از : تقی گیلانی
عنوان : نخبه گان جمهوری خواه!
کل قضایائی که در چند هفته اخیر موضوع فعل و انفعالات و تحولات هورمونیک خاصی در جان عدهای از میانسالگان سیاستزده ایرانی شد، بر نامهای مطلقاً فاقد ارزش سیاسی و کاربرد عملی تکیه داشته و آنانی که بطور مشخص این نامه و مضامین بیارزش آن در کارزار مبارزاتی و سیاسی را در لفافههای بزرگنمائیشده پیچاندند و در هر کوی و برزن جار زدند، بیش از هر چیز برایش اهمیتی غیرواقعی ایجاد کردند و با این کار خود ناتوانی خود در رهبری سیاسی را به آشکار نشان دادند.
آقای نگهدار که میبایست میدانست نوشته او - و نه آنچه که به غلط آنرا نظر عنوان میکند؛ نظر، تفاوت ماهوی دارد با کنش سیاسی و نگارش نامه برای یک مقام سیاسی با هر نوع خاصی از پیشینه و عملکرد که برایش قائل هستیم - در فعل و انفعالات سیاسی ایران جز دامنزدن مباحثی اطراف خود و جز تردید در سلامت اندیشه و سیاستورزی وی و جز شکلدادن توهماتی درباره لابیهای مختلف متمرکز شده در لندن و تأثیراتش روی ذهن و رفتار خود، عملکرد دیگری نخواهد داشت. با این کار خود زمینه را برای نوع دیگری از شتابزدگی سیاسی و حتی فرصتطلبی جاهطلبانهای گشود که عدهای از سالیان بسیار دور خود را بمثابه نخبهگان ویژه جنبش جمهوریخواهی قلمداد کرده و پیشاپیش خود را در مسندهای خاصی جای داده بودند.
بمثابه فردی بیرون از چنین ساختاری با اینهمه شاهد بودهام که اساس چنین تشکلی با افرادی که خود را نخبه، برتر و رهبر فکری و عملی میدانستند، با کنه نگاه و نظر جمهوریخواهی سازگاری نداشته و نخواهد داشت. آنها جمهور را در بقای خود در ساختار و در بالای هرم میفهمیدند و از اینکه فلان و بهمان گروه سیاسی با فعالیتهای خاصی تلاش دارد آن مجموعه را با استفاده از رای بقاپد، همواره نگران بودهاند. مسعود نقرهکار در یک ارزیابی خاص سعی کرده این احساس را تأئید و آنرا بمثابه یک خطر برای جمهوریخواهی بنمایاند. با توجه به اینکه کنه جمهوریخواهی و پذیرش رأی بمثابه برّندهترین سلاح اعضاء برای اعمال نظر و رفتار و قوانین، در کنه خود با تمایلات شخصی این افراد همخوانی نداشته.
نویسندگان نامه باصطلاح بازسازی... در نوشته خود گروه و گرایشی را متهم میکنند بدوناینکه توضیح دهند آنها کدام رفتار غیر اساسنامهای را مرتکب شدهاند! با آنها تنها و تنها بخاطر سابقه ارتباطات سیاسی و تشکیلاتیشان مخالفت دارند؛ علیرغم اینکه میدانند همان افراد درون همان تشکیلات خودشان هزاران بار بیش از آنها از یکدیگر و رفتارهای هم ناراضی هستند!
سالیان سال هست که فرخ کنش سیاسی را امری فردی و شیوه بیانش را موضوعی خاص در نظر گرفته و زبانی گاه بشدت غیرسیاسی و عامیانه در بیان خواستههایش بکار میگیرد. او ترجیح میدهد بازیچه رهنمودهائی گردد که از او چهره عامهپسند درست کنند وگاه در این راه انگار با آخوندکهائی مثل خاتمی نیز خود را مقایسه میکند.
او میبایست به مثابه یک فرد سیاسی این نکته را متوجه میشد که برای نامهای اینچنین مبتذل و سطحی و سیاستورزیای اینچنین بیمعنی و غیرلازم، نباید شرائطی فراهم میکرد تا عدهای به میدان باصطلاح جمهوریخواهان وارد و خود را نماینده و حافظ ارزشها و پرنسیبهای جمهوریخواهی بنمایانند و از این فرصت استفاده کرده و نخبهگی خود را ارضاء نموده به نمایش بگذارند.
برای جمعی که در طی این سالها انرژی بسیاری را سوزاندند و به کارهائی گاه بیثمر دست زده و بهزعم خود ارابه دموکراسیخواهی را لنگ لنگان به پیش راندند، متأسف هستم که جدای از همه ناتوانیهایشان در جذب نیرو و جذابیت در بین عناصر تأثیرگذار در تحولات سیاسی منطقه و سرزمین ایران، حتی درون خودشان هم قدردان کارها و زحمات خود را نمییابند و حتی با توهینآمیزترین شکل کنار گذاشته میشوند تا بلکه عدهای به آرزوها و جاهطلبیهای نخبهگرایانهشان میدانی برای عرضه بدهند.
شنیدهام که آقای نگهدار هم در تلاش هست تا از جمهوریخواهان فاصله بگیرد؛ او که هیچگاه قادر نبوده در چارچوب تشکلهای سیاسی امورش را بگذراند و همواره و تنها تشکیلات را آنزمانی میپذیرفت که وسیلهای برای پیشبرد سیاستورزی او باشد و بس، حال از این مجموعه بحرانزده میخواهد فاصله بگیرد! آیا همین فعل و انفعال اخیر در عرصه سیاستورزی کافی نیست تا فرخ برای همیشه با سیاست فاصله بگیرد و بجای همه کارهای بیثمر دیگر و فروغلطیدن در حد یک مفسر چنددقیقهای برنامههای بیارزش بیبیسی، به نگارش یادها و نشانهها و خاطرات خود مشغول شود و نسل فعلی را از پیچ و خمها و مسائلی با خبر سازد که دستگاه عریض و طویلی در جمهوری اسلامی و بازماندگان درگیر در مبارزه سیاسی سالهای قبل اعم از سلطنتطلبان تا شاهالهیها و چپها و سایرین، مایلاند آنرا ناگفته در تاریخ رها کنند و دهان به سکوت بسته و گاه مانند داریوش همایون بدون اینکه نقش خاص خود در قضایای نگارش نوشتهای با نام رشیدی مطلق و دسیسه ساواک را مشخص نمایند، سکوتی ابدی بر جانشان نشسته باشد...
روزگار غریبی است. چه خوب که بخش بزرگی از نیروهای جوان امروزین در جنبش آزادیخواهی مردم ایران، از تلاشهای سازمانها و شخصیتهای باصطلاح سیاسی گذشته فاصله میگیرند و سعی میکنند راه خود را با استفاده از تجارب بین المللی بدست آورند و نه در مناسبات مستقیم با این افراد ...
٣۴۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۹
|
از : عباس
عنوان : اندیشه ای نو
اتحاد جمهوریخواهان ایران در واقع حداقل دو سه سال بود که دیگر وجود خارجی نداشت و تنها فعالیتی که از آن دیده می شد انتشار دو سه اعلامیه بی رمق در سال بود. در وقایع بعد از انتخابات هم سردرگم و ناکارآمد بود. حالا هم علناً تعطیل شد. در سرایط کنونی باید اندیشه ای نو بر اساس خرد جمعی و ساختار سازمانی متناسب با وضعیت کنونی ایران پایه ریخت. البته نه آش شله قلمکاری مانند دفعه پیش که نتیجه آن را امروز مشاهده می کنیم. در ضمن سئوالی که برای من پیش آمده و مطمئنم بسیاری هم می خواهند بدانند آن است که چرا یکی از چهره های اصلی و کلیدی در برپایی این اتحاد تاکنون ساکت است؛ منظورم آقای مهدی خانبابا تهرانی است!
٣۴۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۹
|
از : پیمان نجفی
عنوان : این دوره فقط عصر سرنگونی ر هبران دیکتاتور همچون بن علی و مبارک نیست بلکه دوره برکناری رهبران مسامحه کار و سازشکار و تفرقه انداز نیز هست!
دوران آگاهی و برائت از سازشکاران شروع شده است.نامه پورمندی و تابان آغاز بسیار خوبی برای حرکت کنونی بود!به آنها تبریک می گویم که قیام آنها بی نتیجه نماند!
٣۴۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۹
|
از : عیسی صفا
عنوان : چارچوب
مگر جمهوریخواهان چارچوب برای عضویت در اتحاد نداشتند؟ فرخ این چارچوب را زیر پا گداشته و باید اخراج می شد. در تمام احزاب اروپایی هم چنین پدیده ای رخ میدهد. چرا شما اتحاد را ترک کردید؟ متلاشی شدن هر تشکلی امروز به نفع مردم ایران نیست.
٣۴۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۹
|
از : حمید هوشور
عنوان : برای بازسازی جنبش جمهوریخواهی
آیا آقایان نگهدار و طاهری پور باز هم به راه خود که ایجاد افتراق در گروههای سیاسی است ادامه خواهند داد؟ انشعاب اخیر در اجا را به این دو نفر تبریک میگویم.
٣۴۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣٨۹
|