یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رفورمیسم و فکاهی های تاریخی فرخ نگهدار - ارژنگ نورایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : ساسان قندی

عنوان : زبان گفتگو
نویسنده محترم آقای ارژنگ نور آیی:

کاش به جای آن همه شعار‌های که سالیان متمادیست از سازمان‌های چون گروه اشرف دهقانی، اقلیت، راه کارگر شنیده میشود و کوچک‌ترین تاثیر را ندارد مستند به رفرنس‌های مارکسیستی مطلب مینوشتید، تا دیگران هم استفاده کنند. کاش میپذیرفتید که دوران این شیوه جدال‌های خصمانه پایان یافته و زبان دیالوگ را باید به کار بست.من هم با نظرات آقای نگهدار مخالفم، ولی‌ این مخالفت را با تحقیر همراه نمیکنم، پروین اعتصامی می‌گوید؛

گفتن زشت رویی دگران

نشود باعث نکو رویی
٣٣۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹       

    از : یاور

عنوان : بلانکیست یا مارکسیست؟
چریک های فدای خلق همانند مجاهدین خلق از عده ای خرده بورژواهای روشنفکر تشکیل شده بود که در نتیجه شرایط زمان خود و پاسیفیسم غالب در جامعه با شروع مبارزه مسلحانه و زندگی مخفی امیدوار بودند که می توانند حداقل شرایط انقلابی را برای خرده بورژواها و پرولتاریایی ایران بوجود آورند که به تشکل آنها و در نتیجه به انقلاب ختم شود. مجاهدین که ادعای مارکسیست بودن را تا قبل از اعلام مواضع جدید خود نداشتند اما اعتقادات گروهی آنها منکر دیالکتیک تاریخی نبود اگر چه مطلقا ماتریالیسم تاریخی را قبول نداشتند و به عنوان یک سازمان سیاسی خرده بورژوا مذهبی تلاش داشتند که بر علیه بورژوازی حاکم کمپرادور و بخشهای دیگر بورژواها و خرده بورژوا مبارزه کننند. این نیز از اهداف چریکهای فدایی خلق بود اما آنها خود را مارکسیست-لنینیست می دانستند اگر چه در عمل هر دو با بلانکسیسم تشابهت بیشتری داشتند تا با مارکسیسم یا لنینیسم. اغراق نیست که اکثر افراد این دو سازمان چندان اطلاعی از مارکسیسم نداشتند که البته با توجه به شرایط سانسور و استبداد رژیم بورژوازی پهلوی قابل درک می بود. در مذاکرات حمید اشراف و محمد تقی شهرام به خوبی می توان دید که هر دو آنها دقیقا منافع طبقاتی خرده بورژوازی را تبلیغ می کنند و با هیچ ملاک مارکسیستی نمی توان این دو سازمان سیاسی نظامی را مارکسیست در عمل دانست. حتی نام آنها "خلق" نیز خود نشان از ماهیت خرده بورژوازی آنها داشت. آموزش های مارکسیسم توضیح می دهند که خرده بورژوا از خود استقلال ندارد و یا تحت رهبری بورژوازی قرار می گیرد و یا پرولتاریا! بدون سازمان سیاسی پرولتاریا خرده بورژوازی رادیکال نمی تواند در دراز مدت مستقل بماند و تاریخ معاصر ایران خود نشان از نوسان احزاب خرده بورژوا بوده است که در مقطع قدرت گیری بورژوازی مرتجع اسلامی و دلالان و تجار بازاری که خمینی نمایندگی آنها را می کرد ما شاهد حمایت این سازمانهای خرده بورژوا از حاکمیت این بورژواهای مرتجع با تفکر قرون وسطی به سرکردگی خمینی اگر چه در مقاطعی بودیم. رهبران سازمان مجاهدین حتی به دیدن شخص خمینی رفتند و با بخشی از روحانیت حامی طبقه حاکم مانند طالقانی مدتها رابطه داشتند که امید داشتند که بتواند برای آنها کارساز باشد. بخش رادیکال تر چریکهای فدای خلق که هنوز در فکر انقلاب به شیوه بلانکیست ها بود به زودی از بدنه اصلی جدا شد و اما بقیه که بعدتر به اکثریت و اقلیت منشعب شدند با حاکمیت جدید کجدار و مریض حمایت و انتقاد می کردند. بخش اکثریت این سازمان خرده بورژوا در پی انشعاب در آن سازمان کاملا رهبری بورژوازی مرتجع حاکم را قبول کرد و به اشتباه طبقه حاکم را مانند خود خرده بورژوا انقلابی و دمکراتیک می دانست که بعدتر به اشتباه خود البته پی برد. بورژواهای لیبرال که ابتدا همراه بورژوازی مرتجع بازاری دولت را در دست داشتند به زودی به اپوزیسیون برادران خود در آمدند و بعدها بعد از فروپاشی شوروی خرده بورژواهای اکثریتی مواضع خود را مشابه با بورژوازی لیبرال ایران یافتند و حتی شمار زیادی از بخش منشعب اقلیت نیز همان مواضع را این بار با نام اتحاد فداییان خلق انتخاب کرد.
اینکه آیا فرخ نگهدار مارکسیست بوده و اکنون نیست یک توهم هم برای خود او و هم دیگر افراد سازمان چریکهای فدایی خلق بوده است. باعث تعجب خواهد بود که اگر آقای نگهدار بیاید و بگوید که حتی یکی از کتابهای مارکسیسم را خوانده باشد یا اصول اساسی مارکسیسم را قبول داشته است مانند ماهیت طبقاتی حاکمیت های پیشین و فعلی. او البته در این مورد تنها نیست و به جرات می توان گفت که اکثریت اعضا سازمان چریکهای فدایی خلق و بعدتر سازمان اکثریت شاید در حرف مارکسیست بودند اما نه معلومات مارکسیستی داشتند و نه فعالیت کلاسیک مارکسیستی. آقای نگهدار همانگونه عمل کرد که هر خرده بورژوای عمل می کند و اکنون که سازمان او مواضع بورژوازی لیبرال را انتخاب کرده است طبیعی می باشد که او و دیگر دوستان ایشان همفکران خود در احزاب بورژوا لیبرال جستجو می کنند. دشنام و سرکوفت او و دیگر دوستان او بی معنی می باشد زیرا حتی تاریخ به ما نشان داده است که مارکسیست های اصولی نیز ممکن و عملا شده است که به اردوگاه بورژوازی شتافته اند که نمونه تاریخی آن را در سوسیال امپریالیست های آلمانی و فرانسوی و غیره بسیار می توان یافت. احزاب سوسیال دمکرات و سوسیالیست و کارگر بسیاری از کشورهای اروپایی در حرف و عمل احزاب بورژوازی می باشند که چندان تفاوتی با دوقلوهای لیبرال خود ندارند. تاریخ مبارزات طبقاتی ایران باز نشان داد که بدون احزاب سیاسی و برنامه سیاسی پرولتاریای ایران انتظار استقلال خرده بورژوازی رادیکال ایران در بهترین شکل کمدی و مضحک می باشد. اکنون ما شاهد لابی پارلمانهای بورژوازی اروپا و آمریکا و نمایندگان امپریالیست ها توسط رهبران سازمان خرده بورژوازی مجاهدین خلق خدا می باشیم و این نیز چندان تعجب آور نباید باشد. همچنین بارها در همین "اخبار روز" خبر دیدار و مذاکرات رهبران سازمان اکثریت و دیگر همفکران آنها با نمایندگان بورژوازی اروپایی بوده ایم. بورژوازی لیبرال ایران در مقام اپوزیسیون بورژواهای مرتجع مذهبی حاکم با هر دری می زند که حمایت انترناسیونالی برادران بورژوای خود در کشورهای غربی را بدست آورد و گذشته بلانکیستی و چریک خلقی آنها فقط یک بخش تاریخ غمناک می باشد که بیشتر برای گرفتن اعتبار از طبقات خرده بورژوای ایران هنوز برای آنها نقش منفعت باری را بازی می کند. پرولتاریای ایران و خرده بورژوازی رادیکال ایران بدون رهبری انقلابی و سازماندهی مارکسیستی فقط نظاره گر این صحنه های تهوع آور پوسیدگی و انحطاط قهرمانان دیروزی خواهد بود. فرخ نگهدارها مقصر نیستند بلکه مقصر سوسیالست های می باشند که عملا به سوسیال-پاسیفیست تبدیل شده اند و حداقل کار تبلیغی را نیز انجام نمی دهند و با عدم مبارزه همه جانبه با بورژوازی در تمام شکلها صحنه مبارزه طبقاتی را خالی گذاشته و به نظاره کنندگان بی تاثیر تبدیل شده اند. تاریخ مارکسیتهای روس حتی در تبعید نشان داد که می توان فعالیت کرد و به شکل گیری و روشنگری پرولتاریا و خرده بورژوازی کمک کرد. وظایف سوسیالیست های ایرانی می باشد که اکنون کاری را بکنند که بیش از صد سال پیش مارکسیست های مانند لنین با امکاناتی بیسار محدودتر از حالا توانستند طبقات مزدگیر و ستم دیده را تشکل داده و آماده شرکت در انقلاب در راه باشند. بورژوازی لیبرال ایران هراسناک از انقلاب خواهان رفرم نظام برژوازی ایران می باشد که شاید برادران مرتجع که اکنون حاکمیت را با آنها شریک نمی شود سر عقل بیاورد و با حفظ نظام برده داری کارمزدی بتواند به پایداری نظام استثماری در ایران بینجامد. افرادی نظیر ابراهیم یزدی یا داریوش همایون یا دیگر سوسیال-پاسیفیست های مانند آقای نگهدار خواهان رفرم سیستم ستمگر بورژوازی ایران می باشند و از دفاع کردن از این خواست خود نیز ابایی ندارند. مارکسیست های ایرانی می باید با افشای مواضع ضد انسانی طبقات بورژوازی ایران به تشکل طبقه رزمنده پرولتاریای ایران اقدام کنند. پرولتاریای ایران اکنون بیش از هر زمان احتیاج به کادرهای انقلابی خود دارد.
٣٣۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست