از : احمد افرادی
عنوان : آشویتس ، بغل گوش ماست
دوستان «اخبار روز» !
واژه ی « رَجَزْ» ، به خطا، « رَجُز»نوشته شد.لطفاً،در صورت امکان آن را تصحیح بفرمایید.
با احترام فراوان
۷۴۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : احمد افرادی
عنوان : آشویتس ، بغل گوش ماست
از شاملو و حرفهای نه چندان سنجیده اش ( در این مورد) فعلاً می گذرم و با نوشتن سطرهایی از داوری دکتر براهنی در مورد فردوسی و شاهنامه ، به این مقال خاتمه میدهم :
« سیصد چهارصد سال پس از حمله ی اعراب به ایران، در ایران یک دیوار حفاظتی ساخته شد . این دیوار حفاظتی به وسیله ی کلمه ساخته شد و این کلمه، حماسی بود.این کلام حماسی گرچه از نظر محتوا، یک سیستم تدافعی علیه نفوذ اعراب به شمار میرفت، ولی از نظر شکل، عملاً تحت تأثیر مستقیم عرب بود...رَجُز ِرستم، از نظر شکل ِبرخورد با کلام در شاهنامه، کاملاً تحت تأثیر رجز خوانی عربی است. ولی از نظر محتوا، یک سیستم دفاعی علیه عناصر عربی است، و احیاء عناصر ایرانی … ».
و در جای دیگر:
« پایگاه [ فردوسی] زبان است، زبان ملی. زبان ملی چه چیزهایی را می تواند بیان کند؟زبان ملی میتواند اسطوره های ملی را بیان کند. تاریخ ملی رابیان کند...در شاهنامه دشمن اصلی مردم ایران تورانیان هستند،که تُرکند. در اعصار گذشته ، در خراسان، تورانیان می زدند تو سر ِایرانیان، و ایرانیان میزدند تو سر تورانیان. حالا یک افراسیاب [ سلطان محمود] بر خراسان و ایران حکومت میکند. با خود ِفردوسی هم ، به دلیل ِ رافضی بودن مخالف است. فردوسی در عصری که بر غرب ایران ِ کهن ، بر پایتخت های غربی ایران کهن، اعراب حکومت میکنند ، و بر شرق و پایتخت های شرقی ایران کهن، ترکان حکومت می کنند، حماسه ی ملی ایرانیان را مینویسد. گذشته را در برابر عصر حاضر زنده می کندو خط مشی آینده ی تاریخی- ادبی را تعیین میکند. این ملی گرایی نیست. این ناموس و قانون تاریخ و تاریخ ادبی ایران است. فردوسی نَفْس مستقل تاریخ میشود. در عصری که خود تاریخ ناموزون است... »
۷۴۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : احمد افرادی
عنوان : آشویتس بغل گوش ماست
این نوشته ، به سبب طولانی بودن، در چند بخش میآید :
از نویسنده ی محترم میپرسم :
۱- چه کسی و در کجا گفت که « اسطوره های ها "خوب" هستند یا "بد"؟ »، تا شما ، از سر ِ اعتراض ، آن را « پرسشی زائد » ارزیابی کنید و به دنبالش ، بفرمایید که « خیر، از اسطورهها نباید روی برگرفت. برعکس. باید با آنها رودررو شد و دقیق نگاهشان کرد ».
دیگر اینکه ، سر و ته موضوع ِ مناقشه برانگیز و پر ماجرایی همچون « اسطوره » را ، در چند سطر به هم آوردن، جز ایجاد سر در گمی و آشفتگی ذهنی و مفهومی ،گره از کدام مشکل می گشاید؟
۲-شما که در ربط با شعری از« افسانههای آفرینش سومری» ، آن شرح کشاف را نوشته اید، بهتر نبود که خود آن شعر را باز نویسی میکردید و ، یا دست کم منبع اش را ذکر می فرمودید تا معنای « اسطوره های سکولار» ( آن هم در ۴۴۰۰ سال پیش ) بر من ِ دیرفهم، روشن میشد؟ مبادا تصور کنم که غیبت خدایان و مناسک دینی در اسطوره ها ، نشانه ی «سکولار »بودن آن است.
۳- می نویسید : « ما از اسطورهها تقدّس آنها را خواهیم گرفت و از منجلاب تاریخی آنها گزارش خواهیم کرد. تخیّل، زبان، سُرایش، هنر، ساختار، طبیعت، جنسیّت، ابزار تولید، اقتصاد، طبقات، الهیات، قدرت، سیاست، همه را مدّ نظر داریم...».
ممکن است بفرمایید ، این « ما » ی قَدَر قدرت ، غیر از سرکار ِ علیه ، « کِه ها » هستند و این تهدید ِضمنی ، چه کسانی را هدف گرفته است؟
۳- می نویسید :« ناسیونالیسم و فاشیسم الگوهای هویتیشان را از تثبیت "نظم" ادبیات فولکلور و اسطوره برمیگیرند و با آنکه خود زمینهساز و مایه ی "آشوبهای" عصر مدرنیته هستند، پرچمدار "نظم" میشوند... » .
در مورد « فاشیسم و ناسیونالیسم » ( و افزون بر آن ) کمونیسم( به مثابه « اسطوره های مدرن » )بسیار گفتهاند و اسباب و علل گوناگونی برایش قائل شدهاند.مارکسیست ها ، فاشیسم را «نتیجه ی نظام سرمایه داری و پاسخ طبقه ی متوسط منحط ،به از دست دادن بازار مستعمرات در خارج و فشار پرولتاریای انقلابی از درون» میدانند.
متفکران مکتب فرانکفورت ( هورکهایمر، آدرنو و... » ، از «خرد ِ ابزاری » سخن میگویند و بر این باورند که « آشویتس» ، نتیجه ی محتوم « روشنگری» بوده است .
ارنست کاسیرر ، از اسطوره ی دولت مدرن سخن میگوید :
« انسان که تازه از سیطره ی اسطوره های کهن رهایی یافته بود در چنگال اسطوره های سیاسی افتاد و مجدداً به بند کشیده شد[ در دام اسطوره ی دولت افتاد.] .اما اسطوره ی دولت به مسأله ی نقش اجتماعی اسطوره توجه بیشتری کرد. در اندیشه ی اسطوره ای ، سوژه ی فرد پرسشگر و جستجو کننده غایب است. زیرا ذهنیتی از خود و مستقل از قوم و قبیله ی خویش ندارد و وجود او مستقل در قوم است. در اسطوره ی دولت مجدداً شاهد محو شدن سوژه یا شخص پرسشگر و جستجو کننده هستیم . جامعه ی زیر سلطه ی اسطوره، جامعهای بسته است و بر جامعه ی بسته یا سنتی ،تفکر اسطوره ای یا دهنیت پیش – منطقی حاکم است...»
به نظرکاسیرر، «فاشیسم یعنی تفکر جادویی – اسطوره ای که به تکنولوژی مجهز شده باشد. »
در این مورد میتوان از لوی برول و ژان پیاژه نیز، شاهد آورد و بر این پر گویی های نالازم و بی ثمر افزود.
اما ، میپرسم ، « اسطوره ی فاشیسم» و « ناسیونال سوسیالیسم» ، چه ربطی به سیاوش کسرایی ِ هفت کفن پوسانده و شعر آرش کمانگیر (که در تعارض با دیکتاتوری شاه سروده شده است) دارد ؟
نکند بر این گمان هستید که همین چند سطر شعر ِ سیاوش کسرایی ، یا شعر « هرگز نخواب کوروشِ » زنده یاد سیمین بهبهانی ، میتوانند « آشویتس » دیگری را موجب شوند؟
ادامه دارد
۷۴۴۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : آ. ائلیار
عنوان : سلطه گرایی یا فرهنگ فدراتیو، مسئله این است
با اندیشه های خانم هایده ترابی، به عنوان شخصیتی که نگاه نوینی در فضای فرهنگی-هنری جامعه ما دارند، برای من مسئله "سلطه گرایی یا فرهنگ فدراتیو" مطرح شده است.
با توجه به "باستانگرایی فرهنگی-سیاسی" در آغاز مشروطیت، و بعد ها جذب " محتوای آن در فرهنگ چپ و جزب توده، و جبهه ی ملی، و شکل افراطی اش در " فرهنگ شاهی" ، در جامعه ما سلطه فرهنگی-سیاسی حکومتی، به نام یک خلق به عنوان " فرهنگ مردمان مختلف" یا فرهنگ ایرانی، استقرار یافت.
و میتوان گفت که همچنان تحت عنوان " فرهنگ اسلامی-ایرانی" ادامه دارد.
نیروی سیاسی " ایرانی" این فرهنگ که با سقوط قدرت شاهی "عمدتاً" از ارکه ی حاکمیت پایین آمد، اکنون بار دیگر در اندیشه ی " تسلط" فرهنگی-سیاسی خود است، با عناوین مختلف. نیروی اسلامی نیز در حفظ قدرت خود میکوشد.
نیروی چپ که تاریخاً تحت تأثیر " بیش و کم" فرهنگ ملی" قرار دارد نیز در راه حفظ به اصطلاح این "فرهنگ ایرانی" و تسلط آن کوشاست.
چه راست اسلامی و چه سکولار ، و چه چپ- با نگاه کم و بیش ملی گرایی- همه در اندیشه و برنامه ی « استقرار قدرت فرهنگی-سیاسی» خود اند.
راهی را طی میکنند که تاریخا طی شده و نتیجه فاجعه بار آنرا در گذشته و حال شاهدیم.
آنچه در این میان قربانی شده و میشود، و کمتر کسی در اندیشه ی آن است، ایجاد و شکوفایی داوطلبانه و آزادانه ی فرهنگ فدراتیو مردمان مختلف ایران است.
با نقد و تغییر این شرایط است که فرهنگ مشترک میتواند ایجاد شود . و میتوان به درستی از «فرهنگ ایران» سخن گفت.
ما، مردمان مختلف ایران، فرهنگ مشترک آزاد نداشته ایم. فرهنگ آزاد فدراتیو نداسته ایم.
بهتر است چشمهای خود را بشوییم و از سلطه ملی گرایی فرهنگی دورشویم ؛ و در جهت ایجاد و شگوفایی فرهنگ مشترک همه ی مردمان مختلف خود بکوشیم؛ اگر در اندیشه رهایی خودیم. اگر میخواهیم سکوت این صد ساله را بشکنیم.
ضروریست همه چیز به زیر تیغ نقد بیرحمانه برود. اسطوره و غیر اسطوره. نوسنده و شاعر و سیاستمدار. چپ و راست. در همه جا. و در فرهنگ همه ی مردمان گوناگون.
اگر میخواهیم از فرهنگ و سیاست سلطه و سلطه گری رها شویم.
نوشته ها و اندیشه های خانم هایده ترابی در این جهت است و ما را در ایجاد یک فرهنگ فدراتیو مترقی و انسانی میتواند راهگشا باشد.
امید است ایشان همچنان در راه خود، خستگی ناپذیر بنویسند.
۷۴۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : ناصر زراعتی
عنوان : باور بفرمایید!
خانم هایده ترابی گرامی!
باور بفرمایید که این نظم سست از سیمین بهبهانی نیست.
اگر «خود شاعر در زمان حیاتش آن را انکار نکرد دست کم به شکل رسمی» و اگر نوشته و حرف مرا هم باور نمیکنید لطفا یک بار دیگر با دقت این نظم بیمایه لق و لوق را بخوانید و آن را با ضعیف ترین شعر سیمین بهبهانی مقایسه کنید. اگر آنگاه حرف مرا قبول نداشتید من هیچ چیز نمیگویم.
در یکی از آخرین مکالمه های تلفنی ام با سیمین خانم در این زمینه او با گلایه گفت که من خسته شده ام از انکار این نظمها و شعرهایی سست و بی ارزش که به نام من منتشر میکنند.
میگفت: من تعجب میکنم چرا مردم تصور میکنند من اینقدر سست و بد شعر میگویم؟
باری فکر میکنم با من موافق باشید که در هر صورت اشاعه «دروغ» کار شایسته ای نیست به هر شکل و به هر دلیل و بهانه ای هم که باشد...
برایتان توفیق آرزو میکنم.
۷۴۴۵۹ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵
|
از : علی خوی
عنوان : مرسی خانم ترابی
خانم ترابی دست شما درد نکند مقاله بسیار جالب و اموزنده است.
امیدوارم باز هم مقاله هایی از شما ببینیم
۷۴۴۵۷ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۵
|
از : آزاد سیروانی
عنوان : کاش مونالیزا مرد بود!
می گویند بانویی اشراف زاده ، مویه کنان به داوینچی شکایت برد که چرا به جای مونا، مردی زیباروی را نقاشی نکرده است.داوینچی هم فورا آدرس پزشکی را به او می دهد و می گوید: می بخشید خانم! من طبیب خانواده ی شما نیستم.
هایده خانم هم به رسم " خود پرسم و خود گویم" در دو گفتار شکایت کرده است که " این آرش ماچوست.. ناسیو نالیست است..استالینیست است ..نارسیست است..پوسیده است..مثبت گراست..و اصلا آخ و واخ می کند." گویا کسرایی در آنزمان می بایست مانند هاینه، استخوان های این آرش اکبیری را می شکست و می سوزاند، تا در شبستان " آوانگاردهای مدرن " ذغال مرغوبی در منقل فراهم آید.ایشان که قادر نیست گردآورده های شعری و اسطوره ایی خود را در گنجه ی زمان و مکان خود بگذارد، هرچه را در سبد دارد با تند خویی به سر و روی مخالفین پرت می کند تا به قول خودشان در این قمار برد- برد ی که راه انداخته اند ،کم نیاورند.در تعجبم، یک اسطوره شناس که باید قادر به تحلیل متون دور وکهنه باشد، چگونه قادر نیست، شعری رادر فضای نزدیکی که خود در آن زیسته است، با دقت علمی و عادلانه ارزیابی کند! چگونه نمی داند که در آن خفقان" دو گانه هایی چون " شب و روز" ، " دیب و پری" ، "ایران و توران" ، اشاراتی بوده اند به "ستم و عدالت" ، "مردم و نا مردم " و ..غیره.کما اینکه در این استبداد هم هنوز این استعارات معمولند.چنانکه، نه تنها یک اسطوره شناس ، که یک سانسورچی بیسواد هم آن را می فهمد.در آرش، شاعر با ضرب آهنگ تند " انسان"، و راندن اصل و نسب در ابهام، فانوس مرزها ی اساطیری ایران و توران را ، به جنگل مه آلود و بی سامان انسان می آورد و آنرا بر دیوار و درختی میان " مردمی و نا مرد می " می آویزد.این یعنی راسیسم؟ معلوم نیست هایده خانم به شعر خروشان زنده یاد سلطانپور که به زیبایی می پرسد "بر کشورم چه رفته است " ، چه می گوید؟ نکند ایشان هم اخ و ناسیونالیست بوده اند؟!!شاید به جای " کار کردن ...آمدن..رفتن..دویدن.." و رها ساختن تیری از جان، می بایست مادران گرز بردارند، دختران کباده بکشند ، و لابد مردان وکودکان خنجر بر گلوی هم فرو کنند، تا بر این کشتارگاه ،" آوانگارد ها " بتوانند یک دل سیر روضه بخوانند.سعی خانم هایده برای محکم کردن برهان خود باتک سرفه های این یا آن استاد ، نه تنها حجت ایشان را محکم نکرده است، بلکه به قول شاملو،شبانه بر دیوار ایشان هم ( بی ادبی) پاشیده اند.
( به اختیار برخی از این حاشیه را سانسور وتغییر دادم، چون بار اول به چاپ نرسید.از آنجا که به باشگاه بازنشستگان چپ و راست این سایت تعلق ندارم، به تصمیم مدیران سایت، برای این تغییرات گردن نهادم.در ضمن از تذکر به جای آقای پیروز هم باید تشکر کرد)
۷۴۴۵۰ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۵
|
از : علیرضا قلاتی
عنوان : اگر سر به سر زور بر هم نهید/ محالست کز پنجِ رستم جهید...
جهانا سراسر فریبی و ریو
به چشمِ خِرد چون یکی نرّه دیو
خوش این یاد دارم من از برهَمَن
که نزدِ خرد خود تو ایی اهرمن
چه مایه ز گُردان که هنگامِ جنگ
چو ماهی شدندی به کامِ نهنگ
چه بهرام هایی که با چنگ و سور
به زاری بخفتند در چنگِ گور
چه ضحّاک ها که بیدادگر
بکشتند بر تختِ شاهی پدر
چه کین ها که راندند ایرانیان
ز خونِ سیاوش به تورانیان
چه کُنداوران کِش ز گودرزیان
فُتادند در کوزه چون دَرزیان
کجا ایرج آن مهر آیینِ پاک
که کردی ورا تورِ دون چاک چاک
کجا چنگِ ناصر که هنگامِ شور
چو شیری بتازید بر دشتِ گور
کجا آفریدونِ فرّخ تبار
به دستش یکی گرزه ی گاوسار
کجا رستم آن پورِ دستانِ سام
که کردی نهنگان ز دریا به دام
کجا آن جهان پهلوان زالِ زَر
که قوتش بُدی مغزِ شیرانِ نر
جهانا سراسر بباشی جنون
ز چشمم برانی بسی موجِ خون
چه خوش گفت فردوسیِ پاک روی
چو تخمِ سخن را پراکند اوی
هلا تا بدانی که هرگز سخن
نگردد بَرِ مردِ دانا کهن
همانا که تا رستخیز آن سخن
میانِ بزرگان نگردد کهن
که خورشیدِ شعرش چو تابد ز بام
به دندان لبِ ماه گیرد به کام
و به قولِ خودِ شاملو کلامِ آخر
نه چون شعرِ احمد که در کند و کاو
چو دهقان بتازی به تاوانِ گاو
یکی داستان زد یلی شیرچنگ
که ماهی چه سنجد به کامِ نهنگ...
الا ای حور چشمانِ بهشتی
به جان زن باده ی اردیبهشتی
که آسایم ازین گیتی و شورش
به یاد آرم دمی بهرام و گورش
ز ناصر گوش دارم ضربِ تَر را
به زیر آرم سرِ شیرانِ نر را...
۷۴۴۴٨ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۵
|
از : peerooz
عنوان : " ای که دستت میرسد, کاری بکن, پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار".
جناب ارجمند,
فرمایشات شما درست و منطقی ست و بارها گفته شده است. مساله مهمتر و حاد تر اینست که اگر فرمایشات جناب کامیاب درست باشد و سرکار ایشان " یک نویسنده و محقق و تاتر شناس نخبه و مطرح " میباشند باید پرسید که چرا بجای کاوش قبرهائی که دیگر حتی استخوانی هم در آنها یافته نمیشود و تن چنین کاوندگانی هم طعمه کفتار شده است, این استعداد را در راه سودمندی بکار نمی برند؟
ایشان ظاهرا سالها در آلمان فعالیت هنری و نویسندگی دارند و احتمالا بسیاری از مناطق اروپا را از نزدیک دیده اند. مطابق این گزارش http://www.counterpunch.org/۲۰۱۶/۰۵/۲۰/u-s-financial-regulations-increase-starvation-among-syrias-children/ تنها در سوریه در نتیجه اقدامات از ما بهتران ۷ میلیون آواره وجود دارد که نیمی از آنها کودکند. و مطابق مقاله دیگر http://www.counterpunch.org/۲۰۱۶/۰۵/۲۰/who-speaks-for-the-refugee-children-of-calais/ در دوسال گذشته حدود یک میلیون از این بینوایان از سوریه و دیگر مناطق مشابه, برای فرار از تخریب و هرج ومرج و مرگ ناشی از بمباران ها و پس از تلفات بسیار در دریا, خود را به اروپا رسانده اند.۳۶ درصد از این گروه کودکند و حد اقل نود هزار از این کودکان, والدین خود را از دست داده اند. ده هزار از این کودکان در دوسال گذشته در اروپا ناپدید شده و کسی نمیداند بر سر آنها چه آمده است. آیا ایشان اینها را ندیده و نشنیده اند؟ چرا ایشان که دستی به قلم و تئاتر دارند بجای این کار بیهوده, در پی کمک به این بینوایان بر نمی آیند و اگر قبلا چنین کرده اند چرا وقت بیشتری را صرف این کار خیر نمیکنند؟ و اگر چنین کرده اند من صمیمانه از جهالت خود عذر میخواهم و از عمل خیر ایشان سپاسگزارم.
۷۴۴۴٣ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۵
|
از : حمید ارجمند
عنوان : روشنفکران بدلی در خدمت امام مسلمین !
۳۸ سال است که نظام ولایتمدار با هزینه میلیاردها دلار نبردی سهمگین را بر علیه تاریخ و فرهنگ و اسطوره های ایرانی هماهنگ و بقول خودشان در اطاقهای فکر ! آغاز نموده و همچنان تا آخرین روز حیاطش به این تخریب و سانسور و وارونه جلوه دادن وقایع و شخصیتها وتاریخ این سرزمین ادامه خواهد داد ، بزرگترین خطر و احساس ترس اتفاقا از اسطوره های ایرانی نظیر کاوه آهنگر و یا سیاوش و آرش کمانگیر و... ناشی میگردد ویا بابک خرمدین و یا یعقوب لیس وووووووووو. ... که هر یک از این نامها و نشانه ها برای رژیم بقول خودشان بسم الله و جریان جن را تداعی میکند ، امروزه مبارزه منفی بخش بزرگی از مردم ایران زمین متکی بر همین الگوها و بازگشتی نا خود آگاه به اسطوره های ایرانی است که سبب گرد هم آیی هزاران جوان ایرانی در آغاز نوروز بر مزار کورش بزرگ میباشد . اینها نشانه های خطر و آینده ای پر تلاطم و کابوسی سنگین برای امام مسلمین ولایتمدار میباشد که خبر از تولدی در میان ملت میدهد به همان سبکی که بقول قرآن خودشان تولد موسی در مصر برای نظام فرعونی پدید آورد . حال برای من این جای سئوال است که چرا شخصیتهای فرهنگی و اثر گذار ایرانی که نقشی مهم در زنده نگاه داشتن نا خود آگاه اسطوره و تاریخ میهنشان را داشته اند و همیشه با سانسور و محدودیت و فشار های امنیتی و.... از سوی ولایتمداران حاکم بوده اند درست در زمانیکه این رژیم مشروعیتی فرهنگی در میان ملت ندارد به نا گاه مورد حمله کسانی آنهم در خارج از کشور قرار میگیرند و تاریخ و فرهنگ و گذشته و اسطوره و هر چیز دیگر یک ملت را بزیر سئوال برده و آنرا با فاشیسم و راسیسم در یک جایگاه مینشانند ؟! حتی بر فرض اینکه این اسطوره ها واقعیتی تاریخی نداشته باشند ، تهی کردن و خلع سلاح فرهنگی یک ملت بسود چه جریاناتی تمام خواهد شد ؟! خانم نویسنده این متنها با ردیف کردن یکسری لغات و اصطلاحات و آوردن نام چند متفکر آلمانی و غربی بخیال خود متن خود را بیمه و صد در صد گارانتی و قابل قبول مینمایند ، اتفاقا اگر صدها نخبه رژیم ولایت در داخل این داستان سرایها را انجام دهند میدانند که پشیزی اثر گذار نخواهد بود ولی اگر این داستانها و حمله به بیضایها و سیمین بهبهانی ها و کسرائیها و.... در خارج و از زبان مثلا روشنفکری بیرون آید چه بهتر ! خانم نویسنده دانسته و یا ندانسته در این برهه از زمان خدمتی هر چند کوچک را ارائه میدهند که فقط ولایتمداران سودش را میبرند . با لجن پراکنی به چهره های ماندگار و مشاهیر تاریخ معاصر جز اینکه دست خود را رو کنیم که در کدام سوی خط ایستاده آیم کار دیگری نکرده ایم !
۷۴۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵
|