از : البرز
عنوان : در"لحظه اکنون" آنچه بیش از هر مطلبی، پای "تغییر" در کشور و حرکت آن به سوی ترقی را در زنجیر دارد...
آقای عاصمی گرامی، می پرسی؛ «...بحث بر سر آن است که باید ”جبهه گسترده ضد دیکتاتوری“ را در بحث و بده و بستان در پشت درهای بسته ....... به سرانجام رساند، به اصطلاح از ”بالا“، و یا باید این جبهه میهنی را از .......”پایین“ برپا داشت؟...».
در پاسخ به این پرسشِ خوب و اساسی، هر پاسخی جز تأییدِ مذاکراتِ علنی با حضورِ تمامیِ نیروهای آزادیخواهِ دموکرات، پاسخی اشتباه خواهد بود. و بحث در باره اینکه کدام نیرو از نیروهای متفرق اپوزیسیون خواهانِ «... ادامه بقای نظام سرمایه داری...» است، بحثی ثانوی و دامن زدن به آن، یعنی دامن زدنِ بیشتر به انشقاق بین نیروهای آزادیخواهِ دموکرات.
گمان می کنم، در "لحظه اکنون" آنچه بیش از هر مطلبی، پای "تغییر" در کشور و حرکت آن به سوی ترقی را در زنجیر دارد، استبداد و عدمِ نهادینه بودنِ دموکراسی در بینِ آحادِ جامعه، و جامعه است، که موجب شده و می شود تا «... یک سوی بحث،[همواره] با سماجت در را بر روی بحث.. [ب] بندد...».
و به دلیلِ نهادینه بودنِ استبداد در جامعه، حتی نیروهای ترقیخواه کشور، با آنکه در سخن از دموکراسی می گویند، و با آنکه می دانند، نهادینه شدنِ دموکراسی در جامعه، نیازمندِ حضور همه نیروهای جامعه، در صحنِ علن جامعه است. اما بحثِ اتحاد همواره به وحدت[حل شدنِ یکی در دیگری] گره خورده، و هر نیرویی از نیروهای جامعه، از جایی که ایستاده و با محور گرفتنِ خودش، دیگران را تشویقِ به نزدیک شدن به خود می کند، و این عمل را حرکت بسوی اتحاد!!! می نامد. به عبارتی دیگر نیروهای متشکلِ جامعه، با دامن زدن به سیاست بیمار"یا همه چیز، یا هیچ چیز" در واقع موجباتِ چرخیدنِ دربهای کشور بر پاشنه استبداد را فراهم می آورند.
کشور ما بیش از هر مطلبی محتاج آن است که نیروهای ترقیخواه کشور، جایی در وسط، پیرامونِ منشوری مشترک به یکدیگر برسند، جایی که امکانِ تنفس و حیات در صحنِ علن جامعه برای همه نیروهای شرکت کننده در اتحاد، تضمین شده باشد.
وقتی آقای حسین شمالی گرامی، می نویسد؛ «...تبلیغ دایمی برای مرحله ملی دموکراتیک ترویج اتوپیا ساختن سوسیالیسم است. جدا ساختن مبارزات طبقاتی از هدف عملی غیر منطقی است...» تصورم این است، که ایشان، هم اکنون، همه جامعه را مستعد و در حالِ تلاش برای «...ساختن سوسیالیزم...» می داند.
تصور می کنم، ترویج مبارزاتِ ملی دموکراتیک در شرایط امروز کشور، که زحمتکشانِ کشور امکانی برای ایجادِ تشکلاتِ مستقل و علنی خود را ندارند، نه تنها ضروری، بل جزء جدایی ناپذیر مبارزاتِ طبقاتی در شرایط فعلی است.
بی تردید حق به جانب آقای حسین شمالی است، وقتی که ایشان در باره اعتماد به نفس می نویسد؛ «... هم اکنون نمونه های بسیاری می توان یافت که سوسیالیستها به جای تبلیغ دیگری خود را به درستی الترناتیو معرفی نموده و با موفقیت خود را بر اریکه قدرت تثبیت نمودند مانند نمونه امریکای لاتین . ما به جای اعتماد بنفس خود را پیشاپیش داخل صحنه ندانسته دل به اپوزیسیون لیبرال بسته که انها گره گشای کار باشند...».
اما شاید لازم باشد که از ایشان بپرسیم؛ «...نمونه امریکای لاتین...» موردِ نظر ایشان ونزوالاست و یا کوبا؟
علتِ عدم وجودِ اعتمادِ به نفس در بین سوسیالیستهای کشورمان را، نه در گسترش اندیشهِ لزوم ایجاد جبهه مشترک از تمامی نیروهای ترقیخواه و دموکرات، که در تفرقهِ در حالِ افزایش در بین نیروهایِ چپ سوسیالیستی کشور باید جست.
یکی از علل مهمِ وجودِ این تفرقه در ساختار تشکیلاتی یک یکِ احزاب و سازمانهای چپ سوسیالیسی کشور، درست به مانند دیگر تشکلات و مجموعه های کشور، میتواند عدمِ وجود دموکراسی در آنها باشد.
هر دسته و خطِ فکری از همانجایی که ایستاده دیگران را بخود میخواند، به عبارتی دیگر هر یک از نیروهای سوسیالیست کشور در مبادلاتش با دیگر نیروهای سوسیالیست خواهان "یا همه چیز، و یا هیچ چیز" است. و نتیجه این سیاست بیمار منجر به شعارهای گاه و بی گاه وحدت طلبانه(بخوان حل کردن یکی در دیگری)، و تفرقه بیشتر، و کم شدنِ اعتمادِ بنفس شده است.
حال تصور کنیم، اگر هر یک از نیروهای سوسیالیست بتواند به سوی تبیین شعارهای اساسیی چون آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی حرکت، و جایی در وسط، با دیگر نیروهای سوسیالیست پیمانِ اتحادی پایدار حولِ منشوری مشترک بی آنکه موجب ادغام یک نیرو در دیگری شود. بی تردید اعتمادِ به نفس حاصل از این اتحاد، در ایجادِ یک جبهه وسیع ضد استبدادی نقشی موثر و تعین کننده خواهد داشت.
۷۰۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : " بحث های دموکراتیک " !!
من نه کومونیستم و نه ضد کمونیسم. سوال اینست که بعد از انقلابات چین و کوبا و با افزایش روز افزون فقر و بدبختی و ریاضت ها اقتصادی, چند انقلاب کمونیستی در دنیا به وقوع پیوسته است؟ انقلاب پیش کش, از چهل پنجاه سال پیش تا امروز آیا احزاب کمونیست در سراسر دنیا قویتر شده اند یا ضعیفتر؟ آیا تعداد اعضای آنها با توجه به رشد جمعیت بیشتر شده است یا کمتر؟ آیا در این مدت, سرمایه داری قویتر شده است یا ضعیفتر؟ جواب این سوالات باکسی ست که بجای " بحث های دموکراتیک " و گفتگو مانند دوران " گذشته " میفرماید ".... آن ها توان شرکت در چنین بحث های دموکراتیک را ندارند. از این رو هم چاره ای " هم " ! ندارند، جز آن که پستانک کپک زده ضد کمونیستی و ضد توده ای را به این یا آن شکل بمکند!" ؟ عجالتا که کمونیست ها و نه سرمایه داران پستانک های کپک زده را میمکند. عزیز من دنیا عوض شده است و باید دنبال " طرحی نو " بود.
۷۰۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : حسین شمالی
عنوان : نفی به قدرت رسیدن سوسیالیستها
چرا شعار مرحله ملی دموکراتیک واذهان به اماده نبودن شرایط برای سوسیالیسم تیری به پای خود در جهت نفی به قدرت رسیدن سوسیالیستهاست!
لازم به توضیع نیست که تبلیغ دایمی برای مرحله ملی دموکراتیک ترویج اتو پیا ساختن سوسسالیسم است. جدا ساختن مبارزات طبقاتی از هدف عملی غیر منطقی است. مگر می شود برای یک ایده اوپیایی تلاس نمود.کاملا وا ضع است هدف از مبارزه جدا ناشدنیست مبارزه طبقاتی برای سوسیالیسم است و نه برای به قدرت رساندن بورژوازی. این نگاه ملی دمکراتیک بخوان نفی خود و اثبات بورژوازی به این نکته مهم توجه ندارد که سوسیالیستها بعنوان دو نوع الترناتیو در ان واحد مطرح می باشند یکی به عنوان الترناتیو سیستم سرمایه داری و دیگری الترناتیو احزاب بورژوایی در جوامعه سرمایداری. به نظر می اید حامیان توری مرحله ملی دموکراتیک در هر دو عرصه نقشی برای خود قاعل نیستن و اگر هم هست نقشی دست دومی و ناچیز. هم اکنون نمونه های بسیاری می توان یافت که سوسیالیستها به جای تبلیغ دیگری خود را به درستی الترناتیو معرفی نموده و با موفقیت خود را بر اریکه قدرت تثبیت نمودند مانند نمونه امریکای لاتین . ما به جای اعتماد بنفس خود را پیشاپیش داخل صحنه ندانسته دل به اپوزیسیون لیبرال بسته که انها گره گشای کار باشند که بارها بارها بی کفایتی خود را در ایران خودمان به ثبوت رسانیدن. حدود ۲۵ سال رفسنجانی و خاتمی و روحانی اثبات این مدعاست. سوسیالیستهای واقعی خود را بعنوان الترناتیو مطرح می سازند نه رقیب خود را. تنها سوسیالیستها هستن که می توانند به وضع توده های مزد بگیر توجه لازم مبذول دارند. اروپا از وحشت انقلاب ایده دولت رفاه را تا وجود اتحاد شوروی سر لوح کار خود داشت تا توانست وضعیتی در خور توده ها به وجود اورد. بر عکس بورژوازی حاکم کشور ما و بورژوازی خصوصی از اقتصاد فقط ایده چپاول را می فهمند. کجا اینان به این درک انسانی نایل خواهند شد که منافع جامعه را قبل از منافع خود بدانند کاملا واضع است هیچگاه. اینان هیچگاه همانند سوسیالیستها به زندگی همنوع خود اهمیت قاعل نیستند. بی خود توده ها را نسبت به اینان متوهم نسازیم. حزب توده ها حزبی انسانیست که همه هدفش بر اریکه قدرت نشاندن انسانهاست ویا به بیان دیگر انهدام قدرت به مفهوم امروزین ان است.
با سپاس
۷۰۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : نکات جالب و شایسته تحمل
هم در نظرات م حسینی و به ویژه در ابرازنظر حسین شمالی نکته های بسیار و شایسته بررسی وجود دارد. از آنجا که به احتمال زیاد فردا مقاله در صحنه جلوی نشریه نخواهد بود، یادآوری خوب است که در آرشیو اخبار روز، دیدگاه ها می توان بحث را ادامه داد.
۷۰۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : دو سوی بحث را به خاطر بیاوریم- «صحنِ علن جامعه» و «حوزه حزبی»!
”انتقاد“ و یا دقیق تر ”توصیه“ در باره توجه به مضمون بحث ها، در کلیت خود، موضعی درست است و از شما البرز گرامی برای طرح آن، متشکرم.
۱- بحث های درون حزبی دو سو دارند. هنگامی که یک سوی بحث، با سماجت در را بر روی بحث می بندد، خواسته یا ناخواسته، «صحن علنِ جامعهِ» را می گشاید. اگر در این زمینه انتقادی ضروری است، باید دو سوی را مورد توجه قرار دهد.
۲- از سوی دیگر، مضمون بحث ها که مطرح شده اند، در واقع نیز مضمونی است که باید در «صحن علن جامعه» طرح شوند. در این که گذار از دیکتاتوری حاکم به یک اتحاد وسیع اجتماعی نیاز دارد، و این اتحاد تنها هنگامی پایدار و پیگیر خواهد بود که در آن، مساله ”اقتصاد سیاسی“ نظامِ پس از گذار (صرفنظر از شکل گذار، ازجمله در جریان انتخاب آزاد مردم!) پیش تر حلاجی شده و مورد تائید اکثریت مردم قرار گرفته باشد، تردیدی روا نیست. اکنون که اندیشه سوسیال دموکرات امکان بحث در باره این امر حیاتی را در درون حزب می بندد، در این بحث را در جامعه می گشاید که مثبت است و باید از آن استقبال نمود.
بحث بر سر آن است که باید ”جبهه گسترده ضد دیکتاتوری“ را در بحث و بده و بستان در پشت درهای بسته با نمایندگان لایه هایی از جامعه که خواستاران ادامه بقای نظام سرمایه داری هستند، به سرانجام رساند، به اصطلاح از ”بالا“، و یا باید این جبهه میهنی را از طریق تجهیز توده ها که در مرکز آن زحمتکشان یدی و فکری، و به ویژه زنان که محروم ترین آنانند، به ثمر رساند، به اصطلاح از ”پایین“ برپا داشت؟
پاسخ مصوبه های حزب توده ایران در ششمین کنگره آن در این زمینه صراحت دارند. در آن جا تجهیز و سازماندهی توده ها وظیفه اصلی و مرکزی اعلام شده است که باید از طریق ایجاد پیوند میان خواست های دموکراتیک و سیاسی- طبقاتی آن ها ممکن گردد. به این منظور باید بحث در باره ”اقتصاد سیاسی“ی نظام پس از گذار را به موضع بررسی برای توده ها تبدیل نمود. این توضیح ها تنها زحمتکشان را در بر نمی گیرد، لایه های میهن دوست سرمایه داران ضد دیکتاتوری و خواستار آزادی و سربلندی ایران را نیز در بر می گیرد. به جای تائید غیرانتقادی ”اقتصاد سیاسی“ یک نظام سرمایه داری ی ”دموکراتیک“ که در مقاله عنوان شده نامه مردم مطرح شده است، باید جوانب پراهمیت ”اقتصاد سیاسی“ «مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه» را (تعریف ششمین کنگره حزب از همین مرحله) پس از گذار از دیکتاتوری مطرح ساخت. باید برجسته ساخت و به اثبات رساند و برای زحمتکشان و لایه های میهن دوست سرمایه داری تفهیم نمود که «وحدت منافع عینی» میان زحمتکشان و این سرمایه داری از این رو وجود دارد، زیرا تنها راه دفاع از «منافع ملی ایران»، از «تمامیت ارضی و استقلال کشور» و همچنین گشودن راه رشد و ترقی اقتصادی- اجتماعی ایران، در پایبندی به ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک قرار دارد که از یک سو ”اقتصاد سیاسی“ سوسیالیستی نیست، اما دیگر اقتصاد سیاسی یک نظام سرمایه داری هم نیست! پیش شرط ذهنی چنین اتحادی تنها از این طریق قابل شناخت و درک می شود.
برای تفهیم این ”اقتصاد سیاسی“، باید نشان داد و به اثبات رساند که حتی دموکراتیک ترین نظام سرمایه داری که در چرخه نظم اقتصادی مورد نظر سرمایه مالی امپریالیستی باقی بماند، چاره ای ندارد جز ادامه اجرای برنامه ”خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی“ نولیبرال امپریالیستی که هدف نهایی آن تبدیل کشورها به کشور نیمه مستعمره و و مردم آن، به بندگان در خدمت انباشت سود و سرمایه برای سرمایه مالی امپریالیستی است. برنامه ای که پس از پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی و ...، ۵۹ جنگ در جهان براه اندخته است که آخرین آن، جنگ دولت اسلامی ترکیه به کمک آمریکا، هر دو اعضای سازمان تجاوزگر ناتو، علیه مردم ترکیه است، و جنگ شماره ۵۸ آن، جنگ متحدان آمریکا علیه مردم یمن است و ...
در باره برنامه اقتصاد ملی مبتنی بر ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک که تنظیم نهایی آن باری بر دوش متخصصین اقتصادی است، ابرازنظر نهایی در اینجا ضروری نیست. باوجود این می توان بسیاری از جنبه های چنین برنامه ای، با توجه به بحث های انجام شده در جهان، مطرح شوند. در این زمینه نوشتارهای مجزایی انتشار یافته و باید ادامه یابد.
اگر حزب توده ایران این بحث را به «صحن علن جامعه» منتقل نکند، کدام نیرو باید آن را انجام دهد؟
از انتقادها و یورش های ضد کمونیستی- ضد توده ای، نباید هراس داشت. آن ها توان شرکت در چنین بحث های دموکراتیک را ندارند. از این رو هم چاره ای هم ندارند، جز آن که پستانک کپک زده ضد کمونیستی و ضد توده ای را به این یا آن شکل بمکند!
۷۰۲۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : Hossein Shomali
عنوان : یک حزب مارکسیستی هیچگاه از اتحاد با بورژوازی نمیگوید مگر یک حزب مائویست
رفیق عزیز فرهاد عاصمی
عجیبترین تز یک مارکسیست تبلیغ اتحاد با بورژوازی است چون شما حتا یک نمونه کوچک هم در نوشتار مارکس، انگلس، و لنین نخواهید یافت که از اتحاد با بورژوازی چه ملی چه خارجی گفته باشند. حالا چه برسد آنطوری که شما در این مقاله تان اشاره نمودید که باید بورژواها را آگاه کنیم که چرا مزدبگیرن باید زندگی متناسب داشته باشند. اگر قرار بود با چنین نصایحی بورژوازی طمع ثروت اندوزی را کنار بگذارد، مارکس زحمت نوشتن کاپیتال رو به خودش نمیداد و تنها به موعظه اکتفا مینمود. اما همانطوریکه خودتان خوب میدانید این تضاد منافع آشتی ناپذیر با موعظه حل ناشدنیست. در طول تاریخ نمونههای بی شمار سرکوب وحشیانه مزدبگیرن برای مطالبه دستمزدی مناسب برای زندگی معمول انسانی فراوان هست که احتیاجی به بازگویی آن نباشد. مزدبگیرن با روشهای گوناگون مطالبه دستمزد انسانی، ایمنی محیط کار، بیمه کاری، ... را از کارفرمایان طلب منمایند، چه با تقاضا جمعی چه با اعتصاب چه با تغییر قانون چه از طریق تشکل صنفی و چه با حزب خودشان. مزدبگیرن احتیاجی به اتحاد با طبقه استثمارگر خود ندارد و این غیر منطقی هم هست نه مزدبگیر آگاه تن به چنین کاری میدهد نه سرمایهدار، و تبلیغ چنین چیزی تنها کمک به توهّم تودها میکند.
چرا مارکیستها نمی بایست به تبلیغ مرحله ملی دمکراتیک بپردازند، در نوشتار مارکس و انگلس به چنین مرحلهای بر نخواهید خورد اما بله در نوشتار کاتسکی و همچنین لنین قبل از بریدن از انتر ناسیونال دوم , اما این تز سو سیال دموکراتها ست نه مارکسیت ها. این تز `مرحله ملی دمکرتیک` بر این ایده استوار بود که جوامع نه چندان پیشرفته احتیاج به آن دارند که مرحله توسعه را بگذرانند تا بتوانند به سوسیالیسم برسند، نکته مهم اینکه حتا لنین در اعتقادش به این مرحله بر این باور بود که این کار از بورژوازی بر نمیآید باید سوسیالیستها این مرحله را به سرانجام برسانند. اما شما این مرحله را هم همچون تئوری `راه رشد غیر سرمایه داری` که باز هم باید طبقه کارگر سردمدار میبود را به کناری مینهید و به نظر هر کی به جز سوسیالیستها نزد شما سکاندر قدرت باشد امری طبیعی و حتمی میدانید و تایید شما را دارا خواهد بود. واضح است که مارکسیستها با این ارکستر همراه نخواهند بود. کار مارکسیتها آنجا که حتا توانایی گرفتن قدرت به نفع تودهها را ندارند اکتفا به مبارزات صنفی و سیاسی است و از منافع و مطالبات طبقه مزدبگیر دفاع مینمایند و در جهت آزادی عمل آنها و کمک به مبارزه مزدبگیران و در اولویت قرار گرفتن مطالبات آنها چه در جزیی از قانون قرار دادن آن و چه در مبارزه برای دستمزد مناسب برای یک زندگی انسانی و... (برای جلوگیری از اطالهٔ کلام) باقی مطالبات بر حق را با صدای بلند و با تمام توان پی خواهند گرفت. حزب کارگران در کنار کارگران تنها از طریق اهرمهای رادیکال مطالبات کارگران , در پی احقاق حق خواهند بود و تن به سازش با بورژوازی نخواهند داد، روش مطالبه چه از طریق ارگانهای کارگری و یا از طرق اعتراض دست جمعی و اعتصاب , سردمداران را مجبور به پرداخت مطالبات خواهند کرد، تا زمانیکه اهرمهای قدرت در دست بورژوازی ست کمتر اوقات تن به مطالبهیی بدون ایستادگی مزدبگیرن بدهند باری طبقه مزدبگیر به غیر از اهرم تشکل و و تحزب و مبارزه راه دیگری برای متالباتش نخواهد داشت و این مهم در سراسر تاریخ بشر مبرهن و واضح میباشد، هر چیز غیر این راه مماشات و توهّم به این سیستم و نادیده انگاشتن تضاد مابین مزدبگیران و کارفرمایان میباشد. مارکسیستها هیچ اهرمی غیر از این ندارند به جز مبارزه در جهت مطالبات مزدبگیران در عرصه سیاسی و صنفی. مارکسیستها هیچ گاه خطوط خود را مخدوش نمیکنند هیچ گاه اتحاد توهّم آمیز کارگر و سرمایهدار را آواز نمیکنند، مارکسیستها تضاد حل و فصل نشدنی سرمایهدار و مزد بگیر را برجسته میکنند. مارکسیستها هیچگاه از اصول خود پایین نمیآیند آنها رادیکال بر سر اصول خود میایستند تنها از این طریق هست که در انتهای کار، حقّانیت خود را به ثبوت میرسانند و دست در دست تودههای مزدبگیر به سر منزل مقصود خواهند رسید و سیستم مزدوری را بر خواهند چید.
کار مارکسیتها رهایی تودههای مزدبگیر از توّهم این سیستم سرمایهداری و رهایی انسانها در جامعه انسانی سوسیالیسم هست و شناساندن ایده مارکس از استثمار از خود بیگانگی انسان در سیستم سرمایهداری و گرفتن حقوق حقه ثروت آفرینان در پروسه دائمی تشکل یابی، مبارزه بلا انقطاع ست. مارکس هیچ اعتقادی به رفرم سیستم به نفع تودهها نداشت و همیشه بر برگشت پذیری آن اعتقاد راسخ داشت. تنها سوسیالیسم بشریت را از خود بیگانگی، جنگ، گرسنگی و بربریت و از لبه پرتگاه نابودی نجات خواهد داد.
در نوشتارهای بعدی به موضوع اینکه چرا حزب توده ایران باید کاملا ازحاکمیت که همه جناحایش سرمایداریست دوری گزیند و تنها به برجسته کردن مطالبات مزدبگیران بپردازد خواهم پرداخت.
امیدوارم روزی برسد حزب یک حزب مارکسیست باشد و نه حزبی که به صرف حضور در عرصه سیاست در بازیکه عرصه حضور احزاب بورزوازیست اصرار به حضور داشته باشد.
در مورد خودم من ار یک خانواده توده ای میباشم که الان بیشتر به مطالات مارکسیستی علاقهمند هستم و با هیچ سازمانی همکاری ندارم. اما مطمنان یک روزی به کار تشکیلاتی برخواهم گشت نه برای لشگر سیاهی بودن بلکه به عنوان کسی که با اشنایبه انجه که مبلغش خواهم بود به میدان خواهم رفت.
۷۰۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : م حسین
عنوان : نکته
آقای عاصمی! اینکه مبارزه انقلابی دارای چه رهبری هایی باشد و به چه نتیجه ای برسد، از نوشته های امثال شما و دیگران تبعیت نمی کند، بلکه متاثر از توازن قوا و نیروی های بالفعل و واقعی در صحنه مبارزه است. مطابق درک رفیق لنین، اگر طبقه کارگر متشکل دارای حزب رهبری کننده قدرت داشت که مهر هژمونی خود را بر مبارزهٔ انقلابی مردم بزند، آنوقت گذار به شکل گیری دوران انتقال غیر سرمایه داری در چشم انداز باید باشد. اگر نیست، مبارزه با رهبری بخش های دیگری از سرمایه داری پیش خواهد رفت. موضوع خیلی روشن تر از آن است که شما همین طور هی مقاله بنویسی و حزب توده را به خاطر اینکه شما را اخراج کرده زیر سوال ببری و خودتان را سخنگوی حزب نشان دهی.
آیا چنین نیرویی در صحنه داریم! امیدی هست در چشم انداز بیاید! پاسخ یک طور نیست. آدم ها یک طور فکر نمی کنند. شما حالا هی دیلمت را بردار و بگذار لای این شکاف هایی که مثلا پیدا می کنی و سعی کن دوگانگی های تصنعی درست کنی. انصافاً چرا وقت مردم را با این نوشته ها می گیری و مضحکه درست می کنی؟
۷۰۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : التون جان
جناب البرز,
ممنون از تذکر. من با آنچه فرمودید کاملا موافقم و قصد شرکت در این گفتگو را نداشه و ندارم. منظور من - به طورغیرمستقیم - بیان و تکرار آنچه به آن معتقدم بود؛ در حالی که نشریه های ما ادیتور ندارند و در زبانی که با یک نقطه محرم مجرم میشود سعی ما باید در درست نوشتن باشد. نه اینکه من همیشه درست مینویسم بلکه هر چند وقت باید هشدار داد که از جاده خارج نشویم. این یک مزاح با کامنت جناب شاکری بود.
دیگر اینکه بنده مقاله های طولانی را به دقت نمی خوانم. با تذکر شما, بار دیگر مروری کردم و دیدم هنوز هم فرقی نمیکند و نمیدانم این مقاله بلند بالا میخواهد چه چیز را ثابت کند؟ دنیا به نحو غیرقابل باوری عوض شده است؛ یک مثال ساده بیاورم, ۵۰ -۴۰ سال پیش همجنس گرایی در اکثر نقاط دنیا مذموم بود. امروزه ازدواج همجنس گرایان و قوانین مشابه آن در اکثر کشورهای اروپائی و انگلوساکسون و بعضی نواحی آمریکای لاتین قانونیست. التون جان ۶۸ ساله به راحتی در باره " شوهر " ۵۲ ساله خود صحبت میکند و دو پسر پنج ساله و دوساله دارند که البته با القاح مصنوعی در رحم اجاره ای تولید شده اند. دنیا اینقدرعوض شده است. موضوع مورد بحث این مقاله مربوط به ۸۰ - ۷۰ سال پیش است و برای همفکران حزبی ممکن است هنوز جالب باشد ولی برای دنیایی که عوض شده, آنهم به این تفصیل محلی از اعراب ندارد.
۷۰۲۰۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : سوسیال دمکراسی و تأثر آن در تحقق عدالت اجتماعی
چیزی از همان ابتداچیز نبود.اگر آن چیز؛ ظهورش درتاریخ این سرزمین چیز دیگری می بود شاید سرنوشت کشور با آن چیز دیگر، کنون چیز دیگری می شد.اما آن چیز؛چیز دیگر نشد، و این چیز(کنون)از پی آن چیزِچیز دیگر نشده،چیز دیگری نشد .پافشاری برآن چیز ناچیز خود گویای چه چیزی است؟این نیازمند رمز گشایی و علت یابی آن چیز، چیزخواهان است!. ::::::::: باید گفت:در تاریخ معاصر ایران حزبی بنام توده با وابستگی به ادبیات چپ، بسیار نقش آفرین بود. و گفته می شود:نظریه پردازان و گره گشایان تئوری های مطرح شده "از خوانشی از ادبیات چپ" ،که عضو حزب توده بودند؛از چیرگیِ خاصی بر خوردار بودند. که در یک مقایسه باسایر وابستگان به دیگر احزابِ چپ، نظریه پردازان توده ای، برتریشان مشهود بوده. در رابطه با عملکرد حزب توده و حتی نیاز وجودیش نظرات مختلف وبسیاری مطرح گردیده است ودر این رهگذر مسا ئل مختلفی نیز آشکار شده است که یافتن نظرات برای پی جویان بسیار سهل و آسان است!. :::::: در رابطه با بعضی از نوشتارهای جناب عاصمی، نظراتی از اینجانب ارائه گردیده است. اما در رابطه با نوشتار جدیدش که بگونه ای نشان می دهدیا بیان می کند: یکی از بازماندگان خلف تفکر سانترال دمکراتیکِ سندان وچکش و بازوان ستبر ِکارگرنشان که سر مخالفین را بین سندان وچکش باید له کرد و به هر طریقی که می شود اهداف را به پیش برد می توان گفت: ایشان دراین نوشتارش به دو گروه از وراث حزب توده اشاره می کند. یکی از گروه ها روش مورد علاقه اشان را روش رهایی بخش همه می پندارند. که در روششان رهایی همه را نیزبه محوریت کارگران می دانند. و با اعتماد بنفسی .... مدعی می شوند که تنها ره رهایی، روش آنان است. که پندار روش رهایی بخش آنان چیزی نمی تواند باشد جزء : کپی برداری از همان روش سندان و چکش و دفع تمام مخالفین !که جناب عاصمی خود را وابسته به اینان نشان داده است!.که ایشان در قسمتی که نوع دفع را نشان می دهد با ادعائی؛مخالفین ایده خود را و ایده های اسلافش را عمله های نظامهای فلان و فلان و فلان و..... می داند و معرفی می کند. که باتوجه به تجربیات تاریخی،نتیجه عملکرد این نوع تفکرات؛گاهاً مخرب و ویرانگربوده که پرداختن به آنان دراینجا شاید خسته کنند شود. اگر از روش مورد علاقه جناب عاصمی و همفکرانش بگذریم به گروه دیگر از وراث توده ا ی ها بخواهیم بپردازیم می توان گفت:گروهی که جناب عاصمی در نوشتارش بگونه ای آنان را وراث تقلبی یا منحرفین حزب توده معرفی می کند(حال کی به ایشان این شأنیت قضاوت را داده است خود جای سئوال است!) ظاهراً این گروه از وراث توده ای با توجه به تغییر و تحولات در حوزه اندیشه و سیاست پذیرفته اند برای تغییر و تحولات جامعه باید؛ نمایندگی بخشی از جامعه را به خود اختصاص دهند و سپس در بازی های تحول خواهانه جامعه ایران به نقش آفرینی بپردازند. که این گروه از وراث حزب توده؛ خود را تحت عنوان سوسیال دمکرات و دمکراسی خواه معرفی و خود را سازماندهی میکنند. که این گرایش برای احزاب چپ، این را فراهم می کند که دریک بازی مبتنی بر دمکراسی، درجوامع مختلف تأثیرگذاری خود را در جهت تحقق عدالت اجتماعی نشان دهند.
۷۰۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : جهانِ محدود ”احساسیون“
عنوان: جهانِ محدود ”احساسیون“
تئوری شناخت جریان ”احساسیون“ محدود است به دستگاه های احساسی انسان. به نظر آن ها، احساس تنـها ”در“ برای شناخت واقعیت است که انسان در اختیار دارد. برای این جریان ذهن گرای ی ایده آلیست های عینی، بازتاب واقعیتِ یک پدیده، به ویژه اگر پدیده ای چند لایه و پرسویه باشد، در اندیشه می تواند فقط از طریق لمس پوست، دید چشم، شنود گوش و یا دستگاه چشیدن و بو کردن انسان درک شود. امری که همیشه با موفقیت روبرو نیست!
۷۰۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|