از : حسن کیان زاد
عنوان : آنجا که فر و فرزادی قربانی یکسونگریهای بسته و تمامیت خواه میشوند.
نوشتار آقای ایرج فرزاد زیر عنوان "پس قراولان ناسیونالیسم درباری" بار دیگر برای ایشان فرصتی را بوجود آوردکه به بهانه ی موضع گیری آقای علی نوریزاده نسبت به رویداد فاجعه آفرین در "گرجستان" -- که ایشان از آن تنها بگونه "اتفاقات جاری در گرجستان" نام بمیان می اورند -- انبانی از خشم و کینه تاریخی و آرام نگرفته ایدئولوژیک خود را شعاری چونان دوران جنگ سرد, بسوی دگراندیشان روانه سازند و با ناسزاگوئی یورش بسوی هیولائی واهی بنام "سیستم عظمت طلبانه ایرانی" که زائیده تفکر بسته و یکسوگرایانه ایشان می باشد, برند. نویسنده در حالیکه به رویکردهای به بیان ایشان, "دوایر ناسیونالیست گنده دماغ" و سطح مدنی و میزان نزاکت سیاسی آنها بیدادگرانه می تازد, اما بخود اجازه میدهد که با سیلی از فحش و تهمت و افترا آنان را مورد تحقیر قرار دهد. از آنجمله: نقال و گزمه مجالس عیاشی درباری, نقالان و دلقکها, موجود عقب مانده, ژورنالیست های کنتراتی و بساز و بفروش امثال نوری زاده, فوران کریه و هرزه یک هویت دریدگی لومپنیسم و ناسیونالیسم عظمت طلب و مردسالار ایرانی, ناسیونالیسم قوم پرست و عشیره ای, که مشتی است نمونه خروار از شیوه رفتاری روشنفکری که خود را مارکسیست میداند و کمونیست که هنوز هم پس از نزدیک به دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و شکست سلطه امپریالیستی اش بر اروپای شرقی , مدعی است و می خواهد با همان ابزار و راهکارهای اسارت و بندگی آور ایدئولوزیک مردم ایرا ن را از گیر و بند استبداد و ارتجاع سیاه حاکم ملایان برهاند و سپس آنها را بزیر سلطه ی دیکتاتور پرولتاریا, که هنوز هم برخی از تئوری پردازان اش درس عبرت از گذشته نگرفته اند,ببرند. و بر این پایه است که آقای فرزاد بجای اینکه یورش نظامی و فاشیستی قدرتمندان حاکم بر روسیه را به گرجستان, که بیشترین شان از کارشناسان و کوشندگان پیشین ک .گ .ب می باشند, مورد نقد خردمندانه و آزادیخواهانه قرار دهد و آنرا محکوم کند, بهانه کرده و منتقدین به آنرا به چوب و فلک ناسزا بسته و کینه دیرین خود را نسبت به ملی گرایان و ایرانی اندیشان پرخاشگرانه, آشکار ساخته است. مردم جهان در این روز ها یکبار دیگر شاهد یک سناریوی از پیش ترتیب داده شده سرکوب و تحقیر و سلطه نظامی ابرقدرتی بر کشوری بیدفاع شدند که به یمن گاز و نفت و دلارهای بدست آمده از آن جانی تازه گرفته و میخواهد بار دیگر با یورش های بربرانه نظامی و قلدری, سرزمین های آزاد شده از بند و زنجیر اسارت آور دیرین خود را گروگان گرفته و چونان گذشته بزیر مهمیز خود در آورد. اما ناگفته پیدا است که در جهان بیدار امروز و خواست مردمان اش در راستای رسیدن به آزادی و دموکراسی و پاسداری از استقلال و تمامیت سرزمینی, دیگر تکرار آن یورش های خونین دهه های گذشته -- ۱۹۵۳ در برلین شرقی, ۱۹۵۶ در مجارستان و ۱۹۶۸ در چکوسلواکی -- ممکن نخواهد گردید. در پایان این نوشتار, دگراندیش آقای فرزاد را توجه می دهم به این که ملایان حاکم بر میهن مان در سی سال گذشته از هیچ فرصتی در راستای کوبیدن و تحقیر فکر و اندیشه وری ملی ومهر به آب و خاک و زاد و بوم, کوتاهی نکرده اند, زیبنده یک روشنفکر نیست که با آنها همزبان و همراه گردد. از سوی دیگر, شما بزعم خود "سیستم تفکر ناسیونالیسم عظمت طلبانه ایرانی" را, که جز خیالبافی دون کیشوت مآبانه معنائی دیگر ندارد, چونان یک بیگانه مورد سرزنش و تحقیر قرار دادید, خوب خواهد بود اگر که نقدی هم در باره ی "تفکر ناسیونالیسم عظمت طلبانه و امپریالیستی روسی" ارایه دهید. من سخن را با سروده ای از فردوسی بپایان میبرم, تا شاید پند و اندز بزرگان فرهنگ ایران زمین را بگوش بگیریم و نور راستی ها را بر فراسوی اندیشه وری مان بتابانیم.
بیا تا جهان را به بد نسپریم بکوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تو را سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوار مایه مدار
فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکوئی تو داد و دهش کن, فریدون توئی
۲٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|