یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زندگینامه‌ی محمد: واقعی یا ساختگی؟ - ب. بی نیاز (داریوش)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : peerooz

عنوان : ترسم نرسی به کعبه
جناب مزدک،
فرمودید " ....... بد نیست که بدانید، از آنجا که وی ضد مذهب می باشد، بسیاری از مارکسیستهای سابق ایرانی (که دیگر شرمشان می شود خود را مارکسیست بنامند) که امروزه بنام "چپ" معروف شده اند، جزو عاشقان اسرائیل فینکل اشتاین هستند".

نمیدانم کسی که " ادوارد براون از او به عنوان اولین فیلسوف کمونیسم یاد کرده‌است. " (مزدک. ویکیپدیای فارسی) و معتقد است که " کره ی زمین، هیچ منطقه ای از آن، متعلق به هیچ کس نیست. نه خاک و نه منابع آن، متعلق به هیچ کس نیست! " و " در آن دوره، ازدواجی در کار نبود. زن و شوهری در کار نبود." متعلق به کدام شعبه از هفتاد و دو ملت مارکسیست است که میخواهد با " سازمانهای مالی و مافیائی " - بخوانید کورپوریشن های بین المللی - که رییس جمهور امریکا را انتخاب میکنند درافتد -و یا درنیفتد ؟! -.

قربان، تا زمانی که فرقه گرایی رایج است و " کمونیست های چپ شده " - که نمیدانم کیانند که عاشق فینکل اشتاین شده اند - مسخره میشوند تعداد علی ها و حوض ها هر روز افزایش یافته و باید خود را به گفتگوی در باره منشاء اسلام و پیامبر آن مشغول کنند.

اگر چیزی بتواند در برابر " سازمانهای مالی و مافیائی " کورپوریشن های بین المللی قد علم کند " چپ " است نه ۷۲ ملت " مارکسیست" - که بین خود میجنگند و " چپ " را نجس میدانند - و ترسم نرسند به آن " "صحرا " ی عربستان، .. منطقه ای که ... زندگی چقدر زیبا و عاشقانه بود." که این ره که اینها میروند به ترکستان است.
۵٣۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : مزدک مادرباوران

عنوان : "اگر" چنین موعظه گری وجود می داشته...
خوانندگان محترم،
من قصد دارم در این "کامنت" ابتدا نگاهی اجمالی به مقوله ی "باستان" شناسی" بیندازم. سپس به بخش دوم نوشتار آقای بی نیاز می پردازم.

*********************************
پیش از هرچیز، من ترجیح می دهم بجای باستان شناسی، از "خود-دیرینه یافتی" (آنهم در پهنه کل سرگذشت انسان) یاد کنم.
بجای "شناسی" از "پژوهش" و بجای کلمه ی "علم" از دانستنی نام می برم. علم، کلمه ای است که متاسفانه به اشتباه در زبان فارسی استفاده شده است و تبدیل به یک چماق گردیده است.

باستان پژوهشی، بعنوان یک دانستنی، سرگذشتی کوتاه دارد. تا همین یک قرن و نیم پیش، "اشیاء عتیقه" و یافتن و خرید و فروش آن، تمام موضوع "باستان کاوی" را تشکیل می داد. یک لات سیاسی بنام "ناپلئون" یکی از بزرگترین دزدهای این اشیاء عتیقه بود.
در این دوره، هرچه کتیبه و اشیاء "بی ارزش" یافت می شد، از بین برده می شد.

پس از آن، بدلائلی که در "حوصله ی" این "کامنت" نیست، به این کتیبه ها توجه شد و کسانی متوجه شدند که "نقاشی" های نوشته شده بر این کتیبه ها، زبان نوشتاری هستند و می توان آنها را خواند.

در همین دوره بود که "نقش" های کتیبه های مربوط به "گیلگمش" خوانده شدند، و بسیاری متوجه شدند که "داستان" طوفان نوح، آدم و حوا و بسیاری دیگر، نه برای اولین بار در تورات، بلکه در بیش از پنج، شش هزار سال پیش نوشته شده بودند.

اگر بخواهیم این مسیر را سریعتر طی کنیم، امروزه دیگر هیچ چیزی، هنگام کنده کاوی بدور ریخته نمی شوند. هیچ! حتی خاک ها را نیز الک می کنند و ریزترین یافته ها نگهداری می شوند و همچنین مدفوع و گندم یا جو های یافته شده مورد بررسی قرار می گیرند.

نگاه و رفتار انسان به "داده" نه فقط در خود-دیرینه یافتی، بلکه در تمام زمینه ها تغییر کرده است.

اما اینها، رفتار تکنیکی به اشیای باستانی است. در نگاه رفتاری به گذشته نیز تغییراتی رخ داده است.

یکی از پروفسورهائی که فعالانه کوزه و سکه پیدا می کند، اسرائیل فینکل اشتاین است. بد نیست که بدانید، از آنجا که وی ضد مذهب می باشد، بسیاری از مارکسیستهای سابق ایرانی (که دیگر شرمشان می شود خود را مارکسیست بنامند) که امروزه بنام "چپ" معروف شده اند، جزو عاشقان اسرائیل فینکل اشتاین هستند.

اسرائیل فینکل اشتاین با تمام کندوکاوی های خود می خواهد ثابت کند که سرزمینی که امروزه کشور اسرائیل را تشکیل می دهد، "تاریخا" و "اجدادا" متعلق به یهودیان می باشد.

کره ی زمین، هیچ منطقه ای از آن، متعلق به هیچ کس نیست. نه خاک و نه منابع آن، متعلق به هیچ کس نیست!
همانگونه که بارها گفته ام، همه ما از یک مادر هستیم و از آفریقا آمده ایم.

با این مقدمه، می خواهم بگویم، که نگاه رفتاری "باستان شناسان" به اشیاء پیدا شده کم کم متحول گردید و برخی یا بسیاری از پژوهشگران با اهداف خاصی شروع به پیدا کردن "گذشته" ی بشریت نمودند. این، همان سرگذشتی است، که بر سر "خردگرائی" آمده است.
خردگرائی بسرعت گرفتار ویروس "خردگرائی ابزاری" گردید و از گردونه ی "نجات دهنده" ی بشر به خارج پرتاب گردید!

پژوهش گذشته و سرگذشت بشر نباید تابع اهداف خاصی باشد. این پژوهش باید بطور کاملا خنثی و بیطرفانه صورت بگیرد.

یک پژوهشگر سرگذشت بشریت باید با یافته های خود با حساسیت بسیار برخود نماید و بسیار محتاطانه به ارزیابی آن بپردازد.
اگرچه ذهن بشریت بسرعت علاقه دارد که به فانتزی روی بیاورد و حدس بزند. اما همه جا باید روشن نمود که اینها همه حدس هستند.

"باستان شناسی" ابزاری ویروسی است که مثل خوره این اکتشافات را آلوده می کند.

بنابراین، برخلاف آنچه که برخی خوانندگان، مثلا "خواننده" به شماره و تاریخ
۵۳۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردین ۱۳۹۲
نوشته اند، کسی که به بررسی آثار یافت شده می پردازد، نباید از ترس یا خطر "متعصبانِ اسلامی و تند رویان خرافاطی" سکوت کند یا حرفش را نزند.

دقیقا اشتباه نیز در همین جاست. زیرا آقای بی نیاز نیز دچار همین اشتباه است و برای بررسی های خود هدف گذاشته است:
وی در کامنت خود به شماره و تاریخ:
۵۲۷۸۹ - تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۳۹۲
چنین گفته است:

"...در ضمن گوهر چنین نوشتارها یا بحث‌ها اساساً برای برانگیختن پرسش [یا بهتر بگویم ایجاد شک به «دانش» تاکنونی خودمان ]‌ است تا اثبات حقایق. حقیقت احتمالاً در جایی قرار دارد که نه من می‌دانم و نه - احتمالاً - پژوهشگرانی که در این راه گام نهاده‌اند...."

آقای بی نیاز بهتر می بود که نتیجه ی بررسی خود را بدون چنین اهدافی صورت می داد. کیست که نداند که کسی که با این یا هدف از پیش تعیین شده کاری را صورت بدهد، چشمانش برروی چه مسائل مهمی بسته خواهد شد؟

و بی دلیل نیست که وی در بخش دوم این نوشتار گفته است :

"...این «طیور ابابیل» [پرندگان ظریفی هستند مانند پرستو یا چلچله] که با سنگ‌ریزه با دقت نانومتری به هدف می‌زدند و مانند لیرز پیکر دشمن را سوراخ می‌کردند، از لحاظ فنی از پهپادهای [هواپیماهای بدون سرنشین] امروزی که با دهها جی پی اس هدایت می‌شوند دقیق‌تر عمل می‌کردند. البته تخیلات و فانتزی حدیث‌نویسان
در همین مورد کوچک [سوره فیل] آنچنان بی‌کران است که پرداختن بدانها در عصر بی‌وقتی ناممکن است. ..."

چنین مقایسه هائی نه فقط بسیار زشت می باشند، بلکه اصولا در عرف یک بررسی "تاریخی" و "علمی"، همان دانستنی، نمی باشند.

کیست که متوجه عصبیت وی نشده باشد؟

با این نوع برخوردها چه چیزی ثابت می شود. و دقیقا، و اتفاقا مخاطب آقای بی نیاز در این نوع نوشته ها همان " "متعصبانِ اسلامی و تند رویان خرافاطی" می باشند.

این، بخش اول موضوع کامنت من است.

بخش مهم تر این آن است که، تا زمانی که نگاه به گذشته سرگذشت بشریت، خود-دیرینه یافتی، با انسانیت و زیبائی شناسی توام نشود، خطائی بزرگ است و هر بار، یافتن یک سکه یا یک کوزه، کار همه را سکه خواهد کرد.

نمونه ای از این نوع بررسی را من در مورد طوفان نوح انجام داده ام :

http://www.pitahura.gmxhome.de/html/farsi/tufan/tufan_farsi.html

مقاله ی دوم آقای بی نیاز متاسفانه در برگیرنده ی هیچ چیز تازه ای نیست. از این نمونه بررسی ها، مثلا در مورد واقعه ی کربلا چنین صورت گرفته است :

از مسولان "اخبار روز" خواهش می کنم یا این لینک را تغییر ندهند و اعداد آنرا به فارسی تبدیل نکنند، یا اینکه آنرا بصورت لینک در کامنت من تبدیل کنند.


http://mantomash.wordpress.com/۲۰۰۹/۰۱/۰۱/D۸AED۸B۱D۸A۷D۹۸۱D۸A۷D۸AA-D۸B۹D۸A۷D۸B۴D۹۸۸D۸B۱D۸A۷/

تبدیل بصورت لینک

(a href="http://mantomash.wordpress.com/۲۰۰۹/۰۱/۰۱/D۸AED۸B۱D۸A۷D۹۸۱D۸A۷D۸AA-D۸B۹D۸A۷D۸B۴D۹۸۸D۸B۱D۸A۷/" target="_blank")
mantomash.wordpress.com

(/a)

از این بررسی ها بسیار صورت گرفته و می گیرند.

نقطه ی ضعف بسیار برجسته ی بخش دوم در این جاست که آقای بی نیاز می گوید:

"... ولی می‌توان ادعا کرد که اگر هم موعظه‌گر یا «پیامبری» به نام محمد وجود داشته، این داستانها و احادیث بازگوکننده‌ی زندگی او نیستند..."

اگر؟
دقیقا نکته ی مهم همین جاست که "اگر" چنین موعظه گری وجود می داشته است و عربهای کوچ داده شده توسط ساسانیان نسبت خود را به وی داده باشند چی؟

بیائیم و بعنوان مثال تولد محمد در سیره ابن هشام را بررسی کنیم. واقعا چقدر زیباست این تولد. در آنجا، بعنوان تولد ابوالقاسم یاد شده. دویست سال پس از این تولد، نگارندگان آن هنوز نمی دانستند که ذکر چنین تولدی چه اطلاعات مهمی را به ما می رسانند.

در آن دوره، ازدواجی در کار نبود. زن و شوهری در کار نبود. اگر ابن هشام می دانست که در قرن بیست و یکم توسط مدرنیسم غرب، خانواده این همه مهم خواهد شد که در دمکراسی آمریکائی اگر رئیس جمهور خانواده نداشته باشد (البته حمایت سازمانهای مالی و مافیائی بدیهی است) به رئیس جمهوری نخواهد رسید، انگاه حتما
"داستان " تولد محمد را بگونه ای دیگر می نوشت ببینید در آن دوره در "صحرا" ی عربستان، این منطقه ای که تبهکاران مشروطه چی "ایرانی"، ساکنان آنرا "عربهای پا برهنه و ملخ خور" می نامیدند، زندگی چقدر زیبا و عاشقانه بود.

و اتفاق زندگی در سراسر کره ی زمین در دوره های مختلفی در زندگی بشر چنین بوده است. همان چیزی که اسلام از آن بعنوان "جاهلیت" و رومیها از آن بعنوان "بربریت" و جوان خرفتی بنام "کارل" از آن بعنوان "کمونیستم بدوی" یاد کرده اند!

آمنه، زنی راهبه با مقامی انسانی، با عبدلله ازدواج نکرده بود. ازدواج، برخلاف مسیحیت غربی، هنوز اجباری نشده بود و حتی ده ها و قرنها پس از آن، هنوز ازدواج توسط اسلام "مستحب" اعلام نشده بود!!!

خواندن داستان زیبای تولد محمد، و ایضا تولد سهراب، را به همه پیشنهاد می کنم.

در این زمینه حرف بسیار است. از شما دعوت می کنم در این زمینه نیز به بخش ششم گپ های "زاد آفرینی" تحت عنوان "هنگام که بشریت بی مادر شد!" رجوع نمائید:

http://www.pitahura.gmxhome.de/html/farsi/zad_afarini_farsi.html

در بخشهای بعدی، به زندگی سهراب و زیگفرید و رابطه ی آن با جنگ تروا و "تروای کربلا" خواهم پرداخت.

با سپاس

مزدک مادرباوران
۵٣۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : خواننده

عنوان : نظرِ بنده راجع به پاسخِ دوستان
۱- بنده هم مثلِ شما فقط نظرم را عرض کردم. این تهمت هائی که متأسفانه رایج شده است و هر کسی چپ وراست به دیگران می گوید، نظیرِ : "نسخه پیچید، حکم کرد، شرط کرد، می خواهد یاد بدهد، گر تو بهتر می زنی بستان بزن، خودت آستین بالا بزن"، و غیره، به نظرِ من همه ریشه در این دارد که ما بحث و گفتگو را نیاموخته ایم. این اتهامات را در هر گفتگوئی و در هر ابرازِ نظری، هر کسی به دیگری می تواند بزند. و این راه به جائی نمی برد. هر کسی حق دارد نظرش را بگوید، بدونِ آنکه موردِ اتهام قرار بگیرد.

۲- در مطلبِ قبلیِ آقای بی نیاز، متخصصان و کسانی که یطورِ اصولی از موضوع اطلاع داشتند، نظرشان را نوشته بودند.

۳- "ریگی که بنده در کفش دارم" اینست: بنده ۵۰ سال است از هر مسلمان و مسیحی و یهودی که به او انتقاد کنیم، می شنوم که می گوید: "نخیر. این که تو می گوئی در کتابِ ما نیست. فلان که تو می گوئی در قرآن نیست. فلان که تو می گوئی در انجیل نیست". به همین دلیل بنده با کارِ آقای شجاالدین شفا موافق بودم. ایشان قرآن را مبنای انتقادات خودشان قرار داده بودند. نه مسائلی را که هر مومنی می گوید اینها در قرآن نیست.

با احترام
۵٣۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۲       

    از : احمد

عنوان : قبل از نوشتن کامنت حد اقل سعی کنیم وی را بفهمیم
با تأسف خواننده ای به نویسنده تو صیه می کند که قرأن را دقیقأ بفهمد. آقای کامنت گذار نمی خواهد بفهمد که نویسنده خودش را اسلام شناس نمی داند بلکه تلاش دارد تاریخ اسلام یا وقایع منتسب به اسلام را به روش تاریخ شناسی علمی یعنی ادله فیزیکی تاریخی نه از طریق نقل قول و نوشته های متعصبین بفهمد . اگر حتی بخواهیم تاریخ جنگ آمریکا و عراق که از عمرش ۱۰ سال می گذرد را از میان نوشته ها بفهمیم ره به دیهی نخواهیم برد.
نویسنده سعی دارد روش علمی بررسی تاریخی با استفاده از مشاهدات فیزیکی آن دوران از قبیل حفاری و سکه و ... گسترش دهد. مخالفینش حتما ریگی در کفش دارند وگرنه این باید مورد حمایت مومنین از خرافاتی تا متجدد باشد.
۵٣۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : عباس مقدم

عنوان : سپاس از آقای بی نیاز
ضمن سپاس و آرزوی تداوم همین مطالب روشنگرانه، با توجه به عدم دسترسی دوستان داخل کشور، به ترجمه کتاب "از بغداد به مرو"، دوستان علاقمند در ایران، امیدوارند که امکان انتشار اینترنتی کتاب، همانند "زوال جهان اسلام" ، هرچه زودتر، فراهم آید.
۵٣۰۴۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : بهروز - م

عنوان : برای کنار گودنشینی به نام خواننده
نمیدانم چرا ما عادت نداریم برای انجام کارهائی که لازم و درست می دانیم خودمان آستین ها را بالا بزنیم؟ ظاهرا در کنار گود نشستن و لنگش کن فرمودن راحت ترین کار است.جناب کامنت نویسی که با عنوان "خواننده" دستور بررسی قرآن و غیره را به آقای بی نباز می دهد چرا جناب خودشان دست به کار نمی شوند؟آیا معنی کامنت ایشان این نیست که: زود باشید جمع شویم شما بروید جنگ کنید!.
۵٣۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹۲       

    از : خواننده

عنوان : قبلاً هم نوشته بودم که ...
من قبلاً هم نوشته بودم که چنین مطالبی که نگاهی ساده و نامستند به موضوعات دارند، متأسفانه متعصبانِ اسلامی و تند رویان خرافاطی را در نظرشان محکم تر هم می کند. اینها این مطالب را می بینند و می گویند نگاه کنید، مذهبِ ما را با چه مدارک و اسناد و استدلالاتی نقد می کنند. این به اصطلاح "تفِ سر بالا" می شود. شما می خواهید با خرافات و اسلام مبارزه کنید، ولی با این مطالب کار را بدتر هم می کنید.
به نظرِ من خودِ قرآن را مستقیماً و با آوردنِ فاکت نقد کنید بهتر است.
۵٣۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست