یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چند یادآوری لازم درباره کتاب پروفسور جمیل حسنلی - بابک امیرخسروی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : سثار تاری وردی

عنوان : اقای خسروی منصفانه نقد کنید !!
چنین به نظرمی رسد که شما به اصول زیرین توجه نمیکنید:

(۱) ـ بفرض اینکه فرقه ی دموکرات آذربایجان خواسثار اسقلال بود.فکرنمیکند این یک پدید طبیعی مثل طلاق است؟ از بدو تاسیس سازمان ملل متحد ـ ثعداد کشور های عضو ان از ۵۰ واندی به ۲۰۰ افزایش یافثه است.لابد کاثالانها در اسپانیا باید از نظر شما باید دیوانه باشند.

(۲)- در نقد شما ذکری از اقدامات مفید فرقه مثل تاسیس دانشگاه نیست. لابد شما هم مثل دکثر اقبال (نوکر و غلام جان نثار الاحضرت) فکر می کنید «اذربایجان کجا دانشگاه کجا؟ انجا باید مدرسه فلاحث باز شود»

(۳)- بی ثوجهی به اسلوب علمی. مثال: نوشثه اید: «تا چند سال اخیر، این اسناد به عنوان « کاملا سری»، از دید همگان و حتی پژوهش گران پنهان مانده بود».منبع شما چیست؟

وغیره :مثل ۴ سئوال خوب آقای مهران.
۵۰۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : مهران ش

عنوان : چند نکته و تقاضا جواب
در اینجا قصد آن را ندارم که به نوشته آقای امیر خسروی پاسخی دهم ولی برای قصد دارم با طرح نکاتی ذهن و وجدان ایشان را به چالش بکشم تا شاید از این راه برخی از مسائل تا حدودی روشن شود. اما، نکات من
۱. امروزه همه میدانند و قلم بمزدان رژیم اشغالگر اسلامی هم پوشیده و یا شفاف میگویند که بعد از زد ویند نیروهای اسلام عزیز "ضد امپریالیست" با امپریالیست ها و دستور سازش به ارتش و ساواک (تحت رهبری قره باغی و فردوست) تمامی مدارک و اسناد این دو حوزه سوار بر کامیونی شد و به فرماندهی محسن رضایی ابتدا به مدرسه رفاه و بعد جایی نامعلوم برده شد. اینچنین بود که اسناد همکاری بسیاری از "رهبران" (مفتح، مطهری، بهشتی، یزدی، و ....) جدید با ساواک و رژیم از بین رفت و بعد از بیش از دو دهه این "اسناد" (همانند اسناد رو شده از دوران اتحاد شوروی بعد از سالها) در اختیار قلم بمزدانشان قرار گرفت تا درباره حزب توده، مجاهدین، سچفخا، و ... کتاب ها به تکیه بر "اسناد" بنویسند تا نسل جدید را به گمراهی و راه راست اسلامی بکشانند. اگر "اسناد" حناب حسنلی نمایانگر واقعیت محص هستند و به منظور خاصی دست چین نشده اند (با برش هایی) باید "اسناد" مثلا محمود نادری هم نمایانگر واقعیت محص باشند. اگر چنین هست، آیا بهتر نیست آقای امیرخسروی بجای حدس و گمان و نظریات جدیدشان که بعد از سال ۱۳۶۲ به ایشان وحی شد، پاسخگو باشند به محتوی کتاب وزارت اطلاعات رژیم در مورد حزب توده همراه با "اسناد" معتبر که خود ایشان از زمره رهبری این حزب بودند. کدامیک مهم هست: پاسخ به کتاب حزب توده یا حدس و گمان در مورد جنبش آذربایجان؟
۲. تئوری "دسترسی به آب های گرم" برخواسته از کدام منبع هست و کدام سند آن را معتبر میسازد. این تئوری، تئوری دستگاه های امپریالیستی و دست نشانده گان آنها همانند رژیم شاه هست یا تئوری نیروهای مترقی و آگاه و یا تئوری جناب امیر خسروی؟ در اینجا لازم میدانم که تاکید کنم من هیچگاه شوروی را یک کشور سوسیالیستی بر مینای تئوری های مارکسیستی ندانسته و هیچگاه این کشور را دوست و همراه کشورهای تحت استثمار و یا استعمار امپریالیست ندانسته ام. بنابراین چماق جناب امیرخسروی قاعدتا نمیتواند بر سرم فرود آید.
۳. چگونه هست که ایشان تشکیل هیئت دولت و نخست وزیر (که "باش" هم آورده میشود که درست بودن مطلب گمان زده شود) و تشکیل ارتش با یونیفورم توسط فرقه دمکرات محکوم هست و آن دال بر وابسته بودن آنها به دولت خارجی به حساب میاید ولی تشکیل دولت (با دهن کجی چندش آور) خمینی در اوج قیام ۵۷ و تشکیل ارتش اسلامی (پاسداران) متشکل از اوباشان، چاقو کشان و چماقداران نه تنها انقلابی به حساب میاید بلکه دست در دست آنها به سرکوب نیروهای مترقی و مردمی زده میشود؟ چرا از ساختن اولین رادیو در ایران و دانشگاه در همان مدت کوتاه عمر حکومت فرقه دمکرات ، راه آهن، ساختن مدارس و بیمارستان صحبتی نمیشود؟ اینها از سر ناآگاهی هست یا غرض ورزی؟
۴. آیا عملکرد فرقه دمکرات در یک دوره بسیار بسیار کوتاه بیشتر در جهت پیشرفت و ترقی و مردمی بوده یا عملکرد ۳۴ ساله رژیم اشغالگر اسلامی؟ چرا اولی مورد نفی و تنفر واقع میشود و دومی کماکان بر سر حلوا حلوا. این نگرش ناشی از کدام منافع هست؟

امید دارم که این سوالات درج شود و شاید در راه هدف این سایت که همانا برخورد عقاید هست، جواب های موافق و مخالف را بشنوم
با تشکر
۵۰۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : اردهایی

عنوان : قضاوت شاهانه!
آقای امیرخسروی کینه کور و کاملا شخصی حضرتعالی با اصحاب اندیشه چپ آنچنان به بیراه تان برده که بکلی منکر بدیهی ترین قانونمندیهای جنبش توده ای آذربایجان شده اید،بنظر می رسد روی بی خبری مخاطبانتان زیادی حساب باز کرده اید.مطمئن باشید تاریخ واقعی توده هاچنین قضاوت مغرضانه ای را نخواهد بخشید.
۵۰۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : ملیت و قومیت
جناب آقای امیر خسروی
با سپاس از احساس مسئولیت اجتماعی و ملی شما هم میهن ارجمند و پیش کسوت
۱) من در جایگاه یک کمونیست قدیمی با بیش از ۶۰ سال سن، از سالهای میانه ی دهه ی چهل که کمابیش درگیر فعالیتهای سیاسی شدم، با خودم بسیار کلنجار رفتم تا به خویشتن بباورانم که رویداد آذربایجان، یک جنبش دموکراتیک بوده و ادعاهای رژیم شاه و نیز ملی گراها در باره وابسته بودن آن، سخنی بی پشتوانه و بیش از هرچیز گونه ای توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی است. مدتی نیز در پستوی ذهنی خودم و با نگرش مثبتی که در آن هنگام به "کشور پرولتاریای پیروزمند" شوروی داشتم، سبک سنگین میکردم که شایدهم پیروزی فرقه دموکرات در آذربایجان، میتوانست مقدمه ای باشد برای ایجاد "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ایران". اما گذشت روزگار، نادرستی پندار من و درستی گفتار کسانی که رویداد آذربایجان را یک نغمه شوم جدایی خواهانه و همسو با خواست دولت شوروی میدانست، کمابیش بر من ثابت شد. بدتر از آن، کارزار گسترده قومگرایان چپ گرای ایرانی پس از حس کردن بوی کباب حکومت اقلیم کردستان در کمابیش یک سال گذشته بود که گویی کسانی چون من، از اینکه سخن از یکپارچگی میهن خود یعنی ایران به میان می آوریم، چیزی به کسی بدهکاریم یا باید شرمنده باشیم. این رفتار قومگرایان و دفاع آشکار آنها از جدایی خواهی، باور به درستی سخن مخالفان فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان را در من افزود. به ویژه رفتار خودخواهانه ی پسر بارزانی در برابر دوربینها که با تهدید دولت عراق، آشکارا شیپور جنگ داخلی در آن کشور را به صدا در آورده و با پرده برداشتن از یک حکومت قبیله ای در بخشی از خاک عراق، سراب بودن یک دولت فدرال "کوردی" در آن کشور را آشکار ساخته است. از این رو، برخلاف پندارهای دوران جوانی، من هم از اینکه گروه زیادی از هم میهنانم در آن رویداد نافرخنده و شوم کشته و آواره شدند، بسی اندوهگینم، اما از اینکه برنامه ریزان آن رویداد شوم شکست خوردند و آذربایجان هنوز پاره ی تن ایران است، خرسندم.
۲) روزگاری؛ در سایه ی متدولوژی علمی مارکس و به پشتوانه ی از جان گذشتگی هزاران ایرانی دلاور؛ "چپ" بودن، نشانه‍ی سرافرازی و سرچشمه امید به آینده ی روشن انسان، جهان، و ایران بود. اما متاسفانه اکنون؛ درپی تبدیل مارکسیسم به آیین دفاع فرقه گرایانه و پوپولیستی از طبقه کارگر نزد گروهی که خود را چپ ناب می نامند؛ و نیز پنهان شدن در ویرانه ی مبهم و سد دروازه ی "حق تعیین سرنوشت"، بسیاری از دموکراتها و کمونیستهای ریشه دار ایرانی؛ از شناساندن خویش با این نام، پرهیز می کنند. بسیاری از این افراد، کسانی هستند که پیشینه ی سالها نبرد سرافرازنه در راه دموکراسی را دارند، شماری از دوستان و خانواده آنها در این راه جان باخته اند، و هم اکنون نیز این کسان نه در خانه امن بیگانه، بلکه در پهنه زندگی پرآشوب و واقعی درون کشور زندگی و نقش آفرینی می کنند. اما این کسان، به خوبی میدانند که به شکار سایه ها نمیتوان رفت. دموکراسی و انسانیت را، باید در جایی دید و بساوید. شعارهای کلی و پوچ عدالت خواهی کور و دموکراسی ناروشن و در خلاأ راه به جایی نمیبرد، و شاید چیزی جز عوامفریبی از آن نزاید. این نه ربطی به شکست مارکسیسم دارد و نه چپ. ریشه ی این پدیده، در فرقه گرایی و ناآگاهی از هستی راستین زندگی اجتماعی، در میان مشتی ملای مدرسه نرفته است. کسانی که سایه جهان واقعی را می بینند و آنچنان به غار افلاتونی خویش خو کرده اند، که مگر سور اسرافیل بتواند استخوان پوسیده آنها را به جنبش در آورد. راز ناکارآمدی پیوستار رنگارنگ چپ مارکسیستی، و کاهش روز افزون دامنه ی نفوذ اجتماعی آنها، درست در همینجا است. کسی که برای به دست آوردن یک دستمال موهوم، بر آتش سوزاندان خیمه یک ملت کهن میدمد، از چه کسی چشم یاری دارد؟ مگر از کسانی که این نیروی چپ، سالها آنها را امپریالیست می نامید.
۳) امروز، سست بنیادی و شکست پذیری حاکمیت جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. اما جای سیاست ورزان آگاه و رهنمودهای دورانساز آنها در دگرگون سازی فضای سیاسی ایران، خالی است. درست در همین روزگار و بنا بر واقعیتهای اجتماعی موجود، ایران گرایی و دفاع از یکپارچگی سرزمینی و منافع ملی ایران، کارآ ترین ابزار نبرد بر علیه این حاکمیت است. این را حتی واپسگرایانی چون احمدی نژاد نیز به خوبی دریافته‌اند و از آن بهره میگیرند. این شعار نه تنها در میان فارس زبانان، بلکه در میانه‍ی بیشینه‍ی مردم غیر فارس زبان ایران نیز جایگاهی بسی برجسته دارد. اما کسانی که در غار نشسته و یا بوی کباب تجزیه ایران را به خواب میبینند، راه دیگری میروند. راهی که اگر زنده باشند، شاید چندی دیگر ناگزیر از دادن پاسخ دشواری به ایرانیان باشند. پاسخی که هم اکنون حزب توده ایران و سازمان اکثریت از دادن آن به پرسشهای مربوط به ۲۸ مرداد یا سالهای آغاز انقلاب، ناتوانند. اینکه من تنها از این دو سازمان چپ نام می برم، از آن رو است که به پنداشت من، دیگر سازمانهای چپ؛ بد یا خوب؛ به راستی در اردوگاه چپ مارکسیستی، جایی نداشتند و ندارند. آنها اصلاً سیاست پیشه نبودند و نیستند. پاسخ به این پرسش که چرا طبقه پرشمار و آگاه متوسط جدید را ندیدید، و روز شب نام طبقه کارگر را دم گرفتید، بی آنکه کوچکترین پیوندی با آن داشته باشید. چرا به نام دفاع از طبقه کارگر، صنعت و سرمایه داری صنعتی را کوبیدید، و تجارت پیشگار از زیر ضرب خارج ساختید. چرا بر خروش جنبش پردامنه سبز چشم بستید؟ چرا همچون دن کیشوت، بازوی ناتوان و بی اثر خود را اهرم جابجا کردن جهان پنداشتید و هرکس دیگری را خس و خاشاک به شمار آوردید؟ چرا در پرچم پراکندگی همه جانبه و تجزیه ملی باد انداختید و با دستاویزهای گوناگون، از وحدت و یکپارچگی ملی مردم و نخبگان ایران، سر باز زدید؟ من از این جایگاه ناخوشایند نیروهای چپ در جامعه‍ی ایران بسی اندوهگینم، اما از اینکه می دانم نغمه شوم جدایی خواهی برخی از آنها در میان مردم ایران؛ نه شنیده میشود و نه پذیرفته میشود، خرسندم.
۴) متاسفانه، هنوز جایگاه تاریخی و تئوریک ملت، گروه قومی، حق تعیین سرنوشت و مانند آن بسیار ناروشن است. برخی از قومگرایان، واژه ی ملت و ملیت را برای خود چیزی بسیار عادی و ثابت شده می پندارند و به راحتی آن را به کار می برند. این درحالی است در ایران، تنها یک ملت، با زبان‌های گوناگون وجود دارد نه چند ملت. از فارسی زبانان که بگذریم، بزرگترین جمعیت غیر فارس زبان ایرن یعنی "آذری"ها، تنها ۱۴درسد کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند. تفاوت این گروه جمعیتی با دیگران نیز، تنها زبان است و بس. امیدوارم روزی بتوانم گفتاری بسنده در این زمین داشته باشم.
بازهم از جناب بابک امیر خسروی سپاسگذارم، و برایش زندگانی درازی آرزو میکنم. پیروز باشید
بهرام خراسانی
۲۲ آذرماه ۱۳۹۱
۵۰۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : Better late than never
در انگلیسی ضرب المثلی است که دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است . پدیده های دنیا همچون فیل مولانا ، بسته به زاویه و جایگاه بیننده ، نماهای گوناگون دارند وهیچ کس صاحب حقیقت مطلق نیست . جای خوشوقتی ست که پس از سالها برای اولین بار نظریات جناب امیر خسروی در اخبار روز منتشر میشود.
۵۰۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست