از : peerooz
عنوان : نوش جان
جناب چپ سابق,
یعنی است...اغ خود را دوباره بخوریم ؟ خیر, ممنون, همین گ..ی که خوردیم کافیست. است...اغ, پیشکش شما.
۶۰٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : جپ سابق
عنوان : اکثریتی سابق
من اکثریتی بودم ولی امروزه مشروطه خواه هستم و اما یه سئوال از رقیه و دیگران:
مگر اکثریت و خیلی از بقول خودشون جمهوریخواهان امروز بشکلی همان سیاست را ادامه نمی دهند؟ یعنی رضا پهلوی متمدن و امروزی و مدرن که در واقع سرمایه ای ملی برای رهایی از ارتجاع اسلامی است را ول کرده اند و بگدایی اتحاد و همکاری با اصلاح طیاان مذهبی هسند؟. اصلاح طلبانی که هنوز حقوق کامل زنان را برسمیت تمی شناسند، هتوز خواهان اعدام همجنسگرایان هستند، هنوز شعه شیعه می کتتد و برا امام خمینی اشون احترام قائلند.
پس کجا درسی آموخته شده؟ اصلاح طلبان مذهبی حداکثر ایران را مثل ترکیه می کنند نه بیشتر
ایران لیبرال و دمکرات و متمدت و مدرن را نیروهای راست مشروطه خواه می سازند و آزادی همه ز جمله چپها در آن تضمین شده.
حالا بذار چپ های متعب بیان و بمن قحش وبد و بیراه بگن
۶۰٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : شادی امین
عنوان : شجاعت و مسئولیت پذیری ای که باید دیده شود
اگر بگویم به تجربه دیده ام که زنان ساده تر میتوانند چنین فارغ از حساب و کتاب های معمول خود را به نقد بکشند و به جای وانهادن تقصیر بر عهده دیگران بی پرده از "خود" و مسئولیتشان بگویند، اغراق نکرده ام. در واقع سالها شنیدیم که "جوانمردی" و "پایمردی" و... ارزش قلمداد می شدند، شاید پُر بی جا نباشد اگر از سادگی و راحتی "زنانه" و بسیار با ارزشی در این متن حرف بزنم.
متن مشابهی را پیدا کنید. همه اگر هم تک و توک گفته اند، در جایگاه آنموقع رقیه دانشگری (فران) نبوده اند، و با اینحال یا از "ما" گفته اند و یا از اشکالات "رهبری".
این مایی که به من بدل میشود، درد و ریسک بسیار به همراه دارد. مایی که به من بدل میشود، صادقانه و صریح سخن میگوید.
آنکه جمع می بندد و هنگام انتقاد نیز شفاف نیست، هنوز درگیر محاسبه است.
رقیه دانشگری گرامی،
کاش ما هم ظرفیت شنیدن داشته باشیم. همانقدر که شما در اینمورد از خودتان ظرفیت گفتن نشان دادید.
بی شک این نقد شما از جهات مختلف مورد "استفاده" واقع خواهد شد، کاش محتوای مطلب شما و انگیزه آن را جعل نکنند و به آن وفادار بمانند.
به نظرم به جای بیشتر خواستن از شما بابت دوسالی که نام برده اید... بایستی از آنهایی که ۳۰ سال در پی آن سالها همچنان مشغول توهم پراکنی و دفاع از جناح های مختلف حاکمیت هستند و نه مسئولیت خود را قبول میکنند و نه حاضرند از "مسئولیت" کنار بروند و رسمی و غیر رسمی و دو دستی بر جایگاه ارشد خود تکیه زده اند، پاسخ خواست.
اجازه بدهید بگویم که این تعیین تکلیف سیاسی شما، علاوه بر کلیت نامه تان که از دل برخاسته بود و بر دل نیز نشست، را پسندیدم و دوباره نقل میکنم:"خوشبختانه عمر این کژروی در زندگی سیاسی ام کوتاه بود. و خوشحال هستم که با درس آموزی از گذشته از جریان اصلاح طلبی فاصله گرفتم و به جنبش مستقل تساوی خواهانه، آزادی جویانه و انسان گرایانه ای امید بسته ام که در اعماق جامعه جاری است."
این نقد شما به کار ساختن فرهنگ نقد و شفاف سازی می آید. به کار مقابله با "کژروی" در دنیای سیاست.
من آن روزها که کودکی بیش نبودم و هنوز در خیابانها بوی آزادی بود، با ماژیک سیاهی بر در و دیوارهای شهر کوچکمان،می نوشم"به رفیق رقیه دانشگری کاندید سچفخا رای دهید!" با خواندن این مطلب دیگر از اینکه این شعار را نوشته ام پشیمان نیستم:)
امید که بیشتر از نظرات شما در چالش های جاری بشنویم.
دستتان را می فشارم
پ.ن. من پس از انشعاب درون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به همکاری با "اقلیت" پرداختم و هیچگاه با مواضع سازمان اکثریت نزدیکی نداشته ام.
۶۰٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای peerooz
ب نوشته شما با فرمل بندی دیگر موافقم که نوشتید : « مردم چه مبارزه مسلحانه میکردند و یا نمیکردند در نتیجه فرقی نداشت. غیر مذهبی ها قدرت مذهب در ایران را دست کم گرفتند »
فکر میکنم منظور شما از ( مردم ) ٫ احزاب و نیروهای سیاسی است چون مردمانی که از روحانیون و گفتمان اسلامی در برابر دستگاه پهلوی حمایت کردند و انقلاب کرده و به جمهوری اسلامی برهبری خمینی رأی دادند که دور از انتظار است علیه خواست خود مبارزه مسلحانه میکردند . اگر منظور احزاب و سازمانهای سیاسی وقت بود ؟ من معتقدم در( نتیجه ) فرق میکرد بدین معنی که اگر همگی نیروهای غیر مذهبی علیه رأی (واپسگرایانه وغیردموکراتیک) مردم مبارزه مسلحانه میکردند الف : جنگ مذهبی و غیرمذهبی راه میفتاد ب : کشتار دگر اندیشان مذهبی غیر ولایتمداری توسط حزب الله مشروعیت پیدا میکرد پ : در تبدیل شدن سریع حکومت به رژیم طالبانی نیروهای غیرمذهبی بار این مسئولیت را بگردن داشتند ت : احزاب و سازمانهای موجود آن زمان که جای خود ٫ تا قرنها هیچ روشنفکر چپی در ایران جرأت استفاده از واژه ( چپ ) را هم در جامعه نداشت و باید بدنبال واژه دیگری میرفت تا در جهت اهداف
خود فعالیت کند.
در مورد دستکم گرفتن قدرت مذهب باید بگویم که درست میگوئید اما مشکل ریشه ای در آنجا بود که الف : هدف از شروع اعتراضات مردم علیه شاه را ندانستند ب : به هر وسیله ای سقوط سلطنت پهلوی را هدف مشترک قرار دادند پ : با نگاه کلیشه ای و ایدئولژیک سیاستورزی کردند چه در انقلاب چه بعد از انقلاب از جمله ( نبرد که بر که ) یا قالب بندی طبقاتی لیبرال یا خرده بورژوا که منجر به قبول تئوری ( راه رشد غیر سرمایه داری ) شد یا سیاستورزی آرمانگرایانه بدون شناخت واقعیات جامعه ٫ الان هم مد شده واژه ( نئولیبرال ) گویا بدون گنجاندن و طبقه بندی کردن نیروها نمیتوان کاری از پیش برد ٫ یکبار قیچی لاجوردی رجوی کشتار را طوری مشروعیت دادند که جامعه هیچ واکنشی نشان داد در مقابل ترور فروهرها چنان جامعه را به اعتراض واداشت که بیت رهبری برای برونرفت از مسئولیت سعید امامی را بالاجبار قربانی کرد. الان هم قیچی رجانیوز ایران و برخی چپ چنان داد نئولیبرالیسم نئولیبرالیسم میکنند و به نوشته های قرن نوزده تا حال چپ استناد میکنند که طرفدران و حامیان دولت از این واژه ( بدون شناخت واقعی ماهیت نئولیبرالیسم ) خوششان بیاید .
در پایان از تصحیح املائی متشکرم.
۶۰٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۲
|
از : آمویی
عنوان : قول هوور در بارهی خرد و فرد خردمند
آقای خسرو صدری،
با سلام. آن ترجمهی پایان یادداشت تان از "هوور" چندان به خرد خواننده نمی افزاید، مگر این که آن را این گونه بخوانند: «خردمندی نه آگاهی از اقدام نهایی که آگاهی از اقدام بعدی است.»
“Wisdom consists not so much in knowing what to do in the ultimate as knowing what to do next”
دو ترجمهی دیگر:
«خردمند آن نیست که بداند سرانجام چه باید کرد، کسی است که بداند اکنون چه باید کرد.»
«خردمند آن نیست که بداند گام نهایی چیست، کسی است که بداند گام بعدی چیست. »
و ظاهرا این همان چیزی است که دست کم اپوزیسیون چپ افراطی نمی داند. باختن قافیه در ذات اپوزیسیون چپ ایران است. این طور نیست؟ مثلا خیلی به فکر "سوسیالیزم" و حتی "کمونیزم" هستند اما گوششان به جنبش سکولار دموکراتیک کنونی بدهکار نیست که همین گام ضروری بعدی و مصداق سخن هوور است.
راستی تا یادم نرفته در مثنوی داستان کسی که فقط به صورت رویایی به عاقبتی خوش و دور یعنی سوسیالیزم میاندیشد اما اقدام ضروری و لازم کنونی، یعنی دموکراسی سکولار، را فراموش می کند، به صورتی بسیار خیال انگیز و جالب آمده است: دفتر پنجم!
آمویی
۶۰٨۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " ملت ایرانی "
بگمانم فرضیه ش.فردا بحقیقت و عمل نزدیکتر است که میپرسند:
" این براستی آن سوال اساسی است که باید از خودمان صادقانه بپرسیم و به آن پاسخ دهیم.اگر حقیقتا "همه" جمهوری اسلامی طلبان دهه ۶۰ سیاهی و تباهی بود و "همه" جبهه مخالفان آن " روشنایی" و " ترقی" پس چرا مردم هنوز به بازماندگان آن "سیاهی" بیشتر از مخالفان آن که آنگونه قهرمانانه در کردستان و ترکمن صحرا و آمل جان باختند روی خوش نشان میدهند؟ ".
بگمانم آنچه عامه مردم ایران - اعم از فارس و ترک و کرد و عرب وغیره - منهای " روشنفکران " و مخالفین - را میترساند خطر کوچک شدن و مانند سوریه و اوکراین و لیبی و غیره ملعبه دست امپریالیسم غرب گردیدن است, حتی بقیمت تحمل رژیم جنایتکاری چون ج.ا.ا.
در رابطه با این فرضیه و اصرار " روشنفکران" و مخالفین در بکار بردن کلمه " ملت " و " حق تعیین سرنوشت ", کامنتی در پای دو مقاله امروز گذارده ام که تا کنون جوابی نیامده است. بگمان این سوال باب طبع سروران کامنت گذار نیست: چرا بعضی مانند چینی ها و هندی ها و سوئیسی ها خود را " ملت ایرانی " نمیدانند و مانند انگلیسی ها هر قسمت را " ملت " جدا گانه مینامند؟
همزمان با روز جهانی زبان مادری
ده ها فعال حقوق مدنی در آذربایجان بازداشت شدند
"بختیاریها" عشیره نیستند!
سکاندی از نمایش قومی در ایران
۶۰٨٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بهروز مشترک
عنوان : درد مشترک یا درد بی درمان پراگماتیسم و بی پرنسیبی؟
آقای یا خانم ش فردا معتقدند چون در جنبش به اصطلاح سبز کروبی و موسوی به عنوان رهبران جنبش معروف شدند در هر حال مقبول تر از جنبش چپ و فدایی اند!! و ضمنا همه شرکت کنندگان در اعتراضات خیابانی ۸۸ به طور کافی و وافی از کشتارهای دهه شصت و چپ کشی مطلعند منتها چون این چپ موجود عجیب و غریبی است و با فطرت آدمی (به کلام آخوندها) سازگار نیست کسی سراغش نمی رود!
جناب فردا. اگر برای یک دوره اصلاح طلبان حکومتی توانستند تیغ جنبش اعتراضی را کند کنند و مهار آن را به دست گیرند حاصل یک دوره طولانی نه فقط خفقان که کشتار به سبک اندونزی و محو کردن یک نسل فعالین چپ ایران بود. میدانید نابودی یک نسل و تجارت گرانبهای آن یعنی چه؟ اگر میدانستید به گزاره که هر چیز فعلا در بورس است حقیقت می باشد نمی چسبیدید. و ضمنا دوست محترم، فکر می کنید چند در صد از مردم ایران از هولوکاست ۶۷ باخبرند؟ این موسوی و کروبی شما تازه بعد از بیست سال و آن هم با گسترش ارتباطات بالاخره اشاراتی به موضوع کردند تا از تردامنی خود را نجات دهند. هنوز تا گشودن گورهای جمعی راه درازی در پیش داریم.
۶۰٨٣۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : الف رستمی
عنوان : امید که فردا
سرکار خانم دانشگری
امیدوارم فردا از رفتارهای امروزتان همین احساس را نداشته باشید. شرکت در انقلاب هیچ شرمی نداشت. دفاع از انقلاب هم هیچ شرمی ندارد و افتخار آمیز است. اینکه دفاع از انقلاب درست وقتی شکست می خورد ادامه یابد البته اشتباه است.
همین جنبش سبز نشان داد باز هم همان راه را می روید.
فرض بگیریم جنبش سبز با موفقیت قدرت را در دست می گرفت و میر حسین موسوی و کروبی رهبران آن به قدرت می رسیدند، چه می کردید؟ بعید می دانم بلافاصله علیه شان بر می گشتید و آن ها را نه رهبران این انقلاب بلکه دشمنان جنبش سبز خطاب می کردید؟
چرا باید بر موج نفرت به حق از جمهوری اسلامی سوار شد و تاریخ را نفی، تحریف و وارونه کرد تا در جبهه مطلوبیت های زودگذر قرار گرفت؟
دست یافتن به مقبولیتی که حملات همین کامنت ها به شما نشان می دهد خیلی هم واقعبینانه نیست.
انقلاب یک دعوت همگانی است. باز هم که آغاز شود همه در وسط آنیم. به دوستان هم توصیه می کنم اختلاف نظر ها را بهانه دشمنی و کینه توزی و رویارویی نیروهای مختلف سیاسی اپوزیسیون نکنند. این بدترین کار ممکن است و از آن مشی صحیح تری بیرون نمی آیدُُ تفرقه و ضعف تنها حاصل آن است.
۶۰٨٣۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : ش. فردا
عنوان : درد مشترک
با درود به رفیق دانشگری
نخست آنکه در شرمی که شما حس میکنید، همه ما که در آن سالها حاضر و ناظر بودیم با شما همدردیم. مساله این شرمساری فقط محدود به آن دو سال نمیشود. جنبش فدایی در ایران همچون کودکی بود که زود بالغ شد و حتی قبل از آنکه مدرسه را تمام کند، نان آور خانه شد!! پس عجب نیست اگر در این جدال برای بقا به کج راهه رفت. دیگرانی هم که در آن سالها "مشق چپ" نوشته اند در "کارنامه تاریخشان" نمره قبولی نگرفتند که اگر جز این بود امروز به جای "باج خواهی" و "حساب کشی" از فداییان در شبکه های اجتماعی، بجای "موسوی" و "کروبی" ها مردم نام ایشان را فریاد میزدند.
این براستی آن سوال اساسی است که باید از خودمان صادقانه بپرسیم و به آن پاسخ دهیم.اگر حقیقتا "همه" جمهوری اسلامی طلبان دهه ۶۰ سیاهی و تباهی بود و "همه" جبهه مخالفان آن " روشنایی" و " ترقی" پس چرا مردم هنوز به بازماندگان آن "سیاهی" بیشتر از مخالفان آن که آنگونه قهرمانانه در کردستان و ترکمن صحرا و آمل جان باختند روی خوش نشان میدهند؟ مگر نه این است که نسلی که امروز جنبش سبز را آفریدند به یمن اینترنت و فضای مجازی به حقیقت آن رشادتها آگاهی یافته اند و از فجایع آن دهه و اعدامهای سال ۶۷ و خاوران با خبرند و خود نیز آن را در کهریزک با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند؟ اگر "فداییان اکثریت" نماد خیانت و کج روی هستند خوب نماد تفکر صحیح چه کسانی بودند و چرا این جوانان فوج فوج بدنبال ایشان نمیروند و از "موسوی" و "کروبی" امید بهی دارند و از ایشان نه؟
و اما سوال دیگر آنکه اگر اعدام و کشتار دهه ۶۰ فاجعه انسانی بود که بود پس آن اعدامهای سال ۵۷ و ۵۸ آیا طلیعه آن فاجعه نبود؟ و اگر ما بدون ریختن حتی قطره اشکی ناظر اعدام "فرخ رو پارسا" و "هویدا" بودیم و حتی در سکوت از آن خشنود هم میشدیم پس چگونه است که باز هم مدعی هستیم که ما در مقابل مخالفان خود راهی بغیر از آنچه اینان رفتند، می رفتیم؟ بیایید کمی با انصافتر گذشته را واکاوی کنیم و بجای "انگ زدن" به هم و توجیه همه راه رفته و گذشته خود و انداختن همه گناه به گردن "راه رشد غیر سرمایه داری" از خود بپرسیم که بدون آن تئوری ها چه بودیم و چه میکردیم؟
در پایان هم اینکه اگر آن "کودک" فدایی امروز "بالغ" شده باشد نشان آن این است که بجای "مقصر یابی" به دنبال "رفع نقص" باشد و سعی کند که بجای دعوا بر سر گذشته، آینده را برای نسل بعد از خود بسازد.
۶۰٨۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|
از : حسنقلی
عنوان : عمروعاصها
انسان پاک و شریفی مانند خانم دانشگری صمیمانه دلش را میگشاید، و عمروعاصهای حقیر بر سرش میریزند که ما میدانستیم، ما که گفته بودیم...
۶۰٨۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۲
|