از : امیرحسین آمویی
عنوان : در بارهی ما ایرانیان و تاریخمان
روشنگر جان
ممنون از توپ تو پر شما. گفته اید "چرا سسفسطه میکنید" و "دوغ و دوشاب را قاطی نکنید!"
اما به چند نکته توجه نکردهاید: اولا رژیم پهلوی از آغاز بر بنیاد کودتا بود، کودتای رضاخان میرپنج. مطابق استدلال برخی از آقایان هرکس که عضوی از دستگاه حاکمهی جابری بوده، یا ریختن خونش حلال است و یا به شیوهی انقلابی حکم اعدامش از هم اکنون مصدور. دکتر مصدق رهبر کبیر ملی ما، در آغاز، "مصدقالسلطنه" و یکی از بزرگترین مالکان (فئودالهای) ایران، مدتی مستوفی (رئیس کل تشکیلات اخذ مالیات) خراسان و پیش از آن و پس از آن از "نوکران" و "خادمان" (اینها اصطلاحات آن زمان است) در تشکیلات حکومت ظالم قاجار و بعد تا حدودی در دورهی پهلوی اول و سپس پهلوی دوم. اما شخصا دخالتی در مظالم رژیم نداشت، به گردش چرخ این دولتها کمک میکرد، زیرا که هر دولتی هرقدر هم که ظالم باشد، بازهم باید بخشی از مشکلات زندگی روزمرهی مردم و مسائل کشوری را حل و فصل کند. اگر مصدق با این دولتها کار نمیکرد آن دستگاههای ظالم ممکن بود کسانی را به کار بگمارند که ثمرهای بسیار بدتر میداشت و از این گذشته مصدق اصلا فرصت "مصدق شدن" نمییافت. مطابق نظر شما هر که به هر شکلی در قدرت حکومت جائر سهیم باشد، به حکم تسری مسئولیت، جائر و جنایتکار است. حکم تسری مسئولیت در تاریخ ایران فاقد ارزش و اعتبار است. در ایران مخصوصا باید مشخصا به مدرک جرم و سابقهی قابل اعتماد آنان استناد کرد! دیگر این که ما در کشورمان اصلا حکومت قانون نداشتهایم و نداریم، چه قبل از پهلویها، چه در دورهی پهلویها و چه بعد از آن تا امروز. معنی این حرف روشن است:
۱- ما در ایران حکومت استبدادی فردی داریم که در آن هیچکس صاحب هیچ حقی نیست، حتی خود فرد مستبد! بدین معنی که فرد مستبد میداند که اگر اوضاع کمی به هم بریزد، که همیشه هم میریزد، دیگر سر به تنش نخواهد ماند، به همین دلیل از هیچ ظلمی فروگذار نمیکند. داستان فعلی هم همین است. آقای خمینی هم همین بود: تصمیم و ارادهی فردی را بر تصمیم و ارادهی قانونی (که در اصل از نظر او حرف مفتی بود و برای این یکی هم هست) مرجح میشمرد. به نظرم میرسد که آقایان نویسندگان این مقاله هم، از لحاظ نقطه نظرهای حقوقی قانونی، از همان مکتب متأثرند: تهمت زدن به افراد بدون در دست داشتن سند و اثبات جرم آنان (منظورم تهمتی است که مشخصاً به آقای اکبر گنجی زده شده) در مخیله خویش و از همین الآن صدور حکم برای آنان. اجرایش را میگذارند برای وقتی که آقایان قدرت بگیرند. اگر واقعا مدرک قابل اعتمادی دارید چرا سراغ ایشان نمیروید و از ایشان شکایت نمیکنید؟ ایشان که خودشان به نکته در سخنرانی لندن اشاره کردهاند.
۲- من نوشتهی آرامش دوستدار را خواندهام. کل حرف ایشان را میتوان در یکی دو بند خلاصه کرد. و آن این است: آقای هابر ماس، در ایران که جامعهای تحت سیطرهی دین است، کسی اهل اندیشه و تفکر نیست و این عجیب است که شما (هابر ماس) خیال میکنید ما در ایران روشنفکران متفکری داریم که به شیوهی پوپر و پست مدرنیستها میاندیشند. بعد به هابر ماس میگوید دست از گزارش نادرست بردارید، اولا ایرانیان دلقکوار خود را متفکر نشان میدهند (مثال مجتهد شبستری و سروش و داوری اردکانی) در حالی که تفکر در تاریخ ایران معنی ندارد، علیالخصوص در جامعهی سیاه دینی، و ثانیا وقتی که شما به آلمانیها و غربیها گزارش غلط از ایران میدهید توی چشم مردم در ممالک غربی خاک میپاشید و تازه زمینه را برای اختلاط دین و سیاست هم در امریکا و غرب اماده میکنید و نمیفهمید که اگر مذهب با سیاست در آمیزند چگونه شلاق سیاست آلوده به مذهب بر پشت خمیدهی انسان خواهد نشست. و سرانجام میگوید که به جای این تصویر مسخشدهای که از ایران زمان خاتمی دادید که نباید میدادید، باید سال گذشته که رژیم "شورش آرام" مردم را به خاک و خون کشید، "باید از مردم شخصا و رسما حمایت میکردید". این حرفها را آقای دوستدار به بهانهی دیدن عکسی از خودش در کنار آقای گنجی زده است. مابقی حرفهای آقای دوستدار فاقد وجاهت علمی و غبرقابل قبول است: ایشان میگویند که در ایران دکان علم و تفکر و ادبیات بسته است چون ایران جامعهی دینی (اسلامی) است و ایرانیان هم در زمینهی بیشتر هنرپیشههای تئاتر هستند نه متفکر. ایشان توجه نمیکند که جوامع غربی هم تا قرن شانزدهم و در برخی جاها دیرتر جامعهی دینی (مسیحی) بودند، پس نباید قاعدتا در این قسمت ها هم اثری از علم و تفکر پیدا شود. از این گذشته حکم آقای دوستدار گریبان همهی دنیا را خواهد گرفت که همه به شکلی مذهبی بودهاند. ایشان ظاهرا نمیدانند که از یک طرف ظهور مذهب فصلی از تاریخ تحول و رشد جوامع بشری است و تفکر و شناخت نیز ذاتی بشر. از سوی دیگر اگرچه داستان تحول علم در ایران و ممالک غیر اروپایی داستان غم انگیز و راکدی است به خاطر این است که آن نوع تحولاتی که در اروپا تحت عنوان رنسانس شکل گرفت و پایهی مادی و مالی حمایت از علم بود به علاوهی وجود شرایط نسبتا آرام زندگی اجتماعی و سیاسی برای رشد علوم در ایران مهیا نشد و اگر هم میخواست شروع شود با دخالت بیگانگان جلوی حرکتش گرفته میشد که شد. راستی با وجود متفکرانی مثل خیام و خوارزمی و بیرونی و ابن سینا و سهروردی و بسیاری دیگر چگونه میتوان گفت که در ایران خانهی اندیشه و علم خالی و متروک بوده است؟ ایا اقای دوستدار واقعا از تمام تاریخ تفکر علمی در ایران باخبرند؟
۳- آقای اکبر گنجی اما به آقای دوستدار پاسخ دادهاند و گفتهاند که آقای دوستدار در اشتباه هستند. "هابرماس سکوت نکرد و واکنش سریع او توانست "برخی دیگر از همکاران" وی را هم در سراسر جهان به "میدان یاری" بیاورد. ده روز پس از آن حوادث با هابرماس، چارلز تیلور، مارتا نسبام، نوآم چامسکی، ماریو وارگاس یوسا (برنده ی نوبل ادبی ۲۰۱۰) و... تماس گرفتم و متن نامه ای را جهت امضا برای آنها فرستادم. هابرماس به سرعت نامه را امضا کرد و برای من نوشت: "به دنبال صدها امضا نرو، بلکه نامه را با امضای ده- پانزده تن از سرآمدان روشنفکری جهان سریع منتشر کن تا زمان از دست نرود. ضمن آن که امضای تعداد محدودی از مهمترین متفکران جهان، موثرتر از صدها امضا خواهد بود که برخی از آنها شهرت جهانی ندارند". آقای دوستدار اگر موازین بیان حکم علمی را رعایت میکردند، باید میگفتند که اطلاع ندارند که ایشان از ایرانیان حمایت کرده است یانه.
۴- متأسفانه آقایان مصداقی و اصلانی، به شیوهی سنتی برخی از وابستگان به سازمانهای چپ یا مجاهد و فعال سرکوب شده توسط رژیم جانی جمهوری اسلامی که مدتی در زندان و زیر شکنجه بودهاند و سپس به خارج از کشور پناه آوردهاند، ابتدا به شرح زندان و شکنجهی خودشان پرداختهاند (امیدوارم که دلیلش را توضیح دهند) و سپس با رویکردی که فرسنگها از دیدگاه متین و صبورانهی علمی که قاعدتا حالا، پس از آن همه مبارزه (که مایهی احترم و افتخار است)، باید از شاخصههای شخصیتی و ویژگیهای تفکر و منش این مبارزان باشد، بیصبرانه و بدون تعمق در متن، محتوا، مفهوم، کارکرد و اهداف افکار و شخصیتها، یکسان دیدن افراد، با دمیدن در نوشتهی فردی که اگرچه بسیاری از آراء او درست و قابل توجه است، اما با بزرگنمایی بخشهای غیر قابل اعتماد آن، یقهی کسانی را گرفته اند تا شاید ندانسته سدی شود در بنای یک جبههی متحد برای ایجاد دموکراسی.
۵- در این نوشته من نمیخواهم سخنی در بارهی افراد دیگر بگویم. بنده فقط و فقط میخواهم عرض کنم که اولا نباید بدون دلیل محکم به افراد، مخصوصا در آن نوشته به آقای گنجی و تا حدی هم دکتر سروش، تهمت بست و ثانیا باید متوجه بود که داستان تاریخ ایران داستانی است متفاوت با تواریخ کشورهای غربی: در ایران سیاهروز ما افراد نیکسرشت ناگزیرند در حیطهی قدرت مستبد وارد شوند یا سهواً و یا آگاهانه، یا از روی باوری که نخست درست مینماید و سپس نادرست و یا به هر دلیل شناخته یا ناشناختهی دیگر تا بتوانند به میهن خود خدمت کنند.
بهتر است به جای کوبیدن افراد در اندیشهی ایجاد یک جبههی واحد برای دموکراسی باشیم نه طرد و دفع افراد و اندیشهها. بهتر است از حقوق هم دفاع کنیم تا نادیده گرفتن آنها، بهتر است ابتدا به خطاهای خودمان نظر کنیم تا به خطای دیگران، بهتر است در دام نفاقافکنی بیگانگان گرفتار نشویم و فرصت را تا از دست نرفته دریابیم.
امیر حسین آمویی
٣۱۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : با نیاز موافقم بجز یک بخش
تجربه ای که از زندگی زیر سایه سیاه این رژیم از کودکی داشتم مرا از کل رژیم متنفر کرده است بخصوص بخاطر اینکه مرا مجبور به ترک وطنم کرد ولی انقدر می فهمم که نباید اجازه دهم این تنفر باعث کوردلی و انعطاف ناپذیری من شود. با اینکه می دانم که در به تباهی کشیدن ایران، موسوی و رهنورد و کروبی به اندازه خود دست داشته اند تاکنون از آنها حمایت کرده ام چون معتقدم در گذار به دمکراسی مراحلی را باید پشت سر گذاشت. حمایت از این سه را یکی از این مراحل می دانم. آزادی عمل این سه نفر با موقعیت گنجی و شیرین عبادی و سروش زمین تا آسمان تفاوت دارد، بنابراین انتظارهای ما از اینها هم متفاوت هستند. آن سه نفری که در ایران تحت شرائط سختی زندگی و فعالیت می کنند، نمی توانند هر چه می خواهند بگویند و بکنند ولی سه نفر دیگری که در برون مرز هستند و آزادی عمل دارند، می توانند و نمی کنند. مثلا من از اینها انتظار داشتم که تظاهرات بزرگی در سالگرد کودتای ۲۲ خرداد ۸۸ در برون مرز تدارک ببینند ولی چنین نکرده اند و من حس می کنم که فتیله جنبش سبز را پایین کشیده اند. وقتی شیرین عبادی در خارج از کشور می گوید که ایران آمادگی سکولار شدن ندارد، از جانب چه کسی حرف می زند؟ از جانب خودش، رژیم، ملت ایران...؟ وقتی مراکش را برای ایران می خواهد، از جانب چه کسی حرف می زند، ملت ایران در برون مرز یا ما ۵ میلیون ایرانی برون مرز....؟ آیا انقلاب کردند که ایران سکولار نباشد و ایران مراکش شود، چرا از اول این چرندیات را به ملت نگفتند؟ بعد از اینهمه فلاکت، این چیزهایی است که ملت می خواست و می خواهد؟ اینها چرا به مراکش مهاجرت نکرده و نمی کنند، در غربی که آنرا دشمن خود می دانند چه می کنند؟ مراکش و حکومت دینی ارزانی خودشان. اینها هیچ ارزشی برای ما ۵ میلیون ایرانی برون مرزی و آنچه فکر می کنیم و برای ایران می خواهیم هیچ ارزشی قائل نیستند. اینها برخی از دلائلی هستند که مرا از این سه بیزار کرده است مگر آنکه کسی به من نشان دهد که من اشتباه می کنم چون نمی خواهم مثل اینها انعطاف ناپذیر و بی توجه به دیگران باشم.
...و اما نیاز، این نظر دهنده چشم و گوش مرا متوجه نکته ای کرد که به غایت مهم است ولی این نکته مهم در عین حال مرا بسیار افسرده کرد. نیاز درست می گوید که خب گنجی ها از از حق و موقعیت خود در برون مرز برای پیشبرد اهدافشان استفاده کرده و می کنند، شما منتقدین اینها که از همه ی امکانات آنها برخوردار بودید چرا نکردید. واقع آدم انگشت به دهان می ماند که برخی فقط انتقاد را حرفه ی خود کرده اند و فقط نق می زنند و آنوقت ادعا می کنند که بخشی از آپوزیسیون رژیم هم هستند. اگر آپوزیسیون هستید چرا هنوز راه مبارزه را یاد نگرفته اید و اقلا از گنجی و برادران صدری و نصر یاد نمی گیرید؟ آیا حمایت شما از آرامش دوستدار فقط قرارست در حد چند مقاله و تا موقعی که تنور این بحث گرم است باقی بماند؟ یا تغییر روش خواهید داد چون بسیاری از ما پس از این تجربه، شما را زیر نظر خواهیم داشت و نق زدن را از فعالیت های شما جدا خواهیم کرد. شما از همه ی حقوق و امکانات گنجی ها برخوردارید و از شما انتظار می رود گنجی وار مبارزه کنید. بخشی از نظر نیاز که مرا سخت تحت تاثیر قرار داد را در اینجا می آورم به امید آنکه کمی همه ی ما را به تفکر تشویق کند. اگر نیاز اجازه دهد خیلی مایلم این نظرش را برای الاهه بقراط بفرستم.
نیاز:- " اما بجای انتقاد و حسادت ورزیدن به گنجی ها که چرا شدید فعالیت میکنند و اینچنین خود را به بزرگان غرب میچسبانند و نظر خود را به جای همه جا میزنند باید نگاهی به آینه به خودمان بیندازیم و بپرسیم آیا این امکان را ما سکولارها هم نداشته ایم و یا نداریم؟ آیا امثال گنجی دست ما را گرفته اند و یا عرصه را به ما ممنوع کرده اند؟ یا این خود ما هستیم که با کم کاری و سکوت صحنه را به آنها واگذارده ایم. به این ترتیب تلاش امثال آرامش دوستدارها ستودنی است که این رابطه مستقیم با یک فیلسوف برجسته که خیلی با روشنفکران دینی میپرد را خواسته است. اما قدم دوستدار در مقابل فعالیت های روشنفکران دینی که مثل "مور و ملخ "به خارج آمده اند کم است. از جانب بقیه سکولارها هم باید فعالانه تر و گنجی وار دنبال شود تا به غربی ها نشان دهیم بابا آلترناتیو دیگری هم هست.».
٣۱۹۹۷ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : نیاز
عنوان : گفتا ز که نالیم
در ضمن دوستان شما را نمیدانم ولی من شخصانامه گنجی و نامه سه نفر دیگر را همینجوری کیلویی یکی نمیکنم. فکر نکنم انتقاد گنجی قابل مقایسه با استنتاخ بی شرمانه نامه سه نفر دینخوی دیگر و اظهار فضلشان به نمایندگی از ایرانیان باشد. در ضمن خانم بقراط نیز مقاله جالبی نوشته اند که بی ربط نیست. اما از قضا خانم بقراط به نکته بسیار مهمی اشاره کرده است و آن اینکه این اصطلاح طلبان حکومتی مانند گنجی بنا به فشاری که سالهای اخیر به آنها آمده است مثل "مور و ملخ" به اروپا و امریکا سرازیر شده اند و بسیاری نیز با صاحبنظران غربی مانند فیلسوفها، نویسندگان و روشنفکران نامی غرب ارتباط برقرار کرده اندو تصور خود از وضعیت ایران را به آنها الغا میکنند که این نوشتار خانم بقراط بنظرم بسیار درست است. من شخصا از طرفی این تحرک شخص گنجی و بقیه اصلاحطلبان دولتی و نیمه دولتی و غیر دولتی را میستایم و از طرفی با افکار آنها هیچ سمپاتی ندارم. اما بجای انتقاد و حسادت ورزیدن به گنجی ها که چرا شدید فعالیت میکنند و اینچنین خود را به بزرگان غرب میچسبانند و نظر خود را به جای همه جا میزنند باید نگاهی به آینه به خودمان بیندازیم و بپرسیم آیا این امکان را ما سکولارها هم نداشته ایم و یا نداریم؟ آیا امثال گنجی دست ما را گرفته اند و یا عرصه را به ما ممنوع کرده اند؟ یا این خود ما هستیم که با کم کاری و سکوت صحنه را به آنها واگذارده ایم. به این ترتیب تلاش امثال آرامش دوستدارها ستودنی است که این رابطه مستقیم با یک فیلسوف برجسته که خیلی با روشنفکران دینی میپرد را خواسته است. اما قدم دوستدار در مقابل فعالیت های روشنفکران دینی که مثل "مور و ملخ "به خارج آمده اند کم است. از جانب بقیه سکولارها هم باید فعالانه تر و گنجی وار دنبال شود تا به غربی ها نشان دهیم بابا آلترناتیو دیگری هم هست. به امثال گنجی هم نمیشود اعتراض کرد که چرا خودت را به هابرماس ها و بزرگان میچسبانی چرا که او بهترین کاری که از نظر خودش برمیامده انجام داده و بخش بزرگی از فعالیت های او مخرج مشترک همه مخالفان رژیم جنایتکار نیز هست. اگر ما نمیتوانیم کاری که او کرده بکنیم یعنی خودرا به بزرگان غربی بچسبانیم گناه او چیست؟ بجای حسادت و تنگنظری ما سکولارها باید روش او را بکار ببریم یا دست روی دست بگذاریم و قهر کنیم و تنها هرکه را به میدان میاید به لجن بکشیم. آیا مبفرمایید بهتر بود او هم سکوت میکرد و مثل ما سکولارها خود را کنار میکشید و قهر میکرد و صحنه را یکسره به رژیم آپارتاید اسلامی واگذار میکرد؟ پس بی انصاف نباشیم.
٣۱۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : متن فارسی نامه دباشی و صدری ها به هابرماس
نامه صدری ها و دباشی به هابر ماس:-
استاد محترم آقای هابرماس:
اخیراً آقای آرامش دوستدار طی نامه مفصلی برخی از مواضع اخیر شما در باره دگرگونی های فکری در ایران، حقوق مسلمانان در غرب، و شرایط همزیستی دین و مدرنیته در جهان معاصر را مورد انتقاد شدید قرارداده اند.
دیدن انسانی چنین تهی از امید و خوشبینی، نه تنها نسبت به ایران و ایرانیان بلکه نسبت به همه انسانیت، جداً تاسف آور است. امیدواریم که نامه ایشان را بعنوان نشانه و نمونه ای از شرایط اخلاقی و فکری سرزمین ما تلقی نفرمائید. آشکار است که چنین حمله های شخصی ، چنین داوری های مغشوش و اصالت انگارنه درباره اسلام و ایران، و چنین تخیلات ساده انگارانه و اغلب مضحکی در باره مسلمانان، ایرانیان، دین، و مدرنیته می بایست از ذهنی تلخ و کین ورز بر خاسته باشد.
آقای دوستدار شما را سرزنش می کنند که چرا در باره تعدیات جاری در جمهوری اسلامی ایران سکوت اختیار کرده اید در حالیکه نامه های امضا دار شما در حمایت از حقوق مدنی در ایران بر عموم آشکار و در همه جا ثبت است. ایشان ادعا می کنند که شما فریب "شعبده بازی ایرانی - شیعی" گروهی فیلسوف نمای حرفه ای را خورده اید و می پرسند چرا می بایست شخصیتی چون شما مجذوب چنین نمایشی شده باشد. آنگاه به پاسخ سوال خویش شتافته می گویند: "ما ایرانیان استعداد این را داریم که مخاطب را به گونهای جذب کنیم. بیتفاوت است که وسیلهاش تفاهم چاپلوسانه باشد یا جا زدن خود همچون حریفی بیهراس." حتی در بدنام ترین نوشته های شرق شناسنانه قرون اخیرنیز به ندرت به چنین ادعای نژاد پرستانه و خصمانه ای بر می خوریم که تمامیت فرهنگ و تاریخ ملتی را به تزویر و سالوس مزمن متهم کند. این جمله و سایر جملات شبیه به آن در این نامه نشانگر ذهنی مملو از احساس حقارت و نفرت از خویش است.
آقای دوستدار در این نامه و در سایر آثار خود از یکسو برای پیشرفتهای دوران پهلوی، که به گمان ایشان ایران را به آستانه تمدن طلائی رساند اظهار دلتنگی می کنند و از سوی دیگر اسلام را خطری بی بدیل برای سلامت جامعه بشری می شمارند. شاهد مثالشان هم عکسی است که بر جلد یکی از مجلات آلمانی (اشترن) ملاحظه کرده اند. از سوی دیگر با ندیده گرفتن انواع بنیاد گرائی و خشونت زاده از مسیحیت، این دین را نمونه بی خطری از ادیان توحیدی قلمداد می کنند. شگفت آور است که کسی سه دهه از عمرش را در قلب اروپا زیسته باشد و به این اندازه از تاریخ و تمدن آن نا آگاه باشد. در اینجا نیز مانند موارد دیگر، آقای دوستدار شعر و عرفان ایرانی- اسلامی را که ریشه در سنت های مزدائی، بودائی، هندو، و مسیحی دارد توطئه ای برای "منحرف کردن اذهان" و "کشتن علم و فلسفه" تصور می کنند.
در جهانی که مورخین علم فراخنای جهان ایده ها را در نوردیده، تاریخ کنش ها و واکنش های محلی و جهانی در بین جوامع انسانی را باز سازی کرده، و با ارائه نظریات کار سازی در باره انواع مدرنیته سکه "اروپا مداری" را از دور تفکر خارج کرده اند، آقای دوستدار همچنان متعصبانه بر نظریه پیشرفت خطی و همگون تمدن اروپائی پافشاری میکنند و با تعمیم آن جهان غیر اروپائی را به برهوتی از جهل و بلاهت تبعید می کنند.
یکی از مکرر ترین ادعاهای آقای دوستدار اینست که زبان فارسی موجد امتلاء و ابتلای ذهنی است و توانائی پدید آوردن علم و فلسفه را ندارد. با اینحال خود ایشان بجز به فارسی چیزی ننگاشته اند. جای سوال است که اگر به زعم ایشان این زبان محدود و سترون است، چرا حضرتشان چنین به آن معتاد و گرفتارند؟ و نیز جای سوال است که چرا این فیلسوف (که ظاهراً از زندان قید زبان فارسی و دین اسلام آزادست) از امتیاز این رهائی وسکونت سی ساله خود در غرب بهره نگرفته تا حتی یک اثر قابل ذکر در فلسفه منتشرکند!
سرانجام، آقای هابرماس، ما بر این باوریم که ماهیت اخلاقی و فکری نهضت دموکراسی و عدالت اجتماعی در ایران با نامه نگاری به شما یا هیچ فیلسوف غربی دیگری حلاجی نخواهد شد. خیزش خود جوش مردم ما و خلاقیت و شجاعت اخلاقی مبارزات آنان در خیابان های روشن و زندانهای تاریک ایران و در آمال ایرانیانی که در سرتاسر جهان نگران سرنوشت سرزمینشان هستند به محک تجربه خواهد خورد. تنها هدف ما در نگاشتن این نامه این بود که شهادت دهیم آرامش دوستدار نه از سوی ایرانیان بلکه تنها از سوی خویش سخن می گوید و آنچه میگوید تنها نمایانگر ابتذال تخیلات شخص اوست.
با احترام
حمید دباشی، استاد مطالعات ایرانی، دانشگاه کلمبیا، نیویورک
احمد صدری، استاد جامعه شناسی و صاحب کرسی جیمز گوردن در مطالعات جهان اسلام، کالج لیک فورست، شیکاگو
محمود صدری، استاد جامعه شناسی در دانشگاه تگزاس وومن، و در فدراسیون دانشگاههای شمال تگزاس
٣۱۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : ...
عنوان : آیا این پاسخها از دکتر آرامش دوستدار است یا از یک ناپُرسای دین خو و مرتجع؟
(چند پرسش و پاسخ، برگرفته از مجله آرش شماره ۱۰۱، صفحه ۳۷)
.........................................
سئوال: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فکری کشورمان، چگونه ارزیابی می کنید؟
آرامش دوستدار : همانگونه که سزاوارش است. یعنی اصلا به سطحی در خور ارزیابی نمی رسد.
...
سئوال : شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
آرامش دوستدار : پیش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاح تر. به همین سبب این هر دو مقوله همکار فطری اند.
...
سئوال : در تاریخ عقاید اسلام همیشه، جریانات عقلگرا در مقابل جزمگرایی بنیادگرا وجود داشته است. شما در ایران امروز چنین جریاناتی را چگونه تبیین میکنید، ویژگیِ آنها چیست، و تفاوتها و وجوه تشابه آنها با برداشتهای گذشته کدامند؟
آرامش دوستدار : در ایران کنونی در حد یک ذهن مخبط . آن عقل گرایی دوره های نخستین اسلام در واقع ناقص العقل گرایی بوده است.
...
سئوال : نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نفش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
آرامش دوستدار : همه کسانی که طالب جدائی دین و دولت اند ، از استثناها که بگدریم خودشان یک نه بلکه چند پا مسلمانند
...
سئوال : نظر شما در موردِ اقدامات و عملیات ضد آمریکایی و اسرائیلیِ بنیادگرایانِ اسلامی چیست؟
آرامش دوستدار : بنیادگرایان را باید تنبیه و تربیت کرد، بی تفاوت است که بر ضد چه چیزی بنیادگرا باشند.
...
سئوال : بنظر شما موانع عمده در راه همکاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران کدامند؟
آرامش دوستدار : تنها و بزرگترین مانع ، نبود نیروهای سکولار در کشور ماست.
...
سئوال : در چه عرصه ها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفکران مذهبی میتوانند و مایلند که با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همکاری کنند؟
آرامش دوستدار : ملی ـ مذهبی. ملغمه ای است از بلاهت و وقاحت. مارکسیست ها رقیب ملی ـ مذهبی ها درسیاست هستند.
...
سئوال: یک دولت کارگری آتئیست و ضدمذهب، چگونه میتواند دولتی دموکراتیک و مقید به آزادی های سیاسی و مدنی هم باشد؟ آیا چنین ویژگیهایی قابل جمع است؟
آرامش دوستدار : آتیئسم با دموکراسی کمترین منافاتی ندارد، اما دولت کارگری به صرف محتوایش ضد دموکراسی است.
...
سئوال : با توجه به این که در بیشتر جوامع، اکثریت مردم، به ویژه طبقات پایین، به درجات مختلف اعتقادات مذهبی دارند، طبقه ی کارگر چگونه می تواند نیروی اصلی مبارزه برای سوسیالیسمی باشد که آتئیسم یکی از عناصر ضروری آن محسوب می شود؟
آرامش دوستدار : اولأ ما طبقه ی کارگر نه داریم و نه داشته ایم.ثانیأ آتیئسم کمترین نقشی برای طبقه ی کارگر ندارد. ثالثأ طبقه ی کارگر عملأ در حال اضمحلال است.
...
سئوال : از آنجا که همه ی ادیان نهادی شده و مسلط، پاسدار سلسه مراتب اجتماعی و بهره کشیهای طبقاتی و جنسی هستند، آیا جنبش سوسیالیستی میتواند این نوع کارکردهای ادیان را هم امری خصوصی تلقی کند؟ اگر نه، آیا برای مبارزه با این کارکردها باید با هر نوع اعتقاد مذهبی مبارزه کرد؟
آرامش دوستدار : جنبش سوسیالیستی در اصل مدتهاست به رحمت ایزدی پیوسته!. نمونه های معقولش به صورت سوسیال دموکراسی در اروپای غربی به وجود آمده اند، و متأسفانه در حال احتضارند، اگر تاکنون جان نداده باشند.
٣۱۹٨٣ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : نیاز
عنوان : فراافکنی نکنیم.
نظر ایندو نویسنده گرامی راجع به برادران صدری درست و فاکت دار بود. دست مریزاد. اما در مورد گنجی بچه گانه و بی انصافانه است. حالا آرامش دوستدار خدا که نیست که نشه بگی بالای چشمت ابروست. اگر انتقاد گنجی به دوستدار را کسی از خودی های شما کرده بود هم اینقدر به او بند میکردید و از نوشته اش مو را از ماست میکشیدید؟ گیریم که منظور دوستدار از "سکوت هابرماس" آنچه که شما میگویید باشد. آیا شرط انصاف نبود که به امضا کردن نامه اعتراضی سرگشاده توسط هابرماس هم از جانب دوستدار اشاره میشد و آیا همین اساس مقاله اکبر گنجی نبود که میگوید بابا نگو هیچ کاری نکرد، چون اتفاقا نامه سرگشاده را سریع امضا کرد. "هیچی نکرد" با "اما نامه را امضا کرد" یکی نیست، هست؟ یا میخواهید هرجا که دلتان میخواهد با دست و دلبازی های خودتان یک کارش را "کار" بدانید و دیگر کارش را کاملا نادیده بگیرید. شوخی تند و تیز کردن گنجی هم با دوستدار هیچ جرمی نیست که اینقدر دراماتیزه اش کرده اید و تمام سابقه گنجی رابطه گنجی و دوستدار را به این مفصلی شرح ماوقع برایش کرده اید. جدا آسمان را به ریسمان بافته اید که حرف خود را به کرسی بنشانید.
در غرب که شما زندگی میکنید اگر تلویزیونتان را باز کنید و کمی به "تاک شو" ها و رپرتاژها نگاه کنید میبینید که انتقاد کردن و برخ کشیدن اشتباهات یکدیگر در غالب طنز و کنایه الفبای دموکراسی است. اینکه گنجی برنده نوبل سال ۲۰۱۰ را در پرانتز یاد آوری میکند ایرادش کجاست که شما اینقدر زحمت افشاگری بخود داده اید. همه اینها چه ربطی به خود را بزرگ نشان دادن گنجی دارد. من یکی که راستش بیشتر احساس مو را از ماست کشیدن و اتفاقا تسویه حساب از موضع گیری تان نسبت به گنجی برداشت کردم. در ضمن من خودم یک چپ اومانیست هستم که هیچ اعتقادی به روشنفکران دینی و تزهای گنجی که هیچ، به دین هم ندارم. اما باید عادلانه و از سر انصاف به مصاف دگر اندیشان رفت و نه خاله زنکی. نه دوستدار و نه شما اجازه ندارید برای کاری که نمیتوانید ثابت کنید مرتب به گنجی تهمت همکاری با رژیم را بزنید و شخصیتش را تخریب کنید. خیلی از اپوزیسیون خارج از کشور بشکل قانونی از کشور خارج شده اند و این دلیل عامل رژیم بودنشان نیست. در ضمن من هم در مقابل سختی ها و شکنجه هایی که کشیده اید سر تعظیم فرود میاورم و احترام بسیار زیادی برایتان قایل هستم. ولی ایا شما همان انتقادی که به گنجی کرده اید که با یادآوری زحمات خود میخواهد خود را بزرگ نشان بدهد در مورد خودتان نیز نمیتوان گفت که مرتب زندانی بودن خود را به رخ میکشید؟ مطالب این مقاله تان که فکر نکنم به زندانی بودن و شکنجه شدن شخص شما هیچ ربطی داشت که آن را بر سر دیگران کوبیده اید ....
٣۱۹٨۱ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : گنجی ها و سروش ها....را با دانش های طوطی وارشان باید منزوی کرد و نه آرامش دوستدارها را که پایبند هیچ باوری نیستند و خادمین بشریت هستند. بی باوری آرامش دوستدارهاست که می تواند ایران را به کره جنوبی تبدیل کند وگرنه با این وضعی که دارد پیش می رود ایران کره ش
آقایان مهدی اصلانی و ایرج مصداقی گرامی، این مقاله ی شما و مقاله ی خانم الاهه بقراط با عنوان «نظامهای دینی و روشنفکران دینخو» بهترین مقالاتی هستند که من در باره این مطلب خوانده ام. از هر سه شما بی نهایت بخاطر روشنگری هایتان سپاسگزارم.
من مقاله ی شما را از آن جهت می پسندم که در کنار روشن کردن اصل مطلب به افشای سابقه و فعالیت های کسانی مثل برادران صدری و نصر می پردازد که در حفظ رژیم کوشا بوده اند و از کیسه ی ملت ایران برای خود در برون مرز دم و دستگاه درست کرده اند. ثروتی که باید در ایران هزینه ی بهبود زندگی مردم بخصوص در کردستان، سیستان بلوچستان، ترکمنصحرا، خوزستان، بم، و مرکز و جنوب تهران .... شود، همه به باد می رود که شما به یک قلمش در این مقاله اشاره کرده اید. دانشگاه های ما وضعی اسفناک دارند و نیازمند سرمایه گذاری هستند ولی رژیم برای بقای خودش این سرمایه گذاری را در دانشگاه های برون مرزی می کند تا صدری ها، گنجی ها، سروش ها ... زبان انتلکتوال آن باشند تا جهان فکر کند ملت ایران همین است که در این ها می بیند، و مبادا روشنفکران جهان مثل هابر ماس ها دریابند تا علیه کل رژیم بسیج شده و روی دولت های خود فشار بیاورند و افکار عمومی جهان را بر علیه کل رژیم به نفع ملت ایران بشورانند. صدری ها تفاله هایی هستند که سپر بلای رژیم شده اند بدون آنکه خطری بخود وارد کنند. اینها با این همکاری خود با رژیم مسئول سرکوب ملت ایران هستند و ما اینها را نه فراموش خواهیم کرد و نه خواهیم بخشید. همین اسنادی که خودشان بدست ما داده اند برای محاکمه ی آنها در دادگاهها کافیست تا محکوم شوند. اینها به چه حقی در این ۳۲سال با این حمایت خود از رژیم اجازه نداده اند که حرف دل ملتی بگوش دول خارجی، رسانه های بین المللی و فیلسوفانی مثل هابر ماس برسد؟ آرامش دوستدار با نظریه های خود درباره مسئله ی اصلی ایران که دینخویی است و فرستادن این نامه به هابرماس خدمتی کرده است که ما نه فراموش خواهیم کرد و نه بدون پاداش خواهیم گذاشت. من از ایرانیانی که خود را روشنفکر می دانند تقاضا می کنم کمپینی آغاز کنند که از آرامش دوستدار حمایت می کند. اینکار را با گذاشتن امضاء خود در طوماری/اعلامیه ای می توانند انجام داده و برای همه ی هابر ماس های جهان بفرستند. جای آرامش دوستدار در دانشگاه های ایران است که دانشجویانی بپروراند که از قید و بند همه ی باورها آزاد باشند تا بتوانند آزاد بیندیشند. تولیدات فکری بدون آزاد اندیشی امکان پذیر نیست. گنجی ها و سروش ها....را با دانش های طوطی وارشان باید منزوی کرد و نه آرامش دوستدارها را که پایبند هیچ باوری نیستند و خادمین بشریت هستند. بی باوری آرامش دوستدارهاست که می تواند ایران را به کره جنوبی تبدیل کند وگرنه با این وضعی که دارد پیش می رود ایران کره شمالی خواهد شد. این نوشته را برای خانم بقراط هم خواهم فرستاد. پیروز و تندرست باشید.
با تشکر فراوان از اخبار روز برای انتشار این مقاله ی بسیار خوب
٣۱۹۷۵ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : روشنگر روشنگر
عنوان : خلط مبحث نکنید
آقای آمویی چرا سفسطه میکنید. نخیر مصدق جنایتکار نبود بلکه توسط جنایتکاران سرنگون شد. کسی که در سال ۵۷ از خمینی دفاع کرده جنایتکار نیست. اما کسی که از سال ۶۰ به بعد از خمینی دفاع کرده جنایتکار است. ممکن بود بتوان بعد از انقلاب تا ۶۰ را به نوعی توجیه کرد اما بعد از آن دفاع از خمینی قابل توجیه نیست. حضور در کابینههای شاه که سیستم حکومتی قانونی کشور بوده قبل از ۳۲ جرم نیست اما بعد از کودتای مرداد ۳۲ جرم است. اگر این تفاوتهای ساده را نمیفهمید برای متأسفم. با این تلاشها نمیتوان دستهای خونین کسانی که از حاکمیت سیاه رژیم دفاع کردند و یا مشارکت درجنایات داشتند را پاک جلوه داد. این آقا بعد از آن که صدها جنایت مصباح یزدی مرتکب شده به بارگاهش راه یافته. آن یکی در چند سال گذشته برای سفیر رژیم میکروفون تنظیم میکرده. یا همچنان عضو لابی رژیم هستند. درک این مسائل هوش زیادی نمیخواهد.
آقای آمویی دوغ و دوشاب را قاطی هم نکنید.
من یک بار دیگر از نویسندگان این مقاله به خاطر روشنگری به جایی که داشتند تشکر میکنم
٣۱۹۷٣ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : آیا مصدق هم جنایتکار بود؟
امیرحسین
خوانندگان عزیز
من از این دو نفر آقا و نیز از شما عزیزان یک پرسش روشن دارم و بیان یک عرض ناچیز:
همهی ما میدانیم که دکتر مصدق و دکتر فاطمی و بسیار دیگر از شخصیتهای ملی-مردمی ما در کابینهی محمد رضا شاه و پیش از آن داری سمت و قدرت بودند. آیا می توان این گونه شخصیتها را به سبب دارا بودن مسئولیت در نظام ضد مردمی، در ایران، مقصر شمرد؟ آیا اگر پاسخ شما "آری" است، آنگاه نباید همهی کسانی را که زمانی از روی اعتقاد به نیرویی پیوستند و بعد از آن جدا شدند، مقصر دانست؟ اگر این گونه باشد که آن وقت ما باید همهی کسانی را که در خیابانهای ایران فریاد مرگ بر شاه و جمهوری اسلامی داند مقصر بدانیم! واقعا جای تأسف است. آقایان شما هنوز نفهمیدهاید که نمیتوان در ایران کسی را به جرم این که زمانی در کسوت "نوکر حکومت" یا "عملهی حکومت" بوده مقصر دانست. داستان قتل حسنک وزیر را که با تمام ناآگاهیهای تاریخیتان میدانید! چرا متوجه نیستید؟ آقا جان در یک نظام فکری یا سیاسی درست و معقول برای این که به کسی اتهام بزنید، باید دارای "شاهد" یا "مدرک" محکمه پسند باشی، اولاً ، و ثانیا پس تخقیق و دادن اجازهی دفاع به متهم، باید مدارک و مباحث را به یک هیئت داوری منصف احاله کنید تا آنان در مورد فرد متهم رأی بدهند. نه این که خودتان متهم کنید و رأی صادر کنید و تازه آن را اجرا هم بکنید. این چه صیغهای است که شما پس از این همه سال زندگی در خارج از کشور هنوز متوجه اصول اولیهی رعایت حقوق افراد نیستید.
داستان مسئولیت سیاسی در تاریخ ایران چیز دیگری است. در ایران فلک زدهی ما یک نظام سیاسی حقوقی مداوم و پایدار هرگز شکل نگرفت و همین باعث شده که مخالفان استبداد در کشور ما خود به بدترین مستبدان تاریخ مبدل شوند، با قدرت یا بیقدرت، در خارج یا در داخل، در زندان یا در خارج از زندان، مبارز پیشین مجاهد یا غیر آن.
آقا جان چطور باید به شما توضیح داد: ما در ایران استبداد فردی داریم– یک استبداد فردی کوتاه مدت و معمولا سی چهل ساله - و این استبداد به هیچکس رحم نمی کند، چه نوکر وفادار دولتی و چه نوکر وفادار ملت که در درون آن دولت صاحب منصبی شده است! آقا جان، همهی تاریخ ایران همین داستان است، دست از زدن تهمت به هم بردارید!
جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. ("ملت" یعنی ایدئولوژی و رأی)
ممنون از توجهتان
امیرحسین
٣۱۹۶٨ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : مزدک خرمدین
عنوان : آزادی بیان...
با درود به دوستانیکه با برملا کردن عناصر فرصت طلب به دفاع از ازادی برخاسته اید.مهم نیست که با افکار انسانها موافق باشیم یا نه مهم پاسداشتن آزادی بیان و اندیشه است.
٣۱۹۶۵ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|