از : پرویز مرزبان
عنوان : باید بین منافع فردی و اجتماعی تعادلی بر قرار کنی !
با اجازه ی آقابان نگهدار ،تابان ، پورمندی و تمام کاربران حقیقی ی اخبار روز, که همیشه دراین سایت, علاوه بر اطلاع رسانی در بحث و گقتگوی مفید و دوستانه هم شرکت کرده اند، تلاش میکنم, نظر خود را, تا آنجا که میشود, مختصر ابراز کنم.
البته, اگر بنا باشد, با این روش های تا بحالی, به بحث ادامه دهیم. هرگز, به نتیجه ی منطقی, نخواهیم رسید. کما اینکه, سالها, در حل وفصل, این قبیل مسائل, تقریبا درجا زده, یا ایستاده ایم.اگر بر اساس, گزارشی درست و مورد تائید طرفین «اختلاف» ; به بررسی و داوری ننشینیم. فقط «بعضی» راضی از قاضی بر خواهند گشت. در اینجا, منظورم از طرفین «اختلاف» فقط آقایان نگهدار، تابان و پورمندی نیست.بلکه, شامل تمام کاربران, که حامل انواع اهداف سیاسی «ضد» دیکتاتوری و «حامی» دیکتاتوری می باشند, که در این دنیای «مجازی » مطرح ست و آدم نمی داند که با کی بحث می کند.
بهر صورت ,اتفاقاتی در ایران افتاده که ما هم, در آن نقش اساسی داشته ایم و اصرار به «حقانیت » خود و عدم مسئولیت پذیری ما در شکست, دردی را دوا نمی کند. ما باید صادقانه بر آنچه بر ما گذشته تعقل کنیم و همه جانبه و شجاعانه در باره ی خطاهای خود،انتقاد کنیم.
قبل از انقلاب:
خیلی خلاصه بگویم ,که همه ی نیروهای سیاسی, مشکل ایران را در رفتن شاه می دانستند. اعم از فدائیان و مجاهدین با جنگ مسلحانه یا بقیه نیروهای چپ ، ملی و مذهبی که بشیوه های دیگری مبارزه می کردند.
فقط, شادروان بیژن جرنی با وجودیکه تا پای جان علیه رزیم شاه مبارزه کرد, ولی با درایت فوق العاده ای امکان قدرت گرفتن خمینی و نیروهای سنتی را در چشم انداز سیاسی ایران دیده بود و تاکید داشت ,که کار چپ برای مبارزه بمراتب از زمان شاه سخت تر خواهد شد. یعنی اگر با رفتن شاه خمینی به قدرت برسد دوره ی جدیدی برای مبارزه خواهیم داشت. پس، با رفتن شاه به آن صورت که تصور میشد کار تمام نمی شد !
ضمنا در هیچکدام از تحلیل های سیاسی, به تمام عوامل موثر سیاسی توجه نشده بود. حتی دیده نشده بود که امکان, دخالت های حامیان خارجی شاه و امکان بیماری و مرگ شاه می تواند معادلات را بهم بریزد. بهمین دلیل , وقتی باز کردن فضای سیاسی در سال ۵۶ شروع شد، مبارزات شتاب وسیعی بخود گرفت و چپ کاملا غافل شد. در این باره هنوز ابهاماتی باقیست که در اینجا نمی شود به تمام آن پرداخت.فرقی هم در امر وطائف چپ نمی کند. بالاخره آنطور شد که دیدیم خمینی رهبر شد با پشتوانه ی توده های میلیونی . البته, تاریخ نویسان قلم بمزد در حال تحریف تاریخ هستند, تا روزی محققان واقعی و مستقل به این امر بپردازند.
بعداز انقلاب:
از روز ۲۲ بهمن, ایران وارد مرحله ی جدیدی از تاریخ کهنسال خود شد. فدائیان بعنوان پرحامی ترین نیروی چپ، مسئولیت عظیمی بعهده داشتند.
در ۱۹ بهمن ۵۷ و بعدا در ستاد دانشکده فنی و ستاد دهکده و بعدا در بهشت زهرا و ستاد های سراسر ایران مردم از صد ها تن فدائی بخون خفته صمیمانه تجلیل کردند.
این وظیفه ی سازمان بود که رسما پایان جنگ مسلحانه را اعلام و پیروزی مردم ایران بر رژیم وابسته ی پهلوی را به مردم ، خمینی و تمام مبارزان علیه حکومت شاه تبریک گفته و خود را برای فعالیت سیاسی در شرائط جدید آماده و برای مشارکت در ساختن ایرانی آزاد و آباد ابراز علاقه نماید.
متاسفانه, نبود خط ومشی روشن و تدوین شده باعث شد، هر کس بنا بر تمایلات و تحلیل های شخصی خود انواع شیوه های مبارزاتی را با شعار های متفاوت در سراسر ایران زمین بنام فدائی انجام دهد که منجر به وقایعی خونین در گنبد و کردستان و نظائر آن گردید. این به معنی تائید عملکرد های حزب الهی ها ی خون آشام و ضد چپ تلقی نشود.
این موضوع اساسی وظیفه ی اصلی رهبران سازمان در ۲۲ بهمن بود. فرق نمی کند که گرایش های متفاوتی در درون سازمان وجود داشت. این کم کاری از جانب تمام رهبران «سنی» یا « انتصابی» آن دوره که بعدا به اکثریت ، اقلیت ، چریک های فدائی - اشرف دهقانی معروف شدند بخشودنی نیست.
نبود پلاتفرم رسمی ی سیاسی , باعث شد که هواداران فدائیان نابخردانه بعداز ۲۲ بهمن از سلاحهای خود مانند قبل از انقلاب استفاده نمایند.
هیچکس یاد گفته های بیژن نبود که دلش از رسیدن خمینی به قدرت شور میزد و گفته بود کار دشوارتر میشود.
در این جا روی سخنم فقط با طرفداران مشی مسلحانه نیست که هنوز در خواب خرگوشی هستند, یا خودشان را بخواب میزنند. هنوز از کلمه ی «چریک» دست بر نمی دارند , بدون اینکه بیژن نازنین را درک کرده باشند.
بقیه چپ های «انقلابی» و «ماورای انقلابی» هم با تحلیل های عجیب و غریب میخواستند از همان ۲۲ بهمن در گوشه و کنار تهران و ایران «انقلاب کارگری» سازمان دهند.چه جانهای عزیری بدست قشریون ذبح نشد.
همه آنها که چپ روانه عمل کردند فکر می کنند آنها حق داشتند و انقلابی بودند و این اکثریت و نگهدار بود که سازمان را به باد داند. هنوز فرصت نشده به آنهمه سکتارسیم رسیدگی شود بازماندگان آن گروهها هم وظیفه دارند, بنشینند و بنویسند که چه کردند.
اما ما اکثریتی ها کجا رفتیم؟
و در اینجا روی سخنم با فرخ نگهدار ست !
چپ روی های یاران اقلیت و اشرف دهقانی و بقیه نیروهای «انقلابی» بهیچ عنوان انحرافات سیاسی و اساسی ما که توام با عملکردهای ضد دموکراتیک و حمایت از ارتجاعی ترین جریان سیاسی ایران بود ما را تبرئه نخواهد کرد.
- هنوز معلوم نیست از فردای انقلاب چه مشکلی داشتیم که با جبهه دموکراتیک - زنده یاد شکرالله پاکنژاد و متین دفتری و یارانش - همکاری نمی کردیم. وبالاخره سئولات اساسی از آقای نگهدار :
- در ایران انقلاب شد. چرا ما اکثریتی ها تحلیل مشخص از تغییر شرائط و و برای انقلاب ایران نداشتیم؟
- در مورد اشغال سفارت آمریکا دیگر نمیشود آنرا به حساب «چپ رویها» گذاشت ما اکثریتی ها چرا رفتار حزب الهی ها را که برخلاف عرف بین المللی بود نه تنها محکوم نکردیم بلکه آنرا بحساب خصلت ضد امپریالیست و مترقی «خط امام» گداشتیم. با تحلیل جدید از حکومت خود را به ارتجاع نزدیک کردیم.
تمام فرهنگ ورزان مترقی، هنرمندان و ورزشکاران ایران که در زمان شاه حامیان معنوی فدائیان بودند را از خود بریدیم.
بدبختانه مشخص و معلوم نبود منظور از بخش «مترقی و ضد امپریالیست » در سال ۵۹ کدامین نیروها ی حکومت بودند و بچگانه ست اگر آنها را با وقایع بعداز خرداد ۷۶ مخلوط کنیم. آیا هادی غفاری ها با محتشمی پورها استحاله شدند یا دانشجویان پیرو خط امام ؟ چرا در باره ی این تحلیل بی پایه سکوت میشود؟ مسئول کشتار زندانیان در سال ۵۷ کدامین نیروهای حکومت بودند ؟
این تحلیل ها و پیامدهای آن جبهه ی نیروهای ضد ارتجاعی را تضعیف کرد. نباید این مواضع نادرست را محکوم کنیم و از خود بروشنی انتقاد نمائیم؟
- در ایران انقلاب شد چرا تحلیل ما فدائیان نسبت به شوروی عوض شد؟ مگر در شوروی اتفاقی افتاد؟ آیا برخورد جزنی و تمام منقدان جهانی شوروی نادرست بود؟ آیا امروز قبول دارید که قطعنامه های احزاب برادر و بازگشت ناپذیری «سوسیالیزم واقعا موجود» فقط سیاه مشق و افسانه نویسی بود؟
- در باره ی حزب توده هم تمام دوران بعداز ۲۸ مرداد بحث و گفتگو بود و سازمان با آن مرزبندی داشت. چگونه انقلاب ایران باید باعث شود که به حزب توده با دید جدیدی برخورد کرد. مگر در درون حزب توده اتفاقی افتاد؟ حزب توده که تغییر نکرده بود، این شرائط سیاسی ایران بود که تغییر کرده بود و بجای انتقاد منطقی به حزب توده بخاطر مواضع ضد دموکراتیک آن نسبت به دگراندیشان از جمله شادروان دکتر قاسملو و سایر گروهها،اعلام وحدت سازمان و حزب صورت گرفت که دهن کجی سیاسی به دگر اندیشان بود. چه نیروئی از سازمان در این قبیل بحث ها به هرز رفت.
در اینجا وظیفه ی خود میدانم که بخاطر دوستان بیاورم که در آن زمان در درون سازمان اکثریت دوستانی بودند که خیلی بیشتر از رهبری سازمان و فرخ نگهدار در وحدت با حزب توده تعجیل داشتند حتما حشمت الله رئیسی و چند تن دیگر را بخاطر مباورید که از سازمان جدا شدند و به حزب توده پیوستند. حزب توده را «پیشروترین » جریان آنزمان ارزیابی میکردند.تلاش میکردند که جدا شدن خود را به جریانی تبدیل کنند. البته تمام کسانی که همراه نگهدار بودند یا مانند حشمت الله رئیسی به رهبری و بدنه ی سازمان فشار میاوردند که چرا در وحدت با حزب کم کاری میشود امروز یا منفعل هستند یا بروی مبارک نمی آورند.
- ما نه با کشتگر رفتیم و نه با حشمت الله رئیسی به حزب رفتیم زیرا فکر میکردیم رهبری بر آمده از انقلاب سازمان یک رهبری «انتقالی » بوده و بالاخره روزی به رهبری انتخابی در درون یک کنگره تبدیل خواهد شد و بتدریج به رهبری دموکراتیک خواهیم رسید .
در تماس با مسئولان هم سطح و متناظر در حزب توده نیز اصلا به رفقای تشکیلات فشار نیاوردیم و این را شعبه ی تشکیلات سازمان میدانست.
- در باره ی برنامه ی سازمان که به« شکوفائی جمهوری اسلامی» پیوند زده شده بود اساسا پرنسیب های حزبی را به ابتذال کشاند.
- در واقعه دهشتناک اول ماه مه ۱۳۶۰ در میدان آزادی که ممکن بود خود فرخ نگهدار هم بهلاکت برسد
یورش سبعانه قشون حزب الله می بایست رهبری سازمان را از خواب غفلت بیرون آورد. متاسفانه در ادامه کجروی ها و حمایت از خمینی و ارتجاع بافشاری شد. بعدا با حمایت از سرکوب خمینی ابعاد فاجعه آمیزی و ضد مردمی تری بخود گرفت.
- بلافاصله بعداز سرکوب حزب توده تحلیل سازمان عوض شد! مگر میشود ماهیت ارتجاعی حکومت بعداز سرکوب حزب عریان شود آیا ما اینقدر کودن بودیم؟
- بار دیگر اشاره میکنم که مسئله در دبیر اول سازمان خلاصه نمیشد. در نوروز ۶۵ رفیقی از مسئولان داخل کشور که در قتل عام زندانیان بر سر پیمان خود ایستاد و شهید شد. در باره ی جایگاه سازمان در اتحاد شوروی صحبت میکرد که به او گفتم:رفیق، شوروی در حال سقوط ست مگر پرسترویکا perestrojka را نمی بینی؟ چنین بود, درک ما از سوسیالیسم و آینده ی بهتر و چندی بعد حمله به سازمان دوباره صورت گرفت و ناچار به ترک ایران شدم. در اولین جلسات خارج از کشور دیدم که چنان زخمی بر تشکیلات خارج از کشور وارد آمده که نیاز به معالجه ی اساسی دارد و مانند بسیاری ترجیح دادم ,فعالیت نکنم .تا تغییرات مثبتی در منش و بینش رهبری صورت گیرد. متاسفانه در خارج از کشور این امکان وجود نداشته و نخواهد بود . آنهائی که میتوانند در کارهای سازمان وقت بگذارند خط خود را نیز پیش خواهند برد.
کسی هم به صدها هزار هوادار سازمان بعداز انقلاب فکر نکرد و نمی کند. فعالیت گروهی ،سازمانی و حزبی حتی در خارج از کشور برای سازمانی چون فدائیان خلق نمی تواند بی توجه به منافع و مصالح جمعی صورت گیرد.
یک نکته ! درست ست که بسیار ی نیروها بی توجه به تغییرات شرائط در ایران کلیشه ای شعارهائی را تکرار کرده و می کنند. درست ست که قبل و بعداز خرداد۷۶ فرخ نگهدار برخورد نسبتا درستی به روند اصلاح طلبی در ایران داشت . این ها وظیفه ی فرخ نگهدار را نسبت به اشتباهات قبلی او مبری نمی کند.
آقای نگهدار ! آزادی فردی محترم ست و محفوظ ولی در هیچ جامعه ای نامحدود تعریف نشده ست. من در باره ی سازمان مجاهدین خلق و سایر جریانهای مخالف جمهوری اسلامی اعم از درستی یا نادرستی تحلیل های آنها قضاوت نمی کنم ولی در باره ی سازمان اکثریت نمی توانم از خطاهای جبران ناپزیر رهبری و تشکیلات و خودم بگذرم.
تحلیل های غیرواقع بینانه ما, پاسخ چپ به خواستهای شرائط بعداز انقلاب نبود. در این زمینه, اصلا هنوز معلوم نیست که ضرورت های بعداز انقلاب کدامین بودند.
این که معقول نیست ما اکثریتی ها بگوئیم ما از بقیه گروهها بهتر بودیم و بقیه گروهها هم بگویند اکثریتی ها باعث شکست انقلاب شدند.
تا زمانیکه , رهبری کنونی فدائیان اکثریت به این سئولات پاسخ درست ندهد, بدیهی ست فرخ نگهدار نیز بر درستی ارزیابی های خود تکیه می کند و دگر نیروها نیز به فراخور حال و وضع خود از این بی تدبیری سوء استفاده کرده و نقش خود را در تمام انقلاب نادیده خواهند گرفت. برنده اصلی تمام این تکروی ها حکومت بغایت ارتجاعی جمهوری اسلامی می باشد که نه به دیگران رحم کرد و نه به «خودیها» و میلیونها ایرانی را به انواع مختلف عزادار ابدی نمود !
برخورد شفاف با گذشته و انتقاد از خود صادقانه وظیفه ی رهبران و مسئولان سازمان اکثریت اعم از مستعفی یا فعال می باشد تا راه برای بررسی های دیگر نیروها باز گردد. این از انجام وظیفه ی دیگر جریانها نمی کاهد بلکه آنها را نیز موظف خواهد نمود.
فرخ عزیز ! این راه که تو رفتی راه بیژن نبود و نیست برای خودت و همسر نازنینت صبا و پسرت بهمن سلامتی و موفقیت آرزو می کنم.
مدتی به وقایع اتفاقیه عنایت و بازنگری و با دوستان نزدیک مشورت کن تا کاری اساسی با این معضل اجتماعی بنفع جنبش مردمی ایران بنمائی
باید بین منافع فردی و اجتماعی تعادلی بر قرار کنی موفق باشی.
٣۴۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨۹
|