از : peerooz
عنوان : تشکر
جناب سالاری،
ممنون از کامنت گویا و جامع شما که حاوی تمام آن چیزیست که باید گفته میشد و
اینکه احتمالا " از میان تمامی جمعیتهای اپوزیسیون ملی−مصدقی، جمعیت نهضت
آزادی بیشترین نزدیکی و طرفداری و دنباله روی با آخوندهای حوزه های فقهی
را داشته است. ". و اینرا درست در هنگامی که کسی دهان باز کرده و طلب بخشش نموده است بدهان او نمیکوبند در حالی که هنوزدیگر بازماندگان انقلاب در پاریس لچک بسر میکنند و جمهور اسلامی مینویسند.
۴٣۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : شکستن آینه
جناب دلخواسته،
" ما " " خودی " نداریم که " بشکنیم " و با " شکستن آینه ای " که انتخابی به حقایق نگاه میکند اشکالی نداریم.
کسی منکر تحقیق و تجسس نیست ولی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
جناب راستگو حق دارد و باید در باره هرچه میل دارد کتابها بنویسد ولی نهضت آزادی تنها گروهی و جناب حاج سید جوادی تنها کسی نبود که به این مصیبت کمک کرد و گرنه باید در شهر هر آنچه هست گیرند.
در این مقطع زمانی به شخصی که حاضر شده تا حدودی به خطای خود اعتراف کرده و در باره مساله ای ( اسلام و دین ) - که ظاهرا دیگر از نظر ملت مساله ای نیست - توسط کسی که احتمالا در صحنه نبوده و معلوم نیست اگر بود چه میکرد چنین پرقدرت حمله کردن ولی به مسبب اصلی ، نامه استاد محترم نوشتن ، کمی آب برمیدارد.
اگر شما همان باشید که چند روز پیش در سایت خودنویس در باره مقاله اتحاد علیه آلترناتیوسازی؟ جناب نوری علا کامنت گذاشت و بخطا نقل قول در مقاله را از ایشان دانست و اگر درست بیاد آورم که از طرفداران جناب بنی صدرید , بر شما حرجی نیست و جناب راستگو به شاهدی چون شما احتیاج دارد.
۴٣۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : ادغام و التغاط علم و دین، ادغام و التغاط سیاست و دین را موجب گشت.
جناب راستگو با نوشتن «نهضت آزادی بعد از پیروزی انقلاب، از آرمان انقلاب ۵۷، که استقرار حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را مد نظر داشت دور شد و با بریدن از انقلابی که قرار بود تمام حق حاکمیت را به مردم بسپارد عاملی در جهت بازسازی استبداد شد. گفتمان ملی مصدقی که ایستادن بر سر حقوق ملی و حقوق انسان بود را جایگزین گفتمان دینی خمینی که دین را دستآویز استقرار استبداد دینی ولایت فقیه نمود کرد و با طناب آقای خمینی به ته چاهی رفت که هنوز همان رفتن را ادامه میدهد. » چنان پرده برداری میکند که گویی کشفی جدید از ماهیت نهضت آزادی رخ داده است. خیر قربان! مرام و مسلک و اساسنامه و عملکرد نهضت آزادی قبل و بعد از انقلاب هیچ مغایرتی باهم ندارند. نهضت آزادی چیزی جز یک انشعاب مذهبی در جبهه ملی مصدقی برای دگردیسی و انحراف از اندیشه دموکراتیک اولیه «ملی−ملی» به «مذهبی−ملی» ، نه حتی بغلط ،نه حتی بغلط رایج «ملی−مذهبی»، نبوده و نیست.
یعنی او و همفکرانش، نه در قوانینشان، نه در اساسنامه شان و نه در نظریات و کتابها وسخنرانیهایشان و نه در عملشان، هیچکدام نه تنها به جدایی دین از سیاست ایمان نداشتند، بلکه باور و ایمانشان اول به خدا و پیغمبر و امامان و بعد به ملت و ملیت و ملیون و مردم بود. در سمت های استاد و ریاست دانشکده، بازرگان با آوردن دین به حوزه دانشگاه، از بنیانگذاران تخریب التغاطی نهاد دانشگاهی با حوزه های دینی آخوندی بود. او با اینکار یکی از پایه گذاران تغییر واپسگرا و پیوند علم و نهاد دانشگاهی با فقه حوزه های دینی شد.
از میان تمامی جمعیتهای اپوزیسیون ملی−مصدقی، جمعیت نهضت آزادی بیشترین نزدیکی و طرفداری و دنباله روی با آخوندهای حوزه های فقهی را داشته است. صرف نظر از ارزش مطلق صداقت در هر نوع عذر خواهی صادقانه از مردم، او و امثال آقای حاج سیدجوادی همان راهی را رفتند که اساساً به آن باور و ایمان داشتند و به گرد اساسنامه نهضت آزادی به یک اتحاد و توافق حزبی مقید شده بودند. آنها با انشعاب از جبهه ملی با مصدق خداحافظی و با خمینی و حوزه در سال ۴۲ بیعت کرده بودند و و در واقع ریش علم نوین خودرا به قیچی خمینی و آخوندها و فقه حوزه های فقهیه سپرده بودند!
۴٣۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : علی اصلی
عنوان : معما چو حل گشت آسان شود...خصوصا سی و اندی سال بعد از آن !
به نظر می رسد جناب راستگو در آنزمان در صحنه نبوده اند. اما به هر حال قدری ناپختگی توام با غلو و بی انصافی و انتظارات غیر واقع بینانه در دید و نتیجه گیریهای ایشان نسبت به دولت موقت نه ماهه و نیز نقش نهضت آزادی در "باز تولید استبداد" در این مقاله مشهودند. ایشان چنان کاسه کوزه ها را بر سر نهضت آزادی شکسته اند که اگر کسی نداند فکر می کند که در نوعی خلاء جریان مذکور چون یک بیل مکانیکی و یک واسطه بلا عوض باعث آمدن و به قدرت رسیدن خمینی و دار و دسته اش شد! ایشان آش نقش نهضت آزادی در این جریان را چنان شور کرده اند که حتی با وجود تذکر سر دستی شان مبنی بر نقش دیگر نیرو ها در بروز فاجعه - باز هم ن.آ. در کوه کاسه کوزه های شکسته دفن می شود! بیشک بازرگان و ن.آ. عاری از خطا و اشتباه نبودند و به نظر من بزرگترین اشتباهشان هم - مثل اشتباه بیشتر نیروهای دیگر در آنزمان - عدم شناخت کافی از خمینی و اعتماد و اطمینان بیش از حد به شخص خمینی بود. غیض شاه و استعمار تقریبا همه نیروها را نسبت به ماهیت جایگزین و غیره تا حدی کور و کر کرده بود! واقعیت تلخ آن است که در آنروزها تقریبا هیچ احدی فکر نمی کرد که خمینی تا این حد دروغگو و فریبکار و پلید و بیشرم و مخصوصا خونریز و جنایتکار باشد. بسیاری از ما حساب می کردیم که او حتی اگر بیست در صد هم کمتر از آن تلقی و تصور مثبت ما باشد - باز هم بسیار بهتر از شاه و رژیم استعماری است. این را هم حساب می کردیم - بعضا ساده دلانه متاسفانه - که تازه اگر خمینی پایش را آنور خط قرمز منافع ملی و مردم ایران بگذارد -فورا و بی مهابا اولین کسانی که جلویش بایستند خود ما( من مستقل طرفدار انقلاب و...) خواهیم بود و چنین هم شد و ما هم البته شدیدا سرکوب شدیم .
بدیهیست که امروز پس از سی و اندی سال می توان تحلیلهایی کرد که در آن جو و روح زمانه و واقعیاتی از قبیل بالا در آن براحتی نادیده گرفته شوند و قضاوت شدید آنچنانی راند. اما چنین تحلیلهایی از عمق و آموزندگی کمی برخوردارند. بدون درک کافی از جو و حالات و روح هر زمانه تاریخی - درک ما از آن دوران و حوادث و جریانات آن به شدت ناقص می ماند و واقعیات در مورد افراد و جریانات و نیروها و دیدها و تصمیمها و جنبشها و کنش و واکنش نیرو ها در پرده ابهام باقی مانده - سپس به قضاوتهای سطحی و صوری و محدود روی آورده می شود که بدترین نتیجه اش درس لازم را از گذشته نگرفتن و تکرار اشتباهات گذشته خواهد بود! جناب راستگو - باید در تحلیل تاریخی لاجرم محیط و روح زمانه مورد بحث خود را قدری عمیقتر درک کنید و با دقت و انصاف بیشتر به قضاوت بنشینید. بدون چنین درک و دقت و انصافی - واقعیات آنگونه که باید شناخته نمی شوند و درسهای لازم نیز به عمق و کفایت لازم فرا گرفته نمی شوند....
۴٣۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : گفت کل عمرت ای نحوی فناست
بحث جنابان راستگو و مهرانی آدم را بیاد قصه نحوی و کشتیبان حضرت مولانا میاندازد
و نتیجه غیر مستقیم مولانا که :
ما سبوها پر به دجله میبریم،
گرنه خر دانیم خود را ما ، خریم ( با طلب پوزش ).
امروز اساس دین و اسلام از نظر آنها که باید بدانند زیر سوال رفته و قضیه چنان شور
است که حتی جناب صدر حاج سید جوادی رسما و کتبا به آن اقرار و استغفار دارد. وقتی موضوع چنین روشن است و کل عمر مذهب بر فناست گفتگو به این درازی در باره نهضت آزادی و نامه نویسی به استادی که هنوز استغفار نکرده و نشریه جمهوری اسلامی مینویسد بیهوده و خنده دار است.
جهت حسن ختام اینهم قضیه نحوی و کشتیبان :
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوب رو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
۴٣۹۱۵ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۰
|
از : بایک مهرانی
عنوان : لازم ست به باز شناسی نیروهای نهضت آزادی و از جمله آقای صدر حاج سید جوادی پرداخته شود
خیلی سعی کردم در باره ی ی این نوشته اظهار نظر نکنم .
ولی وقتی آقای فریدراستگو می نویسد:« زیرا متاسفانه بسیار اندکند کنشگران سیاسی نسل انقلاب که نقدی جامع از گذشته خود در جهت مرزبندی با گذشته به تحریر در آورده باشند تا چراغی برای آینده شود..» کمی مکث می کنم .سئوال بزرگی به ذهنم خطوز می کند. اول باید ماهیت کنشگران سیاسی نسل انقلاب را شناخت یا فقط به «رنج نامه های » آنها اکتفا کرد ؟
این دو موضوع همزاد یکدیگرند. نمی توان از نیروهای صحنه ی سیاسی انتظارات بیش از ظزفیت آنها را داشت. متاسفانه بعضی فعالان سیاسی با تعبییر ها و تفسیر هائی نادقیق از فعالان سیاسی از جمله نیروهای معروف به ملی - مذهبی (نهضت آزادی) حتی آنها را به عنوان « تنها» نیروی «اصلاح طلب» ایرانی معرفی کرده اند. بهمین دلیل باز شناسی نهضت آزادی بسیار اهمیت دارد.
بهمین دلیل تلاش می کنم در حد بضاعت، در این باره همفکری نمایم. قبل از هرچیز، خاطر نشان می کنم که جنبش «اصلاح طلبی» بعداز ۲ خرداد ۱۳۷۶عبارت از مجموعه تلاش هائی ست که بخشی از نیروهای حکومت مذهبی ایران علیه حکومت بیداد گریهای حکومت ولایت فقیه انجام دادند. تا با تعدیل فشارها و نابخردی ها شرائط را برای ادامه حاکمیت نیروهای مذهبی تداوم بخشند. این پروسه در مسیر خود دچار تغییرات کمی وکیفی غیر قابل پیش بینی گردیده و رادیکال ترشده ست . امروز با اقبال میلیونی مردم روبرو ست که خواهان تغییرات اساسی در قانون اساسی و بهبود شرائط کار وزندگی هستند.
تا بحال در هیچ انتخاباتی مانند امروز اجماع تحریم به این وسعت وجودداشته ست. با تمام این شواهد این جنبش «اصلاح طلبی » با رفرمیسم واقعی - اصلاح طلبی - سوسیال دموکراسی که در برایر سوسیالیزم و کنسرواتیسم در جامعه سرمایه داری اعمال شد بکلی متفاوت ست.در آنجا دولت رفاه و آزادیهای اساسی نهادینه شده که حتی طرح آنها، فرسنگها از شعارهای «اصلا طلبان» حکومتی دور بوده ست.
موضوع را با دو مولفه ادامه میدهم:
اول - نهضت آزادی تنها نیروی سیاسی مذهبی ایران در دهه ۴۰ بود که رسما با آیت الله خمینی در باره ی اصلاحات معروف به«انقلاب سفید» علیه حکومت وقت همکاری میکرد.اعلامیه ها ، بیانیه ها و مواضع مشترک نهضت آزادی و خمینی در آن مقطع حائز اهمیت بسیار می باشد. برخورد نهضت آزادی با تصویب قانون شرکت زنان در انتخابات نشان میدهد که این جریان بر خلاف جبهه ملی که با شعار «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه » در مبارزات سیاسی مطرح بود تفاوت ماهوی داشتولی معلوم نیست چرا فعالان سیاسی همکاری تنگاتنگ نهضت آزادی روحانیون سنتی را نادیه میگیرند.بهمین دلیل جریان خمینی و نهضت آزادی در تشکیلشورای انقلاب ودولت موقت سهیم شدندو ۲ وزیر غیر مذهبی سنجابی و فروهر بسرعت از دولت موقت کنار رفتند.
دوم - دولت موقت بشکل عام بنا بر تمام تعاریف متعارف عبارت ست از هیئتی از اشخاص وجیه المله و مورد احترام مردم که وظیفه دارد در شرائط بحرانی و انقلابی اداره ی مملکت را با قوانین موجود بعهده بگیرد. تا با تدارک امور انتخابات و تصویب قوانین جدید قدرت را به نمایندگان منتخب مردم تفویض نماید. روندی که هم اکنون تا حدی در مصر و تونس وجوددارد.
در ایران اما ، خمینی با اعمال اتوریته خود شورای انقلاب و دولت موقت مذهبی و «خودی» را بر مردم تحمیل کرد که نقش روحانیون در شورای انقلاب بسیار ضد دمکراتیک بود.هیچ نیروی سکولار در شورای انقلاب وجود نداشت. تمام این تمکین های نهضت آزادی ناشی از ماهیت غیر دمکراتیک و غیر رفرمیست آنها بود که نیروهای چپ به غلط آنها را به «لیبرال » مفتخر نموده بودند.
دولت موقت برخلاف انتظاری که مردم خوش بینانه از نیروهای «مکلا» داشتند . دنبال حوادث رفت و بی توجه به نقش دولت موقت و رعایت پرنسیب های مرسوم، اعمال حاکمیت ارتجاعی را با دستورات خمینی وشریعه از همان روزهای نخست شروع کرد که همگی غیر قانونی و ضد انقلابی بود .دادگاههای انقلاب ، کمیته ، سپاه ، بسیج و..و..
دولت موقت در برابر تمام تجدید نظر های مزورانه ی خمینی «خدعه» تسلیم شد و بجای اجرای قول و قرارهای رهبر انقلاب در پاریس با کودتا خزنده انقلاب مردم را از محتوی تهی و اعلام «مشرعه » نمودکه کاملا ارتجاعی و ضد انقلابی بود. نهصت آزادی از همان اول باید در برابر خمینی می ایساد تا تکلیف قرار های انقلاب روشن شود. ولی پیوندهای عمیق مذهبی و مرید ومرادی این امکان را از نهضت آزادی سلب نمود. داستان های «ضد امپریالیستی » و اشغال سفارت آمریکا امدادهای غیبی بودند که خمینی و نهضت آزادی را برای اعمال حاکمیت مشروعه تقویت نمودند.
از این منظر لازم ست به باز شناسی نیروهای نهضت آزادی و از جمله آقای صدر حاج سید جوادی پرداخته شود تا در ائتلاف های آتی مانند خوش خیال های تا کنونی راکنار بگزاریم و انتظارت خود را از آنها در حد توانشان ارزیابی کنیم.
بایک مهرانی
جمهوریخواه
۴٣۹۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۰
|
از : یک کاربر ه
عنوان : نظر
خدا پدر سید جوادی را بیامرزد که تا همینجاش جلو آمده شما بجای ایراد گرفتن از حاج سید جوادی به بقیه دست اندر کاران آن واقعه شوم حالی کن تا همین اندازه از تاریکها خودشان را در روشنائی ظاهر سازند.
۴٣٨۷۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : عقل و کیاست
جناب راستگو،
انشای زیبای شما را تا نیمه خواندم و چنان بر حال ایران و ایرانی تاسف خوردم
که نتوانستم ادامه دهم. در اینترنت دنبال فرید راستگو و شرح مختصری در باره
این نام گردیدم که چیز بدرد بخوری پیدا نکردم جز نامه فرید راستگو به
" استاد محترم جناب آقای بنی صدر" و " با سلام و آرزوی تندرستی برای شما
و خانواده محترم " که جواب ایشان طبق معمول دراز تر از مقالات دیگر شما بود.
تا آنجا که خواندم فکر کردم که مخاطب نامه شما نه تنها " آقای احمد صدر حاج سید جوادی "بلکه باید قریب به اتفاق تمام مردم ایران در آن زمان باشد. بهمین جهت خواستم اطلاعات بیشتر مثلا در ویکیپدیا در باره شما بدست آورم که ببینم اگر شما در آن دوران فعال بودید وای به حال این ملت که از عقل و کیاست شما بهره نبرد و اگر وجود نداشتید، بدون حضور در صحنه چگونه به خود اجازه میدهید که چنین ادعا نامه درازی در رد اظهارات پیرمردی بنویسید که حاضر به اقرار شده است؟ دو کلمه کافی نبود؟ آیا این برخورد ها دلیلی نیست که دیگران حاضر به چنین اقراری نمیشوند؟
۴٣٨۶۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۰
|