از : روزبه زریننعل
عنوان : با شما موافق نیستم
آقای آرش من با شما موافق نیستم که عده ای این رژیم فاشیست را جری تر کردند بلکه معتقدم که فاشیست های خمینی به قتل عام جوانان ایرانی اقدام کردند زیرا می خواستند انقلاب مردم را منحرف کرده و به شکست برسانند. رژیم دلالان بازاری بدون بهانه دست به جنایت تاریخی زد. در سال ۱۳۶۷ جنایت ضد بشری اعدام زندانیان سیاسی را مرتکب شد و تمام شواهد تاریخی حاکی است که این عمل ضد انسانی را ماهها قبل از عملیات فروغ جاویدان مجاهدین خلق برنامه ریزی کرده بود. طرفداران احزاب و سازمانهای چپ را نیز در همان سال در زندانها قتل عام کرد و مطمنا آنها سالها از هرگونه عمل سیاسی یا غیره بر علیه رژیم به دور بودند. متاسفانه بحث شما قابل قبول نیست و شما با نکوهش مخالفین رژیم فاشیست های اسلامی قربانیان رژیم را شاید ناخواسته در سرکوب شدن شریک جرم رژیم می کنید.
٣۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : نیما اینده
عنوان : ارش عزیز خوب نوشتی
فقط میخواستم رفتار اکثریت را با جداشدگانش هم بگویم
من یکی از جداشدگان سازمان فدائیان اکثریت هستم که از سال ۶۸ دیگر با این سازمان همکاری ندارم.به سیاستهای داخلی وخارجی اش معترض بودم و بهرحال مثل شما عضو هیچ جریانی نیستم ولی همراه جنبش ازادیخواهانه مردم ایران همواره باعشق و شور حاضر بوده ام ومیخواهم با اجازه تان در اینجا گفتار شما را تکمیل کنم بیشتر برای مقایسه با دیگر جریانات و از جمله مجاهدین خلق.بعد از جدائی از سازمان طی ۱۹ سال گذشته با بسیاری از کادرها و رهبران اکثریت دوستی ام را حفظ کرده ام و در عین اینکه به نظرات خود پایبند بوده ام ولی کوچکترین بی احترامی از انها ندیده ام و به این فرق سازمان اکثریت با دیگر کروه های چپ و مجاهدین با دیده احترام مینگرم وارزو دارم دیگر گروه ها واحزاب هم در حد فدائیان اکثریت به مخالفین اندیشه شان احترام بگذارند و مثل مجاهدین خلق برای هوادران سابقشان زندان درست نکنند و به حتاکی وتهمت پایان دهند
٣۹۵٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش ..
عنوان : خرمی باید نمود اندیشه را
بابک عزیز سلام
شما به نکته ی بسیار درستی اشاره کرده اید ، از شما عزیز ممنونم که صادقانه و دقیق می بینید. آن سخن من کمی گنگ و نارسا است. منظور من این نیست که دیگران از اکثریت الگو برداری کنند. برای من هم الگو نیستند. من یک آدم بی تفاوتی نیسم ولی در این لحظه در هیچ سازمان و گروه سیاسی فعالیت ندارم ، چون احساس می کنم آن نیستند که من می خواهم ، زیرا من رشد فردی خود را خیلی جلوتر از رشد سازمانی و همگانی احزاب و گروه ها می بینم. خود گرا نیستم ، منصفم ، از زمانی که خود را شناخته ام حق مورچه ای را زیر پا نینداخته ام. این رشد که از آن سخن می گویم راستکی بهش اعتقاد دارم. همیشه زشتی را اول در خود می بینم ، در تنهایی خودم پیوسته با خود یقه به یقه می شوم. داستانی دارم که هرشب کسی از درون من در می آید به هنگام خواب و می گوید: فلان فلان شده می خواهی بخوابی؟ حالا حالی ات می کنم خوابیدن یعنی چه.
یک ساعتی یقه ام را گرفته به در و دیوار می کوبد و بعد می گوید : حالا بگیر و بخواب ، فردا دوباره به سراغت می آیم. و بعد مرا با بیخوابی تنها گذاشته می رود.
من اینگونه می زیم.
هیچ گروهی آن نیست که من می خواهم. قدیم ها در یک روز داغ سیاسی رفیقی آمد و گفت شما منزه طلبید با شما کار کردن مشکل است. سئوال من این است : چرا سیاستمدار نباید منزه باشد؟ من اعتقاد دارم پاکی و صداقت را حتی اگر سر ببرند باز شکست ناپذیر است. شکست واقعی زمانی است که ما ریا و دروغ را بپذیریم
برای هم نوع خود پرونده جور کنیم ، تا اندکی "بهتر" زندگی کنیم. زمانی ما بازنده ایم که زشتی خود را مخفی کنیم ، آنوقت است که ما از جهان بریده کومه نشین می شویم و خود را شاه جهان می خوانیم و هرکس این لقب ما را به رسمیت نشناخت دشمن خونی اش می شویم. و از همه بدتر این است که این بیچاره ی کومه نشین پیروانی هم داشته باشد ، بیشک آن ها را به روز سیاه می نشانیم و به عمق کومه ی کوفتی خود می کشانیم و می پرورانیمش از آن دست چنان که جز در ستایش ما سخن نگوید ، و ستایش کنان آسمان پر ستاره و کوه و دشت و جنگل و دریا را در وجود یک کوفتی بجوید. و اینان - کوفتی ها - بر دو دسته اند. آگاه به کار خود و یا مانند مریدان بیچاره ی از خود بی خودِ خود نا آگاهند.و این یک بلای جهانی است که قاتل انسان گشته در وجود انسان. ظاهراً همه این ویروس را می شناسند ، اما در بزنگاه تاریخ و زندگی اغلب دچارش گشته خود به دست خود هلاک می گردند.
و حال برگردیم به موضوع سئوال شما بابک عزیز
منظور من آن نیست که اکثریت بهترین نوع خود نگری و خود شکافی را داشته ، منظور من این است که داشته ، تلاش کرده داشته باشد. چگونگی اش بحثی است جدا. اگر نظر مرا بخواهید باید عرض کنم که غلط و نیم بند داشتن بهتر است از هیچ نداشتن. زیرا در پروسه ی عمل بابک های خرم نظر پا پیش می نهد و ضغف ها را می بینند و می گویند تا اندک اندک آن شود که باید. پذیرفتن دگر شدن ، خود اساسی ترین و اصلی ترین گام است.
اگر دقت بکنید دیگران که با ابتکاراتشان و با اقداماتشان هزاران نفر به خاک خون کشیده شده اند ، همچنان مقدسند و هنوز کسی حق ندارد بگوید : ای خداوندگار ، ای بهتر از بهار ، ای گل که منم چشم بسته از برایت شبانه روز چون هَزار ، اگر دوست داری بر من گلوله ببار ، هیچ نخواهم گفت. اما یک سئوالی دارم بر مبنای کدام یقین اینگونه با سرعت می رفتی که ما را چنان به خاکی کشاندی که برای همیشه به گِل نشاندی؟!
این است که من آغاز اکثریت را به فال نیک می گیرم.
و از سویی شما عزیز خرم اندیشه که دارید در ایران کهن ریشه ، باید این نکته را بدانید که همیشه در گروه ها و دسته ها دیدگاههای مختلف بوده و خواهد بود. و اگر ما بخواهیم آن را مخفی کنیم فقط وفقط خود را گول زده ایم. یکی از هنر های اکثریت این بوده که در این آشفته بازار هر دهکده برای خود تمامیت سازمان خود را حفظ کرده ، یکی از دلایلش همان اشکالی است که شما از آن ها می گیرید و من آن را مفید می شمارم. و آن تحمل دیگری است. انسان قابل تغییر است ، اصلاً به این مفهوم نیست که امروز اگر شما فلان نظر را داشتید ، پس همیشه آن نظر را خواهید داشت. نه ، چنین نیست. انسان تغیر می کند و چه بسی که سازمان بتواند از چپروی و راست روی پرهیز کند و اندکی که سر و سامان گرفت حقانیت برنامه های خود را برای اعضای خود و مردم جامعه به ثبوت برساند چنان که دوباره جمع آیند و برای هدفی مشترک باز به هم آیند. طبیعی است که در این کشمکش ها عده ای به راه خود می روند. بگذار بروند ، ولی ما حق نداریم به دیگری بگوییم تو یا باید دقیق مثل من بیندیشی یا اینکه باید به راه خود بروی.
هنر اکثریت در این است که دگر اندیش را به "دادگاه" فرا نخوانده و همین پیروزی بزرگ اوست ، و بخاطر همین هم کسی از او انشعاب نمی کند ، چون چنگ بالادست را بر گلوگاه خود نمی بیند. همین تحمل را بعضی از احزاب و گرو ه های راست و چپ ِ نیروی چپ نسبت به اعضای خود نداشتند. و امروز ما می بینیم که چیزی از آن ها برجای نمانده است. در حالی که برای هدف مشترک و اصلی می شد تکه پاره نشد ، بلکه در کنار هم ماند با حفظ نظرات. گاه شما در لحظه ی تاریخی خاصی قرار می گیرید و به ناچارید برای بقای خود - در اینجا بخوان برای بقای سازمان خود - حتی کمی نه آن باشید که باید. پیچ و طوفان تاریخ همین است ، اگر تو با لباس پاره پوره و حتی کمی زخمی از پشت گردنه سلامت در آمده خود را به کلبه ی امن رساندی بدان که برده ای ، پس زخم را ترمیم می کنی و باید خوشحال باشی که نمرده ای. و این در حالی که تو می توانستی پشت گردنه بمانی و با هجوم طوفان به ته دره بروی. اکثریت به ته دره نرفت ، فعلاً زخمی و لنگان خود را به کلبه رسانده تا نیرو بگیرد و دوباره به راه بیفتد. به یاد داشته باش که حفظ بزرگترین سازمان چپ بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی کار آسانی نبود و اکثریت در این چکاچاک به دیوار اندیشه و آن ریشه که داشت تکیه داد و شمشیر زد ، و به هرحال خونین و مالین ماند. زخمها را اینک باید درمان کرد. برای درمان لازم نیست دست و پا بریده شود. دیگران را اما ما دیدیم که دست و پای خود بریدند و اینک تنه ای مانده بی دست و پا با کور مال یک نگاه که غمگنانه خاموش ِ این لحظه ی شورانگیز تاریخ است. ولی اکثریت با همه ی زیر و بمش ، بیش و کمش روان رود است ، گرچه گاه خسته زار اما همچنان آغشته به ترانه ی زندگی به نغمه ی سرود است و این آغازیست برای ماندن برای نغمه ی فردا را خواندن ...
خرمی باید نمود اندیشه را
بابکی گر خرمی کن ریشه را
پایدار کار دنیا ریشه است
ریشه ی ما قوت اندیشه است
٣۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : با بک
عنوان : خود شکافی با چه هدفی؟
آرش عزیز سلام و سپاس از یادداشت پر احساست!
سازمان اکثریت را مثال زده ای که شاید سایرین نیز برای نقد خود از آن سازمان الگو برداری کنند.
مشکل من با همین مثال توست.
نقد باید صادقانه و برای عمل بهتر در آتیه صورت گیرد.
نقد اگر برای خوشایند دیگرانی صورت گیرد که دست بالاتر را در صحنه باخت وبرد سیاست دارند، دیگر نقد نیست بلکه خودفریبی و حتا عوام فریبی است!
نقد اکثریت از خود از نوع دوم بود.
همراه امواج ناشیانه دویدن و طبق "مد روز" رنگ عوض کردن، نتیجه اش آش شعله قلم کاری می شود که می بینیم:
از راست نئولیبرال تا فراکسیون کمونیستی، از هم نشینان با پهلوی طلبان تا کسانی که هنوز در حال و هوای مشی چریکی زیست می کنند در این محفل گرد هم اند و در پایان هر کنگره اشان با سرود جنگل پیوندهای عاطفی! فی ما بین اشان را (هر چند که منطقن بی موردند) به نمایش می گذارند.
اگر سایر احزاب چپ وطبق این الگو به نقد خود بپردازند نه خودشکافی که خودزنی کرده اند.
برای خوشایند سرمایه داری حاکم اگر بنقد خود بپردازیم باید خود را نفی کنیم.
نقد یعنی پذیرفتن اشتباهات و غفلت هایی که از سوی ما واقعا صورت گرفته اند نه پذیرفتن تهمت و افتراهای دشمن و رقبای نا صادق.
٣۹۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش .
عنوان : سلام بر عمو عمویی بزرگ و فداکار
و یک کلمه هم با عمو عمویی عزیز و بسیار گرامی که همه ی عمر خود را در این راه گذاشته و احترام خاص نزد من دارد. آنچه شما عزیز می گویید درست است. ولی آنچه را که نمی گویید غلط است. ما باید خودمان را بشکافیم برای خود و دیگران. همه باید این کار را بکنند تا بتوانند خود را الک کنند در غیر این صورت ما نمی توانیم رشد کنیم ، رشد وقتی می کنیم که هر نوع زشتی را در خود بشناسیم و پاکش کنیم. و این کار را نباید به عهده ی مخالفین بگذاریم - زیرا آن ها می توانند در باب ما اشتباه بکنند ، اگر صادقند و می توانند حقایق را کج و معوج کنند به عمد ، اگر صداقت ندارند - پس باید خود ، خود را بشکافیم با تمام نیک و بدش ، با زیبایی ها ، با زشتی ها ، با دیو ددش ، و باید خود را بعد از شکافتن به چهار راه زندگی ببریم و به همه بنماییم . متأسفانه ما اینگونه نیستیم . نه فقط در سیاست بلکه حتی در زندگی معمولی نیز همیشه حق با ما است. حتی شاعران و نویسندگان ما عموماً اینگونه اند. یکبار دیدم شاعری شعری نوشته بود به نام "پوزش" ناخود آگاه در برابرش دست به سینه ایستادم و دها صفحه برایش نوشتم . در حالی که هرگز ندیده بودمش.بشر از خود خواهی ما و خود خسته شده است ، این است که تا یک پوزش می بیند به شوق می آید ، زیرا آن را روزانه نمی بیند. پس چه باید کرد؟ باید خود را عریان در کوچه ی تاریخ به نمایش بگذاریم. فقط در چنین حالی است که ما را در می یابند ، ما را می بخشند ، ما را وقتی صادق دیدند دوباره عزیز میدارند.
متأسفانه این فرمول ساده و بسیار مفید را اغلب "سیاستمداران" رعایت نمی کنند ، حتی آن را کودکانه به حساب می آورند ، در حالی که سیاست ِ عکس آن همیشه نتیجه ی بدی داشته - در ایران و جهان - اما بدبختانه ما از گذشت زمان و تاریخ آن درس که باید نمی گیریم . هیچ گروهی بجز سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تا به حال حاضر نشده است خود شکافی کند - من عضو اکثریت و هیچ گروهی نیستم - بعضی از گروه ها گاهی چیزکی می گویند و بعد در ادامه صد تا اما و ولی در تحلیل خود می آورند چنان که آخر کار می بینی طرف باز بچه پیامبر و معصوم از آب در آمد.
همان "آقا" که از آقایی سرشار است
وقتی دیگری شکافی می کند هزاران عیب پیدا می کند و این یعنی ما بطور ناآگاهانه عادت کرده ایم به خود گرایی ، به قبیله گرایی - تو بخوان سازمان گرایی و گروه گرایی - و این بزرگترین دشمن ما است. ضد اتحاد است ، و ضد رشد خود ما است. و تا زمانی که ما از قبیله گرایی در نیاییم همچنان گرفتار خود خواهی و خود گرایی و حود پسندی خواهیم ماند ، و آن که می ماند هرگز دریا او را به خود نمی خواند. روان چو شدی و ره به سوی دریا که گشودی شکوه و جلال میابی و بر زلال روان تو خورشید تاریخ پرپر زن و نقره گون مهر می کوبد برای تابناک.
در باب این سکوت زشت چپگرا های دیروز متأسفانه مقام اول را دارند.
همیشه حق با آن هاست ، مادر بزرگم پیوسته به من می گفت: در دوست یابی احتیاط کن ، کسی که همیشه حق با او است از او بترس و از او بگریز ، زیرا نه فقط دشمن تو می شود ، بلکه او دشمن خود را نیز در جیب جان دارد.
٣۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش .
عنوان : روزبه ی عزیز و روزبه های عزیز!
روزبه ی عزیز ، آن روز که نارنجک پرت می کردند ، معنی اش این بود که تو هم پرت کن. چون او احتیاج بسیار مبرمی به در گیری داشت. او آرزو داشت که من و تو هم برایش نارنجک پرت کنیم تا قبل از اینکه روی پای خود بتونیم بایستیم از پای در آییم
و عده ای این آرزو را برایش بر آورده کردند. وگرنه رژیم هرچقدر هم دلش می خواست بکشد ، ده ها هزار نفری نمی توانست بکشد. می شد عقب نشینی کرد و سازماندهی جدید بر مبنای شرایط جدید انجام داد و دو باره به میدان آمد و حق مردم را طلب کرد. بعد از قتل عام ها بچه ها این فرمول را دریافتند ، دیگه با کلمات بازی نکردند بلکه به نتیجه ی کار اندیشیدند. به عنوان نمونه کمونیست و غیر کمونیست نام سازمان دانشجویی و مبارزاتی شان شد "انجمن اسلامی". مسئله این نیست که شما حق دارید یا حق ندارید ، مسئله اینه که شما چه نتیجه ای می خواهید از عملیات خود بگیرید. نتیجه ی آن درگیری ها شکست انقلاب بود ، و کسانی که به دام افتادند این نکته ی حساس را درنیافتند ، هنوز هم میگن حق با ما بود ، من هم میگم حق با شما بود اما برخورد شما با ناحق ، حق نبود.
٣۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : روزبه زریننعل
عنوان : آن چه واقعا شد
آقای آرش عزیز:
من کسی را نمی شناسم که اسلحه برداشت یا به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداخت اما چند نفر از خویشان و دوستان و برادرم را می دانم که اصلا به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشتند و اگر می شد با رژیم با داشتن یکی دو تا اعلامیه و نشریه جنگید پس آنها نیز جنگیدند. دوست عزیز آیا فراموش کرده اید که در میتینگ خود سازمان فدائی که اجازه هم داشتند عوامل رژیم نارنجگ پرتاپ کردند. با اینکه هوادار سازمان فدائی نبودم با دوستی که طرفدار آنها بود در چند متری آن حمله جنایتکارانه بودم و کسی را ندیدم که با رژیم مبارزه مسلحانه کرده باشد. در حمله گله های چماق دار شاهد ضرب و شتم دانشجویان دانشگاه تهران بودم و شاهد حمله چاقوکشان رژیم به دختران مجاهد که نشریه مجاهد را می فروختند بودم. کسی مبارزه مسلحانه نکرد بلکه رژیم جنایت پیشه به شکل وحشیانه به جان بچه های مردم افتاد و با دوروغ حملات جنایتکارانه خود را توجیح می کرد. متاسفانه حزب توده از رژیم حمایت می کرد و امید به شکوفائی فاشیست ها داشت. این واقعیتهای آن روزها بود. رژیم جنایت پیشه خمینی دست به آن جنایت ها زد و حزب توده و سازمان اکثریت از رژیم با توجیح ضد امپریالیستی بودن و به امید شکوفائی حمایت کردند.
٣۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : آرش .
عنوان : همه باید جواب بدهند هم حزب توده و هم گروه های دیگر که طالب جنگ بودند
روزبه ی زرینعل عزیز ، من در برابر شما و برادر شما و خانواده ی داغ دیده ی شما سر تعظیم فرود می آورم و آن دلیر مرد را رفته را بسیار عزیز میدارم . اما یک سئوالی از شما دارم ، چرا حزب توده که راست روی کرده فقط مقصر است. من نمی گویم مقصر نیست ، می گویم چرا فقط او مقصر است؟ چرا آنهایی که بچه های ناز و پر شور مردم را بردند و به جوخه ی آتش دشمن سپردند مقصر نیستند؟
با تحلیل های ارزان و پیش پا افتاده ای تفگ بر داشتند و جوانان شوریده و شورشی و فداکار را بردند و دسته دسته کشتن دادند ، چرا آنها مقصر نیستند؟!
نظر من این است حزب توده با راست گرایی خود مقصر است و آنهایی که بدون شناخت از شرایط ایران تفنگ برداشتند و جوانان را به خاک و خون کشاندند نیز همانقدر مقصرند.
امروز همه آن ها انقلابی و شریف شده اند ، این یک حقه ی ضد تاریخ است ، نباید آن را پذیرفت تا نیمه ی دوم مقصرین ، طرفداران مبارزه ی قهرآمیز احساس بیگناهی به آن ها دست بدهد. آن ها مقصرترند. اگر حزب توده از رژیم دفاع هم نمی کرد ، به هرحال آن آقایان بچه های مردم را به مسلخ مرگ می بردند ، مقصر اصلی بعد از رژیم رهبران همان بچه ها هستند که آن را بردند و به کشتن دادند. خوب شد که حزب توده ای هم بود وگرنه این آقایون کسی پیدا نمی کردند تا گناه را به گردنش بیندازند. اگر کمی انصاف داشته باشیم حزب توده در درجه ی سوم قرار می گیرد. زیرا سرنوشت بچه ها را رهبرانشان مستقیم تعیین کردند و امروز بزدلانه گوه گرفته اند مظلوم و معصوم. آن هایی که از مبارزه ی مسلحانه طرفداری می کردند ، و امروز با آی دزد آی دزد سعی می کنند خودشان را مخفی کنند و این صادقانه نیست
بوی دروغ و خیانت از این عمل بر می خیزد. من یک بار دیگر در برابر آن دلیر مردان و دلیر زنان جان باخته سر تعظیم فرود می آورم ، اما رهبران آن ها که به دست بچه های هژده بیست ساله اسلحه دادند را فرا می خوانم که به راستی و جوانمردی بیش از این پشت نکنند.
٣۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : مریم آرامیان
عنوان : سلام به آقای محمد علی عمویی
اول که این نوشته رو خوندم که آقای محمد علی عمویی ۲۵ سال و ۱۲ سال زندانی بوده فکر کردم اشتباه نوشته شده و لی خوندم و متوجه شدم که واقعیت است .ایشان چه انسان محترم و مقاومی است.
چند دفعه نوشتم ، ولی چرا کامنت من فرستاده نمیشه همه چی رو هم درست نوشتم این کد رو هم حتی درست نوشتم
٣۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|
از : روزبه زریننعل
عنوان : چه باید کرد
جناب برزو:
برادر جوان من در ۲۵ سالگی توسط رژیم ضد امپریالیستی "امام خمینی" که حزب توده در خطش بود با اعتقاد به آرمان زحمتکشان به قتل رسید و در گوشه ای از یک قبرستان سالها است که حتی یک سنگ قبر نیز رژیم تحمل گذاشتن بر مزار او را از خانواده ما گرفته است. دیگر چه باید بکنیم که شما نیز ما را به شلاق نکشید؟
٣۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۷
|