یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شما هم آشپز این آش بوده اید! - همایون فرزاد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حسن سرابس

عنوان : اعتبار انتقاد
به رژیم گذشته انتقادات جدی وارد بود ، خود شاه هم اذعان داشت .البته در موقع خودش حکومت شاه گوشش بدهکار نبود و موضوع از چارچوب انتقادخارج کردو با خشونت خشونت آفرید شد وفاجعه .

این« آقایان» صد البته از رژیم گذشته بی منطق ترندو مملکت را به این روزسیاه انداختند.

البته تمام انتقادهای وارده بر دو رژیم می توانستند در زمان خود و با اعتیار خود برای حل مسائل مورد استفاده قرار گیرند .

رفتار حاکمین فعلی نمی تواند رزیم گذشته را تیرئه کند .این بینش منکر اصلاحات ست و روند تکاملی جامعه ست و نگاه به توجیه سیاست های منفی گذشته دارد. متاسفانه باید گفت خطرناک ست !
۶۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : آش
دوست عزیز ((عمق جنایت و زذالت سفاکان )) را با آمار کشتگان و مجروحان و خرابیها و ...... اندازه میگیرند نه با شعار دادن و عصبانی شدن. برای آنکه خیال مبارک شما آسوده باشد من نه شاه اللهی و نه سلطنت طلب هستم. ولی هم آش آقای همایون را خورده ام و هم آش امام راحل و شرکا.

بنظر من آش آقای همایون بسیارخوش مزه تر بود. البته نظر شما متفاوت است.
۶۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن سرابی

عنوان : بی آزرم
وقتی یک «ایرانی » از «افتخارات » زمان پدر تاجدار صحبت می کند و هم چین راحت میگوید در۳۷ سال حکومتش ، فقظ ۳ هزار و اندی آنهم بقول باقی کشته شدند . مثل اینکه از عمق جنایت و زذالت سفاکان گذشته کم میشود . شایداصلا انتظار دارند دوباره مجسمه ی جانیان را در دروزاره های شهر نصب کرد. روزگار غریبی ست نازنین ... قاتلان با هم رقابت میکنند. اصلا مثل اینکه توعالم دیگه ای هستند.

البته اگر میدان پیدا کنند خیلی بد تر از اینها را طرح می کنند. وقتی چند تا شاه اللهی باهم هستند و یک «غیر خودی » - بخوان مخالف رژیم شاه - را در نزدیکی می بینند . شروع به مزه پرانی میکنند.
یکی با لحن مسخره ای می پرسد : یک سئوال دارم ! در ۲۸ مرداد ۳۲ لات و چاقو کش ها با فاحشه ها رفتند «کودتا » کردند شاه را آوردند تا دوباره حکومت کند.
ولی روشنفکر های ما رفتند «انقلاب» کردند و خمینی را آوردند. جان مادرتون راستش را بگوئید کدام از اینها بهتر عمل کردند ؟ و قاه قاه همگی شروع به خنده می کنند .
۶۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : زیاد هم بد نبود
آقای فرزاد، آش آقای همایون زیاد هم بد نبود.

حداقل ۳ میلیون آواره ایرانی در اقصی نقاط دنیا، نیم میلیون کشته و زخمی در جنگ بین دو دیوانه، ۱۰۰۰ میلیارد خسارت جنگ (به گفته رفسنجانی) ، ۳۰ هزار نفر اعدامی، عدم آزادی در لباس پوشیدن و توی خیابون راه رفتن و ....... نداشتیم.

فقط آزادی سیاسی و مرگ بر شاه گفتن نداشتیم. آمار کل کشته شدگان آن ۳۷ سال (سه هزار و اندی) هم توی کتاب باقی است .
۶۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : ۱۰۰سال مشروطه و مشروعه
هموطن گرامی با امضای حسن - دوشنبه ست و دوباره کار و کمی وقت ، نتواستم به به اینجا سر بزنم. من فکر میکنم با این همه تجربه سیاسی که ما در کوله بار زندگی داریم باید هرکدام پرنسیبی را دنبال کنیم. اگر حکومت ها به تعادل اجتماعی ، منطقه ای و بین المللی وقعی ننمایند قبلا عرض کردم از درون مثل شوروی و از برون مثل صدام به زانو در خواهد آمد.
خیلی خلاصه باید گفت که حکومت های ما تا بحال به تعادل سیاسی و اجتماعی بی توجهی کرده اند و همین ناکاردانی و خودمحوری ضایعات تاریخی جبران ناپذیری بر مردم و میهن تحمیل کرده. آیا نباید ببینیم چگونه دیگر مردمان کره خاکی در بسیاری زمینه ها ی «ممکن» به موفقیت های بزرگی رسیده اند ؟ آیا ما ناتوان بودیم یا علل دیگر ی وجود داشته ودارد. ؟
امروز مطلبی در باره ی نظر یک هموطن نادیده در نیویورک ولگرمی مرا به جوانان بیش از پبش افزایش داد.
در روزنامه ی دست راستی صبح سوئد - سونسکا داگ بلادت- امروز دوشنبه ۲ فوریه - در صفحه ی ۱۰ - گزارشگر روزنامه؛ خانم «جینی نوربری» مطلبی در باره ی انقلاب ایران نوشته ست. این روزنامه نگار سوئدی با یک خانم ۲۶ ساله ایرانی در نیوویرک بنام «سولماز » گفتگو داشته و نظرات او را در این مقاله منعکس نموده ست.
سولماز میگوید : وقتی خمینی در ۳۰ سال پیش به ایران آمد من اصلا متولد نشده بودم و نسبت به این روز هیچ خاطره ای نمی توانم داشته باشم. پدر مادرم در آن روزها در انقلاب شرکت کردند و میگویند مهیج بود ولی هیچ طرحی برای بعداز سرنگونی شاه نداشتند. بعدا خمینی همه را وادار به «سکوت» یا مهاجرت به خارج کرد.
سولماز و شوهرش با هم در یک روزنامه در تهران کار میکردند و وبلاگ خود را نیز اداره میکردند چون نصف اخبار در روزنامه ها منتشر میشود روزنامه نگاران و بقیه اخبار را در وبلاگ ها خود منعکس می کنند. ۵ ماه بعداز ازدواج شوهر سولماز و چند بلوگر دیگر را دستگیر کردند بعداز زندان اورا برای مصاحبه به تلویزیون آوردند. او را وادار کردند که به خطای خود اعتراف کند و وفاداری به رژیم را ابراز دارد.

بعداز آزادی، شوهر سولماز در وضع روحی خرابی قرار گرفت که به توصیه سولماز به «تراپی» رفتند. چند ماه پیش ایران را ترک کردند و اکنون در نیویورک زندگی می کنند.
خبرنگار از سولماز در باره ی انتخابات آینده ی ایران سئوال میکند که از قیمت نفت و افزایش تورم تاثیر خواهد گرفت.
سولماز با آمادگی کامل میگوید: ما ۱۰۰ سال ست که از حکومت های خود ناراضی هستیم ، نسل های متعدد با تلاش های خود سعی کردند وضع را درست کنند. ولی ما هرگز موفق نشدیم که در موردی به تصمیم واحدی برسیم . هربار با تمام قوا فریاد می کشیم ، بعد نفسی تازه می کنیم و از این کار کاملا خسته میشویم !
من حرف سولماز نازنین را اینطور ترجمه می کنم که در سیاست باید انرژی ها را در کارهای سازنده و ماندگار متمرکز کرد. من ایران را در جهت هژمونی این تفکر می بینم نه برعکس . اتوماتیک نیز پیش نخواهد رفت نیاز به توجه ، حوصله و درایت دارد.
۶۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : who had the main responsibility?
“شما طوری در باره جامعه ایرانی صحبت میکنید که گویا در زمان شاه و پدرش ایران یک کشور پیشرفته دموکراتیک، برخوردار از ملتی فهیم و با خرد بوده و این دو نفر با ایجاد حکومت استبدای، بدست گرفتن مجالس قانونگذاری و سرنگونی مصدق این اجازه را به ملت نداده اند که بر سرنوشت خود مسلط شود.”


Dear Hassan,
Let me speak to your comment using an example. Let’s consider Iran as a family. Shah and his administration is the father of that family, and people are the children. Who has the main responsibility in a family? Without denying the role of the children especially the grownups (ie, intellectuals in our example), isn’t the main responsibility of what road this family takes with the parents? If you agree with my answer to this question then we can conclude that we are all responsible for what happened to our country and we need to put our petty grievances aside and try to find a solution with the understanding we were all at fault.

I want to bring your attention to the above quote from your comment and ask you who was responsible for not having an advanced, democratic society. Or put it more accurately, who had the main responsibility? At least, after the Khordad ۱۵th ۱۳۴۲, the late Shah was in full control.

Ba sepas az shoma,
Payandeh Iran,
Juybaar
۶۹۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن کیان زاد

عنوان : بیان آزاد باور سیاسی در دمکراسی حد و مرز نمیشناسد، اما برابرش مسئولیت بوجود میآورد
گفتمان پیرامون حقوق اقوام و خواست های ملی آنان، از آغاز دهه ی ۱۹۹۰ بگونه ای فزاینده، بویژه از سوی گروهها و سازمانهای قومی و از جمله حزب دمکرات کر دستان ایران و دیگر جریانهای اجتماعی و سیاسی، در درون و برون از میهن مان_ چه بخواهیم و یا نخواهیم_برخوردار از اولویتی بایسته در جامعه ی ضد رژیم حاکم، در ایران گردیده است. اما شوربختانه، همانگونه که آقای همایون فرزاد، بدرستی در نوشتار خود به این معضل اشاره برده اند،هنوز با وجود کوشش های پیگیر و گسترده ی دست اندرکاران بیشمار در دهها میزگرد، فراخوان، و کنفرانسها در سالهای گذشته در شهرهای اروپا _بروکسل، کلن، برلین وپاریس_ با حضور نمایندگان و فعالین قومیت های ایرانی، هنوز به سبب نبود آن زمینه ی مشترک فراگیر ی، که تنها با شناخت حقوق دگر اندیشان و حرمتگذاری به باورهایشان_ بدور از از اتهام و بر چسب های نافرهیخته ی معمول_ میتوانست، بر پایه اصولی متعارف از جمله، منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد_ که خواست همه ی آزادیخواهان و اصلاح طلبان و تنش زدایان در جامعه ی ایران می باشد_ بخود شکل گیرد، با شکست روبرو گردیده است. هنگامیکه پشتیبانان طرح ساختار اداره ی کشور بگونه ی "فدرالیسم" در فردای آزاد ایران، با خط قرمز ها و ناهنجارانه تر از آن، از سوی کسانی با اتهام جدائی خواهی و تجزیه ی کشور روبرو میگردند، دیگر نه جای درنگ و بردباری برای گفتگو باقی میماند ونه کمترین همسوئی پیرامون مسائل حادی که رو بسوی سرنوشت آینده ی میهن مان دارند. همچنین نباید از نظر بدور داشت که اقلیتی با طرح خواست هائی یکسویه و تمامیت خواهانه که در پس آن، "جداسری و تجزیه سرزمینی ی" کشورمان قرار گرفته، نه تنها فضای گفتمان سیاسی را آلوده به تنش های کینه توزانه و حذف دگر اندیش میکنند، بلکه آب به آسیاب دشمن مشترک مردم ایران، یعنی سرکوبگران رزیم مافیائی ملایان، جاری میسازند. در نگاهی بازنگرانه و امیدآفرینانه به کوشش های دو دهه ی گذشته نمایندگان قومیت های ایرانی از جمله حزب دموکرات کردستان ایران، چه در گذشته که شعار آنها "خود مختاری برای کردستان و دمکراسی " برای ایران بود، وچه امروز که آنها از سیستم "فدرال" به عنوان ساختار اداره کشور پس از بر کناری رژیم حاکم ، سخن بمیان می آورند، هیچگاه نشنیدیم که تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی میهنمان را، زیر پرسش برده باشند. بعنوان نمونه، در کنفرانس پاریس، هم میهن آزاده و کردمان آقای عبدالرضا کریمی نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، بمانند همیشه با کلامی رسا و شفاف، اما معترضانه در رد اتهامات جدائی خواهی و تجزیه طلبی از سوی بد خواهان، بیان داشت که مگر در درازای تاریخ چند هزارساله ی ایرانیان، قومیت های ایرانی را با آب دهان بهم چسبانده اند که اکنون بخواهند آنها را به سادگی، از یکدیگر جدا سازند. براین گفتار خردمندانه و تنش زدایانه ی این همآورد سیاسی ، هیچ نتوان افزود.

استراتژی همراه کردن نیرو های سیاسی ایران ، بر پایه جلب بیشترین نیرو های ضد استبداد، از جمله سازمان های قومی برای شکل گیری ی یک پیکار اثر گذار مردمی بر ضد دشمن مشترک ، باید بر آموزه ها و منطق مبارزات همانندی که در جهان پیشینه دارند و پیروز گشته اند، استوار گردد. در این راستا، شرط رسیدن به یک مخرج مشترک برای همرایئ و همگرائی سیاسی بر سر مسائل فرازین، نمی تواند بر خواست های یکسویه و کلانی قرار بگیرد، که تحقق بخشی از آنها در قبال فرایند سیر و تحولات آینده خواهد بود.
۶۹۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : اکبرزاده دانشجوی ...تهران

عنوان : مراتب تعج
با سلا م می خواستم مراتب تعجب خودم بخاطر حذف دو نوشته ی شهرام ی از تهران ابراز دارم. من فکر میکنم که این سایت خوب است مستقل باقی بماند حتا نسبت به عقاید رییسش. این مسیله امروز در میان جمعی دانشجو مطرح شد که من خیر خواهانه انرا نوشتم . اکبرزاده دانشجوی ...تهران
۶۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : حسن

عنوان : ما ایرانیان
سرکار خانم بزرگمهر، فرموده اید که:
(( تا مردم از «حق » تعیین سرنوشت مطابق مفاد منشور حقوق بشر برخوردار نباشند. تا کشورشان مجلس منتخب مردمی نداشته باشد ، مردم با جان و دل «مسئولیت» و وظیفه نخواهند پذیرفت..............))

شما طوری در باره جامعه ایرانی صحبت میکنید که گویا در زمان شاه و پدرش ایران یک کشور پیشرفته دموکراتیک، برخوردار از ملتی فهیم و با خرد بوده و این دو نفر با ایجاد حکومت استبدای، بدست گرفتن مجالس قانونگذاری و سرنگونی مصدق این اجازه را به ملت نداده اند که بر سرنوشت خود مسلط شود.

در ۳۰ سال گذشته که ما همگی امکان شرکت کردن (و یا نکردن) در انتخابات ( رییس جمهوری و مجلس) را داشته ایم درصد بالایی از مردم در انتخابات شرکت کرده اند و به افرادی از قبیل خامنه ای ، رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد رای داده اند. نمایندگان مجلس هم با اندکی بالا و پایین و کمی تقلب منتخب همین مردم هستند . آیا این برای شما تعجب آور نیست! با تمام بلایی که این رژیم سر مردم آورده.

آیا این مشارکت باعث شده که مردم با جان و دل پذیرای «مسئولیت» و وظیفه شوند. آیا مشارکت مدنی حداقل ۵۰ درصد (شایدم بیشتر) احاد جامعه در انتخابات به پیشرفت دموکراسی در کشور کمکی کرده است.

تا سالهای پایانی دهه ۳۰ و تثبیت قدرت شاه ، ما درگیر سیاستمدارنی بودیم که یا زیر عبای آخوندها بودند، یا چشمشان به سفارت انگلیس و امریکا بود و یا در به خدمت بودن حزب برادر در شوروی افتخار میکردند. اون تعداد محدودی هم که غیر وابسته بودند لیاقت و شایستگی شان را در مملکتداری و سیاست در سال ۵۷ نشان دادند. با این حساب شما اگر جای آن پدر و پسر بودید چه میکردید؟

خانم عزیز، فرق زیادی است بین ایده الیسم و واقعیت گرایی. در حال حاضر هم بعد از ۳۰ سال تجربه ، خیلیها شعار سرنگونی رژیم را میدهند ولی در فردای سرنگونی نمیدانند با یک ملت ۷۵ میلیونی آخوند زده چکار میخواهند کنند و یا چکار میتوانند بکنند! این طنز تلخی است در باره سرنوشت ملت ایران.
۶۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨۷       

    از : Juybaar

عنوان : Hameh Iran sara-ye man ast...
Dear Atosa,
I am in complete agreement with you latest comment to our dear friend Hasan. And if that is possible, I think you are both saying the same thing. The rest is history, as they say.

Also, apologies to Shahram khan az Tehran, inham be Farsi. Jenan-e Shahram khan, be shoma etminan midaham ke qasd poz dadan nist, va sad albatteh sar-e shomar dard avardan ke aslant sohbatash ra ham nakonid. Man be shakhseh, ehteram bishatari baray-e kasani ka dar Iran hastand daram, dar koll. Kholaseh khastam beguyam ke ellat, nadashtan-e dastresi be fant-e Farsist va kami ham tanbali.

Vali Shahram jan, man ham gah mesle shoma fekr mikonam, vali dar kol in ra ham midanam ke nemishavad hameh ra be yek chub bast. Dar har goruh, dasteh, nahleh, mazhat, din, ideology, race, tork, fars, baluch, kord, etc, etc……………. hameh jur adam hastand.

Hamin irad ra man be Yek Azarbayjani daram vaqtikeh miguyand “ma Hamish in ra migoftim….” In “ma” kist? Ishan va kasani ke mesle ishan miandishand. Aya qeyr as inast? Khob porsheshe man inst. Aya hameyeh ahle har jayi ke ishan khodeshan ra dar hambastagi-e fekri ba an mibinannd, hameh hamin ra migoftand? Mossalaman, paspkh in khahad bud ke, na, hameh nemidanstand. Pas dorest nist jam’ bebandim nazart-e shakhsi khod ra.

Ba sepas,
Juybaar
۶٨٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست