یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آیا استقلال خواهی جزوی از آزادی بیان نیست؟ - رضا وشاحی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : زنجانی

عنوان : شما چطور از منشور جهانی حقوق بشر برای ایران کلامی برای گفتن ندارید ولی تکیه گاه تان را قانونی قرار داده اید که در اروپا برای حفظ منافع خودشان وضع شده؟ا
خانم هایده ترابی،

۱. شما ما با همه کتاب خوانی هایتان نظرات مخالفان فکریتان را به غلط عصبی ارزیابی کرده اید در صورتیکه عصبیت از نظر خودتان می بارد.

۲. شما با همه کتابخوانی هایتان، نظری داده اید که سرشارست از توهین و فحاشی به ما.

۳. شما شکایت و گله ای از نویسنده این مقاله نکرده اید که چرا خودش به میدانی که همه را بدرون آن دعوت کرده است پا نمی گذارد. آیا او نیازمند وکیل و وصی است که به کمکش بیایند؟

۴. شما با افتخار و بی محابا از حمایت قانونی پارلمان اروپا صحبت می کنید که بواسطه آن شما و همفکرانتان حق تجزیه ایران را بدست آورده اید. عجبا که با همه کتاب خوانی هایتان بازیهای سیاسی جهانی را نمی شناسید و نمی دانید که اروپا منافع ملی خود را برای گل روی من و شما بخطر نمی اندازد. تجزیه ایران منافع ملی انها را تامین می کند و رویش دهه هاست که سرمایه گذاری کرده اند. با همه کتاب خوانی هایتان می خواهید با تکیه به این اجنبی های جهانخوار و قوانین جدیدشان که در راستای منافع ملیشان وضع می شود به تجزیه ایران یاری رسانید.

۵. خانم محترم، کتابخوانی هایتان را برخ ما نکشید تا ما را بیسواد، نادان و خار جلوه دهید. مگر قرارست که همه برداشت شما را از کتابخوانی های خود داشته باشند؟ علوم انسانی را با علوم تجربی عوضی نگیرید.

۶. آنچه شما و همفکرانتان در سر می پرورانید در تضاد کامل است با آنچه ما بدنبالش هستیم. در دستور کار شما مهمترین اصل تجزیه ایران است ولی در دستور کار ما حفظ یکپارچگی ایران و حفظ تمامیت ارضی آنست. این تضاد است که نگاه و راهکارهای ما را ناهمگون می کند. صدام حسین بزور خواست بخشی از کشورمان را تجزیه کند و حال کسانی پیدا شده اند که با حرف می خواهند کل کشورمان را تجزیه کنند!

۶. به دلیل ۵، راهکار شما برای رفع تبعیضات موجود در ایران تجزیه ایران است ولی راهکار ما اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران است. عجبا که برای رفع این تبعیضات، شما در نظرات بلندتان حتی یک کلام درباره این منشور سخن نگفته اید! این خود خیلی سئوال برانگیزست.

۷. به دلیل ۵، ایرانی شمردن خود در نگاه شما جرم و نژادپرستی و مطرودست چون با اصل تجزیه طلبی در تضاد کاملست. بنظر می رسد در نگاه شما آنهایی که خود را در وحله اول ایرانی می شمارند و بدنبال راه حلی برای ایران هستند خیلی خار و کریه اند. بدانید که همانطور که امریکایی و فلسطینی و عراقی و چینی و روسی و و و شمردن دیگران در دنیا کریه شمرده نمی شود و مایه شرم نیست آنهایی هم که خود را ایرانی می شمرند نباید بوسیله دیگران کریه و بیشرم تلقی شونددارم. در اینمورد بخصوص منه ایرانی همان حقوقی را دارم که آن دیگران در دیگر کشورها دارند. من به کسی این حق را نمی دهم که مرا از ایرانی شمردن خود باز دارد.

۸. اگر اعتراض امثال من به آنانی که خلیج فارس را "خلیج عربی" می نامند و در نقشه هایشان ترسیم می کنند بحساب نژادپرستی ما گذاشته می شود، خب گذاشته شود. چرا آنانی که این خلیج را "عربی" می نامند به نژادپرستی متهم نمی شوند؟ چرا کسی اعتراض به سیاسی کردن نام این آبها نمی کند و نمی گوید که پروژه های سیاسی پشت آن خوابیده است؟

۹. خانم محترم، شیعه همانقدر ایرانی است که پروتستانتیسم و لوتریسم و و و آلمانی و انگیسی هستند. هم آن ریشه در اسلامی که از عربستان برخاست دارد و هم این ریشه در مسیحیتی دارد که از اورشلیم برخاست. من تا بحال ندیده ام که یک انگلیسی یا یک آلمانی مسیحیت خود را از ریشه اش جدا کرده باشد و به آن پسوند نام کشور خودش را بدهد. اگر شما دیده اید بفرمایید این گوی و این میدان.

۱۰. این چه رژیم ایرانی ای است که ما بنام دینی که ایرانی نیست بر سر کار آوردیم؟! خمینی اش هندی تبارست و قاضی القضاتش عراقی هایی مثل آیت الله شاهرودی عراقی و ۵ برادران لاریجانی عراقی هستند! جلوی گرویدن مردم به دیگران مذاهب و ادیان را می گیرند. مقاومت سختی در مورد گرویدن مردم به دین ایرانی زرتشتی کنند. سنت های دیرینه ما را مثل چهارشنبه سوری و جشن نوروز را یادگار نیاکان "احمق" ما اعلام می کنند. ملیون ما را با توسل به احکام دینی ای که هیچ ریشه ای در فلسفه زرتشت ایرانی ندارد تار و مار می کنند؟ اینهمه ادا و اطوار درمی آورند وقتی ایرانیان می خواهند به قلعه بابک خرمدین بروند یا نوروز را در کنار مقبره کوروش بر پا کنند. سد سیوند را بنا می کنند تا مقبره او که در زمان اسکندر مقدونی در امان بود را آب ببرد. در صدد تخریب تخت جمشید بر می آیند. چفیه بگردن کوروش می اندازد و از او سلب هویت اصلی اش را می کند. در اول ورودش رفسنجانی که مثل بنده مغول تبارست را به یک مهره اصلی تبدیل می کند. مردکی که خلیج فارس را "خلیج اسلامی" نامید.......... اگر شما کمی تبار و نزاد و زبانها و عقاید مهره های اصلی این رژیم را زیر نظر گرفته بودید نه به آنها اتهام نژادپرستی و شوونیستهای "فارس" می زدید و نه به ملت ایران، منجمله منه مغول تبار که خود را چیزی بجز ایرانی نمی دانم، این اتهامات را وارد می کردید. مگر رژیم کم در سابقه اش مرتکب جرم شده است که ما با اتهامات واهی به آن به اعتبار خود صدمه بزنیم و به آن فرصت مظلوممایی و بر حق بودن در مجامع بین المللی در رابطه با این اتهام بدهیم؟ این هیچی بجز آب ریختن به اسیاب رژیم نیست. آنهم رژیمی که تشنه چنین فرصتهایی است تا فرافکنی کند.

۱۱. اگر ایرانی، نژادپرست بود نه بدنبال دکتر مصدق شاهزاده ترک تبار می افتاد، نه در سال ۵۷ به دنبال خمینی هندی تبار می افتاد و نه در انتخابات کذایی ۱۳۸۸ به موسوی ترک و کروبی لر رای می داد تا ا.ن "فارس" و خامنه ای "ترک" را کنار بزند. اسم منهم را والدینم غلامعلی نمی گذاشتند. ما نژادپرست نیستیم و این وصله های ناجور بما نمی چسبد. تعداد نژادپرستان قومی زبانی در ایران نسبت به بقیه همیشه ناچیز بوده و اینچنین باقی خواهد ماند. من و همفکرانم قربانی حیله های نخ نما شده ای نمی شویم که ریشه تمام بدبختی های خود را در صفت نژادپرستی خلاصه کنیم. صفتی که به ما می خواهند بچسبانند تا آلت دست این و آن شویم و منافع ملی شان را بقیمت منافع ملی ایران ما با دست خود برایشان حفظ کنیم و به ریشمان بخندند. حتی اگر تاریخ گذشته هایی که عمرمان قد نمی دهد را ندانیم تجربه همین سه دهه مرا بس که دیدم همین امریکایی ها و اروپایی ها با آن قوانینشان چه بر سر سومالی و افغانستان و عراق و سودان در آوردند. اوضاع لیبی را هم امثال من خوب دنبال می کنند.

۱۲. خانم محترم، ما ایرانیان انقدر در هم تنیده هستیم و انقدر نکات مشترک داریم که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در کشورمان به همان آزادی و امنیت و رفاهی خواهیم رسید که آن کشورهای اروپایی خود به آن رسیده اند ولی آنرا برای ما نمی خواهند. نتیجه اش هم وضع کردن قوانینی است که منشور جهانی حقوق بشر را تحت الشعاع قرار دهد و تجزیه ایران را توجیه کند تا منافعشان در ایران حفظ شود. ما نباید دانسته و نادانسته در دام آنها بیفتیم. اگر تجزیه خوبست از خودشان شروع کنند و تمامش کنند. مگر اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر را از خودشان شروع نکردند و تا حالا بخودشان ختم نکرده اند؟ چه اشکالی دارد، خودشان را اول تجزیه کنند. روسیه و اسرائیل و ترکیه در حوالی ما نمونه های خوبی هستند تا با تجزیه خود راهگشا باشند. ما می توانیم از انها یاد بگیریم، نه؟

۱۳. خانم محترم، شما چطور از منشور جهانی حقوق بشر برای ایران کلامی برای گفتن ندارید ولی تکیه گاه تان را قانونی قرار داده اید که در اروپا برای حفظ منافع خودشان وضع شده؟ا
٣۷۱۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : حقوق بشر
فکر میکنم اگر از مجادله و طغیان احساسات بگذریم همگی قبول داریم که اجرای منشور جهانی حقوق بشر بسیاری از مسائل ما را حل خواهد کرد. این البته راه حل اخلاقی و اجتماعی ست. فقط یک مساله کوچک دیگر باقی میماند و آنهم ناسیونالیسم رو به زوال! اروپا و امریکا و چین و غیره است که احتیاج به مقدار کمی نفت و گاز دارد و برای بدست آوردن آن تمام منشور جهانی حقوق بشر را بوسیده و در رف بالا میگذرد تا در زمان مقتضی چوب تجاوز به حقوق بشر را به سر حکومت هائی مانند حکومت روسیه و لیبی و عراق و کوبا و سوریه و ایران و غیره بکوبد. و این حکومت ها هم بگویند مگر ما از کی کمتریم که به حقوق بشر احترام بگذاریم ویا نگذاریم و در نتیجه تمام قوانین بازی بهم خورده و دور معیوب دوباره شروع میشود.
٣۷۱۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : ... لیک سوراخ دعا گم کرده ای!
خانم ترابی عزیز با تشکر از جواب شما!

بگذارید همین اول یک نکته مهم را روشن کنم. شما فرموده اید: «ظاهرا "مرد" حقیقی و حقوقی اش پیدا نمی شود». اگر منظور شما از "مرد" یک موجود سیبیلوی کلاه مخملی بسر و دستمال یزدی بگردن و چاقو ضامندار دسته شاخی کار زنجان در جیب است، بنده را معذور بفرمایید. من اگرچه یک انسان مذکر (یا همان مرد) هستم، ولی عطای اینگونه "مردانگی" را به لقای شما می بخشم. اجازه بدهید این بنده "نامرد" خودش را پشت همین اسم ساختگی پنهان کند و از ترس "مردانگی" شما هویت واقعی اش را بروز ندهد! حالا فرض کنید اسم من خشایار کوروش زاده است، یا جاسم آل کعب، یا بیوک دمیرچی اوغلو یا میدیا کورمانجی، کدام مشکل حاد شما حل می شود؟

من از شما بخاطر خطاب قرار دادنتان معذرت می خواهم. ظاهرا دچار یک سوء تفاهم "نامردانه" شده بودم که فکر می کردم با خانمها می شود بدون جدل و جنجال وارد دیالوگ سازنده شد، از اینکه مرا در مورد خودتان از اشتباه درآوردید، از شما متشکرم.

من فکر می کنم خوانندگان این کامنتها (از جمله کامنت من و شما) مسلما آنقدر فهم و شعور دارند که بدانند چه کسی "عصبی" است. گذشته از این که من عصبی بودن را هم هیچ چیز بدی نمی بینم. مثلا اگر ببینم مردی زنش یا بچه اش را کتک می زند، شدیدا عصبی می شوم (تعجب نفرمائید، عین حقیقت است!). عصبی شدن هم مثل شادی و غم و افسوس و دریغ و ... از واکنشهای طبیعی انسان است. کسی که چنین واکنشی را ندارد، یا انسان نیست و یا طبیعی نیست.

متأسفانه شما برای نشان دادن جنبه های شوینیسم فارس محور مورد ادعایتان حتا یک نمونه نیاورده اید و بجای آن از موضع مرشد کامل به من و ما درس می دهید که برویم کمی تاریخ بخوانیم! بروی هردو چشم!
اصلا فرض را بر این بگذارید که من و امثال من نمی دانیم که اسلام مترادف عرب نیست (شیره را خورد و گفت شیرین است!!!) ولی بفرمائید و منابع تاریخی خودتان را در ایرانی بودن تشیع در اینجا درج کنید تا ما لااقل بفهمیم چرا پادشاه ترکزبان صفوی آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد و برای گسترش مذهب شیعه دست بدامان مراجعی نظیر محقّق کُرکی جبل عاملی می شد؟

خانم ترابی می دانید "جبل عامل" کجا است؟

متأسفانه شما آنقدر در جوابدادن به من و بقیه "عصبی"های این صفحه عجله داشتید، که اصلا نخواندید من نوشته ام: «استقلال طلبی را نه تنها جرم نمی دانم، بلکه آنرا مثل حق طلاق زن و مرد حقی می دانم که همه دموکراتها باید برای آن مبارزه کنند» یعنی منی که خودم را یک دموکرات می دانم، باید برای درج حق جدائی در قانون اساسی کشورم مبارزه کنم، همانطور که برابری زن و مرد را از بدیهیات می دانم. از قضا من معتقدم زندگی در یک ایران کوچکتر، ولی توأم با دموکراسی و برابری و رعایت حقوق شهروندی صد بار شرف دارد به زندگی در ایران بزرگ امروزی، ولی برای رسیدن به این هدف نیازی نمی بینم که پُزهای آنچنانی بگیرم و برای خوشایند این و آن و پیروی از آخرین شماره ژورنال مُد روشنفکری، از فارس بودن خود ابراز تنفر کنم و رژیمی را که تارو پود و گوشت و استخوانش با ایدئولوژی فاشیسم دینی عجین شده، یک حکومت "شوینیست فارس محور" بدانم.

ما در ایران هزاران نوع تبعیض رسمی و غیر رسمی داریم. آیا تبدیل زنان به شهروندان درجه دو حاصل "فارس محوری" جمهوری اسلامی است؟ آیا کشتار و سرکوب بهائیان ریشه در ایدئولوژی "فارس محور" رژیم دارد؟ آیا سنگسار و بریدن دست دزدان از نشانه های فرهنگ "فارس محور" است؟

یک نکته آخر را هم نمی توانم ناگفته بگذارم: روشنفکران ایرانی، بخصوص هواداران نحله چپ یک دشمنی کورکورانه با کوروش و داریوش و کلا ایران پیش از اسلام داشته اند و دارند. ای کاش بجای اینهمه دشمنی کورکورانه که فقط ریشه در نگاه تنگ ایدئولوژیک به تاریخ و جهان دارد. برای همین هم هست که شما نمی توانید یک نوشته از این حضرات پیدا کنید که در آن نیشی به این چهره های تاریخی نزنند. من تا بحال فکر می کردم که احمدی نژاد و مشائی با "مکتب ایرانی"شان فقط موفق به فریب توده عوام ناآگاه می شوند، ولی ظاهرا شما و امثال شما (به خودتان نگیرید) هم در پذیرش این پرت و پلاها دست از پا نمی شناسید، چرا که بکار توجیه نگاه ایدئولوژیکتان به ایران امروز می خورد!

لب کلام اینکه برای دفاع از حقوق شهروندی ( رسمیت زبان مادری، فرهنگ، اداره منطقه قومی، ...) عرب و کرد و بلوچ و ترکمن و آذری هیچ نیازی نیست که با دو دست بر سر فارسها و زبان فارسی بکوبیم، همانطور که برای احقاق حقوق پایمال شده زنان نیازی به به این نیست که همه زن و شوهر ها همین فردا از هم طلاق بگیرند. کسی که این حقوق را در کنار هزاران حق دیگر از همه ما دریغ می کند، نه "فارس" است و نه "شوینیسم فارس محور"، نام آن دشمن همه ایرانیان "فاشیسم دینی" است، که هر بار تحلیلهای کسانی مثل شما را می خواند، مثل جنایتکاری که کس دیگری را بجایش محکوم کرده باشند، از خوشحالی قند در دلش آب می شود.

دیگر خود دانید
٣۷۱۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : " ملیتهای زیر ستم "
این قسمتی ازپاراگرافی از مقاله اخیر در نشریه The Independent / UK است :
...سلطنت بحرین با پشتیبانی سربازان عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج [فارس] بطور وحشیانه و موثر معترضین را در بحرین منکوب کرده است.رهبران دموکراسی خواه یا زندانی و یا به خارج گریخته اند. اکثریت مردم بحرین که شیعه هستند مرعوب بازداشت های دلبخواه ، شکنجه ، کشتار، توقیف و ناپدید شدن اند و مساجد و امکان مذهبی آنها تخریب شده است.
http://www.commondreams.org/headline/۲۰۱۱/۰۴/۲۲-۷

فکر میکنم اشتباهی که پیش آمده این است که ایندپندنت هنوز نمیداند که این خانواده سلطنتی فارس!! است که این جنایات را برعلیه شهروندان عرب مرتکب شده است و گرنه چگونه ممکن است در کشور آزاد و مستقل عربی چنین جنایتی اتفاق افتد. باید حقیقت را از جناب رضا وشاحی و دوستانشان پرسید.
٣۷۱۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : در ادامه...
به آقای (شاید هم خانم؟!) تفاوت "من" و "شما" و همنوایان عصبی شان

متأسفانه دلائل بی پایه و غیر تاریخی شما در رد سیاست عرب‌ستیزی در ایران، تنها می‌تواند همان "روشنفکران " عامی شووینیست را راضی کند و بس. به کامنت شما اینجا پاسخ می‌دهم زیرا حاوی رایج ترین تحریفات علیه حقوق مسلم ملیتها، در این مورد مشخص، علیه ملیت عرب در ایران است. به حرفهائی از دیگران هم نظر داشته‌ام. پس، این پاسخ را شخصی نگیرید. و کاش اینجا همه با "نام و نشان" حقیقی و حقوقی می‌نوشتند تا با مسولیت و جدیت برابر در این فضای عمومی گفتگو می‌‌کردیم. ظاهرا "مرد" حقیقی و حقوقی اش پیدا نمی شود!

۱ – در یادداشت آقای وشاحی هیچ نکته‌ای ندیدم که دال بر افکار نژادپرستانه‌ای باشد. ایشان نظرشان را، درست یا نادرست، درباره‍ی استقلال خواهی عربها بیان کردند. برعکس، در کامنتهائی علیه ایشان، عصبیت و تعصب و بی انصافی بی حد و اندازه دیدم. من یک بار دیگر به صراحت می‌گویم که از حق ایشان برای بیان نظرشان دفاع می کنم و به حق استقلال‌خواهی اقلیتهای ملی احترام می گذارم، ا گر چه فکر می‌کنم اتحاد داوطلبانه‌ ملیتها در یک ساختار دمکراتیک، عادلانه و بدون تبعیض، درست‌ترین سیاست برای ایران است و می‌بایست در این راه حرکت کرد، بر این باورم که بدون حل دمکراتیک مسئله‍ی ملی، ایران روی صلح و داد و آزادی را به خود نخواهد دید.

۲ - اسلام برابر با عرب بودن نیست. اگر این واقعیت را هنوز درنیافته‌ایم، اگر حتا ذره‌ای شناخت نسبت به عربهای کشور خودمان نداریم، اگر هیچ تجربه‌ و شناخت فردی در این زمینه نداریم، و اگر هنوز شک هست در این، پس باید رفت الفبای تاریخ و مذهب و جامعه شناسی را از سر خواند و تاریخ کهن و مدرن جوامع عربی را، بی‌تعصب و پیشداوری، مطالعه کرد. برای یک بار هم که شده، بروید تاریخ ایران و منطقه را در منابع معتبر و غیرجانبدارانه‌ای بجوئید که لزوما با کلیشه‌ها، پیشداوریها، تصورات و منافع شما جور در نمی‌آید.

۳– مذهب شیعه‍ی اثنی عشری با امام غایبش آنقدر که ایرانی است، اصلا عربی نیست.

۴ - نظام جمهوری اسلامی اختراعی یگانه و محصولی ایرانی است.

۵ – اجباری کردن یادگیری زبان عربی در مدارس ایران در ارتباط با ایدئولوژی نظام حاکم و منافع مراجع و روحانیت شیعه ایرانی است. هدف تدریس زبان عربی در مدارس ایران، صرفا تغذیه ایدئولوژیک کودکان با آن متون دینی و فقهی است که با خوانش روحانیت شیعه در ایران انطباق دارد. این سیاست تحمیلی آموزشی هیچ ربطی به نیازهای فرهنگی میلیونها عرب ایرانی ندارد که زبان عربی، زبان زنده و مادری‌شان است. آنها با این زبان با جهان پیرامونشان ارتباط می‌گیرند، به آن تکلم روزانه می‌کنند، با آن رشد می‌کنند و می‌اندیشند و زندگی می‌کنند. آنها مانند هر انسان دیگری، حق دارند که درغنا و شکوفائی زبان و فرهنگ خویش بکوشند و در برابر حذف تاریخی – سیاسی آن اعتراض کنند.

۶ – "روشنفکر ایرانی" (مطلوب شما)، چقدر باید مستبد و خودمحور و تهی‌گشته از شرف و انسانیت باشد که بتواند سرکوب زبانی - هویتی کودکان عرب و بلوچ و کرد و ترک و ترکمن و قشقائی را در مدارس فارسی زبان ایران انکار کند؟ باید چقدر بی اطلاع/مغرض باشد که به نسبت آمار بیسوادی، بیکاری و فقر و فلاکت در مناطق غیرفارس زبان بی‌توجه بماند و با کمال جهالت/وقاحت تبعیض ملیتها در ایران را حاشا کند؟

۷ – در مورد بناهای تاریخی و میراث فرهنگی: رژیمهای پهلوی و جمهوری اسلامی هرگز در صدد حفظ آثار تاریخی و فرهنگی به عنوان حفظ حافظه‍ی تاریخی (بدون جعل و غلو) برای مردم نبوده‌اند و در عین حال هر دو سیاست فارس‌محوری و تبعیض نسبت به اقلیتهای ملی را هم پیش برده‌اند. در مورد تاریخ و فرهنگ، آنها خواهان حذف هر اثری بوده‌اند که در تضاد با ایدئولوژی‌شان قرار می‌گرفته است. برای آنها تاریخ یعنی تبلیغ. یعنی دروغ و جعل و اغراق. یعنی شستشوی مغزی. بنابراین یکجا، نابود کرده‌اند و یکجا، با تحریف پز و نمایش داده‌اند. نابودی تنها نمایشخانه‍ی حرفه ای ایران (تکیه دولت دوره‍ی قاجار) به دست رضا شاه، نابودی قصرهای حاکمان عرب در جنوب ایران و بسیاری آثار دیگر که محو وسانسور شدند... نمونه هائی است. جمهوری اسلامی سه دهه است که بیل و کلنگ خلخالی را کنار گذاشته و دارد بر طبل "ایرانیت" و "مهدویت" توأمان می کوبد. بگذارید از قصه‌های استوانه گلی کورش درز بگیریم که گوش فلک را کر کرده است. جمهوری اسلامی در جعل تاریخ باستان و تحریف و گزافه‌گوئی درباره‍ی آن، هیچ دست کمی از رژیم پهلوی ندارد.

۸ – ایدئولوژی پان فارسیسم و پان ایرانیسم در ایران توسط محققانی، تاریخ نگارانی، نویسندگانی، هنرمندانی و "روشنفکرانی" ترویج شده و به روز می‌شود و این در انطباق کامل با سیاست توسعه‌طلبی و جنگ افروزی جمهوری اسلامی در منطقه است. ایرانی بودن یعنی کرنش کردن به تاریخ فتوحات کورش و کمبوجیه و داریوش و خشایار و... در همین ارتباط گرایشهای نژادپرستانه، برتری‌جوئی، عرب ستیزی، ترک ستیزی، افغانی ستیزی، بیگانه ستیزی در میان ایرانیان (فارس‌زبانان) همیشه "مفتخر" چنان رشد یافته که هر ایرانی منصف و آگاهی را
نگران کرده است. براستی باید وحشت کرد. آن کس که می خندند هنوز/ خبر دهشتناک را نشنیده ست...


۹– امیر حسن پور، پژوهشگر کرد، خیلی خوب بیان کرد: " کشوری که ۲۵ میلیون [ترک] آذربایجانی‌اش حق نداشته باشد که به زبان مادری‌اش تحصیل کند بهتر است تجزیه شود. ویرجینیا وولف یک زن رمان نویس انگلیسی بود که هشتاد سال پیش گفت “من به عنوان یک زن مملکت ندارم، مملکتی که به من ظلم کند مملکت من نیست.” در مورد ملیت ها هم همین است. مملکتی که به زور، میلیون ها ترک، کرد، عرب و بلوچ را از حق ابتدایی تحصیل به زبان مادری محروم کند، چه افتخاری ست به این مملکت، به نظر من بهتر است تجزیه شود. [...] متآسفانه از دید من، ایران حالا تجزیه است. کردستان، بلوچستان، آذربایجان و خوزستانی که به زور گلوله در داخل مام میهن به زور قدرت ارتش اسلامی و سپاه اسلامی وحدت را نگه دارند از دید من وحدت نیست. ایران آینده که من می خواهم این نیست. این ایران رضاشاه، محمدرضا شاه و شاهان قاجار، خامنه ای و خمینی ست.

۱۰ – فرمودید پان ترکیسم چه؟ پان عربیسم چه؟ آنهم همانند هر پان زهر ماریسم دیگر. روی دیگر سکه.

حرف آخر: اینقدر در باب "اندیشه" شعار ندهید و به شعور خود و مخاطبان احترام بگذارید. در این بحث نه تحقیر افراد سودی دارد، نه هندوانه زیر بغل گذاشتن. بدانید که امثال من با این شیوه‌ها مرعوب و خفه نخواهند شد، برعکس، بر جدیت کار خود خواهند افزود و باز هم منتشر خواهند کرد.

این هم لینک متن "منشور شورای اروپا برای حمایت از اقلیتهای ملی" برای علاقمندان جدی:
http://www.turkmenler.org/pdf/fedralism۳.pdf
٣۷۱٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : سرانجام خیالبافی
پیروز عزیز،

تقریبا از بعد از مشروطه و بخصوص در دو دهه قبل از انقلاب نکبتبار بهمن، روشنفکران ایرانی با ابداع هیولاهای خیالی بدامن اژدهاهای واقعی افتاده اند. از رژیم شاه (که در دیکتاتور بودنش شکی نداریم) چنان هیولای مخوفی ساختند و چنان راست و دروغ را به هم آمیختند، که ملتی داوطلبانه بکام اژدهای واقعی جمهوری اسلامی رفتند. امروز می دانیم که دیکتاتوری شاه در مقایسه با بسیاری از دیکتاتوریهای دنیا (از جمله خونتاهای امریکای جنوبی) خیلی هم ملایم بود. ولی درست به لطف روشنفکرانی نظیر همین عزیزان ما تنها ملتی بودیم که به معنی واقعی کلمه خاک بر سر خودمان ریختیم، ببینید دیگران که زیر چکمه دیکتاتوریهای به مراتب وحشی تر از شاه زندگی می کردند امروز کجا هستند (کره جنوبی، آرژانتین، شیلی و ...) و ما کجا. امروز هم همین روشنفکران خیالباف که از تاریخ درس نمی گیرند، از پدیده ای بنام "شوینیسم فارس محور"چنان هیولای مخوفی می سازند، که مردم از "وحشت" آن به کام اژدهای نژادپرستی قومی جنگ و برادرکُشی بی پایان پناه ببرند.

ای کاش ایران اصلا "روشنفکر" نداشت

شاد باشید
٣۷۱٨۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : ایرانی از خود متنفر
یهودی ها در انگلیسی اصطلاحی دارند به معنی " یهودی از خود متنفر". نمیدانم این اصطلاح بر حق است و یا نا حق. ظاهرا ما هم کسانی داریم که نه تنها " فارس از خود متنفرند " بلکه " ایرانی از خود متنفرند " و هیچ فرصتی را برای ، نه تنها توی ذوق زدن بلکه توی دهان زدن ما ، از دست نمی دهند. جواب من به دوستان اینست که خداوند ما را از شرسه چیز حفظ کند. با چنین دوستانی احتیاج به دشمن نیست.
٣۷۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هرمز

عنوان : دیالوگ یا مونولوگ جناب وشاحی؟ تجزیه ایران را می خواهید یا اجرای تمام و کمال منشور جهانی حقوق بشر در ایران یکپارچه را؟
در این لحظه که این نظر خود را دارم می نویسم ۱۳ کامنت به نوشته جناب وشاحی ارسال شده ولی همگی از جانب او با بی اعتنائی کامل روبرو شده اند، چرا؟ مگر جناب وشاحی خواستار دیالوگ نبوده و شکایت نکرده که چرا کسی با او وارد دیالوگ نمی شود؟ خب، حالا که ما وارد این دیالوگ با او شده ایم، او کجاست؟

آقای وشاحی، آیا شما براستی بدنبال دیالوگ هستید یا مونولوگ؟ ما که تا حالا ازشما دیالوگی ندیده ایم؟

چرا دیالوگ حالا که کشورمان اسیر یک رژیم ددمنش است و همه ۷۰ میلیون اسیر در آن فاقد فرصت در مشارکت در این دیالوگ هستند؟ روح اکثریت آنها از این حرفهای شما بی خبرست و درست نیست هیچ تصمیم و دیالوگی بدون مشارکت همه آنها صورت گیرد. چرا اول کشور را آزاد نکنیم و بعد مثل کانادایی ها و اسکاتلندی ها وارد دیالوگ شویم تا در آزادی کامل همه فرصت مشارکت و حرف زدن داشته باشند؟ آنانی که از نتیجه می ترسند از حالا و بدون اطلاع و مشارکت مستقیم مردم می خواهند معامله کنند. وگرنه کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است، جناب وشاحی؟

ایکاش همه رسانه ها مثل اخبارروز این نوشته شما را منتشر می کردند تا اقلا واکنش ایرانیان برون مرزی برای هم شما و هم همه ما مشخص می شد.

جناب وشاحی، خوشبختانه ما ایرانیان خارج از کشور از طریق اینترنت دسترسی کامل به اخبار و وضعیت ایران و جهان داریم و می دانیم که این رژیم از روز اولی که امد خون ریخته است صرفنظر از آنکه دین و مذهب و تبار و زبان و جنسیت و و و ما چه باشد. ماههاست که انسانها را بصورت فله ای در زندان وکیل اباد مشهد اعدام می کنند. آنها کجایی هستند و چرا اعدام می شوند؟ آیا برای ما باید اهمیتی داشته باشد که کجایی هستند و چکار کرده اند تا صدایشان را بگوش دنیا برسانیم؟ آیا رژیم اول دید که در کهریزکها و گوهردشتها آن دختر و پسر کجایی است و بعد به آنها تجاوز جنسی کرد؟ آیا رژیم با بهائیان و جنبش سبز رفتار بهتری داشت تا با تجزیه طلبان و دگراندیشان دیگر؟ .....

شما اول برای ما معین کنید که خواسته شما چیست. آیا تجزیه خوزستان را تنها راه رسیدن به آزادی و دمکراسی و حقوق بشر در آن استان می دانید یا برقراری یک نظام نوین دمکرات که قانون اساسی اش بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر باشد تا با اجرای تمام و کمالش دیگر احدی در ایران مورد تبعیض قرار نگیرد؟ مبارزه شما برای کدامیک از ایندوست جناب وشاحی؟

در ضمن به سایتهایی که جناب گیلانی معرفی نمودند سر زدم. آیا پرچم شما اسلامی با آرم الله اکبر است؟ در نوار ویدیوئی آنهم دیدم که مبلغ خانمی بشدت محجبه است و در آغاز سخنانش آیات قرانی را می خواند. در نقشه جغرافیایی این سایت خلیج فارس را هم نه به غلط و اشتباه بلکه عمدا "خلیج عربی" نامگذاری کرده اند. آیا شما به این گروه وابسته هستید یا نه؟ آیا با آنها همکاری دارید؟ آیا با اجازه و یا درخواست شما این نوشته شما را منتشر کرده اند؟ اگر که نه آیا خیال دارید از آنها شکایت کنید؟

دیالوگ یا مونولوگ جناب وشاحی؟ تجزیه ایران را می خواهید یا اجرای تمام و کمال منشور جهانی حقوق بشر در ایران یکپارچه را؟
٣۷۱۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : موضوع انشاء این هفته: شعار بهتر است یا شعور؟
سرکار خانم هایده ترابی عزیز، با احترام

همانطور که برای نویسنده مطلب نوشتم، استقلال طلبی را نه تنها جرم نمی دانم، بلکه آنرا مثل حق طلاق زن و مرد حقی می دانم که همه دموکراتها باید برای آن مبارزه کنند. ولی پدیده ای که کم کم حالت مشمئز کننده بخودش می گیرد، این پُزهای بظاهر سوپردموکراتیک روشنفکران ایرانی (بخصوص از نحله چپ انترناسیونالیستی) است که برای عقب نماندن از قافله "انتقاد از خود" خصایص عجیب و غریب من درآوردی را در ظاهر به خودشان (و در اصل به دیگران) نسبت می دهند و و به آن]ا انتقاد می کنند.
خانم گرامی! این «ایران شووینیستی فارس محور» که شما از "وحشت" آن به آغوش نژادپرستان عرب پناه می برید در کدام قاره است و طول و عرض جغرافیائی اش چیست؟ آیا منظور شما همین جمهوری نکبتبار اسلامی در غرب آسیا و همسایگی ترکیه و عراق است؟ اگر چنین است لطف کرده به ما ناآگاهان بفرمائید آن دسته از رفتار و اعمالی که بیانگر ماهیت "شوینیستی فارس محور" این رژیم هستند کدامند؟
- آموزش اجباری زبان عربی در مدارس برای همه (و نه فقط عربزبانها)؟
- حذف تاریخ قبل از اسلام از کتابهای درسی؟
- نابودی آثار باستانی قبل از اسلام؟
- توهین شبانه روزی به هویت ایرانی و مفاخر ملی؟
- تلاش برای جایگزینی عید نوروز با عید غدیر؟
- تولید انبوه سریالهای دینی و توهین مداوم به ایرانیان پیش از اسلام در آنها ؟
- استفاده از اسامی فارسی برای شخصیتهای منفی فیلمها (آدمهای خوب اسامی اسلامی دارند)؟
- وضعیت اسفبار مناطق فارس نشینی مثل بم و کرمان و جنوب خراسان و شمال بلوچستان؟ (لطفا "فارس محوری!" را هم برای ما توضیح بدهید).
- ....

شما ناسلامتی نام و نشانی دارید و اهل تفکر هستید. تنها چیزی که این رژیم فاشیستی-مذهبی با کلمه "فارس" مشترک است، زبان فارسی است که آنهم در طول ۱۲۰۰ سال بعد از اسلام به شکل دفاکتو رسمی بوده و با انقلاب مشروطه به شکل قانونی رسمی شده است و رسمی شدن آنهم به جمهوری اسلامی مربوط نیست. یعنی تنها چیزی که می شود آنرا با نگاه پر مرض و غرض از نشانه های "فارس محوری" این رژیم دانست، رسمی بودن زبان فارسی است، واگرنه "فارسها" نه از نظر اقتصادی، نه از نظر سیاسی، نه از نظر فرهنگی و نه از نظر برخورداری از حقوق شهروندی هیچ مزیت و برتری بر اقوام دیگر ایرانی ندارند. اینجاست که استفاده از صفت "فارس محور" برای این رژیم و این جامعه انسان را بیشتر از آینکه بخنداند، به گریه می اندازد.

گریه برای جامعه ای که اهل تفکر در آن شعار را بر شعور ترجیح می دهند.

با آرزوی شادی برای شما
٣۷۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : یک عرب

عنوان : پاسخ یک عرب جنوبی به آقای وشاخی
آقای وشاخی
بدون شک هربهایی هستند که خواهان استقلال اهواز می باشند اما عرب های ایران همه ساکن اهواز نیستند. شما با ما عرب های سکن کنگان تا بندرعباس چه می کنید.

وافعیت اینه که من عرب جنوبی بر خلاف شما خواهان جدا شدن از ایران نیستم . حس میهن دوستی و ایران دوستی من خیلی عمیق تر از احساس من نسبت بله دیگر کشورهای عرب است.

وانگهی درسته ککه ما عربها را در ایران سرکوب کرده اند ولی عزیز من مگر چه کسی و کدام قوم و ملت در ایران آخوندس سرکوب نشده.
من برای دمکراسی در ایران مبارزه کرده ام ایران خانه من است و من ایران را مترادف فارس نمی دانم وانگهی فارسهای زیادی در راه حقوق ما عربها جان داده اند همانطور که عرب های زیادی هم در راه کردستان یا تهران جان داده اند. ایران خانه مشترک ماست با هم سرکوب شده ایم و با هم برای آزادی خود و میهن خود مبارزه می کنیم.
تو این دور و زمونه کشورهای چند کیلومتری بدرد کسی نمی خورند. عزیزم.
برادر عرب شما از جنوب
٣۷۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست