از : مسعود بهبودی
عنوان : از پیر بیسواد کم حرفی به یاد داریم که باید حداقل حرف دهن خود را بدانیم.
من مخالف بررسی جهان بینی حزب طبقه کارگر ایران نیستم.
ولی پیش شرط تحلیل جهان بینی حزب توده از طرف آشنا و بیگانه، آشنائی با الفبای جهان بینی طبقه کارگر است.
فحاشی و دادن نسبت های سوبژکتیف، دلبخواهی و عوامچپفریب نسبت به حزبی و سیستمی نشانه داشتن چیزی به دردبخور در چنته نیست.
مثلا مفهوم رویزیونیسم تعریف استاندارد دارد.
بهتر است قبل از رویزیونیست نامیدن کسی و یا سیستمی همین تعریف فلسفی را پیدا کرد، مورد تأمل قرار داد و بعد به منبر رفت.
و گرنه نیزه نشانه رفته بر سینه ای بر سینه خود نیزه دار خواهد نشست.
۴۷۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱
|
از : آشنا ....
عنوان : مدافعین استعمار نوین...
(ادامه قسمت اول)
چرا حزب رویزیونیستی توده ماھیت امپریالیستی روسیه را کتمان می کند ؟ زیرا آنوقت نمی تواند توضیح دھد که چگونه یک کشور سوسیالیستی یکشبه امپریا لیستی می شود. زیرا رویزیونیستھا، سالھا صحت نظریه سوسیال امپریالیسم شوروی را که زنده در مقابل ماست، نفی کرده اند و حالا در عمل دچار تناقضند. آنھا باید خطای گذشته را با خطاھای جدید بپوشانند و به خیانت طبقاتی خویش ادامه
دھند. آنھا برای رھائی از این بن بست، تئوری جدیدی خلق کرده اند، مبنی براینکه روسیه یک کشور تحت سلطه است ، که باید برای آزادی و رھائی ملی خویش از دست امپریالیستھا مبارزه کند. این نظریه منطبق بر نظریه حزب رویزیونیستی روسیه است که با نفی مبارزه طبقاتی ناسیونال شونیسم روس را به تبلیغ می کند. حزب رویزیونیستی توده ناچار است باز مسئله به این مھمی در ھمسایگی ایران را با
سکوت برگذار کند و در حزب رویزیونیستی روسیه متحد جھانی جستجو کند. البته این تحلیلھای نادرست، برنامه ای را به شما عرضه نمیکند،که بسیار مخدوش است. در این برنامه ماھیت روسیه به روشنی معلوم نیست، اینکه ماھیت چین "ضد انقلابی، مائوئیست، ناسیونال شونیست، خائن، ھمدست امپریالیسم و رژیمھای ارتجاعی"چگونه بیکباره سوسیالیستی می شود بدون توضیح می ماند و معلوم نیست که چرا چین قدرتمند در کنار کوبا، ویتنام، لائوس و کره شمالی اردوگاه سوسیالیستی را تشکیل نمی دھند ؟
حزب رویزیونیستی توده ریاکارانه در برنامه خود در قبل از انقلاب بھمن در مورد اوضاع
سیاسی جھان و مبارزه دو نظام جھانی سوسیالیسم و امپریالیسم می نوشت :
"تضاد اساسی دوران ما تضاد بین سوسیالیسم و امپریالیسم است که محور عمده مبارزه طبقاتی در عرصه جھانی است و در کلیه زمینه ھا اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک و فرھنگی بروز می کند. در ھمه رویدادھای دوران ما انعکاسی از این تضاد و این مبارزه دیده می شود".
اگر واقعا این دو اردوگاه بر اساس ادعای حزب توده ھنوز به قوت خود باقی ھستند و چین در مرکز آن قرار دارد، چرا در برنامه حزب از بیان این تضاد اساسی که تا کنگره بعدی حزب نیز حتما ادامه دارد خودداری می شود ؟
حقیقت این است که اگر رویزیونیستھای حزب توده ایران در این زمینه سکوت اختیار نکنند، آنوقت ناچارند در توضیح منظره سیاسی جھان از تضاد آشتی ناپذیر میان اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم سخن گویند و از نظر سیاسی خود را به این اردوگاه متکی کنند و از آن بدفاع برخیزند. ولی حزب رویزیونیستی توده ایران چون به آنچه که می گوید ایمان ندارد و فقط برای پرگوئی و فریب اعضاء حزب است که
جمله پردازی کرده است از زیر بار اینگونه اظھار نظر روشن و منطقی فرار می کند.
جھان بینی حزب رویزیونیستی توده در آنجا که به بیان جھان بینی اش مربوط می شود از جمله بندی روشن طفره می رود. در برنامه حزب توده ایران در قبل از انقلاب بھمن می آید:
"حزب توده ایران، حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران است. جھان بینی حزب توده ایران مارکسیسم- لنینیسم است و ھدفھای دور و نزدیک و مشی سیاسی و سازمانی اش از انطباق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژه جامعه ایران ناشی می
شود."
ما در اینجا وارد ماھیت این ادعای یک حزب رویزیونیستی که تاکتیکش ھمواره تظاھر به قبول مارکسیسم لنینیسم است نمی شویم. ولی ما این نوع بیان نظریه را بھر صورت گویا و روشن می بینیم.
حال به اظھار نظر جدید حزب رویزیونیستی توده توجه کنیم:
"جھان بینی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، بر پایه اندیشه ھای علمی مارکسیستی-لنینیستی بنا شده است، و ھدفھای دور و نزدیک، و مشی سیاسی و سازمانی آن، از انطباق خلاق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط جامعه ایران، ناشی می شود."
در این اظھار نظر راه عقب نشینی از جھان بینی مارکسیسم –لنینیسم بازگذاشته شده است. دیگر جھان بینی حزب مارکسیسم –لنینیسم نیست، بلکه این جھان بینی برپایه اندیشه ھای علمی مارکسیستی-لنینیستی بنا شده است. یک عبارت روشن با یک عبارت دراز و قابل کش دادن و تفسیر جایگزین می گردد.
"اندیشه ھای علمی"چه صیغه ایست؟ آیا اندیشه ھای غیر علمی نیز وجود دارد ؟ جھان بینی ما "برپایه اندیشه ھای علمی م- ل بنا شده است" چه مفھوم دارد؟ آیا بدین معناست که ما تحت تاثیر و یا با الھام از جھان بینی مارکسیسم –لنینیسم حرکت می کنیم، ولی خودِ اصل جھان بینی مارکسیسم–لنینیسم را صد درصد قبول نداریم و پذیرش صد در صدی آنرا در شرایط امروز دگماتیک می دانیم ؟ چه نیازی ھست که حزبی عبارات روشن را به عبارات کش دار و قابل تفسیر تغییر دھد و برای عقب نشینی جا باقی بگذارد.
البته ریشه این نوع عبارت پردازیھا در ماھیت رویزیونیستی حزب است که نمی تواند به این تناقضاتی که بعد از فروپاشی محتوم سوسیال امپریالیسم شوروی پیش آمده پاسخ دھد. بھمین جھت است که زمانیکه از سوسیالیسم در برنامه اش سخن می راند، در کنار اعتراف به پیروزیھای حزب کمونیست شوروی در ساختمان سوسیالیسم و جنگ کبیر میھنی در مورد نقش بزرگ و غیر قابل کتمان استالین سکوت می کند، ولی "نقش منفی و مخرب" تجاوز امپریالیستھا به شوروی را در نابودی سوسیالیسم بزرگ جلوه می دھد. حال آنکه نقش مخرب در نابودی شوروی سوسیالیستی را که
ضربات ضد انقلاب را در درون تحمل کرد و ۱۴ کشور را از شوروی بیرون ریخت و در جنگ جھانی دوم پوزه فاشیسم را به خاک مالید و سوسیالیسم را بنا نھاد، نه
امپریالیستھا، بلکه رویزیونیستھا بازی کردند. این خروشچف بود که دستآورد خلقھای شوروی را به لجن کشید و این حزب رویزیونیست توده است که در مقابل دسیسه ھای خروشچف سکوت می کند. رویزیونیستھای حزب توده باز برای فرار از گذشته و فرار از اعتراف به خیانت رویزیونیستی ، در توضیح سقوط شوروی می آورند:
"... فشار خارجی، در حد محاصره کامل کشور جوان شوراھا و سپس دیگر کشور ھای سوسیالیستی در حال رشد، در کنار اشتباھات حزب کمونیست اتحاد شوروی، از جمله محدود کردن دموکراسی، ھم در درون جامعه و ھم در درون حزب، و تاثیر ویرانگر آن بر نظام شورائی در حال رشد ..." عامل شکست شوروی بودند. پوچی این عبارات روشن است. زیرا تمام پیروزی ھای شوروی به ھمان دورانی بر می گردد که رھبری استالین در شوروی برقرار بود. سقوط شوروی با روی کار آمدن خروشچف آغاز شد که در شرایط صلح و با حضور اردوگاه عظیم سوسیالیسم و قدرت احزاب کمونیستی و محبوبیت سوسیالیسم در جھان ھمراه بود. یعنی ھمه شرایط برای پیشبرد و توسعه امر سوسیالیسم آماده بود و خروشچف آنرا به نابودی کشانید و حزب توده از این خط مشی رویزیونیستی به حمایت برخاست.
خنده دار است که کسی در زمان جنگ که تمام دنیای امپریالیستی برای نابودی سوسیالیسم به شوروی حمله کرده است، و مبارزه با این دشمن غدار و متحد و متمرکز و قدرتمند، به مرکزیت و ستادی نیرومند و فعال و با واکنش سریع نیاز دارد، از "محدود کردن دموکراسی" و تخریب نظام شورائی سخن گوید. لیبرالیسم بورژوائی از سراپای این اظھار نظر ضد کمونیستی می بارد. آنچه خروشچف بر باد داد، دیکتاتوری پرولتاریا بود، که حزب توده در برنامه خود از آن سخنی ھم بر زبان نمی آورد و تمام سخنان ضد کمونیستھا را در مورد دموکراسی ناب و غیر طبقاتی تکرار می کند..."
۴۷۶۴۰ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : شاهد زنده
من یک عادت تهوع آوری دارم که در اول هر کامنت میگویم من نه کمونیستم
و نه کاپیتالیست و باز گاه گاه برخی دوستان مرا مدافع کاپیتالیسم تصور میکنند.
منظور من از این کامنت ها برخ کشیدن دستاورد های کمونیسم و کاپیتالیسم نیست
که هردو در عمل ما را به اینجا رسانیده اند که میبینیم و با رشد بی حساب جمعیت
و تخریب محیط و افزایش فقر در هردو سیستم و کشت و کشتار و غارت ضعیفان
و تکه پاره کردن دنیا , آینده را تاریک کرده اند. منظور من روشن شدن و پی بردن
به حقیقت و راه های احتمالی نجات است اگر چنین چیزی مقدور باشد. کامنت های من اکثرا در انتقاد به کاپیتالیسم است که هر روز شاهد نقصان های آنم نه کمونیسم. نمیدانم جز از شاهد زنده حقیقت را از که میتوان شنید؟
۴۷۶٣۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : بوته آزمایش و داور بیطرف؟ دم داوران بیطرف و فرستندگان شان گرم!
نوزاد سوسیالیسم هنوز دهن از پستان مادر وانگرفته بود که بوسیله ۱۴ کشور تا دندان دموکراتیک محاصره شد و در شطی از خون جنگ داخلی غرق گشت.
هنوز از جراحات جنگ داخلی خون می چکید که ابربشر امپریالیسم در هیئت آدولف هیتلر با حمایت ضمنی دیگر ددان درنده علیرغم بستن قرارداد صلح به کشور مجروح شوراها حمله ور شد.
حالا که حضرت پیروز پای درد دل خاطره گویان می نشینند، من هم از خاطره گوئی در تگزاس خاطره شیرینی نقل می کنم که در تلویزیون های اروپایئ هم پخش شده است:
افسر نازی گریخته به ایالات متحده نقل می کرد که به هنگام حمله ناگهانی به شوروی، بخش اعظم سربازان حتی تفنگ نداشتند و ما حمله ور می شدیم بر سنگرهای دسته جمعی شان و سربازان دست خالی را هزار هزار درو می کردیم.
لذت عجیبی هنوز هم از کشتار انسان های «پست» دست خالی و بی دفاع از لحن و چهره اش می تراوید.
ژنرال ژاپنی سالخورده در مصاحبه با خبرنگاری با لبخندی لذت بار بر لب از تجاوز جنسی دسته جمعی به کودکان چینی و سپس کشتار کلکتیف آنها نقل ها می کرد، از بمباران شهرها با بمب های میکروبیولوژیک نیز.
تعداد قربانیان چینی به دهها میلیون بالغ بوده است.
در شوروی به تنهائی بیست میلیون کشته، بیش از صدمیلیون مجروح و علیل و دهها هزار کشتزار و مدرسه و کارخانه و خانه و شهر و روستا ویران به جا مانده بود.
چه آسان می توان پای خاطره گویان نشست و از زندگی سخت توده ها قصه ها شنید و به همه پیش زمینه ها نیاندیشید.
حتی از خود نپرسید که در زاغه های سیاه نشین ایالات متحده و دیگر متروپول ها چه می گذرد؟
در کشوری که نه بیست میلیون جوانش شقه شقه شده و نه صد میلیون علیل و مجروح داشته و نه بخش اعظم کشور خرابه آلوده به مواد منفجره بوده و از جنگ بزرگ بیشترین سود را برده است.
امپیریسم برای بررسی چیزها، متد بدی نیست، یاد فرانسیس بیکن به خیر باد، با بوته آزمایشش.
ولی فقط به شرطی که متد دیالک تیکی تحلیل پدیده ها در دسترس نباشد.
۴۷۶٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : عیسی صفا
عنوان : دنیای بدون شوروی
دولت شوروی نه باشورش مردم شوروی و نه با یک حمله نظامی امپریالیستی بلکه با بیانیه رهبرانی پر نفوذ چون یلتسین ، شواردنازده و... منحل شد. شوروری در تاریخ هفتاد ساله خود از مراحل متفاوتی عبور کرده بود. از انقلاب اکتبر تا جنگ دوم جهانی شوروی از یک کشور عقب مانده فیودالی به یک کشور صنعتی تبدیل شد. میزان رشد اقتصادی در این دوره آنچنان بود که سرمایه داری را به وحشت انداخته بود. حتی تروتسکی در کتاب خود«زندگی من »به این رشد اقتصادی اذعان دارد. در بعضی از زمینه ها مانند فضا شوروی به نیروی اول جهان تبدیل شد که خود بدون رشد صنعتی ، علمی و تکنولوژیک غیر ممکن بود. در تما م این مسیر تاریخ شوروی اشتباهات حزب کمونیست شوروی هم قابل تامل است و باید به آن پرداخت. اما شوروی در زمان گورباچف می توانست در مسیری دیگر و نه تلاشی به حیات خود ادامه دهد. من در پاسخ به آقای بهروز خلیق برای اجتناب از به درازا کشیدن مقاله اشاره کوتاهی به تاریخ شوروی کرده ام. اگر بهروز خلیق به مقاله من پاسخ گوید ورروی تاریخ شوروی متمرکز شود ، پاسخ مفصل تری در این زمینه خواهم نوشت و کوشش خواهم کرد تا تکرار ملال آور مکررات نکنم.
من شوروی را ندیده ام اما روسیه را چرا.دوباره بچه های ده دوازده ساله در خیابانها مشغول گدایی بودند. چیزی که در آثار ماکسیم گورکی خوانده بودم. در روابط بین المللی کنونی هم دنیای بدون شوروی دنیای بهتر از با شوروی نیست إ
۴۷۶٣٣ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : داشتم داشتم ، دارم دارم
جناب بهبودی، با عرض احترام،
" ما " با این عقیده بزرگ شده ایم که تئوری را در بوته آزمایش میگذارند
و داور بیطرفی را میفرستند که نتیجه را گزارش کند. بنده نه از داور بیطرف
بلکه از داوران همدل تئوری خواهش کردم که نتیجه مشاهدات خود را بیان کنند.
دوستی داشتم که در جوانی به شوروی رفته و در کشوری در آسیای مرکزی
تحصیلات عالی کرده بود. قیافه و زبان روسی او مانند مردم محل بود. میگفت
روزی از زن مسنی پرسید چرا هرشب در سرما یک ساعتی پیاده روی میکند.
پیر زن که او را خودی میدانست ( و این جمله اوست ) گفته بود که دخترش
شوهر کرده و همگی در یک اتاق زندگی میکنند. قصد مناظره ندارم ولی اگر
چین کمونیست ( که خیلی ها در کمونیستی آن شک دارند ) چنین محل مناسبی
در روی زمین است چرا اینهمه کمونیست سابق در غربند؟
موفق باشید که موفقیت شما موفقیت ماست.
۴۷۶٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : تعیین نرخ در وسط دعوا
عرض به خدمت رستم پیروز
در اثبات تجربی و عقلی کارآئی سوسیالیسم همین کافی است که از کشور عقب مانده ای مثل روسیه تزاری ابرقدرتی تشکیل یافت که نه تنها ۷۰ سال نماینده منافع بشریت بود، بلکه مددکار مردم مستعمرات و گسست زنجیرهای مادی و معنوی از دست و پای آنها بود.
یکی از همین مستعمرات چین کمونیست است که با همه مشکلات مادی و معنوی امید فردا در پرچمش در اهتزاز است.
در کارائی سوسیالیسم همین بس که پوزه فاشیسم جهانخوار خونریز را به خاک مالید و گرنه فاشیست ها از جهان طویله می ساختند و بشریت را بی عرض و آبرو می کردند.
با خواندن خاطرات شخصی این و ان نمی توان به تحلیل علمی جوامع و کشورها نایل آمد.
با بررسی اوبژکتیف توسعه علمی و فنی و فرهنگی آنها اما می توان.
با ساده کردن مسائل فقط می توان خودفریبی و یا عوامفریبی کرد، ولی نمی توان مسائل را ساده کرد.
۴۷۶۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : ناکارایی نظام و یا توطیه و خیانت از بالا
در باره اینکه اتحاد جماهیر شوروی بر اثرناکارایی نظام و یا توطیه و خیانت از بالا
از هم پاشید نظرات مختلف و تئوری زیاد است. در دوران برقرای شوروی تعداد
زیادی ایرانی ، اکثرا چپ و کمونیست به روسیه رفته و سالها در آنجا اقامت
داشتند. خیلی از آنها خاطرات خود از آن دوران را منتشر کرده اند. تعداد معدودی
از این خاطرات را منهم خوانده ام. اکثر این خاطرات تصویر زیبایی از اوضاع
اقتصادی و سیاسی شوروی بدست نمیدهند. خیلی از این افراد که توانستند ، در دوران شوروی و یا بعد از آن به غرب رفتند. شاید در میان خوانندگان این سطورکسانی
باشند که این تجربه را داشته باشند و بیفایده نیست که این افراد تجربه شخصی خود
از آن اوضاع بیان نمایند.
۴۷۶۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : الف رستمی
عنوان : سئوال
مقالهٔ آتشین شما را خواندم. سئوالی برایم پیش آمد که
آیا شما می خواهید اکثریتی ها توده ای شوند یا کمونیست شوند؟ یا متحد جبهه ای مبارزهٔ حزب توده ایران باشند؟ به نظر می رسد نقد شما بیشتر در جهت اول است و نه دوم.
مواضع شما در مورد بازگشت سوسیالیسم به شیوهٔ سابق نه دیدگاه حزب توده ایران است، نه دیدگاه حزب کمونیست اتحاد شوروی و نه بسیاری از احزاب کمونیست و سوسیالیست کشورهای سابقا سوسیالیستی اروپا. وقتی شما بعنوان هوادار حزب سخن می گویید و نه یک شخص، بهتر است نظرات شخصی خود را بعنوان نظرات یک حزب معرفی نکنید. حزب درباره علت فروپاشی سوسیالیسم (آن هم فقط در اتحاد شوروی که نبوده است) اسناد مصوبی مشخصی دارد که از جمله به ضعف های خود ساختار برآمده از آن نوع سوسیالیسم اشاره هایی دارد. شما همه چیز را به یک خیانت گیرم طبقاتی خلاصه کرده اید و مدعی هستید همهٔ مردم در آن کشورها خواهان بازگشت به وضع سابق اند و سعی کرده اید با شمارش آرا اثبات هم بکنید.
نظر است و محترم... اما سخت از واقعبینی دور است.
۴۷۶۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : اسلوب و تئوری بیگانه با جهان بینی طبقه کارگر
هم نظرات آشنا بلحاظ تئوری و اسلوب بررسی، بیگانه با جهان بینی طبقه کارگرند و هم نظرات آقای عیسی صفا.
مثال:
وقتی آشنا می نویسند:
«آغاز رویزیونیسم از اقتصاد شروع نمی شود، از سیاست شروع می شود.»
این به معنی انکار منشاء مادی و طبقاتی رویزیونیسم و بطور کلی شعور اجتماعی است.
این به معنی وارونه کردن دیالک تیک ماده و روح است، به معنی نمایندگی جهان بینی ایدئالیستی است.
این از سوی دیگر به معنی درک ایدئالیستی تاریخ است. به معنی زیر پا نهادن ماتریالیسم تاریخی است
این یعنی فاتحه ای بلند بر بزرگترین کشف مارکس که همتراز با کشف آتش است و به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است و غول اسا و بی جانشین است.
وقتی عیسی صفا به جای استدلال آیاتی از لنین را به طور دلبخواه نقل می کنند، نشاندهنده این حقیقت امر است که ایشان با جهان بینی طبقه کارگر آشنائی ژرف و درست ندارند.
مارکسیست ها با شیوه استدلال اسکولاستیکی استدلال نمی کنند. آنها اسلوب دیالک تیکی را در اختیار دارند.
فرض کنیم که لنین جزوات یاد شده را ننوشته بود. آنگاه چاره چه بود؟
در جامعه روسیه همانطور که در حکم خود آقای عیسی منعکس می شود، سرمایه داری فرماسیون مسلط بوده، ولی در همزیستی با فئودالیسم و غیره بوده. خصلت دموکراتیک انقلاب روس هم به خاطر وجود عناصر زیربنائی فئودالی و غیره (شیوه های تولید ماقبل سرمایه داری) و هم به دلیل عناصر ضد داموکراتیک و حکومت مطلقه در روبنای جامعه بوده است (آقای صفا بطرزی کمرنگ به این حقیقت امر اشاره می کنند. عمرشان دراز باد.)
خصلت ملی انقلاب به دلیل وابستگی به امپریالیسم، نواستعمار و استعمار تعیین می شود. طبقه کارگر طرفدار استقلال ملی و پایان دادن به نوکری و وابستگی است. مارکسیسم ایده خودمختاری (استقلال فکری و عملی، ملی و طبقاتی، فردی و گروهی) را از فلسفه کلاسیک آلمان، هومانیسم و روشنگری از آن خود می کند و توسعه می دهد و در قالب دیالک تیک اوتونومی ـ هیرارشی (دیالک تیک خودمختاری ـ سلسله مراتب) می ریزد.
می توان این نظرات آشنا و صفا را سطر به سطر تحلیل کرد.
با پوزش از هر دو
۴۷۶۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱
|