از : لقمان شمال
عنوان : کسی که دفاع از مردم و خانه و کاشانه خود مینماید، آزادیخواه واقعی و غیر وابسته است.
عدم شرکت بموقع در مبارزات مردم برای خواست حتی مرحله ای آنان همانقدر همکاری بارژیم خشنونت ملاها را معنی میدهد که شرکت و همراهی با حملات نظامی دول جنگ طلب و مدافعان دروغین « حقوق بشر» بایران جهت چپاول و قتل عام شهروندان ایرانی. عدم تقویت و دخالت «مصلحتی» در جنبش ضد استمعاری مردم «ضرری» محدود و برای زمانی کوتاه ایجاد مینماید، ولی با دخالت اجنبی ضربه زدن باستروکتور و همبستگی ملی و درخواست بمباران مناطق مختلف ایران و کشتار همه جانبه از همه مردم و اقوام ایرانی توسط قوای بیگانه، ضربه مهلک و غیر قابل ترمیم بایران خواهد زد که یادآور قرادادهای ننگین ارتجاعی ترکمانچای و گلستان میباشد. برای اینکه چنین ننگ دیگری پیش نیاید، «ائتلاف» موقت میتواند از کشتار میلیونی مردم ایران جلوگیری نماید. رژیم خمینی هم مثل آنروی دیگر استبداد و ارتجاع یعنی رژیم پهلوی رفتنی است. آنهائیکه در مقابل بحراج گذاشتن موجودیت و استقلال ایران سکوت پیشه کرده اند و در مقابل جانبداران سوداگران مرگ و خرابی حالت «بی تفاوتی» بخود گرفته اند، بایستی بدانند در متلاشی شدن ایران و در جنایاتی که سیاست ضد ایرانی رژیم بر علیه خواست و منافع مردم اهمال میکنند نیز سهیم هستند. «شتر سواری دولا دولا » ندارد. یا جانب مردم و پشتیبانی از خواستها و منافع ملی آنان قرار داری و یا در مقابل آنها همراه ارتجاع داخل و خارج. بیش از پانصد هزار جوان ایرانی از گوشه و کنار و از هر قوم وطایفه برای دفاع از مرزهای ایران در مقابل ارتش وابسته صدام حسین و پادوهای « وطنی» شهید شده اند تا موجودیت ایران و نه موجودیت رژیم ضد ملی و جنایتکار اسلامی محفوظ بماند. آنکسی که در جهت استقلال ایران در دفاع از موجودیت ایران در کنار مردم ایران قرار دارد، یک آزادیخواه واقعی و غیر وابسته است و برعکس آنهائیکه که ابراز میکنند « در صورت حمله ارتش متهاجم اجنبی بایران در کنار آنها قرار نمیکیرند» همدست رژیم و دشمنان قسم خورده مردم ایران هستند. زیرا ایندو طرف بظاهر «متضاد» عامل و راغب حملات ضد انسانی بایران و دارای اهداف نسبتآ مشترکی باهم هستند. تا دیر نشده و تا زمانیکه از تاک و تاکستان نشانی مانده، باید سر مار سمی را کوبید. تتر مقاله مبنی بر « ایران کجاست و ایرانی کیست؟» بدرستی انتخاب شده است. میهن پرستی و دفاع از مردم و خانه و کاشانه هیچوقت بمعنای نژاد پرستی نیست. نژاد و یا قوم پرستی آنزمانی تبلور پیدا میکند که بعد از چند قرن قطعات « جدا شده» گمشده را بهر ترتیبی که شده یک قوم واحد بسازیم. همانکاری است که رژیم صیهونیستی بیش از شصت سال است در منطقه اشغالی با جدیت تمام دنبال میکند. منهم از نظر هموطن روشن بین دیگری را مبنی « برای برون رفت از یک بن بست تاریخی، ما بیش از هر کسی به ره گشایان با فراست احتیاج داریم. به کسانی احتیاج دارم که دچار تعصب، شتابزدگی و قبیله گرایی نیستند. بلکه برای اتحاد و برابری تلاش می کنند.» استقبال میکنم.
۴٨٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱
|
از : روزبه صالحی
عنوان : دور است سر آب از این بادیه هشدار
باسلام بر دوستان زحمتکش فکری اخبار روز دیار مجازی و سپاس از اینکه بر خلاف دیگر عرصه های مجازی مجالی و فرصتی فراهم کرده اید برای گفتن حرف دل . میدانم حرف دل را از سر هوس نمی شنوید زیرا رنگ آشنایید. و اما فرصتی یافتم و دیدگان را با نوشتاری از دکتر حسین لاجوردی همراه نمودم. تا به آخر مطلب رفتم. با وی در محور هایی همگرایی داشته نظیر جمله:" بیشترین تلاشم نیز این خواهد بود - که این سرزمین با شکل کنونیش پابرجا بماند". اما در مباحثی واگرایی دارم که خوشبختانه به مخالف خوانی نمی انجامد از جمله عبارت آغازین:" واقعیت احترام برانگیز اینست که ایران، این سرزمین به تمامی کسانی تعلق دارد که خود را قوم، قبیله، ملت، خلق، و یا هر واژه دیگری که وجود داشته باشد". شما نوعی پلورایسم را توصیه می کنید که در آن تمامی رویکردها به مسائل قومی را در کنار هم می خواهید. اما در صدد آسیب شناسی جامعه ای بر آمده که مشخص نمی نماید. صفاتی رانظیر:" جامعه ما دچار بیماری هیجان و به تبع آن دچار تشنج گشته است؛ چرا که جامعه ای داریم بی اعتماد و کم تحمل، زود تصمیم گیر، هیجان زده، شعار ده که کمتر می خواند و کمتر با فکر می نویسد، بیشتر می گوید و در عوض سریع امضاء می کند و بلافاصله هم اعتراف می کند که عجولانه اقدام کرده است.". می آورید.اما جامعه مخاطب خود را شفاف بیان نمیکنید. کلی نگری شما به خواننده اجازه می دهد به گمانه زنی بپردازد و در تشریح پیکره نوشتارتان، احساس کند شاید منظور از جامعه؛ جامعه ایرانیان خارج کشور است؟ یا نه! نه! احتمالا مراد دکترلاجوردی جامعه اپوزوسیون خارج کشور است و در سطر پایانی وقتی می نویسید:"من با توجه به ظرفیت بسیار بالا و آگاه جامعه امروز ایران به آینده ی روشن و فردای کارآمد آن بسیار باور داشته و اعتقاد دارم". بنابراین خواننده از این گمانه که منظور جامعه داخل کشور نیست، منصرف می شود. بدین ترتیب در پس عبارات متعدد، مخاطب مجهول را معلوم می کنید؟ تا نگاه متوجه جامعه خارج کشور بویژه اپوزوسیون در مهاجرت شود. دلیل اثباتی این نگره من فاکتی مستند از شما بقرار:" یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند، با یک مویز گرمی و با یک غوره سردی شان می شود، برای مطرح بودن و به پُست و مقام و ثروت رسیدن سر از پا نمی شناسند " می باشد. ماقبل آن نیز تذبذب رهبران سیاسی را در تبعیت از رویدادها و غافلگیر شدن عنوان می کنید بنابراین مشرب پلورالیستی خود را کمرنگ می کنید.
استاد بنظر من تمام این صفات تاریخی فرهنگی جامعه روشنفکری اعم از فرهیختگان و کنشگران و فعالین سیاسی وجود دارد؟ راه چاره برونرفت عناصر کنشگر و جامعه خواص یا روشنفکری و یا.. از چنبره این صفات عذاب آور و هزینه بر چیست؟ آیا با وجود صفات الصاقی بر سینه اپوزوسیون خارج کشورمی توان امید به تدوین استراتژی از آن را داشت؟ اگر زمانی باز هم تلاش استراتژی نویسی ناهمخوان با شرائط زیست اجتماعی متن جامعه ایران راتکرار کرد. برای آن استراتژی به چه میزان اعتبار و روایی قائل میشوید؟ آیا اساسا این زحمتکشان فکری با وجود دوری از متن جامعه قادر به تدوین استراتژی معقول و واقع بینانه خواهند شد؟ در مورد" ظرفیت بسیار بالای و آگاه جامعه ایران..." در نظر بعدی خواهم نوشت.تلاش هایت را ارج می نهم.
۴٨٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱
|
از : یوسف آذربایجان
عنوان : واقعا روزگار عجیبی
واقعا روزگار عجیبی !! اول اینکه دیگر زمان بازی کردن با کلمات گذشته . امروز باید با صراحت تمام بخاطر حل مبرم ترین مشکل جامعه باید موضع گرفت. آقای لاجوردی تو علارغم جدایی از حکومت اسلامی همان مواضع ضد ملل تحت ستم را حفظ کرده ایی . و امروز بصراحت میبینیم که حضرات چگونه از زیر اعبای آخوند ها سر در میاورند و فریاد وای وطنم میکنند و رمز سکوت جامعه فارس زبان بعد از بهار عربی روشن شد و آنهایی که ما راه بخاطر شرکت نکردن در جنبش یا حسین میر حسین متهم همکاری با جمهوری اسلامی ایرانی میکردند امروز با عربده تهدید ملل غیر فارس ، دم از همکاری با جمهوری جنایت کار اسلامی ایرانی سر میدهند. و خیلی ها هم با سکوت خود در مقابل این عمل کثیف شریک عمل شده اند .
۴٨٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : هیچ آزادیخواهی نمیتواند عامل و مزدور باشد
اشکال در این نیست که بیان نمودید «یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند» بلکه نبودن سیاستمداری که تمام وجود خود را در طبق اخلاص بگذارد و از آنچه که رنگ تعلق دارد آزاد باشند وآزادیخواه و مردم دوست باشد. رنگ تعلق و تابعیت از «مقامی» بغیر از قدرت مردم جامعه دلیل عمده عدم کارآرایی جریانهای سیاسی چند دهه اخیر در جامعه ایران است. تا بامروز آزادمنشی و استقلال طلبی کسی از داعیان نجات ایران، در حوزه عمل نه موفق شده و نه قادر است در حد ابعاد آزادخواهی و سیاست مستقل بودن در سطح زنده یاد دکتر مصدق، خود را بنمایش بگذارد. آقای خمینی قادر بود اسطوره جدیدی در امر آزادی، دموکراسی، استقلال و عدالت اجتماعی در حول و حوش دوران انقلاب ۱۳۵۷ باشد. ولی قدرت و جاء طلبی و مهم تر عدم فهم از مقوله آزادی و استقلال و رای مردم از جانب او، چنان ضربه جبران ناپذیری بر بدنه جامعه تحت ستم و دخالتهای استعماری زد که ندای از هم پاچیدگی از هر گوشه و کران با ظاهر فریبای «مستقل» بگوش میرسد. اینکه جامعه ما تنها یک مصدق آزادمنش دارد ولی از نوع خمینی فراوان داشته و امروزه هم در اینجا و آنجا از جمله «نمایندگان» احزاب (؟) اقلیتهای ملی آنرا بتماشا میگذارند، بایستی در خصوصیات کلی روشنفکرانی که با جمع شدن دور هم «سازمان سیاسی» مورد خواست خاص میسازند، دید.(ناگفته پیداست که منظور از یادآوری دکتر مصدق بمعنی تاثیرگزاری سیاست و پایه افکارش در کل جامعه ایران است، ورنه ما به فراوانی از آزادیخواهان و جانبداران حقوق بشر و ملی در جامعه ایران داشتیم و داریم ولی فاقد آندرخشانی و راندمان حد بالای دکتر مصدق بودند). تعریف دوباره از مقوله آزادیخواهی و استقلال جامعه از هر چه رنگ تعلقات اجنی و در شناخت دوستان و دشمنان موجودیت ایران کمک بسیار گرانبها از گریز از مشکلات عدیده ایی که رژیم غاصب برایران و روشنفکران بی ریشه و محتاج به تکیه گاه خارجی فراهم آورد. نجات جامعه ایران فقط بفقط از دست همین مردم و در داخل سرحدات ایران ممکن است و نه در صدور توافقنامه های کذایی در پی شرکت در کنفرانسهای « راه یابی نجات ایران» با شرکت همه عوامل استعماری و زور و بدون دارا بودن اجازه از مردم ایران. آنهائیکه با کمک ارتجاع داخلی و ستعمارگر جهانی تیشه بریشه موجودیت ایران میزنند، چه آنهائیکه در قید حیات هستند و یا آنهائیکه بهردلیلی جزو رفتگان شدند، هرگز مورد اعتماد آزادیخواهان ملی ایران نبودند و نیستند. « سیه روی شود هر که در او غش باشد». تقویت نهضت ملی ایران برای رسیدن بآزادی، عدالت اجتماعی با حاکمیت مردمی (جمهوری ایرانی) و با حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران میتواند نقشه های شوم وطن فروشان را خنثی و جامعه را از تمامی بلاهای دخالت نظامی نظیر آنچه در عراق، افغانستان، لیبی و آنچه که در حال در سوریه میگذرد، نجات دهد.
« سیاه رو شود آنکه در او غش باشد».
۴٨٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام آقای دکتر حسین لاجوردی
به نظر من، این نوشته، مقاله ای است معقول، منطقی و از آن مهم تر ضد تشنج. تشنج کلامی، بی هیچ تردیدی تشنج عملی را در پی خواهد داشت. ما باید به کرد، عرب، بلوچ و ... ثابت کنیم که آنها نیز دارای همان حقوقی هستند که دیگران. و در این میان به نظر من باید ناز کرد ها را بیشتر کشید. یعنی بیش از پیش باید آنها را بفهمیم. زیرا سر زمینشان از رنج بیشتری بر خوردار بوده. یعنی ما باید عملاً به کرد ثابت کنیم که «زهار» و «هاوار» او را درک می کنیم؛ و درد او را درد خود می دانیم. تا او خود را غریبه احساس نکند. این نکته از نظر پنداری و روانی بسیار بسیار مهم است. زیرا وقتی خلقی خود را در سر زمینی غریبه احساس کند، بیشک آن سر زمین را وطن خود نخواهد دانست.
اگر این شدیم بردیم.
نباید در این لحظه ی خطیر تاریخ، نفت بر آتش افزود. متشنج شدن جامعه به سود هیچ کسی نیست. از آنسو، کرد ها نیز باید شرایط ویژه ی ایران را درک کنند. و آن را با هیچ کشور دیگری مقایسه نکنند. تا در یک همگرایی و همدلی سراسری به آن نتیجه برسیم که باید.
باید دلسوزانه ستار خان یک واقعه گردیم که با پای زخمی خود را به تهران رساند تا بگوید، مشکل ما، مشکل همه ی ایرانیان است.
در این لحظه ی حساس، برای برون رفت از یک بن بست تاریخی، ما بیش از هر کسی به ره گشایان با فراست احتیاج داریم. به کسانی احتیاج دارم که دچار تعصب، شتابزدگی و قبیله گرایی نیستند. بلکه برای اتحاد و برابری تلاش می کنند.
پس: آ که گِرد آییم به گِردِ گِرد ها!
۴٨٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱
|