یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جبهه واحد ضد دیکتاتوری، سوسیالیسم و... - عیسی صفا

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : میم حجری

عنوان : اشتباه تایپی
در حکم زیر واژه «تفاوت» می بایستی «قدرت» باشد.

در جامعه شناسی میان دو مفهوم «حاکمیت» و «تفاوت» تفاوت می گذارند.

با پوزش
۴۷۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : کسی که مسئله را در عالم عام حل نکند، سرش به سنگ می خورد و بعد به عالم عام برمی گردد.
« روبنای » جامعه ، یعنی حاکمیت نظامی و فیودالی رژیم تزار ؟؟
پایه رویزیوینسم نه اقتصادی، بلکه سیاسی است؟
حضرات معظم کدام جهان بینی را نمایندگی می کنند؟

در جامعه شناسی میان دو مفهوم «حاکمیت» و «تفاوت» تفاوت می گذارند.
مفهوم قدرت که اینجا بمثابه مبنا تلقی می شود، به قول ماکس وبر، مفهومی به اصطلاح «فرم نیافته» است.
مفهوم قدرت، کلیه انواع اعمال برتری اجتماعی را که بطور بیواسطه پا به عرصه بروز می نهند، در بر می گیرد:
از قدرت عالیه دولت و تناسب قدرت در حیات اقتصادی و کاری تا به اصطلاح «قدرت» پدر در خانواده و «قدرت» سخنران در مقابل مخاطبین خود.

جنبه محتوائی روابط مبتنی بر این گونه از قدرت را ـ اما ـ وقتی می توان تعیین کرد، که آن را اولا در فرم خاصش در نظر بگیریم، ثانیا مناسبت آن را با حاکمیت اجتماعی قابل اثبات، مورد بررسی قرار دهیم.
حاکمیت اینجا به معنی برخورداری موسساتی (نهادین) تضمین شده بخشی از جامعه، در مقابل بخش دیگر آن تلقی می شود.
برخورداری، یک واقعیت امر اقتصادی است.
برخورداری عبارت است از تصاحب یکجانبه بخش هائی از محصول کار دیگران.
شالوده موسساتی چنین مناسبتی نیز ـ در وهله اول ـ از نوع اقتصادی آن است:
مالکیت بر زمین، سرمایه و یا وسایل اقتصادی دیگر.
علاوه بر آن، برای تضمین موسساتی حاکمیت، فرم های دیگر نیز وجود دارند.
مثلا فرم های حقوقی، نظامی، سیاسی ـ عام و غیره.
پایه قدرت می تواند حاکمیت اجتماعی باشد.
قدرت می تواند از حاکمیت اجتماعی منشق شده باشد و یا بدون حاکمیت اجتماعی برقرار شود.
(مثلا «قدرت» و بطور کلی، اوتوریته پدر در خانواده، نه بر حاکمیت استوار می شود و نه در خدمت برخورداری اجتماعی است.)
حاکمیت، مشخص کننده یک مناسبت بنیادی اجتماعی است.
قدرت ـ اما بر عکس ـ در عرصه روابط اجتماعی عمل می کند.
حاکمیت از آن نظام اجتماعی است.
اعمال قدرت (حکومت، مترجم) از آن قانون اساسی جامعه است، از آن بخشی از نظام اجتماعی است که آگاهانه تشکیل یافته است.
بنابرین، حاکمیت یک واقعیت امر اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی است و نه یک واقعیت امر سیاسی.
تنها بلحاظ هدف اجتماعی عام، که استفاده از وسایل سیاسی قدرت و دیگر وسایل در خدمت آن قرار دارند، می توان گفت که آیا فرم های اعمال قدرت (حکومت) دارای خصلت حاکمیتی اند و یا نه.
۴۷۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : پاسخ به آشنا و آقای داوری
آقای آشنا شما می گویید انقلاب ملی دمکراتیک مختص کشورهای عقب مانده تحت سلطه امپریالیسم است. آیا انقلاب ۱۹۰۵ روسیه دمکراتیک نبود؟ لنین در دوتاکتیک می گوید که انقلاب ۱۹۰۵ انقلابی دمکراتیک است و نه سوسیالیستی. اگر شما به یک اثر دیگر لنین ، یعنی تکامل سرمایه داری در روسیه که در سال ۱۹۰۲ نوشته شده است مراجعه کنید خواهید دید که در این تاریخ ، یعنی قبل از انقلاب ۱۹۰۵ و ی نظام سرمایه داری را در روسیه نظام مسلط معرفی می کند. لنین در تعیین انقلاب ۱۹۰۵ به عنوان انقلاب دموکراتیک به « روبنای » جامعه ، یعنی حاکمیت نظامی و فیودالی رژیم تزار مراجعه کرده و منطق انقلاب دمکراتیک را با آن توضیح می دهد.از نظر لنین حتی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ دموکراتیک است. رهبری انقلاب دموکراتیک به وسیله کمونیستها و طبقه کارگر هم با چند شعار ممکن نیست. یعنی کاری که شما می کنید. اگر شما واقعا خواهان در ک منطق انقلاب دموکراتیک هستید بار دیگر ولی این بار بدون پیش داوری به اثر دوتاکتیک لنین مراجعه کنید. این شما هستید که آثار مارکس و لنین را بر برداشتی چپ روانه تحریف می کنید.
آقی داوری با تشکر از توجه شما. در برنامه حزب برای جبهه در مورد شکل حکومت به روشنی مطرح شده است که مجلس موسسان آن را تعیین خواهد کرد. حکومت ایتلافی و دمکراتیک مطرح شده در برنامه موقتی است.
۴۷۶۰۱ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : خسرو داوری

عنوان : دو- سه نکته کوچک، یکی برای "صفا" و دیگری برای "آشنا"
۱- آقای صفا آقای خلیق در "گفتگو" های اخیرش از نوع حکومت آتی مد نظر حزب توده ایران سخن گفته است. به نظر می آید که ایشان نام، شکل و محتوای حکومت را یک جا مد نظر داشته است که آقای صفا آشکارا به آنها اشاره نکرده است. از آنجا که آقای خلیق برخی از دوستان از جمله آقای علی احمدی اسکویی را خطاب قرار داده، جا دارد که مطلبی را از شخص اسکویی نقل کنم که در مقاله اخیرش، "جبهه ی واحد ضد دیکتاتوری- مشخصات و اجزا"، اشاره کرده است و هم اکنون در سایت "صدای مردم" موجود است. آقای اسکویی چنین گفته است: «مراد ما از اجزای تشکیل دهنده جبهه واحد ضد استبدادی با روشنی "کلیه احزاب، سازمانها، نیروها و شخصیت های مترقی و آزادی خواه کشور" معرفی شده است. در برنامه جدید نیز ما علاوه بر شکل، محتوای حکومت مورد نظر را نیز ارائه کرده ایم. در صفحه ۱۶ همین برنامه ما با صراحت و روشنی گفته ایم که که خواهان حکومتی از نوع جمهوری ملی و دمکراتیک، سکولار و فدرال هستیم و این موضوع بطور مفصل در این سند بازتاب یافته است. »
۲- آقای "آشنا" اینکه جسارتاً گفتم "آقا" بدان دلیل است که قلم زیبای تان "مردانه" به نظر می آید. اگر چه هر کس می تواند به عنوان فرد نظر دهد، اما از انجا که در نوشته تان خود را "ما" خطاب کرده اید، درست این بود که سازمان یا حزبی را که شما به آن تعلق یا سمپاتی دارید، نام می بردید. این کمک می کند که شخص پاسخ دهنده با شناخت وسیع تری نظر دهد. اما دو نکته برای شما: شما چگونه استنباط کردید که آقای صفا دولت کنونی چین را سوسیالیستی تلقی می کند؟ آقای صفا هم می تواند در این خصوص پاسخ بدهد اگر آقای "آشنا" به خلاف من چنین استنباط کرده است. نکته ی دیگر اینکه شما بحثی راه انداختید که خیلی کلی است هر چند می توان به گونه ای آن را به مسأله ی جبهه ی واحد ضد استبدادی و نیروهای در برگیرنده آن هم ربط داد. اما نظر شما مشخصاً در باره ی تشکیل چنین جبهه ای که نیاز عاجل اپوزیسیون ایرانی است، چیست؟
۴۷۵۹۲ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ...

عنوان : طرح برنامه حزب رویزیونیستی توده ایران... لیبرالیسم بورژوائی .
"....دراینجا به بخش مربوط به ایرانِ , این برنامه دنبال می‌کنیم ،که بیان ماھیت رویزیونیسم در عرصه داخلی است .
حزبی که ادعای نمایندگی طبقه کارگر را می کند، ھیچ برنامه ای برای کسب قدرت سیاسی و استقرار سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا نه به اعضاء و ھوادارانش و نه به طبقه کارگر ارائه می دھد. در این برنامه سخنی از دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم در ایران در میان نیست. ھمه جا سخن از تحولات دموکراتیک آنھم با دست طبقه حاکمه و نه با دست حزب توده ایران است. ھمه جا خواھش و درخواست از طبقه حاکمه است. حزب توده خود تقسیم نقش ھا را پذیرفته است و به تقسیم این نقش ھا از جانب قدرت سیاسی بعدی، تمکین کرده است. حزب توده سند این تمکین را در برنامه خود بر سر در حزب زده است ، تا بورژوازی و طبقات حاکمه غیر پرولتری در ایران به بی بو و بی خاصیتی و "بی ضرری" این حزب واقف باشند و از وی نترسند و وی را به بازی بگیرند.
حزب توده ایران تنھا خواھان تحول در سازمانھای حکومتی است،که در دست طبقات
غیر پرولتری قرار دارند. این حزب خواھان سرنگونی حکومت سرمایه داری حاکم و
استقرار یک حکومت سوسیالیستی نیست، و آنرا نیز در برنامه خویش درج نکرده است.ممکن است برخی بر این نظر باشند،که ایران در مرحله انقلاب سوسیالیستی نیست و سخن گفتن از انقلاب سوسیالیستی چپروانه است .
حزب توده ایران نیز شاید با حرکت از این درک ، ایران را در مرحله انقلاب ملی و
دموکراتیک می داند و استدلال می کند: "چون نظام سرمایه داری ، در ھر شکل سیاسی آن، در کشور ما نمی تواند معضل ھایی ھمچون عقب ماندگی و بی عدالتی دھشتناکی که سراپای جامعه را فراگرفته است،حل کند، بنا براین،ایران در مرحله انقلاب ملی و دموکراتیک قرار دارد که ھدف اجتماعی- اقتصادی چنین انقلابی
را می توان بدین سان تعریف کرد....". ولی ھمین ادعا نیز صمیمانه و کمونیستی نیست. البته این یک تعریف جدید اختراعی حزب توده ایران از مرحله انقلاب ملی و
دموکراتیک است. انقلاب ملی و دموکراتیک که در کشورھای نیمه مستعمره و نیمه فئودال صورت می گیرد، دو وظیفه اساسی را برای حل این تضادھای اساسی جامعه در مقابل خود می گذارد.انقلاب ملی، انقلابی است، بر ضد سلطه امپریالیسم و انقلاب دموکراتیک، انقلابی برای نابودی فئودالیسم و حل مسئله ارضی در کشور است. در ایران که سرمایه داری رشد یافته و مسئله زمین در آن سالھاست که حل شده است، از انقلاب دموکراتیک سخنی ھم نمی تواند در میان باشد. انقلاب دموکراتیک در عمل یعنی اینکه با از بین بردن فئودالیسم، موانع رشد
و توسعه سرمایه داری را در کشور مرتفع نمائیم. البته احزاب کمونیستی ھمواره از
"انقلاب دموکراتیک نوین" سخن رانده اند، که آنگونه انقلاب ملی و دموکراتیکی است، که رھبریش در دست طبقه کارگر باشد. وقتی حزب رویزیونیستی توده ایران خواھان انجام یک انقلاب ملی و دموکراتیک برای حل دو تضاد اساسی جامعه ایران است، باید نخست ثابت کند که ایران زیر سلطه امپریالیسم بوده و مسئله زمین در ایران در اثر حاکمیت فئودالیسم، حل نشده باقی مانده است، تا بتواند این تئوری
را بخورد اعضایش دھد. ولی در ھیچکدام از موضعگیریھای حزب توده ایران، شما با این تحلیل مشخص روبرو نمی شوید.حزب توده ایران این تئوری من در آوردی را از آن جھت اختراع کرده، تا ھمکاریش را با ھیات حاکمه آینده و انصرافش را از انقلاب سوسیالیستی، برخ حاکمیت آتی بکشاند و بی آزاریش را برای دشمن طبقاتی توجیه کند. اگر خیلی خوشبین باشیم و نادانی حزب توده را مبنا بگیریم، ظاھرا
حزب توده ایران، تحقق حقوق دموکراتیک مردم و برسمیت شناختن آنرا، با مرحله
دموکراتیک انقلاب مخلوط کرده است. برای حزب توده ایران مبارزه برای تحقق خواستھای و مطالبات دموکراتیک اقشار و طبقات جامعه در ھر مرحله انقلابی و توسعه و پیشرفت اقتصادی، انقلاب دموکراتیک نام دارد. اگر در آمریکا و آلمان ھم مردم برای تحقق حقوق دموکراتیک و یا پاسداری از آنھا به میدان آمدند، به مفھوم آن است، که این ممالک امپریالیستی در مرحله انقلاب دموکراتیک قرار دارند.
باز فرض کنیم که این تئورھای اختراعی حزب توده ایران درست باشد، چرا باید از آن نتیجه گرفت که رھبری انقلاب برای پیشرفت و تحول، باید در دست طبقات غیر پرولتری باقی بماند؟ اگر حزب توده ایران به نیروی طبقه کارگر و مارکسیسم لنینیسم اعتقاد داشت، می دانست که ھیچ تضمینی بجز حکومت پرولتاریا برای تحقق حقوق دموکراتیک و ایجاد امنیت برای زحمتکشان و طبقه کارگر و استقرار عدالت اجتماعی و مقابله با امپریالیسم و رفع مشکلات دھقانان موجود نیست. بدون رھبری طبقه کارگر در این مبارزه، این مرحله ی از خود در آورده،تا ابد باقی میماند و تحولی درآن صورت نمی گیرد. رھبری طبقه کارگر، شرط گذار از این مرحله است. ما گرچه با این تحلیل موافق نیستیم، ولی آنوقت برای اینکه دست رویزیونیستھا را باز کنیم از
آنھا می طلبیم که از یک انقلاب ملی دموکراتیک به رھبری طبقه کارگر سخن گویند.
ما از آنھا خواھیم پرسید، به چه دلیل باید رھبری انقلاب ملی و دموکراتیک در دست
بورژوازی باشد؟ مگر پرولتاریا نمی تواند ھمان تحولات را بنحو بھتری به نتیجه برساند
و خسارت کمتری به جامعه وارد شود ؟ آنوقت حزب توده ایران باید تئوری جدیدی
بسازد که حاکی آن خواھد بود: از آنجا که انقلاب ایران ملی و دموکراتیک است و
سوسیالیستی نیست، رھبریش باید در دست بورژوازی باشد و ربطی به پرولتاریا ندارد. این ھمان تئوری آشنای من در آوردی در زمان کودتای ۲۸ مرداد است که در جزوه ۲۸ مرداد از آن دفاع شده بود و حزب توده ایران را از نظر ایدئولوژیک خلع سلاح کرد.پس حزب توده ایران باید خواھان یک جمھوری دموکراتیک برھبری طبقه کارگر باشد. پذیرش یک جمھوری دموکراتیک بدون تعیین رھبری، یعنی در عمل به سلطه بورژوازی تن دادن و آنھا را دارای ظرفیتھای دموکراتیک دانستن ، این نامش خیانت طبقاتی است.
اگر این خواست در برنامه حزب توده بازتابی ندارد، در حقیقت این حزب خواھان باقی ماندن در اپوزیسیون و ھمکاری با رژیمھای حاکم است تا شاید در روز قیامت بتواند سوسیالیسم را مستقر گرداند. بی جھت نیست که شما در طی برنامه با عبارات
زیر روبرو می شود: "حزب توده ایران خواھان تشکیل حکومتی دموکراتیک بر اساس اتحاد داوطلبانه کلیه خلقھای ایران، و بر مبنای احترام متقابل و حقوق برابر است". در اینجا معلوم نیست که حزب توده خودش بانی چنین حکومتی است و یا آنکه آنرا از طبقه دیگری درخواست می کند.
حزب در بندھای پائین تر روشن می کند که خواھان یک حکومت ائتلافی است و خودش قصد ندارد قدرت سیاسی را به کف آورد. در بخشھای اجتماعی- اقتصادی حتی می نویسد: "تغییر ساختار اقتصادی به منظور تشویق سرمایه گذاری مولد، و تامین رشد واقعی برای صنایع تولیدی" و یا "محدود کردن نقش بخش خصوصی در اقتصاد کشور، از طریق نظارت مرکزی-دولتی بر امر تولید و توزیع در جامعه." و یا
"ایجاد و گسترش بخش دولتی دموکراتیک، که می باید کار بازسازی اقتصاد کشور را از طریق نظارت مستقیم و غیر مستقیم، سرمایه گذاری در صنایع کلیدی سرمایه بَر، و ایجاد صنایع پایه ای تولیدی عھده دار گردد." و یا "مردمی کردن (دموکراتیزه کردن) بخش دولتی، با ھدف تجدید نظر در مالکیت وسایل تولید، و ایجاد تحول بنیادین در تقسیم محصول ملی به نفع توده ھای محروم که در راستای عملی کردن عدالت اجتماعی است...".
به سخن ساده حزب توده ایران تنھا با سیاست نئو لیبرالی سرمایه داری مخالف است . این حزب از استقرار یک حکومت غیر کارگری حمایت کرده و از مناسبات سرمایه داری به حمایت بر می خیزد و تنھا بر این نظر است که باید دولت حاکم بورژوائی به سرمایه گذاری مولد بپردازد و بخش خصوصی را محدود و نه نابود کرده و بخش دولتی را دموکراتیزه کند. این خواستھا را حزب "طبقه کارگر" از بورژوازی حاکم می طلبد و آنھم معلوم نیست تا کی ، حزب فاقد دورنما راه دیگری ندارد که اعضاء خویش را چنین فریب دھد.
برنامه حزب توده ایران با آن سابقه رویزیونیستی و ھمدستی با ارتجاع سیاه در سرکوب خونین انقلاب، یک برنامه سازش با ھیات حاکمه، نفی مبارزه طبقاتی، قبول نقش اپوزیسیون ابدی در جامعه، برای فریب نیروھای کمونیستی و طبقه کارگر، انصراف از دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم است.
تھی کردن مفاھیم اجتماعی نظیر آزادی و دموکراسی از مضمون طبقاتی، بیک کلام
انصراف از مبارزه طبقاتی است. این حزب به یک حزب سوسیال دموکرات راست بدل شده است، که موذیانه برای فریب کمونیستھا القاب کمونیستی، سوسیالیستی و یا مارکسیستی لنینیستی را بکار برده و گذشته جنبش پر افتخار کمونیستی ایران را برای ھمین عوامفریبی بیدک می کشد. باید دست رویزیونیستھا، در آلوده کردن سابقه جنبش کمونیستی ایران و جھان را رو کرد...."
۴۷۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : حیدر دادمهر

عنوان : حزب توده و گذار به سوسیالیسم در ایران؟
بن پایه نظری حزب توده در گذار به سوسیالیسم که راهنمای سازمان اکثریت نیز بود عبارت از این بود که در کشورهایی چون ایران که پایه های مادی در آنها از سطح رشد لازم برای ساختمان سوسیالیسم برخوردارنیست می توان با گسست از مدار سرمایه جهانی و پیوستن به بلوک اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، از یک طرف پایه های مادی گذار به سوسیالیسم را به کمک اقتصاد بلوک سوسیالیسم فراهم نمود و از طرف دیگر بخاطر وجود بلوک سوسیالیسم می توان از مداخلات امپریالیستی برای شکست انقلاب و گذار به سوسیالیسم در این کشورها ممانعت نمود.
بر پایه این بنیاد نظری بود که از افغانستان تا یمن و ایتوپی و مغولستان و غیره در مسیر گذار به سوسیالیسم ویاحتی سوسیالیستی عنوان میشدند.
اکنون که بلوک سوسیالیسم واقعا موجود دیگر وجود ندارد پایه نظری حزب توده ایران برای گذار جامعه ایران به سوسیالیسم بر چه موئلفه هایی استواراست؟
اگر آقای صفا نتواند تبین این پایه های نظری را در اسناد حزب توده نشان دهد. نقد او به برنامه و اسناد سازمان اکثریت و دفاع او از مواضع حزب توده در مورد استقرار سوسیالیسم در ایران در حد شعار باقی خواهد ماند.
۴۷۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ...

عنوان : خانه از پای بست ویران است , خواجه...
"...در جنبش کمونیستی جھانی و در تمام احزاب کمونیستی ، یک مبارزه عظیم ایدئولوژیک کمونیستی، در گرفت ،در حزب توده ایران نیز انشعابی رخ داد که گروهی به سنت انقلابی حزب توده ایران و به مارکسیسم لنینیسم وفادار مانده و بر ضد تئوریھای ارتجاعی خروشچف مبنی بر "حزب تمام خلق"، "دولت تمام خلق" و نظریه ھای سازش طبقاتی مبتنی بر پذیرش "ھمزیستی مسالمت آمیز"،" گذار مسالمت آمیز" و "مسابقه مسالمت آمیز"بپا خاسته و برآنھا جسورانه و با احساس مسئولیت انقلابی و کمونیستی خط بطلان کشیدند. دنیا و نه تنھا دنیای کمونیسم، در این لحظه به تکان در آمد و مسیر آن از راه صحیح منحرف شد.
حزب توده ایران اساسا نیازی نمی بینند که در مورد این تحول تعیین کننده در جنبش کمونیستی اظھار نظر کنند. آنھا ترجیح می دھند فرار کنند و مسئله را با سکوت برگزار کنند . آنھا تاریخ حزب توده ایران را جعل می کنند تا نیازی به پاسخ نداشته باشند.
ھمه جا بدون مقدمه از "فروپاشی شوروی" به عنوان یک بلای آسمانی سخن می
رود، ولی رویزیونیستھای حزب توده ایران نیازی نمی بینند که در مورد این تحول عظیم
زمینی و نه آسمانی، سخن به میان آورند و دلایل آن را از منظر کمونیستی و علمی مورد بررسی قرار دھند،تا جنبش کمونیستی ایران و جھان با تجربه اندوزی از گذشته ،در آینده به کجراه نرود و جان ھزاران راھروان انقلابی این راه، ھدر داده نشود. آنھا ناچارند که در این مورد نیز سکوت کنند، و این سکوت آنھا، نتیجه منطقی سکوت قبلی آنھاست. آنھا می دانند که به مصداق "ھر دم از این باغ بری می رسد تازه
تر از تازه تری می رسد" دیگر نمی توانند،حضور این ھمه بروکراتھای ضد کمونیست و
طبقات مرفه و صاحب امتیاز حاکم در حکومت شوروی را از جمله یلتسین و گورباچف و پوتین و مدودف،ادوارد شواردنادزه،اصغر آقایف،رزا آتونبایوا،صفرمراد نیازف، نورسلطان
نظربایف، امامعلی رحمان که ھمه در مقامات کلیدی قرار داشتند و فساد از سراپای آنھا می بارید، با جاسوسی دستھای ناپاک سازمان"سیا"،و پرورش دادن گورباچف از گذشته،توجیه کنند.دوران افسانه سرائی و دلداری گذشته است.دیگر مقدور نیست، که سقوط شوروی "سوسیالیستی" را با عرقخوری و دسیسه ھای یلتسین توضیح داد و این کشور را که در رقابت با امپریالیسم آمریکا به خلقھای جھان خیانت می کرد و ضربه می زد، تا روز آخر سوسیالیستی ارزیابی کرد. در اینجاست که کنه ماھیت سیاست کمونیستی و رویزیونیستی بر ملا میشود و تناقضشان آشکار.
آغاز رویزیونیسم از اقتصاد شروع نمی شود، از سیاست شروع میشود. ھمانگونه که ھدف کمونیستھا برای استقرار جامعه سوسیالیستی کسب قدرت سیاسی و استقرار دولت پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریاست، ھدف رویزیونیستھا و ضد انقلاب
نیز ھمیشه کسب قدرت سیاسی و سرنگونی دیکتاتوری پرولتاریا بوده است. انقلاب با کسب قدرت سیاسی آغاز می شود و ماھیت آن نیز به قدرت سیاسی مربوط می شود. تحولات اقتصادی ھمیشه بصورت بطئی بعد از کسب قدرت سیاسی و با برنامه ریزی طولانی صورت می گیرد. ماھیت دولتھا را ماھیت قدرت سیاسی تعیین می کند. این است که برای شناخت رویزیونیسم باید ماھیت قدرت سیاسی را مورد بررسی قرار داد و نه اینکه چه موقع آخرین کارخانه دولتی ( کدام دولت ؟ پرولتری و
یا بورژوائی ) به مالکیت خصوصی بدل می شود. تصور بکنید که بر کشوری یلتسین ھا، پوتین ھا، گورباچف ھا، علیوف ھا، شوادنادژه ھا و... در راس قدرت سیاسی باشند و کشور را اداره کنند، ولی مدعی شد که این کشور ھنوز ماھیتش به علت مالکیت دولتی اقتصاد، سوسیالیستی است. ھمین وضعِ در شوروی، در تمام ممالک اقمار شوروی نیز وجود داشت. حتی رویزیونیستھا ناچار شدند در مورد جمھوری چکسلاواکی به حضور ضد انقلاب در قدرت سیاسی در حالیکه اقتصاد ھنوز دولتی و "سوسیالیستی" بود اعتراف کنند، و برای "نجات سوسیالیسم" به چکسلاواکی تجاوز نمایند. در اینجا بیکباره قدرت سیاسی بود که ماھیت دولت را تعیین می کرد و نه مالکیت دولتی اقتصاد. بیکباره ضد انقلاب چکسلاواکی رویزیونیست از کار در
آمد، در حالیکه رویزیونیستھای شوروی"مارکسیست لنینیست"باقی ماندند. در اینجا بود که تجاوز شوروی به چکسلاواکی دیگر ماھیت دفاع از منافع طبقه کارگر را بھمراه نداشت و صرفا یک تجاوز برای امپریالیستی بود. در سراسر این برنامه، رویزیونیستھا حزب توده ایران تلاش می کنند، از پاسخ به این پدیده تعیین کننده فرار کنند، و این فرار به آنجا منجر می شود که اشتباھات و خیانتھای سابق را تکرار نمایند. کسی که از تجربه تاریخ نیاموزد محکوم به تکرار آن خواھد بود. بیکباره چین که بعد از تدوین و
حمایت از تئوری سه دنیا، به منجلاب رویزیونیسم در غلتیده است و اکنون حتی به
اعتراف صاحبنظران سرمایه داری، کشوری سرمایه داری محسوب می شود، و دومین قدرت اقتصاد جھان است، یک کشور سوسیالیستی معرفی می شود. ما در اینجا قصد نداریم که به پوچی تئوریھای حزب توده در این زمینه از نظر علمی پاسخ دھیم، زیرا در این سند از بحث اساسی خویش دور می شویم. ما این کار را به
زمان دیگری موکول می کنیم، ولی اشاره به این اظھار نظر حزب رویزیونیستی توده را، از آن جھت لازم می دانیم که سوسیالیستی خواندن دولت چین، ادامه ھمان سیاست سوسیالیستی خواندن دولت شوروی است. سکوت در مورد ماھیت دولت شوروی مالا به حمایت از رویزیونیسم چینی منجر می شود. اگر دولت شوروی سوسیالیستی بود، پس باید دولت چین ھم سوسیالیستی باشد. طبیعتا راه دیگری برای رویزیونیستھا نمی ماند، تا خیانت گذشته خویش را تا موقعیکه بخود انتقاد نکرده و از این راه برنگشته اند، با خیانت جدید کتمان کنند. این سیاست بیراھه است و به وجدان بسیاری انسانھای فریب خورده در آینده زخمھای مھلکی خواھد زد، ھمانگونه که فروپاشی سوسیال شوروی در گذشته زد و به ارتداد منجر شد، زیرا چین در ادامه سیاست خویش روز بروز بیشتر افشاء می شود و تا کنگره ھفتم حزب رویزیونیستی توده ممکن است وضعیتی پیش بیاید که حزب رویزوینیستی توده نتواند به ھیچ پرسشی پاسخ دھد . تکامل رویزیونیسم چین که به تکامل رویزیونیسم
شوروی می رسد، از ھم اکنون برای ما قابل پیشگوئی است و سیاستھای خویش را بر اساس این تحلیلھا استوار می کنیم. ھمین وضعیتِ فرار از واقعیتھا و ترس از گذشته است که حزب توده را وادار می کند به بیھوده گوئی و یا سکوت پناه برد.
در این سند اساسا روشن نمی کند که نقش روسھا چیست. آنھا مرتبا از کشور سوسیالیستی اتحاد شوروی سابق سخن می رانند در حالیکه ما اکنون با کشور سرمایه داری روسیه روبرو ھستیم، که ھمان سیاست امپریالیستی گذشته را
منتھا از موضع ضعیفتر ادامه می دھد و ناچارا در مقابل تھدیدات ناتو و امریکا ھمیشه عقب می نشیند. چرا حزب رویزیونیستی توده ماھیت امپریالیستی روسیه را کتمان می کند ؟ ادامه..."
۴۷۵۶٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : گلستانی ـ حجری
با تشکر از آقای گلستانی و حجری. آقای گلستانی منظور این است که هر کسی که یک شماره نامه مردم را خوانده باشد می تواند درک کند که حزب توده ایران با طرفداران سلطنت جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل نخواهد داد. در واقع معیار جبهه برای همکاری از طرف حزب توده ایران مواردی است که در طرح برنامه حزب آمده است. برنامه جبهه حزب واقعا سرچشمه گرفته از یک دمکراتیسم پی گیر است. آقای حجری من بطور اتفاقی سایت مورد نظر شما و نقد مقاله های خودم را در آن دیدم. از زحمات شما تشکر می کنم . نقدهای سنگینی بود إ در ضمن آقای گلستانی رفیق خاوری هم در مصاحبه با اشپیگل در مورد جبهه شرکت سلطنت طلبها را روشن و صریح رد کرده بود.
۴۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱       

    از : الف گلستانی

عنوان : مقاله ای بسیار ارزشمند
درود بر نویسنده ی این مقاله، عیسا صفا. امیدوارم که "گفتگو" های ابتکاری آقای بهروز خلیق همچان ادامه یابد تا دوستان فرزانه ای در این حد بتوانند با طرح پرسشها و ارائه ی پاسخهای خردمندانه راه های نزدیک شدن اپوزیسیون چپ ایرانی از یک طرف و همه ی نیروهای ملی و دموکراتیک جای گیرنده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری از طرف دیگر هموار شود. رفیق گرامی صفا نه تنها نقد جامع و مستدلی به دیدگاههای آقای خلیق ارائه داده، بل که پرسشهای مهم تازه ای از ایشان انجام داد است. بی تردید واکنش بعدی آقای خلیق شنیدنی است که امیدواریم اقناع کننده هم باشد.
به نظرم آخرین پاراگراف مقاله، که در خصوص جایگیری سلطنت طلبان و مشروطه خواهان در جبهه سوال می کند، کمی ابهام آمیز است. سپاسگزار می شوم اگر رفیق گرامی صفا آن را کمی بشکافد.
۴۷۵۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : تحلیل واره ای بر نظرات آقای عیسی صفا
مقاله پربار بلندی از آقای عیسی صفا تحت عنوان زیر در تارنمای دایره المعارف روشنگری مورد تأمل قرار گرفته است:
پای منبر بزرگان (۳۰)
کدام چپ؟
کمونیسم یا سوسیال دمکراسی؟
پاسخ مثبت به دعوت رفیق احمد فرهادی
برای بحث در باره دشواری های بر آمد چپ ایران
در رابطه با مقاله ایشان تحت عنون
«راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ»
۴۷۵۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست