از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : بیداد نظری خیلی با بیداد عملی فرق ندارد. و ... ۱
بهروز عزیز من شکی ندارم که شما واژه ی نصایح را با خوشدلی بکار برده اید. اما نوشته ی من نصیحت نیست، البته در لابلایش نصیحت هم می تواند وجود داشته باشد. سخن من پر است از مقولات مشکل آفرین در جهان دو قرن ما. به تک تکشان نپرداختم زیرا مطلب بسیار طولانی می شد. پس به شما عزیز و دیگران سپردم تا سر تیتر آن مقولات را باز کرده با ژرف بینی خود ورق بزنید.
در سخن من مقولاتی مثل قضاوت بی بُن، قبیله گرایی، سَمت داری و در نتیجه ناحق ستایی و و و و و وجود دارد.
زیر نویس ۱ - و خوب است در باب بیداد نظری کمی توضیح دهم. چون این اصطلاح از آنِ خود من است.
بیداد نظری بخش بزرگی از دیدگاه های بشر را به خود اختصاص می دهد؛ که عمل بشر نتیجه ی آن نظرات است. و آن به دلایل مختلفی صورت می پذیرد. اصلی ترین آن قبیله گرایی، خود خواهی، خود شیفتگی و ... است. قبیله گرایی هم باستانی و هم مدرن اش مورد نظر است. خاطره و ... نیز در آن نقش دارد. نقش بزرگی دارد.
نمی دانم داستان کوتاه مرا که در مورد تجاوز و جنایت در کهریزک بود را دوستانی که اینجا بحث می کنند خوانده اند یا نه. در بخش خبر صفحه ی اصلی سایت اخبار روز آمده بود: سعید مرتضوی پشت در های بسته محاکمه شد. آن داستان کوتاه من پای آن مقاله ی خبری اخبار روز آمده با این عنوان: «لطفن این برگ را هم بر آن پرونده بیفزایید» آن داستان خیالی نیست، در یک واقعیت بسیار تلخ بُن دارد.
در سرتاسر آن داستان کسی که به شرف و کرامت انسانی اش توهین شده، گرفتار خاطره ی خود گشته. و دچار این گشته که: نمی تواند خاطره را پاک کند - این معضل بخش بزرگی از بشریت بیداد دیده است در جامعه ی پر از بی عدالتی جهان.
باری، بسیار گاه این خاطرات از نهانگاه وجود آدمی بر می خیزد و چون کودک درون تا مرز جنون زهر می ریزد. و وقتی برخاست و جانی دوباره گرفت، اول کار که می کند این است که: حضور خرد را با شمشیر خشم و نفرت سر می زند تا کاملن به سطح آمده صدر نشین گردد. و چون صدر نشین شد، زخم کهنه بکلی باز می شود. یعنی
چون چَنگی تیره، شکفته می گردد خشم آفرین چنان؛ که با چشم بسته فاجعه می آفریند بیرحم، آسان و گاه حتی خندان.
بخش بزرگی از بشریت دچار بیداد نظری است؛ که قضاوت نادرست و بی عدالتی و بی رحمی، و بی انصافی و بیداد عملی نتیجه ی آن است.
در بسیاری از جنگ های قومی جهان، کسانی که دچار بیداد نظری هستند؛ اول به میدان در می آیند کبریت به دست و نفت پاش. گاه این به میدان در آمدن حتی شکوهمند است. یعنی برای گول زدن مردم، نقابی خودی و دلفریب دارد. آتش که شعله ور شد؛ آنها، آن پشت، گیلاس ها را بالا می برند.
یکی از مشخصات اصلی بیدادگران نظری، که بیداد عملی حاصل تلاش آنهاست؛ جو آفرینی است. محیط را برای زدن و کشتار آماده کردن است. به یاد دارم کسانی که دارای بیداد نظری بودند در جنگ های قومی قفقاز طرف مقابل را کثیف، پست فطرت و ... خطاب می کردند. و در آن جو پر از خشم کسی نیندیشید که: چطور می تواند یک خلقی از کودک خردسال تازه به دنیا آمده، و حتی به دنیا نیامده۲ گرفته، تا زال زر اش همه کثیف باشند!؟ و در اینسو همه پاک و صابون زده!؟ بعد از مدتی در شهر ها و روستا ها، دیگر آن واژه ی کثیف شد لقب طرف مقابل. یعنی اگر بی لقب کثیف، کسی نام خلق در گیر را می برد، باید هزینه می پرداخت. حد اقل مورد سر زنش قرار می گرفت.
جهانداران این ویژگی های مردم جهان را نیک می شناسند و گاه تلاش می کنند از اعماق تاریخ آن ها را
به روزگار ما بکشانند، و با شبیه سازی کردن زنده اش سازند و بکار اش گیرند. و این اَشکال گوناگونی دارد. بسیار گاه با پوشیدن لباس تو به میدان در می آیند زیرک و برنامه دار. و گاه این برنامه ها چنان پیچیده و حساب شده است که تو نمی توانی هیچ فاکتی بر علیه شان پیدا کنی. ولی نیک می بینی که دارد ویران می کند با نام مردم، و لباس تو را نیز بر تن دارد.
برای پیشبرد همه ی این فرایند، قبل از هر چیز باید منطق و خرد و دانش گرایی و صلح ستایی کشته شود؛ پس خشم و کین و درگیری و خیره سری جانشین آن زیبایان می گردد و نفس کش می طلبد. و قضاوت در چنان جوی آسان تر از آب خوردن می شود.
این نکته را کمی گستردم، زیرا لازم بود. چون کشور غارت شده ی ما در سر یک پیچ تاریخی سر نوشت ساز قرار دارد؛ و آشپزان آن پشت سخت مشغول اند.
پس می بینید که بیداد نظری نه فقط خیلی با بیداد عملی فرق ندارد؛ بلکه اولی بُن مایه، و دست مایه ی دومی است. یعنی بی آن این نشود.
به همین خاطر همیشه گفته ام و باز می گویم: اگر حتی آن جامعه رویایی سوسیالیستی ما هم یک روز در بخشی و یا سرتاسر جهان خود را بگسترانَد؛ باز این سه اصل پیامبر ایرانی زرشت بزرگ صدر نشین سخن خواهد بود: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک!
یعنی اگر ما از نظر ذهنی دچار بیداد گردیم، ناجوان تازنده اردوی آن، تا ثریا می رود بیداد گر.
یعنی چه؟
یعنی اینکه اول در عرصه ی گفتار خانه می کند؛ و بعد در کردار خود می نماید: زشت، بیرحم، بی انصاف؛ یا زیبا، دلنشین و عدالت گستر. پس می بینیم که اندیشه ما پایه ی عملیات جهان است.
و به همین دلیل نویسنده ی بزرگی چون داستایوسکی گفته: زیبایی جهان را نجات خواهد داد.
خیلی ها از جمله سیاستمداران ترفندیست، شاید بگویند: حالا نویسنده ای یه چیزی گفته دیگه.
در حالی که اینطور نیست. بسیار گاه انسان های حساس در ژرف نگری خاص هستند. و به همین خاطر هرچه حافظ شیراز و مولوی بلخی و ... را بیشتر ورق بزنی، بیشتر کشف می کنی.
شما می توانید اشتباه گر باشید، ولی تروتسکیست نباشید. به نظر من پافشاری باران عزیز روی این نکته خیلی جالب نیست. از سوی دیگر شما بهروز عزیز از کجا می دانید که ایشان خرده بورژوا است؟ یک کارگری هم می تواند نظر او را داشته باشد.
شما شاید در جواب بگویید: این نظر اشتباه است.
مگر کارگر نمی تواند نظر اشتباه بدهد!؟ شما از کجا می دانید که «باران» یک کلمه از تروتسکی و کائوتسکی نخوانده!؟
و دو ده سوال دیگر می توانم با رجوع به بحث های شما عزیزان مطرح کنم که به همین اندک بسنده می کنم. منظورم این است که اجازه ندهیم بیداد نظری حضور انسانی و زیبای ما را تیره سازد. حیف است؛ زیرا آدمی جایگاه اش خیلی بالاتر از اینهاست.
چرا به این نکات پرداختم؟
زیرا این حرف های شما عزیزان، فقط حرف نیست؛ بلکه هم قضاوت است.
و قضاوت را آسان نباید نمود. این سخن نصیحت نیست، اصل زیبا زیستن است. ستون فقرات آن است. ولی ما چون در درگیری ها دچار خشم می شویم، پس فقط به یک چیز می اندیشیم: به هر قیمتی پیروز میدان گشتن و حرف آخر را زدن.
و این بی آنکه بدانیم، خود زنی است در درون. یعنی انگشت تیرگی به زلالِ چشم زیبای خرد فرو کردن است.
پیروز باشید! و به یاد داشته باشیم که گاه پیروزی بر خود، از جنگیدن در جبهه های جنگ، با تفنگ، دشوارتر است.
چرا؟
برای اینکه آن در درون خانه کرده سیاه و مزمن و چسبناک را شستن، گرد آفریدی، رستمی می طلبد در جهان اندیشه.
بهروز و باران عزیز! و این کامنت سخن، گر بگشایی بی تردید دفتری گردد. یعنی نه نصیحت است و نه انشاء. بلکه مقوله های گوناگونی را در خود دارد که هر یک، مقاله نویسی مسئول و خردمند و عادل را به خود می خوانَد.
شاد باشید
۵۲٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : در پاسخ به دوست گرامی حبیبی
نصایح شما همه قبول اما خطر آن سوی دیوار افتادنی که حزب توده و اکثریت بدان دچار آمدند را فراموش نکنید. این "جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز"، این غرق شدن در سیلاب شعارپردازی ها و مسحور مارش های میلیونی شدن نیز به همان اندازه خطرناک و ویرانگر است. حزب توده موجودیت فیزیکی ندارد اما شبح توده ایسم هر از چندگاه به نام های مخلتف احضار می شود...
۵۲٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : جانا سخن از زبان ما می گویی...
پیرو بحث قبلی جهت روشن شدن آقا(خانم) باران این صفحه ویکیپدیا را میگذارم تا ببینند همپالکی های تروتسکیستشان (که گاه چون حزب کارگران سوسیالیست بابک زهرایی ورژن دیگری از اپورتونیسم حزب توده را به ظهور می رسانند) مدافعان سرسخت چاوز بودند. بله، قصد من از این بحث سقراطی همان بود که به اینجا برسیم که شاخ و برگ نظرات شما را که بزنیم تویش همان یک توده ای مدافع قذافی و صدام حسین و لابد احمدی نژاد در می آید. از حق نگذریم جمهوری اسلامی در استقلال سیاسی گوی سبقت را از تمام این دولت های "ملی ضدامپریالیست" شما ربوده است، و شاید دیر نباشد که شما نقاب شرمگینی خود را بیندازید و بسان حزب توده و اکثریت در سی سال پیش به دفاع از برادران ضدامپریالیستت در رویارویی شان با غرب برخیزید. درباره استدلال کودکانه شما هم باید گفت مارکس سوسیالیسم خود را با نقد روابط کالایی سرمایه داری آغاز کرد در زمانی که حتی کمون پاریسی هم به وقوع نپیوسته بود. مارکس از نقد منطقی روابط کالایی آغاز کرد و به جمع بندی خود رسید. بی گمان اگر او هم مثل شما استدلال می کرد و منتظر ظهور "اردوگاه سوسیالیسم" خود می نشست و بعد به تئوری پردازی رو می آورد که دیگر مارکسیسمی در کار نبود. این درک شما از سوسیالیسم به عنوان وضعیتی مستقر قرابتی با درک مارکسیستی به عنوان یک جنبش ندار: "کمونیسم برای ما حالتی از اموری که باید مستقر شود یا ایده آلی که واقعیت باید خود را با آن منطبق کند نیست. ما کمونیسم را یک جنبش واقعی که حالت موجود را بر اساس مفروضات حاضر نفی می کند می دانیم." (ایدئولوژی آلمانی). اگر برای شما حتما باید معجزه شوروی و کره و کوبا و چاوز و صدام و قذافی باشد تا اشهد "سوسیالیستی" خود را بگویید یک نقاد دیالکتیکی تاریخ این ایده را از درون تناقضات شیوه تولید سرمایه داری و جنبش نفی سرمایه در درون خود این فورماسیون به دست می آورد.
۵۲٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
"در واقع این بی اعتقادی به تئوری های علمی را می رساند که الزاما باید جایی نوعی سوسیالیسم "واقعا موجود" را یافت تا به سوسیالیسم اعتقاد آورد."
آقای بهروز ; آن تئوریای که نتواند از فکر به عمل تبدیل شود و برای بشریت ارمغانی داشته باشد بهتر همان است که در صندوق خانههای تخیلات بماند. از بیانات شما اینطور استنباط میشود که تئوری مورد علاقه شما از ازلیت تا بحال از حیطه تخیلی خارج نشده و تولدی هم نداشته است. همانند همان امام زمانی که قرار است بیاید و دنیا را به میل خود نقاشی نماید.این تئوری هر چه باشد که چیزی جز تروتسکیسم نمیتواند باشد،مبلّغ جاودانگی اسارت زحمتکشان ایران و جهان است.سوسیالیسم درکشور شوراها و دیگر کشورهای جهان تا زمانیکه تضاد طبقاتی را با آشتی طبقاتی تعویض نکرده بودند وجود داشته است .
در اینجا بحث بر سر حکومتهای "ملی و مستقل" از جمله حکومت چاوز در ونزوئلا است. حکومتهای ملی و مستقل حکومت هایی هستند که تصمیمات سیاسی آن کشورها در همان کشورها انجام میگیرند و این استقلال سیاسی میتواند امکانات پیشرفت در آن کشورها به نفع مردم در ظرفیت سیاسی آن حکومت را پیاده کند.
رهبر کشور لیبی که به دیوانگی و دیکتاتوری مشهور بود ، ولی تحصیلات رایگان، بیمههای درمانی و بسیاری از امکانات زندگی برای مردم را بوجود آورده بود.
تغیرات سیاسی زمانی مثبت و قابل قبول برای مردم خواهد بود که بر دادههای گذشته چیزی بیفزاید و نه همه چیز را برباید .
خدماتی و امکاناتی که دولت "ملی چاوز" برای مردم ونزوئلا انجام داده ،اگر در سایر کشورها انجام گیرد، مردم از آن استقبال خواهند کرد، چه به مذاق تئوری یائسه شما خوش آید و یا نیاید !
۵۲٣۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر بهروز و باران؛ و بر همه یاران سلام
بهروز عزیز از اینکه تو می خوانی و اهل کتاب و کند و کاو هستی بسیار زیباست. ولی دوست عزیز این آگاهی های نسبی و گاه سَمت دار تئوریکی نباید شما را گول بزند و فکر کنید که بر همه چیز مسلط هستید و زوایای حوادث جهان دو قرن ما را پیوسته آنطور که باید در می یابید.
بخاطر اردوگاهی اندیشیدن و هم رسم قبیله گرایی که از قرون و اعصار گذشته وارد فرهنگ ما شده، متأسفانه بخش بزرگی از ما دچار بیداد نظری شده ایم. یعنی شما همیشه فکر می کنید حزب و جریان و دیدگاه شما بهترین است، و دیگرانی نیز چنین می اندیشند. انتخاب یک حزب و یا گروه چیز بدی نیست، از لازمات زندگی است. ولی وقتی وارد جزییات و یا مسایل حقوقی می گردیم؛ دیگر باید فراموش کنیم که از آنِ کدام حزبیم. باید به فاکت ها رجوع کرد تا بی انصافی ای صورت نگرفته باشد. وگرنه بد به قضاوت می نشینیم. زیرا با تصمیم از پیش گرفته شده، به میدان در آمده ایم بیرحم - فقط برای زدن. در پای همین اخبار روز، روزانه کم و بیش از این دست بی انصافی های گاه غریب دیده می شود به وضوح.
جمله ای دارم که همیشه تکرار می کنم و می نویسم: دوستان این متن انشا نیست، لطفن دقت کنید.
بهروز عزیز اگر من این متن کوتاه را بگشایم دو ده صفحه گردد و بیش. پس لطفن در ذهن خود آن صفحات را به آرامی و بی تندی نظر، ورق بزنید. تا من وقت مردم را بیش از این نگیرم.
این جسد مرد نیست که دو میلیون نفر را به خیابان های کاراکاس کشانده؛ این اندیشه ی اوست. این نتیجه ی تمایل اوست به حق و عدالت. نباید بی انصاف بود. و هم نباید در لابلای کتاب ها گم شد۱. ما وقتی تصمیم می گیریم بزنیم، دیگر به زوایای دیگر شخصیت فرد نمی اندیشیم.
بگذار یک مثال زنده ی دردناک براتون بزنم. محمود صالحی کارگری بزرگوار و عمیقن رنجدیده است. چندی پیش خاطرات مقاومت کم نظیر خود را اینجا منتشر کرد. در باب اعتصاب غذای خشک خود نوشته بود. آنتی محمود ها، یعنی کسانی که از دیدگاه تئوریکی با او اختلاف نظر دارند، ریختند سر اش. و هیچ کسی، حتی یک نفر نیامد بنویسد، که: ای هموطن، ای ایرانی افتخار آفرین، ای انسان، ای کرد دلیر، ای کارگر دست و دل پینه زده، سر تعظیم فرود می آورم. شرمنده ام در برابرت.
آنهایی که مخالف محمود صالحی هستند، این حقشان است. در همین مخالفت هاست که اصل تکامل یافته زاده می شود. این حق است و زیباست.
ولی ما حق نداریم فداکاری تا پای جان ایستادن مرد را نبینیم، زیرا چون مخالف ماست. این وحشتناک است. این یعنی ما دچار بیداد نظری هستیم. بیدا نظری خیلی با بیداد عملی فرق ندارد.
چرا ننوشتند؟
زیرا گرچه ما در قرن اوج پیشرفت های تکنیکی زندگی می کنیم، ولی هنوز قبیله گراییم. یعنی اگر مخالف ما شریف ترین هم باشد، چون از حزب و قبیله ی ما نیست؛ پس هیچ نیست!
وای بر ما!
درود بر شما که اهل کتابید. ولی هیچگاه هیچ چیزی را مطلق نکنید. جهان جهان کشفیات و تغییرات حالا دیگر ساعت به ساعت است.
فواد شمس عزیز آمده مرد را پوپولیست نامیده و هرچه دق دلی در جهان داشته ریخته سر اش. فواد عزیز من شکی ندارم که شما طرفدار زحمتکشان و کار گران هستید؛ ولی این کافی نیست. باید ژرف تر از اینها به جهان پر از پیچیدگی و لابیرانت ما نگریست.
آیا شما می دانید که اول بار مرد را په کسی و با چه هدفی پوپولیست نامید؟ آیا می دانید چقدر خرج شد تا آن نام جا بیفتد و هزاران چون شما در دامچاله اش گرفتار آیند؟ ایا می دانید که او برنامه های منظمی را پیش می برد تا به آنجا که باید برسند؟
اگر نمی دانید، مگر مجبورید نظر بدهید!؟
چرا ما عادت داریم دانه برچین نیم خورده ی سفره ی دیگران باشیم، بی آنکه بدانیم چه داریم می خوریم؟!
بی آنکه بدانیم این خوراک در کدام آشپزخانه ی اختصاصی و با چه هدفی برای ما مردم جهان پخته شده!
۵۲٣۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : پدرو روخا
عنوان : جهالت ناب
درد دل درمند بینوایان آمریکای لاتین بر سر و جان پوک خسروان ایران.
۵۲٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : روشنفکر خرده بورژوا و کابوس بی قبله ماندن
عیب شما آقای یا خانم باران آن است که حتما باید در گوشه ای در این کره خاکی، در صحرای سین کیانگ یا جزیره تاسمانیا یا در جنگلهای کنگو، نوعی سوسیالیسم بیابید وگرنه چرخ سیاره پوزیتویستی شما شروع به لنگر انداختن می کند. در واقع این بی اعتقادی به تئوری های علمی را می رساند که الزاما باید جایی نوعی سوسیالیسم "واقعا موجود" را یافت تا به سوسیالیسم اعتقاد آورد. طبق این انگاره شما، جنبش کارگری کمونیستی هیچگاه نباید شکل می گرفت چون مسبوق به سابقه هیچ حاکمیت کارگری و سوسیالیستی نبود. برای ما آن چه مهم است حقیقت است و تجزیه و تحلیل عملی تاریخ و اجتماع نه غم بی پدر شدن در نتیجه تلاشی "اردوگاه سوسیالیستی". در مورد اتحاد شوروی بسیار مبسوط می توان بحث کرد و شکست محتوم آن را شرح داد که از حوصله این کوتاه نویسی ها خارج است فقط یک نکته را یادآور می کنم که حتی خود لنین هم تا ۱۹۱۴ به عدم وجود پیش شرطهای انقلاب پرولتری در روسیه اذعان داشت و اگر شما حوصله جرئت رجوع به اسناد و مدارک تاریخی ندارید این دیگر با خودتان است. در علم غیب و لدنی شما هم شک کردم که از کجا دانستید من جنبش های آزادیبخش را نفی میکنم؟ متن شما به غایت آشفته است و اگر اتهام زنی های استالینیستی را از آن حذف کنید چیزی از آن نمی ماند. و کلام آخر این متدولوژی شماست که "چون بالاخره باید در جایی سوسیالیسم وجود داشته باشد وگرنه دل ما می گیرد و در مقابل این بورژواهای پس فطرت دچار افسردگی می شویم" از پاسخ گویی به پرسش ها فرار می کنید و با حلول روح حزب توده در شما در مدح راه رشد غیرسرمایه داری در عراق صدام و ونزوئلای چاوز مدیحه می سرایید.
۵۲٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : آقا یا خانم باران و سوراخ دعای گم شده
جناب باران. اولا دوران انگ زدن های رایج در مدرسه جعل استالینی تمام شده است. دورانی که مردم دسترسی مستقیم به آثار نویسندگان مارکسیست نداشتند و مثلا مائو را باید از کتاب سراسر دروغ "مائوییسم و بازتاب آن در ایران" جوانشیر بشناسند و یا تروتسکی را از روایت های دست چندم، و البته شرط می بندم شما ضدتروتسکی هستید بدون خواندن یک کتاب تروتسکی و ضد کائوتسکی بدون خواندن یک جمله از کائوتسکی. بگذریم. و اما درباره نظرات تروتسکیست ها درباره ونزوئلای چاوز، که اینجا هم بی اطلاعی مطلق شما را نشان می دهد. اگر زحمت به خود می دادید و وبسایت www.marxist.com متعلق به یک گرایش تروتسکیستی به رهبری آلن وود یا www.theinternationalviewpoint.com نظری می انداختید متوجه می شوید که جریان های غالب تروتسکیستی همه عشاق سینه چاک چاوز بوده اند مخصوصا این آلن وود که از عطایای چاوز و افتخار عکس مشترک با او گرفتن حسابی بهره می برد، و در همین راستا بود که تروتسکیست های وطنی از جمله مازیار رازی که به خاطر نزدیکی بیش از حد چاوز به حکومت ایران غر می زدند از انترناسیونال تروتسکیستی اخراج شدند. بله آقای باران یک خط نوشتن مستلزم دو صفحه خواندن است و گرنه چیزی که بها و هزینه ای ندارد حرف بی پایه است.
۵۲۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
"..یا در جهت حفظ نظم سرمایه داری و تسهیل انباشت و گردش سرمایه عمل کند که دولت های متعارف بورژوایی چنیند، یا در جهت تخریب نظم سرمایه عمل میکند چنانچه در دولتهای کارگری چنین کرده اند".
اگر از آقای بهروز سئوال شود که این دولتهای کارگری که چنین کرده اند، چه دولت هایی بوده اند جوابی جز دولت کمون پاریس که به مدت ۴۸ روز دوام داشت (مارس ۱۸ تا می ۲۸ ،۱۸۷۱) و چند سال اول در دولت شوراها که تروتسکی افتخار حضور داشتند، دولتی دیگری نمی شناسند . به بیان دیگر تمام دستاوردهای مبارزات مردم جهان منفی بوده و نوع مثبت آن "انقلابهای پی در پی سوسیالیستی" و همزمانی است که در کشورهای صنعتی که قرار است در آخر زمان صورت گیرد،خواهند بود(!) در غیر اینصورت هر انقلاب (حتی انقلاب سوسیالیستی اکتبر روسیه) به دلیل عدم رشد طبیعی سرمایه داری در آن کشورها واجد شرایط انقلاب سوسیالیستی نبوده و اگر هم انقلابی انجام گیرد قابل دفاع نیست،حتی سدی در مقابل انقلاب آخر زمانی آنها خواهد بود .
آقای بهروز از "تخریب نظم سرمایه" سخن گفته اند که همان "سرمایه" را دشمن دانستن و امپریالیسم را نفی و منتفی دانستن است.برای آنها تضاد بین امپریالیست ها و کشورهای تحت سلطه مفهومی ندارد. یعنی اگر هر دولتی که سوسیالیسم نباشد ، سرمایه داری است و سرمایه داری هم قابل دفاع نیست.یعنی اگر فلسطین بوسیله اسراییل اشغال شود، قابل دفاع نیست،چون جنگ بین دو دولت ارتجایی سرمایه داری حماس و دولت صهیونیستی سرمایه داری اسراییل صورت میگیرد و چون دولت فلسطین سوسیالیستی نیست ،قابل دفاع هم نیست ! همینطور اشغال عراق ،لیبی، سوریه ...از نظر آنها دولتی قابل دفاع است که از نوع "سوسیالیستی تخیلی" آنها باشد.آنها نه به حکومتهای ملی اعتقادی دارند و نه برای خدماتی که آنها در کشورشان انجام داده اند.برای آنها "سرمایه" دشمن است و این سرمایه مرز و وطنی ندارد فرقی هم بین سرمایه داری آقای بوش و صدام حسین یا دولت ونزوئلا ی چاوز با دولت کشورهایی که مردم را به ریاضت اقتصادی اجبار میدارند و یا کشور هایی که یک در صدیها به ۹۹ در صدیها حکومت میکنند ، ندارند ...
حال اگر حکومت شوروی از ابتدا تا فروپاشی سرمایه داری دولتی دانسته شود،در جنگ جهانی دوم کمونیستهای شوروی نمی بایستی در مقابل نازیسم هیتلری مقاومت مینمودند ! تصور کنیم که این عقاید، در هر کشور مورد تجاوز قرار گرفتهای تبلیغ شود ، چقدر میتواند مخرب و خائنانه باشد !
۵۲۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
آقای رستمی اگر میخواهید به نقد عقاید آقای بهروز بپردازید ، باید تروتسکیسم را کاملا بشناسید . موفق باشید !
۵۲۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱
|