یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پاره ای از حقیقت، حقیقت نیست! - فریدون احمدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : کیوان

عنوان : این نظرات که از هر دری سخنی است
من بعد از خواندن این نوشته می خواستم اینجا نظرم را بنویسم و تاکید کنم که لازم است این بحث سوسیال دمکراسی از جانب فعالین سیاسی مورد توجه و بحث قرار گیرد و خوب است که اقای فریدون احمدی علیرغم شانتاژهایی که در جنبش چپ وجود دارد از سوسیال دمکراسی دفاع می کند. برای نوشتن نظرم به اینجا آمدم و با بسیاری از نظراتی مواجه شدم که احساس کردم گویا کمتر علاقه ای به بحث وجود دارد . عده ای که ناراحت هستند چرا ناپرهیزی کرده اند و از استالین انتقاد کرده اند عده ای عقده های چند ده ساله را با یک سازمان سیاسی دارند اینجا خالی می کنند و من نمی دانم فریدون احمدی چه ربطی به فرخ نگهدار دارد شما که مواضع این آقای فرخ نگهدار را قبول ندارید خوب است همانجایی که او مقاله می نویسد جوابش را بدهید. یا آن اقا و یا خانم جیج غانی که با آن نوشته بلندشان معلوم نیست چه می خواهند بگویند و می نویسند "که آقایان "احمدی" ها امروز همه چیز را می گویند اما در وحشت از یک برآمد تودهای و احتمال از جاکندن این نظام؛ که مستقیما در نتیجهء سیاست ها خانمان برانداز حاکمیت کنونی است؛ هیچ اشاره ای نمی فرمایند." معلوم نیست که از کجا متوجه شده اند فریدون احمدی از برآمد توده ای و عوض شدن نظام ترس دارد واقعا که چه استعدادهای کشف نشده ای وجود دارد. ولی من به عنوان کسی که به هرحال سالهاست دوربر جنبش چپ هستم بعد از خواندن نظرات "مارکسیست و نظر دهنده" و امثال آن متعجب شدم که پس چه چیزی باید اتفاق بیفتد تا اینها درس بگیرند. آرزوی شفای عاجل برای ایشان دارم.
۵۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣٨۷       

    از : نظر نظردهنده

عنوان : دیگ به دیگ میگه روت سیاهه!
این هم عاقبت فلاکت بار اکثریتی ها است که این خانم نشانه های آن را به روشنی در اینجا به نمایش می گذارند. از طرفی آبروی رفیق رهبری اکثریتی خود را در نوشته اول خود می برد بعد هم یقه هر که با او موافق نباشد را می گیرد. الحق که یک اکثریتی جا افتاده است. اگر فقط یک نتیجه از کل نوشته های مندرج شده در اینجا بگیریم این است که محفل اکثریت توسط اکثریت کاربران مورد سرزنش و نکوهش می باشد و حتی یکی نیز از این فریدون خان عضو سابق رهبری اکثریت و یا رهبر کل سابق اکثریت جناب نگهدار دل خوشی ندارد! این آینده اسفناک یک سازمان سیاسی است که زمانی طرفداران فراوان در ایران داشت اما حالا حتی توسط مادران اعضا سابق شهید فدائی نیز مورد قبول نیست!
۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣٨۷       

    از : شهلا لنگرودی

عنوان : تصحیح و پوزش
در مطلب قبلیم نام آقای جواد حسینی از قلم افتاده که بدین وسیله از ایشان و سایر غوغاسالاران پوزش می طلبم!
۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : شهلا لنگرودی

عنوان : چماقداران فرنگ، یا برادران خلف سربازان گمنام امام زمان
مرد کاسبکار و آقای نظر دهنده وساواکی شرمنده همه اگر یک تن نباشند از یک توبره نشخوار می کنند. شیوه بحث های اینان همانند چماغ بدستان برهم زننده کنفرانس برلین می باشد که اتفاقا همان زمان با سکوت رضایت آمیز امثال فریدون احمدی ها مواجه شد.
این شلوغ بازی ها هیچ مشروعیت و یا حقانیتی برای شما دست وپا نمی کند.
اما در رابطه با بچه های زندان رفته که حالا از قول این غوغاسالاران فرنگ همه وارد کار و کسب درآمد شده اند باید بگویم:
آقای کاسبکار و آقای ساواکی، در ایران سوسیال و کلا حقوق بیکاری خبری نیست و بر عکس شما ها که در اروپا به پول مفت عادت کرده اید در ایران مردم باید کار کنند.
البته من منکر این نمی شوم که تعدادی از زندانیان سابق در ایران مانند خیلی های دیگر به بیزینس مشغولند و پول در می آورند. اما کجای این امر ایراد دارد. آیا کار در ایران بهتر از پول گرفتن از صدام حسین، آمریکا یا اسرائیل نیست؟
البته با پوزش از مجاهدین، شاه پرستان(مرده پرستان) و کمونیست های کارگری (کمونیستهای کارمندی یا دکتر مهندسی منظورم نیست)!
اتفاقا تجربه نشان داده که کسانی که چشم می بندند و دهان پاره می کنند و دیگران را به جاسوسی و عامل حکومت متهم می کنند خود از مواجب بگیران حکومت بو ده اند. هشیاری لازم است اما از غوغاسالاران بی هویت که فریاد آی دزد سر می دهند باید بیشتر ترسید.
۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : جواد حسینی

عنوان : باز هم از آقای R مارکسیست
یکبار دیگر چشممان به جمال آقای R مارکسیست افتاد تا همچون استاد "مرحومشان"، آیت الله کیانوری، بالای منبر روند و موجب سرگرمی جمعی شوند. براستی که جناب R آدم یک بعدی است، حتی در استانداردهای کمونیستی. در تازه ترین اظهار نظر ایشان، آمده که کمونیست ها نمیبایست "خدمات" رفیق استالین را از مد نظر دور دارند و تحت تاثیر "دروغ گوئیهای امپریالیزم" خدمات او را نفی کنند. استالین بدنامترین چهرهء دنیای مارکسیزم است و بیشتر کمونیستها، حتی به ظاهر هم که شده، سعی میکنند خود را از او دور نگاه دارند تا شاید بشود حداقل آبروی لنین "بزرگ" را حفظ کرد. براستی یک فرد چقدر میتواند دون صفت باشد که علنا از چنین جنایتکاری حمایت کند! من نیازی نمیبینم که بخواهم از جنایات این جنایتکار سخنی به میان آورم زیرا که جنایات او بر همهء بشریت کاملا آشکار است. فقط میخواهم توجه جناب R را به این مسئله جلب کنم که جنایات استالین، ابتدا و به طور رسمی، توسط خود حزب کمونیست شوروی افشا و محکوم شد (علی رغم آنکه جانشینان استالین نیز کماکان به گونه ای دیگر به این جنایات ادامه دادند). اولا، این استالین بود که گروه قابل توجهی از رهبران حزب بولشویک (همچون کامنف، بوخارین، زنوویف،و دیگران) را، به جرم جاسوسی برای غرب به جوخه های اعدام سپرد. پس اگر حرف این رفیق بزرگوارتان درست باشد، عوامل امپریالیسم غرب سبب بوجود آمدن "انقلاب" اکتبر شدند. پس خوشحال باشیم که نهایتا این "انقلاب" رهسپار گورستان تاریخ شد.
آقای R، رفیق استالین شما در جریان پلونوم رسمی حزب کمونیست، در دوران خروچف، محکوم به جنایت، سرکوب، و آدم کشی شد. پس اگر حرف شما در مورد تبلیغات "امپریالیسم" بر علیه استالین درست باشد، باید حزب کمونیست شوروی را نیز از عوامل امپریالیسم قلمداد کنیم. استالین زدایی همچنان در زمان برژنف (که باید مدال برنز "رهبر جنایتکار" شوروی را، بعد از استالین و لنین به او داد) نیز ادامه یافت تا جایی که تمام نشان هایی که به نام استالین بنیان شده بود تغییر نام یافت. حتی نامهای دو شهر استالینگراد و استالین آباد نیز که در زمان خروچف تغییرکرده بود، همچنان به قوت خود باقی ماند. با تمام این احوال اگر درفشانیهای آقای R مارکسیست را صحیح فرض کنیم، پس باید از سقوط حزب کمونیست شوروی، این عامل تبلیغات "امپریالیسم"، راضی باشیم. آقای R، به شما پیشنهاد میکنم که کمی مطالعه کنید تا اینقدر اسباب "سرگرمی" دیگران نشوید!
۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : جیج غانی

عنوان : مهارت و ظرافت طبع در "کتمان بخش مرکزی حقیقت"، به بهانهء پاسخ "تکمیلی" به مادران فدائی!
پاره ای از حقیقت حقیقت نیست! حقیقت چیست؟

چند کلامی در بارهء مهارت و ظرافت طبع آقای فریدون احمدی در "کتمان بخش مرکزی حقیقت" به بهانهء پاسخ "تکمیلی" به مادران فدائی بیفایده نخواهد بود. آقای نگارنده متن اصلی هنرمندی است زبردست که به بهانهء نامهء بخشی از مادران فدائی خلق دست به قلم می برد، چندین صفحه کاغذ و مرکّب، وقت و زندگی خود را "فدا" می کنند تا "همه چیز" را بگویند، الّی یک چیز را! ایشان حتی آن چیزهائی که با امضای جمعی تشکیلاتشان در پاسخ به مادران آمده را نا کافی تلقی نموده است و سعی در تکمیل آنها نموده اند. براستی این همه برای چه؟

برای اینکه یک امر سیاسی در پیش رو را؛ بدون اینکه حتی نامش را ببرد و بحثی از آن نماید از "ذهن" همهء ما خارج نماید. ایشان با بیان حواشی "حقیقت" در زمینه های سیاسی و بفراموشی سپردن اصل مرکزی "حقیقت" می خواهند این جوهر اصلی حقیقت را در ذهن من و شما محاصره نماید و بدین طریق من ِنوعی را نیز "استحاله"ی فکری بفرمایند. آقای "احمدی" همه چیز را در مورد استحالهء نظراتشان؛ در مجمع المحافل "اکثریت" در خارج از کشور (دروغ چرا در دوران حاکمیت جهل، جنایت، جنون و جنگ ِجمهوری اسلامی و "خطرات" ارتباط با نزدیکان در داخل کشور اینجانب از وضع رفقای بازماندهء فدائی و خانواده هایشان بی اطلاعم. به همین دلیل ساده از هر نوع قضاوت سیاسی راجع به این عزیزان قاطعانه خودداری می کنم و مجددا تاکید می کنم که روی سخن من و سرتیز قلمم با شخص نگارنده، سایر همنظران ایشان و در نهایت تمامی دموکرات ها و کمونیست های ایرانی است) آنهم پس از تلاشی سوسیالیسم واقعا ناموجود (می توانید بخوانید سرمایه داری دولتی که آقای احمدی و سایر رهبران آن دورهء اکثریت و "حزب" تودهء ایران بمثابه سوسیالیسم واقعا موجود به ما می خواستند قالب بفرمایند!) را فرمودند تا بدون اینکه اسم اعظم ، "موقعیت انقلاب"ی در پیش را بگویند خیلی "علمی"! آنرا با طرح حواشی نامربوط به امروز جامعهء ایران،انکار نمایند. انکار نمایند تا این برآمد ناگزیر اجتماعی در ایران را از دستور کار همهء فعالین اجتماعی کشور خارج نمایند. در سراسر این اثر تاریخی آقای احمدی بحث راجع به "نفی" همهء اصول اساسی کمونیسم ؛ که عنصر فدائی کماکان عمیقا به آن ها باور دارد؛ شده است الّا موقعیت انقلابی. اما براستی چرا؟

یک اتفاق ساده. ایشان از نفی سوسیالیم، انقلاب، «دیکتاتوری پرولتری» و نفی بسیاری دیگر از مفاهیم کمونیستی سخن بمیان آورده است اما نفی "موقعیت انقلاب"ی که در راه است ظاهرا از دستور موضوعات مورد بحث ایشان اساسا خارج گردیده است. آیا مشکل ایشان از آنجائی آغاز نمی شود که بحث موقعیت انقلابی، به ضرورت بحث در بروز ناگزیر بودن بروز موقعیت انقلابی در شرایط امروز ایران ختم می شود؟ آیا مشکل ایشان این نیست که در روند چرخش چرخ غدار و گشترش سرکوب های گسترده و بی سابقه، اعتراضات مردمی، سرکوب های بیرحمانه تر و نهایتا حرکات بی سابقهء توده های مردم به تنگ آمده، بحث در بارهء هر یک از مفاهیم به روز ِ کمونیستی؛ در ذهن خوانندگان بویژه در ایران؛ به عبور از نظام ختم می گردد؟

بحث آقای "احمدی" و "نگهدار" نظام اسلامی! (رجوع بفرمائید به نامهء اخیر این آقا در باب "انتخابات" اسلامی دور نهم "مجلس قانونگزاری اسلامی" به مقام ولایت مطلقهء فقیه و راهنمائی ایشان به رعایت مصالح نظام! جلّ المخلوق)در یک کلام تنها نفی روند رو به گسترش عبور از این نظام است. ایشان که تحولات نظری دو دههء گذشتهء خود را در دموکراسی نیم بند کشورهای غربی و در اروپا طی نموده اند، ظاهرا کماکان سوسیالیسم را به مثابه یک ساختار اقتصادی – اجتماعی می پذیرند اما کوشش در راه استقرار آن از همین امروز؛ در این دهکدهء کوچک جهانی؛ را "حرام" می دانند و به یک آیندهء نامعلوم حوالت می دهند. ایشان در عمل سیاسی خویش نیز؛ آنهم در رابطه با ایران و نه کشور میزبان خود و نه در کشورهای بورژوازی دموکراسی های نیم بند ِ"پارلمانی" غرب؛ عبور از این سد استقرار آزادی و دموکراسی، جمهوری اسلامی؛ را که در اسناد خود ظاهرا می پذیرند؛ مجددا به آینده ای نا معلوم حوالت می دهن. ایشان همچون رهبر خود این نظام کوشش در راستای عبور از "انتخاب میان بد و بدتر" در صدو اند سالی پس از انقلاب مشروطیت و عبور از این نظام و رسیدن به انتخاب "خوب" از طرف مردم سراسر کشور را نفی می فرمایند. آقای احمدی، خوانندهء عزیز، امروز هیچ بخشی از حقیقتی کل حقیقت و بویژه حداقل جوهر این حقیقت را بیان نمی کند تنها اگر به "حق" حاکمیت مستقیم و مساوی مردم سراسر ایران بر سرنوشت خویش نپردازد و در راه آن کوشش ننماید

آقایان "احمدی" ها امروز همه چیز را می گویند اما در وحشت از یک برآمد تودهای و احتمال از جاکندن این نظام؛ که مستقیما در نتیجهء سیاست ها خانمان برانداز حاکمیت کنونی است؛ هیچ اشاره ای نمی فرمایند. چه از نظر ایشان پرداختن به این مقوله حتی در نفی آن، در شرایط اعتلا به درک این مفهوم یاری خواهد رساند. ظاهرا ایشان بقول مادر من را عمیقا باور دارند که: "چیزی را که نمی خواهی بسرت بیاد نه فکرش را بکن و نه حرفش را بزن"! این چنین است که حتی در نفی نیز حضرت ایشان دیگر سخنی از برآمد توده ای در آیندهء ایران نمی گویند تا بر سرشان نیاید! اما از طرف دیگر آگاهانه "ولی امر مسلمین جهان" را نصیحت می فرمایند که : « نکنید این طور وگرنه نظام در خطر خواهد افتاد" و قس علیهذا

اینجا دو نکته برای من ایرانی مطرح می شود. یکم اینکه این نوع از حقیقت گوئی خود پرده ای می شود بر ضد این "حق" سراسری؛ "حق حاکمیت مستقیم توده ها بر سرنوشت خویش و در سراسر کشور"؛ تنها در جهت پوشاندن این حق ِعبور از این نظام. دوم اینکه براستی چرا آقای احمدی با این همه دانش سیاسی و اجتماعی این روند تاریخی عبور از نظام را ندیده می گیرند و بکمک پذیرش یک سوسیالیسم ِ"ناممکن" امر انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را چون امام راحل حوالت به "قیام القیامه" می دهند؟

"این دو ملقمه در صورت تلفیق چسبی دو قلوئی را می سازد که انقلاب و سوسیالیسم را در "نظر تعطیل و عبور از این نظام و استقرار آزادی و دموکراسی در ایران بدون "کمک" خارجی را در "سیاست" نا ممکن می سازد. آقای فریدون احمدی خود بهتر از من؛ به مثابه مشاور شورای هماهنگی اول "جنبش جمهوریخواهان" می داند که در اسناد هویت "جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران"؛ آنهم در اولین بند اشتراکات می خوانیم که:

الف. وجوه مشترک:

در کشور ما ایران، تنها با برچیدن جمهوری اسلامی و مبارزه برای استقرار یک جمهوری مبتنی بر انتخابات آزاد، همگانی با رأی مخفی برابر و مستقیم همه‌ی شهروندان، راه گذار به جمهوری، دموکراسی و تحقق آزادیها و حقوق مصرح در زیر هموار می‌شود:

و قس عایهذا

هنگامی که توجه داشته باشیم که این گفته در چهار سال پیش به تصویب رسیده است و آقای احمدی نه تنها به آن رای داده اند بلکه سال ها مشاور شورای هماهنگی این جنبش بوده اند دچار این تناقض می شوم که این دوست عزیز من، در دورانی که روز به روز امر لزوم عبور از این نظام برای استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، اجتماعی تر می شود چگونه است که این جوهر حقیقت را نمی بیند. مشکل من از جائی اوج می گیرد که ایشان به شهادت مصوبات نشست پاریس به این مشترکات باور داشته اند، به آن ها رای داده اند و نقش مشاور اصلی شورا را نیز احراز فرموده اند! مجددا جل المخلوق

سوال من از شخص آقای احمدی هم میهن عزیز ایرانی، این است که اگر شما چهار سال پیش این اسناد را باور داشته اید و نقش سر مشاور شورای هماهنگی آن؛ به مثابه ارگان پیشبرندهء اهداف این جنبش در میان دو نشست سراسری؛ انجام وظیفه کرده اید، به چه تجربهء مشخصی از "پیشبرد" این اهداف نایل شده اید که آنچه را که در زیر می آید و خود نیز چهار سال قبل رای داده اید در صندوق خانهء فراموشی قرار می دهید؟

در همین اسناد چهار ساله می خوانیم:

راهبردهای سیاسی:

خواست ما این است که این نظام بیدادگر به شیوه‌ی مسالمت‌آمیز برچیده شود؛ هرچند که کارنامه‌ی خشونت‌بار آن از وجود چنین ظرفیتی حکایت نمی‌کند. ما از شکلهای گوناگون جنبشهای اعتراضی مردم علیه بیدادگری و ستم حمایت می‌کنیم و برین باوریم که در نهایت، شکل گذار را قدرت حاکم به جنبش مردم تحمیل می‌کند. قیام علیه جباریت حق مردم است


آیا ایشان در پایان دوران "اصلاحات"؛ و تصویب اسناد این جنبش؛ واقعا به این امر باور داشته اند که در ایران "در نهایت شکل گذار را" به "جنبش های اعتراضی مردم علیه بیدادگری و ستم"، قدرت حاکم تحمیل می نماید؟

فریدون عزیز آیا روند تطور نظام اسلامی در این چهار ساله، حقانیت این نظر که بهار آزادی در راه است و این بهار بدون عبور از این زمستان "اسلامی" ناممکن است را به اثبات نمی رساند؟ آیا تحولات دوران پس از تصویب این اسناد چه در بالای جامعه که شاهد تبعیض، دزدی، فساد، چپاول، ارتشاء، بهدر دادن ثروت های ملی و در راس آن ها حبس، شکنجه و اعدام شریف ترین جوانان این میهن هستیم و چه در پائین جامعه که شاهد تورم، گرانی، بیکاری، فقر و عدم امنیت و هر روز از دست دادن عزیزان مان حتی در تصادفات بیشمار رانندگی می باشیم، برای اثبات لزوم عبور از این نظام ِپلیسی – نظامی و بقول شما استقرار "ساختاری نوین" (که شما از آن به مثابه "فرماسیون سوسیالیستی" نام برده این و من از آنجائی که "برای" ایرانیان در جهت آشنائی با بخش دیگری از حقیقت، با شما می بحثم! آنرا بفارسی، "ساختاری برای استقرار آزادی، دموکراسی و کوشش در راه ایجاد مساوات حقوقی و عدالت اقتصادی" ترجمه می کنم)؛ نمی باشد؟

در آرزوی عبور دموکراتیک از این نظام و استقرار آزادی، استقلال و عدالت جاوید در این فلات پهناور
۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : احمد

عنوان : وقاحت
یک نفر به این آدم بی چشم و رو "R یک مارکسیست" بگوید که با چه رویی از جنایتکاری چون استالین حمایت میکند؟ لابد فردا باید از خدمات هیتلر در مبارزه با سرمایه داری نیز حمایت کرد.
۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : جواد حسینی

عنوان : به آقای "نظردهنده"
جناب نظر دهنده
واکنش من در قسمت نظرها (شمارهء ۵۵۷) در اصل واکنشی بود به نظر شما (شمارهء ۵۵۵). ضمن دفاع از دیدگاههای عقیدتی خودم، از اینکه شما را به آن تندی و بطورمستقیم مورد خطاب قرار دادم از شما پوزش میطلبم. بویژه که شما من را در نوشتار خود(شمارهء ۵۵۵) مورد خطاب قرار نداده بودید. امیدوارم پوزش مرا بپذیرید.
جواد حسینی
۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : مرد کاسبکار

عنوان : شهامت را اکثریتی ها دارند که دکان خود را در ایران محض رضای اسلام عزیز تعطیل کردند
خانم لنگرودی چرا ناراحت شدید؟ شهامت را آن بچه های جوانی داشتند که در مقابل آخوندهای مورد حمایت شما اکثریتی ها مقاومت کردند و جان عزیز از دست دادند و از پاسداران بیسواد و آخوندهای هفت خط امامی دنباله روی نکردند.
در کاسبکار بودن من شک بکنید یا نکنید فرقی ندارد اما کاسبکاری های رفقای فدائی خلق خنده آور است. شما می گوئید که "وضع بچه های از زندان رهایی یافته در ایران را همه می دانند. چه آنها به پولی رسیده و چه آنها در نانوایی ای مثلا در میدان بهارستان شاگردی می کند و هنوز به آرمانهایش پایبند است. شما چرا خفت تسلیم خود به قدرت پول و سرمایه را بقیمت خراب کردن همه زندان رفته ها توجیه می کنید؟"

کدام یکی شاگرد نانوائی می کند؟ الحمدالله بیشترشان که تاجر و کاسب شدند و حتی از اروپا با ایران مشغول معامله و بیزینس می باشند. رفقای رهبریتان که به قول خودتان در جشنهایتان غذا می فروشند تا شاید کمی دستشان بیشتر به دهانشان برسد بنابر این داستان دلخراش نانوائی کسی را دیگر فریب نمی دهد. کدام یکی از اکثریتی ها به آرمانهایشان پابند مانده است؟ تازه مگر آرمانی هم مانده؟ اگر منظور از آرمانتان آن چیزی است که رفیق نگهدار و رفیق احمدی عزیزتان دارند که پیشکش خودتان باشد و محض رضای خلق صدایش را نیز در نیاورید.

اما اینکه نوشته اید "شما که از برکت خون و زندان عده کثیری از همرزمان سابق تان در سایه امن اروپا لمیده اید، لا اقل یک جو شهامت داشته باشید. بنویس که با سلطننت طلبها هم کاسه شده ای! بنویس که قصد خالی کردن عقده های حقارت دوران چریک بودنت را داری! یا شاید دچار موج گرفته گی شده بودی و برای سازش با قدرت حاکم دیر شده بود و یا شاید هم ...."

نه جانم این خبرها نیست. نه چریک فدائی بودیم که بعدتر خط امامی بشویم و نه مثل رفقای اکثریتی شما خواستار سرکوب بچه های جوان ایرانی بودیم و نه خواهان اسلحه های بزرگتر و بهتر برای برادران پاسدار ضد امپریالیست و نه حامی آدمفروشانی مانند حجاریان و آرمین و بقیه بچه آخوندهای هفت خط بودیم. اگر هم کاسبی کنیم حداقل با خون مردم بیگناه کاسبی نکردیم و نمی کنیم و تا دیروز فدائی خلق و اکنون فدائی جیب خلق نشدیم. از بی آبروی این رفقای جنابعالی فقط حالت تحوع دارم و برای من یک بازاری خرفت مذهبی احترامش از این رفقای تازه بورژوا و کاسب شده شما بیشتر است.
۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

    از : R یک مارکسیست

عنوان : از ماست که بر ماست
پیش از هر چیز احترام خودم را به همه شما رفقائی که پاسخ یاوه گوئی های دزدان و خودفروختگانی (و به قول دکتر محیط چپ های بریده) امثال احمدی و یا فرخ نگهدار و کوتوله هائی مثل جوادی که اگر حرف نزنه میگن لاله ! را دادید نثار میکنم. خوشحالم که اینگونه خوب عکس العمل نشان دادید تا این نوکران جدید امپریالیزم فکر نکنن که شهر اینچنین بی صاحاب شده.

اما رفقا بیایید کمی از خود هم انتقاد کنیم. ببینیم که ما به عنوان کمونیست چه کردیم که اینها اینگونه دریده شدند؟
رفقا ما هم مقصریم!‌ ما در واگذاری عرصه به این نئولیبرالهای چپ نما مقصریم!

آنموقع که مهر تائید زدیم به دروغ گوئیهای امپریالیزم در رابطه با استالین ما اشتباه کردیم. آنموقع که باور کردیم که استالین بد بوده اشتباه کردیم. آنموقع که خدمات بی سابقه استالین در جنگ جهانی دوم و رهبری او و مبارزات خلق قهرمان شوروی را فراموش کردیم اشتباه کردیم. آنموقع که رهبری استالین در تبدیل کردن شوروی به یکی از قطب های جهان را فراموش کردیم آنروز اشتباه کردیم. آنموقع که اشتباهات استالین را با توجه به آن شرایط بحرانی تحلیل نکردیم تا به یک نتیجه درست برسیم اشتباه کردیم.

رفقا
آنروز که قبول کردیم که نظام شوروی یک نظام سوسیالیستی بوده اشتباه کردیم!
خود لنین بزرگ هیچگاه از پیروزی سوسیالیزم سخن نگفت و تنها از حکومت کارگران سخن میگفت اما ما آن رژیم را سوسیالیستی نامیدیم. آنروز اشتباه کردیم.

رفقا اما باید دوباره برخواست. باید عرصه را بر این گرگان در لباس میش تنگ کرد.

برخی از رفقا احمدی را با داریوش همایون مقایسه کرده بودند. اما رفقا داریوش همایون شرف سیاسی دارد. من و او دشمن طبقاتی هم هستیم اما او انقدر صداقت و شرف دارد که میگوید من مشروطه طلب هستم اما مخالف حمله آمریکا به ایران. اما این احمدی و نگهدار به قدری بی شرف و بی پرنسیپ هستند که بر خود نام چپی میگذارد اما از نئولیبرالیزم حمایت میکند و نگهدار از حمله آمریکا به افغانستان حمایت میکند.

رفقا دیگر کافیست

باید از رخوت ناشی از سقوط شوروی برخواست. رفقا در داخل ایران پرچم سرخ را به هوا برخواسته اند. آنها تجربه یکصد سال مبارزه را دارند و تحصیل کرده و آگاه میباشند. پس رفقای خارج از کشور باید بروند عضو احزاب شوند نیروهای مرتجع مثل احمدی را بیرون اندازند تا آن احزاب دوباره جان بگیرند تا به نیروهای داخل کشور کمک کنند.

بگذارید که احمدی و احمدی ها بدانند که فرزندان حیدر عمو اغلی چه ها میتوانند بکنند.
۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست