از : احمد صبوری
عنوان : سازمان اکثریت یک کلوپ یا یک حزب سیاسی؟
آقای نگهداربنظر من تا مشخص نشود سازمان اکثریت چیست ما ره به دیهی از این بحث نخواهیم برد.
مشخص کنید که دیدگاه اقتصادی اکثریت کدامیک از شقه های زیر است؟
۱- لیبرالی (بازار کاملأ آزاد بدون دخالت دولت در اقتصاد)
۲-سوسیال دموکرات (اقتصاد کنیزی- سوبسید- مالیات تساعدی)
۳- سوسیالیستی (مالکیت جمعی)
۴- اسلامی(یک مهمل تاریخی)
۵- همه بالا (کلوپ)
مشخص کنید می خواهید با جمهوری اسلامی چه کنید؟
۱- رفرم در جهت ساخت یک مشروطه اسلامی
۲-تغییر تدریجی به یک جمهوری سکولار ابتدا با مشروطه کردن آن
۳- سرنگونی و استقرار یک جمهوری سکولار
۴- همه بالا(کلوپ)
رفتار عناصر برجسته اکثریت نشان می دهد که سازمان اکثریت عناصری از همه موارد بالا را در خود دارد. چنین جریاناتی حزب سیاسی مدرن نیستند. حزب سیاسی یک پلاتفورم مشخص دارد.این ربطی به تقاضای تصفیه و انحلال ندارد.فرض کنید عناصری از سه حزب کارگر- لیبرال دموکرات - محافظه کار انگلیس بدلیل اینکه در یک گروهان در جنگ شرکت کردند یا رفقای مشابهی دارند یا از یک دانشگاه فارغ التحصیل شده اند جائی جمع شوند و با هم کاری بکنند این کار حزبی نیست.
بیایید کلوپی از همه خانواده فدائی درست کنیم برای دوستی بی شائبه . اما بعدش برویم احزاب مدرن سیاسی درست کنیم.مملکت ما احتیاج به یک حزب مدرن لیبرال دارد. به یک حزب مدرن سوسیال-دموکرات احتیاج مبرم دارد که کارش تنها پیشبرد سیاست های سوسیال دموکراتیک باشد. بی التبع ما احتیاج به یک حزب کمونیست مدرن و واقعی هم داریم. با گذشته می توان دقایقی خوش بود اما برای آینده بهتر باید منطقی بود باید بیشتر علمی دید و کمتر احساسی. در این وضعیت فعلی داریم هم بخودمان هم به مملکتمان آسیب می زنیم سیاست سکت نمی فهمد سیاست برنامه و بحث و اقناع می فهمد و بس. ما حزب سیاسی مدرن نداریم .
٣۴۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : هر گردی، گردو نیست.
کسب قرارگاه اجتماعی در جامعه در گرو «خواستن و آرزو داشتن» نیست. مجموعه نظریاتی که انسان در ابراز حل مشکلات و مسایل اجتماعی در طول مدت «مبارزاتی» خود علنآ مطرح مینماید در مقام پیاده کردن نظریات خویش برمیآید، بطور اتوماتیک تعلقات قشری و یا طبقاتی خود را در آن جایگاه اجتماعی معین میسازد. در جامعه ایران ظالم و ظلم شونده مشخص است. موضع گیریهای آدمها، گروه ها نمایشگر «تعلقات» آنان بجناحهای موجوده جامعه میباشد. تغیر مواضع سیاسی بسود جناح دیگر، بدشواری «تعویض» کاستهای هندو ها نیست.و روشنفکران جوامع عقب نگهداشته شده در مجموع بیشتر در «معرض» جابجایی در فراماسیون جامعه قرار دارند.بمصداق مثال، هر آنچه میدرخشد، طلا نیست، نمونه اش (بیانات و عملکرد) محمدرضا پهلوی و آیت الله خمینی هستند. هر آنکسی که «گمان» دارد در جهت «اعتلای» جنبش پیشرو جامعه «تغیر مواضع» بسود جابر شرط اساسی است، لاجرم بایستی «حتم» نماید که جزو یاران پیشرو و ترقی خواهان نیست.
٣۴۱۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : بابا چرا
عنوان : دشمن اصلی را بی خیال شدید
شما فدایی ها و مجاهد ها و توده ای ها و دیگر گروه ها فقط بند کرده اید به سلطنت طلب ها و محمد رضا شاه و خانواده اش به جای اینکه دشمن اصلی خودتان را محکوم کنید هنوز در همان افکار ۳۰ / ۳۵ سال گذشته می چرخید بابا جان سلطنت طلب ها را فراموش کنید کمتر به این خانواده بچسبید و ناسزا بگویید دشمن اصلی را بی خیالش شدید ! بنشینید دور هم در خارج از ایران فکرتان را روی هم بذارید یک کاری برای داخل ایران بکنید.
٣۴۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : آزاده سپهری
عنوان : صداقت سیاسی
آقای نگهدار،
شما ادعا می کنید که نظرات خود را به عنوان نظرات شخصی بیان می فرمایید و سعی میکنید مرز نظر شخصی تان با نظرات سازمان اکثریت مخدوش نشود. پس این جمله که در کامنت آخر خود اینجا گذاشته اید، چیست؟
فرخ نگهدار: "برخی دوستان - از جمله احمدپورمندی و ف. تابان - اصرار دارند که بین مواضع فرخ و مواضع سازمان تمایز به وجود آید".
شما با این جمله در واقع می گویید که بین نظرات شما و نظرات سازمان اکثریت تفاوتی وجود ندارد و این افرادی چون تابان و پورمندی هستند که سعی میکنند اینطور جلوه دهند که انگار اختلافی وجود دارد.
با این حرف شما ادعای اول خود را به کل زیر سوال می برید، که این نشانه ی دیگری از عدم صداقت شما در برخوردهای سیاسی ست. هر کس که اندکی با مواضع سازمان اکثریت آشنایی داشته باشد، میداند که نظرات شما مطابقتی با مواضع این سازمان ندارد.
٣۴۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : نفی اکثریت
فرخ نگهدار نوشته است که "بی آنکه برای خواننده روشن باشد حالا با نفی این سازمان کدام جریان قرار است اثبات شود."
اولا این سازمان اکثریت است که خود با رفتار مخرب خود به نفی وجودی خود دست زد. سازمانی که ادعا می کند از دل یک سازمان عدالتخواه و آرمانخواه که حاضر به فدا کردن هستی خود برای منافع توده های زحمکتش بود بیرون آمده بود به حامی یک رژیم دست راستی مرتجع از قماش موسیلنی ها و هیتلر ها تبدیل شد و هنوز نیز رهبر سابق این سازمان نقش یک مددکار اجتماعی را برای رهبر جنایتکار رژیم بازی می کند. نظراتی که در اینجا و آنجا به نفی این سازمان عرضه می شود انعکاس عینت های موجود می باشند. در ثانی لزومی به اثبات یک جریان با نفی دیگری نیست. در پروسه تکامل سیاسی یا اجتماعی جریانی سیاسی ممکن است شکلی نفی شود و مدتی طول بکشد تا جریانی دیگر شکل بگیرد و حقانیت وجودی خود را اثبات کند. نگاه سیاه و سفید به این نوع پروسه ناشی از برخوردی عامیانه و عوامفریبانه به مسائل سیاسی دارد.
"سمت اثباتی کامنت ها روشن نیست. سوال این است که: خیلی خوب. سازمان اکثریت بد. اگر کسی این حرف را قبول کرد و سازمان را ترک کرد کجا باید برود؟"
موضوع را نمی توان با بد یا خوب بودن توضیح داد بلکه باید توجه کرد که سازمان اکثریت هم نظرات اشخاصی مانند فرخ نگهدار را منعکس می کند که حامی رژیم می باشند و خواهان رفرم رهبری رژیم یا دیگر بخش های از رژیم می باشند و هم کسانی که ظاهرا مخالف کلیت رژیم می باشند. سازمان اکثریت هم اپوزیسیون رژیم است و هم حامی همان رژیم!
فرخ نگهدار خوب می داند که او با جناح های حامی این رژیم موارد تفاهم بسیاری را دارد. سوال این نیست که کجا باید رفت بلکه این سوال هنوز مطرح است که چرا وقتی آقای نگهدار و دیگر دوستان همفکر او با جناحهای از همین رژیم رفتند دیگر چرا هنوز این سازمان صندلی او و آنها را گرم نگه داشته است؟!
مطمنا قابل درک است که احزاب و سازمانهای طرفدار (خودی) رژیم هنوز با لجاجت از پذیرفتن همفکران ظاهرا غیر خودی خود از سازمان اکثریت پرهیز می کنند اما آیا واقعا موردی وحود دارد که آنها با فرخ نگهدار و همفکران او در تضاد فکری و سیاسی باشند؟
این دیگر مشگل نگهدار و دوستانشان می باشد که همفکران سیاسی او در درون رژیم حاضر به پذیرش آنها در صفوف خود نیستند و او باید این سوال را از آنها بکند نه از کسانی که توسط همفکران رفرمیست حامی رژیم سرکوب شده اند!
"سی سال است این حرف تکرار می شود اما راه خروج فقط علامت خورده. تابلوی ورود هنوز گم است. اگر از پراکندن این سازمان خیری به جایی میرسد لطفا آن جا را آدرس بدهید. اگر نه پس پیشنهاد اصلاح باید مطرح شود. یعنی باید معلوم بشود که حالا چه کار بشود و نمی شود؟ هیچ کس چرا پیشنهاد روشن نمی دهد؟"
آیا راستی باید به این بازی مسخره ادامه داد؟ آیا انکار واقعیت کمکی به وضعیت موجود کرده یا می کند؟
خوب نگاه کنید چه اندازه جریان مخالف با سازمان اکثریت و بخصوص نظرات حامی رژیم در دنیای سیاسی ایرانیان می بینید؟ آیا دیگر شکی هم می توان داشت که این خود سازمان اکثریت بود که به پراکنده شدن خود اقدام کرد؟
متاسفانه فرخ نگهدار و همفکران او بر بالای گوری اشک می ریزند که در آن مرده ای دیگر نمانده است! باید عزاداری را متوقف کرد و به این نمایش ظاهرا تراژیک پایان داد.
پیشنهادی که باید به ایشان کرد این است که این دوگانگی به جایی نمی رسد و باید هم آنها و هم مخالفین آنها با شفافیت سیاسی خود را از بی ثباتی نجات دهند.
مشگل فرخ نگهدار و دیگر همفکران او این است که نه در منزل قدیمی خود ثباتی دارند و نه در منزلی که سالها چشم امید به آن داشتند!
غیب گویی نیست اما اگر به او گفت که با نامه نویسی و غصه خوردن برای خامنه ای و دیگر دست اندرکاران رژیم قرون وسطی بتوان برای خود خانه ای با ثبات ساخت.
حتی سیاستمداران همفکر غربی آنها نیر به خوبی می دانند که ساختار این رژیم در تضاد با دوران معاصر می باشد و همین مورد این رژیم را در دراز مدت شکننده و بی ثبات می کند. رژیم ملایان ماندنی نیست حال با خامنه ای یا بدون او!
٣۴۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : حق
عنوان : چند سئوال بسیار ساده از آقای نگهدار
چند سئوال بسیار ساده از آقای نگهدار
آقای نگهدار محترم،
من از هم نسلان شما نیستم بنابراین هیچ خاطره ای نه از دکتر مصدق دارم و نه از مخالفان شاه پیش از انقلاب. زمان انقلاب بچه ای بیش نبودم و سالها مات و مبهوت که یکشبه چه رخ داد که زندگی ملتی را زیر و رو کرد. چند پرسش از جنابعالی دارم که امیدوارم پاسخ بدهید:-
۱. تفاوت میان یک حزب با یک باشگاه چیست؟
۲. آیا یک حزب سیاسی باید یک منشور و یک برنامه سیاسی و اقتصادی برای کشور داشته باشد یا نه؟
۳. اگر حزبی دارای نیروی هایی از راست راست تا چپ چپ باشد؛ الف. تکلیف منشور و برنامه های سیاسی و اقتصادی آن چگونه مشخص می شود؟؛ و ب. تفاوت چنین حزبی با حزب رستاخیز زمان شاه در چیست؟؛ ج. در کجای دنیا چنین حزبی را می توان دید؟؛ د. با وجود چنین حزبی چه نیازی به احزاب مختلف است مثلا چرا در انگلستان که من و شما زندگی می کنیم چه نیازی به احزاب محافظه کار، حزب کارگرنو و حزب لیبرال دمکرات است؟
۴. آیا قبول دارید که این رژیم یک نظام توتالیتر فاشیست مذهبی است؟
۵. آیا یک نظام توتالیتر اصلاح پذیرست یا نه؟
۶. مولفه های یک نظام توتالیتر چیست و کدام یک از این مولفه ها را می توان تغییر داد و همچنان نظام را حفظ کرد؟
۷. کدام نظام توتالیتر تابحال دیده شده که با خواهش و تمنا تغییر رفتار داده باشد یا کنار رفته باشد بویژه این رژیم که زیر پوشش مذهب توانسته تمام معیارهای بین المللی حقوق بشری را زیر پا بگذارد.
۸. شما بخوبی می دانید که خامنه ای در خطبه نماز جمعه پارسال با قاطعیت دستور کشتار مردم را صادر کرد و تجاوز جنسی به دختران و پسران ما در کهریزک ها را پشت گوش انداخت. آیا تبهکاری اینچنینی که برای بقای خود و نظامش دست به چنین اعمال شنیعی زده است به تقاضای شما اهمیتی خواهد داد؟ و چرا وقتی ملتی او و این نظام را نمی خواهد شما سعی در حفظ آن می کنید؟ چند درصد از ملت ایران با شما همفکرست که شما بالشخصه نمایندگی آنها را بعهده گرفته اید؟
۹. آقای نگهدار محترم، شما بخوبی آگاهید که صدها اقتصاددان طرح هدفمند کردن یارانه های احمدی نژاد را غلط و مضر ارزیابی کرده اند. تخصص شما اقتصاد نیست ولی شما در مخالفت با این صدها متخصص از این طرح احمدی نژاد حمایت کرده اید. چرا؟ مشاوران اقتصادی شما چه کسانی بودند که شما را قانع کردند که این طرح درست است. شما بخوبی می دانید که این طرح بدون اجازه ملت به مردم بزور سر نیزه تحمیل شده است و از سوی کسانیکه هیچ مشروعیت، اعتبار و مقبولیتی ندارند و با تقلب و کودتا و کشتار و تجاوز جنسی به مردم بر سر کار امده اند؟ شما با این کار خود از خامنه ای و احمدی نژاد حمایت کردید، چرا؟چرا؟چرا؟
با تشکر
٣۴۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : فرخ نگهدار
عنوان : پاسخ به برخی پرسش ها
طی ۳۰ ساعت اخیر حدود ۳۰ کامنت بر مطلب نوشته شده است. نه فن آوری اخبار روز و نه شتابندگی زمان امکان گفتگوی با همه ۳۰ نفر را فراهم نمی کند. بنابراین تا روزی که تکنولوژی تکامل بیشتری بیابد مجبورم فقط به وجوه عمومی تر، از وجوهی که بین چند کامنت گذار مشترک است، بپردازم.
۱- برخی دوستان می گویند چرا با سازمان اکثریت مانده ای؟ برو بیرون.
به این درخواست در نوشته ام به طور مبسوط پرداخته ام. نمی روم. مگر بیرونم کنند. مطمئنم که سازمان اکثریت به این کار رای نخواهد داد. یکی دو نفر "یاران ما" بودند. رای هم دادند. نامه هم نوشتند. اما نگرفت. هیچ کس حمایت نمی کند. توصیه ام به دوستانی که خروج مرا از سازمان درخواست می کنند این است که لطفا تشریف بیاورید تو. قدمتان روی چشم این سازمان خواهد بود. اگر بیایید رای می آورید و می توانید مساله را به طور دموکراتیک حل کنید. اما کنار گود ایستاده اید. این روش کار نمی کند.
۲- برخی دوستان - از جمله احمدپورمندی و ف. تابان - اصرار دارند که بین مواضع فرخ و مواضع سازمان تمایز به وجود آید. سازمان ارگان های خاص خود را دارد و درهای مسوولین سازمان هم به روی همه کسانی که توصیه هایی دارند، تا آنجا که من خبر دارم، باز است. آیا این کامنت نویسان رفته اند و از مسوولین سازمان پرسیده اند که چرا علیه نظر این عضو یا آن عضو موضع گیری نمی کنید؟ سازمان اکثریت حوش بختانه دارای اندام هایی هست که به این مراجعات پاسخ دهد.
۳- برخی از دوستان از من می خواهند که طوری حرف نزنم که این تلقی ایجاد شود که حرف من حرف سازمان است. می پرسم مگر من چنین کرده ام؟ اگر کرده ام یک مورد در ۲۰ ساله اخیر شاهد بیاورید. نکرده ام و به هیچ قیمت نمی کنم. معنای آن را می دانم. خیلی خوب هم می دانم. به هیچ قیمت نمی کنم.
سال گذشته بی بی سی فارسی شرط گذاشت که من فقط با عنوان عضو شورای مرکزی سازمان اکثریت در برنامه های آن تلویزیون حاضر شوم. جواب من این بود: "غیرممکن است بپذیرم" و نپذیرفتم و تمام حضورم در آن برنامه ها خاتمه یافت. من استفاده از نام و عنوان سازمانی را حق انحصاری دستگاه رهبری سازمان، هیات سیاسی اجرایی و شورای مرکزی آن، می شناسم. و به هیچ قیمتی به این حق لطمه نخواهم زد. (یادآور می شوم که هیات سیاسی سازمان تصویب کرده است که حضور اعضای شورای مرکزی در رسانه ها می تواند با اعلام عنوان سازمانی آنها باشد مشروط بر این که اگر نمایندگی ندارند تصریح کنند که مواضع شخصی را بیان می کنند)
۴ - برخی دوستان می گویند سازمان اکثریت یک باشگاه لیبرال شده و دیگر سازمان سیاسی نیست. چون همه جور موضع و نظری در آن هست. و می نویسند باید تصفیه شود. من با نظر دوستانی موافقم که در این جا با فکر تصفیه و حذف مخالفت می کنند. به دو دلیل. اول این که تجربه نشان می دهد که کمی که پیش می رویم خیلی از مرزبندی ها را زمان حل کرد و ترکیب فراکسیون ها بهم خورد. بیهوده نیست که هیچ یک از انشعابات سازمان انسجام درونی خود را حفظ نکرده و از هم پاشیده اند. دوم اینکه: هنوز مکانیسم روشنی یافت نشده که مناسبات بین مواضع فردی و تصمیم جمعی را تعریف و اجرایی کند و آزادی فکر و بیان را هم نقص نکند. با این همه نظر و تلاش من این است که تا آنجا که ممکن است تلاش شود بین بیان نظر شخصی و مواضع جمعی همآهنگی تولید شود و از تقابل و تضعیف جلوگیری شود.
توجه کنیم که ما در خارج هستیم و در شرایط استبدادی. حاملان گرایش های سیاسی مختلف در سازمان زیر فشار گروه های اجتماعی مختلف المنافع نیستند. و تا وقتی چنین است ما قادر نیستیم فراکسیون های اجتماعی/طبقاتی پایدار داشته باشیم. لذا کاربست الگوهای حزبی اروپایی در سازمان برای تولید اراده و حدود و ثغور آزادی فردی جواب نمی دهد.
۵- برخی دوستان از فحوای نامه من به رهبر جمهوری اسلامی این طور استنباط کرده اند که من سیگنال فرستاده ام که رهبری خاتمی/رفسنجانی بهتر از رهبری موسوی/کروبی است. و به همین دلیل سخت بر من تاخته اند که چرا چنین کرده ای؟ چرا می خواهی فتیله جنبش سبز را پائین بکشی؟
پاسخ می دهم طرح این انتقاد از جانب شما دلیلش ابراز آن از طرف من نیست. من از وقتی جنبش سبز راه افتاد محکم ایستادم که به هیچ وجه کاری نکنیم که به رقابت بین کروبی و موسوی خاتمی دامن زده شود. من در انتخابات ایستادم که فقط باید جریان های جمهوری خواه اعلام کنند که به احمدی نژاد رای ندهید و به موسوی یا کروبی رای بدهید. ما غیر حکومتی ها نباید کروبی را بر موسوی و موسوی را بر کروبی ترجیح دهیم.
امروز طرح این موضوع که رهبری موسوی بهتر از خاتمی است یا بدتر آسیب زننده و انحرافی است. خطرناک است. عمل کردن به خواست دستگاه سرکوب است. به یارانی که چشم بسته عمل می کنند هشدار می دهم که این کار را نکنید. درس بگیرید از روندی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد بین حزب و جبهه گذشت. این بحث شما برای روزهایی مفید است که روند جاری روند شکل دهی قدرت سیاسی باشد، که جنبش روند اعتلایی طی کند. روند جاری چنین نیست.
تمام تمرکز کار شما باید روی شکاف های آن سو و هم آوردن شکاف های این سو باشد. مساله امروز مقابله جدی تر با جناح های سرکوبگرتر در درون حکومت است.
قصد آشکار نامه هم همین است. بی خود سعی نکنید نگاه آن را به این سو بگردانید. این کار شما خطای سیاسی فاحش است. مواظب باشید.
٣۴۱۲۱ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : کوروش از تهران
عنوان : نگهدار به شکل شگفت انگیزی از خامنه ای درخواست می کند که به جایگاه قانونی خود بازگردد در حالی که طبق همان قانون که نگهدار از آن دفاع می کند ولی فقیه به شکل ذاتی و ساختاری تبدیل به یک دیکتاتور می شود
نامه اخیر فرخ نگهدار به رهبر جمهوری اسلامی یک خود افشاگری از سوی اوست، سالها بود فرخ نگهدار به طور «تلویحی» از جمهوری اسلامی دفاع می کرد و به طور «ضمنی» خواستار استمرار ولایت فقیه بود ولی نامه اخیرش تمام پرده های وی را کنار زد و نگهدار به شکل «صریح» ترس خود از فروپاشی جمهوری اسلامی را آشکار ساخت.
به نظر می رسد نگهدار از یک مشکل دوگانه رنج می برد اولین مشکل او این است که ساختار ولایت فقیه را نمی شناسد (یا وانمود می کند نمی شناسد) و دوم این که ادعا می کند به دنبال دمکراسی است ولی «تنها» راه رسیدن به آن را صندوقِ رای جمهوری اسلامی معرفی می کند که بازهم نا آگاهی او از ماهیت متناقض قانون اساسی را نشان می دهد.
نگهدار خامنه ای را با شاهان ایران و استبداد آنها مقایسه می کند که بازهم مقایسه بیجایی است چرا که اختیارات ولی فقیه در جمهوری اسلامی هرگز با اختیارات شاهان قابل مقایسه نیست در طول تاریخ ایران حکومت در کشور همواره دو پایه بوده و روحانیون همواره در ذیل قدرت حاکم تعریف می شدند در حالی که در نظام ولایت فقیه رهبر دارای علاوه بر داشتن بالاترین اختیارات حکومتی دارای اختیارات مذهبی وسیع هم هست، این در حالی است که خود آیت الله خمینی به صراحت اعلام کرد این اختیاراتی که در قانون اساسی به ولی فقیه داده شده «بعض» شوون ولایت فقیه است نه همه آن و آقای نگهدار با بی توجهی با اختیارات مطلق و بدون پاسخگویی ولی فقیه سهم خامنه ای و معترضان و مخالفان در مشکلات کشور را برابر می داند! سپس به خامنه ای توصیه می کند مردم را فریب داده و انتخابات فرمایشی و بی ارزش جمهوری اسلامی را با بازی دادن برخی اصلاح طلبان رونق دهد و نظام را «تزئین» کند.
نگهدار به شکل شگفت انگیزی از خامنه ای درخواست می کند که به جایگاه قانونی خود بازگردد در حالی که طبق همان قانون که نگهدار از آن دفاع می کند ولی فقیه به شکل ذاتی و ساختاری تبدیل به یک دیکتاتور می شود، کار نگهدار به آنجا رسیده است که از خامنه ای تشکر می کند که موسوی و کروبی و خاتمی را «بازی خورده آمریکا» می داند و آمریکا را طراح اصلی فتنه معرفی می کند.
برائت جستن بخش عمده ای از نیروهای چپ از فرخ نگهدار به روشنی نشان دهنده عمق اشتباهات پی در پی او ست، زیرا نگهدار در حالی زیر تابلوی چپ فعالیت می کند که کمترین نسبتی با نظریه های فلسفی/سیاسی کارل مارکس ندارد و به شکل کاملا غیر منتظره ای از حذف سوبسیدها دفاع می کند و حکومت مذهبی و ایدئولوژیک فعلی را مناسب می داند.
فرخ نگهدار سالهاست دچار نوعی خمودگی فکری و پریشان گویی ذهنی شده او پس از شکست خوردن کامل در انتخابات سال ۸۸ این آشفتگی فکری جای خود را به خود افشاگری و دفاع بی قید و شرط از جمهوری اسلامی داده
متاسفانه یا خوشبختانه تمام راهکارهای ارائه شده نگهدار طی سال گذشته در یک آزمون تاریخی شکست خورد،او از مردم خواست رای دهند و ادعا کرد اگر درصد رای دهندگان زیاد باشد حکومت هرگز نمی تواند تقلب کند که دیدیم درست برخلاف نظرات او حکومت تقلب گسترده کرد، او به مردم وعده داد از طریق صندوق رای می توان به دمکراسی رسید ولی هرگز راجع به اختیارات محدود رییس جمهور به مردم چیزی نگفت و شکست خاتمی را هم از یاد برد و نقش مخرب شورای نگهبان را هم به فراموشی سپرد.
نگهدار پس از برباد رفتن کلیه نظراتش امروز خود را بیش از گذشته افشا کرده و هنگامی که علامتهای اصلاح ناپذیر بودن حکومت اسلامی را مشاهده میکند و وقتی افق پیش رویش «تحولات بنیادین» و فروپاشی جمهوری اسلامی است تاب نمی آورد و درونمایه خود را بیرون می ریزد امثال نگهدار هرگز نمی خواهند بپذیرند که «ساختار» جمهوری اسلامی استبدادی و بحران ساز است و تغییر دادن «مهره ها» هرگز نتوانسته تحولی به نفع حقوق مردم پدید آورد.
٣۴۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : انتخاب و عزل رهبران سازمان باید در اساسنامه جایی ذکر شده باشد!
به عنوان یک نفر بیطرف که در دستگاه فلسفی دیگری می اندیشد اما پویایی همه سازمان ها و نهادهای مدنی را به نفع کشور و رشد جامعه می داند به دوستان گرامی فدایی با احترام عرض می کنم:
دوستان اختلافات همیشه بوده و خواهد بود و از دل این گفتمان ها رشد حاصل می شود. اما یک جایی برای عمل کردن باید رای گرفت و جلو رفت. اگر در سازمان اکثریت برای انتخاب و عزل رهبران و مسئولین سازوکارهایی هست به آن مراجعه کنید. اگر هست و خوب کار نمی کند آن را اصلاح کنید. وگرنه به سازمان های دیگر بپیوندید یا سازمان خود را درست کنید.
دمکراسی را حتی اگر به همین صندوق های رای- که ابزار آن است- فرو بکاهیم، بزرگترین دستاورد بشر در حل یا مدیریت تعارض بوده است. وگرنه با توجه به این که اختلافات همیشه وجود دارد باید برای همیشه با هم در جنگ باشیم.
بیایید خرد استفاده از «ابزار زیست مسالمت آمیز» در کنار یکدیگر را داشته باشیم. فراموش نکنیم اولین و آخرین چیزی که فرد فرد ما و خانواده مان بدان نیاز دارد صلح است.
این گونه بحث ها بیش از سه دهه ادامه دارد. اما متاسفانه عنصر تحلیلی (حال استدلال بگوییم نه تئوری) جدید و راهگشایی به آن اضافه نشده است- در دنیایی که شاهد رخدادهای بسیاری بوده ایم.
نباید اجازه بدهیم عوامل رژیم جهل و تباهی بیایند اینجا و با اسم های مستعار و در دفاع از این آن یکی را و در دفاع از آن این را لجن مال کنند.
٣۴۱۱۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|
از : آزاده سپهری
عنوان : تحمل تا چه حد؟
آقای نگهدار در مطلب خود به جای پاسخگویی به اصل موضوع، به شیوه اسلامیون فریاد وا مسلمین سر داده و به مظلوم نمایی دست زده. در کامنتی هم که ایشان اینجا گذاشته، سعی کرده موضوع را کاملا عوض کند.
در هر حزبی وقتی یک نفر کاملا مخالف نظرات آن حزب باشد و از نظر سیاسی در جبهه مخالف آن قرار بگیرد، هر چقدر هم آن حزب دمکرات باشد، طبیعی است که اعضای حزب خواهان اخراج آن شخص شوند.
آقای نگهدار با دفاع از خامنه ای و احمدی نژاد در جبهه مخالفین (اگر نگوییم دشمنان) سازمان اکثریت قرار گرفته است. سازمان اکثریت حتی اگر مخالف همه جناح های نظام نباشد، ولی سال های طولانی ست که مخالف ولایت فقیه و جناح های تندروست.
ماندن آقای نگهدار در سازمان اکثریت با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. اینکه خود آقای نگهدار با اینکه سالهای طولانی ست که چندان وجه مشترکی با سیاست های سازمان اکثریت ندارد، به چه دلیل همچنان بر عضویت خود در این سازمان اصرار دارد، یک معماست که در حال حاضر شاید کسی جز خود ایشان جوابش را نداند.
٣۴۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹
|