از : امیرحسین آمویی
عنوان : پیروز عزیز
با سلام به پیروز عزیز
حق با شماست. باید به مسائل عمدهتری پرداخت. من قبلا کوشیدهام به وجوه مهم تر مباحث این دوستان بپردازم. امیدوارم یادداشتهای من را در ذیل مطلب "هان ای شرم..." دیده باشید. هنوز هم جای پرداختن به وجوه مهم آن مقالات و نامه ها هست.
موفق باشید.
امیرحسین
٣۲۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : امضا محفوظ
عنوان : حرف اول و آخر با ان هایی که حرفی با آن ها ندارم
آقای «روشنگر روشنگر»، اگر دلتان خواست، به جای دو بار، ده بار کلمه روشنگر را به خودتان اطلاق کنید. اما و قتی که در مورد من می نویسید: «معلوم است کسی که با موسوی به قول خودتان نرد عشق میبازد..» آن خواننده ای که از جنس شما نیست، به قسمت مربوط (شماره ۳ متن کامنت من) مراجعه می کند و می بیند که شما دروغ گفته اید، و هیچ شباهتی میان آنچه من نوشته ام با «نرد عشق باختن»، آن هم با تأکید بر «به قول خودتان»، وجود ندارد. و آنگاه، آن خواننده با خود خواهد گفت:
ـ چه کسی دروغ می گوید؟ آن که از راست می ترسد و دست و پای خودش را گم می کند؟ یا آن که از راست نمی ترسد و دست و پای خودش را گم نمی کند؟ آن که کارش را با راستی و درستی انجام می دهد؟ یا آن که در پی فریب دیگران است؟
به زبان به دور از ادب شما سخن نمی گویم اما با الهام از سخن شما می گویم:
معلوم است کسی که چند جمله ساده را جلو چشم همه تحریف می کند مدافع تحریف در مقاله ها هم هست.
و باز، معلوم است که چه کاره است و چه فرهنگی دارد و باید چه کسانی را مزاحم خود و کار خود و فرهنگ خود ببیند کسی که به آسانی آب خوردن حرف های مرا که در نهایت ادب، مطالبی را با منطق دو دوتا می شود چهار تا توضیح داده ام و در باره اشان توضیح خواسته ام، با حرف های دیگران در هم می کند و بر آن مبنا اتهام های مالیخولیایی وارد می سازد و برای خودش نتیجه هم می گیردکه «بروید این دامها بر مرغ دگر نهید. دستتان رو تر از این حرفهاست.»
ببخشید، من با شما نبودم و بهتر است بگذارید کسی که از او پرسش کرده ام و توضیح خواسته ام یا بیاید و توضیح بدهد و یا نیاید و باز هم با همین عمل نیامدن خود توضیح بدهد.
ضمناً من هیچ ستایشی از آقای اصلانی نکرده ام، و وقتی که ایشان را همانطور که نوشته ام به جز از طریق چند نوشته اشان نمی شناسم دلیلی هم ندارد که ستایشی از ایشان کرده باشم یا بکنم. چنین کاری بسیار ساده لوحانه خواهد بود.
من هر سرنگونی طلبی را که خواهان استقرار دموکراسی و حاکمیت مردم، نه فلان دسته و گروه باشد، با همان صورت و با همان شرایطی که توضیح داده ام، و فقط و فقط با همان صورت و با همان شرایطی که توضیح داده ام، همراه مردم، و همراه خودم که یکی از مردم هستم می دانم.
کلام بدی هم در مورد دوست شما آقای مصداقی به کار نبرده ام. قضاوت خود من هم که ذکری از آن به میان نیاورده ام به خود من مربوط است.
و حرف آخر، این که:
اگر سخنگوی آقای مصداقی هستید که من نوشته ام روی سخنم با ایشان نیست. و اگر هم سخنگوی آقای اصلانی هستید، این را صریحاً اعلام کنید. ولی در غیر این صورت، لطفاً زحمت پاسخ دادن به مرا نکشید. کسی که می خواهد بداند که قضیه از چه قرار است، یک راه ساده در پیش رو دارد، بدون نیاز به راهنمایی من و شما: کامنت شما را و کامنت مرا بخواند و خودش قضاوت کند.
٣۲۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : مهدی اصلانی
عنوان : پاسخی دوستانه به امضاء محفوظ
دوست ناشناخته آقا یا خانم "امضاء محفوظ" تصور می کنم من و شما در خوانش متن دچار عدم تفاهم و توافق باشیم. شما متن را آن گونه خوانده اید که استنتاجی نادرست از متن مشترک من و ایرج مصداقی کرده اید. با کمی دقت در متن هان ای شرم... می توان به راحتی دو موضوع را از یک دیگر تفکیک کرد. اول: تاریخ دیدار دکتر صدری با مصباح در قم. دوم: تاریخ انتشار خبر. در متن هان ای شرم... ما هیچ کجای متن مشترک از تاریخ دیدار، سخن به میان نیاورده ایم اگر شما استنباطی این گونه داشته اید ره بر خطا پیموده اید چرا که این مهم یعنی تاریخ دیدار نه تنها در حوزه دانسته های ما که هیچ کس دیگری جز دکتر صدری و شرکت کننده گان دیدار نمی توانسته باشد، و اگر دکتر صدری خودشان در پاسخ به منتقدان نمی گفتند که تاریخ دیدار سال ۱۳۷۱ بوده تاریخ دیدار کماکان نادانسته می ماند. ما در تمام مقاله هان ای شرم... از تاریخ انتشار دیدار در ماهنامه معرفت و نه تاریخ دیدار سخن گفته و نوشته ایم. می بینید آقا یا خانم امضاء محفوظ نقد شما دچار یک اشکال بنیادین و ناراست واقع شده است. شما در یادداشت تان مرقوم داشته اید که در نوشته ما: "طوری وانمود شده بود که دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی، در همین اواخر بوده است." این یعنی سوء برداشت و تفاوت در خوانش متن. یا در جایی دیگر خطای مقاله هان ای شرم را این گونه فرمول کرده اید: "در تحقیقتان نتوانسته باشید تاریخ آن دیدار را پیدا کنید، ولی صلاح را در این دیده باشید که با جملاتی که در مقاله تان به کار برده اید، آن تاریخ را همین ماه های اخیر وانمود کنید." دوست امضاء محفوظ چنان چه مشاهده می کنید شما از واژگانی چون "وانمود می کنید" یا "جملاتی به کار می برید" استفاده کرده و بن مایه انتقادتان را بر اگر هایی ناممکن قرار داده اید. با سپاس از توجه تان
٣۲۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : پیروز هم اسم حقیقی من نیست
نامه یک فیلسوف ایرانی مقیم آلمان به یک فیلسوف آلمانی در باره بعضی از خلقیات ما ایرانیان و عکس العمل چند مذهبی و ملی مذهبی کنونی و قبلی موجب گفتگوی گسترده ای در اینترنت شده است. این بحث داغ چهل و نه کامنت کوتاه و بلند را در مقاله هان ای شرم ! سرخی ات پیدا نیست به همراه داشت که بسیاری از آنها درباره فضیلت زندان و زندانی و افتخارات ناشی از آن بود. من جناب مصداقی را نمیشناسم و جهت آشنایی به اینترنت رجوع و مقالات زیادی در زیر این نام دیدم. یکی از آنها که بنظرم جالب آمد نوشته احمد موسوی زندانی دیگر در باره کتاب جناب مصداقی بود که ظاهرا در کانون زندانیان . ارگ منتشر شده است :
http://www.kanoon-zendanian.org/DOCuments۲۰(htm)/Ahmad۲۰Mossavi.htm
سپس به یاد کتاب خانم مارینا نعمتی و هیاهویی که به دنبال آن راه افتاده بود افتادم. و نوشته ای از داریوش برادری روانشناس / درمانگر در آن باره در اینترنت دیدم ؛ لینک آن خیلی دراز است و جای آن اینجا نیست. ظاهرا در ایران گلوبال منتشر شده است.
بهر حال مثل اینکه بین خود زندانیان در باره این سند افتخار گفتگوی مستمری بر قرار است.
در دوران انقلاب من در ایران نبودم و اگر هم بودم فکر نمیکنم به زندان میرفتم. پیروز هم اسم حقیقی من نیست. و این کامنت را جهت آن آوردم که ببینم برای ایرانیان مساله مهمتر قابل بحثی وجود ندارد؟
٣۲۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : درود بر آرامش دوستدارها که چشم و گوش های ما را باز می کنند تا بدام احساسات کور و جهل نیفتیم.
آقایان اصلانی و ایرج مصداقی محترم،
در مباحث جدی تاریخی و سیاسی تعارف، جعل و تحریف، تعصب و برانگیختن احساسات بوسیله ی قشر روشنفکر جایز نیست وگرنه روشنفکر محسوب نمی شوند. اکثریت نظرات و مقالات فعالان سیاسی ما به ندرت بدون جعل و تحریف تاریخ، تعصب و سعی در برانگیختن احساسات هواداران خود و توده ها که من یکی از آنها هستم، نوشته می شوند. چرا؟ اگر نیت روشنگری بود هیچکدامشان اینچنین نمی کردند. اگر اینها ارزشی برای ما توده ها قائل بودند و در پی ساختن ابزاری از ما نبودند که به اهداف فرقه ای خود برسند با ما چنین رفتاری نمی کردند. اهداف ما توده ها با اهداف این فعالان سیاسی قلم بدست هماهنگی ندارد و برای همین هم هست که ملت ایران بعد از تجربه سال ۵۷ برای تغییر سرنوشت خود دیگر نه به دنبال آخوند و آخوند مسلک می افتد و نه بدنبال قشری که خود را روشنفکر و فعال سیاسی می خواهد بما قالب کند. ایندو در یک تبانی باعث شدند که ملت ایران از چاله به چاهی عمیق سقوط کند. تجربه ی ملت از ایندو قشر باعث شد که مردم دیگر آن جاه و مقامی که برای ایندو قائل بودند دیگر قائل نشوند. جای بس تاسف است که در همه ی این سالها اکثر فعالان سیاسی ما و قلم زن هایشان این تحولات را در جامعه ایران یا در نیافته اند یا بعلت ذهنیت دینخوی خود حاضر نیستند تحولی در خود ایجاد کنند و خود را با ذهنیت ملت ایران بخصوص قشر تحصیلکرده آن هماهنگ کنند تا جایی برای خود در قلب مردم باز کنند. جای بس تاسف است که ملت ایران متحول شده است و خود را با قرن بیست و یکم مطابقت داده است ولی فعالان سیاسی و قلم زنهایشان هنوز در عصر و جو جلال احمدی و جنگ سرد قرن بیستمی گیر کرده اند و حاضر نیستند به هیچ قیمتی از آن عصر و جو و جنگ سرد بین ایدئولوژی های لیبرال دمکراسی و کمونیستی بدرآیند و به ملت بپیوندند. دلیل شکست هایشان در این سه دهه و تداوم بدبختی ملت هم همین طرز تفکر و شیوه های فعالان سیاسی و قلم زنانشان بوده است. یکی از این شیوه ها برانگیختن احساسات مردم و ایجاد تعصب در آنهاست تا کوردل شوند، از رجوع به خرد خود فاصله بگیرند و کورکورانه بدنبال این حزب و آن حزب و این رهبر و آن رهبر بیافتند.
آقایان محترم، افشا کردن خائنین به ملت ایران بسیار کار درستی است ولی نه با درآمیختن آن با احساساتی که قلم زن و فعال سیاسی به نفع فرقه سیاسی خود سعی می کنند در ملت ایجاد کنند تا از خرد خود فاصله بگیرند. همه شما می دانید که برانگیختن اینگونه احساسات کور در دل مردم پاسبان و ژاندارم کش است و ما اینرا در اول انقلاب تجربه کردیم که مردم چه رفتاری با پاسبانها ...و ارحام صدرها داشتند. این مقاله ی افشا کننده ی شما آلوده به احساسات است و خواننده را بفکر فرو می برد که چرا پس از ۶ دهه هنوز از همین شیوه نگارش استفاده می کنید. شما دکتر صدری را افشا کردید و من از شما بابت آن سپاسگزارم ولی به آلوده کردن آن با احساسات که هیچ نیازی به آن نبود اعتراض دارم. شما بخوبی می دانید که قربانیان این رژیم در کشتار دهه ۶۰ خلاصه نمی شود و این یک بی انصافی بزرگ در حق قربانیان دیگریست که از نظر تعداد بسیار بیشتر از کشتار دهه ۶۰ است. مسابقه ای هم بین فرقه های سیاسی نباید باشد که تعداد کشته شدگان کدامیک از آنها بیشترست و بنابراین حقانیت او برای تسخیر و فتح و حکومت در کشورمان بیشتر باشد. قربانی، قربانی است، اجازه دهید که اقلا پس از مرگ اینهمه قربانی در این ۳۲ سال هیچ تبعیضی میان آنها قائل نشویم و یکی را کوچکتر و بزرگتر از دیگری نکنیم تا منافع حزبی خود را دنبال کرده باشیم. قلم زنی احساساتی را به قربانیان فجایع در خاطراتشان و به رمان ها و داستان های تخیلی واگذار کنید. یک روشنفکر و فیلسوف از احساسات دوری می کند تا هیچ پرده ای جلوی دید او را نگیرد و این روش او خردگرایی را در مردم اشاعه می دهد. این روش قلم زنی باعث ایجاد تنفر و تعصب نمی شود که فاجعه آفرین باشد و از پاسبان کشی شروع کند و به وضع فجیع امروز در ایران برسد. درود بر آرامش دوستدارها که چشم و گوش ما را باز می کنند تا بدام احساسات کور و جهل نیفتیم. با احترام.
٣۲۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : روشنگر روشنگر
عنوان : احترام به موسوی آری ، ارادت به صدری نه!!
آقای امضا محفوظ شما که به مهندس موسوی که لااقل در یک برهه از تاریخ کشورمان دست در خون داشته حرمت مینهید و به ایشان احترام میگذارید چگونه است که به احمد صدری که لااقل دست در خونی نداشته و استادی در آمریکاست که با جنایتکاران هر از چند گاهی دیداری هم داشته ارادتی ندارید؟ شوخی میکنید؟
معلوم است کسی که با موسوی به قول خودتان نرد عشق میبازد نبایستی رابطهی خوبی با ایرج مصداقی و یا امثال او داشته باشد. این که بر چه اساس خودتان را با مهدی اصلانی که اتفاقاً هیچ خوانایی با شما ندارد همراه دیدهاید مایه تعجب است. به نظر میرسد این حربهی جدیدی است که کوک کرده اید. ابتدا حضرات به این پرداخته بودند که چرا آقای اصلانی کلمهی تدافعی را به اشتباه آورده بسیار خوب یک نمره از انشایشان کم میکنیم. بعداً به این بند کردند که چرا فرهنگ مجاهدینی به کار گرفته و غلو کرده و نوشتهاید دهها استاد و کارشناس... حالا هم به تفاوت نظری ایرج مصداقی و مهدی اصلانی. بروید این دامها بر مرغ دگر نهید. دستتان رو تر از این حرفهاست.
٣۲۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیر
عنوان : خاک پاشیدن در چشم مردم
آقای مصداقی توقع نداشته باشید که بعد از توضیح و نامبردن شما از "استادان رشتههای تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، علوم اجتماعی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ریاضی، پزشکی، حقوق سیاسی و روابط بینالملل و ... " که قربانی کشتارهای دهه ۶۰ جمهوری اسلامی شده اند، کاربری بیآید و بگوید ببخشید، اشتباه کردم!
تا جمهوری اسلامی هست، شاهد خاک پاشیدن در چشم مردم خواهیم بود.
٣۲۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : ایرج مصداقی
عنوان : مبالغه و غلو!!!!
بعید میدانم کسی به اندازه من در مذمت اغراق و مبالغه مطلب نوشته بود. دهها صفحه مطلب در کتاب نه زیستن نه مرگ به این موضوع اختصاص دادهام.
افراد زیر تنها مربوط به اعضای حزب توده ایران میباشد که در کشتار ۶۷ توسط جنایتکاران به دار آویخته شدند.
توضیح آنکه از ذکر نام دانشجویان رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و ... خودداری کردهام
۱- عبدالوهاب افخم استاد تاریخ ۲- منوچهر بهزادی روزنامه نگار، دکتر اقتصاد و کارشناس حقوق سیاسی ۳- محمد پورهرمزان روزنامهنگار و یکی از بزرگترین مترجمین ایرانی ۴- جعفر جاوید فر دکتر و محقق جامعه شناسی و تاریخ ۵- حسین جودت دکتر و استاد فیزیک ۶- هدایتالله حاتمی دکتر تاریخ متخصص ملل شرق و خاورمیانه ۷- بهرام دانش روزنامه نگار ۸- احمد دانش شریعت پناهی پزشک و یکی از بزرگترین متخصصان ارولوژی ایران، ۹- ابوالحسن خطیب مهندس برق ۱۰- علیرضا دلیلی مهندس شیمی ۱۱- علی شعبانی مدیر حسابداری ماشین سازی اراک ۱۲- احمدعلی رصدی دکتر اقتصاد سیاسی ۱۳- حسین صفوی نیا مهندس صنایع ۱۴- سیفالله غیاثوند پزشک جراح ۱۵- حسین قلم بر مهندس برق ۱۶- مرتضی کمپانی متخصص سیستمهای کامپیوتری ۱۷- مهدی کیهان دکتر اقتصاد سیاسی و روابط بینالملل ۱۸- محمدرضا دلیلی لیسانس اقتصاد ۱۹- اکبر محجوبیان مدیر حسابداری سیمان آبیک ۲۰- رفعت محمدزاده متخصص اقتصاد سیاسی ۲۱- قدرتالله مقیمی پزشک ۲۲- اصغر منوچهر آبادی مهندس ۲۳- کیوان مهشید مهندس برق ۲۴- فرجالله میزانی (جوانشیر) مهندس، دکتر تاریخ، مترجم و نویسنده ۲۵- هوشنگ ناظمی (امیر نیکآیین) کارشناس فلسفه و اقتصاد و امور دهقانی ۲۶- فیروز همجوار مهندس معاونت شرکت نفت (پالایشگاه ) تهران ۲۷- ستار بابانژاد مهندس راه و ساختمان ۲۸- اصغر محبوب استاد هنرهای دراماتیک ۲۹- پروفسور عبدالحسین آگاهی، فیلسوف قبل از کشتار ۶۷ فوت کرد
اگر بخواهم راجع به هواداران مجاهدین و دیگران گروههای چپ توضیح دهم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
مثلاً تنها این نام بخشی از هواداران مجاهدین است که اکثرشان را شخصاً می شناسم
۱- جلال ماهرالنقش استاد دانشکده هنرهای معاصر ۲- ابوالقاسم ارژنگی فوقلیسانس و استاد آواز ۳- دکتر فرزین نصرتی پزشک ۴- عفت اسدی دکتر داروساز ۵- روشن بلبلیان فوق لیسانس اقتصاد و بازرگانی ۶- حوریه بهشتی تبار فوق لیسانس ۷- بهنام جعفری دکترا ۸- محمد جنگ زاده فوقلیسانس شیمی ۹- پروین حائری فوقلیسانس ۱۰- منصور حریری دکترای داروسازی ۱۱- علی درودی دکترا ۱۲- فریده رازبان فوق لیسانس ۱۳- رحیم طهمورث فوقلیسانس ۱۴- غلامحسین رشیدی دکترا ۱۳- حسین سکینی دکترا ۱۴- پرویز سلیمی فوق لیسانس مهندسی شیمی ۱۵- حمیده سیاحی دکتر اطفال ۱۶- صدرالله سیاه منصوری خورین دکترا ۱۷- حسین سینکی دکترا ۱۸- علی اصغر شادلو دکترا ۱۹- معصومیان کریمیان دکترا ۲۰- علی محمدی فوق لیسانس ۱۸- سرور مشهدی استرآبادی فوقلیسانس ۲۰- رحیم مصطفوی خویی دکترا ۲۱- محسن مهرانی دکترا ۲۲- طاهر واعظی دکترا
از اعضای گروههای چپ بدون بررسی آنچنانی تنها نامهایی که به خاطر رسید را میآورم
۱- محمود علیزاده حقوقدان و وکیل درجه یک دادگستری (دیوان لاهه) ۲- زینالعابدین کاظمی فوقلیسانس امور تربیتی ، مدرس دانشگاه ۲- حسین صدرایی مهندس نقشه برداری ، مترجم ، عضو کانون نویسندگان و ...
با این توضیحات ادبیات آقای «مهدی» را که از ذکر نام فامیلشان خودداری کردهاند چه بنامیم.
امیدوارم ایشان با خواندن این اسامی به خود آیند و دست از فرهنگ زشت «تهمت» و «افترا» برداشته و تلاش نکنند جنایت یک رژیم را توجیه کنند
٣۲۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : امضا محفوظ
عنوان : کلامی دوستانه با آقای اصلانی
سلام
۱ ـ تصمیم نداشتم خودم را وارد این ماجرا و مباحث حول و حوش آن کنم. در حال حاضر هم چنین تصمیمی ندارم. اما خواندن این دو مقاله پی در پی، در فاصله کمتر از پنج روز، در هر حال، بی تفاوتم نگذاشت.
۲ ـ من هیچ ارادتی به آقای احمد صدری و این و آن ندارم، و به خوبی می دانم که جنبش سراسری مردم ایران، در حالتی است که خیلی از حمایت کنندگان از آن، الزاما با ماهیت آن همخوانی ندارند، و این جنبش، به دلیل شرایط خاصی که دارد، تا حدودی بی در و پیکر است. یعنی بسیار کسان می توانند به انگیزه های مختلف، «از ظن خود، یار آن شوند» و یا خود را یار آن بپندارند. (منظورم البته هیچ قضاوت خاصی در باره هیچ کسی نیست.)
۳ ـ از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران به طور عام، در حد توان خودم، و با هدف بی برو برگرد سرنگونی این حکومت در کلیت آن، عمیقاً حمایت می کنم، و هر جا که دستم برسد به یاری این جنبش می شتابم. به چهره هایی از این جنبش همچون مهندس موسوی، به صورتی مشروط، و ضمن حفظ انواع اختلاف نظر در تاکتیک و استراتژی و مخصوصاً اهداف نهایی، با دیده حرمت می نگرم، و پایداری اشان را ارج می نهم.
۴ ـ با آقای ایرج مصداقی، بنا به دلایلی که لازم نیست ذکر کنم، سخنی ندارم، و در صورتی که این مقاله، فقط نوشته شخص ایشان بود، اساساً از کنار این مقاله مثل ده ها مقاله دیگری که هر روز در اینجا و آنجا می بینم عبور می کردم. از این رو، دوستانه، فقط کلامی با شما آقای مهدی اصلانی دارم که از طریق چند نوشته اتان با نامتان آشنا هستم.
۵ ـ من اگر به جای شما، آقای مهدی اصلانی عزیز، بودم، به جای پذیرش یک «اشتباه» در نوشته ام، سعی نمی کردم که در حالت تهاجمی، به کاری دست بزنم که دیگر نمی شود آن را صرفاً یک «اشتباه» نامید.
شما در هر حال در مقاله ای شریک بودید که در آن، به صورتی که هر خواننده بی غرضی می تواند متوجه شود، طوری وانمود شده بود که دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی، در همین اواخر بوده است.
طبعاً از نظر من دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی و امثال او در ۱۸ سال پیش هم قابل توجیه نیست. چون آن آخوندک پست، در همان زمان نیز، اگر حتی مستقیماً دست به جنایت بزرگ کاملاً روشن و آشکاری هم نزده بوده باشد (من از این موضوع، نفیاً یا اثباتاً اطلاعی ندارم) تئوریسین یکی از ارتجاعی ترین نگاه ها به اسلام و انسان و هستی بود، و ضمناً تعدادی از دست پروردگان مکتب او از جنایتکاران بزرگ قبلی و بعدی حکومت هستند. و این تصادفی نیست. چرا که نگاه مصباح یزدی و امثال او در ذات خود به جنایت بالقوه و بالفعل، آمیخته است.
۶ ـ این که تاریخ دیدار احمد صدری با آن آخوندک پلید را تحقیق نکرده نوشته باشید (همچنان که گفتم روی سخنم فقط با آقای اصلانی است) عمل غیر قابل دفاعی است، و غیر قابل دفاع تر از آن هم این است که در تحقیقتان نتوانسته باشید تاریخ آن دیدار را پیدا کنید، ولی صلاح را در این دیده باشید که با جملاتی که در مقاله تان به کار برده اید، آن تاریخ را همین ماه های اخیر وانمود کنید.
۷ ـ عدم مشروعیت دیدار با مصباح یزدی، و هر عمل دیگری کمتر یا هزار بار بد تر از آن، به آلودن یک نوشته با نادرستی، مشروعیت نمی بخشد.
۸ ـ پذیرفتن مسئولیت ارتکاب یک اشتباه، و یک کار نادرست، چیزی از انسان کم نمی کند. بلکه چیزی بر انسان می افزاید. ولی برعکس، به جای پذیرفتن مسئولیت، با استفاده از فضا، دست به تهاجمی زدن که خالی از یک منطق درست و سالم است، حتماً، هم از ارزش خود انسان کم می کند، و هم از ارزش کار انسان، و نقاط احیاناً یا قطعاً مثبت آن.
۹ ـ در روزگاری زندگی می کنیم که سیاست را در آن آلوده اند. هم حاکمان، هم مشق حاکمیت کنندگان و آرزومندان رسیدن به قدرت و گرفتن جای حاکمان با توسل به هر وسیله ای، و هم گاه در مواردی کسانی که ذاتاً صادقند.
۱۰ ـ آرزوی من و شما برای فردای ایران، آقای مهدی اصلانی عزیز، حتماً در همه جا با هم یکی نیست. اما فکر می کنم که در سرنگونی حکومت، و استقرار دموکراسی و حاکمیت مردم، در یک متن گسترده با حواشی متفاوت، با هم یکی باشد.
٣۲۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : مهدی
عنوان : چرا اغراق؟
این جمله عیناً از "ادبیات" شعاری مجاهدین گرفته شده است: «تنها در کشتار ۶۷ دهها زندانی مسن که استاد رشتههای تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، علوم اجتماعی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ریاضی، پزشکی، حقوق سیاسی و روابط بینالملل بودند به قتل رسیدند. آیا تا آبان ۷۱ هزاران زندانی سیاسی و از جمله متخصصین طراز اول کشور به جوخهی اعدام سپرده نشده بودند؟ آیا تا آن موقع دهها هزار زندانی سیاسی بر تختهای شکنجه شرحه شرحه نشده بودند؟ »
این درست که حکومت اسلامی افراد بی گناه بسیاری را از بین برده است، ولی آخر چه ضرورتی دارد که این همه اغراق کنید؟ مطمئن هستید که استاد همه رشته دانشگاهی را ردیف کرده اید و خدای ناکرده کسی را از قلم نینداخته اید؟! لطف کنید و نام چند تا از این "استادهای روانشناسی و جغرافیا و شیمی و..." را بیاورید. آخر رفقا اندکی از سرعت شعار ها کم کنید! مبادا ماشین شعاردهی تان چپه شود.
٣۲۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹
|