از : منوچهر جمالی
عنوان : جنگ ودعوای بی خانه ها ، برسرخانه های اجاری
فلسفه،خانه ایست که انسان،خودش میسازد تادرآن زندگی کند.فیلسوف،هیچگاه درخانهِ اجاره ای زندگی نمیکند. ملتی که فلسفهِ خودش رانیافریده است،یا بی خانه وآواره است،یاهمیشه اجاره نشین است
٣۲۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۹
|
از : Hadi shahab
عنوان : البته ما نمیدانستیم که فیلسوفهایی مثل عبدالکریم سروش محل کارشان سیاهچالهای شکنجه باشد.
البته ما نمیدانستیم که فیلسوفهایی مثل عبدالکریم سروش محل کارشان سیاهچالهای شکنجه باشد.
دهه ۶۰ سنند تاریخی است که امسال عبدالکریم سروش ...با زندانیان سیاسی چه کردند.
اما چه زیبا و درست گفته آقای آرامش دوستدار به هابرماس،
"..
هشت سال پس از سفر شما به تهران، دو پیشامد متفاوت و از نظر اهمیت ناهمسان همدیگر را در ذهن من تداعی و نظر من را به خود جلب کردند. پیشامد اولی بود که وقوف من را نسبت به دومی تشحیذ نمود. اولی سال گذشته روی داده بود. منظورم «شوریدن آرام» مردم در ایران است. این شورش آرام بهصورت تظاهرات میلیونها نفر از مردم اعم از دانشجو و کارگر، دانش آموز و کارمند اداره و هر طبقهی دیگر، سه ماه تمام ادامه داشت تا سرانجام آن را حکومت با قهری بیرحمانه در برابر چشم جهانیان سرکوبید. بیشماری به زندان افتادند، به قتل رسیدند، زیر شکنجه جان دادند و از زن و مرد مورد تجاوز قرار گرفتند. و شما آقای پروفسور هابرماس سکوت کردید. خواستهای برحق این مردم این بود که از نظر کار و شغلشان تامین داشته باشند، ماهها در انتظار پرداخت دستمزد و حقوقشان ننشینند، از آزادی برخوردار باشند، طرز زندگیشان را خود انتخاب کنند، امیال خود را شخصا برآورند، لباس به سلیقهی خود و هر جور و هر رنگی که میخواهند بپوشند. آیا این مردم، با این خواستها و ایستادگیها در برابر امر و نهی قیمومتها، مهمتر از نخبگانی نبودند که شما با آنان گفتوگوهای فلسفی و جامعهشناختی کردهاید، مهم تر از اشخاصی چون مهاجرانی، کدیور، سروش، داوری، شبستری و مشابهانشان؟ اگر شما از آنان در تظاهراتی که به خاطر خواستهای برحقشان میکردند شخصا و رسما حمایت کرده بودید، بر استیفای طبیعی حقوق آنان تاکید میکردید و آن را برحق میخواندید، از دلیری و ثبات آنها به شگفت میآمدید و آن را میستودید، و بدینگونه از آنان پشتیبانی اخلاقی میکردید، حتما تظاهرکنندگان اندکی کمتر احساس تنهایی میکردند. و این اندک میتوانست، لااقل برای گروهی نسبتا بزرگ، بیشتر شود، چون امکانش بود برخی دیگر از همکاران شما در پی چنین نمونهای پا در میدان یاری گذارند.
حالا بد نیست این را نیز بدانید که حمایت آنچنانی عبدالکریم سروش و شرکا از جنبش سبز در نهان برای نجات خودشان بوده و هست! در واقع تظاهرکنندگان نمیبایستی از قدرت اسلام میکاستند، بلکه میبایستی قدرت را در حکومت اسلامی به سوی اصلاحطلبان میغلتاندند. به این ترتیب اسلام گزند نمیدید و قدرتاش برای او و یارانش حفظ میشد. لااقل این خوابیست که اصلاحطلبان برای خود میدیدند و همچنان میبینند. در حکومتی زدوده از اسلام و مسخشدگیهای اجتماعیاش اینان به سبب مشارکت در برآوردن انقلاب اسلامی و نیز به سبب اعمال همچنان مکتوم ماندهشان در تحکیم پایههای آن مورد مواخذه قرار میگرفتند. لابد زمانی چنین اتفاقی خواهد افتاد. قهرمانهایی چون سروش، شبستری، داوری و همانندهاشان فقط در میدان خالی از حریف عرض اندام میکنند."
٣۲۰٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۹
|
از : ایرج رشتی
عنوان : چند نکته مختصر
۱. از قتل محمدجعفر پوینده در این نوشته یاد شد. بنظر من زنده یادجعفر پوینده که اسناد حقوق بشر را ترجمه و انتشار یافت. پدر حقوق بشر در ایران است نه آخوند منتظری که خانم عبادی ایشان را پدر حقوق بشر می دانند. افکار عقب افتاده حکومت عقب افتاده " اسلام دموکراتیک" می جوید.
۲. بر عکس نظر آقای دوستدار , هر ترجمه ای بد نیست و حتی آخوند ها به یک مترجم خوب هم رحم نمی کنند. خوب است در نامه های فدایت شوم این نوع دید از جامعه ایران به خارجی ها منتقل شود
بهتر است از زنده یاد مختاری هم یادی شود. تا زمانیکه ملاها روشنفکران ما را ذبح اسلامی می کنند . گرفتن جایزه نوبل ادبی برای یک ایرانی مشکل است به ثمر برسد و در نتیحه باید از دیگران که جایزه ادبی گرفتند, امضاء جمع کرد.
۳. کسی حسودیش نمی شود. این واژه سیاسی نیست. گنجی دوست حجاریان بوده و هست. حجاریان اطلاعاتی رژیم بوده و فعلن می توان گفت این ها در همه جنایات در سال های ۶۰ سهیم بوده اند مگر اینکه عکسش بعد ها ثابت شود که ایشان فقط آفتابه خمینی را با آب پر می کردند.
بنظر من کسانی که زندانی بوده اند و صدمات روحی زیادی را تحمل کردند, بهتر است در پست های حساس قرار نگیرند. نمونه های تاریخی زیاد است. لاجوردی و خامنه ای آخریش نبوده اند.
۴. اگر به واژه هائی مثل " خس و خاشاک"(احمدی نژاد) و " کرم" (خامنه ای) را با واژه هائی که هیتلر برای تمسخر و بعدن نابودی یهودها بکار برد, مقایسه و اعتراض می کنیم و حتی در باره آلمان هیتلری هم می نویسیم مثل «موزه تاریخ آلمان» در شهر برلین . منطقی نیست از واژه های مشابه ای و تحقیر آمیزی مثل "هجوم ملخوار " استفاده کنیم. مگر اینکه رابطه فکری بین آخوند ها و سلطنت طلبها باشد. حکومت ایدئولوژی و یا ارثی.
٣۲۰٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : بیهوده باد در غبغب نباید انداخت!
بیهوده باد در غبغب نباید انداخت!
بیهوده به علم هزارسال پیش خودمان و به آنچه متعلق به بهترین متفکرانمان آن زمان ما یعنی خیام، بیرونی و خوارزمی و غیره است نباید امروز بالید!
ما با یک کلاف سر در گم تناقضات فرهنگی روبرو هستیم، طوری که با هیچکس نمیتوانیم به تفاهم برسیم. تا کنون همین تدین و دین ما باعث و عامل وحدت های غیبی ما بوده است! بزرگترین مشکل فیلسوفان و روشنفکران و روشنگران و متفکران سکولار و ناباور ما هم همین بوده است! هیچ کسی جز خودرا قبول ندارند! با هر مخالفتی موافق و با هر موافقتی مخالف و سخت ضد تیم و تشکیلات و تحزب هستند. شما ببینید بعد از انقلاب ظرف چه مدت کوتاهی حزب جمهوری اسلامی درست شد، در حالیکه هنوز که هنوز است بعد از سی و یکسال ما نتوانسته ایم همفکران سکولار و بخصوص ناباور را در یک تشکیلات، یا گروه و یا سازمان و یا شکلی از هر نوع تفاهم ساده جا دهیم!
جایی چه درست نوشته بود کسی:
« من در شهری زندگی می کنم که یکی از معروف ترین سمفونی های موزارت را روی دنده عقب وانت می گذارند!
شهری که روانشناس هایش همه از همسرانشان طلاق گرفته اند !
شهری که هنوز پیکان ۵۶ را ترجیح می دهند .
شهری که در جدول های روزنامه ها و مجله ها سوال این است : بی دینی ۷حرفی( و جواب می شنود : سکولاری !
شهری که می گویند مسلمان ساز و مسلمان دار است اما با هر نفس تهمت میزنند و غیبت می کنند و به قولی گوشت برادرمرده خود را با ولع می خورند .
شهری که نظامی اش شهردار می شود !
مهندس برقش تاکسی دارد !
وزیر امور خارجه اش انگلیسی را با لهجه لری حرف می زند !
آدمها از دیدن پلیس می ترسند !
شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر می باشد !
شهری که در دانشگاهش فقط این را یادت می دهند که چگونه با حراست نرم صحبت کنی تا خوشش بیاید !
شهری که ملت رسانه ای دارد اما رسانه ملی ندارد
شهری که زبانش "پارسی" است اما می گویند "فارسی" چون زبان عربها "پ" ندارد !
شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم ، و تو هوای من را ، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمی خواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم .
شهری که عبدالمالک ریگی را از هوا پایین می کشند اما دزدان چند مجسمه را نمی توانند پیدا کنند !
شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی!
شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد !
شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد !
شهری که همه فکر می کنند فقط خودشان می فهمند !
شهری که مرگ بر آمریکا می گویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند !
شهری که همه مشکل را در کس دیگر می جویند !
شهری که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مردم ! »
٣۲۰٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : توضیح به آقای/خانم روشنگر
روشنگر جان.
متأسفم که من برای اجتناب از اطالهی کلام عبارت را طوری نوشته ام که باعث برداشت دوگانه میشود. من عین عبارت را دوباره آورده ام. منظورم این نبوده که علت شکنجه شدن خود را توضیح دهند. مقصودم این بوده که علت شرح دادن شکنجهی خود را توضیح دهند؛ و گرنه هرکس میداند که چرا آقایان آن مصیبت را تجربه کرده اند. قسمتهای پایین تر نوشتهی من در اظهار نظر قبلی موضوع را روشن تر کرده است. این هم اصل مطلب:
"متأسفانه آقایان مصداقی و اصلانی، به شیوهی سنتی برخی از وابستگان به سازمانهای چپ یا مجاهد و فعال سرکوب شده توسط رژیم جانی جمهوری اسلامی که مدتی در زندان و زیر شکنجه بودهاند و سپس به خارج از کشور پناه آوردهاند، ابتدا به شرح زندان و شکنجهی خودشان پرداختهاند (امیدوارم که دلیلش را توضیح دهند)"
به عبارت دیگر خواستهام بگویم نیازی به آن مقدمه نبود. این نکته را بگویم که عدهای ذکر مفصل و با آب و تاب زندان و شکنجهی خود را حمل بر مرعوب کردن مخاطب به حساب میآورند! و مابقی حرفم هم به قوت خود باقی است.
موفق باشید.
٣۲۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : مسعود ابوعلی
عنوان : موضوع گنجی و امسال گنجی نیستند!
با پوزش, کامنت قبلی من که پست نشد ولی باید که نوشت و تمرین دمکراسی را به آزمایش گذاشت . به درستی که اینها به آمریکا و اروپا سرازیر شده اند! تا حالا کجا بودید؟ در زمان آن همه اعدامها کجا بودید؟
عزیزان, ا فعی کبوتر نمی زاید!
کاورج دادن به این مهزه های رژیم منحوس رژیم آخوندها به خودی خود نوعی آب در جوی این آدم کشان انداختن است. اینها همه جنایتکارند که حالا لباس مدوریته به تنشان کرده اند, مگر این واقعییت بر کسی هم پوشیده است؟
با تشکر
مسعود
واشنگتن
٣۲۰۲۵ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : روشنگر روشنگر
عنوان : دلیل شکنجه شدن!!!!!
آقای آمویی نوشتهاند که امیدوارند مهدی صلانی و ایرج مصداقی دلیل شکنجه شدنشان را توضیح دهند!!! بعدهم رو کردن دست حضرات را فرسنگها دور از دیدگاه متین و صبورانه علمی دانستهاند. دیدگاه متین و صبورانه را هم فهمیدیم
٣۲۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : فضولی و سر گیجه
دوستان گرام رضا سالاری ، امیر حسین آمویی ، لیبرال دمکرات چاپ میانه ، ... ، و دیگران ، من از خواندن کامنت های شما لذت میبرم و میاموزم ولی پر خوری مغز منجر به سر درد و سر گیجه میشود. آیا ممکن است کامنت هایتان را کوتاه تر و قابل هضم کنید ؟ امید که این فضولی را ببخشید. میدانم که شرح این هجران و این خون جگر طولانی ست ولی
٣۲۰۰۶ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : حمایت معنوی جهان آزاد به مبارزات ما علیه این رژیم دینخو و علیه همه ی دینخویان کمک می کند.
کنفدراسیون دانشجویی خارج از کشور در سالهای قبل از انقلاب و در طول شکل گیری انقلاب نقش بسیار مهمهی در بسیج افکار عمومی جهانی علیه رژیم گذشنه بازی کرد. ماهیت زشت رژیم از همان روز اولش نمایان گشت و ایکاش از همان زمان شبکه ای در برون مرز شکل می گرفت از جنس همان کنفدراسیون دانشجویی تا میشل فوکوها، رسانه ها، دولت های خارجی و مهاجرین ایرانی را بسیج می کرد. امروز وظیفه سکولارهای غیر دینخوست که این وظیفه سنگین را بعهده بگیرند و حداقل با لابی گری های خود لابی گری های رژیم را خنثی کند. اگر لابی گری های صدی ها و گنجی ها .... اهمیتی نداشت، رژیم تا این اندازه سرمایه گذاری نمی کرد که کرسی های دانشگاهی در دانشگاههای غربی و رای کشورهای عضو در سازمان ملل را بخرد و در اختیار دینخویان رنگارنگش قرار دهد. ما به حمایت معنوی جهان آزاد برای رهایی خود همانقدر نیازمندیم که رژیم به آن برای بقای خود نیازمندست.
همه ی کسانیکه که در مقابل جنایت های رژیم از روز اول سکوت اختیار کردند چون مصلحت را در این سیاست خود دیدند باید بما پاسخگو باشند. تاریخ را نباید عقب و جلو برد بطوریکه برخی از آنها را مشمول این پاسخگویی نکند. اولین اعترافی که باید بکنند که کدامشان به اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران اعتقاد داشتند و در این مورد چه کردند و مواضعشان امروز در برابر این منشور چیست تا ما تکلیف خود را با آنها روشن کنیم. دینخویان از این منشور خوششان نمی آید و طفره خواهند رفت.
٣۲۰۰۵ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : ایرانیان نیازمند حمایت خود از خویشاند.
یک پرسش از آقای آرامش دوستدار:
به چه دلیل شما فکر میکنید که آقای هابر ماس، یا هر فرد بیگانهی دیگری، باید شخصا از ایرانیان و جنبش آرامشان حمایت کند. آیا ایرانیان نیازمند این لطف آقای هابرماس هستند؟ آیا اصلا حمایت ایشان اختلافی اساسی در توازن قوای جنبش دموکراسیخواهی و ولایت سرکوبگر فقیه ایجاد میکند؟ اکنون دیگر تمام جهانیان چهرهی سیاه حکومت دینی را در ایران دیدهاند! جنبش دموکراسی هم با حمایت این کسان سرنوشتش تغییر نخواهد کرد. این ما خودمان هستیم که باید از هم حمایت کنیم تا آن پتانسیل و نیروی لازم را برای تغییر به سوی دموکراسی به دست آوریم. با ایجاد تفرقه بین خودمان درست بر ضد هدف عمل کردهایم.
امیرحسین
٣۲۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱٣٨۹
|