از : صریح
عنوان : معلوم است چرا طفره می روند
آقای فرید راستگو راست نمی گوید. او و ودوستش در این صفحه، از پاسخ دادن به کامنت من با نام «صریح» و با عنوان «بگذارید با صراحت بنویسم» طفره می روند.
می دانید چرا؟ چون در آن کامنت، حق و باطل کاملاً روشن شده اند و پاسخی در برابر حق وجود ندارد مگر پذیرش آن.
و این همان کاری است که از خود آقای بنی صدرهم، با شیوه ای که متأسفانه در این دو سه سال اتخاذ کرده اند نمی توانند یا نمی خواهند انجام دهند.
متاسفم. و صمیمانه متاسفم.
۴۶۴۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۱
|
از : رضا سالاری
عنوان : دموکراسی هزینه دارد
جناب راستگو شما همه فاکتورها را برشمردید جز فاکتور خود مردم را. واقعیت این است تا مردم و ملت تغییر نکنند و هزینه ندهند، تا نهاد دموکراسی و حقوق فردی و اجتماعی و انسانی و بشریشان در آینده ساخته و پرداخته و مستمر و متداوم و تضمین نشود و تخم استبداد و تمامیت خواهی و زیاده روی و قدرت طلبی حکومتی برای ابد ریشه کن نگردد، هیچ تغییری بنیادی در ترکیب و اداره سیاسی حکومت و دولت و تغییر و ترمیمی در قوانین متحجر ارتجاعی شان بوجود نخواهد آمد!
قوانین فعلی جمهوری اسلامی عمدتاً تبعیضی و ارتجاعی و ضد انسانی و ضد بشری و مخالف هر گونه پیشرفت، خلاقیت و دموکراسی است. فعلاً قانون، قانون چنگیزی ولی فقیه، خامنه ای، است. مهم نیست رئیس جمهور که باشد و چقدر اصلاح طلب و دموکرات گرا و قانون گرا باشد، تصمیم نهایی از بیت رهبری ظهور و نزول می کند و همه مملکت و عرصه های دولتی و سیاسی را تحت الشاع قرار می دهد. رئیس جمهور اصلاح طلب فقط نقش سوپاپ دارد و ماسکی پوشالی برای حفظ تداوم رژیم و رهبر است، و برای مردم جز به تعویق انداختن نهضت و جنبش و انقلاب دموکراسی، نقش و نتیجه دیگری نداشته و ندارد.
تاریخ سیاسی اصلاح طلبی، بخوان مصلحت طلبی اسلامی و پرستش نظام و رژیم و قانون اساسی ارتجاعی اش، در سی و چهار سال گذشته جز شکست و تداوم رژیم و ایجاد هیجانات بیهوده و پر سرو صدا در مردم، نتیجه دیگری نداده و نخواهد داد.
هدف متعالی انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب بهمن و جنبش سبز، همه به دور انداختن قوانین استبداد و ضد بشری و جایگزینی قوانین کهنه با قوانین نو و مترقی برای کاهش و از بین بردن قدرت دولت و تقسیم و توزیع عادلانه آن به مردم و ملت و نمایندگان منتخب و بحق آنها بوده و میباشد. مهم نهادینه و ابدی کردن قانون آزادی بیان و رسانه هاست، نه اینکه سرمان را باز گرم کنند به این بازی که آیا قالیباف بهتر است، یا خاتمی، یا رفسنجانی و غیره؟
اگرچه محال است، ولی فرض کنیم اگر اصلاح طلبان دست راستی مثل رفسنجانی، نوری، خاتمی و قالیباف جرأت کنند قبل از انتخاباتشان حداقل یک وعده به مردم بدهند، که حذف ولایت فقیه در رأس کار خود قرار دهند، باز یک حرفی .....، هنوز بختیار رژیم جمهوری اسلامی ظهور نکرده! دموکراسی هزینه دارد، بختیارم آرزوست!
نباید با این جار و جنجالهای بیهوده خاتمی و نوری و غیره سوراخ دعای اصلی را برای بار صدم گم کنیم!
۴۶۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۱
|
از : حسنقلی
عنوان : جناب آقای زمانی
کسی حرف از تاریخ نزد. تازه اگر هم سخن از تاریخ به میان بیاید، این شمایید که توجهی به آن ندارید. هیتلر مال سال ۱۹۳۳ است و مردم آلمان (بهاشتباه ـ مگر این که شما آن را اشتباه ندانید) به او رأی دادند و انتخابش کردند.. امروز اگر دوباره هیتلر بیاید و خودش را کاندید کند مردم با پندآموزی از فاجعهای که او برایشان آفرید، دیگر به او رأی نخواهند داد و خواهند گفت آلمانیها نیازی به تو ندارند (عدهی کمی هم برعکسش را خواهند گفت). خاتمی هم مربوط به تاریخ است. در شرایط سال ۱۳۷۶ مردم به او رأی دادند. شرایط امروز ایران با شرایط آن روز زمین تا آسمان فرق دارد، و بسیاری (مانند آقای فرید راستگو) برآنند که امروز ایرانیان نیازی به ایشان و امثال ایشان ندارند. اینها چه ربطی به پوتین و رولاند دارد که موضوع امروز است؟ چرا مثل معالفارق میآورید؟ آقای فرید راستگو حق دارد آنطور بگوید که گفتهاست، عقیدهاش این است، عقیدهی شما هم این است که نهخیر، نیاز دارند، شما هم حق دارید عقیدهتان را بگویید (در حالی که شما هم هیچ رفراندومی انجام ندادهاید) تازه، انتخاب شدن ابداً به معنای این نیست که محیطی که انتخابشونده را انتخاب کرده به او نیاز هم دارد. مثالهای زیادی در این باره از جهان امروز و ایران خودمان میتوان آورد که من برای پرهیز از درازگویی به آن اشاره نمیکنم. در ضمن مذاق درست است نه مزاق. این را برای آن نگفتم که از اشتباه (شاید کاملاً تصادفی) شما سوءاستفاده کنم، بلکه برای آن که بگویم من نوشتهی شما را با دقت خواندم، شما هم همین کار را بکنید. حالا سوالی را که دفعهی پیش کردم دوباره تکرار میکنم: اگر من با توجه به شرایط جهان و طبق نظر خودم بگویم آلمانیها نیازی به هیتلر دیگری ندارند، کار بدی کردهام؟ برای اعلام این نظر خودم باید اول از همهی آلمانیها سوال بکنم؟
بعدالتحریر: من در این چند سطر ابداً قصد بحث سیاسی ندارم، آقای فرید راستگو را هم نمیشناسم و از این بابت که ایشان چه گرایش سیاسیای دارد بیخبرم.
۴۶۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : ولتر
جناب زمانی،
گرچه شاید اتلاف وقت باشد ولی تکرار آن ضرری ندارد. بنده به متن نوشته
این مقاله کاری ندارم. جناب راستگو عقیده خود را ابراز و به کسی توهینی
نکرده است همانطور که شما هم عقیده خود را اظهار کرده اید و همانطور
که در دمکراسی مردم برای عقیده خود تبلیغ کرده و به پای صندوق های
رای میروند. فراموش نکنیم گفته منسوب به ولتر را که " ممکن است
من با گفته شما موافق نباشم ولی تا پای جان از حق شما برای گفتن آن
دفاع میکنم ". توجه میفرمائید؟
۴۶۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۱
|
از : سهراب زمانی
عنوان : تکرار می کنم!
دوستان! باز تکرار می کنم: آقای راستگو از کجا می داند که «ایرانیان» به چه نیاز دارند و به چه نیاز ندارند؟ چرا مثالهای آنچنانی می زنید؟! خُب، من هم می گویم: فرانسویان به فرانسوا اولاند نیاز ندارند! می گوئید اگر نیاز نداشتند که انتخابش نمی کردند. من هم می گویم روسها هم اگر به پوتین نیاز نداشتند انتخابش نمی کردند. حتی در سال ۱۹۳۳ آلمانها اگر به هیتلر نیاز نداشتند که انتخابش نمی کردند. به تاریخ و آمارهای موجود رجوع کنید تا ببینید که افزون بر ۴۳،۹ درصد ار رأی دهندگان آلمانی که در ماه مارچ ۱۹۳۳ در جریان انتخابات رایشستاگ به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان (نازی) رأی دادند، ۴،۶ در صد از طرفداران حزب کمونیست آلمان و ۲،۱ درصد از سوسیال دمکراتها هم به هیتلر رأی دادند.
رفقا! تاریخ کشکول درویشان نیست که شما دست ببرید و هر چه دلتان می خواهد و هر مثالی به مزاقتان خوش می آید از آن بیرون بکشید.
۴۶۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : اظهارات جناب راستگو بیشتر «دعوا بر سر لحاف ملا است»
نمیدانم چرا با خواندن این مقاله و یا بهتر بگویم ردیف گذاری جملات و مفاهیم اجتماعی بزک کرده با مخلفات «علمی» بی اختیار بمواضع اخیر شخصی در ایران بنام دکتر صادق زیباکلام به عنوان صاحب نظر و تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه درباره رئیس جمهور آینده بعد از احمدی نژاد افتادم که نه فقط از حیث بیان «استدلال» و تبلیغ موافق و یا مخالف در سطح مشترک قرار دارند بلکه هر دو این نفر از همان بستر بینشی برمیآیند و دارای منافع «ایدئو لوژیکی» مشترک هم هستند و تنها فرق این دو، یکی طرفدار قالیباف و دیگری هنوز در حسرت « سقوط» اولین رئیس جمهور بماتم نشسته است. آنانیکه وقتی برای مطالعه این اثر گذراندند، توصیه میشود که سخنان جناب استاد زیبا کلام را در مصاحبه زیر بخوانند و خود در مقام قیاس برآیند. « من در همان مصاحبه هم گفته بودم که قالیباف نه دکتر مصدق است نه مهندس بازرگان ، نه نلسون ماندلا ، نه مهاتما گاندی ، یا خانم آن سانسوچی و یا واسلاو هاول است که به آزادی اندیشه و آزادی بیان اعتقاد داشته باشد.برای اینکه او حداقل میتواند شرایط زندانیان را اندکی بهبود بخشد. او نمیتواند دانشجویان محروم از تحصیل را به دانشگاه بازگرداند، اما میتواند کاری کند که محروم نمودن دانشجویان از تحصیل به واسطه فعالیتهای سیاسی دشوارتر شود و مسوولین دانشگاه نتوانند مثل آب خوردن دانشجویان را از تحصیل محروم کنند یا به کمیته های انضباطی بکشانند.
استدلال من در مورد قالیباف خیلی ساده است. اصلاح طلبان یک خواستههایی دارند یک سری اولیه و بگوییم کوتاه مدت و یک سری بلند مدت است. در کوتاه مدت آنان خواهان آزادی زندانیان سیاسی، رفع ممنوعیت از رهبران اصلاح طلب، بازگرداندن دانشجویانی که بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ محروم از تحصیل شدند، قانونی شدن احزاب و تشکلهای وابسته به اصلاح طلبان و خواستههایی از این دست. یکسری هم خواستههای بلند مدت آنان است. آزادی بیان، آزادی اندیشه، حاکمیت قانون، انتخابات آزاد، محاکمات سیاسی حسب قانون اساسی یعنی در دادگاههای علنی و با حضور هیات منصفه و خواستههایی از این دست. سوال من این است که فرض بگیریم که به فرض محال شورای نگهبان صلاحیت آقای دکتر محمد رضا عارف را تایید کند، داستانهای ۲۲ خرداد ۸۸ هم اتفاق نیفتادند و عارف در خرداد ۹۲ رئیس جمهور شود و بعد از گرفتن رای اعتماد برای دولتش از مجلس نهم در شهریور ۹۲ کارش را شروع کند. خب آیا اصولگرایان اجازه خواهند داد یک آب خوش از گلوی عارف پائین رود؟ آیا یک جبهه گسترده از اصولگرایان از مجلس گرفته تا شورای نگهبان جامعتین، صدا و سیما ، برخی نهادهای نظامی و انتظامی، ائمه جمعه و جماعات، مطبوعات دولتی و غیره در برابرش صف آرایی نخواهند کرد؟ آیا داستان ۲ خرداد ۷۶ و ریاست جمهوری خاتمی تکرار نخواهند شد؟ پس چرا ما راهی که میدانیم نشدنی است و حتی در صورت تحقق هم بی فایده خواهد بود را طی کنیم؟ آیا بهتر نیست که سعی کنیم از یک نامزد اصولگرا که حداقل ویژگیهای مورد نظر اصلاح طلبان را دارد حمایت کنیم؟».
حال اگر در انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران بخاطر نبودن آلترناتیو و «اخته» بودن تمامی اپوزیسیون ملی ایران، کسی مثل قالیباف و یا فرضآ خاتمی و یا « بز اخفش» کراواتی و یا عمامه ای دیگری از صندوق «رای گیری» خارج گردد، مسئله ایشان «حل» شده است. تا زمانیکه سیستم حاکمیت مذهبی بهرفرم و نوعش در جامعه وجود داشته باشد، آنجامعه پیشرفته و پویا نیست و ارتجاع و جنایات بعنوان قانون «الهی» حکمفرمایی مینماید. زدودن طرز تفکر مذهبی در روابط اجتماعی سیاسی یک جامعه آغاز کار است.
۴۶۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : صریح
عنوان : بگذارید با صراحت بنویسم
بگذارید با صراحت بنویسم. صراحت گاهی بسیار لازم است، و گویا بدون صریح نویسی، بعضی ها که در خواب، خود را «رییس جمهمور منتخب شما» می دانند و «معتمد مردم» می نامند دست بردار نیستند.
این ها به کدام انتخابات می بالند؟ انتخابات سی و دو سال پیش و در آن شرایط استثنایی؟ این ها خود را «رییس جمهور منتخب» چه کسانی می دانند؟ افراد سی و دو سال پیش؟ یعنی دو نسل قبل از این، و در آن فضای تاریک که دست ها رو نشده بودند و توهم به خمینی هم بسیار بود؟
این ها «معتمد» کدام مردم هستند؟ مردم سی سال پیش یا همین مردمی که متاسفانه تره هم برای حرف این ها خرد نمی کنند؟
در دیزی باز است اما ...
چه کسی گفته است که آدم متزلزلی مثل محمد خاتمی سخنگوی اصلاح طلبان است؟
چه کسی که ذره ای برای خودش و نوشنه اش ارزش قائل باشد، همه اصلاح طلبان را یک کاسه می کند و می نویسد یا افراد خود را تشویق می کند که بنویسند: «اصلاح طلبان در تلاشند از طریق آقای خاتمی جای پائی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده پیدا کنند تا شاید دوباره سهمی هر چند ناچیز از قدرت داشته بدست آورند.»؟
بی جا می کنند آن دسته از اصلاح طلبانی که در چنین تلاش مبتذلی هستند. اما مگر همه اصلاح طلبان از این نوعند؟
اکثر آن ها و ازجمله آقای مهندس موسوی و آقای کروبی، حتی شرکت در انتخابات مجلس را هم تحریم کردند.
اکثر آن ها امروز نه فقط از سد ولی فقیه، که از سد ولایت فقیه عبور کرده اند و مثل ابوالفضل قدیانی از درون زندان فریاد می کشند که اصلاً ولایت فقیه ضد مردمی است و باید به کل ریشه کن شود.
چند تا اصلاح طلب در میان اصلاح طلبان را انتخاب کردن و خاتمی را هم سخنگو و رهبر همه اصلاح طلبان دانستن، پیش از آن که توهین به شعور خوانندگان باشد، توهین به خود، و ایجاد شک نسبت به حسن نیت خود است.
آقای فرید راستگو که نفر آقای بنی صدر هستید! مثلاً آقای بنی صدر خیلی انقلابی است؟ مثلاً اگر قرار باشد به پرونده های ایشان در آغاز ریاست جمهوریشان رسیدگی شود، مسئولیت ایشان خیلی کم و ناچیز است؟
مثلاً حرف هایی که این روز ها می زنند خیلی راهگشاست؟ خیلی رهنمود های عملی و درستی می دهند؟ تئوری هایشان خیل جالب است؟ «مردم! فلان کنید!» «مرم! اگر فلان نکنید فلان می شود!» «مردم چرا معطلید!»
بس کنید آقای بنی صدر. آن هم با سخن خود را از زبان این گونه افراد تکرار کردن!
اصلا اگر خاتمی، مورد تایید همه اصلاح طلبان بود، چرا مهندس موسوی برخلاف همه توصیه ها در انتخابات سال ۸۸ حاضر نشد کاندیداتوری خود را به نفع خاتمی پس بگیرد؟ و در نهایت هم خاتمی مجبور شد که بفهمد نه مردم و نه اصلاح طلبان او را به عنوان یک اصلاح طلب ثابت قدم قبول ندارند و باید به نفع مهندس موسوی کنار برود؟
همین قدر که نوشتم کافی است. اما آقای ابوالحسن بنی صدر عزیز باید بدانند که هم حرمت خود را و هم اعتماد و احترام کسانی نظیر من نسبت به خودشان را بیهوده و در یک طمع خام از دست دادن هنر نیست. توانایی نیست. عین بی هنری و عین ناتوانی است (ببخشید.)
من اصلاح طلب نیستم، اما این قدر برای خودم شرافت قائلم که همه چیز را با همه چیز قاتی نکنم، و به اصلاح طلبانی که همراه مردم هستند احترام بگذارم.
دشمن من رژیم ایران است نه مهندس موسوی. و با هزار دوز و کلک هم سعی نمی کنم مردم را به او بدبین کنم.
مشت بر دیوار نکوبید آقای بنی صدر عزیز!
سابقه مقامت و ایستادگی خودتان از اواخر ۱۳۵۹ تا امروز را با دست خودتان و دوستانتان از میان نبرید.
حیف شماست. اما اگر خودتان این را می خواهید من نمی توانم کاری برایتان انجام دهم. شما هم شده اید مجاهدین؟ آن ها تکلیفشان روشن است و همه می دانند که چه کاره اند. اما شما چرا آقای بنی صدر؟
۴۶۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : ؟
جناب زمانی،
ایشان کجا گفتند "ما" " ایرانیان نیازی به خاتمی و امثال او ندار[یم]"!! ؟ ایشان
گفتند " ایرانیان نیازی به خاتمی و امثال او ندارند". مثل اینکه بگویند " روسها
نیازی به پوتین و امریکا ییها نیازی به اوباما ندارند ". توجه میفرمائید؟
۴۶۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : حسنقلی
عنوان : فارسی آدم که خوب نباشد (و طرفدار خاتمی هم باشد)، جان در عذاب است.
آقای سهراب زمانی، اگر من با توجه به شرایط جهان و طبق نظر خودم بگویم آلمانیها نیازی به هیتلر دیگری ندارند، کار بدی کردهام؟ برای اعلام این نظر خودم باید اول از همهی آلمانیها سوال بکنم؟ آخر این هم شد حرف؟
۴۶۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|
از : سهراب زمانی
عنوان : نمایندگی از ملت ایران؟
آقای فرید راستگو شما چطور بی محابا به خود اجازه می دهید از طرف همه ایرانیان ابراز عقیده کنید و بگوئید: "ایرانیان نیازی به خاتمی و امثال او ندارند"!! آیا ملت ایران به شما نمایندگی داده است؟ شما قرار است به مصداق نامتان "راستگو" باشید! هموطن عزیز، نظر و عقیده خودت را بنویس و بگو "من به خاتمی و امثال او نیازی ندارم". بعد هر کس هم به این سخن شما موافق بود در زیر نوشته تان موافقت خود را اعلام می کند. نمی شود که هر یک از ما بجای هفتاد هشتاد میلیون نفر ایرانی حرف بزنید و خود را نماینده آنها تصور کنیم.
۴۶۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۱
|