از : رضا سالاری
عنوان : ایرانی باید اول از نقد فرهنگ خود بگذرد تا افق فکری جدیدی بیابد
آفرین بر این فیلسوف واقع بین، آرامش دوستدار، که نه چون اولین فیلسوف ضد فرهنگ دانشگاهی مدرن در جمهوری اسلامی، سروش، همان حیران عالم هپروت و شور و شیدای مجازی مولوی، مفتون و مجنون تفاسیر آسمانی و ربانی رسالت محمدی و تازیان، سرگشته و حیران بیابانی پر از ملغمه و مغلطه پوپری، و یا چون اولین و ماندگارترین فیلسوف فرصت طلب جمهوری اسلامی، یعنی همان داوری، که چون فردید و نصر متخصص بهم بافی هایدگر و ملاصدرا و خمینی و طباطبائی است، چقدر درد و فقر فرهنگی این سرزمین را درست دیده است. کجای این نظر او علط است هنگامیکه متهورانه میگوید:
«منتها عیب کار در این است که ما اصلا علم نداریم، نه علوم طبیعی و نه علوم انسانی. تمام کتابهای دانشگاهی ما عملا ترجمه از منابع غربیاند، یا بازنویس آنها هستند. ما، تا آنجا که از عهدهمان برمیآید، جز این نمیکنیم که آنچه از منابع غربی به دستمان میرسد، به فارسی برگردانیم، چون خودمان سازنده نیستیم. اما اگر این کار را هم نمیکردیم، طبعا «وضع علم» نزد ما بدتر از این میشد که هست. علم ما در واقع رونوشتی بیش نیست»
وقتی محرکی بیرونی، یعنی حرفی، گفته ای، یا عملی، مغز ما و خود ما را وادار به یک واکنش و یا عکس العملی اجتناب ناپذیر و ناخودآگاه و آنی میکند، تا به محرک پاسخ دهیم، پاسخ و رفتار ما بدون اینکه شاید خود بدانیم از یک مسیر و فرایندی محدود رد میشود که قبلاً چهار مرحله را پشت سر گذاشته و یا از چهار اتاق کنترل فیلتر روانی رد شده است:
۱. مرحله اول باورهای ما. اول اثر محرک بیرونی وارد اتاق معیارها و معتقدات و باورهای ما میشود که بر آن اساس شخصیت و فردیت و فرهنگ ما شکل گرفته است. در این قسمت باور مغز است که شخصیتی یکدست و یک شکل به تمام افراد ایدئولوژیست ویا دیندار و دینمحور و دینخو میدهد. مثلاً بخاطر وجوه بسیار مشترکی که در باورهای آنها وجود دارد و بخاطر انعکاس ان باورها در رفتار و گفتار و پندارشان، تمام دینداران و مسلمانان ایران دارای فرهنگی یک شکل و شیوه برخورد متعصبانه ای یکنواخت میباشند، همان چیزی که مثلاً شخصیت فرهنگی مردم قم و مشهد و نجف و اسلام آباد را از دیگر مردمان شهرها و کشورها متمایز میکند. مثال دیگر رفتار متعصبانه و نهادینه شده تمام مسلمانان ایران است که با شنیدن نقدی از پیغمبر و امامان خود براشفته شده و در نهایت عصبانیت و تعصب معمولاً دست به یقه میشوند.... پس از نظر علمی آنچه برسر ما ویا فرهنگ و هنر و رفتار و کردار و پندار ناخودآگاه ما آمده دقیقاً ناشی از همین تأثیرات و تعلیمات دین و مذهب اسلام است. دوستار جز افشای یک حقیقیت علمی کار و گناهی مرتکب نشده. نتیجه این تأثیر یک بیماری روانی و فرهنگی تاریخی حداقل چهارده قرنی است که تا نگوئیم و نپذیریم آنرا داریم نمی توانیم به مداوایش با تغییر خود بپردازیم!
۲. مرحله دوم فکر کردن و تفکر و تشخیص درست از غلط. پس ما و یا مغز ما فقط میتواند براساس معتقدات و باورهای ما فکر کند و تصمیم بگیرد. اگر باور ما بی ارزش و مهمل و خرافی و غیر علمی و مخالف واقعیت و واقعیت گرایی باشد، مسلماً همواره کار مغز ما و تصمیم های ما هم بی ارزش و نامربوط و نادرست در میآیند.
۳. مرحله سوم مربوط به احساس ماست. براساس ابتدا باورها و بعد تفکرات وابسته به آن ما به یک احساس و درک احساسی از محرک بیرونی میرسیم. این احساس میتواند نوعی احساس خشم و کینه و قهر و غضب باشد و یا توام با شادی و نشاط و هیجان و یا حتی بی تفاوتی و بی احساسی باشد. خبرنگاری خارجی از خمینی بعد از ۱۵ سال جلای وطن قبل از فرودش در فرودگاه مهراباد در بهمن ۵۷ پرسید احساس شما الان چیست؟ جواب داد هیچی! یعنی در باور خمینی اصلاً از همان روز نخست ایران و ایرانی مکان و مقامی نداشت. هرچه در ذهن او بود باورهای دینی بود.
۴. مرحله چهارم مرحله انعکاسی و یا واکنشی ما بر اساس احساسمان هست. اگر احساس ما خشم آلود و کینه توز شود ما بدنبال پاسخی متناسب با این احساس خواهیم بود. وقتی قاضی خمینی از جانب اسیرش، که دختری دانش آموز ۱۳−۱۵ ساله مجاهد و یا کمونیست است، میشنود که از امام و مراد و جیره پردازش خمینی انتقاد می کند، و بعد یکباره دستور قتل و اعدام اورا صادر میکند، نتیجه همین احساس خشمگین شده او در این لحظه است. سه آکادمسین های مخالف دوستار هم بهمین دلیل از نوشتار و نقد دوستار دچار خشم عجولانه شده اند. مذهبیون متعصب و جیره خوار دولت کنونی هم به همین سبب با بی صبری و عجولانه عمل کردن زودتر از هر حکم دادگاهی خود را رسوا می کنند.
خلاصه
افکارو اعمال و رفتار و گفتار ما در پاسخ و یا واکنش به هر متحرک بیرونی شامل چهار مرحله: باور−فکر−احساس−واکنش میباشد. پاسخ نهایی ما جداً تحت تأثیر باورهای ما و جداً تحت تأثیر تعالیم و فرهنگ دین و مذهب و فقه نهادینه شده در تک تک ماست. چون از نظر علمی جداً و وسیعاً ثابت شده که این دین مهملاتی خرافی بیش نبوده، راه حل علمی برای تغییر ما اول از نقد و دور ریختن این باورهای نهادینه شروع میشود. منتهی بعضی از ما، از جمله مدعیان نشر و تعلیم علم، از قبول آن یا عمداً و یا سهواً عاجزند!
٣۱۹۵۹ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : صدا
عنوان : تشکر از اطلاعاتی که دادید
فقط نوشتم که بگویم من بشخصه از شخصیت و مواضع و سابقه کاری آقایان صدری ، دباشی و .... خبری نداشتم ولی حالا یک سر نخ هائی دارم که دنبالشان خواهم کرد وبه این خاطر ممنون. البته با آشنائی کامل به سابقه کاری آقای دوستدار و مقایسه متن نامهی ایشان به هبرماس و آنی که از طرف صدری و شرکا نوشته شده روشن است که چه دغدغه های باعث به قلم کشیدن این دو نامه شده است ولی از سابقهی تاریخی آدمها مطلع شدن همیشه فکر خوبی است.
آخرشم این که به نظرم آنهائی که اینجا نظر نوشته اند و تنها چیزی که به نظرشان آمده بگویند راجع به سابقهی سیاسی نویسندگان این مقالهی است گویا اصلا نخواسته اند ببینند و بفهمند که مقاله راجع به چه هست.
٣۱۹۵۶ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : تردید
عنوان : تردید
این که این دو نفر فقط به صرف آنکه هر دو در زندان حکومت اسلامی بوده اند، با هم این مطلب را نوشته اند نشانه خوبی نیست. وحدت در سایه "دشمن مشترک" در اساس راه به قهقرا می برد. یکی از بزرگترین خطاهای ما ایرانیان در دوران معاصر (صد ساله اخیر) پیروی از این شعار بوده است: "دشمن ِ دشمن ِ من، دوست من است"!
٣۱۹۵۲ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : ماهان شاهد
عنوان : خیرت که به ما نمیرسد، شر نرسان!
با سلام،
روی سخنم با خوانندگان این نوشته است.
خاطرات زندانهای رژیم اسلامی از آقایان مصداقی (نه زیستن، نه مرگ) و اصلانی (کلاغ و گل سرخ) "مشتی از خروار" در مورد جنایتکاران (اسلامی-ایرانی) است (خواندن این خاطرات را توصیه میکنم، آنگاه بهتر میتوان ادعای "بخشش و فراموشی" کرد).
مبدا جنایت این جانیان به "انسان"، در اعتقادات-تحقیقات-تفکرات-نظرات و ... افرادی "مغز مریض" مانند استاد!!! مصباح یزدی است.
فیلسوفی ایرانی (آرامش دوستدار) نامه ای به همکار-همتای آلمانی اش (یوگن هابرماس) مینویسد و نکاتی را به او گوشزد میکند.
"روشنفکران" به این فیلسوف میتازند و سعی دارند که نشان دهند که "افعی کبوتر زایش میکند".
ایرج مصداقی و مهدی اصلانی در نوشته مشترکشان "هان ای شرم! سرخی ات پیدا نیست" سعی به نشان دادن این نکته دارند که این "روشنفکران" مانند زاهدانی هستند که "چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند".
خوانندگان گرامی!
بهتر نیست که به جای آنکه به این تلاش آقایان اصلانی و مصداقی احترام گذاشته و اگر نقدی به آن داریم، صادقانه (که متاسفانه در مورد خیلی از "روشنفکران" و جود ندارد) مطرح اش نماییم تا آنکه .........
با احترام
ماهان شاهد
mahan_shahed@yhaoo.com
٣۱۹۵۱ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : روشنگر روشنگر
عنوان : عصبیت معترض از کجاست
آقای معترض خان شمایی که مدعی هستید دوستدار به فلسفه بیاحترامی کرده لطفاً اسم و سطح سوادتان را مشخص کنید تا مردم بدانید شما چقدر فلسفه دانید! مطلبی و یا نوشتهای از شما هست تا مردم بدانند رابطه شما با فلسفه و اندیشه چیست؟ راستش در نوشته آقایان ادعایی مبنی بر فلسفه دانی نیامده است و اما حضرت سرکار هیچ خدایی را بنده نیستید.
معلوم است که برای چه از روشنگری به حق آقایان به درد آمدهاید.
حضرت آقا زندانی سیاسی که چوب اسلام عزیز را خورده حق اظهار نظر ندارد پس چه کسی دارد؟
عقبه شما معلوم است. بیخود به چپ و راست نزنید.
٣۱۹۵۰ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : ناظر
عنوان : ندای وجدان فردی
من تصوّر می کنم به اصل مسئله پرداختن، ثمربخش تر از کشمکشهای طرفدارانه است. حقیقت اینه که حکومت فقاهتی، حکومت غاصب و خونریز و مستبد و ضد آزادیه. اعتراض برادران صدری و آقای دباشی به همان اندازه می تونه بی ربط باشه که نامه ی آقای دوستدار. اگه به زعم آقایان صدری و دباشی، آقای دوستدار، نماینده ی ایرانیان نیست، بی شک، اعتراض آقایان صدری و دباشی نیز، هرگز ندای نمایندگاه ایرانیان نیست؛ بلکه صدای حکومتگران مستبد و خونریزه. تفاوت اعتراض آقای دوستدار با اعتراض آقایان صدری و دباشی در اینه که آقای دوستدار، بر پایه ی وجدان فردی خودش، اعتراض کرده و آقایان صدری و دباشی بر اساس عقیده ی اسلامی و تکیه به قدرتمداران مستبد و ناحق. هر حکومت مستبدی، دست به قلمان و شمشیر کشان خودش را داره. استالین، هیتلر و ..... در دنیای امروز، من ترجیح می دهم که ندای وجدان فردی ام را بر زبان و قلم بیاورم، به جای آنکه اراده ی مستبدان ناحق را در دنیا گسترش دهم. صدای اعتراض آقای دوستدار، ولو به هیچ جا نرسه، بر ندای مدافعان حکومت فقها، صدها بار، ارجحیّت داره. همین.
٣۱۹۴۴ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : یک خواننده ی سپاسگزار
عنوان : با سپاس و دست مریزاد
آقایان اصلانی و مصداقی گرامی:
دست مریزاد! ممنون از این نوشته ی نافذ و آگاه کننده. امیدوارم کسانی که می خواهند به این "روشنفکران دینی" ایمان بیاورند و عکسشان را در ماه ببینند کمی تأمل کنند. آقای احمد صدری با بی شرمی و وقاحت تمام و کمال دیدار خود را با مصباح یزدی کتمان می کند و از طرفی می فرماید که تاریخ چاپ نشست وی با این قاتل دقیق و صحیح نیست بلکه وی سالها پیش با این جانی دیدار کرده است!
در ضمن چه کسی هزینه ی کرسی ایشان را در دانشگاه تأمین کرده و این یک میلیون دلار را که داده است؟
اذهان خفته ی بسیاری از ایرانی ها از صراحت و راستگویی آرامش دوستدار می هراسد چرا که گفته های او موجب می شوند برخی به چهره ی زشت خود در آینه نگاه کنند.
باز هم ممنون
٣۱۹۴۲ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : ثریا جوادی
عنوان : اعتراض های بی مورد !
مقاله بسیار سنجیده و قابل تحسین است . مساله روشن است , حکومتی جنایتکار کشورمان را به تباهی کشانده است. عده ای در خارج از کشور از این حکومت حمایت می کنند و مباشران این حکومت اند , باید در برابر آنان ایستاد , افشا و طردشان کرد دوستان معترض به مقاله انگار به کلاس درس فلسفه دعوت شده اند و منازعه بر سر اشتباه پارک کردن اتومبیل یکی دوفیلسوف و استاد دانشگاه است . صحبت سی سال جنایت و اعدام و شکنجه و تباهی ست که هنوز هم ادامه دارد , متوجه مساله هستید آقایان معترض به مقاله و مقاله نویسان و افشاگران؟!
٣۱۹۴۱ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : معترض معترض
عنوان : اعتراض
من به این گونه نوشته ها اعتراض دارم. تا کی می خواهید علیه افراد افشاگری کنید. که چی؟ آقایان، شما از فلسفه چیزی نمی دانید، آقای دوستدار هم با آن نامه به فلسفه بی احترامی کرد و بدتر از او آن سه آقای دیگر. همه تان خجالت بکشید. به مسائل اساسی تری بپردازید.
خانم معترض
٣۱۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : محمود محمودی
عنوان : افشاگری بحث جدی را منحرف می کند
تا کی می خواهیم با افشاگری های شخصی و سطحی علیه این و آن زندگی و مباحث جدی را با افشاگری های شخصی لوث کنیم؟ من برخورد منتقدان دکتر دوستدار را نمی پسندم اما در نامه دوستدار و واکنش مخالفان او مباحثی جدی مطرح است که ارتباطی با شخصیت فردی افراد و ربطی با افشاگری ندارد. زندانی شدن هم به زندانی حق نمی دهد که در مواردی که از آن اطلاعی ندارد اظهار نظر و کمبود فهم و استدلال خود را با افشاگری پر کند.این افشاگری ها سطح بحث را به حد مباحث شحصی پائین می آورد .
٣۱۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|