانه را کاری بیهوده و "توضیح واضحات"می دانستند؟ چند ماه پیشتر از آن و روز چهاردهم مرداد همان سال، مظفرالدین شاه فرمان به برپائی مشروطه داد و این فرمان را که روی سخن با "قاطبه اهالی ایران" داشت (مانند دیگر فرمانهای شاهی) بزبان پارسی نویساند و دستینه نهاد. همین پادشاه هنگامی که می خواست صدائی از خود برای تاریخ بیادگار بگذارد، در جایگاه پادشاه کشور ایران نه بزبان ترکی (که زبان مادریش بود) که بزبان رسمی و دولتی سخنانی را بزبان آورد تا در دل صفحه سنگی جای گیرد و من بتوانم از پس یکسد سال به آن گوش فرا دهم و گزافه بودن سخن قبیله گرایان را آشکار کنم (۴).
باز هم از سوم اسفند دورتر می شویم و اینبار نگاهی می افکنیم به سکه یادگاری پنجاهمین سال پادشاهی ناصرالدین شاه، که بر آن نویسانده است: «به یادگار جشن همایونی سال پنجاهم جلوس میمنت مأنوس ذات اقدس شهریاری بر اریکه سلطنت و تاجداری، به مبارکی و سعادت و اقبال در دارالخلافه تهران»(۵)
زبانی که بروی سکه و اسکناس نوشته می شود، در کاوش زبان رسمی و دولتی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چرا که اگر فرمان شاهی تنها برای سرداران و والیان و حاکمان بود، که می بایست بخودی خود پارسی می دانستند، آنچه که بر روی سکه نوشته می شد، برای همه مردمان کشور می بود، از آذربایجان گرفته تا سیستان و بلوچستان و از خراسان تا خوزستان. جایگاه زبانی که با آن پول چاپ می شود آنچنان برجسته است که می توان بی گفتگو زبان نوشته شده بر روی پول را زبان رسمی بشمار آورد. از همین رو بود که فرقه دموکرات آذربایجان نیز در راستای رسمی کردن زبان ترکی در آذربایجان اسکناسها را بزبان ترکی بچاپ رساند (۶)
باز هم از سال کودتای رضاخان سردار سپه دورتر می شویم و نگاهی به روزنامه های دهه های روشنگری و دوران مشروطه می افکنیم. دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب ارزشمندش "یا مرگ با تجدد" با آوردن فهرستی از این روزنامه ها چون "کاغذ اخبار"، "وقایع اتفاقیه"، "روزنامه دولت علیه ایران"، "روزنامه ملتی"، "روزنامه دولت ایران"، "وقایع عدلیه"، "نظامی"، "مریخ"، شرف"، "تربیت"، "تبریز" بزیبائی و شیوائی ویژه خود نشان داده است که زبان فراگیر و "ملی" در آن سالها چیزی جز پارسی نمی بوده است. او همچنین نمونه ارزشمندی نیز به این بررسی می افزاید که قبیله گرایان را چندان خوش نخواهد آمد، سخن از گزارش محمد امین رسولزاده، نخستین رئیس جمهوری آذربایجان است که می نویسد: «در اینجا [ارومیه]نمی توانید غیر از چند مشترک حبل المتین روزنامه خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامه های ترکی قفقاز نیز در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلا در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند ولی ترکی نمی خوانند. همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهائی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد می کنند و خیال می بافند که باید همه عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند. ... در عرض پانزده روزی که در ارومیه بودم هرچه جستجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه ترکی پیدا کنم ممکن نگردید» (۷). رسولزاده این سخنان را بسال هزار و دویست و هشتاد و هشت نوشته است، یازده سال پیش از کودتای سوم اسفند.
باز هم در تاریخ بازپس تر می رویم. آخوندزاده، اندیشمند بزرگ دهه های روشنگری ایران که زاده نوخا و بزرگ شده در شکی قفقاز است در زندگینامه اش می نویسد«تا این تاریخ من به غیر از خواندن زبان فارسی و عربی چیزی نمی دانستم ... در سنه ۱۸۵۷ مسیحیه از برای تغییر الف باء اسلام در زبان فارسی کتابچه ای تألیف کردم و دلایل وجوب تغییر آن را در این کتابچه بیان نمودم». او در یادداشتی به شاهزاده جلال الدین میرزا در باره "تمثیلات"ش می نویسد: «اگر ترجمه این کتاب از زبان ترکی به فارسی ساده، بی کم و زیاد و بدون سخن پردازی و قافیه، .... صورت پذیرد، هر آینه نسبت به ملت خدمت بزرگی خواهد بود». آخوندزاده این یادداشت را بسال ۱۲۴۹ نوشته است، پنجاه سال پیش از کودتای سوم اسفند.
باز هم دورتر برویم. پس از دو شکست ایران در جنگ باروسیه، نویسنده ای بنام عبدالرزاق دنبلی به دستور عباس میرزا کتابی به نام "تاریخ سیّاح" را از ترکی به پارسی برگرداند. تاریخ سیّاح خود برگردانی بود از کتاب "سفرنامه کروسینسکی" که شورش افغانان و فروپاشی شاهنشاهی صفوی را گزارش کرده بود. عبدالرزاق می نویسد: «... یکی از نسخ کتاب مذکور به نظر مبارک نُوّاب ولیعهد دولت ایران رسید و به موجب امر خجسته آن جناب مترجم این نسخه عبرت مآب، بنده درگاه جهان پناه، ابن نجفقلی عبدالرزاق، به زبان فارسی در این اوراق ضبط نموده که همه اهل فطانت و تاریخ و ارباب ادب و صحبت را نفع او عمومیت به هم رساند» (۸).
دو نکته را در اینجا از نگر نباید بدور داشت: نخست آنکه دست کم بروزگار عباس میرزا اگر کسی می خواست «همه اهل فطانت و تاریخ و ارباب ادب و صحبت را نفع کتابی عمومیت به هم رساند» آنرا بزبان پارسی می نگاشت. دوم، زبانی است که کتاب از آن به پارسی برگردانده شده است، همانگونه که رفت، "تاریخ سیاح" خود برگردانی بود از لاتین به ترکی عثمانی، که در آن روزگاران هر ترکزبانی در ایران آنرا به آسانی درمیافت. چنانکه خود مترجم می نویسد: «مولانا عبدالله افندی حضرتلریندن استفتاء اولوب و اونین جنابی اشرف مساعی و احسن صنایع اولمغله منافع عامه یی متضمن بر فن مفید اولدیغین اشعار ائدیب .... و لسان لاتیندن ترکیه تبدیل و ترجمه و باصمه اولوبدور». و باز به یاد باید آورد که عباس میرزا بسال هزار و دویست و دوازده درگذشته است، هشتاد و هفت سال پیش از کودتای سوم اسفند.
یکی دیگر از نمونه های خوب زبان دولتی، زبانی است که فرمانهای شاهی بدان نوشته می شوند. میزرا محمد معینی دویست و هفتاد فرمان شاهی را از فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه در کتابی بنام "سفینه الفرامین" گردآورده است که در زیر نمونه ای از آنها را می آورم:
«چون ولایت گرجستان از منضمات و ملحقات مملکت فسیحالمساحت ایران و اهالی آن ولایت نیز درسلک امان یافتگان و چاکران این شوکت جاوید نشان شرف انسلاک داشتند و چند سال قبل ازین از عدم رتبه وناسپاهی حکام و ولاه آن ولایت طایفه شومیه روسیه در آنجا راه مداخلت جسته ...»(۹) و این نامه نیز یکسدو شانزده سال پیش از کودتای سوم اسفند نوشته شده است!
چرا در درازای یک هزاره فرمانروائی شاهان ترکزبان و ترکتبار زبان پارسی زبان دولتی بود؟ آیا آنگونه که قبیله گرایان می گویند "نزدیکی زبان فارسی با زبان عربی و سهولت جایگزین شدن" ریشه این پدیده بود؟ من در بخشهای دیگر نشان خواهم داد که این سخن یاوه ای بیش نیست و اگر آنچه را که تا همین یکسد سال پیش بزبان ترکی نگاشته شده است نگاه کنیم (مانند نمونه بالا) درسد واژه های عربی و پارسی آن تا اندازه ایست که یک شهروند ترکیه امروز از اندریافت آن ناتوان خواهد بود. علت ریشه ای این پدیده را در بخش "جایگاه زبان پارسی در کیستی ملی" باز خواهم گفت. در اینجا می خواهم به نگاه فرمانروایان به فرهنگ و کار فرهنگی بپردازم و به اینکه شاهان و سرداران "خواندن و نوشتن" را ننگ می دانستند و به نویسندگان و دبیران به دبده خواری می نگریستند. مستوفی در زندگینامه خود می گوید که آغامحمد خان قاجار مستوفیان و میرزایان را "فِرنی خور" می نامید. بروزگاری که بزرگترین هنر مرد شمشیر زنی و جنگاوری بود و حتا چهره آگاه و فرهیخته ای چون لطفعلیخان زند می سرود:
یارب! ستدی سلـــطنت از همچو منی!
دادی به مخنثی، نه مردی، نه زنــــــی!
از گـــــــــــــردش روزگار معلومم گشت،
پیش تو چه شمشیرزنی، چه دف زنی!
پیدا بود که قلم گرداندن و خامه بر کاغذ کشیدن ارج و ارزشی نمی داشت. کشورداری ولی نه به شمشیر، که به سخن و دفتر و دیوان بود و زبان دیوانی در ایران از دویست سال نخست تازش مسلمانان اگر که بگذریم، هماره پارسی بود. مگر خواجه نظام الملک در پاسخ ملکشاه سلجوقی که پیام داده بود: «اگر میخواهی، بفرمایم که دوات از پیش تو برگیرند» پاسخ نداده بود: «دولت آن، به این دوات بسته است، هر گاه این دوات برداری، آن تاج بردارند»؟
و تا که سخن در پیشینه دولتی بودن زبان پارسی را به پایان برم، اکنون که گفتنی ها در باره واپسین خاندان ترکزبان گفته شد، این نیز از نخستینشان گفته شود تا جای بگومگو نماند؛ بیهقی در برگ ۶۳ تاریخ خود در باره نامه نگاری سلطان مسعود غزنوی به خلیفه عباسی و قدرخان، خان ترکستان می نویسد:
«سلطان گفت: بامیرالمومنین نامه باید نبشت بدین چه رفت. ... بونصر گفت: این از فرایض است و به قدرخان هم بباید نبشت تا رکابداری به تعجیل ببرد و این بشارت برساند. ... و استادم دو نسخت کرد این دو نامه را، چنانکه او کردی، یکی بتازی سوی خلیفه، و یکی بپارسی به قدرخان» ابونصر مشکان این دو نامه را بسال چهارسدو ده نوشت، هشتسد و هشتادو نه سال پیش از کودتای سوم اسفند!
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------
۱ .http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/۹۱۴۱
۲. زبان انگلیسی با اینکه در دسته بندی زبانی از خانواده زبانهای "جرمانیک" بشمار می رود و با آلمانی همریشه است، و با اینکه بخش بسیار بزرگی از واژه های آن از آلمانی میانه و فرانسوی بوام گرفته شده اند و تنها بخش بسیار کوچکی از آنان ریشه سلتی دارند، هیچگاه "لهجه" یک زبان دیگر بشمار نمی آید. ناآگاهی از دانش زبان شناسی و اندیشه قبیله گرا و گرایش به نژادپرستی زبانی، ملت سازان ما را به گفتن چنین سخنان خنده آوری وامی دارد. پارسی و عربی حتا با یکدیگر خویشاوند نیز نیستند، چه رسد به اینکه یکی لهجه دیگری باشد (آنهم لهجه سی و سوم!!!) که این یک زبان هندوژرمنی است و آن یک زبان سامی (سیمیتیک) و حتا اگر سددرسد واژه های زبان پارسی نیز عربی باشند، از آنجا که دستور زبان آن ساختار دگری دارد، نمی توان سخن از لهجه گفت.
۳. من در اینجا نمی خواهم به این بگومگو بیشتر دامن بزنم و بدنبال پاسخگوئی به این گزافه ها نیز نیستم. تنها می خواهم برای چندمین بار نشان دهم که یک قبیله گرا اگر بدنبال رسیدن به خواسته ای درست (مانند آموزش به زبان مادری) نیز باشد، از آنجا که هنوز در زیر چادر قبیله دم می زند و از آسمان بی کرانه "من" شدن و شهروند بودن می هراسد، به چه نیرنگهای خنده آور و بچه گانه ای دست میازد!
۴. http://www.shenidani.mihanblog.com/post-۱۰۳.aspx
۵. http://irancollection.alborzi.com/Qajarcoin
/Naseredinshah.htm
۶. http://www.iranbanknotes.com/images/
IranPick-Azerbaijan-HandSigned.jpg
۷. یا مرگ با تجدد، م. آجودانی، برگ ۲۲۲ تا ۲۲۵
۸. سقوط اصفهان، روایت کروسینسکی، بازنویسی ج. طباطبائی، چاپ نگاه معاصر، برگ دهم
۹. فرمان فتح علی شاه به طهماسب بیگ گرجستانی / سنه ۱۲۱۹ هجری قمری (۱۱۸۳ خورشیدی / ۱۸۰۴ میلادی)
٣۱۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به ناشناس - به آقای باهارلی
به ناشناس،
امروز پس از مدتها به اخبار روز سری زدم تا ببینم در اینجا چه می گذرد. خوشحالم که می بینم هنوز در اینجا فعالی. این نظرت هم مثل همیشه با ذکر منبع نوشته شده است و مثل همیشه جالب است.
آذربایجان نامی ایرانی است که قدمت آن به قبل از تهاجم قبائل ترک به ایران بر می گردد. ساکنین آن مادها بودند و اکثرا هنوز هستند. زبانشان ترکی شده ولی تبارشان اکثرا ماد است.
تبریز بخشی از آذربایجان است و نه همه آذربایجان. همه آذری ها یکسان نمی اندیشند و عمل نمی کنند. بنابراین وانمود نکنیم همه آذری ها مثل باهارلی ها فکر می کنند. مهندس موسوی هم ترک است ولی ۲۳ میلیون ایرانی بدون لحظه ای درنگ که از کدام قوم و تبار و زبانی هستند به او رای دادند. ما خیلی وقت است که از مرحله قوم و قبیله عشیره عبور کرده ایم. لطفا سعی نکنید زمان را به عقب ببرید، شدنی نیست.
اشعار مولوی را در ترکیه به ترکی ترجمه کرده اند و این ترجمه ها را بعنوان اصل در مدارس آموزش می دهند. مولوی ایرانی را وقتی در روز روشن جلوی چشم همه دنیا ترک کنند، جعل و تحریف تاریخ ایران به نفع خود که چیزی نیست.
آقای باهارلی گرامی،
از آنجا که تاریخ نگاری بدون ذکر منابع معتبر بین المللی فقط می تواند جنبه ی سیاسی و مردمفریبی داشته باشد منهم از نویسنده این مقاله می خواهم که هر چه زودتر منابع خود را در رابطه با این مقاله ارائه بفرمایند، سپاسگزار خواهم شد.
٣۱۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : سیاسی شدن مسئله زبان
پانترکیستها ادعا میکنند که زبان فارسی در دوران رضاشاه زبان رسمی کشور شد در حالیکه این زبان رسمی در این هزارسال بود و دوم به طور قانونی در انقلاب مشروطه رسمی شد.
اول بایست دانست که زبان رسمی حکومتهایی مانند غزنویان و سلجوقیان و ایلخانیان و غیره همگی فارسی بود. حتی یک بیت ترکی از دربار غزنویان و سلجوقیان تاکنون یافت نشده است.با وجود حکومت ترکتباران (مانند سلجوقیان) یا ترکزبانان (مانند صفویان هرچند نیاکان آنان نیز ایرانیتبار بودند) بر ایرانیان زبان رسمی و فرهنگی ایرانیان همان فارسی بود.
در دوران مشروطه نیز زبان فارسی زبان رسمی انختاب میشود. و منشور انقلاب مشروطه نیز تنها به زبان فارسی است و هیچ جا در قانون مشروطه به کلاسهای زبانهای گوناگون اشاره نشده است.
به علاوه این، مکتبهای سنتی کم و بیش زبانشان فارسی بوده است و پیش از نظام نوین آموزشی، این مکتبها در ایران فراوان بودند. بنابراین مدارس ترکی در ایران وجود نداشته است و تنها مدرسهی رشدیه در تبریز هم یک سال پس از آغازش بسته شد و ربطی به دوران رضاشاه نداشت.
مدرسه رشدیه را رضاخان تعطیل نکرد ، روحانیون سالها قبل از رضاخان تعطیل کردند و حتی فتوا دادند که کندن سنگ دیوار مدرسه رشدیه هم ثواب دارد و رشدیه اصلا در تبریز نماند و به جای دیگر رفت . دقیقا اینکه روش نوین آموزشی بوده که سابقه نداشته باعث واکنش شدید شده بوده است . تدریس به ترکی هم سابقه نداشته و بعد از آن هم تا زمان فرقه دموکرات نبوده است . دقیقا استثنا بوده و شما استثنا را بعنوان رویه به خواننده معرفی می کنید .
آنچه قاعده بوده است همان مکتبهای رسمی در ایران بوده است که زبان تدریس آنها فارسی و سپس عربی بوده است (چنانکه امروز نیز همینگونه است).
دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب مهمش «یا مرگ با تجدد» با آوردن فهرستی از این روزنامهها چون «کاغذ اخبار»، «وقایع اتفاقیه»، «روزنامه دولت علیه ایران»، «روزنامه ملتی»، «روزنامه دولت ایران»، «وقایع عدلیه»، «نظامی»، «مریخ»، «شرف»، «تربیت»، «تبریز» بزیبائی و شیوائی ویژه خود نشان دادهاست که زبان فراگیر و «ملی» در آن سالها چیزی جز پارسی نمیبودهاست. او همچنین نمونه ارزشمندی نیز به این بررسی میافزاید، سخن از گزارش محمد امین رسولزاده،( نخستین رئیس جمهور جمهوری آذربایجان که گرایشهای پانترکیستی نیز داشت) است که مینویسد: «در اینجا [ارومیه]نمی توانید غیر از چند مشترک حبل المتین روزنامه خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامههای ترکی قفقاز نیز در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلا در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند ولی ترکی نمیخوانند. همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهائی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد میکنند و خیال میبافند که باید همه عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند.... در عرض پانزده روزی که در ارومیه بودم هرچه جستجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه ترکی پیدا کنم ممکن نگردید»
آجودانی(یا مرگ با تجدد، م. آجودانی، برگ ۲۲۲ تا ۲۲۵).
در واقع سیاسی شدن مسئله زبان به این دوران پیش از رضاشاه برمیگردد. اقدامات روسیه تزاری برای از بین برد زبان فارسی در قفقاز و جایگزین کردن آن با زبانهای محلی برای کاست نفوذ ایران نیز موجب تحرک اندیشمندانی ایرانی آن دوران شده بود. در همین دوره پانترکیسهتا به طور سیستامیک در نابودی میراث ادبی ایران و زبان فارسی در اوزبکستان نیز میکوشیدند و تمامی مدارس فارسیزبان در آن سامان نیز بسته شد. در کل سیاستهای ضد زبان فارسی یکی از عوامل تحرکات روشنفکران میهندوست آن دوران بود. مسئله دیگر که باعث حساسیت این روشفکران گردید اشغال آذربایجان از سوی ارتش عثمانی در سال ۱۹۱۸ میبود. ارتش عثمانی و نخبگان پانترکیست آن، به انتشار نشریه ترکزبان «آذرآبادگان» زدند و در آن نشریه به میراث تمدنی، فرهنگی و سیاسی ایران هجوم شد و تلاش شد تا تاریخ و فرهنگ و میراث دیگری برای آذربایجان معرفی گردد. سیاسی کردن مسئله زبانی باعث شد که گروهی از روشنفکران در تبریز در همان زمان برای مقابله با سلطه عثمانی، بر تداوم کاربرد فارسی به عنوان زبان آموزشی و اداری و مکاتباتی در آذربایجان پافشاری کنند. به علاوه این سیاست زدودن زبان فارسی در روسیه تزاری و در قاره هند نیز باعث هراس ایراندوستان از کاهش نفوذ فرهنگی ایران شد. در هر حال اقدامات همسایگان ایران در جلوگیری از آموزش زبان فارسی و تعطیل ساختن مدارس فارسی و نابودی کتابهای فارسی از سوی دیگر، حساسیت اندیشمندان و نخبگان ایران را به خطرهای کارگیری زبانهای محلی برانگیخت.http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm
٣۱۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : حسین سنجانی
عنوان : جالب بود
پس اگر بنابر اخباری، انهم صدها سال بعد از ساسانیان، بهرام گور به زبانهای ترکی (کدام نوع ترکی؟) و عربی واقف بود، پس به این معنی است که زبان ترکی نیز در دوران ساسانیان رسمی بود؟
چرا نویسنده حتی یک آثار ترکی از زمان غزنویان و ساسانیان در ایران معرفی نمیکنند؟
یکی از ادعاهای جالب دیگر نویسنده این بود که زبان ترکی ، زبان اکثریت مردم ایران است. در حالیکه آمارهای موجود خلاف آن را میگویند!
http://www.ghalibaf.ir/Default.aspx?tabid=۷۹&language=fa-IR
"اکثر ملت ایران فارس هستند، از نتایج سرشماری سال ۱۳۷۵ هـ .ش (۱۹۹۶م) درباره ترکیب قومی ملت ایران این برآوردها حاصل میشود: نسبت جمعیت فارسها حدود ۷۵-۷۳ درصد جمعیت ایران است. آمار سرشماری سال ۱۳۶۵هـ .ش (۱۹۸۶م) نشان میدهد که ۸۳/۸۲ درصد مردم فارسی صحبت میکنند و ۸۶/۲ درصد از آنها فقط فارسی را میفهمند؛ همچنین ۳۲/۱۴ درصد از ملت ایران فارسی نمیدانند که بخش عمدهای از آنان در مناطق عشایری و روستایی اقوام فارس زندگی میکنند. آذریها حدود ۱۷-۱۵ درصد و ترکمنها حدود ۲/۱ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند. ۵-۵/۳ درصد از جمعیت به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه غرب کشور اختصاص دارد. پس از آنها به ترتیب قوم عرب در جنوب غربی کشور با حدود ۳ درصد و قوم بلوچ در جنوب شرقی کشور با حدود ۲ درصد از کل جمعیت قرار دارند."
همچنین یکی از خوانندگان ادعا کرد که کوروش با اقوام ترک فرارودان جنگید. در حالیکه این اقوام همان ماساگاثها هستند که در میان دانشمندان از اقوام ایرانی و نه ترک حساب میشوند.
٣۱۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : تاریملی
عنوان : ازبری پوزدینیز
اقای باهارلی ضمن تشکر از زحمات و نوشته های پر بارتان به قول ما تورکان این نوشته تان مخصوصا ازبر پوزان بود (عده ای یک چیزهای را از بر کرده اند و دائما تکرار می کنند).
همانطوری که شما هم میدانیدبعد از به حاکمیت رساندن فارسها در ایران توسط اسنعمارگران انگلیس برا نابودی و اسمله کردن تورکان از روش و متدهای مختلف استفاده می شد یکی هم این بوده گویا تمام سلسله حاکمان تورک در ایران از زبان خود نفرت داشته اند و به فارسی صحبت می کرده اند و فارسی هم زبان رسمی دربار بوده و به عنوان سند چند بیت شعر مید این بمبی کمپانی هند شرقی را هم ضمیمه می کنند.
هدف این بوده که تلقین کنند ای تورک اگر زبان تو مهم می بود حتما اجدادت در حاکمیت بودند مانند رضا میر پنج و احمد نزاد چاه جمکرانی به ملل دیگر به زور تحمیل می کردند پس نیست تورکی را فراموش کنید به چسب به قند تاجکستان(حاکمیت سامانی) و شکر افغانستان(حاکمیت محمود افغان)
٣۱۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : علی آذربایجانی
عنوان : ضرورت تدریس زبان تورکی در مدارس
مطلب وزین و باارزشی بود.با تشکر از آقای مهران بهاری و سایت اخبار روز.امیدوارم ضمن تاکید بر ضرورت این بحث ها از لزوم تدریس زبان تورکی در زمان جاری نیز سخن گفته شود که حق مسلم مردمان تورک این سرزمین است.
با تشکر
٣۱۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : منابع در لینکها
من از آقای مهران باهارلی به خاطر نوشتن این مقاله تشکر میکنم. انتقادی مشابه دیگران دارم که باید منابع همینجا گذاشته میشد. در لینکهای مذکور، تصاویر اسکناسهای مذکور گذاشته شده است و با کمی جستجو میتوان متون مذکور را نیز یافت ولی این کافی نمیباشد و تصاویر مذکور باید در متن قرار داده میشد. مسئولین محترم سایت اخبار روز نیز در این امر مهم مسلما یاری میکنند.
زبان ترکی مطابق به قول احمد کسروی زبان دو سوم روستاهای ایران قبل از حکومت پهلوی بود. مسلما گستردگی به این وسعت مستلزم ایجاد حکومتهای متنوع در مناطق ایران بوده است. این نوشته میتواند نقطه شروعی برای مطالعات بیشتر توسط عالمانی که در خدمت ایده اولوژیهای متنوع نیستند باشد. بنده خود دفاتر حساب قدیمی را به خاطر میآورم که به خط اویغوری نوشته شده بودند. متاسفانه عینکهای ایدولوژیک امکان انجام تحقیقات مستقل بر آثار ترکان را گرفته است.
٣۱۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : قزوینی
عنوان : مقاله ها باید از نظر کیفی دست چین شوند، این هم برای سایت ها خوبست و هم برای خوانندگانشان.
ایکاش سایت ها منجمله اخبار روز به کیفیت مقاله ها بیشتر توجه می کردند. اخبار روز، مدیران فرهیخته ای دارد که اغلب دانشگاه دیده هستند و تفاوت میان کارهای معتبر و غیر معتبر را بخوبی تشخیص می دهند. من تعجب می کنم وقتی می بینم که مقاله های بی محتوا و بی اعتباری در کنار مقاله هایی با کیفیت بالا در این بخش از اخبار روز همزمان منتشر می شوند. مقاله ای مثل مقاله ی آقای مقدم با زحمت زیاد نوشته می شوند تا به سطح آگاهی خوانندگان بیافزایند و نه اینکه با شایعه پراکنی ایجاد تفرقه کنند. منابع ذکر شده در پایان مقاله ها از اهمیت خاصی برخوردار است که کیفیت مقاله را تعیین می کنند. منابع این فرصت را به خواننده می دهند تا با رجوع به آنها اعتبار آن منابع را ارزیابی کند و صحت و سقم آنچه در مقاله آمده است را دریابند. این مقاله فاقد حتی یک منبع است.
من از اخبار روز خواهش می کنم از انتشار مقالاتی که بدون هیچ منبعی نوشته می شوند خودداری کند. تاریخ را که نمی توان بدون منبع و کارشناس ای رشته نوشت وگرنه با داستان نویسی فرقی نمی کرد و کسی هم زحمت دانشگاه رفتن برای تحصیل در این رشته را بخود نمی داد. آیا ما زحمت خواندن مقاله ای درباره مثلا جامعه شناسی و روانشناسی را بخود می دهیم اگر بدانیم که نویسنده کارشناس این رشته ها نیست؟ هیچوقت، پس چرا وقتی به تاریخ ایران می رسد همه تاریخ دان و کارشناس این رشته می شوند بدون آنکه دوره اش را دیده باشند؟ هر کارشناسی منابع خود را در پایان نوشته خود ذکر می کند. هنوز هم دیر نشده است، من از نویسنده این مقاله مقاله خواهش می کنم منابع خود را در اختیار ما بگذارند. متشکرم.
نظرات داده شده درباره این مقاله بسیار آموزنده و جالب هستند. فراموش نکنیم که ما در عصر اینترنت و گردش آزاد اطلاعات زندگی می کنیم.
مقاله ها باید از نظر کیفی دست چین شوند، این هم برای سایت ها خوبست و هم برای خوانندگانشان.
٣۱۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|
از : کریم ن
عنوان : برخی ها به حدی متعصب اند که به زبان فارسی به عنوان ناموس خود نگاه میکنند!
متاسفانه افکار پان ایرانیستی و تعصبات کور که یادگار دوره ملت سازی آغاز عصر پهلوی است برخی ها را به حدی متعصب کرده است که به زبان فارسی به عنوان ناموس خود نگاه میکنند. آنچه من از نوشته تحقیقی و بسیار با ارزش آقای باهارلی میفهمم اینست که بر خلاف تبلیغات جاری، زبان ترکی از دوره ساسانیان زبان متداول در تمام عرصه های اجتماعی در دوره حکومت های مختلف بوده و چیز حاشیه ای به حساب نمیامده. بنظر من در بحث مباحث تاریخی بایستی تعصب کوررا که از دوره کودکی در اندیشه ایرانیان جا داده میشود بایستی کنار گذاشت و با چشم باز به مسائل نگریست. واقعیت اینست که زبان ترکی همپای زبان عربی و زبان فارسی در طول صد ها سال گذشته در ایران بصورت رسمی و غیر رسمی وسیله ارتباط مردم بوده است و هر گونه سیاستی که به خواهد این زبان را از صحنه خارج کند هیچ موفقیتی که نخواهد داشت هیچ، خود مانع رشد متوازن در همه عرصه ها خواهد بود.
٣۱۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|