از : taghi Gilani
عنوان : مقایسه
در اینکه میتوان و باید چشم ها را شست، طور دیگر باید دید؛ تردیدی ندارم. اما، انعکاس هر آنچه که در چشم انداز ما قرار میگیرد، مفهوم نگاه دیگر نیست. چه بسا رفتاری که بر جامعه ما رفت، بر بسیاری جوامع حاشیه ای و ساختارهای پوشالی نیز آنگونه می رود. در چنین جوامعی تا دلت بخواهد آدمهای دریوزه یافت میشود که به میدان آمده و نقش های کریه مشابه ای را ایفا کنند و نان دیگرانی دیگر را در روغن فراوان غوطه ور. این شبه انقلاباتی که در کشورهای عربی به راه انداختند تا ملزومات استراتژیک خود در بازنگری سیاست های خود را پیش برند، گاه در کشور کم و بیش استابیلی مثل لیبی به روی کار آوردن دولتی زاده هرج و مرج منجر میشود و در مصر به مضحکه مقابله صوری بین مزدوران اخوان المسلمین با نظامیان پفیوز. تصویر نمایشی مردمی که کونشان را به هوا کرده اند - چه در مفهوم سجده و چه در هر نوع آمادگی دیگری - بمثابه عملکرد انقلاب نمایانه، کاری که در ایران یکی از تمرینات ویژه تأثیرگذاری صنعت رسانه های انبوه بوده و در جادوی خود تبدیل زباله به قهرمان و رهبر و غیره را برایمان رقم زدند، همه اینها در نگاه باصطلاح کنونی شما بنظر وجود ندارد. مردمی که به خودشان حق میدهند به حریم شخصی دیگرانی دیگر تجاوز کنند و از وی اعتقاداتش را سوال کنند، هرگز شایسته نام انسان آزاد نیستند. طبعاً در چنین جوامعی تمام مباحثه ای که رخ میدهد، گردش دیوانه وار در دور بطالت خرفتی است و بس. وقتی شما به دیدن مسجد عمروعاص می روید، نمیدانم میخواهید آجرهایش را نگاه کنید و جنس اش را و تأثیر زمانه روی آن، یا اینکه فکر می کنید از چنین ساختمانی بعنوان یک بنای تاریخی جادوی خاصی نیز بر می خیزد؟ برایم عجیب است چنین گردشی که نه توریسم هست و نه جستجوی تحقیقی. هرچه هست، جستجوئی است درون ذهن چرا که به معضلات ذهن خود چسبیده است. ذهنی که عمروعاص نامی را می شناسد و میخواهد بداند چنین موجودی چه نشانه و اثری از خود باقی گذاشته.
شما وقتی به مقبره محمدرضا مراجعه می کنید باز هم نگاه تان در همان سیاق گذشته به قضایا می نگرد. نگاهی که احترام به مرده در بطن آن جای خوش کرده. شاید سالهای سال نگاه به مرده چه در فرهنگی شیعی و چه در رفتارهائی که در مبارزه سیاسی درون ذهن ما گنجانده شده، ما همواره به شهید نگاه کرده ایم و بدتر از همه اینکه بین خاک خاوران نامی و مقبره ملک فاروغ، در یکی بی احترامی و در دیگری رفتار شایسته ببینیم؛ در هر دوی این قضایا، احترام و تبعیت از هستی انسانی انگار غایب بزرگ است.
شما وقتی به گذشته خود نگاه می کنید - که بیش از آنکه نگاه باشد، تحلیل هست - از آن شرمسارانه یاد می کنید. من نمیدانم اگر امکانی بود، آیا شما با پاک کنی نامرئی آنرا پاک هم می کردید؟ این همان نگاهی است که در زمان الزام به تحولی در جامعه ایران، پذیرفته نشده بود محمدرضانامی در شکل بازیگر نشسته بر اریکه بر نقش خود ادامه دهد و باید آن جایگاه به مزدوری تازه نفس واگذار میشد؛ در لابلای آن اگر آدمی مثل بختیار را به میدان آوردند و بخاطر عامیگری وحشتناکی که بر جامعه حاکم بود، او را عملاً وسیله ای قرار دادند تا بر رادیکالیسم مذهبی و دامن زدن آن در فضای آزادی مطبوعات دامن بزنند و از سوی دیگر، توسط همین ساختار یعنی بختیار و غیره نیز وحشت قدرت گیری چپ در نمای بسیار غلوآمیز چریکها و ده دوازده نفر رهبری حزب توده ایران را در بوق و کرنا بگذارند... با آن ثمره ای روبرو شدیم که شاید آش را خیلی دقیقتر از بازیگران ساده لوح صحنه دیگرانی دیگر در کنار هویزرها داشتند هم میزدند... کاری که در مصر هم پیش میبردند و در سوریه به گل نشسته اند. باری، شما از مبارزه تان یا از شکل مبارزه تان گله دارید یا از شکنجه هایی که ایکاش نمیشدید؟ جای تحقیر و نقض آشکار موجودیت شما بعنوان انسان در چنان ساختاری را چه میکردید؟ ساختاری که شما را تا حد بیهوش شدن شکنجه میداد و برای روی کار ماندنش شاید به بیش از چهل هزار مستشار تنها و تنها آمریکائی نیاز بود؟
امیر گرامی، وقتی نگاهی دیگر می کنی، به خودت و امثال خودت هم که نگاهی دیگر بیانداز. آنچه در نقد مبارزه خود گفته ای، با نگاه ساده همان زمان هیچ تفاوت بنیادینی نداشت! حرف بسیار هست. من نمیدانم و نمی خواهم اصرار کنم به آن که بگویم الان هم همان کاری را پسندیده می دانم که سی سال و اندی پیش. اما، هرچه بود آن رفتارها ظرفی بود که مجموعه عقل و هیجانات جوانی مرا درون خود جای میداد. برای گونه دیگری از رفتار، مغز، شرائط زندگی و حیات دیگرگونه ای لازم هست که ما همواره از آن محروم بوده ایم و شاید کماکان هستیم.
۴٨۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱
|
از : تکرار
عنوان : تراژدی های کمدی شده
تراژدی های کمدی شده
به اول مهر ۱۳۵۷ تهران و هر شهرستان ملتهب دیگر ایران می رویم . بعد از کشتار ۱۷ شهریور، انقلاب ایران به اعتبار اعتصاب همه جانبه ی کارگران نفت، خیز بلندی به سوی پیروزی برداشته است. مهدی بازرگان و حاج مانیان و یکی دو نفر دیگر که تجربه یی در مساله ی نفت دارند به تکاپو می افتند. رژیم پهلوی یکه خورده و در آستانه ی شنیدن صدای انقلاب مردم است. شوراهای کارگری رادیکال به تدریج در حال شکلگیری هستند. اگر نبض انقلاب در تظاهرات خیابانی می زند، باری مغز و فرماندهی آن در کارخانهها فعال شده است. می توان تصور کرد با اعتصاب کارگران نفت رژیم شاه در تنگنایی کم مانند قرار گرفته و هر آینه آماده ی امتیازدهی به هر اپوزیسیونی است که زور و توان و امکاناتش از بقیه بیشتر باشد و به عبارت روشن تر اپوزیسیونی متشکل و نیرومند و هژمون بر جنبش انقلابی مردم ایران. نهضت آزادی و جبهه ی ملی با انقلاب و سیل و "خشونت" به شدت مخالف اند. آنان چترها را در پائیز بی باران و در عین حال آسمان پر رعد تهران گشوده اند. باران و نه انقلاب.........مردم به تدریج با نام های سیاسی جدیدآشنا می-شوند. مهدی بازرگان، کریم سنجانی، شایگان، صدیقی و علی شریعتی از چند سال پیش به اعتبار فعالیت آزادانه ی حسینیه ی ارشاد و تا حدودی نهضت آزادی و جبهه ی ملی به میان طیف ویژه یی از نخبه گان جامعه رفته اند.آیت الله مطهری و مفتح و باهنر و بهشتی و خاتمی چندان سیاست ورز نیستند و ترجیح می دهند به جای حمله به امپریالیسم و چهر ه ی دست نشانده اش "روش نقد رئالیسم" و "داستان راستان" و کتاب های درسی بنویسند و در دانشگاه و حوزه درس بدهند و در مرکز اسلامی هامبورگ فعالیت کنند. از جمع روحانیان آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری در بند با مواضعی نزدیک به سازمان مجاهدین خلق و آیت اله خمینی (در نجف) شناخته میشوند. چپ ها طبق معمول قربانی سفره های سور و عزا شده اند. تقریباً همه ی اعضای برجسته ی سچفخا – از پویان و احمدزاده و صفایی تا جزنی و اشرف – به صور مختلف قتل عام شده اند. رهبری سازمان مجاهدین خلق ایضاً. مرکزیت تبعیدی و خوش-نشین حزب توده منتظر تصمیم "رفیق برژنف" و کرملین. تا چه شود؟ باری کوتاه کنم. این مقدمهی بلند را گفتم تا به این سوال ساده برسم که اگر در مهرماه ۵۷ در هر کجای ایران از مقابل دانشگاه تهران تا هر میدان و گوشه و خیابان دیگری از هر شهروندی با هر درجه یی از آگاهی سوال می شد که به نظر شما پس از سقوط شاه اولین رئیس جمهور ایران چه کسی خواهد بود؟گمان نمی کنم حتا یک نفر هم به نام ابوالحسن بنیصدر می رسید. حالا امثال صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی و صباغیان و حاج سید جوادی و طباطبایی و نزیه و مدنی و حسن حبیبی و جلال الدین فارسی و غیره که در هیچ مخیله یی نمی گنجیدند. حتا به ذهن روحانیانی مثل آیت الله بهشتی که می-کوشیدند جریان مذهبی را بر انقلاب هژمون کنند. کما این که اگر در زد و خوردهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن کسی میگفت ژنرال ازهاری یا جمشید آموزگار (مثل احمد شفیق) در انتخابات آینده ی ریاست جمهوی ایران یکی از دو نامزد پیروز و راه یافته به دور دوم خواهند بود، طرف را یک راست به دارالمجانین می فرستادند.
از قرار انقلاب مصر نیز تکرار همان جریان آشنا و پیش گفته است. ۱۶ ماه پیش وقتی که خیزش توده یی زحمت کشان مصری تحت لوای نان ـ آزادی شروع شد، اگر کسی از یک به یک جمعیت انبوه گرد آمده در میدان التحریر می پرسید:
محمد مرسی کیست؟ با چهره یی مبهوت و هاج و واج مواجه می شد. همه ی شهرت و پایگاه سیاسی مرسی به عنوان رهبر حزب و نماینده ی مجلس در میان یک جماعت خاص اخوانی خلاصه و خلاص می شد. و یا اگر تحلیلگری در یک رسانه می نوشت که بعد از سقوط دولت حسنی مبارک، مردم معترض احمد شفیق را به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری خواهند فرستاد، خواننده گان آن تحلیل به عقل سلیم نویسنده شک می بردند. اما همه های این ها واقعیت است. کمیک یا تراژیک چه فرقی می کند. برای توده های مبهوتی که حال و حوصله ی خنده و گریه از آنان ستانده شد، دیگر چه فرقی می کند اخطار حادثه "توفان خنده-ها" در پی داشته باشد...
(درافزوده: به یک مفهوم اگر بخواهیم نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری مصر را با شرایط مشابه در ایران مانسته سازیم، به این گزینه ها می رسیم. هاشمی رفسنجانی یا محمد خاتمی و حتا بنیصدر به عنوان نماینده ی اسلام متعادل و میانه و پرو غرب به جای محمد مرسی. رضا پهلوی تنها آلترناتیو بازمانده از رژیم ضد انقلاب گذشته مابه ازای احمد شفیق. مسعود رجویِ بازگشته به شعارهای "جامعه ی بی طبقه ی توحیدی" به جای حمدین صباحی! گیرم که بازگشتِ رجویِ هم پیمان با نئوکان های آمریکایی به گذشته استبعاد عقلی دارد!بهتر بود به جای رجوی این آقای حمدین صباحی ناصریست ملی گرا را با محمد حنیف نژاد مقایسه می کردیم. اما چون سخن از آلترناتیو و آلترناتیو سازی است با موجودین ساختیم.)
۴٨۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۱
|
از : کیوان زرگر
عنوان : یادآوری
دوست گرامی جناب مومبینی
با سلام و عرض ارادت
آنچه را که شما دیده اید در مقاله آقای قراگوزلو فرموله شده است. در سیاست باید تحلیل هم داشت. همه پدیده را که نمی شود از نزدیک دید. لینک مقاله آقای قراگوزلو در سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۵۸۲۹
۴٨۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : Brevity is the soul of wit
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار یا به قول شکسپیر Brevity is the soul of wit :
"یکی از بزرگترین کشفهای استعمار همین آشوب بودهاست. راه سوار شدن بر امواج آشوب و راه مهار کردن آن را میداند. آشوب بپا میکنند. برای آشوب یک رهبری درست میکنند. نام آن را دموکراسی میگذارند. اسلحه به دستش میدهد. و خوب که همه جا را خراب کرد افسارش را میکشد و مثل یک قاطر رام سوارش می شود. آن گاه شرایط فاتح را به ملتهای آشوبزده دیکته میکند و به قیمت خون مردم شروع میکند در میدان مخروبهی آشوب عمران کردن. از چنین عمرانی است که استعمار برآمد. ".
تنها چیزی که میتوان اضافه کرد افزودن کلمه استثمار به استعمار است. که آب میدهد اما گلاب میگیرد.
۴٨۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱
|
از : امیر مومبینی
عنوان : این مطلب ادامه دار است
نوشته من با نام نگاهی دیگر ادامه دار است.
۴۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱
|
از : الهه
عنوان : مرسی
اینگونه مقالات که در آن تفکر هست، مقایسه هست، و نفرت نیست، مثل آبی ست که باید در کام سوخته و جرخورده ی ایرانیان چکاند. بیشتر بنویسید امیر
۴۷۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱
|