یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آیا آمریکا آخوندها را در ایران به قدرت رساند؟ - رضا پرچی زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : peerooz

عنوان : یا صاحب السند تو دانی و
ما مردم عجیبی هستیم. یک مقاله و ۱۳ کامنت را صرف وقایع " نسبتا مستندی!" کرده ایم که در باره آنها عجالتا سند مستندی نداریم در حالی که هم اکنون نامه های نه چندان محرمانه و تماسهای ظاهرا محرمانه بین رژیم و آمریکا برقرار است و زیاد در باره آن ها حرفی نمیزنیم.
برعکس وقتی " اسناد مستند " فعالیت های سیا در باره کودتای ۲۸ مرداد منتشر میشود عده ای بسرکردگی جناب میرفطروس آنها را " قلابی" میدانیم. یا للعجب.
۵۷۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : تعاریف مستدل و بی نتیجه...
جناب بزرگمهر گرامی، با اجازه من برداشت خودم را از توضیحات حضرتتان در میان نمیگذارم و البته اینکار بیدلیل هم نیست ، اما من نمیدانم منظور از توضیحاتتان، رد نوشتار جناب رضا پرچی زاده است یا منظور دیگری در پشت آن نهفته است.
آنچه برای من معیار سنجش است فرآورده نهائی چنین اغتشاشاتیست که بزور دگنگ نام انقلاب بر آن نهاده اند. اولین نمونه تاریخ جدید انقلاب مشروطه بود ، من بنا ندارم در مورد منافع و مضار آن سخن بگویم زیرا به اندازه کافی در کتاب تاریخ مشروطیت به خامه احمد کسروی تشریح شده است، اما نهایتاً فرآورده اش چه بود؟ تخریب مزورانه آن انقلاب، براستی بدست چه کسانی انجام گرفت؟ من رجای واثق دارم که شما بنیکی از آن آگاهید.
اقدام نصفه نیمه ملی کردن نفت توسط دکتر محمد مصدق و خروج از شرکت ننگ آور ( شرکت نفت ایران و انگلیس ) که در هشت سالگی من یعنی سال ۱۳۲۸ برنگ زرد روی تانکرهای نفت نقش بسته بود را خوب بخاطر دارم. زمانی هم که مصدق را سرنگون کردند دوازده ساله بودم و به نیکی در ذهنم نقش بسته است. حال منظور از این توضیحات پرسشی است از حضرتتان، که این ننگ جانکاه و مسبب اصلیش چه کسانی بودند؟ که همانند هم لباسان همانهائی بودند که انقلاب مشروطه را اول مشروعه و بعد کاملا سابوتاژ کردند؟ فرآورده این اعمال ننگینشان چه بود؟
حال جنابعالی هم بصورت نیمه بند و با اشارات عجیب و غریب در آخرین پاساژ نوشتارتان وقایع واقعه را تا حدی ترسیم فرموده اید. خوب عنایت کرده و بفرمائید نتیجه چیست؟
آیا کسب این سه تجربه خفتبار و ننگین ( انقلاب مشروطه - سرنگونی مصدق و گودتای ننگ آور ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و آوردن جلادی که صفات وحشتناک و جنایتکارشان ۱۴۰۰ سال است تجربه شده ) که اشاره کردم برای تحلیل مسائل کفایت نمیکند؟ آنچه بدیهی و مسلم و روشن است اینستکه توجیهات همراه با اگر و اما و چنانچه ، توجیهاتی واهی و بی پایه است و باید از نظر انسانی و واقعی عملاً از این رویدادها نتیجه گیری کرد.
توضیحات حضرتتان بویژه در آخرین پاساژ نوشتارتان شرح نخود و لوبیا و ماش و عدس و غیره است که برای بوجود آمدن آشی دلچسب و دلنشین ، آشی زهرآلود و کشنده تولید کرد؟! ولی از چرای واقعی و اصلی آن با مهارت تمام طفره رفته اید.
من نوشتار جناب پرچی زاده و تحلیلشان را بسیار بسیار نزدیک به واقعیت میدانم و استدلالات ایشان را بر پایه تجربیات عملی و عینی و ملموس کاملاً درست و تحسین برانگیز میدانم. مجدداً عرض میکنم که از دید من ، نتیجه کار و حاصل آن مورد سنجش است نه شرح ریزه کاریهایش...مستدام باشید.
۵۷۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : آ. بزرگمهر

عنوان : چگونه جنبش"خیابان" ایران مذهبی شد؟
آقای پرچی زاده عزیز ، با پیش در آمدی، واقعا بحث عجیبی را شروع می کند:" اخیرا در گیر و دار آشوبهای مصر و سوریه، {جمهوری اسلامی و برخی همراهان دیروز و مخالفان امروزش که گرچه عمدتا در تبعیدند و ظاهرا خواهان سرنگونی رژیم اند اما به نظر می رسد که کماکان به «آرمانهای انقلاب اسلامی» وفادار باشند}، بی وقفه بر طبل مذمت «دخالت خارجی» در این کشورها می کوبند و آن را توطئه «امپریالیسم» می نامند. بر فرض مثال، آنها مدام آنچه در مصر اتفاق افتاد را «کودتای آمریکایی» می نامند و مردم مصر را بابت این اتفاق نکوهش می کنند و ادعا می کنند که انقلابیون مصر به «بیراهه» رفته اند" (تاکید در {......} همیشه در این کامنت از نگارنده است )

برداشت نگارنده، از پیش در آمد بالا ، این است که؛ نویسنده میخواهد موضع {جمهوری اسلامی و برخی از همراهان دیروز و مخالفان امروزش...} را به نقد و چالش بکشد. البته چرائی این امر را نمی دانم. زیرا در سراسر جهان موضوع بهار عربی مطرح و در باره ء آن صحبت میشود. ولی بهر صورت نویسنده اینطور خواسته است.
با نقل قولی از روزنامه وطن، میگوید: اخوان المسملین به حمایت آمریکا دلگرم بود. باور نمی کرد با وجودآمریکا،ارتش کودتا کند. که این نقل قول هم نمی تواند نظریه «کودتای آمریکائی » مطروحه در پیش در آمد خود ایشان را ـ جدا از درست یا غلط بودنش ـ "منتفی" کند.

نویسنده در ادامه میگوید : " .. حقیقت این است که {حرف و حدیثهای مستدل و نسبتا مستندی} وجود دارد که نشان می دهد{ خود آخوندها و متحدانِ آن زمانشان} هم به احتمال زیاد در پی «دخالت خارجی»، آن هم از سوی دشمن خونی شان، «آمریکای جهانخوار»، در ایران به قدرت رسیدند؛ منتهی الان چون «مصلحتِ» هیچکدامشان نیست، هیچکدام هم در این باره هیچ نمی گویند."

همانطور که در آغاز نوشتم آقای پرچی زاده بحث عجیبی را دامن زده است. بدون اینکه توجه کند در انقلاب مردمی ۵۷ تقریبا تمام اقشار و طبقات و نحله های فکری بدون پلاتفرم سیاسی به شکل عامیانه و سنتی در "خیابان" در جنبش ضد سلطنتی "همه باهم " شرکت کردند. امروز نمی توان با ادعاهای نا مشخص و حتی بی پایهء نویسنده موافق بود که به چنین گروه بندی هائی رسیده است : "همراهان دیروز " و "مخالفان امروز در تیعید وخواهان سرنگونی" یا "کماکان وفادار به «آزمانهای انقلاب اسلامی»" ـ "متحدان آنروزشان" و....و. ...

آقای پرچی زاده ، نگارنده آگاهانه از انقلاب حمایت کردم و بارها در آنروزهای بزرگ به دوستانی که برخی دیگر در بین ما نیستند گفتم چه خوشبختیم که این روزها را تجربه می کنیم. دیگر در آینده کسی نمی تواند مثل فاجعه کودتای ۲۸ مرداد علت وقوع آنرا فقط به "دیگری" نسبت دهد ما شاهد تاریخ هستیم. ولی مثل اینکه تاریخ را میشود دستکاری کرد. راستی چرا در مورد کودتای شیلی که همین چند روز پیش ۱۱ سپتامبر
بمناسب ۴۰ سالگی آن توجه تمام رسانه های جهان را جلب کرد چنین جعلیاتی صورت نمیگیرد؟ اشکال در نیروهای رقیب ایرانی است یا رسانه؟

ما هزاران فدائی با بسیاری از نیروهای چپ و سکولار که از انقلاب حمایت کردیم . در همه پرسی ۱۲ فروردین ۵۸ شرکت نکردیم و اساس "جمهوری اسلامی " را زیر سئوال بردیم و غلیرغم تمام سرکوب ها و کشتار بیرحمانه این جنبش " خیابان" ایران بود که بتدریج جذب ساختار حکومت ولایت مطلقه فقیه شد .یا بتدریج با آگاهی به مخالفت با آن برخاست یا به انفعال کشیده شد. جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه ایران با تمام ضایعات و تجربیات براه خود ادامه میدهد.
نویسنده برای اینکه موضع جمهوری اسلامی و بزعم خودش همراهان دیروز و مخالفان امروزش را به نقد بکشد شواهد و نقل قول هائی "گزینشی" از منابع ایرانی و خارجی ارائه می کند. از جمله به کتاب آخرین شاه ایران: "پاسخ به تاریخ" ۱۳۵۸ مراجعه می کند، نگارنده نیز در سالهای پیش این کتاب را خواندم به این واقعیت بر خوردم که ، شاه از غلامحسین صدیقی تجلیل می کند ، زیرا او تنها شخصیت سیاسی بود که از شاه خواست ایران را ترک نکند و برعکس، از شاپور بختیار مکدر بود که او را بخروج از کشور تشویق میکرد. در کتاب دیگری که ورجاوند در بارهء غلامحسین صدیقی نوشته است . مطالب آن در همان آذر و دی ۵۷ به بیرون درز پیدا کرد. معلوم بود که همزمان که شاه با غلامحسین صدیقی در حال مذاکره برای تشکیل دولت آشتی ملی بود. گروه دیگری با شاپور بختیار در حال گفتگو بودند .
در روزی که غلامحسین صدیقی به دربار رفته بود که نتیجه ء شکست مذاکره ء خود با رهبران جبهه ملی را به شاه اطلاع دهد. قبل از اینکه صحبت خود را شروع کند. یکی از دوستان خانم فرح پهلوی از آمریکا تلفنی به او اطلاع می دهد : شاپور بختیار نخست وزیر ایران میشود. دکتر غلامحسین صدیقی از دریافت این خبر بسیار متاثر می شود. او در می یابد همزمان چند آکتور برای آلترناتیو سازی فعالیت می کنند. در همان زمان ایالات متحده نیز جداگانه با رهبران مذهبی رفت و آمد میکرد و موضوع هویزر و سولیوان در همان روزهای انقلاب زیر سئوال بود.
جنبش "خیابان"
با این وجود در "خیابان" ها و بین مردم تشویش و نگرانی از وقوع کودتا یک واقعیت بود . کودتای ۲۸ مرداد۳۲ و سرکوب خونین ۱۵ خرداد ۴۲ در ایران از یک طرف و کودتای نظامی علیه شیخ مجیب الرحمن سال ۱۹۷۵ در بنگلادش و قبل از آن ۱۹۷۳ کودتای نظامی ژنرال پینوشه در شیلی علیه پرزیدنت سالوادور آلنده از طرف دیگر ، جو عمومی را نگران کننده کرده بود. سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بعداز بازگشت آیت الله خمینی به ایران، ۱۲ بهمن ۵۷ ، با نامه ء سرگشاده ای به آیت الله ، در بارهء خطر کودتای ارتش و کشتار مردم هشدار داد و" سیمای نجیب شیخ مجیب را در چهره خمینی دید .. " نقل به مضمون . آقای پرچی زاده، مذاکره شاه با صدیقی یک واقعیت بود و پشتوانه ء مبارزاتی و تاریخی داشت و در "خیابان" نبود. اراده ای وجود داشت که میخواست بجای شاه و صدیقی و سایر نیروهائی که در تاریخ مبارزاتی ایران ریشه داشتند ، با "سزارین" و تشکیل کابینه ء بختیار ، خروج شاه و بازگشت خمینی را تسریع و با ترفند های هویزر و سولیوان، آلترناتیو "خیابان" برنده شود و از نیروهای رادیکال و سکولار راحت شوند. آنها میدانستند بعداز یکسال جنبش "خیابان" هیچ نیروئی قادر با رقابت با آن نیست.
جنبش "جیابان" از کجا آمد؟
بنظر نگارنده ، جنبش "خیابان " در ۱۶ دیماه ۵۶ شکل گرفت وگرنه در قبل از آن همیشه نیروهای دانشجوئی و روشنفکری، ملی و چپ ، سکولار ، دموکرات و لیبرال هژمونی داشتند. مقاله"استعمار سرخ و ساه" نوشته احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات جو سیاسی کشور را بکلی تغییر داد. در این مقاله فعالیت های خمینی قبل و بعداز ۱۵ خرداد به نقد می کشد. متاسفانه خیلی دیر شده بود بعداز ۱۵ سال سرکوب خونین که ۱۵ خرداد با سکوت و بعضا تائیدچپ و نیروهای سکولار و بد آموزیهای فراوان آل احمد ها و شریعتی ها ، بنی صدرها ، یزدیها ، سروش ها ، بهشتی ها ، رفسنجانی ها ، روبرو شده بود . بهانه ای شد برای مظلوم نمائی طرفدران خمینی که منجر به کشته شدن چند تن از آنان شده بود.
از این تاریخ به بعد نیروهای مذهبی در داخل و خارج از کشور بتدریج و زنجیره ای "دو مینو" بخاطر مراسم یادبود شهدای خود در شب ۷ و چهلم ، در درگیری با پلیس فعال و تکثیر میشوند. دکتر علی شریعتی که ۲۹ تیر ۵۶ و مصطفی خمینی که در اول آبان ۵۶ درگذشته بودند سوژه هائی برای تبلیغات وسیع شدند. دربهار ۵۶ و در تاریخ نامعلومی تیمسار نعمت الله نصیری سفیر ایران در پاکستان به تهران فراخوانده شد و دستگیر گردید. بدون اینکه در مطبوعات منعکس شود. بنظر میرسد رهبران مذهبی با اطلاع از این موضوع و بعضی اقدامات محرمانه حکومت و با اطمینان جنبش "خیابان" را سازمان میدادند. نماز عید فطر در بهار ۱۳۵۷ آغاز رسمی جنبش "خیابان" نیروهای مذهبی در ایران بود که تا ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه داشت. در تاریخ شنبه ۲۹ مرداد برای اولین بار بازداشت نعمت الله نصیری با تاخیر طولانی در روزنامه ها منتشر شد. این خبر در کنار فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان درج گردید. پرویز ثابتی سر شکنجه گر ساواک وقتی چنین می بیند ایران را ترک می کند ولی هرگز منعکس نمی شود.بسیاری از صاحب منصبان چنین می کنند. بسیار از کارخانه ها بی صاحب می شوند. بسیاری کارگران بی حقوق میشوند. راه پیمائی تاسوعا و عاشورا نمیش قدرت جنبش "خیابان" بود روزی که "امام آمد " اوج جنبش "خیابان " بود.
در روز ۱۹ یهمن که فدائیان خلق اولین مراسم تجلیل از پیشگامان فدائی در ساهکل را در زمین چمن دانشگاه برگزار می کنند. با جنبش "خیابان " که در حمایت از مهندس مهدی بازرگان راه پیمائی کردند مصادف میشود. بهمین دلیل مراسم را به روز بعد موکول می کنند. تعارض جنبش "خبابان" با مبارزات بسیاری از نیروهای ضد سلطنتی انکار ناپذیر و تراژدی بزرگی می باشد. امیدوارم آقای پرچی زاده و دوستان خواننده در این زمینه اطلاع رسانی کنند. از نظرات تکمیلی همه استقبال و انتقادات را با صمیمیت ارج خواهم گذارد.
۵۷۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : عدم استفاده ار کسب تجربه و پندارهای واهی...
جناب آقای محمود دلخواسته ، توجیهات حضرتتان زمانی وارد است که یک ملّت و مردمانش بر پایه تجربیات نزدیک به ۱۴۰۰ سال گذشته نیکی و روش درست و رفاه از باورشان و مدیران آن یعنی آخوند و ملا را تجربه کرده باشند و لاجرم از یک آخوند و شورشی آخوندی بنام انقلاب از پائیز ۱۳۵۶ تا بهمن سیاه ۱۳۵۷ ، رهائی و رفاه و آسایش و نهایت نیکبختی خود را انتظار داشته باشند.
آیا براستی ملتی نادان بتاریخ خود اصولاً درست عمل کرد؟ از اینکه تصور نمیشد یک آخوند هولناک و منادی جنایت و توحش بعد از برگشت و آن اراجیف وحشتناکش در بدو ورود ، جفای عهد کند یک توجیه ناباورانه نیست؟ آیا ملتی که نادان به جنایات وحشتناک و نابود کننده یانکیهای خونخوار و آدمخور نباشد ، بخود اجازه میدهد که دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم این جنایتکاران وحشیِ تاریخ را نادیده بگیرد؟
آیا ملت نمیدانست که گودتای سیاه و پر از جنایت ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ برنامه ریزی یانکیهای جنایت پیشه بود؟ خیلی میبخشید انسان میتواند برای تبری، توجیهات عجیب و غریب سرهم کند ولی جنایاتی که بر بشریت ، با دست داشتن یانکیها رفته است و عملاً و عیناً و مستنداً وجود دارد را میتوان انکار کرد؟ آیا این ملت ندیده بود که مستشاران یانکیهای جهانخوار، تربیت کننده و آموزش دهنده نظامی ارتشش هستند؟ بنا بر این توجیه اینکه کسی فکر نمیکرد این آخوند جنایتکار با آمدن، راهش را ۱۸۰ درجه تغییر دهد از دید من توجیهی واهی و از روی لاعلاجیست و تکیه بر کسب تجربه های تاریخی دور و نزدیک ندارد!!!
محمدرضا همراه با تمام نیروی اهریمنی ساواکش و نظامیش تربیت شده و دوره دیده یانکیها بودند و همین بتنهائی کفایت میکرد تا در این شورش هولناک که مرتب بعتوان انقلاب به همگان حقنه میشود، تدابیر درست و منطقی از سوی ملت اتخاذ شود و سرنوشت خودشان را بدست آخوند و ملا و خودفروختگان اطرافش چه در فرانسه و چه داخل نسپارند.
تحلیل جناب رضا پرچی زاده نمایانگر گوشه بسیار کوچکی از تاریخ هولناک و عفن آور ملتی نادان بتاریخ خود است!!! مستدام باشید.
۵۷۲٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : مینا ر

عنوان : سوالی از آقای دلخواسته
آقای دلخواسته شما که ادعا میکنید نویسنده مقاله شلقلمکار نوشته، چرا خودتان هر چه دلتان خواسته نوشته اید بدون یک مدرک ناقابل؟ شما نوشته های هایرز را دلیل میاورید ولی فراموش میکنید که چرا یک نظامی ای که بدستور دولتش برای برقراری "کمر بند سبز" (تئوری برژینسکی برای محاصره کردن شوروی که آدمکشان سازمان های اسلامی دور دنیا را در افعانستان جمع کرد تا بعدا القاعده از بطن آن متولد شد) ضد انسان های همانند خمینی و حامیان او را بقدرت برساند، میباید در کتابش از واقعیت ها بگوید؟ شما چرا نوشته های او را همانا عین واقعیت دانسته اید ولی نوشته ای بختیار را نه؟ چرا چون بختیار موافق فکر شما و همفکرانتان نبود؟ شما که از بازرگان و طالقانی و بنی صدر سوپرمن سانه اید لطف کنید یک مدرک ناقابل از ادعاهایتان ارائه دهید و ضمنن بگوئید اینان (بعییر از طالقانی) چرا با این اندیشه ای قهرمانانه اشان مرید امام شان بودند و به دستبوسی این جانور خونخوار افتخار میکردند. عکس های دستبوسی آنها که همه جا هست. از این مدرک بالاتر ؟ شما مخالفتتان با نویسنده ماله گویا تنها از این جهت هست که علت بقدرت رسیدن امام و فرزندان امام را رو کرده، اینطور نیست؟
۵۷۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کیوان الف

عنوان : نگاهی به نظرات و دلبستگی به رژیم اسلامی
نوشته اقای رضا پرچی زاده را خواندم و بر حسب عادت سری به نظرات زدم و وا ماندم از اسن نظرایات. برخی از نظرات، عملا نظرات خجولان رژیم اسلامی است. اینان برای دفاع از رژیم بغایت جنایتکار اسلامی که کشتار از اصول فکری آنها هست، راه چاره را در این دیده اند که به وابستگی رژیم دیکتاتوری و سرکوبگر شاهنشاهی بپردازند. اینان فراموش کرده اند که جماعت آخوند و دنبالچه های آنها از کانال سازمان اوقاف شاه پروار میشدند و بهشتی و خاتمی اداره کننده مرکز ساواک در آلمان (مسجد هامبورگ) بودند و مطهری و مفتح و یزدی و مصباح یزدی و ....... وابسته به رژیم شاه و از جانثاران آنها بودند و مدارک و عکس های آنها در اینترنت موجود هست. رژیم اسلامی از ترس آشکار شدن وابستگی شان به رژیم شاه بود که تمامی مدارک ساواک را توسط رفیق دوست به ناکجا آباد بردند تا همکاری خامنه ای و شرکا با ساواک هویدا نشود و سر هویدا بهمین سبب سریع ذبح اسلامی شد. دیگر وابستگی بازرگان و شرکا و بهشتی و شرکا به آمریکا بواستگی ابراهیم یزدی اظهر امن الشمس هست و تنها دنبالچه رژیم هستند که آن را انکار میکنند.

از جوابیه های عجیب و غریب این دسته از نظر دهنده گان همین بس که طرف با دیدن عکس اقای پرچی او را "جوان" و "بی تجربه" دانسته و نوشته ای او را ناشی از این جوانی درهم و قر و قاطی دانسته. معلوم نیست این جنابان که نه "جوان" هستند و نه "بی تجربه" اینقدر درهم و آشفته مینویسند. تازه معلوم نیست چرا یک جوان نمیباید از یک پیرانه سر بهتر مسائل را درک کند و حلاجی؟ نوشته آقای پرچی زاده گویا بد جوری به وسط خال زده و خواب ها را آشفته کرده. امید است ایشان کماکان با تمامی "جوان" بودنشان مقالاتی "با ارزش" را باز بنویسند و میدان را به این "با تجربه" ها وا ننهند
۵۷۲۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۲       

    از : صبوری

عنوان : ارتش شاهنشاهی
امرای ارتش از سال ۵۶ در حال خارج شدن بودند. انفلاب ۳۵ سال قبل را که یک عقل سلیم با تحولات سال ۹۲مصر مقایسه نمی کند. ایران ۹۰ در صد شیعه و رژیم سلطنتی چه شباهتی با حکومت نظامیان در مصر دارند. امرای ارتش شاهنشاهی جان نثار اعلیحضرت بودند شعار رژیم خدا - شاه بود . سرود ملی شاهنشه ما زنده بادا بود. در انقلاب ۵۷ همه ایران در مقابل شاه و بخش فوقانی ارتش شاهنشاهی و ساواک و نیروهای امنیتی و دزدان بانکدار و کارخانه دار بودند. آنهم در رژیمی تا خرخره دزد و فاسد. ارتش نظام وظیفه ای شاه با چه نیرو ئی می خواست به ایستد. نزدیکترین فرد به شاه فردوست باورش نداشت.
شما نخست باید اجتماع را در آن دوران بشناسید
۵۷۲۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : سپاس از دوستان
درود بر همه شما عزیزان که محبت کردید و نظرات تان را درباره مقاله حقیر درج فرمودید. البته از طریق تعامل و دیالکتیک و تضارب آراء است که گفتمانها پیش می روند و بلکه به مرحله عملِ مثبت درمی آیند. شاد و پیروز باشید.
۵۷۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۲       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : چرا سران ارتش تیر باران شدند
در اینمورد نیز اگر شما به تحقیق اینجانب در مورد اقای بختیار ( بختیار: افسانه و واقعیت) مراجعه کرده بودید در آن نامه اقای خمینی به سران ارتش را می بینید که در آن به سران ارتش عفو عمومی داده بودند و این نامه را زنده یاد داریوش فروهر از پاریس برای فرماندهان ارتش آورد. قرار هم بر این بود که تنها صد نفر از امرای ارتش را بازنشسته کنند. در آن زمان حتی فرماندهان ارتش باور نمی کردند که اقای خمینی عهد شکنی کند و بسیاری از این فرماندهان مانند تیمسار خسرو داد شخصا به خانه خمینی در مدرسه رفاه رفته بودند.

اینکه چرا اقای خمینی عهد شکست و دست به کشتار فرماندهان زد را می شود در: ۱. خصوصیت بس خشن فردی ایشان ۲. کینه جویی که در بسیاری از "روحانیون" وجود دارد ( رفتار ایشان با آیت الله شریعتمداری که جان خود را مدیون ایشان بود بهتر می شود دید.) و..و می شود دید. ۳. قدرت و اظهار قدرت را در نابود کردن دیدن. ۴ اینکه استبداد تنها از طریق تحمیل خشونت است که می تواند خود را بر دولت و جامعه تحمیل کند.

متاسفانه زمانی که این کشتارها شروع شد، حزب توده و فداییان خلق و دیگر جریانهای استالینیستی ( مشکل اساسی این بود که در میان جریان چپ، این گفتمان استالینیستی از مارکسیسم بود که گفتمان غالب بود.) در کنار خشونت گراهای اسلامی از جمله حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی و هیئت موتلفه و..و برای آن هورا کشیده و تکبیر گفتند و سخن از قهر انقلابی ( در حالیکه انقلاب واقعی پروسه خشونت زدایی می باشد.) زدند.

اعتراض امثال بازرگانها و حاج سید جوادی ها و بنی صدرها که به اعتراض بر خواستند در میان فریادهای "اعدام انقلابی" این گروه ها گم شد.
۵۷۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : خشت اول گر نهد معمار کج
" ........ نسبتا مستندی...". یعنی میشود یک خرده آبستن بود؟
۵۷۲۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست