یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به بهانه گذشتن صد سال از نگارش رساله امپریالیسم لنین - سهراب مبشری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : کیا

عنوان : شاملو جان خوب مینویسی!
۱. « Politik ist die Kunst des Möglichen » را معنی‌ نکردهید "پولتیک هنر ممکنات است".

۲.در دوجا از تایید راستها با سوسیال دمکرات‌ها سخن میگویید ،که خود سوال انگیز می‌شود!

۳.در هر حال، راه هر دو جریان با هم برخورد خواهند کرد ,کمی‌ حوصله!
۷۶۴۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : حسین ح

عنوان : خطاب به آقای سیامک شاملو
جناب سیامک خان عزیز
اگر کمونیست ها نبودند
اگر اتحاد شوروی نبود
اگر استالین نبود
اگر استالینگرادها نبود
حزب سوسیال دمکرات آلمانی نبود که تو عضو جناح چپ و یا راستش باشی. ی
ک حزب بیشتر وجود نداشت و آن حزب نازی بود و تو احتمالا الان عضو آن حزب بودی. اینگونه یکجانبه پیش قاضی رفتن و راضی برگشتن، شیوه برخورد یک چپ واقعی نیست. نمی شود تاریخ را نادیده گرفت. شما انتقادهایی که خود سوسیال دمکراسی به تاریخش داشته را هم دور زدی و نقطه قوت گرفتی. این درست نیست. عیب می جمله بگفتی ، هنرش نیز بگو.
۷۶۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۵       

    از : حسن نکونام

عنوان : با نظرات لنین، به چیزی جز «سرمایه داری دولتی» نمی توان رسید
با سپاس از آقای مشیری، که به این موضوع پرداخته است، دنیای کاملن متغیر امروز ما، ضرورت شکل گیری جنبش نوین کمونیستی را، مدت ها است که، در دستور کار پیروان ایده های رهائی بخش مارکس قرار داده است. نظرات پراتیک شده لنین، به چیزی جز «سرمایه داری دولتی» نخواهد انجامید، تا در فردای تاریخی دیگری، با «پروسترویکا» و «گلاسنوست» دیگری، بر سر سازندگانش آوار شود.
شکل گیری این جنبش نوین کمونیستی، با نقد جدی لنین امکان پذیر است. وقتی از «نقد» می گویم، منظورم «نقد دیالکتیکی» است، و نه نفی و تخریبی که نظریه پردازان سرمایه داری خصوصی، و بویژه سرمایه داری غرب، شبانه روز به آن مشغولند.
پرداختن به چنین نقدی هم، جایش اینجا نیست.
۷۶۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو- دوسلدورف آلمان

عنوان : کمونیسم درامتحانش رد شد، تداوم باد سوسیال دموکراسی!
با تشکر از زحمات جناب مبشری گرامی بخاطر نوشته نسبتاً وفادار به صداقت گوئی، اما نه بیطرفش!
۳۱ مورد از جملات متن شما را انتخاب کردم برای جوابگوئی و اینرا به اطلاع سردبیر محترم اخبار روز هم جداگانه رساندم. ولی به علت طولانی نشدن کامنت در این نوشته فقط به چند مورد بطور خلاصه میپردازم بعنوان کمونیست سابق که امروزه با اقامت طولانی در آلمان و شناخت نسبی به سوسیال دموکراسی آلمان پیرو جناح چپش هستم. با استناد به نوشته شما: " لنین در مقابل، می گوید «صلح و نان و آزادی» تنها با انقلاب سوسیالیستی دست یافتنی است." ولی تجارب ۷۰ سال حکومت کمونیستها نشان داد که هیچکدام از این "اهداف درست" در شوروی سابق محقق نشدند و فقط در حد شعار یا آرزوی قلبی باقی ماندند. نه "نان" به اندازه کافی بود و روسها باید برای یک کیلو گوشت در ماه چندین ساعت در صف غذا میایستادند و فیلمهای مستند برای اثبات این ادعا هست. "صلح" به زعم لنینی هم تنها با زور اسلحه بر اقلیتهای درون خود روسیه ممکن بود و در اولین فرصت آزاد شدن از یوغ کمونیسم شوروی دیدیم چه زود این اقلیتها از شوروی سابق جدا شدند. و بجای " آزادی " وعده لنین هم ثمرش دیکتاتوری بود بدلیل اشتباه ساختاری قدرت در کمونیسم که در سیستمش قدرت در دست نخبه های تنها یک تک حزب کمونیست متمرکز است و این اتوماتیکوار بدون حضور دیگر احزاب و اندیشه ها به دیکتاتوری تک حزب حاکم ختم میشود. نویسنده سعی میکند تا نظرات لنین در باره امپریالیست را بعنوان درست بودن با نظر خودش یکی کند. ولی آیا قدرتمند بودن امپریالیسم بیشتر از دیروز دلیلی نیست که در نظرات لنین ضعفهای ایدئولوژیکی و رهبری بوده و همین دیدگاهها باعث شکست کمونیسم شده؟ البته سرمایه داری زالو صفت هم بیکار که نمیشیند و میداند که چطور از منافع خودش دفاع کند خصوصاً که طرف مقابلش کمونیسم ضعفهائی دارد. امروزه کمتر مردمی در جوامع پیشرفته پیدا میکنید که حاضر باشند به مدل جامعه ورشکسته کمونیسم تن بدهند و آنرا قبول کنند. آنرا آیده آل نمیدانند وقتیکه آزادی را محدود میکند. برای همین باز حداقل سوسیال دموکراسی هنوز زنده است که منافع کارگران و زحمتشکان و طبقه محروم را با فشارآوردن روی سرمایه داری ( که نوع آلمانی اش اقتصاد و بازار سوسیالی( Soziale Marktwirtschaft ) است و تا حدود زیادی نسبتاً قابل قبول؟) حفظ بکند اگرچه گاهی اوقات تن به یکسری رفرمهائی داده میشود که به طبقه کارگر کمتر امتیازی داده میشود. در کنار حزب سوسیال دموکرات سندیکاهای کارگری بسیار قوی هم در آلمان هستند که همیشه در طرف مقابل نمایندگان سرمایه داری آلمان آنطرف میز روبرو نشستند و حق تصمیمگیری مشترک و برابر دارند. این قدرت سندیکاهای کارگری هم با حمایت و پتشیبانی سوسیال دموکراتهاست (SPD) و برای همین بسیار قدرتمندند! نویسنده در قضاوت خودش به نقش سوسیال دموکراسی در آلمان همه واقعیت را نمیگوید که برخی عملکرد آنها در آلمان در گذشته به چه دلایلی بوده یا چه ضرورتی باعث شده که فلان طور عمل کنند؟ در آلمان زمینه رشد سریع راستها همیشه با کمک سرمایه داران مثل جاده صاف کن شدن برای بقدرت رسیدن هیتلر وجود داشته و دارد و هرچه جناح چپ قویتر شود تا امتیازاتی از سرمایه داران بی همه چیز که اکثراً دست راستی هستند بگیرد اینها بیکار ننشسته و فوراً با عَلَم کردن حزبی راستگرا مثل الان AFD سعی میکنند تا جلوی گسترش نفوذ چپها را بگیرند تا مبادا سرمایه شان بخطر بیافتد. پس بنابراین چپ به این حساسیت دو قطبی شدن جامعه مختص آلمان آگاه بوده و هست و برای همین راه سوسیال دموکراتها شاید تنها نسخه درست است که بقول ویلی برانت تا به چهره درنده خوی کاپیتالیسم چهره انسانی بدهند. ضعیف نگهه داشته شدن جنبش کمونیستی در آلمان با حساب و کتاب است تا سرمایه فرار نکند و در آلمان بماند و اشتغال و کار درست کند! انتقاد به گرهارد شرودر رهبر سابق سوسیال دمکراتی هم نارواست چونکه ضرورت رفرم شدن بازار آلمان که آمار وحشتناک بالای ۵ میلیون بیکاری داشت ایجاب میکرد که او در وهله اول باید برای منافع کشورش تصمیم میگرفت نه به ایده آلهای حزبی و برای همین امروزه حتی راست ترین متخصصین اقتصاد آلمان تایید میکنند که رفرمهای او ( گرچه برخی به ضرر قشر پائین جامعه! ) باعث شدند که امروزه اقتصاد آلمان برتر از همه اقتصادهای دنیاست علیرغم بحرانهای اقتصادی چند سال پیش در جهان. به آلمانی میگویند: « Politik ist die Kunst des Möglichen » که تاکید بر پراگماتیسم دارد و چیزی که در سیاست ممکنه و باید دید عملی میشود یا شدنی است یا فقط در حد تئوری و فانتزی دلخوشنک؟
در ضمن با مواردی که بعنوان "دامها " برای چپها نام بردید مخالفم. مثلاً چرا برای شما دام است و نوشتید:" برای دفاع از حقوق بشر گاه اقدام نظامی ضروری است." بوکوحرام تروریستهای مسلمان در آفریقا و یا داعش سنّی در سوریه و عراق یا داعش شیعه ج.ا ملایان در ایران را با چه اقدامی میشود نابود کرد بغیر از اقدام نظامی؟ خب اگر اقدام نظامی ناتو نبود رهبر کمونیستهای یوگسلاوی سابق میلوزویچ نسل کشی در بالکان راه اندخته بود که آدم بعنوان کمونیست که هیچ بعنون انسان بیطرف هم شرم میکرد از این همه جنایت و تجاوز زنان و بربریت او بنام کمونیسم! جنایات استالین را که دیگر همه میدانند! سر آخر دو نکته که چرا به نظر من کمونیسم نسخه خوبی برای چپ نیست؟ ابتدا بدلیل ساختارش که همه قدرت متمرکز شده تنها در دست نخبگان سیستم تک حزبی کمونیست که اتوماتیکوار به دیکتاتوری ختم میشود و وعده دموکراسی توخالی است! ولی بهترین دلیل را در انتقاد از کمونیسم خودتان از زبان رُزا لوکزامبورگ آوردید:" «لنین و تروتسکی جای نهادهای نمایندگی مردمی برآمده از انتخابات عمومی را به شوراها به مثابه تنها نهادهای نمایندگی واقعی زحمتکشان داده اند... بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و تجمع ها و آزادی مبارزه عقاید، زندگی در هر نهاد عمومی از بین می رود... یک گروه برگزیده از کارگران هر از چندی به گردهمایی هایی فرا خوانده می شوند تا برای نطق های رهبران کف بزنند و قطعنامه های ارائه شده را به اتفاق آرا تصویب کنند، این یعنی باندبازی، دیکتاتوری، اما نه دیکتاتوری پرولتاریا، بلکه دیکتاتوری یک مشت سیاستمدار، یعنی دیکتاتوری به مفهوم بورژوایی آن، به معنی حاکمیت ژاکوبنی.»- این انتقاد درست از پروتاگونیست سوسیال دموکراسی دلیل محکمی است که چرا باید سوسیال دموکرات شد نه کمونیست؟ در ضمن سرمایه داری خاک برسر با همه انتقاداتی که بهش وارد است باز موتور پیشرفت در تمدن بشری بوده و هست. دو تا اختراع از ۷۰ سال حکومت کمونیستها در شوروی را نام ببرید که امروزه من و شما در خانه مان برای بهتر شدن کیفیت زندگیمان از آنها استفاده میبریم؟ کلاشنیکف و مولوتف کوکتل و هرچی ابزار خشونت و مرگ و میر است را روسها مخترع بودند یا غیر از این است؟ تز شما که امپریالیسم برای حیاتش با ابزار جنگ بدنبال درست کردن بازار بزرگتر برای جنسهای خودش است هم تا حدودی نادیده گرفتن برخی فاکتهای اقتصادی دیگر است که جای بحثش در اینجا نیست. سوسیال دموکراسی راه میانه درستی است اما برای چپ رادیکال کمونیست نوعی سازشکاری با سرمایه داری است. در صورتیکه "روح رقابت" ( Wettbewerb ) در سرمایه داری انگیزه میدهد و باعث اختراعات جدید و پیشرفت در زندگی بشر بوده و هست.فقط باید افسار سرمایه داری را نیروی چپ سوسیال دموکرات در دستش داشته باشد و گاهی شُل و گاهی سفتش بکند تا سرمایه و سرمایه دار رَم نکنند و سهم طبقه کارگر و زحمتکشان از حلقوم سرمایه داران پَست فطرت سیری ناپذیر بیرون کشیده شود.
۷۶۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : علی اردلان

عنوان : تشکرازآقای مبشری
بایداذعان کنم که این بهترین نوشته ایست که اخیرادرسایت اخبارروز منتشرشده وجاداردکه ازرفیق مبشری تشکر نمود.اما طرح آن سئوالات درموردپارادوکس انقلابیگری دربخش نتیجه گیری مقاله جایز نبودوبایددریک مقاله جداگانه موردبررسی قرارمیگرفت.
مسلم است که بارفرم نمی توان سیستم حاکم رادگرگون ساخت وناگزیربایددست به انقلاب زد.سئوالی که بهتراست دریک مقاله جداگانه موردبررسی قراردهیداین است که آیالنینیسم تنها جهان بینی موثربرای مبارزه وسرنگونی سرمایه داری است؟یااینکه میتوان تئوری های انقلابی رابسط و گسترش داده وبه اشکال امروزی تری درآورد که هم پاسخ گوی نیازهای اقشارمتوسط (به روندهای دموکراتیک)بوده وهم انتقال ازسرمایه داری به سوسیالیسم راکه قطعابا منکوب بورژوازی توام خواهدبود، تحقق بخشد.بیشک لنینیسم بهترین شکل مبارزه انقلابی را(خصوصادرکشورهای دیکتاتوری)ارائه می دهدولی ماامروزه درفقدان یک انترناسیونال کارگری قوی و واقعی داریم بحث می کنیم که درصورت شکل یابی می توانداز محتوی دگرگون شده تری نسبت به صدسال پیش برخوردارباشد.اگرکمونیست هاواقعیت های جهان امروزرادرشیوه تشکل یابی ومبارزاتی خودواردنسازندقطعا آن جنبش جهانی موردنظر شکل نخواهدگرفت.مثلا آن انحطاطی که اکنون سرمایه داری به آن دچارشده، مربوط به فزونی یافتن انباشت سرمایه ازنرخ رشدآن می باشدکه به دلیل محدودیت های سرمایه درانتقال به سرزمین های دیگر، ناگزیربه برافروختن جنگ های بزرگ برای برعکس شدن این روند(برعکس شدن جای این دوشاخص)وبرای ایجادشکوفائی مجدد می باشد.تمام این منازعات باتغییرشکل مجددسرمایه داری از نسخه شکست خورده نئولیبرالیسم به دولت های رفاه درحال انجام است واین بهترین فرصت برای انقلاب انترناسیونالیستی طبقه کارگر بهمراه کمونیست هاست(انقلاب روسیه نیزدریک ترنزیشن تاریخی صورت گرفت)
۷۶۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

    از : الف رستمی

عنوان : قدمی بزرگ اما هنوز نارسا
مقاله آقای سهراب مبشری تحلیلی ارزنده و پاسخی مطالعه شده از موضع دفاع از تز «بازگشت به دوران امپریالیسم پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی» است و به همین دلیل، آن را علیرغم داشتن نکاتی مشابه، در مقابل مقاله استاد رهنما و نقدهایی که دکتر مرتضی محیط نسبت به آن داشت، می بینم.
برداشتن این گام ها برای شناخت سرمایه داری جهانی شده ای که با آن روبرویم ضروری، بسیار ارزنده و قابل ستایش است.
اما این نوشته نیز همچون نوشته سعید رهنما هنوز از ضعف های جدی برخوردار است و دچار ساده سازی های قابل توجهی است.
برای مثال:
۱-بزرگ ترین صدور سرمایه به چین صورت گرفته که یک مستعمره نبوده است و ظاهرا از نظر آقای مبشری خودش یک امپریالیست است.
۲- در تحلیل لنین، سرمایه داران ذیل دولت ها متحد بوده اند، در حالی که در دوران کنونی چرخش اقتصادی برخی از آن ها بزرگ تر از دولت هایی است که اینجا و آنجا راهبری می کنند.
۴- بکار گیری اصطلاحی به نام «قدرت های منطقه ای» برای توضیح برخی از تفاوت ها با دوران لنین، هنوز نارسا و متناقض است. بالاخره آن ها از گروه مستعمرات اند یا امپریالیست ها. سرمایه داری آن ها چه نوع سرمایه داری ایست؟
۵- یورش به افغانستان در رقابت بین کدام امپریالیست هابود؟ یورش به لیبی لیبی را از کدام گروه امپریالیستی درآورد و به آغوش کدام گروه امپریالیستی انداخت؟ عراق چطور؟
۶- بزرگترین شرکت های جهان امروز مراکز تولیدی خود را به چین انتقال داده اند. منافع آن ها این شرکت ها را وامی دارد چینی باشند؟ یا آمریکایی یا اروپایی؟ ناتو به کدام گروهبندی تعلق دارد. و چطور امپریالیست های اروپا و آمریکای رقیب نیروی نظامی متحدی دارند؟
۷- تحلیل فاقد توضیح تاثیرات انقلاب دیجیتال و رشد جنون آمیز مالی سازی نسبت به دوران سرمایه داری انحصاری بسیار عقب مانده در دوران لنین است.

چرا ما باید شرایط موجود را با تزهای لنین در مورد امپریالیسم تطبیق دهیم و هنوز درست بودن آن را نتیجه بگیریم. آیا متد لنین این نیست که دوباره همان کار یعنی «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» را - بدون یک پیشداوری تحمیل شده به پژوهش مان- بکار ببندیم، صحنه به غایت پیچیده شده تر سرمایه داری شرکتی جهانی شده امروز را مورد بررسی قرار دهیم و چنین کتابی را با آمار و ارقام یک بار دیگر بنویسیم؟
آیا با این کار لنینی تر نمی مانیم؟
و ...

با همه این سخن ها که گفتم، نوشته آقای مبشری را بسیار ارزنده می بینم و از اینکه این بحث محوری همچنان ادامه می یابد و به ارتقای هر چه بیشتر سطح تحلیل ها نسبت به سرمایه داری جهانی ضد بشری و دقت بخشیدن به وظایفی که کمونیست ها در برابرش دارند، امیدوارتر می شوم.
۷۶۴۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست